tanz20 | Unsorted

Telegram-канал tanz20 - طنزیمات ادبی

4882

«لبخند اصل را فقط از ما بخواهید» ✍️«طنزیمات ادبی» کانال مرجع است به‌روز و به‌لحظه حتّی! کپی ممنوع⛔️، فوروارد آزاد✅❤️ تماس با ما: @shirdel_1358

Subscribe to a channel

طنزیمات ادبی

خطاب به پیامک نوروزی پرزیدنت:

یک کاغذ پاره پاره دادیم به تو
یک رای به استخاره دادیم به تو

تو سال به سال هی پیامک دادی
ماندیم که کی شماره دادیم به تو 😳

#عمران_معماریان @emran_8118
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

خانه تکانی!
سروده: راشدانصاری
عید آمد و فصل بی ریالی شده است
هر گوشه دچار خشکسالی شده است

دزد آمد و برد هر چه در منزل بود
خوشحالم از این که خانه خالی شده است!
#خالوراشد
@rashedansari

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

عیدانه
#طنزیمات_ادبی

شب عید است خدایا به همه نان برسان
مرحمت کن به همه نانِ فراوان برسان

شاید این شب که در آنیم به فردا نرسد
آنچه باید برسانی به من الان برسان

سفره ی عید شده سور عزاداری و غم
سر این سفره کمی پسته ی خندان برسان

این جوانان که همه بی سرو سامان شده اند..
را خودت لطف کن و به سرو سامان برسان

زیرِ این بارِ گران پاره شده خشتکمان
دو سه تا طاقه فقط خشتکِ تنبان برسان

ما که عمری لبمان بر لب معشوق نرفت
لبمان را به لب چوبیِ قلیان برسان.

سهم ما یک نفر از این همه حوری نشده
لااقل یک نفر از آن همه غلمان برسان

تا که در محضرتان زیره به کرمان نبریم
لطف فرموده کمی شیره ز کرمان برسان

آنچه البته به جایی نرسد حرف من است
حرف من را به وزیران و مدیران برسان

سرمان را ندهد این غزل طنز به باد
این غزل را سر جدت تو به پایان برسان

#رسول_سنایی
@chizakiochizha
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
روزی اگر زمان به عقب رفت
لَختی در آن دقایقِ بشکوه
امروز را ببین زِ سرِ کوه
برگرد کُنجِ غار، محمد!
والا پیامدار، محمد!

#حسین_جنتی
@h_jannati
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
ساقی به زور باده فلان کن فلانِ ما
آن‌گونه شد از این‌همه مشکل، دهان ما

کِی از رسانه‌ها خبری خوب می‌رسد؟
گوریده شد به جان «حیاتی» روان ما

از شیخ و شاه هیچ نصیبی نبرده‌ایم
تنها شدند واسطۀ زایمان ما

ما را چنان به بندگی خویش می‌کشند
کز کش‌کشانشان شده کشسان میان ما

از عقل و عشق هرچه بگوییم روضه است
والله زندگی شده حلواپزان ما

معشوق خلق، بکر و جوان است و عین حور
مادربزرگ و مادرِ وی شد از آن ما

ما در پیاله عکس کسی را ندیده‌ایم
ما بی‌پیاله‌ایم... مگر استکان ما

در استکان چایی ما جز تفاله نیست
آن هم نمی‌دهد احدی را نشان ما

جز گور از زمین خدا سهم ما نشد
غیر از بلا چه آمده از آسمان ما

نان می‌خورند پاچه‌خور و کاسه‌لیس هم
آزادگی ولی نشده‌ست آب و نان ما

دنیای ما که آخرت ابن‌ملجم است
بی‌فایده‌ست فاتحۀ بستگان ما

حقا به کام کور و کران است این جهان
حقا که خاک بر سر و اف بر جهان ما

«چون دوست دشمن است شکایت» نمی‌کنیم!
بر باد می‌دهد سر ما را زبان ما

یا رب! بیا و حداقل بدترش نکن
چون نیست قیر و قیف شما در توان ما!

