«لبخند اصل را فقط از ما بخواهید» ✍️«طنزیمات ادبی» کانال مرجع است بهروز و بهلحظه حتّی! کپی ممنوع⛔️، فوروارد آزاد✅❤️ تماس با ما: @shirdel_1358
#طنزیمات_ادبی
بسیار گُندهمُنده و... چیزند گاوها
آهسته و یواش! که تیزند گاوها
یعنی چراچرا مکن و شیر را بدوش
تندی مکن که اهلِ ستیزند گاوها
تعریف کن که اهلِ دل و خوشقریحهاند
دیوانگانِ مدح و مجیزند گاوها
شاید که اهلِ روغن و شیر و پنیر نیست
هرکس که گفته بیهمهچیزند گاوها
با آفتابه بر سر هر تپه میروند
از بس که طاهرند و تمیزند گاوها
هرجا برای هرچه و هر کار میروند
بعدش بگو که آب بریزند گاوها
با باجناقِ خویش زیادی صمیمیاند
مثلِ برادرانِ عزیزند گاوها
بوی طویله میشود از هرطرف بلند
در دورهای که صاحبِ میزند گاوها
#جواد_زهتاب
@Javad_Zehtab
@tanz20 👈
بعدی..
#طنزیمات_ادبی
صد شکر که شد نوبتِ غارتگرِ بعدی
تا پُر کند از خونِ شما ساغرِ بعدی
در خاورِ آن دزد نشد کُلّ وطن جا
یک دزدِ جدید آمده با خاور بعدی!
آن طایفه تا خِرخِره خوردند و گذشتند
بر سفره نشستند دو تا لشکر بعدی!
گیرم که بُریدی سَری از افعیِ دَه سر
باید چه کنیم ای رفقا با سرِ بعدی؟!!
کاری که اصولا به خران ربط ندارد
یک عده سپردند به دست خر بعدی!
با کشتیِ بیصاحب و سوراخ و شکسته
در خواب ببینیم مگر بندرِ بعدی
ابزارِ سماور شده تحریم، وگرنه
میشد بپرانیم به ناداورِ بعدی!
کاش این دلهگان صاف بیفتند به چنگِ
چنگیزِ مُدرنیزه و اسکندرِ بعدی...!
#شروین_سلیمانی
@ShervinSoleimani
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
شربت بدهیم و جانشین جمع کنیم
فعلا تو نیا که ما یقین جمع کنیم
یک هفته پس از نیمه شعبان باید
لیوان شکسته از زمین جمع کنیم
#عباس_صادقی_زرینی
@tanz20
#طنزیمات_ادبی
درود بر برادران و خواهران
درود بر شما حماسه سازها
درود بر شما که گوش می دهید
به وعده های پوچِ حقه بازها
درود بر شما که با فروش تن
برای خانواده نان می آورید
شما که اشک شوق نذر کرده اید
برای سر بریدنِ پیازها
دوباره ملتی فهیم،با شعور
دوباره ملتی غیور می شوید
که هر چه داشتند را سپرده اند
به دستِ دسته هایی از عیاض ها
بزرگ می شویم،واقعا بزرگ
شبیه روزهای انفجار نور
که نردبان شویم زیر پایشان
برای رد شدن از این فرازها
چه مهربان نگاه می کند به ما
کسی که تا دو روز پیش،گرگ بود
چقدر با خضوع حرف می زند
چه آب می خورند،جانمازها !
غروب روز جمعه بود،در اوین
صدای خسته ای به گوش می رسید
خبر رسید یک نفر اضافه شد
به بند شاعران،زبان درازها
#مصطفی_علوی
@moalavi
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
ای شیخ بیا عذاب را صادر کن
این محنتِ بی حساب را صادر کن
تو تاجر خوب و با نفوذی هستی
ته مانده ی انقلاب را صادر کن
#جواد_شیردل
@javadshirdel58
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
چند قرنیست که ما ساکنِ شادآبادیم
زیر انواع فشاریم و جمیعاً شادیم!
