tanz20 | Unsorted

Telegram-канал tanz20 - طنزیمات ادبی

4882

«لبخند اصل را فقط از ما بخواهید» ✍️«طنزیمات ادبی» کانال مرجع است به‌روز و به‌لحظه حتّی! کپی ممنوع⛔️، فوروارد آزاد✅❤️ تماس با ما: @shirdel_1358

Subscribe to a channel

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
ما طایفه ی نخورده مستیم ای شیخ
بر گنج نشسته، تنگدستیم ای شیخ

یک ماه اگر تو روزه را می گیری
ما سال به سال روزه هستیم ای شیخ

#مهدی_صادقی_مود
@tanz20

           

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

پسته
#طنزیمات_ادبی
ای به فدایِ لبِ خندان تو
خطِّ لب و چالِ زنخدانِ تو
کامِ صدفگون و نمکدانِ تو
طرفۀ چون لعلِ بدخشانِ تو

عشقِ منی #پسته به قربانِ تو

بوسِ لبانِ تو مرا آرزوست
کام گرفتن ز تو سرِّ مگوست
بود و نبود تو مرا آبروست
ارزش تو خارج از این گفتگوست
قیمتِ رؤیایے و چندان تو

عشقِ منی پسته؛ به قربانِ تو

بس که تو خوش خنده و پُرعشوه‌ای
خوشمزه و خوشگل و خوش جلوه‌ای
در عجبم ، بیوه ایی یا میوه‌ای
لب بده! ای پستۀ لب قلوه‌ای
ناز نکن! جانِ من و جانِ تو

عشقِ منی پسته؛ به قربانِ تو

سبزترین سبزِ بهاران تویی
ناب‌ترین میوۀ بستان تویی
باب‌ترین نقلِ مهستان تویی
وردِ زبانِ زن و مردان تویی
پیر و جوان واله و حیرانِ تو

عشق منی پسته؛ به قربانِ تو

در پیِ افزایشِ نرخِ بها
سوسن و ساسان و ثمین و سُها
راحل و راحیل و رُهام و رها
پشتِ هم اندر صفِ بےانتها
بست نشسته دَرِ دُکّانِ تو

عشقِ منی پسته؛ به قربانِ تو

موسم عید است و حلول بهار
باز شتابان شده نرخ دلار
دخلِ من امّا کم و بی‌اعتبار
حضرتِ فامیل چنان پسته‌خوار
پوست ز من بَرکَند، همسانِ تو

عشقِ منی پسته؛ به قربانِ تو

#هادی_فاضلی
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی‌
از تراز خط لب لبخندمان افتاده است
عامل تقویت پیوندمان افتاده است
 
روی خاک از زیر طاق خانه ی چشمانمان
آنکه خود از خاک غم می کندمان افتاده است
 
شور تلخی را درآورده به شدت روزگار
با فشار رو به رشدش قندمان افتاده است
 
رونق بازار طنازی چنان کم شد که دل
سکه اش از دیده ی دلبندمان افتاده است
 
بس که خالی بسته ایم و نام حق را برده ایم
اعتبار و حرمت از سوگندمان افتاده است
 
مثل خورشید غروبیم از خجالت، چشممان
تا به ماه گونه ی فرزندمان افتاده است
 
فرق چندانی میان فصل های سال نیست
شور و شوق عید از اسفندمان افتاده است
 
(عالمی دیگر بباید ساخت از نو آدمی)
مهربانی کم کم از پسوندمان افتاده است

#احمد_آوازه
@ahmadavazeh
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

ربّنای استاد شجریان
نماز روزه‌هاتون قبول

@mamlekate

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی

#لیلا_خلیلی_خو
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

.
ماهِ رمضان، وقتِ نداری سخت است
دخلِ تومنی، خرجِ دلاری سخت است

ما از سرِ فقر روزه را می گیریم!
باور بکنید روزه خواری سخت است...

#مهدی_صادقی_مود
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

ای آنکه عنایتِ تو بی پایان است
حق را بشنو اگرچه از انسان است

سی روز چلوکباب مهمانم کن...
مهمانیِ بی آب و غذا آسان است!!

