«لبخند اصل را فقط از ما بخواهید» ✍️«طنزیمات ادبی» کانال مرجع است بهروز و بهلحظه حتّی! کپی ممنوع⛔️، فوروارد آزاد✅❤️ تماس با ما: @shirdel_1358
#طنزیمات_ادبی
ندانم از چه همچین است حالم
خراب و زار و سنگین است حالم
بلرزد جمله اجزاء وجودم
شبیه وقت تلقین است حالم
همه آشوب در دل دور در سر
چو اوضاع فلسطین است حالم
گهی پایین تر از سرباز صفر است
گهی بالا چو فرزین است حالم
گهی ترسوتر از احوال «میریست»
گهی چون حال «فردین» است حالم
درونم اجتماع بی نواییست
«کوزت»، «وال ژان» و «فانتین» است حالم
ز هم پاشیده از هر اتّفاقی
گمانم «MADE IN CHIN» است حالم
دمادم در غم اهواز و بوشهر
کرج، شیراز، قزوین است حالم
سراب و قروه و تبریز و تهران
درود و رشت و نایین است حالم
پریش از قصّهی لیلا و مجنون
خراب از ویس و رامین است حالم
چو خسرو در عذاب از دست فرهاد
به تلخی همچو شیرین است حالم
غمین از انقراض یوز و آهو
پلنگ و جغد و شاهین است حالم
پریشان از بهای آب و برق است
نزار از نرخ بنزین است حالم
به هر سو بنگری زهد ریایی
گرفته از غم دین است حالم
ز بد عهدی امریکا و لندن
مکدّر از کرملین است حالم
بدو گفتم مگیر از هر کلامی
بگوشش ذکر یاسین است حالم
خدایا حال ما نیکو بگردان
کنون محتاج آمین است حالم
#نوید
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
همه در مدرسه اول الفبا یاد میگیرند
سپس تقسیم وضرب وجمع و منها یاد میگیرند
به فرزندانتان اصلا خشونت را نیاموزید
نیازی نیست،کم کم جنگ و دعوا یاد میگیرند
علیرغم همه محدودیتها بچه های شیخ
زبان مادری را در اروپا یاد میگیرند
ازین کشور به آن کشور نبر اهل و عیالت را
فلانی! راه دزدی را همینجا یاد میگیرند
من از آن حسن روز افزون که یوسف داشت دانستم
که دختر های مصری از زلیخا یاد میگیرند
نمی خواهم بگویم هجمه ی دشمن موثرنیست
و اما بچه ها معمولا از ما یاد میگیرند
نگفتم خاطرات انقلابی را نکن مکتوب؟
عوام الناس می خوانند وفردا یاد میگیرند
#مسلم_حسن_شاهی
@moslemhasanshahi
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
هزار سال فزون خواندهاید بر منبر
به گوش پیر و جوان روضهی علیاصغر
که عهد تیر و کمان یافت طفل ششماهه
ز دست حرمله تیر سهشعبه در حنجر
ولی به دست شما ماند روی دست زمین
بلی جنازهی هفتاد نوگل پرپر
یکی از آنهمه مهساست آنکه اول بار
گرفت دامنتان را و کردش از خون تر
که آوخ آوخ از آن خون پاک دامنگیر
که الله الله از آن زلف پیچوتابآور
که من چه گویم از آن فتنهی شکافانداز
که من چه گویم از آن آتش شررگستر
درید بر تن خورشید روگرفته، حجاب
کشید چادر ابر سیاه را از سر
بقای مادر او آنکه زاد از او این مه
فدای آن بشری کاین فرشته راست پدر
که اسم رمز زن و زندگی و آزادی
سند نمیخورد الا به نام این دختر
چه دختری که زمین زیر پاش میلرزد
چه دختری که میارزد به صدهزار پسر
چه دختری که از انسان بعید بود پری
چه دختری که از اینسان نزاده از مادر
چه دختری که جگرگوشهی هزاران دل
چه دختری که یکی داغ و بیشمار جگر
چه دختری که یکی نوحهی گریبانگیر
چه دختری که یکی صیحهی گریباندر
چه دختری که به گوش فلک یکی سیلی
چه دختری که به جان جهان یکی اخگر
چه دختری که چه کبادهها کشید از دست
چه دختری که چه عمامهها پراند از سر
چه دختری که برآورد رشک صد رهزن
چه دختری که درآورد اشک صد رهبر
چه دختری که به او چشم کشوری روشن
