#طنزیمات_ادبی
(به دست آهن تفته كردن خمير)
در آوردن بره از چنگ شير
پياده سفر كردن از روسيه
بدون توقف به قصد زئير
به جاي بر آوردن از شير گاو
از آب مقطر گرفتن پنير
شناسايي از روي تصوير پيج
كه باشد فلاني غني يا فقير
به دوزخ در افتادن آن دوره اي
كه قيف است و مسئول مربوط و قير
و يا پرورش دادن خاويار
در اعماق سوزان دشت كوير
بسي ساده تر باشد از اينكه مرد
شود زير چنگال همسر اسير
خصوصاً در ايام اسفند كه
به خانه تكاني دهد سخت گير
#احمدآوازه
@ahmadavazeh
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
محبّت شر شود حاجی! اِبا کن
نیاور اسم همسر را حیا کن!
برای رفع شبهه شیخ گفته
زنت را با کدملّی صدا کن !
#جواد_فرج_پور
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
هر فقیری رو به فرماندار صحبت میکند
در عمل انگار با دیوار صحبت میکند
یک تریبون را بده در دست مسئولی، ببین
جای مشکل ها از استکبار صحبت میکند
شیخ هم وقتی تو تا لاخ از زنی رو میشود
روی منبر از عذاب النّار صحبت میکند
مجری اخبار وقتی یک دکَل گم میشود
گویی از سوزن تَهِ انبار صحبت میکند
سنّ افراد عزب با آنکه بالا رفته باز
جای دامادی ش از گلنار صحبت میکند
شاعری از سروْ و آزادی اگر دم میزند
خواسته ناخواسته با دار صحبت میکند
مرد همسایه به قدری دیده است آیفیلم را
با زنش مانند پوتیفار صحبت میکند
قول مسئولین فراتر رفته از قول خدا
باز هم از وعدهی بسیار صحبت میکند
واعظی که وعده در پُشت تریبون میدهد
من نمیدانم چرا بو دار صحبت میکند!؟
حال من با دیدن اخبار خیلی دیدنیست
فرض کن که پونهای با مار صحبت میکند
در زمان عادّی ما اُسکُل و هنگامِ رأی
دولت از یک ملّت هشیار صحبت میکند؟
کاسه ای را پشتِ نیمِ کاسه مخفی کردهاند
هر زمان دیدی گُلی با خار صحبت میکند
#مهدی_خداپرست
@m_khodaparast1
@tanz20 👈
خانهتکانی
#طنزیمات_ادبی
خانهتکانی کمرم را شکست
نصف که نه، بیشترم را شکست
فرم مرا پاک به هم ریخته
از ستمش کرک و پرم ریخته
شیر به جان آمده از درد، من
از نفس افتادهترین مرد، من
بارکشیدن به جنونم کشاند
مفصل و غضروف برایم نماند
شانه ندارم، مچم از دست رفت
کشکک زانو چمدان بست رفت
آخ از آن جمعه ی بدخاطره
روز سقوط از لب یک پنجره
قوزک پا روی فکم فیکس شد
خرخره ام با جگرم میکس شد
ششتن قالی نسقم را کشید
ساعد و ترقوهام آسیب دید
عصر همان جمعه ی پرماجرا
وقت عوض کردنِ سرپیچها
صندلی از بخت بدم لیز خورد
کله ام از پشت به یک میز خورد
لوستر افتاد و تن از هوش رفت
قسمتی از گوش و بناگوش رفت
یک دهم از کالبدم مانده است
فکر کنم فاتحه ام خوانده است
#مصطفی_مشایخی
@tanz20
هرچند محسّنات او تکمیل است
شایسته ی کادو جهت تجلیل است
امّا متأسّفانه با این #کرونا
در روز پدر مغازه ها تعطیل است
#حسین_گلچین
یک عمر تو را نشاند بر کول خودش
داده به تو از گندم محصول خودش
با این همه زحمت که کشیده باید
جوراب خرید؟ آنهم از پول خودش؟
#محمود_برزین
افسوس جهان به کام دارا شده است
دانا شده هر کسی توانا شده است
دیشب چه یواشکی پدر آمد و خفت
گویا سبدش بدون کالا شده است
#خالو_راشد
ای عشق و امید و غیرت آموختهها
ای چشم به جیب خالیاش دوختهها
یک خسته نباشید به او هدیه دهید
روز پدر است ای «پدرسوخته»ها
#مجتبى_صادقی
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
بدون درسِ ریاضی، یکی مهندس شد
گرفت مدرک جعلی، سپس مدرس شد
ندیده دورهی دافوس و درس و مشق نظام
نشان به شانهی خود زد، ابوالفوارس شد
بدین روش نه عجب گر جناب گازانبر
بدون رای من و تو رییسِ مجلس شد
به هرچه دست زدند این قبیله، شد الماس
عجیب اینکه چرا پس طلای ما مس شد؟
به لطفِ دولتشان، در اتاقْ عمل دارو
نداشتند و طرف با چماق، بیحس شد
وظیفهخوار که نان بخور نمیری داشت
ز دستبرد شما بر خزانه، مفلس شد
بس است مصرعی از شعر حافظ شیراز :
«گدای شهر نگه کن، که میرِ مجلس شد!»