شاد از آنیم که دلبستهٔ دریا نشدیم
قدردانیم که در آکواریوم آزادیم!
بس که در بُرهۀ حساسِ کنونی بودیم
به همین بُرهه شبیهِ هروئین معتادیم!
مُتمایل به چَپیم و مُتواضع با راست
آن عروسیم که در عقدِ دو تا دامادیم!
فحش دادن به جهان حرفۀ آسانی نیست
ما در این حرفه ولی صاحبِ استعدادیم
کفِ این کشتیِ پوسیده فقط از دو سه جا
نیست سوراخ، ولی در صددِ ایجادیم!
مشکل کُلِ جهان شادیِ بیش از حَدّ است
شاد باشید که ما عاری از این ایرادیم!
پست دادیم به هر کودن و کودنزاده
مغزها را به همین شیوه فراری دادیم
"نفس بادِ صبا مُشک فشان خواهد شد"
ما ولی کنجِ قفس منتظرِ آن بادیم
ای کسانی که به ما وعدهٔ واهی دادید
باز ما نصفشبی یاد شما افتادیم!
#شروین_سلیمانی
@ShervinSoleimani
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
بیگاری و بردگی کجا و تو کجا
بی عاری و بی رگی کجا و تو کجا
ای گربه ی زخمی و گرسنه، وطنم
این زندگی سگی کجا و تو کجا
#رحیم_رسولی
@khertenagh
@tanz20 👈
اینکه از جیب پدر بچه ی او با خبر است
اینکه زن درک کند شوهر او در بدر است
اینکه احساس کند وضع چقدر خر تو خر است!
بهترین هدیه ی روز پدر است
#ایمانی
@tanz20
#طنزیمات_ادبی
شولای شرف به قامت آویخته است
با رنج و فشار هم در آمیخته است
سالار ترین ساقی عالم "پدر" است
از بس که برای ما عرق ریخته است
#تورج_میرزا
@yallanchi
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
هرکه دندان داشت کم کم لنگ نانش میکنند
بعد با یک لقمهی نان امتحانش میکنند
نان به نرخ روزخورها نان ارزان میخورند
نوبت مردم که شد نان را گرانش میکنند
آنچه ما در شعر می.گفتیم و حکمش حبس بود
در ستاد انتخاباتی بیانش می کنند
شهر کوران نیست، اما کور مادر زاد را
میبرندش توی برج و دیدبانش میکنند
دوستان در علم نانو با تریلی یونجه را
از ملایر میبرند و زعفرانش میکنند
آسمان شهر تاریک است از بس روز و شب
دود و گاز و دوده توی اسمانش میکنند
هرکسی از دود و دم در آسمان شهر گفت
چوب توی آستین دودمانش میکنند
چوب را از آستین خلق در میاورند
هر کسی خندید آن را در دهانش میکنند
از کمربندت به پایین را تکان دادی اگر
زود میایند و ممنوع التکانش میکنند
گاه جرات میکنی دل را به دریا میزنی
خشتکت را میکشند و بادبانش میکنند
حرفهای دیگری هم هست اما بی خیال
دوستان هستند، فردا داستانش میکنند
#رسول_سنایی
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
گرچه خیری کس ندیده طبق معمول ازشما
کار مثل بلدوزر از ما ولی پول از شما
میزند این مملکت از چین و از ژاپن جلو
سرزند تنها اگر یک فکر معقول از شما
ازشماها چشم یاری داشتیم اما چه سود
کس نمیبیند بجز نیرنگ و بامبول از شما
کرده مارا لاغر وبیمار دودِ نفت وگاز
ساخت اما پول نفت وگاز هرکول از شما
گر نرفته واقعن شیطان درون جلدتان
میگریزد پس چرا هم جن و هم غول از شما؟
انتخابات است و باید باز مردم بشنوند
وعده های دیگری آقای مسئول از شما!!؟
وعده دادید و شنیدیم و نمیدانم چرا
میشود هی وعده پشت وعده موکول ازشما
فکر تولید اتم هستید و هنگام خطر
کم شود حاشا اگر یک دانه مولکول از شما
معنی خدمت به مردم که جدیدن مد شده
یعنی ای مردم سواری مال ما، کول از شما
گوشه ی زندان به این دنیا شرف دارد اگر
بیخبر باشم شبی در کنج سلول از شما
#رسول_سنایی
@tanz20 👈
درود دوستان جان.عزیزانی که تلگرام پرمیوم دارندلطفا با لمس گزینه BOOST از طنزیمات ادبی حمایت کنید تا قابلیتهای جدید تلگرام مانند استوری و...برای کانال فعال شود.
