tanz20 | Unsorted

Telegram-канал tanz20 - طنزیمات ادبی

4882

«لبخند اصل را فقط از ما بخواهید» ✍️«طنزیمات ادبی» کانال مرجع است به‌روز و به‌لحظه حتّی! کپی ممنوع⛔️، فوروارد آزاد✅❤️ تماس با ما: @shirdel_1358

Subscribe to a channel

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
از من رمقی اگر بجویی مانده‌ست
تا پاره‌شدن به قدر مویی مانده‌ست

از سفره‌ی انقلاب، سهمیه‌ی من
یارانه‌خوری و صرفه‌جویی مانده‌ست

#سید_جواد_یثربی

@tanz20

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
زمستان سخت!
خبر از مقاماتِ بالا رسید
که در غرب روز مبادا رسید

همانگونه که پیشگو گفته بود
زمستانِ سختِ اروپا رسید

به ما گفت: هیزم به لندن دهیم
اگر که دمایش به مِنها رسید

ولی انتظارات برعکس شد
خساراتِ آنجا به اینجا رسید!

شمالِ اروپا که قندیل بست
دِرازایِ قندیل تا ما رسید!

دچارِ چنان ناترازی شدیم
که فریادمان تا ثریا رسید

شده قطع هم برق و هم گازمان
به اعماقمان سوز و سرما رسید!

خدایا! خداوندگارا! اگر
دعامان به آن عرشِ اعلا رسید

به این طیفِ هیزُم‌کِشِ کودمغز!
بگو دودِ هیزم به ماها رسید!

#شروین_سلیمانی
@ShervinSoleimani
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

یلدا
#طنزیمات_ادبی

نیش ها تا پشت سرها بی محابا وا شده
شور و شوق بی نظیری در همه پیدا شده
جمع ها جمع و دوباره در درون خانه ها
مجلسی شیک و قشنگ و باصفا برپا شده
پرس و جو کردم از این اوضاع و احوال عجیب
گفت مامانم بدو بچه شب یلدا شده


آنطرف عامو و زن عامو کنار دخترش
عمه ام هم آمده با بچه ها و شوهرش
یک طرف دایی و زندایی و شوهر خواهرش
آمده همسایه هم با خواهر و با مادرش
از شلوغی چون عروسی ننم اینا شده
گفت مامانم بدو بچه شب یلدا شده

آنطرف آجیل با رنگ قشنگ و شوکتش
اینطرف تر هندوانه با تمام هیبتش
یک طرف خرما و تخمه، پرتقال و برکتش
نیست اما پسته از بسکه گران شد قیمتش
قیمت پسته به قدر خودرو تیبا شده
گفت مامانم بدو بچه شب یلدا شده

فال حافظ داده روح و جان به قلب پیر ما
تا کند با دولت اشعار خود تعمیر ما
بد فتاده دفتر اشعار نابش، گیر ما
آنچنان پیچیده گشته واقعا تفسیر ما
که دهان حافظ از فرط تعجب وا شده
گفت مامانم بدو بچه شب یلدا شده

می کند بحث سیاسی این یکی با دیگری
این یکی با آن یکی و آن یکی با اینوری
بر سر وضع و امور و مشکلات کشوری
از سیاستهای دولت تا امور لشکری
گوییا از نو دوباره ، بین شان دعوا شده
گفت مامانم بدو بچه شب یلدا شده

مشکلات مملکت را کلّهم حل می کنند
آنچنان ساده که گویا حل جدول می کنند
پوز استکبار را با مشت خود شَل می کنند
بس که با هم بی توقف، بحث و کل کل میکنند
بحث هاشان موجب ویرانی دنیا شده
گفت مامانم بدو بچه شب یلدا شده

یک طرف آقا فری با گوشی اش چت می کند
شهربانو میزند ساز و اذیت می کند!
مادرم با عمه ام یکریز غیبت می کند
پدرم دائم فقط دقت به ساعت می کند
جای جشن و شادمانی بلبشو برپا شده
گفت مامانم بدو بچه شب یلدا شده

