tanz20 | Unsorted

Telegram-канал tanz20 - طنزیمات ادبی

4882

«لبخند اصل را فقط از ما بخواهید» ✍️«طنزیمات ادبی» کانال مرجع است به‌روز و به‌لحظه حتّی! کپی ممنوع⛔️، فوروارد آزاد✅❤️ تماس با ما: @shirdel_1358

Subscribe to a channel

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
زمستان سخت!
خبر ازمقاماتِ بالا رسید
که در غرب روز مبادا رسید

همانگونه که پیشگو گفته بود
زمستانِ سختِ اروپا رسید

بگو غربیان فکر هیزم کنند
دمای هوا تا به مِنها رسید

ولی انتظارات برعکس شد
خساراتِ آنجا به اینجا رسید!

تمامِ اروپا که قندیل بست
نوکِ چند قندیل تا ما رسید!

در این ماجرا گاز ما قطع شد
به صد جایمان سوزِ سرما رسید

اروپا که یخ زد، در این مملکت
تورم به سرحدِ اعلا رسید!

به آن جمعِ هیزم‌کشِ کودمغز!
بگو دودِ هیزم به ماها رسید

به کُفّارِ غربی دوصد عشق و حال
به ما کُمپلکسِ بلایا رسید!

به لطفِ عزیزانِ خرنعل‌کُن
لگد زد به ما هر کسی تا رسید

میانِ چپ و راست دعوا که شد
عموماً به ما فحشِ دعوا رسید!

خلاصه سرِ سفرهٔ انقلاب
به جز ما به هر پاپَتی جا رسید!

فقط حکمِ جان کندنِ ملت است
که با دستِ دولت به امضا رسید

خدایا به ایرانیان رحم کن
زمستان به هرجای دنیا رسید..

#شروین_سلیمانی
@ShervinSoleimani
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
خوردند عده‌ای سرِ سفره کباب را
ماء‌الشعیر و پپسی و کوکا و آب را

گفتند بعد از این‌همه خوردن که: ما فقط
برداشتیم سهم خود از انقلاب را

گفتم که: سهم بنده چه؟ گفتند: هموطن
پرداخت کن تو مبلغ صورتحساب را!

صورتحساب آمد و دیدم که ای دریغ!
گارسون حساب کرده به پایم حباب را!

موهای کل هیکل من ریخت ناگهان
گویی‌که واجبی زده باشی عقاب را

گشتی در این میانه رسید و به طعنه گفت:
وقتی گرانی است نکن ول حجاب را

گفتم به گشت: مشکل کشور حجاب ماست؟
ناگه ظریفی آمد و داد این جواب را:

بیهوده غر نزن که ندارد نتیجه‌ای
وقتی خودت نموده‌ای این انتخاب را!


#نادر_جدیدی
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
روحیه‌ی خوبِ انقلابی داری
کابینه‌ی یکدست گلابی داری

وی‌پی‌ان خوب هر چه داری بفرست
ای شیخ شما که تیک آبی داری

#جواد_شیردل
@javadshirdel58
@tanz20 👈

#فیلترینگ
#تیک_آبی
#رئیس_جمهور
#توئیتر
#اینستاگرام

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

هستم و اعتراض هم دارم
شعر نیمه‌مجاز هم دارم

اعتراضی نه از سر سیری
بی خشونت بدون درگیری

اعتراضی به انسداد بیان
به همین اختلاس‌های کلان

خسته‌ام از امید و از تدبیر
از ریا از دروغ از تزویر

از عقب‌ماندگی فرهنگی
از چهل سال حالت جنگی

مانده ام مثل جغد در حیرت
از شما از خودم از این حالت

آمدی خادمانه خیر کنی
نه که خدمت به هر که غیر کنی

نه که آتش به عمق جان بزنی
مهری از هیس بر دهان بزنی

خانه را مال خود کنی دربست
بی‌نشان از هرآنچه از من هست

انگ بیگانگی به من بزنی
یا به من مهر بی‌وطن بزنی

«گر تو قرآن به این نمط خوانی
ببری رونق مسلمانی»