Читать полностью…#طنزیمات_ادبی
میز داری اتاق هم داری
پست پرطمطراق هم داری
خانهای شیک و مبلمانِ مدرن
چندتا چلچراغ هم داری
توی چالوس و نور و لاهیجان
کاخ و ویلا و باغ هم داری
همسر و دوست دختر و منشی
ای کلک باجناق هم داری
روز و شب فکر امر معروفی
توی دستت چماق هم داری
دشمن بدحجاب و موی زنی
سمتشان اشتیاق هم داری
در سواری گرفتن اینکاره
چندتایی الاغ هم داری
عاشق عشق و حال در غربی
دل به شام و عراق هم داری
چه زمینها به نام تو کردند
دوستانی ایاغ هم داری
حال ای شیخ هاتِ مردافکن
که کمی احتراق هم داری
داد دینت برای آن دنیاست
یا از آن ارتزاق هم داری
#همایون_حسینیان
@tanz20 👈
بر صفحه ی تقویم وطن تاخته اند
خود را وسط هفته می انداخته اند
روزی ششم بهمن و روزی نُه دی
بهر خودشان حماسه می ساخته اند!
#علی_شیبانی
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
پیشانی اَر ز داغ گناهی سیه شود
بهتر ز داغ مهر نماز از سر ریا
نام خدا نبردن از آن به که زیر لب
بهر فریب خلق بگویی خدا خدا
#فروغ_فرخزاد
(هشت دی۱۳۱۳ _ بیستوچهار بهمن ۱۳۴۵)
@tanz20
#طنزیمات_ادبی
شد موسم بدرودِ تو با smoke و فندک
با چایی و صبحانه و با خامه و سنگک
امسال زند جن و ملک بِشکن و جفتک
بدرود بکن با قدح و ویسکی و تنبک
شیهه بکش ای اسبِ نگون بخت چو کودک
نوروز مقارن شده با ماهِ مبارک
خمیازه چو تمساح بکش شاعر مخمور
هی فحش بده بر پدر رازی و انگور
ظهر آید و پاهات کند یکسره مُورمور
از صبح الی شام بمان خیره به وافور
گشتی چو تو اسهال به تن کن دو سه پوشک
نوروز مقارن شده با ماهِ مبارک
شب جاده ی چالوس و حمیرا همگی پشم
صبحانه لبِ ساحل دریا همگی پشم
بابلسر و معشوقه و ویلا همگی پشم
لبهای چریک و چو گوارا همگی پشم
لعنت به رفیق چپی و حزب و گروهک
نوروز مقارن شده با ماه مبارک
فرعون و عصا و سبد و نیل کنم غیب
افطار که شد سفره و آجیل کنم غیب
با شعبده شیرینی و زنبیل کنم غیب
خویش از نظر و دیده ی فامیل کنم غیب
طوری که بیفتد ز کاپرفیلد دو تا فک
نوروز مقارن شده با ماه مبارک
اوضاع سیاسی بشود خر تو خر امسال
بایدن با رئیسی بشود همسفر امسال
حتما بکند رشد حقوق بشر امسال
هر ریشه شود دل نگران تبر امسال
روباه گرسنه بشود همدم زاغک
نوروز مقارن شده با ماه مبارک
در TV به جای عمو نوروز رئیسی
در میسره و میمنه هر روز رئیسی
هر روز پر از نالهی جانسوز رئیسی
پی اچ دیِ( phd ) باهوش و خودآموز رئیسی
از کالج هاروارد گرفته دو سه مدرک
(اول بکند نیم تورم، پس از آن تک)
نوروز مقارن شده با ماه مبارک
هر تیر دعایی بشود کارگر این عید
از لیلی من کاش بیاید خبر این عید
یکبار دگر کاش بگردم پدر این عید
با روزه کنم سیزده ام را به در این عید
هر منفذم از خنده شود پاره چو خشتک
نوروز مقارن شده با ماه مبارک
#رضا_وطن_دوست
@tanz20
ببینید #نشر_طلایی چه بلایی بر سر کتاب من آورده است!