خب دگر خمیازه های هر یکی گشته بلند
خانه شد غرق زباله ، فرش شد غرق گزند
معده ها دارد هوا را میکند هی ریشخند!
هیچ کس دیگر نه دارد کنترل نه قید و بند
این هم از امشب که وصفش توی شعرم جا شده
گفت مامانم بدو بچه شب یلدا شده

محض این احوال از دولت تشکر میکنیم
چون زده در خال از دولت تشکر می کنیم
با دلی خوشحال از دولت تشکر می کنیم
با فراغ بال از دولت تشکر میکنیم
با تلاش دولت این شب، واقعا زیبا شده
گفت مامانم بدو بچه شب یلدا شده


#رضا_زارعی
@fekrkhand
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
یک عمر جان کندیم پول نان درامد
هنگام خوردن ریشه ی دندان درآمد

یک قرن، شیرٍ بچه های نفتخورها
از سینه های خشک گچساران درآمد

یارو مدیر ساده ی استان ما بود
امار پول و ملکش از تهران درآمد

اینگونه ها ماندند روی دوش مردم
اینگونه زرت کشور ایران درآمد

یا دکتری برخاست توی هاله ای نور
یا اینکه شیخی نخبه از سمنان درامد

سوراخٍ دار از کله ی آدم نشد سیر
از توی آن هی کله ی انسان درآمد

فین کبیری کرد در حمام کاشان
مردی که از استخر رفسنجان درآمد

انسان به حیوانی سخنگو گشته تبدیل
گفتم خدا کاری بکن!.... شیطان درآمد

شاعر تمام عمر سگدو زد، سرانجام
ریقش به لطف ایزد منان درامد.

(البته بهتر بود می گفتم که ریقش
وقتی که شد از دار آویزان درامد)

این تخمه!!! توی خاک رفته تا بروید
بسیار دیدم گُل، که از سیمان درآمد

#فریدون_هاشمی

@kafaridoun
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
ما به صف مانده سر پا و تو‌ مشغول صفایی
ما گرفتار بلاییم و تو با چند «بلایی»
ما در این حال و هوا و تو در آن فاز و فضایی
در همان فاز و فضا در صدد پند به مایی


که: «زن و مرد به صف جنس بگیرید سوایی!»
ما کجاییم در این بحر تفکر تو کجایی؟


پینهء ما کف دست است، ز تو روی جبین است
نیست این پینه، که آثار ترکیدن مین است
تابلوی سر دکّان فروشندهء دین است
یک نفر زیرلبی‌گفت: همین است! همین است!


‌ما در اندیشه نانیم و تو در نان و نوایی
ما کجاییم در این بحر تفکر تو کجایی؟


تو به استخر شدی غوطه‌ور و قوم به سیلاب
آب برده است همه مملکت و، باز تو را خواب
ما فتادیم به گرداب و تو افتاده به محراب
رد شد آب از سر ما؛ بر تو رسیده است به جوراب؟!


که فقط گرم سخنرانیِ با کل قوایی...
ما کجاییم در این بحر تفکر تو کجایی؟


دوش از دوش خدا رحمت بسیار رسیده
گشته از برکت یزدان شکم ابر خمیده
ولی از زحمت تو، رحمت حق نیز پریده
گوییا ابر نباریده، خود انگار که ...یده!


همه در فکر فرارند و تو در ذکر و دعایی
ما کجاییم در این بحر تفکر تو کجایی


به طلا تا به گلویی و مرا نیست سبویی
نه مرا کاسه سوپی، نه مرا ظرف لبویی
می که نه، آب ندارم که کنم تازه گلویی
تو نظر می‌کنی آن‌سان که فقیهی به بَبویی


پس از آن تیز بپرسی که: «به سوریه می‌آیی؟»
ما کجاییم در این بحر تفکر تو کجایی؟


سفره‌ها آب شد و آخر سر نفت نیامد
هر چه نان از سر سفره به فنا رفت، نیامد
آب تا شفت رسید و طرف تفت نیامد!
بدتر از سال سیاه نود و هفت نیامد


