tanz20 | Unsorted

Telegram-канал tanz20 - طنزیمات ادبی

4882

«لبخند اصل را فقط از ما بخواهید» ✍️«طنزیمات ادبی» کانال مرجع است به‌روز و به‌لحظه حتّی! کپی ممنوع⛔️، فوروارد آزاد✅❤️ تماس با ما: @shirdel_1358

Subscribe to a channel

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
تا کارِ طوطی وار ، مُهر معتبر خورد
از دست توتالیتران ، باید تشر خورد

وقتی عبادت از سر دانش نباشد
باید که از دست خدا ،‌خون جگر خورد!

در این جهانِ شوخ ْچشم و فتنه پرور
کز حرص ،هر دزدی خودش را بی خبر خورد

الحق بیامرزد، خدا بابای آنرا
کز جیب ما با مهربانی مختصر خورد

وقتی که اسباب ظفر ، شد حیله، باید
گاهی به رسم زیر دستی ، نیشتر خورد

گاهی برای سود‌های بعد ، باید
هی پشت هم، چوب و چک و فحش و ضرر خورد!

بیگ بنگ شد آغاز و بعد از دایناسورها
انسان به دنیا آمد و زیر و زبر خورد

شاید که نفرین کرده دایناسور ، بشر را
کز سفره های نفت، دائم، دردسر خورد

«بارسلونا» ، مانند  «فتح اندلس» شد
از بس سهام باشگاهش را «قطر» خورد!

ایران ولی راه خدا را خواست، هرچند
هی کج روی و انگ و تهدید و خطر خورد!

وقتی تعمّق از میان مصلحان رفت
محصول عاشق پیشگان را چشم تر خورد

«کاپیتالیسم» و «داعشیسم» ِداخلی زد
موجی که صد « بوش» و «ترامپ» از آن حذر خورد!

آمد عصای معرفت، را بند بلعید
کار معلم را پلیس راهوَر خورد

شد سکه، دلّال و به روی دوش مردم
هی حجره برپا کرد و حق  ِبرزگر خورد

فی الفور، «خرّم دین» شد و فیروز و فربخت
«بابک» که رفت و با فنرسازان فنرخورد!

کردم زبان را قاصد عقلم در این قوم
گفتند:_ با هم، یکصدا _ قاصد، شکر خورد!

پُشتم شبیه گوسفندی در «ویتنبرگ»
«رنسانس» گویان، ناشیانه ضربدر خورد !

افعالِ من شد مهمل و بیهوده هی صرف
وقتی ضمیر ظاهرم را مستتر خورد

هرجا درختی ریشه دار و پرثمر بود
از دست مردم، سنگهایی بیشتر خورد

هر چند از خَلق انتظاری نیست وقتی
هفت آسمان ، کشتی ارباب هنر خورد!

دنیا همیشه بوده اینطوری برادر!
حیوان، بشر را و بشر را جانور خورد

هر ملتی از دست خود ، تلخی چشیده است
زیرا درخت از شاخه های خود، تبر خورد

شاعر، دم از حق زد در این وضع قاراشمیش
آنهم زمانی که دقیقا  مغز خر خورد!

صاحب ْنظر از نیّت او با خبر شد
یکباره بندِ شعرِ تنبانش نظر خورد!

#رضا_زارعی
@reza_zarei_tanz
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
گرچه گاهی میکند دنیا عبور از کارگر
چرخ این دنیا نمی‌چرخد به دور از کارگر

تا بچسبد نان اربابان و صاحب منصبان
داغ بوده توی هر عصری تنور از کارگر

میخورند و‌میبرند اما نمی‌بیند کسی..
وقت زحمت قدرِ یک ارزن قصور از کارگر

هر زمانی گوشه ای از این جهان آباد شد
کیف و حالش مال بعضی بود و زور از کارگر

از همان دوران آغاز تمدن تا به حال...
حق خوری کردند مشتی بی شعور از کارگر

این جهان مدیون زخم و پینه های دست اوست
تا همیشه چشم بد بادا به دور از کارگر

#رسول_سنایی
@chizakiochizha
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
بهر احصای آخر رمضان
رفته بودم ستاد استهلال