#ع_مظفرپور
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد
هم رونق زمان شما نیز بگذرد
وین بوم محنت از پی آن تا کند خراب
بر دولت آشیان شما نیز بگذرد
باد خزان نکبت ایام ناگهان
بر باغ و بوستان شما نیز بگذرد
آب اجل که هست گلوگیر خاص و عام
بر حلق و بر دهان شما نیز بگذرد
ای تیغتان چو نیزه برای ستم دراز
این تیزی سنان شما نیز بگذرد
چون داد عادلان به جهان در بقا نکرد
بیداد ظالمان شما نیز بگذرد
در مملکت چو غرش شیران گذشت و رفت
این عوعو سگان شما نیز بگذرد
آن کس که اسب داشت غبارش فرو نشست
گرد سم خران شما نیز بگذرد
بادی که در زمانه بسی شمعها بکشت
هم بر چراغدان شما نیز بگذرد
زین کاروانسرای بسی کاروان گذشت
ناچار کاروان شما نیز بگذرد
ای مفتخر به طالع مسعود خویشتن
تأثیر اختران شما نیز بگذرد
این نوبت از کسان به شما ناکسان رسید
نوبت ز ناکسان شما نیز بگذرد
بیش از دو روز بود از آن دگر کسان
بعد از دو روز از آن شما نیز بگذرد
بر تیر جورتان ز تحمل سپر کنیم
تا سختی کمان شما نیز بگذرد
در باغ دولت دگران بود مدتی
این گل، ز گلستان شما نیز بگذرد
آبیست ایستاده درین خانه مال و جاه
این آب ناروان شما نیز بگذرد
ای تو رمه سپرده به چوپان گرگ طبع
این گرگی شبان شما نیز بگذرد
پیل فنا که شاه بقا مات حکم اوست
هم بر پیادگان شما نیز بگذرد
ای دوستان خوهم که به نیکی دعای سیف
یک روز بر زبان شما نیز بگذرد
#سیف_فرغانی
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
از بس شده دماغ شماها طویل تر
هستید از پینوکیو هم ناشکیل تر
مسئول محترم! چه تفاوت میانتان؟
تو دسته بیلی و بغلی دسته بیل تر
لم داده اند اکثرشان چرت می زنند
آیا نداشتیم از اینها وکیل تر؟!
دیروز اگر نشانه ی لاتی سبیل بود
والله ریش هست هم اینک سبیل تر
از آب رایگان به کجاها رسید خلق!
از آفتابه هم شده آبش قلیل تر
وقتی گدا گرسنه شود شاه، لقمه اش
گرد و قلنبه می شود و چرب و چیل تر
داداشِ تو رییس شد و سهم می بری!
آری به این دلیل که هستی عقیل تر
یک روز کلّ ملّت ما پودر می شوند
در ناگهانِ حادثه ای چرنویل تر
باید بسان شیر به کفتار حمله کرد
نگذار گربه ات بشود زخم و زیل تر
این صبر، غوره ساخت نه حلوا؛ همیشه نیست
صبر جمیل ضامن اجر جزیل تر.
#حسین_گلچین
@hosseingolchin
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
یک مرتبه روی خوش نشان داد مگر
فرصت به ضعیف و ناتوان داد مگر
واکسن ندهد هر آن که ویروس دهد
دندان به من و تو داد ، نان داد مگر
#رحیم_رسولی
@khertenagh
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
گر بهر زنت طلا خریدی مردی
یا ال نود و کیا خریدی مردی
مردی نبود پیامکی مجانی
کادوی گرانبها خریدی مردی
#علیرضا_تیموری
@tanz20 👈
ای که از کوچه ی مادر زن ما می گذری
برحذر باش که دختر به تو هم نندازد !