زندگی کردن ما با تو شده راز بقایی!
ما کجاییم در این بحر تفکر تو کجایی؟

#عبدالله_مقدمی
@moghaddamy
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
راهِ بین نیکی و شر را قدم ها ساختند
داستان هستی ما را عدم ها ساختند

ما کمابیش  آدمی بی کله و دیوانه ایم
بس که عاقل ها فقط با بیش و کم ها ساختند

ساقیا در بخش تولیدی تعلل تا به چند؟
در غیابت باده از انواع سم ها ساختند

واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند
پشت دیوار سرای خود حرم ها ساختند

محتسب هرگز برای خلق نانوایی نساخت
نانِ قاضی را ولیکن متهم ها ساختند

یک نفر یک روز شمشیر خودش را تیز کرد
مابقیِ داستان را هم عجم ها ساختند

با شعار «ذرّةٍ شرً یره» آمد ولی
اندک اندک، ذرّه را کیلوگرم ها ساختند

بعد از این هر چه دروغ و راست را خواهم نوشت
خط به خط تاریخ را با این قلم ها ساختند

#مهدی_خضری

@greenmehdi
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
دوباره پیِ خواهش و التماسی
نگو که دَمِ عید باز آس و پاسی

تو که دیشب از بنده  سیصد گرفتی
فراموش کردی؟!عجب بی‌حواسی!

الا باجناقا! که  با خانواده،
شب و روز در منزل من پلاسی

چنان  رنگ کردی مرا  با ظرافت
که گفتم:یقیناً خودِ "باب راس"ی!

کنون بنده هم چون تو  بی‌اسکناسم
مخور غم که چون بنده  بی‌اسکناسی

طلبکار‌ هی می‌زند زنگ و چون من
شب و روز مشغولِ ردّ تماسی

غمِ نان عزیزم بگو کیلویی چند؟
نمی‌ارزد این حرفها یک پاپاسی!

نگو دائم از مشکلِ اقتصادی
کمی هم بکن بحث‌های اساسی

جناحی شو ای فارغ از باند‌بازی
سیاسی شو ای غافل از دیپلوماسی

بکن مردمان را خودت دسته‌بندی
دو روزه شو استاد مردم‌شناسی!

به مردم ببند آنچه در ذهن داری
«دمو...» را چنین وصل کن بر «...کراسی»!!

بگو:«زنده بادا مخالف!» چو گفتی،
بزن بر دهانش به شکلی حماسی!

کجا می‌روی؟صحبت بنده باقیست!
چرا از افاضاتِ من می‌هراسی؟

هنوز از پی قرض و در فکر نانی؟
امان از تو و اینهمه بی‌کلاسی!

چه چاره!برو!سطح فکرت همین است!
دریغا نداری بلوغ سیاسی!

#سعید_سلیمان‌پور
@tanz20

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
تا یک نفس از حیات باقیست مرا
در سر هوس شراب و ساقیست مرا

کاری که من اختیار کردم این بود
باقی همه کار اتّفاقیست مرا

#ابوالفرج_رونی
@Ketab_va_hekmat
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
گرچه بازوی من درشت و قوی‌ست
سال‌ها کار من میانه‌روی‌ست

در خیابان و مترو و اتوبوس
هر کجا زیستن کمی بدوی‌ست ـ

حرف کشدار بر زبانم نیست
یکه میراث بنده از ابوی‌ست

(جیب او خالی و پر از ادب است
متخلق به سیره‌ی نبوی ست)

حرف‌ها را جویده باید گفت
خوردنی در بساط ما لغوی‌ست

می‌دوم تا به خوردنی برسم
این بدوهای ما فقط ندوی‌ست

نوبت من نمی‌شود بشود
گرچه گرد است این زمین کروی‌ست

زور بی‌خود زدم زیاد از حد
گسل آدم از زیاده‌روی‌ست

من که سهمی ندارم از خوردن
رانت‌ها انحصاری اخوی‌ست

قول او با عمل نمی‌خواند
به گمانم که دین او ثنوی‌ست

هر کجا بوی پول می‌پیچد
دست برسینه، مخلص و فدوی‌ست

مدرکش را گرفته از ارباب
دکترایش تخصص ربوی‌ست

زورگویی لطیف و مقتدر است
کار من هم فقط سخن‌شنوی‌ست

اعتدالی ارسطویی دارم
لقب خانواده‌ام تقوی‌ست

#سعیده_موسوی_زاده
@khalekhanbaji
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