تا ببینم که وضع فردا چیست
رمضان یا که اول شوال

می روم چون صواب هم دارد
هم تماشاست جان تو هم فال

می روم روی برج آزادی
برج میلاد بلکم ایران مال

عاقبت روی برجکی رفتیم
سر قلهک حوالی یخچال

هر چه ماندیم بلکه دیده شود
شانس یاری نکرد و هم اقبال

در پرانتز دونکته عرض کنم
نا سپاسی است روم بر دیفال

روزه داری در این هوای خفن
واقعا هم که سخت بود امسال

بس که شد استرس به من وارد
روی اعضای بنده زد تبخال

خشک بودم گلاب بر روتان
یا بلا نسبت شما: اسهال

ماه مهمانی خدا لکن
کافران مست و مومنان بیحال

خواب بودیم جمله از سرِ ضعف
غالبا" بالغدو والاصال

آنقدر سخت که به کلی رفت
از سر بنده خاطرات شمال!

حال ما شد گرفته تر حتی
از تماشاچیان استقلال

الغرض توی فکر بودم که
یک‌نفر داد زد: هلال! هلال!

بود نزدیک تا ز خوشحالی
بپرم روی قله‌ی توچال

گفتمش: کو کجاست ها؟ پس کو
ماهِ در آسمان کجاست؟ بنال

دیدم اما فتاده چشمش بر
چند بانوی سامتی مانتال

گوئیا ماه چهره ایشان
برده هوش از سرش زبانم لال!

سه عدد داف روزه باطل کن!
دشمن دین و دل، بگو: دجّال

هر سه سرپنجه و خفن چو پلنگ
سه پرستوی ناز خوش خط و خال

اخوی با دو چشم هیز خودش
می فرستاد سمتشان سیگنال

آن سه بانوی با حیا هم که
همه آماده تا شوند اغفال

من نکردم نگاهشان ابدا
یک نظر گرچه گفته اند حلال

حس تکلیف و نهی از منکر
سینه ام را نمود مالامال

گفتمش: چشم خویش کن درویش
بی حیا!آی مردک حمّال

ریش و پشم تو هست ده خروار
درسرت عقل نیست یک مثقال

پی ناموس مردمی تازه
نمی ارزد قیافه ات دو ریال

هیکل ات زشت و ناخراشیده
شکل یک آدم نئاندرتال

گفت: در کار من نیار ان قلت
می کنم من هدایتت فی الحال

دفع افسد به فاسد است این فعل
بعد آورد شصت استدلال:

هست یک زن مرا و با این سه
می شود دین این حقیر اکمال

گفتم: انگار غیر جذب نساء
هیچ ناموختی ز علم رجال

بگذرم گشت آخرش دعوا
یقه ام را گرفت مردِ شغال

بنده را پرت کرد از آن بالا
عینهو صحنه های تو سریال

بعد مرگم شنیدم این آقا
از ستاد خودش گرفته مدال

نام ما شد شهیدگمنام و
اسم او شد بسیجی فعال! ۱

الغرض ماجرای رویت ماه
برد ما را به زیر رادیکال

توی دنیای دون که بدجوری
حق این بنده ات شده پامال

در قیامت بگیر دست مرا
ای خداوند قادر متعال

۱. اشاره به بیتی از سعید حدادیان

#عباس_احمدی

@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی

به سنّت‌های قبلی سیره می‌گفت
به محصولات ساقی جیره می‌گفت

عموماً شیخ با هر کس که یک بار
دو بَستی شیره زد، همشیره می‌گفت

#مهدی_خداپرست

@m_khodaparast1
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#جواد_شیردل
@javadshirdel58
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی

در شهر پیِ گناه‌یابی رفتیم
با نیّتِ کارِ انقلابی رفتیم

چون زیربنای کارمان کشکی بود
با ماست به جنگِ بی‌حجابی رفتیم!

-------------------------------

با کُلِ جهان عهدِ خصومت بستیم
از گفتنِ مرگ بر همه.. سرمستیم

با دبّهٔ ماست انتحاری زده‌ایم
خواهانِ امورِ هسته‌ای هم هستیم!

-------------------------------

با داس به تکریمِ شقایق رفتیم
در چاه به دنبالِ حقایق رفتیم

از بس که تفکراتمان شیری بود
با ماست به ارشادِ خلایق رفتیم!