#رحیم_پیمان
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
ﯾﮏ ﺟﯿﻦ ﺻﻨﻢ ﻭ ﻧﮕﺎﺭ ﻭ ﺳﯿﻤﯿﻦ ﺑﻔﺮﺳﺖ
ﻣﻌﺸﻮﻗﻪ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺑﻨﺠﻞ ﺍﺯ ﭼﯿﻦ ﺑﻔﺮﺳﺖ
ﺑﮕﺬﺍﺭ ﮐﻤﯽ ﻧﮋﺍﺩﻣﺎﻥ ﻓﺮﻕ ﮐﻨﺪ
ﺍﺳﺒﺎﺏ ﻧﮑﺎﺣﻤﺎﻥ ﺯﻣﺎﭼﯿﻦ ﺑﻔﺮﺳﺖ
ﺁﻥ ﺩﻟﺒﺮﮐﺎﻥِ ﺷﻮﺥِ ﺑﺎﺩﺍﻣﯽ ﭼﺸﻢ
ﺑﺎ ﺣﻔﻆ ﺗﻤﺎﻣﯽ ِ ﻣﻮﺍﺯﯾﻦ ﺑﻔﺮﺳﺖ !
ﺗﺎ ﺩﺭ ﺷﺐ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺳﻮﺗﯽ ﻧﺪﻫﻢ
ﺣﺘﻤﺎ ﺩﻭ ﺳﻪ ﺗﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻤﺮﯾﻦ ﺑﻔﺮﺳﺖ!
ﺩﺭ ﮐﺎﺭ ﺻﺪﻭﺭ ﺗﯿﺸﻪ ﻭ ﻓﺮﻫﺎﺩﯾﻢ
ﯾﮏ ﺟﻌﺒﻪ ﻭﻟﯽ ﺍﻧﺎﺭ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺑﻔﺮﺳﺖ
ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺯ ﺣﻮﺭﯾﺎﻥ ﺟﺪﺍ ﺍﻓﺘﺎﺩﯾﻢ
ﺟﻤﻌﯿﺖ ِ ﺩﺧﺘﺮ ِ ﺷﯿﺎﻃﯿﻦ ﺑﻔﺮﺳﺖ
ﺳﺠﺎﺩﻩ ﻭ ﻣﻬﺮﻣﺎﻥ ﮐﻪ ﭼﯿﻨﯽ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ
ﮐﭙﺴﻮﻝ ﻧﻤﺎﺯ ﻭ ﺷﺮﺑﺖ ﺩﯾﻦ ﺑﻔﺮﺳﺖ !
ﭘﺎﻻﻥِ ﺧﺮﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﮐﻮﭼﮏ ﺑﻮﺩ
ﺍﺳﺒﯽ ﮐﻦ ﻭ ﻫﻢ ﻗﺪِ ﺧﻮﺩﻡ ﺯﯾﻦ ﺑﻔﺮﺳﺖ!
ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺩﻋﺎﯼ ﻣﺎ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺗﺄﺛﯿﺮ
ﺍﺯ ﻏﯿﺐ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻨﺪﻩ ﻧﻔﺮﯾﻦ ﺑﻔﺮﺳﺖ
ﺁﻣﺎﺭِ ﺗﺼﺎﺩﻓﺎﺕ ﮐﺸﻮﺭ ﺑﺎﻻﺳﺖ
ﺍﺳﺐ ﻭ ﺧﺮ ﻭ ﮔﺎﻭ ! ﺟﺎﯼ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺑﻔﺮﺳﺖ
ﺑﺎﺭﺍﻥ ﮐﻪ ﺟﻨﻮﺏ ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻟﺶ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ
ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﮐﺮﻡ ﺩﻭ ﻗﻄﺮﻩ ﺑﻨﺰﯾﻦ ﺑﻔﺮﺳﺖ
ﻣﻠﺖ ﮐﻪ ﺩﺭﻭﻥِ ﺣﻮﺽِ ﺷﺎﺩﯼ ﻏﺮﻕ ﺍﻧﺪ
ﻣُﺸﺘﯽ ﺯﻥ ﻭ ﻣﺮﺩ ﺯﺍﺭ ﻭ ﻏﻤﮕﯿﻦ ﺑﻔﺮﺳﺖ
ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺯﺑﺎﻥ ﭘﺎﺭﺳﯽ ﻗﺎﻁ ﺯﺩﻩ ﺍﺳﺖ
ﺍﯾﻦ ﺷﻌﺮِ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺧﻂ ﻻﺗﯿﻦ ﺑﻔﺮﺳﺖ
ﯾﺎ ﺭﺏ! ﺻﻠﻪ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﺷﺎﻋﺮِ ﺧﻮﺏ
ﻟﻄﻔﯽ ﮐﻦ ﻭ ﺳﻨﮓ ﭘﺎﯼ ﻗﺰﻭﯾﻦ ﺑﻔﺮﺳﺖ!