چه دختری که زد آتش به جان عصر حجر
چه دختری که برآشفت خواب خرد و کلان
که درروند چنانچون فشنگ از بستر
چه دختری که چنان خلق را به هوش آورد
که برجهند ز جا چون سپند از مجمر
چه دختری که به هر تار موش حلقهبهگوش
هزار کاوهی ضحاکبند آهنگر
چه دختری که به یک ضربه جمع کرد از بیخ
بساط امر به معروف و نهی از منکر
چه دختری که به خوبی خرید بیتقصیر
در این معامله صد ملک دل به نیم نظر
چه دختری که هنوز از قصور خود خجلم
اگر ز خامه بریزم به پاش درّ و گهر
چه دختری که برآمد گشادهرو ز محاق
که بیحجاب درآید ز پشت پرده قمر
چه دختری که بدان زلفکان روزافزون
سحر کشید چو شمشیر، شب فکند سپر
تبارک الله از آن زلفکان حلقآویز
که ریزد از سر هر تارشان هزار هنر
دو زلف بلکه دو پیچیده سر ز حکم عسس
دو زلف بلکه دو گردن کشیده از معجر
دو زلف بلکه دو زنجیرهباف گردنهگیر
دو زلف بلکه دو لشکرشکاف غارتگر
دو زلف بلکه دو رودابهی تهمتنزای
دو زلف بلکه دو گردافرید گنداور
دو زلف بلکه دو کشورگشای شهرآشوب
قشونکشان به یسار و یمین دو اسکندر
دو زلف بلکه دو موجآفرین سیلآسا
که از تلاطم آن یک نفر نیافت مفر
دو زلف بلکه دو زایندهرود خونآلود
گذشته شهر به شهر آبش از سر کشور
دو زلف بلکه دو ایمانپریش کافرکیش
کشیده یکتنه از خیل مومنان کیفر
دو زلف بلکه دو حبلالمتین لامذهب
دوصد فقیه رسنتاب کرده در چنبر
دو زلف بلکه دو زاهدگداز مسالهساز
که چشم زهد شود کور، گوش شیطان کر
دو همپیاله دو همداستان دو همبازی
دو همقبیله دو همراستا دو همسنگر
از آن زمان که بهم ریخت نظم جنگل را
نظام جور نچرخیده بر همان محور
وزان دقیقه که ماشین سلطه را چپ کرد
هنوز حضرت آقا نکرده راست کمر
هنوز در شش و بش مانده بین خوف و رجا
نجسته راه برونرفت طفلک از ششدر
هنوز ارّهبهماتحت مانده تا چه شود
کند چماق اثر یا دهد هویج ثمر
چنان درسته برآمد ز مار ظلم دمار
که بخت ظالم از آن روز خفته است دمر
بسان سیل روان گشت و ساخت کنفیکون
چنانکه زلزله لرزاند و کرد زیر و زبر
فشاند شعله در انبار کاه صاعقهوار
نشاند رعشه بر اندام کوه چون تندر
درید چادر ظلمت از انفجار فلق
پرید رنگ رخ شب از انقلاب سحر
که الله الله از آن خون پاک دامنگیر
که گرچه ریخت به ناحق ولی نرفت هدر
فراروید از این خون فراروید فرا
حذر کنید از این خون حذر کنید حذر
جواب آنکه «چه کرد و که بود» از این مجمل
تو خود حدیث مفصل بخوان الی آخر
#سیدحامد_احمدی
@sokhanshahi
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
مدّاحیسم!
مدّاح که اشتیاقِ دانشکده داشت
آن ناحیه را ارثِ پدر میپنداشت
با تکیه زدن به کُرسیِ استادی
یک تپه در این دیار باقی نگذاشت!
ا----------------------------ا
دانشکده دشتِ نینوا خواهد شد
کمپانیِ نوحه و عزا خواهد شد
تا چند صباحِ بعد هم یک مدّاح
جرّاحِ پروستاتِ شما خواهد شد!
ا----------------------------ا
کابینهٔ بیسواد تشکیل دهید
دستِ متخصصانِ ما بیل دهید
جای خلبان و دکتر و دامپزشک
مدّاح به این جامعه تحویل دهید!
ا----------------------------ا
هر طالبِ علم را بپیچانیدَش
با روضه و اَلعَطش بگریانیدش
دانشکده جای هیئتِ علمی نیست
با هیئتِ نوحهخوان بچرخانیدش!
ا----------------------------ا
با این همه بیچارگی و بیراهی
با عمرِ مزخرفی به این کوتاهی
تا اینکه به پُست و جایگاهی برسیم
باید برویم رشتهٔ مداحی!