#سید_محمد_حسینی
#ماه_رمضان
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
محتسب دزدی به شب دید و گریبانش گرفت
دزد گفت ای دوست! این پیراهن است، افسار نیست

گفت گستاخی نفرما، شعر پروین را نخوان
جرم تو محرز شده ست و قابل انکار نیست!

گفت: خب دعوا ندارد دزدیِ یک قرص نان
گفت: دزدی کرده ای، حرف کم و بسیار نیست

جای دزدی از خلائق مرد باش و کار کن
جوهر مرد است کارو هیچ کاری عار نیست

گفت در من جوهر مردانگی و کار هست
منتهی در کشور ما غیر دزدی کار نیست

گفت می باید تورا تا خانه قاضی برم
گفت قاضی که ترور شد، این مگر اخبار نیست؟

گفت با نرمی میایی یا به سختی؟ گفت نرم
زانکه نرم افزار، قطعا مثل سخت افزار نیست

کوچه ی پُشتی که خلوت بود تا آنجا کشید
گفت اینجا خلوت است و هیچکس بیدار نیست

زود یک میلیون بده تا من رها سازم تورا
گفتمت یکبار و دیگر قابل تکرار نیست

گفت دزد نامُراد: اینقدر تهدیم نکن
اینقدر ها هم که گویی کار من کشدار نیست

تو اگر مَردی برو دزدان ملی را بگیر
ثابت اند و مثل بنده کارشان سیّار نیست

دست دولت روز و شب در جیب مردم می رود
دائما مشغول هست و یک زمان بیکار نیست

قُرب پانصد جیب را از صبح تا اکنون زدم
حسرتا در جیب مردم درهم و دینار نیست

بلبلی برگ گلی خوشرنگ در منقار داشت
هان چه شد که برگ گل هم داخل منقار نیست

شب که می خوابند فردا جیبشان خالی شده
ای برادر این که دیگر کار استکبار نیست

دوش مایحتاج مردم داخل انبار بود
رفتم و دیدم مسلمان کُلُهم انبار نیست

شیرمردا دزد ناموس وطن را بازگیر
زانکه هرگز اهل سازش شیر با کفتار نیست

صد شرف دارد پَشه بر کاسب تحریم چون
در قیاس با بنی آدم پشه خونخوار نیست

محتسب در تحت تاثیر سخنرانیِ دزد
اشک از چشمش روان شد، گفت این لیچار نیست!

پس بیا پانصد بده وآنگاه خود را وارهان
گفت کار شرع کار پانصد و هِزّار  نیست

گفت آن مصرع که خواندی مشکل وزنی نداشت؟
گفت دارد، منتهی اشکال وزنی عار نیست

گفت داری بی خودی بلبل درازی می کنی
گفت کوته تر ازین شایسته سرکار نیست

گفت صدتومان بیار و حبس خویش از من بخر
حبس و بند انفرادی بهر تو تالار نیست

گفت یک جیبم به پیراهن به شلوارم دوتاست
هرسه تایش را بگردی پول این مقدار نیست

گفت آزادی، ولی پنجاه تومان دربیار
من کریمم با کریمان کارها دشوار نیست

گفت من پولی ندارم بینوا و بی کسم
گوییا بخت مرا از چرخ جز ادبار نیست

گفت از بهر غرامت جامه ات بیرون کنم
گفت در پایم بغیر از یک عدد شلوار نیست

گفت دَه تومان که داری دِه که آزادت کنم
گفت بابا محتسب دست از سرم بردار نیست

گفت در جیبت چه داری هرچه داری دربیار
گفت در جیبم بغیر از یک دو نخ سیگار نیست

گفت تف بر شانس، روشن کن دوتایی می کشیم
درد و رنج  زندگانی قابل کتمان که نیست

دزد گفت ای محتسب قافیه ات ایراد داشت
گفت: ما را حوصله ی تصحیح این اشعار نیست

#جوادـنوری
@sharashoobam
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
باز ماه رمضان آمد و ما گشنه‌تریم
روزه، این مونس جان آمد و ما گشنه‌تریم
هر متاعی به دکان آمد و ما گشنه‌تریم
بوی آب آمد و نان آمد و ما گشنه‌تریم