فردای تو آبستنِ دیروز شده
این مسئله حرف و صحبت روز شده

در نطق نماز جمعه اش خواهد گفت
«تِر تِر تِتِتِر ترامپ» پیروز شده 😜

م.ر #گلزار @mr_golzaar
💐
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
تا عمق مصائب مرا پوشانده
حاضر شده غائب مرا پوشانده‌

از جمله مزایای محاسن این است
که کل معایب مرا پوشانده

#عباس_صادقی
@tanz20

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
عرق‌فروش به فرزندِ مفتی خود گفت: 
مرا به پیری رسوایِ خاص و عام مکن

پشیزی ارزش و قدری هم آبرو دارم
میانِ مردم، بی‌قدر و بی‌بهام مکن

شریکِ شادی و غم‌های عاشقان بودم
به طعن و لعنت این قوم، مبتلام مکن

آگر که آخرتی هست و راست می‌گویی
مدام خونِ دلِ خلق را به جام مکن

به پای شیخ، همه دسترنج عمرم را،
مریز و حاصلِ عمر مرا حرام مکن

تو را به دولتِ مستانِ خوش‌حساب قسم
«که دخلِ میکده را خرج این نظام مکن»


#جواد_زهتاب
@tanz20 👈
@Javad_Zehtab

پی‌نوشت:
مگو که پیر مغان با تو فاش هیچ نگفت
که دخلِ میکده را خرج این نظام مکن
«محمد رمضانی فرخانی»

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
تسلیم سران روس و چینی باشید
دور از هیجان و پیش بینی باشید

از سکه و از دلار حرفی نزنید
لطفا همگی سیب زمینی باشید

#الهام_تمدن
@tanz20

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

دبیر کل سازمان ملل
حَیَّ عَلیَ الفَلاح ُ خَیرُالعََمَل

اجازه دارم که جسارت کنم
راحت وساده با تو صحبت کنم؟

خیال نکن که بنده دیپلماتم
خدا وکیلی بچه ی دهاتم

نوشته هامو ساده می نویسم
ساده و بی افاده می نویسم

شک ندارم آدم خوبی هستی
که روی اون صندلیه نشستی

چهره ی آشنای خاص و عامی
معتبر و مورد احترامی

حالا که اینطوره یه کاری بکن
یه کار خوب و موندگاری بکن

مشکل کل بشریِّت اینه
که جنگ روی کره ی زمینه

تو میتونی دنیارو تغییر بدی
به آدمای زور گو گیر بدی

بچه ی کوچیک که غذا نداره،
میشینه دنده هاشو می شماره.