#شروین_سلیمانی
@ShervinSoleimani
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
"نقیضه"
نه هر که شیر بدوشد فرآوری داند
نه هر که گاو بزاییده مادری داند
نه هر که بند قبا را گشاد تا نافش
لطیف باشد و آیین دلبری داند
نه هر که نر شده باشد یل و جوانمرد است
کلاهداری و آیین سروری داند
نه هر که تف زد و افراشت متروپلها را
تفش غلیظتر است او تفآوری داند
کشیده مالرویی را برای خودروها
نه هر که راه بسازد ترابری داند
قبای سادهی چوپان که بر تن گرگ است
علف به جیب زند، دامپروری داند
تلوتلو بخورد هر که مست قدرت شد
سکندرانه بمیرد، سکندری داند
تو بندگی چو گدایان بدون مزد مکن
که دوست -دشمن دانا- ستمگری داند
غلام همت آن رند مملکتسوزم
که در گداکشیاش کیمیاگری داند
کتابخواندهی بیچاره رفت دانشگاه
سواد شستن اسناد، خاوری داند
هزار نکتهی باریکتر ز مو! ای وای
بپوش مسئله را دادگستری داند
#سعیده_موسوی_زاده
@khalekhanbaji
@tanz20
#شعر_طنز
#طنزیمات_ادبی
چون قلم بر کاغذ آوردم سلام آمد وسط
در ادامه اینچنین شرح کلام آمد وسط:
آن اوایل با خدا خیلی رفاقت داشتیم
سیب یا گندم نمی دانم کدام آمد وسط
منبری ها هر چه می گفتند تأثیری نداشت
تا که حرف از حوری و غِلمان و جام آمد وسط
ملّت ما آنچنان اهل عزاداری نبود
محشر کبری شد از وقتی طعام آمد وسط
دوزخ از شطرنج بازان شد تهی، آن لحظه که
یک مَلَک با حکم آیات عظام آمد وسط
ابن ملجم آنچنان عزمی بر آن ضربت نداشت
لامروّت خوشگلی مثل قطام آمد وسط
اطّلاعات دقیقی ملّت از شاهش نداشت
تا که او را خوب بشناسند امام آمد وسط
تا که مأمور شریف برق قبض آورد و رفت
صحبت از داروغه ی ناتینگهام آمد وسط
موشکی زد سمتِ دشمن گزمه ی اندیشمند
سقف، جر خورد و کولر از پشت بام آمد وسط
یک عروسی رفته ام اصلاً نمی رقصد کسی؛
نه، هم اینک یک طرفدار نظام آمد وسط
#حسین_گلچین
@hosseingolchin
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
کم سَربهسرِ پیر و جوان بگذارید
کم در دلِ زخم، استخوان بگذارید
جای عَسَس و حجاببان در این شهر
بینِ خودتان لواطبان بگذارید!
#شروین_سلیمانی
@ShervinSoleimani
@tanz20 👈
چه قزوین را و چه شهرِری و قم را بترسانند
کلاغان کارشان این است گندم را بترسانند
ملخ از این مترسکهای تَکراری نمیترسد
فقط اینها بلد هستند مردم را بترسانند
کلاغان صداپیشه ژنتیکال مأمورند
هزاران را ببندند و ترنّم را بترسانند
در این پیراهنافرازان هوای غمگساری نیست
مزاحم میشوند اصل تظلّم را بترسانند
هرآنچه اینجماعت دارد از دامان بستان است
مرامی نیست مستان باده و خم را بترسانند
چه سودی میبرند از آب در مهراس کوبیدن
که دیده بوق کشتیها تلاطم را بترسانند؟!
بهوقتش مردم گلزار مینوشند و میرقصند
دو روزی هم که یابوها تجسّم را بترسانند
#حسن_شاه_رجب
@shaah7
#طنزیمات_ادبی
خبر داری ای شیخ دانا که من
خداناشناسم، خدا ناشناس
نه سربسته گویم در این ره سخن
نه از چوب تکفیر دارم هراس
زدم چون قدم از عدم در وجود
خدایت برم اعتباری نداشت
خدای تو ننگین و آلوده بود
پرستیدنش افتخاری نداشت
خدائی بدینسان اسیر نیاز
که بر طاعت چون توئی بسته چشم
خدائی که بهر دو رکعت نماز
گه آید به رحم و گه آید به خشم
خدائی که جز در زبان عرب
به دیگر زبانی نفهمد کلام
خدائی که ناگه شود در غضب
بسوزد به کین خرمن خاص و عام
خدائی چنان خودسر و بلهوس
که قهرش کند بی گناهان تباه
به پاداش خشنودی یک مگس
ز دوزخ رهاند تنی پرگناه
خدائی که با شهپر جبرئیل
کند شهر آباد را زیرو رو
خدائی که در کام دریای نیل
برد لشگر بیکرانی فرو
خدائی که بی مزد و مدح و ثنا
نگردد به کار کسی چاره ساز
خدا نیست بیچاره، ورنه چرا
به مدح و ثنای تو دارد نیاز!