معده‌هامان به فغان آمد و ما گشنه‌تریم

ماه پرفیض رسید و نرسیدیم به فیض
هیچ بر سفره‌ی افطار ندیدیم به فیض
گرچه آب یخ و لیمو بشمیدیم به فیض
از غم جیب تهی‌مان بخمیدیم به فیض

واااای آواز اذان آمد و ما گشنه‌تریم

گرچه دوکان حسن سیب و کچالو دارد
آن‌وسط چند تغارِ پُر از آلو دارد
کیوی و کیله به فتراک ترازو دارد
این‌حقیر از نظرِ نسیه کجا رو دارد؟!!

روده‌هامان به دهان آمد و ما گشنه‌تریم

قیمت کلیه‌ی اجناس چه بالا زده است
مثلاً گوجه و گیلاس چه بالا زده است
قیمت سیتی و هم ناس چه بالا زده است
تب بیماری وسواس چه بالا زده است

کلّه‌ها در نوسان آمد و ما گشنه‌تریم

چیزی از فرش کم‌وکاست ندارد سفره
نان و دوغ و کره و ماست ندارد سفره
سبزی و چیپس که پیداست ندارد سفره
فی‌المثل هرچه دلت خواست ندارد سفره

قلب‌هامان به تکان آمد و ما گشنه‌تریم

دل ما رفته پی نان کمی روغنی است
دل ما رفته پی هرچه که آن خوردنی است
لیک ماندیم چه‌ها در سرِ اشرف غنی است
چشم ما بسته از این تیرگی و روشنی است

سود ما جمله زیان آمد و ما گشنه‌تریم

بند شد بسته ولی برق ضعیف است هنوز
سر کار همه با بشکه و قیف است هنوز
بدن مام وطن چرک و کثیف است هنوز
همچنان منتظر کیسه و لیف است هنوز

حرف وحدت به میان آمد و ما گشنه‌تریم

#اکرام_بسیم
هرات - افغانستان
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
بی مسند و بی حامی و بی کار شاعر
یک تن نبوده شاد از بسیار شاعر

از سکه های مفت، دستش هست کوتاه
سهمی ندارد هیچ از خروار، شاعر

در کله اش پونز چپاندند و نیافتاد
مانند عکسی مانده بر دیوار ، شاعر

هر شب قلم را می برد در بستر خود
هر روز می بوسد لب سیگار شاعر

آن کار را کرده اگر یک وقت جایی
هرگز نکرده هیچ جا انکار شاعر

خوابیده و خورده ست شب از شحنه شلاق
سر را فرو کرده ست توی دار، شاعر

اما همین دیشب برای عرض احوال
دیدم نشسته پیش استاندار، شاعر

با زاهدِ تسبیح گردان می کند حال
با شیخ ریشو می خورد افطار، شاعر

پشت تریبون رفت این و آن به نوبت
پر بود از تاریکی و تکرار شاعر

طفلک برای عده ای روباه مکار
مثل کلاغی کرد قار و قار شاعر

در انتها پاداش را تقسیم کردند
صد توبره مداح، یک صنار شاعر!

#فریدون_هاشمی

@kafaridoun
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
در کنار خطوط سیم پیام
داخل ده، دو کاج ، روییدند
از نهالی تمام مردم ده
آن دو را مثل زوج می دیدند

روزی از روزهای پاییزی
زیر رگبار و تازیانه ی باد
یکی از کاج ها به خود آمد
ناگهان فکر ازدواج افتاد

گفت ای کاج سینگلی تا کی؟
زود فکری به حال این دل کن
نصف دینم که بر فنا رفته
این یکی نصفه را تو کامل کن

نه زمین دارم و نه فرغونی
آب و خاک مرا که می بینی
هیچ پولی ندارم ای بانو
بابت جشن و سور و شیرینی

نه کتی در بدن نه شلواری
تنه ام ظاهرا شپش زده است
باغبان بابت بدهکاری
جای جای مرا برش زده است