طفل دو ساله چه گناهی کرده؟
که پا برهنه رو زمین بگرده؟

مملکتی که فقر ازش میباره
یه دنیا بودجه ی نظامی داره

به گفته ی یه کارشناس تو هاروارد
هزارو پونصدو چهار میلیارد-

دلاره ، خرج ارتشای دنیا
فقط برای ژست وجنگ و دعوا

بشرمگه چقد میخواد سود کنه؟
که این همه بودجه رو نابود کنه؟

ارتش کشوَرا رو منحل کنین
تا مشکل گشنگی رو حل کنین

برای امنیت شهروندان
فقط پلیس باشه، اونم نه چندان

هر چی تو دنیا بمبه خنثی بشه
معبر آرامشمون وا بشه

کل اونایی که نماینده ان
مخاطب عرایض بنده ان

این همه موشک که هوا می کنن
چه دردی از دنیا دوا می کنن

هر چه سلاح ملاحه توی دنیا
کلشو باید بریزن تو دریا

درسته کلی استفاده توشه
سلاح فروش مثل قاچاق فروشه

اون که تو کار ساختن فشنگه
یکی تو مغزش بخوره قشنگه؟

این همه خونریزی بی انصافیه
تورو خدا جَمِش کنین کافیه

میخوای زمین به آسمون نپاشه
باید سلاح هسته ای نباشه

"تیغ برهنه دست زنگی مست" –
ندین که کار بیفته توی بن بست

کدوم الاغ برای آب و علف
می کنه هم نوع خودش رو تلف

شیرگرسنه اگه پیکار کنه
میتونه یک گله رو ناکار کنه

شیره ، ولی شرافتش مانعه
به یک شکار مختصر قانعه

بشر باید سر بذاره بمیره
که باید ازحیوونا یاد بگیره

صُلحِ زمین رو به سرازیریه
هر جا نگا می کنی در گیریه

یکی اگه یه جا هجوم می بره
به خاطر ارتش اون کشوره

مردم دنیا خل و چل که نیستن
که بی خودی تو روی هم بایستن؟

کل نظامیارو آزاد کنین
یه ارتش جهانی ایجاد کنین

یه ارتش مختصر جهانی
اونم برای حفظ زندگانی

#خلیل_جوادی
@khalil_javadi
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
حالا که شده وفاق ملی
این کار خطیرِ شاق ملی

وقتش شده تا برای ما هم
کمتر شود اختناق ملی

ما را نزنند در خیابان
با ساچمه و چماق ملی

مرد و زن ما شریک باشند
در شادی و اشتیاق ملی

دستی بکنیم وقت پیری
در ساعد سیم ساق ملی

تا از لب و لوچه‌ی خلایق
جاری بشود بزاق ملی

آسان شود ازدواج و فوری
پائین بکشد طلاق ملی

از سفره‌ی انقلاب هر کس
باید کند ارتزاق ملی

دولت نخورد کباب و ملت
هر شب بمکد سماق ملی

یعنی نخورند عده‌ای خاص
تا گردن و خرتناق ملی

دیگ همه پرخورشت باشد
هر لحظه سر اجاق ملی

آنتن بدهد موبایل‌هامان
هر گوشه‌ای از اتاق ملی

دور از وطنش کسی نمیرد
در حسرت و در فراق ملی

احیا بشوند چشمه و رود
با جنگل و باتلاق ملی

اینگونه شود وفاق حاصل
ای بانی اتفاق ملی

#رسول_سنایی
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

مادر
#طنزیمات_ادبی
گويند مرا چو زاد مادر
درلاك خودم خزيدن آموخت

هروقت صداى من در آمد
با توپ و تشر،كپيدن آموخت

يك شيشه ى شير بيخ حلقم
بنهاد و به من مكيدن آموخت

شب‌ها برِ ماهواره تا صبح
بيدار نشست و ديدن آموخت

يا اين كه نشست پاى قليان
هى پك زدن و كشيدن آموخت

يك حرف و دو حرف بر زبانم
ننهاد و فقط شنيدن آموخت

دستم نگرفت و در خيابان
دنبال خودش دويدن آموخت

تا نق نزنم كه خسته هستم
از دكه پفك خريدن آموخت

با جارى خود رقابتى داشت
همواره به او رسيدن آموخت

از بس به پدر كنايه مى‌زد
دعوا و به هم پريدن آموخت

هم كاسه و كوزه را شكستن
هم جيغ و گلو دريدن آموخت

هر چند كه كند از تنم پوست
تاهستم و هست دارمش دوست

#مصطفى_مشايخى

@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
هرچند که دلربا‌تر از یلدا نیست
هشدار که اوضاع جهان بحرانیست

یادت نرود که شب نماد ظلم است
خوشحال مشو که عمر شب طولانیست!