#شروین_سلیمانی
@ShervinSoleimani
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
درخت و جنگل این شهر برگ ریز شماست
ستاره نوکرتان، کهکشان کنیز شماست

تبادلات جهانی نمی رسد هرگز
به آن مبادله هایی که زیر میز شماست

کلید و کنترل قطع و وصل این شهرید
دوشاخه های کلان داخل پریز شماست

مکلفیم! بلا از شما بگردانیم
که جان کوچک ما مثل خاکریز شماست

کرم کنید و بر این شانه پای بگذارید
که آشیانه ی ما زیر پای لیز شماست

"ثواب روزه و حج قبول آنکس برد"
که خاک میکده اش تربت عزیز شماست

"به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات"
جواب داد که راهش فقط مجیز شماست

"غلام همت آنم که زیر چرخ کبود"
به فکر پر شدن معده ی عریض شماست

همیشه پیش خودم فکر می کنم آخر
که صبح جمعه مگر وقت سورپریز شماست!

چه خوش سروده در این باب حضرت حافظ
اگرچه ظاهرا این چیزها به چیز شماست...

"چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند"
گمان نکن که فقط دُور جست و خیز شماست

#سید_حسن_صفاری

@Nakhoda_70
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

.
ماهِ رمضان، وقتِ نداری سخت است
دخلِ تومنی، خرجِ دلاری سخت است

ما از سرِ فقر روزه را می گیریم!
باور بکنید روزه خواری سخت است...

#مهدی_صادقی_مود
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
آدمی هرگز دلش اینقدر می لرزید؟! نه
اینهمه آدم به آدم عشق می ورزید؟! نه

هر که هرکس را که رد می شد بغل می کرد؟! نه
یا که هر که هر که را می دید می بوسید؟! نه

هیچ قومی مثل ما در طول تاریخ این همه
با دلش ور رفت؟ با احساس خود لاسید؟! نه

هیچکس مثل من و تو هر مرض را عشق خواند؟
یا که بد بختیش را لطف خدا نامید؟! نه

ملتی داری سراغ اینطور بی چون و چرا
چشم بسته کرده باشد هر چه را تایید؟! نه

اصلا از هر مرجع تقلید می خواهی بپرس
عاقل از نادان خدایی می کند تقلید؟! نه

پس چه طوری "ای برادر تو همه اندیشه ای"؟
خر لگد زد پای استدلالیون لنگید؟! نه

این همه انگشت ما خاراند آیا پشت ما
واقعا خاراند آنجا را که می خارید؟! نه

هیچکس این روزها در جای خود آرام نیست
واقعا چیزی زمین را می کند تهدید؟! نه

این همه از آسمان بارید بر روی زمین
از زمین یک مرتبه بر آسمان بارید؟! نه

فرض کن دوزاری ما دیر می افتد، مگر
خواجه روی دیگر این سکه را هم دید؟! نه

با دو تا قفلی که خورده بر توالت های شهر
امنیت شد برقرار و قائله خوابید؟! نه

گوش ها را می توان پیچاند اما بی صدا
می توان پیچاند، وقتی که صدا پیچید؟! نه

این همه رنگ شما ساعت به ساعت شد عوض
اندکی دنیا کند تغییر می میرید؟! نه

بی بهاران هیچ لطفی دارد آیا روزگار؟
لذتی دارد بدون سبزه آیا عید؟! نه

در دل بستان اگر می مرد شوق زندگی
گل جوان می شد؟ درختی سبز می پوشید؟! نه

شیخ را گفتم چرا اینقدر می پایی مرا؟
هیچ معلوم است دنبال چه می گردید؟! نه

نکته سنجی گفت پاییدن همان پایندگی است
گر نمی پایید تا امروز می پایید؟! نه

"یا سخن دانسته گو ای مرد عاقل یا خموش"
این همه گفتی کسی حرف تو را فهمید؟! نه

#رحیم_رسولی
@khertenagh
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
ای دوست! دوباره عهد باید بستن
از دامگَهِ ذلّت باید رَستن

ای سُرخ‌تَبار! زَردرویی تا کی!؟
از آتش ظلم شیخ باید جَستن

#زورو

@zorro_ch
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

ناسزانامه!
#طنزیمات_ادبی

هر روز به ما وعدهٔ فردا دادید
خوردید و به ما حسرتِ دنیا دادید

شش‌گوشهٔ مرزِ پُرگهر را یکجا
در جیبِ گَل و گشادتان جا دادید!