#رضا_احسان_پور
@rezaehsanpour
@tanz20 👈

پ‌ن:
ساقی به‌نور باده برافروز جام ما
مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما
(حافظ)

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
رد می شوم از دکّه ی سیگار فروشی
از بین شلوغیدگیِ بار فروشی

ول ماندگی جامعه و اینهمه مسئول
مشغولِ سخنرانی و اطوار فروشی

این دولت در کسری هر بودجه مانده
باید بزند دست به بیکار فروشی

فرداست که در مرکز درمانی بی پول
اقدام نمایند به بیمار فروشی

باید چه کنند اینهمه در زلزله مانده؟
لابد بنشینند به آوار فروشی

در مملکت ساخته ی کوروش و بابک
شد تلویزیون مرکز مختار فروشی

هشدار!؛ به بازار نرو، بسکه کساد است
رایج شده در کسب، خریدار فروشی

بسیار کسان یک شبه ترفیع گرفتند
البتّه پس از زحمت همکار فروشی

از دین چه بجا مانده که شیخان بفروشند؟!
می بینی شان بعد، به دستار فروشی

پیراهن خود را بفروشم به غذایی
تا کی برسد نوبت شلوار فروشی.

#حسین_گلچین
@hosseingolchin
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
نگذار به زیر پا خطِ قرمز را
ما هر دو دفاع کرده ایم این تز را

من دست فرح را زده ام بوسه، تو هم
رخساره ی ماهِ مادر چاوِز

#خلیل_جوادی
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
یکی از جیب اعلیحضرت و دربار آویزان
یکی از منبر و سجاده و دستار آویزان

به لطف لانه ی جاسوسی از تصمیم گیران شد
کسی که چارچنگولی شد از دیوار آویزان

پدر در حفظ ارزشها گلو جِر می دهد اینجا
پسر آن سوی مرز از تخم استکبار آویزان

خدا را شکر در ایران که نه،در خارج اما هست
وکیل از متهم،جراح از بیمار آویزان

بنازم عدلتان را،دادِ مردم را در آوردید
که هر کس حق بگوید می شود از دار آویزان

تمام عمرمان شب بود و وحشت بود و تاریکی
شبیهِ دسته ای خفاش کنج غار آویزان

بدستِ جغدها افتاده گویا کارِ بستان ها
که هر مرغی خوش الحان تر،شد از منقار آویزان


#مصطفی_علوی
@moalavi
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
در آن زمان که خدا ساخت خُلد را فاخِر
نبود هیچ یک از اقربا در آن حاضر