#شروین_سلیمانی
@ShervinSoleimani
#تحریف_کتاب
#نشر_طلایی
#طنزیمات_ادبی
کسی که وسوسه را آفرید من بودم
پدید آمد و شد ناپدید من بودم
کسی که موقع تولید آدم و حوا
نشست و ناخن خود را جوید من بودم
کسی که در شب تاریک و بیم موج پرید
به پشت نوح و به ساحل رسید من بودم
کسی که تا سگ اصحاب کهف خوابش برد
پرید و زیر لحافش خزید من بودم
در آن نمایش نارنج و یوسف و چاقو
کسی که دست خودش را کشید من بودم !
کسی که رفت به صحرا و اشتباه گرفت
یزید را عوض بایزید من بودم
کسی که آخر دعوای رستم و سهراب
بسوی مادر او می دوید من بودم
کسی که از سگ ملا عمر چنان ترسید
که از بلندی جولان پرید من بودم
کسی که در همه ی عمر اتل متل می کرد
و مثل توپ فقط می قلید من بودم
کسی که گاو حسن را فروخت اینجا نیست
کسی که گاو حسن را خرید من بودم
کسی که عاقبت از دست دوستدارانش
دقید و مرد و به گور آرمید من بودم
کسی که گرچه نبارید نور بر قبرش
ولی به قبر کسی هم نرید من بودم
کسی که در دل شب توی دخمه ای تاریک
ندای باطن خود را شنید من بودم
کسی که بر سر نفسش چنان لگد کوبید
که تا زمان اجل می شلید من بودم
کسی که یک شبه در حبس ، ماه شد آنقدر
که سایه اش هم از او می رمید من بودم
کسی که آنقدر آب خنک به او دادند
که تا دو هفته از او می چکید من بودم
کسی که یک شبه البته چیزهایی دید
که بعد از آن نه شنید و نه دید من بودم
خلاصه آنکه به گردن گرفت جرمش را
و توبه کرد به سبکی جدید من بودم
چنانچه بین شما هم اگر کسی پرسید
نگید اسم کسی را بگید من بودم
#رحیم_رسولی
@khertenagh
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
وقتی که زمان انتخابات شود
آزادی ما کمی مراعات شود
دیگر ندهد گیر کسی به زلفت
وقت زدن عطر و کراوات شود
ده دختر خوش تیپ به تیوی آیند
صحبت ز محبّت و لطافات شود
ای دوست اگر ز باده مستی خوش باش
چون قاضی ما گفته که خوشذات شود
از گشتی ارشاد خبر نیست کنون
لازم شده امروز که محتاط شود
معشوق اگر حجاب خود بردارد
نه فحش شنفته نه مجازات شود
گر می بخوری و رقص موزون بکنی
عمراً سخن از حبس و مکافات شود
دولت بدهد به مردمان پول زیاد
دائم سخن از حقّ و مساوات شود
میکوش در این مدّت کوتاه کمی
جبران گذشتهها و مافات شود
تا حفظ بماند این قضایا ای کاش
هر ماه زمان انتخابات شود!