#خالوراشد(نهنگ خلیج فارس)
@rashedansari
@tanz20 👈
مناظره خر و خودرو
#طنزیمات_ادبی
خری خودرویی دید در جادهای
لگن بود و از کار افتادهای
جوان بود آن خودرو اما چه سود
که سرحال و شاداب و سالم نبود
درش له شده اگزوز آویخته
همه رنگِ گلگیر آن ریخته
به او گفت خر: این چه حالیست؟ هان!
چهها کردهای با خودت ای جوان؟
بیا تا بتازیم در کوه و دشت
گذشت آن زمانی که آن سان گذشت
به خر گفت، خودرو: برو! تو خری
چرا آبروی مرا میبری؟
جوانم، مدرنم، من امروزیام
ولی صحبتِ خر شده روزیام
مرا صحبتی نیست با خر، برو!
من و پمپ بنزین، تو و کاه و جو
خر اما به این حرف لبخند زد
سپس حرفِ شیرینتر از قند زد
که ای خودرو صاحبِ علم و عقل
منم بانی صنعتِ حمل و نقل
بدان ای برادر اگر خر نبود
دگر حملِ کالا میسر نبود
اگر بار بر دوش خر بوده است
اگر خر رفیق بشر بوده است
نه پنچر شده نه خطر داشته
نه آلودگی نه ضرر داشته
تصادف نکردهست هرگز خری
نه با کوه و صخره نه با دیگری
نه سرعت نه سبقت نه هرگز خلاف
دلش مثلِ پروندهاش صافِ صاف
خرِ پاکِ کم مصرفِ بینیاز
نه روغن نه بنزین نه دود و نه گاز
بله دوستدارِ طبیعت، خر است
که از خودرو از هر نظر بهتر است
#دکتراسماعیل_امینی
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
«خرّم آن کز "مال مردم" بختِ برخوردار داشت»
آنچه تخمش را ملخ خوردهست در انبار داشت
برده بود آن جنسهایی را که در بازار نیست
ما نفهمیدیم ناکس از کجا آمار داشت!؟
گفتمش این پولها را از کجا آوردهای
گفت بابای من از این پولها بسیار داشت
بچه اش را آن طرف از آب درآورده بود
این طرف، با آن طرف، اما سر پیکار داشت
ظاهراً هربار میدیدیم او را روزه بود
منتها روزی سه نوبت سفره ی افطار داشت
از سحر تا بوق سگ در خدمت اسلام بود
بوق سگ را تا سحر دیدار با کفار داشت
کار او در روز روشن میل بیت المال بود
در شب تاریک ، اما میل استغفار داشت
با وجودش درصد بیکار ها پایین کشید
حضرت آقا برای هفت پشتش کار داشت
کل هفته جیب ما را میبُرید و جمعهها
در صف اول کنار شیخ استقرار داشت
شیخ «اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض»
همنشینی با فرو دستان برایش عار داشت
چشمها را بست و عین "خرس" خود را زد به خواب
قاضی از این ماجرا هرچند استحضار داشت
خانهام را دزدها بدجور جارو کردهاند
گرچه دور خانهام از شش جهت دیوار داشت
#حمید_اسماعیلی
@shakib_shaky
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
دلم رمیده ی لولی وشی ست شورانگیز
دلم غشیده ی آن چشم سبز و بینی تیز
فدای پیرهن چاک ماهرویان باد
هزار سرخوش و شنگول و لاابالی و هیز
خیال خال تو با خود به خاک خواهم برد
خیال دان که منم پخمه، سر به زیر و مجیز!!
فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی!
به حال و حول خودت باش، هان! چرا پرهیز؟!