نهاد نام بهشتش از آن جهت جنت
که بود جنتی آنجا مهندسِ ناظر 😜

شبِ عروسی آدم و حضرت حوا
نذاشت حوری و غلمان دهند آنجا قر

برای خاطر حوا که سیب را نخورَد
چقدر احمدِ ما داد این گلو را جِر

کنار نوحِ نبی در میانِ طوفان ها
سوارِ کشتیِ او در تلاطم water

زمانِ قحطیِ مصر احتکارِ گندم کرد
فروخت دوبله به کنعانیان و شد تاجر

درون بزم زلیخا بُرید دستِ زنان
چو آمد از در پشتی به عشوه ایی وافر

زمان حضرت موسی شکافت سینه ی نیل
به یک اشاره ی چشمی بسان یک لیزر

به ناصریه که شد یار عیسی و مریم
به حیلتی که زبانم ز گفتنش قاصر

به قرن اول هجری میان لشکر شام
برای خوردن قیمه دوباره شد ظاهر

همیشه قال گذارد جناب عزرائیل
کسی نبوده به پیچاندنش چنین ماهر 👻

#محمدرضا_صادقی
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
ای زردِ درازِ خوبِ دلبند
ای موزِ به زعفران همانند
پوشیده یکی لباسِ زرتار
با کلهٔ همچو کلهٔ قند
چون تو نبوَد به باغِ هستی
خوش‌قامت و خوشگل و خوشایند
تو آیتِ قدرت خدایی
ای آیتِ قدرت خداوند!
مانند به زعفرانْت کردم
ای موز نی‌ام ز گفته خرسند
تو چوبِ بلندِ روزگاری
در پاچهٔ مردم خردمند
تو راستی و کج‌اند جمله
آنها که تو را نمی‌پسندند
دیگر نرسد به دامن تو
دستانِ بلندِ آرزومند
با قیمت سکه بسته پیمان
با نرخ دلار کرده پیوند
خندند به قیمت تو؟ هیهات
باید که به ریشِ خود بخندند
نرخ تو هرآنکه باورش نیست
باید بخورد هویج، یک‌چند
بسیار گران‌تر است امروز
سوگند به زند و نیز پازند،
نرخ تو ز جان آدمیزاد
قدر تو ز خونِ آبرومند
نرخ تو گران شده است اما
ارزان شده قیمت دماوند
جاری‌ست ز اترک و ز کارون
خونِ دلِ زنده‌رود و اروند
مردم همه خسته و تکیده
از خاش بگیر تا به شازند
مردم همه درهم و گرفته
از خواف بگیر تا نهاوند
مردم همه رنگ و رو پریده
از شفت بگیر تا به سالند
باری چه کنم؟ غم زمانه
زد رشتهٔ خاطرم پراکند
شیرینی موز و این فکاهه
شد تلخ و به داغ و درد آکند
ماییم و چه آرزوی دیری:
بر چهرهٔ خلق، نقشِ لبخند
ماییم و چه آرزوی دوری:
آزادی مردمانِ دربند
تا کی همه سوگوار تا کی؟
تا چند غمِ زمانه تاچند؟
بر خاک مذلت افتد آن‌کس
کین مُلک به خاکِ ذلت افکند
ای گُه به تمامِ روزگارش
آن‌کس که زده به روزِ ما گند!

#جواد_زهتاب

@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

خشتِ کج
#طنزیمات_ادبی

ما همیشه ملتی هشیار بودیم از قدیم
دشمنِ سرسختِ استکبار بودیم از قدیم

نصفِ دنیا مال ما بود از زمان داریوش
بی تفنگ و بمب، سردمدار بودیم از قدیم

خطّ میخی‌های عهد باستان حاکی‌ست که
ملٌتی بَدخطّ و سهل‌انگار بودیم از قدیم!

راهِ ابریشم درست از مرکزِ ما می‌گذشت
راه می‌دادیم اگر ناچار بودیم از قدیم!

از نقوشِ تخت‌جمشید آشکار است این که ما
در صفِ ارزاق و خوار و بار بودیم از قدیم!

بین مردم پخش می‌کردند شاهان نانِ‌جو
از کمی یارانه برخوردار بودیم از قدیم

جارچی‌ها بس که می‌دادند اخبارِ دروغ
از دو تا منبع پیِ اخبار بودیم از قدیم!

هسته‌ی هر میوه را زیر زمین می‌کاشتیم
در امور هسته‌ای پُرکار بودیم از قدیم!

در سیاست، هم قوی بودیم، هم با انعطاف
نرم و محکم چون کِشِ شلوار بودیم از قدیم!

می‌نوشتیم آنچه می‌خواهیم بر دیوارِ غار
آه... ما اهلِ قلم در غار بودیم از قدیم

حقّ ما تنها در اینجا مصرفِ اکسیژن است
راضی و دلخوش به این مقدار بودیم از قدیم

می‌رود دیوارمان کج تا ثریا، ای دریغ
ما همان خشتِ کجِ معمار بودیم از قدیم

#شروین_سلیمانی
@ShervinSoleimani
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
شک به شکل تیشه آمد، کوه ایمان سست شد
دکمه ی بالایی افتاد و گریبان سست شد!

رشته ای زلف از خلال روسری بیرون خزید
رشته ی تسبیح شیخان و مریدان سست شد

خواهر دینی که لختی چادرش را شُل گرفت
محکمات قاریان شوخ قرآن سست شد

بوی پول رشوه آمد، چُرت قاضی پاره شد
مجرم اندک عشوه آمد، بند دیوان سست شد

گرچه بیت المال را محکم حراست می کنند
مانع سختش برای دین فروشان سست شد

در چنین وضعی که با یک عشوه ی بی خاصیت
چشم مومن خیره و پای مسلمان سست شد،

دین آن درویش را نازم که در عصر اتم
هو کشید و پایه های تخت سلطان سست شد!