خدای تو گه رام وگه سرکش است
چو دیوی که اش باید افسون کنند
دل او به”دلال بازی” خوش است
وگرنه “شفاعتگران” چون کنند؟
خدای تو با وصف غلمان و حور
دل بندگان را به دست آورد
به مکر و فریب و به تهدید و زور
به زیر نگین هرچه هست آورد
خدای تو مانند خان مغول
“به تهدید چون برکشد تیغ حکم”
ز تهدید آن کارفرمای کل
“بمانند کر و بیان صم و بکم”
چو دریای قهرش در آید به موج
نداند گنه کاره از بیگناه
به دوزخ فرو افکند فوج فوج
مسلمان و کافر، سپید و سیاه
خدای تو اندر حصار ریا
نهان گشته کز کس نبیند گزند
کسی دم زند گر به چون وچرا
به تکفیر گردد چماقش بلند
خدای تو با خیل کروبیان
به عرش اندرون بزمکی ساخته
چو شاهی که از کار خلق جهان
به کار حرمخانه پرداخته
نهان گشته در خلوتی تو به تو
به درگاه او جز ترا راه نیست
توئی محرم او که از کار او
کسی در جهان جز تو آگاه نیست
تو زاهد بدینسان خدائی بناز
که مخلوق طبع کج اندیش توست
اسیر نیاز است و پابند آز
خدائی چنین لایق ریش توست
نه پنهان نه سربسته گویم سخن
خدا نیست این جانور، اژدهاست
مرنج از من ای شیخ دانا که من
خدا ناشناسم اگر”این” خداست
#علیاکبر_سعیدی_سیرجانی
@tanz20
#طنزیمات_ادبی
عالم همه محصل علم اند و ما هنوز
مشتی گره نموده و فریاد میزنیم
مرگ تمام عالم و آدم شعار ماست
بر آتش خصومت و شر باد میزنیم
گوییم هر که چو ما نیست کافر است
بر غیر خویش تهمت الحاد میزنیم
جز راه و رسم خود نپسندیم شیوه ای
وانگه دم از تفکر آزاد میزنیم
بن میبریم و بر سر شاخه نشسته ایم
شیرین به ضرب تیشه ی فرهاد میزنیم
گر بوستان بشود جای عاشقان
ما ریشه ی صنوبر و شمشاد میزنیم
ما طالب عزا و طرفدار ماتمیم
با دست خویش بر سر ناشاد میزنیم
تا نشنوید هیچ بجز ترّهات ما
از کینه قفل بر لب استاد ميزنيم
ما مدعی فصل زمستان و بهمنيم
قید بهار و موسم خرداد ميزنيم 😔
#نوید
@tanz20 👈
در مورد نقشه های شیطانی شمر
بیرحمی و خوی غیر انسانی شمر
امسال دوباره روضهخوانی داریم
در مسجد شهر با سخنرانی شمر
#محمد_باباصفری
@chatrenejat
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
مداح جوان سینه زنان رفت به شام
همراه صدای کاروان رفت به شام
گفتند که شام از دهن می افتد
از روضه کوفه ناگهان رفت به شام
==============================
مداح تو شاعر خودت را بشناس
ای معجزه ساحرخودت را بشناس
دست از سر شمر آن زمانه بردار
تو شمر معاصر خودت را بشناس
#عباس_صادقی
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
چیست این قصه ی ابلیس پدید آوردن؟!
وسوسه در دل ارواح پلید آوردن؟!
چیست این قصه ی هیزم کشی تاریخی
آتش معرکه از گور فقید آوردن؟!
پیر کردن همه را تا مثلاً "پیر" شدن
جمع بر گرد خود انواع مرید آوردن؟!
ناله و زاری و مظلوم نمایی کردن
مجلس تعزیه با خرج یزید آوردن؟!
باختن گریه ندارد! نه مگر ما بردیم
چیست این بازی خنجر به ورید آوردن؟!
با دو تا مصدر جعلی به عقب غلطیدن
حال را دیدن و ماضی بعید آوردن!
نتوان در دل تاریکی مطلق ماندن
مژده ی آمدن صبح سپید آوردن
نتوان در قِبَل این همه بدبینی و یأس
به دل جامعه ی مرده امید آوردن
نتوان صرف فقط عاقل و بالغ بودن
تاب بی تابی دنیای جدید آوردن
عشق سرکش تر و شوریده تر از باور ماست
نتوان تاب، سر شاخه ی بید آوردن
"کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ"
سر در آوردن از این شوق شهید آوردن!
حرم خانه ی خود را به اسارت بردن
برده ی تازه به بازار خرید آوردن!
"بلبلانیم که در موسم گل خاموشیم"
با کلاغان نتوان گفت و شنید آوردن
بهتر این است که با پنجره تنها باشیم
دیدن و دیدن و انگار ندید آوردن
مثل سابق بگذاریم که در وا باشد
دزد مجبور نباشد به کلید آوردن!