ا---------------------------------------

از لاف و دروغ و ادّعا لبریزید
بی‌خاصیت و ابله و رعب‌انگیزید

ما غرقهٔ سیلِ مشکلاتیم و شما
انگار مترسکِ سرِ جالیزید!

ا---------------------------------------

از صلحِ شما تفنگ خواهد رویید
در باورتان کُلنگ خواهد رویید

اینگونه که می‌مکید از بیت‌المال
از قبر شما شلنگ خواهد رویید!

ا---------------------------------------

سرمایهٔ مُلک را به یغما دادید
گفتید نمی‌دهیم، اما دادید

از کُلِ جهان دست کشیدید اما
چون روسپیان به روس و چین پا دادید!

ا---------------------------------------

بر هر شبِ تارِ رو به پایان صلوات
بر هر که دلی بسته به ایران صلوات

وَالله اگر شما مسلمان هستید
بر گبر و جهود و آلِ سفیان صلوات!

#شروین_سلیمانی
@ShervinSoleimani
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی

هی دعوی رشد اقتصادی نکنید
بیهوده در این مقوله شادی نکنید

از کنترل دلار عاجز هستید
پس اینهمه زِر زرِ زیادی نکنید


#مصطفی_علوی
@moalavi
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

پیر ما گفت
#طنزیمات_ادبی
پیر ما مانند یک گردن‌کلفت
ناگهان گردن‌کلفتی کرد و گفت:

مژده بادا،چون به زودی‌های زود
نرخ‌ها را کنترل خواهم نمود

سیب را، گر قرمز است و لپ گلی
لوبیا، گر چیتی و گر بلبلی

چاره‌ای نبوَد به جز ارزان شدن
هرچه گویم من، همان خواهد شدن

از تورّم دم‌به‌دم کم می‌کنم
دیگران کردند، من هم می‌کنم

دسته‌ی هاون بوَد یا دسته‌گل
قیمتش را می‌کنم من کنترل

نزد من شیر ژیان پاپتی
کمتر ارزیدی ز شیر پاکتی

نرخ شیر پاکتی کم می‌کنم
دفع شیر پاپتی هم می‌کنم

دم‌به‌دم کم می‌کنم از نرخ سود
نرخ‌ها را می‌برم آن جا که بود

پیر ما یک عمه و یک خاله داشت
خاله‌اش یک مرغ و یک بزغاله داشت

شب که شد بزغاله‌ی زار و نزار
رفت پیش پیر ما با حال زار

گفت: هان ای پیر! با ما بد مکن
نرخ ما را کمتر از این حد مکن

نرخ ما پایین‌تر است از نرخ میش
نرخ میش از نرخ بز البتّه بیش

نرخ ما را یک کمی بالا ببر
آبروی رفته‌ی ما را بخر

پیر ما فرمود: ای بزغاله‌جان
محض روی چون هلوی خاله‌جان

بیست‌درصد نرخ تو افزون کنم
خود نمی‌دانم که دیگر چون کنم

مرغ پر زد رفت پیش پیر ما
گفت: حالی بگذر از تقصیر ما

من نه بز باشم که با بز سر کنم
در حضور میش قمپز در کنم

لیک هم در شادی و هم در عزا
می‌فروشندم به آن نرخ کذا

اینک اینک زخم دل را مرهمی
نرخ ما را بیشتر کن یک کمی

پیر ما -البته در حدّ توان-
کرد نرخ سینه و ران را گران

گاو بانگی کرد و گفت: ای پیر ما!
چاره‌ای اندیش بهر شیر ما

گر چه ما گاویم، از بز کم نه‌ایم
هان مپنداری که ما بز هم نه‌ایم

پیر ما را رقّتی آمد پدید
روی نرخ شیر ده‌درصد کشید

موز گفت: ای دوستدار شیر و موز
من می‌اندازم خودم را توی حوض

پیر ما گفت: ای جناب مستطاب
گوش می‌کن از من این حرف حساب

نرخ تو اینک نه در دست من است
اختیار تو به دست دشمن است

ناگهان از در، در آمد اسفناج
پیر ما از دیدن او هاج و واج

یک طرف برگ چغندر سبز شد
یک طرف جو، یک طرف ماش و نخود

هر یکی دنباله‌دار کار خود
در پی شیرینیِ بازار خود

ناگهان سیبِ زمینی داد زد
بخت بد بین، بخت بد بین،بخت بد

هیچ‌کس در فکر نرخ بنده نیست
از برای چون منی آینده نیست

نیستم همچون کلم، من پیچ‌پیچ
بی‌رگم، بی‌رگ نمی‌ارزد به هیچ

پیر ما گفت: از تو ما را یاد باد
قیمتت تا مدّتی آزاد باد

با تو ما را نه حساب و نه کتاب
از تو ما را نه سؤال و نه جواب

اختیار نرخ تو در دست تو
هر چه خواهی کن که ناز شست تو

زنده‌یاد #منوچهر_احترامی
ماهنامه گل آقا تیرماه ۱۳۸۶
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
شولای شرف به قامت آویخته است
با رنج و فشار هم در آمیخته است

سالار ترین ساقی عالم "پدر" است
از بس که برای ما عرق ریخته است

#تورج_میرزا
@yallanchi
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

اینکه از جیب پدر بچه ی او با خبر است
اینکه زن درک کند شوهر او در بدر است

اینکه احساس کند وضع چقدر خر تو خر است!
بهترین هدیه ی روز پدر است

#ایمانی

@tanz20

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
چطوره حال و احوالت معلّم!
چقدره مال و اموالت معلّم!

هزاران بوسه ی بهداشتی بر
جبین و دست و تمثالت معلّم!

در این اوضاع ناجور گرانی
چه داری توی یخچالت معلّم!

وجود غرق اشکالم فدای
وجود رفع اشکالت معلّم!

بگو تا چندم ماه است با تو
حقوق قدر مثقالت معلّم!

جوان بودی یهو کرک و پرت ریخت
چه شد آن یال و کوپالت معلّم!

تو در دهکوره ها هم رفتی و بود
هفهشتا سگ به دنبالت معلّم!

هزاران لایک و قلب و گل نثارِ
لباس ساده و شالت معلّم!

قبول و رد و تجدید آفریدی
به جنبش های غربالت معلّم!

شبیه جوجه ها بودیم و محتاج
به گرمای پر و بالت معلّم!

کلاس درس را بر می فروزد
نزول نور اجلالت معلّم!

همیشه استیودنتم، نبینم (Student)
درون هاسپیتالت معلّم! ( (Hospital

تن تخته سیاه و وایت برد است
پر از اسماء و افعالت معلّم!

تمسّک جسته ام خیلی اساسی
به گفتارت، به اعمالت معلّم!

سراسر درس خوب زندگانی ست
رادیکال انتگرالت معلّم!

شدیداً خورده روی بیسوادی
فشار مهر ابطالت معلّم!

تو کُشتی می گرفتی با جهالت
بنازم زور چنگالت معلّم!

تو تیچر بودی و تاجر نبودی(Teacher)
چه نیکو بوده اقبالت معلّم!

در این دنیای وانفسا نمونه ست
صفای اورجینالت معلّم!

حسادت می کند مسئول چُرتی
به جسم و روح فعّالت معلّم!

محبّت در وجودت خانه دارد
ولی «خانه» از آمالت معلّم!

در این دنیا نکردند اهتمامی
که گردانند خوشحالت معلّم!

در آن دنیا کند یزدان بلاشک
به جنّت زود ارسالت معلّم!

الف آموختی یک عمر و امروز
فدای قامت دالت معلّم!

گذشته ماه فروردین و اینک
مبارک باقی سالت معلّم!

«کرونا» آمد و امروز هستیم
جمیعاً عضو کانالت معلّم!

سلامت باشی و فوری شود خوب
زگیل و جوش و تبخالت معلّم!

#حسین_گلچین
@hosseingolchin
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

بر حلقۀ این جهان نگینی وطنم
ای خوب زمانه! بد نبینی وطنم

دلخور نشو از نام "خلیج عربی"
دیریست خودت شیخ‌نشینی وطنم

#حسین_آهی 🌿
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
بهار است اما پَلاسیده ایم
چو لبخندِ بر چهره ماسیده ایم !