#محمدرضا_طاهری
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

مادر
#طنزیمات_ادبی
گويند مرا چو زاد مادر
درلاك خودم خزيدن آموخت

هروقت صداى من در آمد
با توپ و تشر،كپيدن آموخت

يك شيشه ى شير بيخ حلقم
بنهاد و به من مكيدن آموخت

شب‌ها برِ ماهواره تا صبح
بيدار نشست و ديدن آموخت

يا اين كه نشست پاى قليان
هى پك زدن و كشيدن آموخت

يك حرف و دو حرف بر زبانم
ننهاد و فقط شنيدن آموخت

دستم نگرفت و در خيابان
دنبال خودش دويدن آموخت

تا نق نزنم كه خسته هستم
از دكه پفك خريدن آموخت

با جارى خود رقابتى داشت
همواره به او رسيدن آموخت

از بس به پدر كنايه مى‌زد
دعوا و به هم پريدن آموخت

هم كاسه و كوزه را شكستن
هم جيغ و گلو دريدن آموخت

هر چند كه كند از تنم پوست
تاهستم و هست دارمش دوست

#مصطفى_مشايخى

@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

من آن مرد همیشه بی حواسم
که گم کردم خودم را در لباسم
ندارد گوشه حتی اسکناسم
پس اندازی نداری در بلوزت..؟
«کجایی زن..؟ #مبارک_باد_روزت»

بیا خانم که بچه جیش کرده
عرق نعناء بده سردیش کرده
تمام خانه را تفتیش کرده
نگو از دردهای آرتروزت
«کجایی زن ..؟ #مبارک_باد_روزت»

بیا پیراهن من را اتو کن
و شلوار سیاهم را رفو کن
هنرهایی که داری زیر و رو کن
فدای دست های پینه دوزت
«کجایی زن..؟ #مبارک_باد_روزت»

دلم میخواست امشب شاد باشیم
که هم شیرین و هم فرهاد باشیم
شبی دربند و دارآباد باشیم
ولی انگار گفتی از رموزت
«کجایی زن...؟ #مبارک_باد_روزت»

نگفتم مادر من ذره بین است
و خواهر شوهرت هم در کمین است
دگر امشب برایت اربعین است
در آمد قوزی از بالای قوزت
«کجایی زن..؟ #مبارک_باد_روزت»

#طیبه_افشاری

@tafshari
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

روز زنان!
#طنزیمات_ادبی
قصد کردم که برای زنِ شیرین‌سخنم
روز زن، دست به یک‌کار جدیدی بزنم

جای الله و دوتا لنگهِ النگو، بدهم
دوسه‌تا لنگهء جوراب زنانه به زنم

تا تلافی بشود کادوی روز پدرم
داشت گرچه خطر این‌کار ِ جدیدِ خفنم

روز زن آمد و دیدم که بزک کرده چُنین
"گُل خرزهرهء من گشته گل نسترنم"

پیش خود گفت که: یا آنتالیا می‌بَردم
یا که تبدیل به "بی‌ام‌و" نماید لگنم

تا که جوراب درآوردم و دادم با عشق
او درآورد همانجا، در اُتاقش کفنم

گِرد‌بادی شد و چرخید و به سمتم آمد
توی آن صحنه بِلرزید چُنان بید، تنم

چون زلیخا که دوید از پِیِ یوسف، بدوید
بِدرید آخرش از پس یقهء پیرهنم

او به سمت شکمم زد لگد و تیز کلنگ
که شکست از جُلویم لامپ ِ دوتا مه‌شکنم

گفت از این خانه بُرو گمشو و روزی برگرد...
که طلا می‌خری اندازهء وزنِ بدنم

گفتم آن لحظه به خود: من که حسابم پاک است
من که خالی ز دلار زِ ریال و تومنم

باید اوّل بکشم روی سرم جورابِ-
همسرم را، بروم بانک سپه را بزنم!