ای درختان نکند باز شود باورتان
قصه ی چلچله و مژده ی عید آوردن
"سر بند آمدن این برف ندارد دیگر"
سندی بهتر از این موی سفید آوردن؟
#رحیم_رسولی
@khertenagh
@tanz20 👈
دوباره پای عطش را به خیمه وا کردیم
دوچشم غم زده را غرق در ریا کردیم
از ابتدای محرم درون تعزیه ها
چه بغضهای دروغین که در صدا کردیم
و هر کجا که به هق هق نخورد اشک کسی
به مشک تکیه زدیم و أخا أخا کردیم
برای اینکه بگوییم شعر آیینی ست
تو را به پای غزلهایمان فدا کردیم
و پیش از آنکه پیامت به گوش ما برسد
شبیه شمر سر از پیکرت جدا کردیم
هنوز کوفه همان کوفه است و ما به یزید
پس از تو نامه نوشتیم و اقتدا کردیم
#مصطفی_علوی
@moalavi
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
غُلغُلی انداختی در شهر تهران ای قلم
خوش حمایت میکنی از شرع قرآن ای قلم
گشت از برق تو ظاهر نور ایمان ای قلم
مشکلات خلق گردد از تو آسان ای قلم
نیستی آزاد در ایران ویران ای قلم
ای قلم تا میتوانی در قلمدان صبر کن
یوسفآسا سالها در کنج زندان صبر کن
همچو یعقوب حزین در بیتالاحزان صبر کن
کور شو بیرون نیا از شهر کنعان ای قلم
نیستی آزاد در ایران ویران ای قلم
ای قلم پنداشتی هنگامۀ دانشوریست
دورۀ علم آمده هرکس به عرفان مشتریست
تو نفهمیدی که اوضاع جهان خرتوخریست
خر همانست و عوض گردیده پالان ای قلم
نیستی آزاد در ایران ویران ای قلم
ایها الشاعر تو هم از شعر گفتن لال باش
شعر یعنی چه برو حمّال شو رمّال باش
چشمبندی کن میان معرکه نقّال باش
حقّهبازی کن تو هم مانند رندان ای قلم
نیستی آزاد در ایران ویران ای قلم
سید اشرفالدین حسینی قزوینی (گیلانی)
#نسیم_شمال
۱۲۴۹-۱۳۱۳ خورشیدی 🌿🌿
@tanz20 👈
تب نمودیم و از مطب گفتند
ناله کردیم و از طرب گفتند
زنده ماندیم ، مردگی کردیم
فحش خوردیم و از ادب گفتند
لنگ نان شب و دو نخ سیگار
مانده بودیم و از *حلب گفتند
ناامید از هر آن چه باید و نیست
گریه کردیم و للعجب گفتند
حسرت یک ستاره بر دل ماند
کهکشان در ید عرب گفتند
از زبردست مست با ایمان
مشت خوردیم و از وجب گفتند !
خون دوید از رگ خیابان ها
زخم خوردیم و بی سبب گفتند
هر چه رفتیم نارسیدن بود
هر چه ماندیم با غضب گفتند :
ای خلایق چقدر ناشکرید
شکر گفتیم و باز سب گفتند
پشت دین از خدا جدا ماندند
ترک واجب به مستحب گفتند
کشور از شش جهت به یغما رفت
شاعران از جناب لب گفتند !
#محسن_مرادی_مصطفالو
@tanz20
مهرنامه:
#طنزیمات_ادبی
ای معلّم؛ گرچه نانت آجر است
جیب تو هرچند از خالی پر است
خانمت هرچند گرم غرغر است!
مهر آمد؛ گریه و زاری مکن
در کلاس درس کمکاری مکن!
دولت ما، حامی اشراف اگر
کرد در حقّ شما اجحاف اگر
در فشاری در فسا و خواف اگر
از غم خود پردهبرداری مکن!
در کلاس درس کمکاری مکن
روح خود را اندکی تلطیف کن
بد مگو؛ از شغل خود تعریف کن!
شغل خود را بهترین توصیف کن
شاد باش؛ اظهار بیزاری مکن!
در کلاس درس کمکاری مکن
گرچه کارت تلخ و تکراری شده
سخت و اجباری، خودآزاری شده
کار تو با اینکه بیگاری شده
شِکوه از اجحاف و بیگاری مکن
در کلاس درس کمکاری مکن
در کلاس از شادیات بشکن بزن!
بوسه بر رخسار مرد و زن بزن
از شراب ناب و مردافکن بزن!
فکر دزدی و زمینخواری مکن!
در کلاس درس کمکاری مکن
گر فلانی کرده غارت بیخیال!
دارد او دائم طهارت، بیخیال
میکشد از ما خجالت، بیخیال
پیش او داد از گرفتاری مکن
در کلاس درس کمکاری مکن
تربیت کن بچّهها را خوب و راست!
چپ اگر باشی حسابت با خداست
میخوری از کجرویها چوب و ماست
خویش را چون دزد بازاری مکن
در کلاس درس کمکاری مکن
فکر شام و پوشک و شلوار باش!
ریش بگذار اندکی، هموار باش!