نه سوادی نه حرفه ای دارم
چاره ای نیست، بهر چندرغاز
کار من زیر آفتاب این است
سایه افکندن و بسوز و بساز

ریشه هایم همیشه در خاک است
پس نباید مسافرت برویم
چون نه وامی نه ضامنی داریم
پس بعید است خانه هم بخریم

پیرِکاجی مجردم اما
خواهشا ذره ای تعقل کن
من که با چهره ات اوکی هستم
پس بیا و تو هم توکل کن

وضع من توپ می شود یک روز
می رسی پس تو هم به آن مقصود
لاکچری می شویم و می ریزم
روز زن کیسه کیسه پایت کود

حالیا چون مرا قبول کنی
ریشه ها می خورد به هم پیوند
بعد پایان گرده افشانی
می شوم صاحب دو تا فرزند

کاج معشوقه گفت با تندی
مردم آزار، از تو بیزارم
دور شو ، دست از سرم بردار
من کجا طاقت تو را دارم؟

آبلیمو بریز پای خودت
دور شو تا نکندمت بی ریخت
این چنین شد که کاج نر کپ کرد
ناگهان کل برگ هایش ریخت

عاقبت از فشار تنهایی
کاج بی همسر عزب خشکید
سن آن کاج ماده بالا رفت
سینگلی پیشه کرد تا ترشید

باغبان عیال وار که داشت
بچه های زیاد، وقتی دید
نسل آن کاج منقرض شده است
از بدآموزی اش کمی ترسید

بعد در فکر خود فرو رفت و
سر خود را شدید خارانید
این چنین شد که آن دو را کند و
جای آن بذر موز کارانید

#سید_حسن_صفاری

@Nakhoda_70
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
روزی که شما وارد این مرز شدی
در باغ وطن چون علفِ هرز شدی

از نرخ دلار کاملا معلوم است
ای شیخ شما مفسدفی‌الارز شدی

#جواد_شیردل‌‌‌
@javadshirdel58
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
خدایا سوختی با سوز بهمن ماه،باغی را
برای کرم شب تابی شکستی چلچراغی را

در این میدان که باید گوی سبقت از رقیبان بُرد
کَرَم کردی،به ما انداختی اسبِ چُلاغی را

فلک چرخید و قاف از هیبت سیمرغ خالی شد
نشاندی جای ققنوس اساطیری،کلاغی را

کدامین بیشه را دیدی که از شیرانِ در بندش
بخواهی گوش بسپارند فرمان الاغی را

خدایا این چه تدبیر است در کار جهانداری؟
رساندی تا مقام شاهبازی،جوجه زاغی را

در این تاریخِ سرتاسر عزا،شادی نمیبینم
که داغی تازه پوشانده ست روی کهنه داغی را

نشستی جای حق،ای کاش برمی‌خاستی یارب
که حق روشن کند در خانه ی مردم اجاقی را


#مصطفی_علوی
@moalavi
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

شعر طنز اشتراکی
#طنزیمات_ادبی
دوش دیدم شرری در وسط بستان بود
پچ‌ پچ و همهمه و فتنه ی بی پایان بود

سردرختی و زمینی همه ‌درگیر نزاع
گوییا باغ درافتاده به صد بحران بود

خربزه سینه سپر کرد به دروازه ی باغ
تیم را خیر سرش نقش اولیور کان بود

دوش در باغ، میان علمای میوه
همه ی بحث و سخن بر سر بادمجان بود

اولین میوه که اقرارِ ولایت کرد اوست
من گمانم که خیار است که با ایمان بود

نارگیلی به دومن ریش و سه کیلو تسبیح
گفت در هند پدر خانم من سلطان بود

من هلو بودم و فردوس برین جایم بود
پس چرا عاقبتِ من عقب نیسان بود؟!