بعد با آن بخرم حلقه و سرویس طلا
ورنه سرویس شود از منِ شاعر دهنم

گرچه من مدّعی‌ام بهر زنم "کوه کنم"
بهتر آنست دگر کوه که نه، دل بکنم

نه فقط ترک کنم منزلِ خود را از ترس
کُنم از ترس و غمِ مهریه، ترک وطنم
...
#محمود_برزین
@barziiiiiin
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
ای خدای مهربان داری اگر سیگنال ما
پی ویت را چک بفرما تا بدانی حال ما

خسته ایم از سال میمون و نهنگ و موش و گاو
کاش سالی هم در این گردونه گردد سال ما

شاه و شیخ از منظر ما هر دو یکسان بوده اند
اولی مال پدر را خورد و بعدی مال ما

دیکتاتورها راست قامت چون «الف» در صحنه اند
خم نفرما بیش از اینها پشت همچون «دال» ما

تی وی ما جعبه ی جادوی سحر شیخ هاست
ریشه کن فرما خدایا این خر دجال ما

شاعر آزاده باید ظلم را افشا کند
بازکن قفل زبان شاعران لال ما

بیت های ما و بیت کدخدا بیگانه اند
شعر ما یک نقطه عطف است در اعمال ما

#جواد_شیردل
@javadshirdel58
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
ای کاش که آن قرار مان برگردد
آن رونق روزگارمان بر گردد

بنشین سَرِسفره و دعا کن امسال
سرسبزترین بهارمان بر گردد

#قاسم_پهلوان
@tanz20

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
#نقیضه
خیل مهمان که شب عید روان خواهد شد
(نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد)

کفش ها چون به در آیند دمِ در با هم
(چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد)

بوی جوراب که با عطر در آمیخت به هم
گوییا بوی دهان در رمضان خواهد شد

گوشهٔ خلوت جاکفشی ما مانندِ...
گوشه ای از قفس جانوران خواهد شد

گلِ روییدهٔ همواره بهارِ گلدان
گلِ خشکیدهٔ همواره خزان خواهد شد

گربهٔ ما که به هر سطل سلامی میکرد
امشب از دیدن این صحنه نهان خواهد شد

(حاصل کارگه کون و مکان اینهمه نیست!)
بحث امشب همه جا ورد زبان خواهد شد

(تا ابد بوی محبت به مشامش نرسد)
هر که رد از جلوی ساختمان خواهد شد

پدرم در جلساتِ در و همسایه، بسی...
مایهٔ سرزنش پیر و جوان خواهد شد

بعد از این شعر به لطف همهٔ محتکران
پودر شوینده و بوگیر گران خواهد شد

#مهدی_خضری

@greenmehdi
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
(به دست آهن تفته كردن خمير)
در آوردن بره از چنگ شير

پياده سفر كردن از روسيه
بدون توقف به قصد زئير

به جاي بر آوردن از شير گاو
از آب مقطر گرفتن پنير

شناسايي از روي تصوير پيج
كه باشد فلاني غني يا فقير

به دوزخ در افتادن آن دوره اي
كه قيف است و مسئول مربوط و قير

و يا پرورش دادن خاويار
در اعماق سوزان دشت كوير

بسي ساده تر باشد از اينكه مرد
شود زير چنگال همسر اسير

خصوصاً در ايام اسفند كه
به خانه تكاني دهد سخت گير

#احمدآوازه
@ahmadavazeh
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
محبّت شر شود حاجی! اِبا کن
نیاور اسم همسر را حیا کن!

برای رفع شبهه شیخ گفته
زنت را با کدملّی صدا کن !

#جواد_فرج_پور
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
هر فقیری رو به فرماندار صحبت می‌کند
در عمل انگار با دیوار صحبت می‌کند