نگفتند آخر چه شد جرمِ مان
گناه چه کس را تقاصیده ایم ؟

که عمریست در رشته ی زندگی 
فقط  واحدِ درد پاسیده ایم

نیامد اگر نزد ما جفت شش
به نرد شما خوب تاسیده ایم

اگر وعده دادید دلخوش شدیم 
عتابی  اگر  شد ، هراسیده ایم

اگر ظاهراً مشتِ محکم زنیم
ولی  در  خفا  التماسیده ایم

بپیچانده ایم عیدی بچه ها
همین مختصر ، اختلاسیده ایم

به کم قانع و خویش با مردمِ
سُومالی و سودان قیاسیده ایم

برای همین لقمه نان و پنیر
اگر چه بسی اسکناسیده ایم

ولی جای لبنان، یمن، سوریه
تشکر نموده ، سپاسیده ایم ....

ببخشید اگر مصدری جعل شد ،
کمی شعر خود را قناسیده ایم

نشد بیشتر گویم از حالِ مان
فقط ذره ای انعکاسیده ایم !

#محمدرضا_صادقی
@tanz20

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#مسلم_حسن_شاهی__راویز

@moslemhasanshahi
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

ربّنای استاد شجریان
نماز روزه‌هاتون قبول

@mamlekate

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
گفتند که از لبان او غافل شو
ماه رمضان است کمی عاقل شو

می بوسم و از کسی ندارم ترسی
ای روزه اگر معترضی ،باطل شو

#سعیدمبشر
@tanz20

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

توصیه‌های فنّی

شمع‌های بدون پروانه،
روزه‌داران خوب و فرزانه

سحری را همیشه کم بخورید
جا بماند برای صبحانه 😜

#حسن_شاه_رجب
@shaah7

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
ما اهل جهاد در پی عافیتیم
با حضرت حق رفیق با معرفتیم

فرموده که روزه بر مسافر ممنوع
ما هم که همه مسافر آخرتیم

#یالانچی
@yallanchi
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
ای برادر چه خبر؟ ختم خزان شد یا نه!؟
فصل لی‌لی زدن سرو جوان شد یا نه

مجریان خبر خود گل و بلبل پندار
آنچه گفتند در اخبار همان شد یانه؟

گرد و خاک از کرج و دود و دم از تهران رفت؟
نفس باد صبا مشک فشان شد یا نه!؟

آب سوزند اُتلها و خیابانهامان
خالی از تِر تِر پیکان و ژیان شد یانه؟

غرب از وحشت سرما به گدایی افتاد؟
گاز در سوئد و سوئیس گران شد یا نه؟

دوستان توی نیویورک حسینیه زدند؟
رفت مداح و درآن مرثیه خوان شد یانه؟

چند روزی‌ست از اوضاع جهان بی خبرم
راستی کشورم آقای جهان شد یا نه!؟

#رسول_سنایی
@chizakiochizha
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
شربت بدهیم و جانشین جمع کنیم
فعلا تو نیا که ما یقین جمع کنیم

یک هفته پس از نیمه شعبان باید
لیوان شکسته از زمین جمع کنیم

#عباس_صادقی_زرینی
@tanz20

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی

ای مرد شریفِ راست گفتار
ای دشمنِ هرچه مردم آزار

الحق که سیاستت جهانی ست
ای نابغه حق توست اُسکار

دوران شکوهِ اقتصادی
در دوره ی تو نمود رخسار

چون هاله ی‌نور می درخشی
ای شخص شخیص نیک پندار

هرگز به خدا که جان نگیریم
اینسان که زدی تو سکه ، سرکار

یک قرن گذشت ظرف یک شب
یک نسل شکست زیر این بار

زرچوبه مثال زعفران شد
هم قیمت ترمه گشت چلوار

تومان و ریال ماند بر گِل
افسار برید پوند و دینار

اینک تو دلار دولتی را
شُل کن و بریز توی بازار

تا عاید دولتت بگردد
یک نفع کلان و سود سرشار

زان پس بنشین و قسمتش کن
هر سهم برای یک طلبکار

یک قسمت آن برای لبنان
یک قسمت آن برای بشّار

این قصه که تازگی ندارد
تکرار شده ست پار و پیرار

گر امر کنی مشاورانت
یک لحظه درآورند آمار

بینی که شده در این چهل سال
این قصه هزار بار تکرار

پای همه رفت توی سوراخ
ماندیم همیشه زیر آوار

در زیر فشار ماند یاسر
در زیر شکنجه مُرد عمار

این کار مغول نکرد با ما
این حد نرسید دست تاتار

با دولت خوبت ای گرانبار
از این سر ما تو دست بردار

ای محض خدات محض دینت
ما را تو به حال خویش بگذار

" ای راحت جان دردمندم
بگذار که لب فرو ببندم "