غلام آن کلماتم که آتش انگیزد
هزار شعله ی شمعمم ،نگو که آتش و جیز
فقیر و خسته به درگاه آمدم رحمی
ببین که از عرق ام تا به پاچه ام شد لیز
بیا که هاتف میخانه دوش با من گفت
که با حریف دلیری بنوش باده!...بریز!
پیاله بر کفنم بند تا سحرگه حشر
تلو تلو بروم، بی حساب و پرسش، نیز
میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست
بدوز چشم به روی اش! و برنگرد! مریض!
#محمدرضا_دیری
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
ساقی به زور باده فلان کن فلانِ ما
آنگونه شد از اینهمه مشکل، دهان ما
کِی از رسانهها خبری خوب میرسد؟
گوریده شد به جان «حیاتی» روان ما
از شیخ و شاه هیچ نصیبی نبردهایم
تنها شدند واسطۀ زایمان ما
ما را چنان به بندگی خویش میکشند
کز کشکشانشان شده کشسان میان ما
از عقل و عشق هرچه بگوییم روضه است
والله زندگی شده حلواپزان ما
معشوق خلق، بکر و جوان است و عین حور
مادربزرگ و مادرِ وی شد از آن ما
ما در پیاله عکس کسی را ندیدهایم
ما بیپیالهایم... مگر استکان ما
در استکان چایی ما جز تفاله نیست
آن هم نمیدهد احدی را نشان ما
جز گور از زمین خدا سهم ما نشد
غیر از بلا چه آمده از آسمان ما
نان میخورند پاچهخور و کاسهلیس هم
آزادگی ولی نشدهست آب و نان ما
دنیای ما که آخرت ابنملجم است
بیفایدهست فاتحۀ بستگان ما
حقا به کام کور و کران است این جهان
حقا که خاک بر سر و اف بر جهان ما
«چون دوست دشمن است شکایت» نمیکنیم!
بر باد میدهد سر ما را زبان ما
یا رب! بیا و حداقل بدترش نکن
چون نیست قیر و قیف شما در توان ما!
#رضا_احسان_پور
@rezaehsanpour
@tanz20 👈
پن:
ساقی بهنور باده برافروز جام ما
مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما
(حافظ)
#طنزیمات_ادبی
رد می شوم از دکّه ی سیگار فروشی
از بین شلوغیدگیِ بار فروشی
ول ماندگی جامعه و اینهمه مسئول
مشغولِ سخنرانی و اطوار فروشی
این دولت در کسری هر بودجه مانده
باید بزند دست به بیکار فروشی
فرداست که در مرکز درمانی بی پول
اقدام نمایند به بیمار فروشی
باید چه کنند اینهمه در زلزله مانده؟
لابد بنشینند به آوار فروشی
در مملکت ساخته ی کوروش و بابک
شد تلویزیون مرکز مختار فروشی
هشدار!؛ به بازار نرو، بسکه کساد است
رایج شده در کسب، خریدار فروشی
بسیار کسان یک شبه ترفیع گرفتند
البتّه پس از زحمت همکار فروشی
از دین چه بجا مانده که شیخان بفروشند؟!
می بینی شان بعد، به دستار فروشی
پیراهن خود را بفروشم به غذایی
تا کی برسد نوبت شلوار فروشی.