یک تریبون را بده در دست مسئولی، ببین
جای مشکل ها از استکبار صحبت می‌کند

شیخ هم وقتی تو تا لاخ از زنی رو می‌شود
روی منبر از عذاب النّار صحبت می‌کند

مجری اخبار وقتی یک دکَل گم می‌شود
گویی از سوزن تَهِ انبار صحبت می‌کند

سنّ افراد عزب با آن‌که بالا رفته باز
جای دامادی ش از گلنار صحبت می‌کند

شاعری از سروْ و آزادی اگر دم می‌زند
خواسته ناخواسته با دار صحبت می‌کند

مرد همسایه به قدری دیده است آی‌فیلم را
با زنش مانند پوتیفار صحبت می‌کند

قول مسئولین فراتر رفته از قول خدا
باز هم از وعده‌ی بسیار صحبت می‌کند

واعظی که وعده در پُشت تریبون می‌دهد
من نمی‌دانم چرا بو دار صحبت می‌کند!؟

حال من با دیدن اخبار خیلی دیدنی‌ست
فرض کن که پونه‌ای با مار صحبت می‌کند

در زمان عادّی ما اُسکُل و هنگامِ رأی
دولت از یک ملّت هشیار صحبت می‌کند؟

کاسه ای را پشتِ نیمِ کاسه مخفی کرده‌اند
هر زمان دیدی گُلی با خار صحبت می‌کند

#مهدی_خداپرست

@m_khodaparast1
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

خانه‌تکانی
#طنزیمات_ادبی
خانه‌تکانی کمرم را شکست
نصف که نه، بیشترم را شکست

فرم مرا پاک به هم ریخته
از ستمش کرک و پرم ریخته

شیر به جان آمده از درد، من
از نفس افتاده‌ترین مرد، من

بار‌کشیدن به جنونم کشاند
مفصل و غضروف برایم نماند

شانه ندارم، مچم از دست رفت
کشکک زانو چمدان بست رفت

آخ از آن جمعه ی بدخاطره
روز سقوط از لب یک پنجره

قوزک پا روی فکم فیکس شد
خرخره ام با جگرم میکس شد

ششتن قالی نسقم را کشید
ساعد و ترقوه‌ام آسیب دید

عصر همان جمعه ی پرماجرا
وقت عوض کردنِ سرپیچ‌ها

صندلی از بخت بدم لیز خورد
کله ام از پشت به یک میز خورد

لوستر افتاد و تن از هوش رفت
قسمتی از گوش و بناگوش رفت

یک دهم از کالبدم مانده است
فکر کنم فاتحه ام خوانده است

#مصطفی_مشایخی
@tanz20

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

هرچند محسّنات او تکمیل است
شایسته ی کادو جهت تجلیل است

امّا متأسّفانه با این #کرونا
در روز پدر مغازه ها تعطیل است
#حسین_گلچین

یک عمر تو را نشاند بر کول خودش
داده به تو از گندم محصول خودش

با این همه زحمت که کشیده باید
جوراب خرید؟ آنهم از پول خودش؟
#محمود_برزین

افسوس جهان به کام دارا شده است
دانا شده هر کسی توانا شده است

دیشب چه یواشکی پدر آمد و خفت
گویا سبدش بدون کالا شده است
#خالو_راشد

ای عشق و امید و غیرت آموخته‌ها
ای چشم‌ به جیب خالی‌اش دوخته‌ها

یک خسته‌ نباشید به او هدیه دهید
روز پدر است ای «پدرسوخته‌»ها
#مجتبى_صادقی

@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی

بدون‌ درسِ ریاضی، یکی مهندس شد
گرفت مدرک جعلی، سپس مدرس شد

ندیده دوره‌ی دافوس و‌ درس و‌ مشق نظام
نشان به شانه‌ی خود زد، ابوالفوارس شد

بدین روش نه عجب گر جناب گازانبر
بدون رای من و تو رییسِ مجلس شد

به هرچه دست زدند این قبیله، شد الماس
عجیب اینکه چرا پس طلای ما مس شد؟

به لطفِ دولتشان، در اتاقْ عمل دارو
نداشتند و طرف با چماق، بی‌حس شد

وظیفه‌خوار که نان بخور نمیری داشت
ز دستبرد شما بر خزانه، مفلس شد

بس است مصرعی از شعر حافظ شیراز :
«گدای شهر نگه کن، که میرِ مجلس شد!»