حال پیداست که بیچاره کدو، تنبل نیست
مشکل باغ فقط  کیویِ بی وجدان بود

پینه بر ناصیه ی سیب زمینی دیدم
زاهد خاک نشین منتظر غفران بود

حبّذا انبه که در حلق چه راحت می رفت
واقعا مثل لبو خوردن آن آسان بود

هندوانه وسط آمد پی شیرین کاری
با دوصد شور فقط منتظر دندان بود

کرد توهین عجیبی به وی اما کیوی
کیوی از روز ازل میوه که نه، حیوان بود

پیچ‌ می‌خورد به صد فحش خیار چنبر
مثل طفلی به سر کوچه و بی تنبان بود

کمرش خم شد از اندیشه ی پول و غم نان
موز می خورد و دوای کمر او آن بود

موز می خواست از آن راه سوی کعبه رود
غافل از اینکه رهش جانب ترکستان بود

گوجه هم آمد و رخساره بر افروخته بود
گفت کوبیده چرا در بغل ریحان بود

اشبه الناس الی الگوجه، همین خرمالوست
کاین دو را شکل و شمایل به نظر یکسان بود

ازغم دوست به نارنج فشار آمد سخت
آب او بر همه پاشید و بسی گریان بود

فلفل از موعظه در رفت و به دوزخ افتاد
زین سبب تخم و تبارش همگی سوزان بود

بود انگور ولی کافر حربی زیرا
موجب وسوسه ی خیل خداجویان بود

طالبی نیز تقاضای چهل درصد داشت
گفت این توصیه ی دکتری ایشان بود

آه از کینه ی زردک ، بخدا این مردک
همچنان شیعه ی اولاد ابوسفیان بود

ای چغندر تو دگر فخر به شلغم نفروش!
شلغم از فیض کلم صاحب صد عنوان بود

ما مریدان پیازیم که در فقر و فنا
خرقه ای داشت که وا رفته و بس ارزان بود...

الغرض قشقرقی شد که فواکه له و په
بحث بین علما یکسره در جریان بود

بس بگشتم که بپرسم سبب غائله چیست
مفتی باغ دراین مسئله سرگردان بود

در نهایت نظر باغ به اجماع رسید
رای آن مجمع تشخیص به بادمجان بود

#جواد_نوری
#مهران_حسینی

@javadam_noori
@insta_tanz_mehranhoseini
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

سفره
#طنزیمات_ادبی
رنج و غم بی‌حساب خوردن
یک جرعه مسِ مذاب خوردن

در ماه حرام، قتل کردن
ماه رمضان شراب خوردن

از کاسهء سگ و بلکه بدتر!
از ظرف ترامپ، آب خوردن

آبِ لجن کثیفِ بدبو
از لولهء فاضلاب خوردن

رفتن به مبال و چیزی آنجا
-بر روی شما گلاب- خوردن

در اینستاگرام به خاطر لایک
قر دادن و پیچ و تاب خوردن

ده مرتبه تیر غیب خوردن
ایضاً دو سه تا شهاب خوردن

بعد از متلک، دو فحش ناجور
از دلبرِ بد حجاب خوردن

"ما را همه شب" که تا برَد خواب
یک عالمه قرص‌خواب خوردن

از هیچ خری رکب نخوردن
امّا رکب از رکاب خوردن

مثل حسنک به دار رفتن
با قرمطیان کباب خوردن

هرشام به جای اسپاگتی
ده متر کِش و طناب خوردن!

یک پیک عرق میان انظار
با شازده احتجاب خوردن

بیکار نشسته مثل دولت
هر روز غم حباب خوردن

یک عمر دو لقمه نان خالی
با استرس و عذاب خوردن

از حقّ خودت سوال کردن
اردنگی در جواب خوردن

باتوم و چماق و چوب و تیشه
بی قدرت انتخاب خوردن

کف‌گرگی و مشت و پنجه هرشب
در داخل تختخواب خوردن

دارد بخدا شرف که نانی
از سفرهء انقلاب خوردن!