#رحیم_رسولی
#یلدا
@khertenagh
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
#محمد_برزگری
@tanz20

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
ادامه ی ترجیع بند
شد عاقبت بشار اسد شر
افتاد به هِنّ و هِن دوباره

چون دشمن خلق بود، شد خلع
در عرض دو شب به یک اشاره

آنکه همه کاره بود یک عمر
حالا شده است هیچ کاره

با هول‌و‌ ولا فِلنِگ را بست
آن لِنگ درازِ بد قواره

افسوس که سی هزار میلیارد
رفت از کف ما و نیست چاره

اسنادِ مطالباتمان را
باید بکنیم پاره پاره

چون قافیه نیست، مثل سعدی
ما هم برویم بند بعدی

#خلیل_جوادی

@khalil_javadi
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
یک سلام بلند و گرم و لطیف
به شما مردم بلاتکلیف

مردمان نشسته در ماشین
نگران گرانی بنزین

به شما مردمی که حیرانید
آخر قصّه را نمی‌دانید

به شمایی که از جنوب و شمال
می‌کنی دایم از حقیر سؤال

که: «فلانی، شما که آنجایی
به تمام امور دانایی،

نیمِ آغازِ سال اگر رد شد
وضعِ بنزین چگونه خواهد شد؟

واقعاً «سوخت» از کمرکشِ سال
کوپنی می‌شود - زبانم لال-؟

کوپنی بودنش اگر حتمی است
صحبت واردات و لایحه چیست؟

به تو گر خواهی افتخار کنیم
تو بفرما که ما چه کار کنیم؟

ما مگر نقشِ روی دیواریم
یا خدایی نکرده، بی‌کاریم؟

در پسِ پرده هرچه بود، بگو
کار داریم، تند و زود بگو... »

* * *
اطلاعات من ز وضعِ اخیر
هست در حدِّ اطّلاعِ وزیر

یعنی الان که خوب می‌نگرم
واقعاً بنده نیز بی‌خبرم!

#ابوالفضل_زرویی_نصرآباد
پانزده اردیبهشت1348_دهم آذر1397


@tanz20

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

مجیزِ دولت
#طنزیمات_ادبی
دفتر آوردم که بنویسم مجیزِ دولتت
از کرامات درشت و گاه ریزِ دولتت

جای دارد قبل از اینکه گویم از دولت، سخن
یک، دوبیتی گویم از شورایِ چیزِ دولتت

چیز یعنی: راهبردی، توی بیتم جا نشد
آنچه هست از خطِ قرمزهای جیزِ دولتت

می‌کُنم خیلی ظریف از او تشکر چون‌که هست
کامران و کامکار و کامبیز دولتت

مصرفِ مازوت شده کم می‌شود شعری نوشت
از هوایِ خوب و زیبا و تمیزِ دولتت

چاره گردیده‌است خیلی مشکلات اقتصاد
از وفاقِ خوب و عالی و غلیظ دولتت

از تلاش و همت و سعی تو، هر روز خدا
می‌شِگِفتانادِمان یک سورپریز دولتت

در سخنرانی همیشه می‌کنی غوغا به پا
می‌شود اذهانِ ماها مستفیضِ دولتت

می‌خورد سُر سویِ ما انواعِ راه چاره‌ها
از میان جاده‌های صاف و لیز دولتت

تا نگیرد هیچکس از دست تو این میز را
آفرین، چسبیده‌ای محکم به میز دولتت

آفرین بر تو سرای سالمندان ساختی
با حضور جیره‌خوارانِ عزیزِ دولتت

از کراماتی که داری در علاج دردها
خوب شد دست چلاقِ آن مریضِ دولتت

بی‌فشار و درد و خونریزی و هر ناراحتی
می‌بُرد سرهایمان را تیغِ تیزِ دولتت

هرکه گرمش می‌شود از کشمش بازارمان
می‌خورد یک دانه تنها از مَویزِ دولتت

از چه چیز دولتت گویم؟ که می‌‌‌دانی خودت
واقعا عالیست دکتر هرچه چیزِ دولتت

خواستم بنویسم این‌ها را که ناگه برق رفت
از درون لامپ و سرپیچ و پریز دولتت

#احمد_رفیعی_وردنجانی
@tanz20

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی

گل در بر و می در کف و معشوق به‌اندام
او منتظرِ بوس و تو آمادۀ اقدام

جنبیدن و رقصیدن و نوشیدن از آن جام
گه داخل تالار و گهی در ملأ عام...