#ع_مظفرپور
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی

هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد
هم رونق زمان شما نیز بگذرد

وین بوم محنت از پی آن تا کند خراب
بر دولت آشیان شما نیز بگذرد

باد خزان نکبت ایام ناگهان
بر باغ و بوستان شما نیز بگذرد

آب اجل که هست گلوگیر خاص و عام
بر حلق و بر دهان شما نیز بگذرد

ای تیغتان چو نیزه برای ستم دراز
این تیزی سنان شما نیز بگذرد

چون داد عادلان به جهان در بقا نکرد
بیداد ظالمان شما نیز بگذرد

در مملکت چو غرش شیران گذشت و رفت
این عوعو سگان شما نیز بگذرد

آن کس که اسب داشت غبارش فرو نشست
گرد سم خران شما نیز بگذرد

بادی که در زمانه بسی شمعها بکشت
هم بر چراغدان شما نیز بگذرد

زین کاروانسرای بسی کاروان گذشت
ناچار کاروان شما نیز بگذرد

ای مفتخر به طالع مسعود خویشتن
تأثیر اختران شما نیز بگذرد

این نوبت از کسان به شما ناکسان رسید
نوبت ز ناکسان شما نیز بگذرد

بیش از دو روز بود از آن دگر کسان
بعد از دو روز از آن شما نیز بگذرد

بر تیر جورتان ز تحمل سپر کنیم
تا سختی کمان شما نیز بگذرد

در باغ دولت دگران بود مدتی
این گل، ز گلستان شما نیز بگذرد

آبی‌ست ایستاده درین خانه مال و جاه
این آب ناروان شما نیز بگذرد

ای تو رمه سپرده به چوپان گرگ طبع
این گرگی شبان شما نیز بگذرد

پیل فنا که شاه بقا مات حکم اوست
هم بر پیادگان شما نیز بگذرد

ای دوستان خوهم که به نیکی دعای سیف
یک روز بر زبان شما نیز بگذرد

#سیف_فرغانی
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
از بس شده دماغ شماها طویل تر
هستید از پینوکیو هم ناشکیل تر

مسئول محترم! چه تفاوت میانتان؟
تو دسته بیلی و بغلی دسته بیل تر

لم داده اند اکثرشان چرت می زنند
آیا نداشتیم از اینها وکیل تر؟!

دیروز اگر نشانه ی لاتی سبیل بود
والله ریش هست هم اینک سبیل تر

از آب رایگان به کجاها رسید خلق!
از آفتابه هم شده آبش قلیل تر

وقتی گدا گرسنه شود شاه، لقمه اش
گرد و قلنبه می شود و چرب و چیل تر

داداشِ تو رییس شد و سهم می بری!
آری به این دلیل که هستی عقیل تر

یک روز کلّ ملّت ما پودر می شوند
در ناگهانِ حادثه ای چرنویل تر

باید بسان شیر به کفتار حمله کرد
نگذار گربه ات بشود زخم و زیل تر

این صبر، غوره ساخت نه حلوا؛ همیشه نیست
صبر جمیل ضامن اجر جزیل تر.

#حسین_گلچین
@hosseingolchin
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
یک مرتبه روی خوش نشان داد مگر
فرصت به ضعیف و ناتوان داد مگر

واکسن ندهد هر آن که ویروس دهد
دندان به من و تو داد ، نان داد مگر

#رحیم_رسولی

@khertenagh
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
گر بهر زنت طلا خریدی مردی
یا ال نود و کیا خریدی مردی

مردی نبود پیامکی مجانی
کادوی گرانبها خریدی مردی

#علیرضا_تیموری
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

ای که از کوچه ی مادر زن ما می گذری

برحذر باش که دختر به تو هم نندازد !

#رحیم_پیمان
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
ﯾﮏ ﺟﯿﻦ ﺻﻨﻢ ﻭ ﻧﮕﺎﺭ ﻭ ﺳﯿﻤﯿﻦ ﺑﻔﺮﺳﺖ
ﻣﻌﺸﻮﻗﻪ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺑﻨﺠﻞ ﺍﺯ ﭼﯿﻦ ﺑﻔﺮﺳﺖ

ﺑﮕﺬﺍﺭ ﮐﻤﯽ ﻧﮋﺍﺩﻣﺎﻥ ﻓﺮﻕ ﮐﻨﺪ
ﺍﺳﺒﺎﺏ ﻧﮑﺎﺣﻤﺎﻥ ﺯﻣﺎﭼﯿﻦ ﺑﻔﺮﺳﺖ

ﺁﻥ ﺩﻟﺒﺮﮐﺎﻥِ ﺷﻮﺥِ ﺑﺎﺩﺍﻣﯽ ﭼﺸﻢ
ﺑﺎ ﺣﻔﻆ ﺗﻤﺎﻣﯽ ِ  ﻣﻮﺍﺯﯾﻦ ﺑﻔﺮﺳﺖ !