فکر فرزندآوری، پُرکار باش
فکر بدبختی-بدهکاری مکن
در کلاس درس کمکاری مکن
مهر را با خندهات آغاز کن
دستها و نیش خود را باز کن
سوی میز و مدرسه پرواز کن
از نثار علم خودداری مکن
در کلاس درس کمکاری مکن
#علیرضا_رضایی
@seghani
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
گرچه در هر کوی و برزن مار و کژدم ریخته
گو ببارد مار و کژدم ترس مردم ریخته
رقصرقصان خون به رگهای خیابان میدود
تا شراب انقلاب از شارب خم ریخته
قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود
سیل خون کز زلف هر موجش تلاطم ریخته
از سنندج زاهدا خون میرود تا زاهدان
از جوانرود آمدهست این خون که تا قم ریخته
خون سارینا و ژینا مانده بر دست زمین؟
یا دو چشم آسمان بر خاک، انجم ریخته؟
آسیاب انقلاب است اینکه میچرخد به خون
نانخور سرکوب در آن گرچه گندم ریخته
خشم مظلومان به خونخواهی خشاب انباشته
پشم ظلم و ظالم از اینسان تظلم ریخته
اینطرف خلق آتش جوش و خروش افروخته
آنطرف سرکوب و خون بنزین و هیزم ریخته
بانگ ملّت چشم برلین را به سقّز دوخته
آبروی دولت از رم تا به جهرم ریخته
ای رعیّت قفل و زنجیر رعایت درشکن
کز حکومت چنگ و دندان تحکم ریخته
درمیآرد چرخ بازیگر ز یَکیَکشان دمار
گرچه در هر کوی و برزن مار و کژدم ریخته
#سیدحامد_احمدی
@sokhanshahi
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
من یک جوان ساده و بی سر زبانم
هم مذهبی هم قرطیام ، حدمیانم
گاهی شدیداً عاشق خردادیانم
گاهی شدیداً عاشق حدادیانم
من دوست دارم دكتر جراح باشم
جراح اگر قسمت نشد مداح باشم
مداح ، یعنی آن که خود بابالمراد است
بیش از تمام باسوادان باسواد است
فردی مودب بوده ، زورش هم زیاد است
در پشت فرمان نیز مشتاق جهاد است
مداح باید در پی اِنقُلت باشد
چیز زیادی نیست دستش کلت باشد
هركس بگیرد سبقت از مداح یاغیست
مزدور امریکاست بیشک یا عراقیست
یعنی که کافربوده ، انسان الاغیست
تیری به مغزش هم نشیند اتفاقیست
یعنی که حقش بوده باتیری بمیرد
تا بعد از این از «مادحین» سبقت نگیرد
از بس که دشمن میکند پرونده سازی
گردیده رسم «مادحین» شاکی نوازی
هركس شكایت برده از آنها به قاضی
باشیشهی نوشابهای گردیده راضی!
مداح دلسوز و رئوف و مهربان است
این شایعات تازه کار دشمنان است
دنبال قرطی بازی و بیغیرتی نیست
معشوقه هم دارد اگر اسمش کتی نیست
دنبال پول و وعدههای قیمتی نیست
او شیر میدان است و شیر «پاكتی» نیست
مداح باید چپ نباشد ، راست باشد
قلیان برایش هر زمانی خواست ، باشد
اصلاً نباید ذرهای گمراه باشد
مداح باید مثل یک مداح باشد
از جرگهی «انصار حزبالله» باشد
دور و برش چندین نفر همراه باشد
باید خرامان و کمی بیحس بیاید
باید که با تأخیر در مجلس بیاید
آنها تماماً با حیا و با شعورند
پامنبریهاشان بدنساز و قطورند
از آلت لهو و لعب بسیار دورند
دلخسته از موسیقی و فسق و فجورند
غیر از «سلام من به تو یار قدیمی»
از هایده ، چیزی نمیداند علیمی
خود مجری قانون و خود قانون گذارند
بر حفظ ارزشها شدیداً پافشارند
دوشكا و آرپی چی و مین و تانک دارند
دیگر چه میخواهی که مداحان درآرند؟!
بیکلت آنها امنیت آری نداریم!
با بودن مداح «دوشواری» نداریم
از او نمیبینی گناهانی خفن را
بیند به چشم خواهری او مرد و زن را
مداح میسازد به تنهایی وطن را
مداح میبُرّد اضافات بدن را
تا در وجود مردمان عیبی نماند
او هرچه بیرون میزند را میبراند
شكر خدا عاری زچشمی هیز هستند
از شاکیان «روز رستاخیز» هستند
استاد در هر مبحث و هر چیز هستند
در ورزش و علم و سیاست نیز هستند
جان خودم مداح «توییتا» ندارد
قبلاً اگر هم داشته حالا ندارد
مداح در فرمانیه ویلا ندارد
ویلا اگر هم داشته ژیلا ندارد
در پیشوند اسم آنها هم خدایی
حاجی عموماً بهتر است از کربلایی
اصلاً ندارد خانهی «دربند» حاجی
اصلاً نخورده بهر نان سوگند حاجی!
دور است از هر حیله و ترفند حاجی
آقای «فردوپوس»! چرا میخند حاجی؟
دیگر به روی بازووان بیعیوبم
(سلطان غم مداح) را باید بكوبم
مداح جان ، سردار و سرلشكر تویی تو
بعد از خدایم حافظ کشور تویی تو
مداح جان ، «فردین» ما دیگر تویی تو
محمود! «کریم آب منگل» ، «قیصر» تویی تو!
رو کن تو تیراندازی طوفانی ات را
چاقوی دسته «بابک زنجانی»ات را
حالا به عشق هیئت تو ، توی سوله
باید که با اصغرشل و مهران کوتوله
با تارهای عنكبوت لوله لوله
سازم لباس مشکی ضدگلوله
مداح جان ، تو قهرمان نه! پهلوانی
پایان ، ارداتمند تو: م - کاویانی
#محسن_کاویانی
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
دیگر بس است عدل، پس از این ستم کنید
لطفی کنید و از سرِ ما سایه کم کنید
هرچند پیش از این به شمایان نداشتیم
چشمی که بعدها به ضعیفان کَرَم کنید
آن قامتی که سرو سهی داشت پیش از این
آن قدر راست نیست بخواهید خم کنید
ما را دو متر خانه از این شهر شد نصیب
باور نمیکنید اگر هم قدم کنید!