#بیژن_مکانی
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
ای زردِ درازِ خوبِ دلبند
ای موزِ به زعفران همانند
پوشیده یکی لباسِ زرتار
با کلهٔ همچو کلهٔ قند
چون تو نبوَد به باغِ هستی
خوش‌قامت و خوشگل و خوشایند
تو آیتِ قدرت خدایی
ای آیتِ قدرت خداوند!
مانند به زعفرانْت کردم
ای موز نی‌ام ز گفته خرسند
تو چوبِ بلندِ روزگاری
در پاچهٔ مردم خردمند
تو راستی و کج‌اند جمله
آنها که تو را نمی‌پسندند
دیگر نرسد به دامن تو
دستانِ بلندِ آرزومند
با قیمت سکه بسته پیمان
با نرخ دلار کرده پیوند
خندند به قیمت تو؟ هیهات
باید که به ریشِ خود بخندند
نرخ تو هرآنکه باورش نیست
باید بخورد هویج، یک‌چند
بسیار گران‌تر است امروز
سوگند به زند و نیز پازند،
نرخ تو ز جان آدمیزاد
قدر تو ز خونِ آبرومند
نرخ تو گران شده است اما
ارزان شده قیمت دماوند
جاری‌ست ز اترک و ز کارون
خونِ دلِ زنده‌رود و اروند
مردم همه خسته و تکیده
از خاش بگیر تا به شازند
مردم همه درهم و گرفته
از خواف بگیر تا نهاوند
مردم همه رنگ و رو پریده
از شفت بگیر تا به سالند
باری چه کنم؟ غم زمانه
زد رشتهٔ خاطرم پراکند
شیرینی موز و این فکاهه
شد تلخ و به داغ و درد آکند
ماییم و چه آرزوی دیری:
بر چهرهٔ خلق، نقشِ لبخند
ماییم و چه آرزوی دوری:
آزادی مردمانِ دربند
تا کی همه سوگوار تا کی؟
تا چند غمِ زمانه تاچند؟
بر خاک مذلت افتد آن‌کس
کین مُلک به خاکِ ذلت افکند
ای گُه به تمامِ روزگارش
آن‌کس که زده به روزِ ما گند!

#جواد_زهتاب

@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی

پیشانی اَر ز داغ گناهی سیه شود
بهتر ز داغ مهر نماز از سر ریا

نام خدا نبردن از آن به که  زیر لب
بهر فریب خلق بگویی خدا خدا

#فروغ_فرخزاد

(هشت دی۱۳۱۳ _ بیست‌وچهار بهمن ۱۳۴۵)

@tanz20

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی

یک عمر تو را نشاند بر کول خودش
داده به تو از گندم محصول خودش

با این همه زحمت که کشیده باید
جوراب خرید؟ آنهم از پول خودش؟
#محمود_برزین

افسوس جهان به کام دارا شده است
دانا شده هر کسی توانا شده است

دیشب چه یواشکی پدر آمد و خفت
گویا سبدش بدون کالا شده است
#خالو_راشد

ای عشق و امید و غیرت آموخته‌ها
ای چشم‌ به جیب خالی‌اش دوخته‌ها

یک خسته‌ نباشید به او هدیه دهید
روز پدر است ای «پدرسوخته‌»ها
#مجتبى_صادقی

@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

مدیریت زلزله و تبدیل شر به خیر

خدایا؛
شراب کهنه را از خم بیاور
خوشی را در دل مردم بیاور

نه اینکه زلزله اصلاً نیاور
بیاور؛ منتها در قم بیاور 😍

#حسن_شاه_رجب

کروکی دقیق محل جهت محکم کاری👆 😜
@tanz20

Читать полностью…
Subscribe to a channel