#عباس_احمدی
@abbasahmadi57
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی

چنان با باجناقِ خویش مشغولند هم‌ریشان
که نامیدند یلدا را شبِ پیوند با خویشان


#جواد_زهتاب

@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
الهی به دستان خالی قسم 
به موز درشت سومالی قسم

الهی به زیباییِ خاویار ...
به محصول جالیز مثل خیار

به آن گوجه‌هایی که مفقود بود
فقط بر سر کوی محمود بود

به سرشیر تازه به بوی پنیر
به مردان نان آورِ سر به زیر

به ویترین قصّاب‌های عزیز
به شیر و قباد و به شوریده نیز

به آجیل نوروز و بادام آن
به منشور شهری و پیغام آن

به چاک گریبانِ پاره شده
حقوقِ فدای اجاره شده

الهی به رخت و لباس جدید
به لرزیدن گام‌ها مثل بید

به مهمان عید و حبیبت قسم
به آدم به حوّا به سیبت قسم

الهی به ایران و آزادی‌اش
به نادر به سیمین به فرهادی‌اش

خدایا به نسل ذغالی شده
جوانانِ از حال خالی شده

به آذین و جشن عروسی قسم
به گلکاریِ بنز طوسی قسم

الهی به آرامشِ سر به نیست
الهی به حقِّ قراری که نیست

الهی به ناسا و موشک قسم
به مسئولِ محتاج پوشک قسم

عطا کن به شب‌های ما نور لامپ
و عقلی بده به جناب ترامپ

#مهدی_خضری
@greenmehdi
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#جواد_شیردل
@javadshirdel58
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

روزه‌خوار
#طنزیمات_ادبی
یکی از بزرگان این روزگار
خود و خاندانش همه روزه‌خوار

شنیدم که می‌گفت در محفلی
میان عزیزان صاحب‌دلی

من از روزه‌داری نی‌ام روی‌زرد
غم روزه‌خواران رُخَم زرد کرد

مرا باشد از روزه‌خواران خبر
کز ایشان چگونه درآید پدر

و در ماه روزه چه‌ها می کشند
چه زهری بجای غذا می‌چشند

زبان و دهان بسته، خشکیده حلق
هراسان در انظار، از طعن خلق

نه جایی کز آبی گلو تر کنند
نه کنجی، نه خاکی که بر سر کنند

خصوصا کسانی که سیگاری‌اند
به دنبال حتی یک انباری‌اند

که پوشیده از مردمِ عیب‌جو
فرستند دودی به حلق و گلو

چو بینی یکی روزه‌خواری به پیش
مشو غرّه بر روزه‌داری خویش

به جان خودم حال صد روزه‌دار
نباشد همانند یک روزه‌خوار

از این رو سَزَد تا به ماه صیام
گزاریم بر روزه خوار احترام 😜

#محمود_سلطانی
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
8 مارس روز جهانی  زن بر تمام مهربانوان سرزمینم مبارک🌹
@tanz20

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
شبی از سِرِّ عشق و حلقهٔ عشاق می‌گوید
شبی از درسِ عقل و دفترِ اوراق می‌گوید

چو پایش بر لب گور است رحمان را به یاد آرد 
چو دستش بر لبِ دیگ است از رزاق می‌گوید

دمی لم می‌دهد تا دم زند از سیر در اَنفُس
دمی می‌خوابد و از گردشِ آفاق می‌گوید

دمی از مالکِ دوزخ سخن راند، دمِ دیگر
حدیث از ساقیانِ مستِ سیمین‌ساق می‌گوید

به کامت تلخ خواهد کرد دنیا را که هین! عقبا
به جامت زهر وقتی ریخت از تریاق می‌گوید

سخن از دینِ رحمت می‌کند تا در پی‌اش باشی
اگر پا کج نهی از حکمتِ شلاق می‌گوید

تمام خُدعه‌ها را شیخِ ما در آستین دارد
اگر جایی نَبُرد تیغش از اخلاق می‌گوید


#جواد_زهتاب
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
گفتند که از لبان او غافل شو
ماه رمضان است کمی عاقل شو

می بوسم و از کسی ندارم ترسی
ای روزه اگر معترضی ،باطل شو

#سعیدمبشر
@tanz20

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
هر جا شده نان ارتشا را بخوریم
بی واهمه مال بینوا را بخوریم

دل خوش شده ایم روزه داریم همه
کم مانده فقط خود خدا را بخوریم

#امید_نقوی
@Omid_naghavi
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
از پَستوی خانه به خیابان رفتیم
ساندیس‌خوران و شاد و خندان رفتیم

دنیا پی «طرح هوش مصنوعی» بود
ما «صَلِّ‌عَلیٰ‌سِه‌تِرکِه‌گویان» رفتیم!