خوردند و نهادند و کشیدند و گرفتند
زان جام و از آن دام و از آن شام و از آن کام

از شادی جمعی همه شنگول و همه کول
زان جام که دادند چه بر خاص و چه بر عام

یکباره پرید از سرشان عقل و ستردند
پیراهن و تیشرت و پریدند سر بام

قر داد کمر را چو فنر خانم دکتر
دستار فکند از سر خود حجت‌الاسلام

این مشتعل از کفکفۀ مبهم شامپاین
آن منعطف از دمدمۀ روغن بادام


ناگاه ندا آمد ایام ترامپ است
تغییر نموده‌ست به‌اجبار پروگرام

یکچند دویدند پی مرکل و مکرون
چندی سپریدند به پیغام و به پسغام

تا آنکه به حیرت نگریدید و به اجبار
آرام گرفتند و نشستند سرانجام

کم‌باد شد و جمع شد و شل شد و خوابید
در رفت تلنگ از تهِ برجام به فرجام


گفتند کنون لیفۀ خود سفت ببندید
کایام گشادی‌ش رسیده‌ست به اتمام

دوران ریاضت‌کشی و موسم سختی‌ست
چون قحط گلابی‌ست بسازید به بادام

بحرانی اگر هست در ابعاد جهانی‌ست
خورده‌ست به پشت همه این کیسۀ حمام

این برهه همان برهۀ حساس کنونی‌ست
چندان که کنونی‌تر از آن نیست در اوهام

گفتند که طی می‌شود این برهۀ بد نیز
کامروز نه آغاز جهان است و نه انجام


در مکتب صدرا خبری نیست عمو، نیست
پا شو بنشینیم سر سفرۀ خیام

قر در کمر یار، فشارش به سر ما
ما تحت فشاریم در انواع و در اقسام

پادافره سگ‌مستی و بی‌جنبگیِ کیست
این خار خماری که خلیده‌ست در اندام

کو قسمت ما از سبد سهم عدالت
کو حصه ما از گذر بطئیِ ایام

قیچی شده‌ایم از لبۀ تیزِ فریقین:
لیسندۀ اجسام و نویسندۀ برجام

در چنتۀ ما چیست بجز پاتک تلخند
در ترکش ما چیست بجز ناوک دشنام


گفتم به ظریفی که در این حال نظر کن
یکچند نظر کرد و چنین گفت که برگام

(آدم نه درخت است، بلی، برگ کنایه‌ست
منظور وی از برگام این است که: پشمام)


نزدیک تهِ قطعه و هنگام تقاضاست
خوب است به هر قطعه تقاضای بهنگام

ای بانک جهانی، فلذا مرحمتی کن
شل کن که بگیریم ز صندوق شما وام


#امید_مهدی_نژاد

@OmidMahdinejad
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی

#شروین_سلیمانی
@ShervinSoleimani
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
این آمد و با مردم خود تند شدیم
آن آمد و در صنعت خود کند شدیم

یک روز هوای معتدل با ما نیست
آنقدر که آخوند  به آخوند شدیم

#منیژه_رضوان
@kerkere_nime_baz
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
تنب بزرگ و کوچک ما در خليج فارس
جزء کويت و مسقط و عمان نمي‌شود

گر صرف و نحو خوانده‌اي اين نکته گوش دار
هرچند نکته حالي نادان نمي‌شود

گر هر دو تنب را بگذاري به روي هم
هرگز براي پاي تو تنبان نمي شود!