ﺗﺎ ﺩﺭ ﺷﺐ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺳﻮﺗﯽ ﻧﺪﻫﻢ
ﺣﺘﻤﺎ ﺩﻭ ﺳﻪ ﺗﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻤﺮﯾﻦ ﺑﻔﺮﺳﺖ!

ﺩﺭ ﮐﺎﺭ ﺻﺪﻭﺭ ﺗﯿﺸﻪ ﻭ ﻓﺮﻫﺎﺩﯾﻢ
ﯾﮏ ﺟﻌﺒﻪ ﻭﻟﯽ ﺍﻧﺎﺭ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺑﻔﺮﺳﺖ

ﺣﺎﻻ‌ ﮐﻪ ﺯ ﺣﻮﺭﯾﺎﻥ  ﺟﺪﺍ ﺍﻓﺘﺎﺩﯾﻢ
ﺟﻤﻌﯿﺖ ِ ﺩﺧﺘﺮ ِ ﺷﯿﺎﻃﯿﻦ ﺑﻔﺮﺳﺖ

ﺳﺠﺎﺩﻩ ﻭ ﻣﻬﺮﻣﺎﻥ ﮐﻪ ﭼﯿﻨﯽ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ
ﮐﭙﺴﻮﻝ ﻧﻤﺎﺯ ﻭ ﺷﺮﺑﺖ ﺩﯾﻦ ﺑﻔﺮﺳﺖ !

ﭘﺎﻻ‌ﻥِ ﺧﺮﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﮐﻮﭼﮏ ﺑﻮﺩ
ﺍﺳﺒﯽ ﮐﻦ ﻭ ﻫﻢ ﻗﺪِ ﺧﻮﺩﻡ ﺯﯾﻦ ﺑﻔﺮﺳﺖ!

ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺩﻋﺎﯼ ﻣﺎ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺗﺄﺛﯿﺮ
ﺍﺯ ﻏﯿﺐ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻨﺪﻩ ﻧﻔﺮﯾﻦ ﺑﻔﺮﺳﺖ

ﺁﻣﺎﺭِ ﺗﺼﺎﺩﻓﺎﺕ ﮐﺸﻮﺭ ﺑﺎﻻ‌ﺳﺖ
ﺍﺳﺐ ﻭ ﺧﺮ ﻭ ﮔﺎﻭ ! ﺟﺎﯼ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺑﻔﺮﺳﺖ

ﺑﺎﺭﺍﻥ ﮐﻪ ﺟﻨﻮﺏ ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻟﺶ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ
ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﮐﺮﻡ ﺩﻭ ﻗﻄﺮﻩ ﺑﻨﺰﯾﻦ ﺑﻔﺮﺳﺖ

ﻣﻠﺖ ﮐﻪ ﺩﺭﻭﻥِ ﺣﻮﺽِ ﺷﺎﺩﯼ ﻏﺮﻕ ﺍﻧﺪ
ﻣُﺸﺘﯽ ﺯﻥ ﻭ ﻣﺮﺩ ﺯﺍﺭ ﻭ ﻏﻤﮕﯿﻦ ﺑﻔﺮﺳﺖ

ﺣﺎﻻ‌ ﮐﻪ ﺯﺑﺎﻥ ﭘﺎﺭﺳﯽ ﻗﺎﻁ ﺯﺩﻩ ﺍﺳﺖ
ﺍﯾﻦ ﺷﻌﺮِ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺧﻂ ﻻ‌ﺗﯿﻦ ﺑﻔﺮﺳﺖ

ﯾﺎ ﺭﺏ! ﺻﻠﻪ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﺷﺎﻋﺮِ ﺧﻮﺏ
ﻟﻄﻔﯽ ﮐﻦ ﻭ ﺳﻨﮓ ﭘﺎﯼ ﻗﺰﻭﯾﻦ ﺑﻔﺮﺳﺖ!

#خالوراشد(نهنگ خلیج فارس)
@rashedansari
@tanz20 👈

Читать полностью…
Subscribe to a channel