#مصطفی_صادقی
@sadeghimostafa1
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
بچه باید بُزدل و ترسو شود
زرد رنگ و لاغر و ریغو شود
بی شعور و پخمه و هالو شود
سر به زیر و ساکت و کمرو شود
تا اطاعت از پدر مادر کند
آبرو مندانه عمری سر کند
بچه تا دیده به دنیا باز کرد
خنده ایی آمیخته با ناز کرد
باید او را تربیت آغاز کرد
قصه های وحشت آور ساز کرد
ساخت از هر چیز لولویی عجیب
تا نخواهد بچه از دنیا نصیب
تا از اول ترس باشد دایه اش
بزدلی در زندگی سرمایه اش
خوف از هستی نماز و آیه اش
ترسد از هر چیز حتی سایه اش
تا بخشکد ریشه ی شادی در او
فکر استقلال و آزادی در او
چون به این منوال دورانی گذشت
عمر او آمد به سن هفت و هشت
اندکی فهمید و لولو کهنه گشت
زد به بام سرکشی گستاخ تشت
( بی هوا از بام اگر افتاد تشت)
نوبت ترس از جهنّم می شود
روی بچه بعدازاین کم می شود
دوزخ و انواع و اقسام عذاب
رختخواب از آتش و سُرب مذاب
نان و آب از چرک و خون در منجلاب
از شکنجه تا ابد در پیچ و تاب
دوزخی از حاشیه تا حاشیه
واقع اندر حلقِ مارِ غاشیه
چون جوان شد قُوّت بازو گرفت
ذهن او دنبال جست و جو گرفت
کله اش از قُورمه سبزی بو گرفت
آتش حق شعله زد در او گرفت
تربیت هم می شود دشوار تر
لازم آید لولویی جرّار تر
ابتدا مقدار کافی مشت و مال
بعد زندان در حدود چند سال
با شکنجه می توان داد احتمال
که جوان آید به راه اعتدال
گر کجی هایش نگردد باز راست
خوب چشمش کور اعدامش رواست
بچه را از ابتدای زندگی
همچنان تا انتهای زندگی
در تمام دوره های زندگی
تا شود قابل برای زندگی
ترس از انواع لولو لازم است
تربیت معناش ترس دائم است
# محمود_کیانوش
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
یارب تا کی بهار و دی خواهد بود؟
سال و مه و هفته پی ز پی خواهد بود
تا کی کافر به عیش و مؤمن به عذاب
این روز قیامت تو کی خواهد بود؟
#هدایت_شوشتری
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
چه روزگار عجیب و غریب و باحالیست
هر آن چه را که نظر میکنم غنی شده است
ببین که کشک به یمن همین غنیسازی
نرفته داخل یخچال، بستنی شده است
قضای حاجت اگر میروید میبینید
که آفتابه پر از آب معدنی شده است
عروس، خانهی شوهر نرفته زاییدهست
جنین نارس او گرم مخزنی شده است
دو شاخ سر زده روی سرش پدر ژپتو
که نیمه شب پسرش آدمآهنی شده است
به همت خدمات فشار در مترو
زن غریبه تو را خواهر تنی شده است
به احترام مخاطب صدا و سیما هم
به جان عمهام اینقدر دیدنی شده است!
دو صفحه نقد نوشته جوانکی بیذوق
خیال کرده شفیعی کدکنی شده است
دو بیت گفته و یک جفت سکه هم برده
نه بهمنی، به گمانش براهنی شده است
به یمن این همه صنعت کتابخانهی شهر
کمی غنی شده، تعویض روغنی شده است!