اعتراض من از دل خویش است
از همین دل، همین دل ریش است

دل من مرغ عشق در قفس است
هر چه از عشق گفته‌ایم بس است

عشق یعنی هوای آزادی
چیست دیگر بهای آزادی؟

ما که در سینه عشق پروردیم
سر از اینجا چرا درآوردیم؟

ما که سیلی‌خور زمانه شدیم
سوژه شعر عاشقانه شدیم

ما کجا تاب ظلم را داریم؟
ما که آوار روی آواریم

ما که تکرار توی تکراریم
که به تاریخ‌مان بدهکاریم

خسته ایم از زمان و آزرده
خاک این لاله‌زار افسرده

لاله‌زاری که کوچه‌کوچه آن
از من و ما گرفته نام و نشان

لاله هایی که تک تک از گِل ما
سر برآورده اند از دل ما

گاه خونین به خاک غلطیدند
گاه با بغض خود پلاسیدند

دلمان شرحه شرحه از درد است
خوش به حال هر آن که نامرد است

روی خوش سهم ماست از دنیا
چیزی از سهم ما نمانده به جا

ما به امید صلح جنگیدیم
صلح را اینچنین نمیدیدیم

پاسخ حرف ما که مشت نبود
حرف ما آنقَدَر درشت نبود

به شهیدان در خیابان‌ها
من هم انسانم آی انسان‌ها

منم و اعتراض خوابیده
منم و دردهای زاییده

معترض مانده ام به هرگزها
به همه غیر خط قرمزها

حیف وقتی زبان من بسته
ناامیدم‌، کلافه و خسته

ناامیدم از این همه دوری
از امیدی که هست دستوری

مثل نرخ دلار یا بنزین
نشود چای با سخن شیرین

گر چه دستور می‌رسد اما
لب بی‌جان کجا و خنده کجا

دلمان چون شکسته معترضیم
ما به این دست بسته معترضیم

باز هم لکنت زبان دارم
من به فریادها بدهکارم

#سعید_طلایی

@saeedtalaee
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
روزی اگر زمان به عقب رفت
لَختی در آن دقایقِ بشکوه
امروز را ببین زِ سرِ کوه
برگرد کُنجِ غار، محمد!
والا پیامدار، محمد!
#حسین_جنتی

@tanz20

#محسن_شکاری

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
هزار لکه‌ی ننگ استش
مگر که جلد پلنگ استش

به پاره کردن و پی کندن
چهار نیش و دو چنگ استش

به خون کشیدن و نوشیدن
به پنجه پنج سرنگ استش

به گور کندن و پوشاندن
به چنته بیل و کلنگ استش

جنازه‌دزدی و خونشویی
هم از فنون قشنگ استش

ضباع مرده‌ربا وانگه
سباع زبر و زرنگ استش

به آب کُر پی خون شستن
دو دست با دو شلنگ استش

فکنده لُنگ ادب تیمور
که پای سبقت لنگ استش

به قتل عام نپنداری
خدانکرده درنگ استش

خم کمان قدش منگر
خدنگ پشت خدنگ استش

تهیست مشتش و توپش پر
حرام‌لقمه تفنگ استش

خشاب تونل وحشت را
همین قطار فشنگ استش

دو قورت و نیمش هم باقیست
که اشتهای نهنگ استش

ردیف نیست مگر بیتش
که قیف قافیه تنگ استش

صدای حادثه اندر گوش
حدیث آب و هونگ استش

عیان هر آینه عیبش گفت
به کف هرآینه سنگ استش

ز چشم کشورش افتاده
حذر ز شهر فرنگ استش

ز راست رانده ز چپ مانده
دگر نه روم و نه زنگ استش

نه غرب را گل و مل بر میز
نه جام زهر و شرنگ استش

که عن قریب فرود آید
سری که با همه جنگ استش

#سیدحامد_احمدی
@sokhanshahi
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
همه در مدرسه اول الفبا یاد میگیرند
سپس تقسیم وضرب وجمع و منها یاد میگیرند