ماند اختلافمان به قیامت که با شما
یک مرد هم نمانده که او را حَکَم کنید
هرگز قلم به مدح شمایان نمیزنم
حتی اگر دو دست مرا هم قلم کنید
ما را به حال خود بگذارید و بگذرید
یعنی حریم شعر مرا محترم کنید
مُردیم در زیادیِ عدل و وفور داد
دیگر بس است عدل، کمی هم ستم کنید!
#ناصر_فیض
قبل از انقلاب 😅
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
تمام شهر پر از قصه ی لواط شماست
و این بیانگر میزان انحطاط شماست
بهشت و هرچه در آن است،مفتِ چنگت باد
اگر مسیر چنین است و این صراط شماست
نگاه مردم دنیا به تشتِ رسواییست
که سرنگون شده از بام و در حیاط شماست
رسیده دوره ی شیطان به انتها امروز
که هرچه فعل حرام است در بساط شماست
هزارها بده بِستان میان خود دارید
عجب معامله ای پشت ارتباط شماست
چه خلوتیست که لبریز از خودارضایی ست؟
چه حرکتیست که بُن مایه ی نشاط شماست؟
مرا به امر به معروفتان نیازی نیست
که منکرات شمایید و اختلاط شماست
برای ما دم از اخلاق میزنی یا شیخ؟
نگاه کن،همه جا صحبت از لواط شماست
#مصطفی_علوی
@moalavi
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
کَس نیست که بر من و شما رحم کند
اوضاع خراب است، خدا رحم کند
ملا که به باجناق خود رحم نکرد
بسیار بعید است به ما رحم کند
#خلیل_جوادی
@khalil_javadi
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
دنیا همینجوری است
جهان بر سنگ ظلم است و حیات آدمی زوری است
همینجوری نگفتم واقعاً دنیا همینجوری است
چراغ خانهٔ ظالم چو قلب مؤمنان روشن
اجاق خانهٔ بیچارگان خاموش و پیزوری است
نپنداری زمین چون آسمان دریای کوکبهاست
که این سوسوی نور از اشکهای شمع کافوری است
در این ویرانسرا کس نیست، شوری هم اگر باشد
برای قصر چنگیزی است یا از کاخ تیموری است
چه شهری! شهروندانش تمامی شهربند شب
جواب قلعهبان یک عمر مأموری و معذوری است
به روی چشمهٔ خورشید چشم آسمان بسته است
به جایش ازدحام پشّگان بر گرد زنبوری است
نیامد بوی باران، کوچههامان تیرباران شد
در و دیوارها غرقابهٔ خون گل سوری است
به تب میسوزد اما واقعاً جان زمین سرد است
در این دوران سگمذهب که شرط دوستی، دوری است
فسرده، یخزده، مرده، فشرده، تار، آزرده
زمین -این صاف پهناور - ببین حالا عجب گوری است
*
زمین سرد است اما باز من در خواب میبینم
خدا در حال نفخ صور در گلهای شیپوری است
می و ساغر کنار هم، من و ساقی به هم سازیم
جهان در پیچ و تاب و باقی افعال منشوری است
بگردد هی، برقصد وی، بخواند نی، بچرخد می
جهان در خوابهای من به این شادی و پرشوری است
خدا! در خواب من دنیای تو برعکس میچرخد
ببخشایم! ببخشایم! که رؤیاهایم اینجوری است
*
شکسته، خسته، مانده، بسته در منظومهٔ غمها
همینجوری نگفتم -ای خدا- دنیایت اینجوری است
#عبدالله_مقدمی
@moghaddamy
@tanz20 👈
محرمیه
#طنزیمات_ادبی
بازم محرم اومده به پا شید
آماده ی حی علی العزا شید
حیات یه عده به این عزاهاست
به روضه و گریه و این غذاهاست
محرمه وقت عزاداریه
میگن که گریه اصل دینداریه
قیمه پلو با پول دزدی خوبه
گناه و نذری مثل نفت و چوبه
می سوزونه هرچی گناهه، نذری
محلل هر اشتباهه، نذری
نذری بدید حلال کنید پولا رو
توجیه کنید اون همه بامبولا رو
تموم سال خوردن مال مردم
حل میشه اینجا با یه کیسه گندم
حلیم رو که هم بزنی با نیّت
پاک میکنه سیاهه ی معصیت
با گریه و عزا برای امام
بهشت دیگه مال شماس والسلام
اشکی که از چشات بیفته پایین
می پاشه روی بال مرغ آمین
خط میکشه رو برگه ی گناهات
پاک میکنه تموم اشتباهات
اینا همه ش حرف یه عده خامه
مخالف سیره ی هر امامه
این مردم ساده ی بی تفکر
مقلد یه عده در تحجّر
نمیدونن که این بساط روضه
در اومده از توی چاه حوزه
نمیدونن که خوش نشینای قم