#سعید_بیابانکی
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
یک عمر تو را نشاند بر کول خودش
داده به تو از گندم محصول خودش
با این همه زحمت که کشیده باید
جوراب خرید؟ آنهم از پول خودش؟
#محمود_برزین
افسوس جهان به کام دارا شده است
دانا شده هر کسی توانا شده است
دیشب چه یواشکی پدر آمد و خفت
گویا سبدش بدون کالا شده است
#خالو_راشد
ای عشق و امید و غیرت آموختهها
ای چشم به جیب خالیاش دوختهها
یک خسته نباشید به او هدیه دهید
روز پدر است ای «پدرسوخته»ها
#مجتبى_صادقی
@tanz20 👈
#هایده (بیست و یکم فروردین1321_سی دیماه1368)
@tanz20 👈
شعر طنز اشتراکی
#طنزیمات_ادبی
دوش دیدم شرری در وسط بستان بود
پچ پچ و همهمه و فتنه ی بی پایان بود
سردرختی و زمینی همه درگیر نزاع
گوییا باغ درافتاده به صد بحران بود
خربزه سینه سپر کرد به دروازه ی باغ
تیم را خیر سرش نقش اولیور کان بود
دوش در باغ، میان علمای میوه
همه ی بحث و سخن بر سر بادمجان بود
اولین میوه که اقرارِ ولایت کرد اوست
من گمانم که خیار است که با ایمان بود
نارگیلی به دومن ریش و سه کیلو تسبیح
گفت در هند پدر خانم من سلطان بود
من هلو بودم و فردوس برین جایم بود
پس چرا عاقبتِ من عقب نیسان بود؟!
حال پیداست که بیچاره کدو، تنبل نیست
مشکل باغ فقط کیویِ بی وجدان بود
پینه بر ناصیه ی سیب زمینی دیدم
زاهد خاک نشین منتظر غفران بود
حبّذا انبه که در حلق چه راحت می رفت
واقعا مثل لبو خوردن آن آسان بود
هندوانه وسط آمد پی شیرین کاری
با دوصد شور فقط منتظر دندان بود
کرد توهین عجیبی به وی اما کیوی
کیوی از روز ازل میوه که نه، حیوان بود
پیچ میخورد به صد فحش خیار چنبر
مثل طفلی به سر کوچه و بی تنبان بود
کمرش خم شد از اندیشه ی پول و غم نان
موز می خورد و دوای کمر او آن بود
موز می خواست از آن راه سوی کعبه رود
غافل از اینکه رهش جانب ترکستان بود
گوجه هم آمد و رخساره بر افروخته بود
گفت کوبیده چرا در بغل ریحان بود
اشبه الناس الی الگوجه، همین خرمالوست
کاین دو را شکل و شمایل به نظر یکسان بود
ازغم دوست به نارنج فشار آمد سخت
آب او بر همه پاشید و بسی گریان بود
فلفل از موعظه در رفت و به دوزخ افتاد
زین سبب تخم و تبارش همگی سوزان بود
بود انگور ولی کافر حربی زیرا
موجب وسوسه ی خیل خداجویان بود
طالبی نیز تقاضای چهل درصد داشت
گفت این توصیه ی دکتری ایشان بود
آه از کینه ی زردک ، بخدا این مردک
همچنان شیعه ی اولاد ابوسفیان بود
ای چغندر تو دگر فخر به شلغم نفروش!
شلغم از فیض کلم صاحب صد عنوان بود
ما مریدان پیازیم که در فقر و فنا
خرقه ای داشت که وا رفته و بس ارزان بود...