#حسین_گلچین
@hosseingolchin
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
نگذار به زیر پا خطِ قرمز را
ما هر دو دفاع کرده ایم این تز را
من دست فرح را زده ام بوسه، تو هم
رخساره ی ماهِ مادر چاوِز
#خلیل_جوادی
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
یکی از جیب اعلیحضرت و دربار آویزان
یکی از منبر و سجاده و دستار آویزان
به لطف لانه ی جاسوسی از تصمیم گیران شد
کسی که چارچنگولی شد از دیوار آویزان
پدر در حفظ ارزشها گلو جِر می دهد اینجا
پسر آن سوی مرز از تخم استکبار آویزان
خدا را شکر در ایران که نه،در خارج اما هست
وکیل از متهم،جراح از بیمار آویزان
بنازم عدلتان را،دادِ مردم را در آوردید
که هر کس حق بگوید می شود از دار آویزان
تمام عمرمان شب بود و وحشت بود و تاریکی
شبیهِ دسته ای خفاش کنج غار آویزان
بدستِ جغدها افتاده گویا کارِ بستان ها
که هر مرغی خوش الحان تر،شد از منقار آویزان
#مصطفی_علوی
@moalavi
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
در آن زمان که خدا ساخت خُلد را فاخِر
نبود هیچ یک از اقربا در آن حاضر
نهاد نام بهشتش از آن جهت جنت
که بود جنتی آنجا مهندسِ ناظر 😜
شبِ عروسی آدم و حضرت حوا
نذاشت حوری و غلمان دهند آنجا قر
برای خاطر حوا که سیب را نخورَد
چقدر احمدِ ما داد این گلو را جِر
کنار نوحِ نبی در میانِ طوفان ها
سوارِ کشتیِ او در تلاطم water
زمانِ قحطیِ مصر احتکارِ گندم کرد
فروخت دوبله به کنعانیان و شد تاجر
درون بزم زلیخا بُرید دستِ زنان
چو آمد از در پشتی به عشوه ایی وافر
زمان حضرت موسی شکافت سینه ی نیل
به یک اشاره ی چشمی بسان یک لیزر
به ناصریه که شد یار عیسی و مریم
به حیلتی که زبانم ز گفتنش قاصر
به قرن اول هجری میان لشکر شام
برای خوردن قیمه دوباره شد ظاهر
همیشه قال گذارد جناب عزرائیل
کسی نبوده به پیچاندنش چنین ماهر 👻
#محمدرضا_صادقی
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
ای زردِ درازِ خوبِ دلبند
ای موزِ به زعفران همانند
پوشیده یکی لباسِ زرتار
با کلهٔ همچو کلهٔ قند
چون تو نبوَد به باغِ هستی
خوشقامت و خوشگل و خوشایند
تو آیتِ قدرت خدایی
ای آیتِ قدرت خداوند!
مانند به زعفرانْت کردم
ای موز نیام ز گفته خرسند
تو چوبِ بلندِ روزگاری
در پاچهٔ مردم خردمند
تو راستی و کجاند جمله
آنها که تو را نمیپسندند
دیگر نرسد به دامن تو
دستانِ بلندِ آرزومند
با قیمت سکه بسته پیمان
با نرخ دلار کرده پیوند
خندند به قیمت تو؟ هیهات
باید که به ریشِ خود بخندند
نرخ تو هرآنکه باورش نیست
باید بخورد هویج، یکچند
بسیار گرانتر است امروز
سوگند به زند و نیز پازند،
نرخ تو ز جان آدمیزاد
قدر تو ز خونِ آبرومند
نرخ تو گران شده است اما
ارزان شده قیمت دماوند
جاریست ز اترک و ز کارون
خونِ دلِ زندهرود و اروند
مردم همه خسته و تکیده
از خاش بگیر تا به شازند
مردم همه درهم و گرفته
از خواف بگیر تا نهاوند
مردم همه رنگ و رو پریده
از شفت بگیر تا به سالند
باری چه کنم؟ غم زمانه
زد رشتهٔ خاطرم پراکند
شیرینی موز و این فکاهه
شد تلخ و به داغ و درد آکند
ماییم و چه آرزوی دیری:
بر چهرهٔ خلق، نقشِ لبخند
ماییم و چه آرزوی دوری:
آزادی مردمانِ دربند
تا کی همه سوگوار تا کی؟
تا چند غمِ زمانه تاچند؟
بر خاک مذلت افتد آنکس
کین مُلک به خاکِ ذلت افکند
ای گُه به تمامِ روزگارش
آنکس که زده به روزِ ما گند!
#جواد_زهتاب
@tanz20 👈
خشتِ کج
#طنزیمات_ادبی
ما همیشه ملتی هشیار بودیم از قدیم
دشمنِ سرسختِ استکبار بودیم از قدیم
نصفِ دنیا مال ما بود از زمان داریوش
بی تفنگ و بمب، سردمدار بودیم از قدیم
خطّ میخیهای عهد باستان حاکیست که
ملٌتی بَدخطّ و سهلانگار بودیم از قدیم!
راهِ ابریشم درست از مرکزِ ما میگذشت
راه میدادیم اگر ناچار بودیم از قدیم!
از نقوشِ تختجمشید آشکار است این که ما
در صفِ ارزاق و خوار و بار بودیم از قدیم!
بین مردم پخش میکردند شاهان نانِجو
از کمی یارانه برخوردار بودیم از قدیم
جارچیها بس که میدادند اخبارِ دروغ
از دو تا منبع پیِ اخبار بودیم از قدیم!