سود می برن از ارتجاع مردم
کاشکی یه کم عاقل بشن جماعت
ببینن این بساط ظلم و غارت
بدونن این کارا همه ش صوریه
خیانته، اصول مزدوریه
کارناوال عزا شگفت آوره
اینا فقط تو خطه ی خاوره
رشادت و شرف عزا نداره
بزرگیه، شکوه و اقتداره
اتفاقا باید که جشن بگیریم
شهید نمیمیره و ما میمیریم
شهید که زنده ست و عزا نمیخواد
اینهمه لابه و دعا نمیخواد
خدا خودش تو قرآنش آورده
هرکسی که شهید بشه نمرده
درس حسین تو کربلا همین بود
قیام علیه ظلم وفسق دین بود
هرگوشه ی دنیا که ظلمی باشه
آدم باید علیه اون به پا شه
طرح عزاداری رو پیشه کردن
خون خلایق رو تو شیشه کردن
مردمو سرگرم عزا میکنن
بساط غارت رو به پا میکنن
تا مردم از مطالعه به دورن
مثل یه گله گیج و گنگ و کورن
دکل با بارش اینجوری گم میشه
فقر و فساد نصیب مردم میشه
کار بزرگا میشه رانت خواری
کار ما هم عزا و گریه زاری
تا فکر مردم پی این اموره
بساط لفت و لیس حاجی جوره
همینه که محرم و کربلا
دکونه واسه حاجی ناقلا
#منیژه_پورعلی
@tanz20 👈
ایّام عزاداری مظلوم شهید است
لعن است که در پشت سر شمر و یزید است
در عهد حسینبنعلی شمر یکی بود
امروز به هر گوشه دو صد شمر پلید است
بر هر که زنی دست یزیدیست ولیکن
خونخواری او طبق ره و رسم جدید است
شمر مد امروز سلاحش عوض تیغ
دونبازی و دوز و کلک و وعد و وعید است
جان تو گرفتهست و بوَد باز طلبکار
فحشت دهد و منتظر قبض رسید است!
در دست رئیسی قلمی دیدم و گفتم
این نیست قلم، بهر درِ فتنه کلید است
آنمرد که لعنت ز پی شمر فرستد
خود میکند آن ظلم که از شمر بعید است
زین قوم دغاپیشه عجب نیست که بینی
گر آب به حلق تو بریزند، اسید است
ای حرمله آنکو به بدی از تو برَد نام
امثال تو را از سر اخلاص مرید است
در پرده کند فخر به شاگردی ابلیس
در ظاهر اگر پیرو قرآن مجید است
القصّه ز بیداد گروهی بتر از شمر
هرجا نگری خسته و مظلوم و شهید است
زندهیاد #ابوالقاسم_حالت
۱۳۴۴/۲/۱۴
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
این شمر که آدم لعینی بوده
در نوع خودش شیخ وزینی بوده
با این همه مداحِ درآمد بالا
دیدیم چه کار_آفرینی بوده
#احسان_ناصر
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
بحث بنفش وسبز وسیاه وسفید نیست
اصلا به هیچ وعده ی رنگی امید نیست
هرچند خواب آدم مومن عبادت است
خوابیدن زیادی مومن مفید نیست
شیطان چه خاضعانه به او سجده میکند
این آدم آدمی که خدا آفرید نیست
هرگزنمیرد آنکه دلش زنده شده به عشق
هرکس که عاشقانه نمیرد شهید نیست
ای آنکه زیر بار ستم می روی نرو
راه تو جز ادامه ی راه یزید نیست
ترسم لباس آل علی را قبا کنند
چون از بنی امیه که کاری بعید نیست
#مسلم_حسن_شاهی
@moslemhasanshahi
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
شیخِ ما موقوفه و بنیاد را بالا کشید
مسجد و املاکِ گوهرشاد را بالا کشید
او که عمری تاج و تخت و کاخ را تقبیح کرد
فرشهای کاخِ سعدآباد را بالا کشید
کوسه را از کُنج استخر فرح بیرون کشید!
کورسوی دوم خرداد را بالا کشید
ابر و باد و ماه و خورشید و فلک در کار نیست
نفت و گاز و بندر و فولاد را بالا کشید
هر کسی ساز مخالف زد سرش برباد داد
سروهایِ عاشق و آزاد را بالا کشید
تیربار آورد روی پشتبام خانهها
بی مروت بعد از آن اجساد را بالا کشید
سنگ قبر مردمان آریایی را شکست
نعشهای لخت مادرزاد را بالا کشید
ای خدا، والله این رسم جهانداری نبود
"تازی" آمد سرزمین "ماد" را بالا کشید
#جواد_شیردل
@javadshirdel58
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
چون گوهر ناب، در صدف می مانم
بر ساحل خشک، جان به کف می مانم
هرگز نفروشم قلمم را هرگز
زیر ِ خط ِ فقر، با شرف می مانم!
#راشد_انصاری
@rashedansari
@tanz20 👈