الغرض قشقرقی شد که فواکه له و په
بحث بین علما یکسره در جریان بود
بس بگشتم که بپرسم سبب غائله چیست
مفتی باغ دراین مسئله سرگردان بود
در نهایت نظر باغ به اجماع رسید
رای آن مجمع تشخیص به بادمجان بود
#جواد_نوری
#مهران_حسینی
@javadam_noori
@insta_tanz_mehranhoseini
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
آمد و بند قبای گارسون را قطع کرد
چنگ زد بر صفحه و گرامافون را قطع کرد
مثل اینکه با تمام اهل عالم جنگ داشت
حرف ما از خاطرات لیسبون را قطع کرد
مرد ریشویی به آوایی خشن اعلام کرد:
"شیخ ما اجرای هر کنوانسیون را قطع کرد"؛
شاه اگر یک شاخه را از باغ اجدادی برید
شیخ با اعجاز آمد بیخ و بن را قطع کرد
در همین خلخال شیخ خوشگلی مبعوث شد
گردن هر کس که می زد ادکلن را قطع کرد
آن اوایل شیک می پوشیدم او آمد جلو
کارد بر پیراهنم زد، پاپیون را قطع کرد
وقتی از اشعار من آگاه شد حسّاس شد
لامروّت هم حقوقم هم کوپن را قطع کرد
گوشه ی پاساژ آهنگی زدم محض معاش،
با لگد زد از وسط آکاردئون را قطع کرد
توی دانشگاه شعرم را جوانی خوانده بود
درج در پرونده اش کرد و ژتون را قطع کرد
رادیو اخبار می گفت و نفهیدم چه شد
خش خشی آمد یهو واشینگتن را قطع کرد
خانمی را گوشه تصویر تی وی دیده بود
فوتبال آرسنال و بارسلون را قطع کرد
هایده آواز می خواند و نمی دانم چطور
آمد از دیوار و در، تلویزیون را قطع کرد
برج و بارو ساختم تا خانه ام ایمن شود
آرپیجی زد به دیوار و بتن را قطع کرد
خواب دیدم کارتن خوابم، چنان شمشیر زد
هم خودم را از وسط هم کارتن را قطع کرد
تا همینجا شعر طنزم را که خواندم سر رسید
فحش داد و حمله کرد و میکروفن را قطع کرد
#رادین_گلچین
@hosseingolchin
@tanz20 👈
👋 You own a popular channel – @tanz20. Now you can customize its appearance so that your channel will stand out among others.
These features are exclusive and require your channel to reach a specific level to access them. Just ask your subscribers to boost the channel using this link: /channel/tanz20?boost. As your channel receives more boosts, it will level up – with each level unlocking additional benefits.
Also, you can host a 🎁 giveaway in your channel, gifting Telegram Premium to random subscribers. Each gifted subscription will add 4 boosts to your channel. The giveaway feature has just been upgraded – now offering a longer duration, options to include additional prizes, and a public list of winners.
Best wishes to you and your subscribers – Happy New Year! 🚗
مادر
#طنزیمات_ادبی
گويند مرا چو زاد مادر
درلاك خودم خزيدن آموخت
هروقت صداى من در آمد
با توپ و تشر،كپيدن آموخت
يك شيشه ى شير بيخ حلقم
بنهاد و به من مكيدن آموخت
شبها برِ ماهواره تا صبح
بيدار نشست و ديدن آموخت
يا اين كه نشست پاى قليان
هى پك زدن و كشيدن آموخت
يك حرف و دو حرف بر زبانم
ننهاد و فقط شنيدن آموخت
دستم نگرفت و در خيابان
دنبال خودش دويدن آموخت
تا نق نزنم كه خسته هستم
از دكه پفك خريدن آموخت
با جارى خود رقابتى داشت
همواره به او رسيدن آموخت
از بس به پدر كنايه مىزد
دعوا و به هم پريدن آموخت
هم كاسه و كوزه را شكستن
هم جيغ و گلو دريدن آموخت
هر چند كه كند از تنم پوست
تاهستم و هست دارمش دوست
#مصطفى_مشايخى
@tanz20 👈
پیر ما گفت
#طنزیمات_ادبی
پیر ما مانند یک گردنکلفت
ناگهان گردنکلفتی کرد و گفت:
مژده بادا،چون به زودیهای زود
نرخها را کنترل خواهم نمود
سیب را، گر قرمز است و لپ گلی
لوبیا، گر چیتی و گر بلبلی
چارهای نبوَد به جز ارزان شدن
هرچه گویم من، همان خواهد شدن
از تورّم دمبهدم کم میکنم
دیگران کردند، من هم میکنم
دستهی هاون بوَد یا دستهگل
قیمتش را میکنم من کنترل
نزد من شیر ژیان پاپتی
کمتر ارزیدی ز شیر پاکتی
نرخ شیر پاکتی کم میکنم
دفع شیر پاپتی هم میکنم
دمبهدم کم میکنم از نرخ سود
نرخها را میبرم آن جا که بود
پیر ما یک عمه و یک خاله داشت
خالهاش یک مرغ و یک بزغاله داشت
شب که شد بزغالهی زار و نزار
رفت پیش پیر ما با حال زار
گفت: هان ای پیر! با ما بد مکن
نرخ ما را کمتر از این حد مکن
نرخ ما پایینتر است از نرخ میش
نرخ میش از نرخ بز البتّه بیش
نرخ ما را یک کمی بالا ببر
آبروی رفتهی ما را بخر
پیر ما فرمود: ای بزغالهجان
محض روی چون هلوی خالهجان
بیستدرصد نرخ تو افزون کنم
خود نمیدانم که دیگر چون کنم
مرغ پر زد رفت پیش پیر ما
گفت: حالی بگذر از تقصیر ما
من نه بز باشم که با بز سر کنم
در حضور میش قمپز در کنم
لیک هم در شادی و هم در عزا
میفروشندم به آن نرخ کذا
اینک اینک زخم دل را مرهمی
نرخ ما را بیشتر کن یک کمی
پیر ما -البته در حدّ توان-
کرد نرخ سینه و ران را گران
گاو بانگی کرد و گفت: ای پیر ما!