هستهی هر میوه را زیر زمین میکاشتیم
در امور هستهای پُرکار بودیم از قدیم!
در سیاست، هم قوی بودیم، هم با انعطاف
نرم و محکم چون کِشِ شلوار بودیم از قدیم!
مینوشتیم آنچه میخواهیم بر دیوارِ غار
آه... ما اهلِ قلم در غار بودیم از قدیم
حقّ ما تنها در اینجا مصرفِ اکسیژن است
راضی و دلخوش به این مقدار بودیم از قدیم
میرود دیوارمان کج تا ثریا، ای دریغ
ما همان خشتِ کجِ معمار بودیم از قدیم
#شروین_سلیمانی
@ShervinSoleimani
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
شک به شکل تیشه آمد، کوه ایمان سست شد
دکمه ی بالایی افتاد و گریبان سست شد!
رشته ای زلف از خلال روسری بیرون خزید
رشته ی تسبیح شیخان و مریدان سست شد
خواهر دینی که لختی چادرش را شُل گرفت
محکمات قاریان شوخ قرآن سست شد
بوی پول رشوه آمد، چُرت قاضی پاره شد
مجرم اندک عشوه آمد، بند دیوان سست شد
گرچه بیت المال را محکم حراست می کنند
مانع سختش برای دین فروشان سست شد
در چنین وضعی که با یک عشوه ی بی خاصیت
چشم مومن خیره و پای مسلمان سست شد،
دین آن درویش را نازم که در عصر اتم
هو کشید و پایه های تخت سلطان سست شد!
#محمدرضا_طاهری
@tanz20 👈
مادر
#طنزیمات_ادبی
گويند مرا چو زاد مادر
درلاك خودم خزيدن آموخت
هروقت صداى من در آمد
با توپ و تشر،كپيدن آموخت
يك شيشه ى شير بيخ حلقم
بنهاد و به من مكيدن آموخت
شبها برِ ماهواره تا صبح
بيدار نشست و ديدن آموخت
يا اين كه نشست پاى قليان
هى پك زدن و كشيدن آموخت
يك حرف و دو حرف بر زبانم
ننهاد و فقط شنيدن آموخت
دستم نگرفت و در خيابان
دنبال خودش دويدن آموخت
تا نق نزنم كه خسته هستم
از دكه پفك خريدن آموخت
با جارى خود رقابتى داشت
همواره به او رسيدن آموخت
از بس به پدر كنايه مىزد
دعوا و به هم پريدن آموخت
هم كاسه و كوزه را شكستن
هم جيغ و گلو دريدن آموخت
هر چند كه كند از تنم پوست
تاهستم و هست دارمش دوست
#مصطفى_مشايخى
@tanz20 👈
من آن مرد همیشه بی حواسم
که گم کردم خودم را در لباسم
ندارد گوشه حتی اسکناسم
پس اندازی نداری در بلوزت..؟
«کجایی زن..؟ #مبارک_باد_روزت»
بیا خانم که بچه جیش کرده
عرق نعناء بده سردیش کرده
تمام خانه را تفتیش کرده
نگو از دردهای آرتروزت
«کجایی زن ..؟ #مبارک_باد_روزت»
بیا پیراهن من را اتو کن
و شلوار سیاهم را رفو کن
هنرهایی که داری زیر و رو کن
فدای دست های پینه دوزت
«کجایی زن..؟ #مبارک_باد_روزت»
دلم میخواست امشب شاد باشیم
که هم شیرین و هم فرهاد باشیم
شبی دربند و دارآباد باشیم
ولی انگار گفتی از رموزت
«کجایی زن...؟ #مبارک_باد_روزت»
نگفتم مادر من ذره بین است
و خواهر شوهرت هم در کمین است
دگر امشب برایت اربعین است
در آمد قوزی از بالای قوزت
«کجایی زن..؟ #مبارک_باد_روزت»
#طیبه_افشاری
@tafshari
@tanz20 👈
روز زنان!