#ابوتراب_جلی
@tanz20

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی

ای آب ندیده ها و آبی شده ها
بی جبهه و جنگ انقلابی شده ها

مدیون شب حمله ی جانبازانید
ای برسر سفره آفتابی شده ها

#خلیل_جوادی
@Khalil_javadi
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

جهان ایده آل
#طنزیمات_ادبی
قربان جهانی که در آن جنگ نباشد
مشت و لگد و سیلی و اردنگ نباشد

از وحشت بمب اتم و توپ و مسلسل
پیوسته به پا خار و به سر سنگ نباشد

هر مملکتی تا طلبد حق خودش را
محتاج به صد لشکر و صد هنگ نباشد

با هم نسِتیزند سپیدان و سیاهان
دعوا سر نام و نسب و رنگ نباشد

آنجا که پیِ رایزنی گرد هم آیند
سرهای کسان چون سر من منگ نباشد!

افسار به دست دو سه گمراه نیفتد
ایّام به کام دو سه الدنگ نباشد

در باغِ وفا مرغ بد آواز نیابی
در بزمِ صفا ساز بد آهنگ نباشد

احمد ز پی خواهر محمود نیفتد
جمشید رفیق زن هوشنگ نباشد

غمگین نشود مرد و پی دفع غم خویش
فکر هروئین و عرق و بنگ نباشد

مادون ز ستمکاری مافوق ننالد
از دست دلی سنگ دلی تنگ نباشد

آن بار که باید ببرد باریِ ده تُن
بر پشت خری مردنی و لنگ نباشد

زنده یاد #ابوالقاسم_حالت
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی

تو عشق منی عمر منی جان منی
شیطان و خدا و کفر و ایمان منی

چیزی که ندارم به تو تقدیم کنم
این هفته نماز جمعه مهمان منی

#رحیم_رسولی
@khertenagh
@tanz20👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

مهملیات
#طنزیمات_ادبی ‌

زرافه کمک فنر ندارد
میلی به کلاغ‌پر ندارد

در کافه به فیل تخمه دادند
تا هی شکلات بر‌ندارد

بازار تمام‌وقت دنیا
از عمر حراج‌تر ندارد

روزی که پنیر و شیر کم شد
گفتند کم‌اش ضرر ندارد

لبخند ژکوند توی قهوه ست
فنجان کسی شکر ندارد

رخ، رخصت دم بریده‌ای نیست
مخ ربط به مختصر ندارد

هرچند دروس جمع درس است
در خرس و خروس اثر ندارد

گلدان کرشمه روی رف نیست
داروغه چرا خبر ندارد

بوفالوی فالوئر خریده
گوشی به کمر ممر ندارد

مهریه‌ی قورباغه باغ است
پرسیده چرا چپر ندارد

با اشکنه مشکلی ندارم
خوب است که دردسر ندارد

یارانه‌ی یونجه خرج نعل است
خوشبخت کسی که خر ندارد

در حیطه‌ی گربه‌های بی پر
گنجشک شدن خطر ندارد

گل بی رخ یار هم دلاراست
دلدار به آن نظر ندارد؟

#مصطفی_مشایخی
@asalane
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
پدرم را خدا بیامرزد ، مردِ سنگ و زغال و آهن بود
سالهای دراز عمرش را ،کارگر بود ، اهل معدن بود

از میان زغال ها در کوه، عصر ها رو سفید بر می گشت
سربلند از نبرد با صخره، او که خود قله ای فروتن بود

پا به پای زغال ها می‌سوخت !سرخ می شد، دوباره کُک می شد
کوره ای بود شعله ور در خود‌ ،کوره ای که همیشه روشن بود

بارهایی که نانش آجر شد ، از زمین و زمان گلایه نکرد
دردهایش،یکی دوتا که نبود! دردهایش هزار خرمن بود

از دل کوه های پابرجا ، از درون مخوف تونل ها
هفت خوان را گذشت و نان آورد ، پدرم که خودش تهمتن بود

پدرم مثل واگنی خسته ، از سرازیر ریل خارج شد
بی خبر رفت او که چندی بود، در هوای غریب رفتن بود

مردِ دشت و پرنده و باران، مردِ آوازهای کوهستان
پدرم را خدا بیامرزد ، کارگر بود ،اهل  معدن بود


# موسی_عصمتی

/channel/braillehayenagozir
@tanz20 👈

Читать полностью…
Subscribe to a channel