#زورو

@zorro_ch
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی

پیشانی اَر ز داغ گناهی سیه شود
بهتر ز داغ مهر نماز از سر ریا

نام خدا نبردن از آن به که  زیر لب
بهر فریب خلق بگویی خدا خدا

#فروغ_فرخزاد

(هشت دی۱۳۱۳ _ بیست‌وچهار بهمن ۱۳۴۵)

@tanz20

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
این راه مسافران سرگردان داشت
صد پیچ و خم و گردنه‌ی حیران داشت

ای کاش مسیر  انقلاب -آزادی
از اول راه، دور برگردان داشت

#محمدرضا_کاتب
@yallanchi
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
برای ناشنوایان که پند لازم نیست
برای بی‌شرفان قید و بند لازم نیست

کبوتران همه دارند بال و پر ، دیگر
بلیط متروی تهران پرند لازم نیست

کسی که پخمه نباشد برای اثباتش
ستاد و حوزه ، بگیر و ببند لازم نیست

به هر کجا نظر افتاد ردّ پای شماست
به تپّه ها نزن این قدْر گند لازم نیست

گرفته گریه‌ام از خطّ فقر و بیکاری
ببند نیش و نزن پوزخند، لازم نیست

برای دادنِ حق السّکوت ! یارانه
نه طعنه‌ای و نه منّت ، گزند لازم نیست

برای قُم مونوریل است از ضروریّات
قطار بُردنِ تا بیرجند لازم نیست

لباس گُرگ به اندامتان برازنده است
شبان برای شما گوسفند لازم نیست

شنیده‌ام عربی گفت تور مشهد مفت
بلیط کشورِ تایلند چند؟ لازم نیست!

پیام مردم ایران خطاب با مسئول؛
بیا و این همه خالی نبند! لازم نیست!

#مهدی_خداپرست

@m_khodaparast1
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
روزی اگر زمان به عقب رفت
لَختی در آن دقایقِ بشکوه
امروز را ببین زِ سرِ کوه
برگرد کُنجِ غار، محمد!
والا پیامدار، محمد!

#حسین_جنتی
@h_jannati
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی

ما که رسوای جهانیم ، چه بایدن،چه ترامپ
ناامید از همگانیم، چه بایدن چه ترامپ

یک دم آسوده نماندیم ز باران بلا
داغدار و نگرانیم چه بایدن، چه ترامپ

ثروت ما همگی خرج اَتینا شده است
آفت افتاده به جانیم،چه بایدن، جه ترامپ

گیوه ی پاره و جیب تهی ما شاهد
روز وشب در پی نانیم، چه بایدن،چه ترامپ

مَرکب ما شده یک کهنه پراید حلبی
باز هم شیر ژیانیم، چه بایدن،چه ترامپ

زندگی پشت به ما کرده، که چندین سال است
فکر مرگ دگرانیم، چه بایدن، چه ترامپ

ما برای همه دنیا، چه صغیر وچه کبیر
دائم الخط ونشانیم، چه بایدن، چه ترامپ

ملّت ِ دور ز شادابی وشادی شده ایم
مجمع غمزدگانیم ، چه بایدن، چه ترامپ

هر کجاجنگ وکتک کاری وجنجال به پاست
هیزم ِ آتش آنیم، چه بایدن، چه ترامپ

دیدن وگفتن و خندیدن ما ممنوع است
در سکوت وخفقانیم، چه بایدن، چه ترامپ

ای هیولای گرانی ! تو نترسان ما را
خودمان بار گرانیم، چه بایدن، چه ترامپ

به کجا میرود و میرسد این روز سیاه
تا که خوابیم ندانیم، چه بایدن، چه ترامپ


#مهین_خادمی
@tanz20

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#هایده (بیست و یکم فروردین1321_سی دی‌ماه1368)

@tanz20 👈

Читать полностью…
Subscribe to a channel