#طنزیمات_ادبی
قصد کردم که برای زنِ شیرینسخنم
روز زن، دست به یککار جدیدی بزنم
جای الله و دوتا لنگهِ النگو، بدهم
دوسهتا لنگهء جوراب زنانه به زنم
تا تلافی بشود کادوی روز پدرم
داشت گرچه خطر اینکار ِ جدیدِ خفنم
روز زن آمد و دیدم که بزک کرده چُنین
"گُل خرزهرهء من گشته گل نسترنم"
پیش خود گفت که: یا آنتالیا میبَردم
یا که تبدیل به "بیامو" نماید لگنم
تا که جوراب درآوردم و دادم با عشق
او درآورد همانجا، در اُتاقش کفنم
گِردبادی شد و چرخید و به سمتم آمد
توی آن صحنه بِلرزید چُنان بید، تنم
چون زلیخا که دوید از پِیِ یوسف، بدوید
بِدرید آخرش از پس یقهء پیرهنم
او به سمت شکمم زد لگد و تیز کلنگ
که شکست از جُلویم لامپ ِ دوتا مهشکنم
گفت از این خانه بُرو گمشو و روزی برگرد...
که طلا میخری اندازهء وزنِ بدنم
گفتم آن لحظه به خود: من که حسابم پاک است
من که خالی ز دلار زِ ریال و تومنم
باید اوّل بکشم روی سرم جورابِ-
همسرم را، بروم بانک سپه را بزنم!
بعد با آن بخرم حلقه و سرویس طلا
ورنه سرویس شود از منِ شاعر دهنم
گرچه من مدّعیام بهر زنم "کوه کنم"
بهتر آنست دگر کوه که نه، دل بکنم
نه فقط ترک کنم منزلِ خود را از ترس
کُنم از ترس و غمِ مهریه، ترک وطنم
...
#محمود_برزین
@barziiiiiin
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
در حل مسائل تو تعجیلی نیست
جز سیل عذاب و رنج تسهیلی نیست
پیگیر نشو که پاسخت را بدهند
زیرا که جوابشان به جز سیلی نیست
#مصطفی_صادقی
@sadeghimostafa1
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
خواهی که زنت همدم خاصت باشد
باید به همه چیز حواست باشد
تو زندگیات به تار مویی بند است
مخصوصا اگر روی لباست باشد
#احمد_آوازه
@ahmadavazeh
@tanz20 👈
"نقیضه"
#طنزیمات_ادبی
برای مشکل آلودگی نماز کنید
چو ابر ناز نماید شما نیاز کنید
اگر نبارد و با قهر بگذرد، کافیست
شیلنگ را به هوا برده، بعد باز کنید
رسید اگر به شما، ابر باردار چموش
برای زایش او دست را دراز کنید
نزاید او چو طبیعی، سزارین بکنید
برای تخلیهاش برق را سه فاز کنید
فرشتگان به صدای بلند میگویند
به این هوای پر از سرب اعتراض کنید
نخست موعظهی رهبران دین این است
که از مجامع آلوده احتراز کنید
بساز خودرو ملی! که دوستان جمعند
«و ان یکاد بخوانید و در فراز کنید»
برای آن که هوا را نسازد آلوده
عوض کنید موتور، قطعه قطعه باز کنید
ندارد این همه تولید خود به خود عیبی
چو اعتماد بر اهداف کارساز کنید
بدان که مشکل آلودگی شود آسان
شبانه گوش به اخبار اهل راز کنید
و هر که داد در این شهر ما، فرو نفسی
بر او نمرده به فتوای من نماز کنید
#سعیده_موسوی_زاده
@khalekhanbaji
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
از درخت سیب،بادمجان نمی آید بدست
باد می کارید و جز طوفان نمی آید بدست
گریه کن مادر که در این مملکت یک لقمه نان
جز به تن دادن به این و آن نمی آید بدست
صبح تا شب در خیابان ها میان سطل ها
هیچ سهرابی از این دامان نمی آید بدست
چشم وا کردیم و در برزخ به دنیا آمدیم
این سلوک معنوی،ارزان نمی آید بدست
میتوان عمری سخنران بود بر منبر،ولی
هیچ چیز از این لبِ جُنبان نمی آید بدست
ناز شستِ ساقی ات،ای شیخِ استکبار کُش
اینهمه مستی به ده لیوان نمی آید بدست
دست بردارید از این دکّان که از دین ساختید
دین اگر دکان شود،ایمان نمی آید بدست
ریشه های ظلم اگر خشکید،ظالم رفتنی ست
درد اگر مزمن شود،درمان نمی آید بدست
در مسیر انقلابی،فکر آزادی نباش
این مهم،جز دور برگردان نمی آید بدست
کاش دست از آفرینش می کشیدی چند وقت
یارب از این آدمی،انسان نمی آید بدست
#مصطفی_علوی
@moalavi
@tanz20 👈