چارهای اندیش بهر شیر ما
گر چه ما گاویم، از بز کم نهایم
هان مپنداری که ما بز هم نهایم
پیر ما را رقّتی آمد پدید
روی نرخ شیر دهدرصد کشید
موز گفت: ای دوستدار شیر و موز
من میاندازم خودم را توی حوض
پیر ما گفت: ای جناب مستطاب
گوش میکن از من این حرف حساب
نرخ تو اینک نه در دست من است
اختیار تو به دست دشمن است
ناگهان از در، در آمد اسفناج
پیر ما از دیدن او هاج و واج
یک طرف برگ چغندر سبز شد
یک طرف جو، یک طرف ماش و نخود
هر یکی دنبالهدار کار خود
در پی شیرینیِ بازار خود
ناگهان سیبِ زمینی داد زد
بخت بد بین، بخت بد بین،بخت بد
هیچکس در فکر نرخ بنده نیست
از برای چون منی آینده نیست
نیستم همچون کلم، من پیچپیچ
بیرگم، بیرگ نمیارزد به هیچ
پیر ما گفت: از تو ما را یاد باد
قیمتت تا مدّتی آزاد باد
با تو ما را نه حساب و نه کتاب
از تو ما را نه سؤال و نه جواب
اختیار نرخ تو در دست تو
هر چه خواهی کن که ناز شست تو
زندهیاد #منوچهر_احترامی
ماهنامه گل آقا تیرماه ۱۳۸۶
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
چندیست که اُسطورهٔ من یک حلزون است
زیرا که پدرسوخته استادِ فنون است
از هر طرفی تحتِ فشارش بگذارند
عکسالعملِ رسمیِ ایشان خفهخون است!
با دغدغۀ راست و چپ کار ندارد
زیبندهترین ارزشِ او حفظِ شئون است!
یک شهر کشیدهست سَر از پنجره بیرون
این خویشکِش امّا مُتمایِل به درون است!
وصل است به یک خانۀ مرموز که آن هم
نه بند به جاییست نه محتاجِ ستون است!
تا بشنود این خلق چه گفتند و شنفتند
همواره دو تا شاخکش از لاک برون است!
همرنگِ جماعت شدنش ویژگی اوست
هر چند که این هم صفتِ بوقلمون است
تا برگِ درختِ رؤسا در دهنِ اوست
از یکصد و دَه نوع بلا نیز مصون است!
حتماً خبری دارد از آن پُشت که اینجور
دلبستۀ اوضاعِ هَشَلهَفتِ کنون است!
با این همه در حالِ صعود است همیشه
حالا بگذارید بگویند زبون است!
تا باغچه در چنبرۀ این حلزونهاست
شک نیست که بختِ همه از بیخ نگون است
از هیچ طریقی به ترقّی نرسیدم
این است که اسطورۀ من یک حلزون است!
#شروین_سلیمانی
@ShervinSoleimani
@tanz20 👈