به فرزندانتان اصلا خشونت را نیاموزید
نیازی نیست،کم کم جنگ و دعوا یاد میگیرند

علیرغم همه محدودیتها بچه های شیخ
زبان مادری را در اروپا یاد میگیرند

ازین کشور به آن کشور نبر اهل و عیالت را
فلانی! راه دزدی را همینجا یاد میگیرند

من از آن حسن روز افزون که یوسف داشت دانستم
که دختر های مصری از زلیخا یاد میگیرند

نمی خواهم بگویم هجمه ی دشمن موثرنیست
و اما بچه ها معمولا از ما یاد میگیرند

نگفتم خاطرات انقلابی را نکن مکتوب؟
عوام الناس می خوانند وفردا یاد میگیرند

#مسلم_حسن_شاهی

@moslemhasanshahi
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

ای کله های پوک شما از تپاله پُر
ای در شعور پیش شما گاو پرفسور

ای صد هزار مرتبه خوب و مفید تر
از اجتماعتان خر و گوساله و شتر

ای فاضلاب های لجن در مقام رود
خر مهره های دیده شده در مقام دُر

ای عاجز از زدودن افکارتان اسید
ای دیگِ سینه های شما لایق کُلُر

ای کل خلق را به ریالی فروخته
آدم فروش های حرامیِ جیره خور

ای کرده وصفتان دم و دود از قلم بلند
دفتر گرفته ماتم و کاغذ گرفته گُر

خون میچکد ز چهرهٔ چرکینتان به خاک
بی شرمی از شمایل این شرع کرده شُر

روزی فلک به چوب ندامت قلم کند
پایی که در حراجی این خاک خورده سُر

#مهدی_خضری
@greenmehdi
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
این فرقه به نانِ مُفت عادت دارند
از چند پدر حکمِ ولادت دارند

دارند همیشه روی لب نام حسین
اما به یزید هم ارادت دارند

#شروین_سلیمانی
@ShervinSoleimani
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی

ای نام خدا پیش شما برکتِ دکّان
ما را غم نان است و شما را غم لبنان

از یُمن قدمهای شماهاست که هر روز
دنبالِ غذاییم سرِ سطلِ خیابان

تدبیر شما چیست در این برهه ی حساس
جز وعده ی بی حاصل و بحران پسِ بحران

مختومه نخوانید،که در محضر تاریخ
باز است کماکان سرِ پرونده ی آبان

باتوم به دستانِ شما،امر به معروف
کردند و پرید از سر مردم،تبِ ایمان

هرچند که از جنگ و تجاوز خبری نیست
سرخ است زمینِ وطن از خون جوانان

ای کاش کمی شرم و حیا بود شما را
از همت و بابایی و صیادی و دوران

تا فرصت از این بیشتر از دست نرفته ست
ای کاش بیایید فرود از خر شیطان


#مصطفی_علوی
@moalavi
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
گرچه در هر کوی و برزن مار و کژدم ریخته
گو ببارد مار و کژدم ترس مردم ریخته

رقص‌رقصان خون به رگ‌های خیابان می‌دود 
تا شراب انقلاب از شارب خم ریخته

قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود
سیل خون کز زلف هر موجش تلاطم ریخته

از سنندج زاهدا خون می‌رود تا زاهدان
از جوانرود آمده‌ست این خون که تا قم ریخته

خون سارینا و ژینا مانده بر دست زمین؟
یا دو چشم آسمان بر خاک، انجم ریخته؟

آسیاب انقلاب است اینکه می‌چرخد به خون
نان‌خور سرکوب در آن گرچه گندم ریخته

خشم مظلومان به خونخواهی خشاب انباشته
پشم ظلم و ظالم از اینسان تظلم ریخته

اینطرف خلق آتش جوش و خروش افروخته
آنطرف سرکوب و خون بنزین و هیزم ریخته

بانگ ملّت چشم برلین را به سقّز دوخته
آبروی دولت از رم تا به جهرم ریخته

ای رعیّت قفل و زنجیر رعایت درشکن
کز حکومت چنگ و دندان تحکم ریخته

درمی‌آرد چرخ بازیگر ز یَک‌یَک‌شان دمار
گرچه در هر کوی و برزن مار و کژدم ریخته

#سید‌حامد‌_احمدی
@sokhanshahi
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی

آشوب به نظم کاروان افتاده
شب در قرق حرامیان افتاده

با غرش شیر دختران وطنم
وحشت به دل سگان خان افتاده

#تورج_میرزا
@yallanchi
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
نرود دست و دلم باز به ژیلت امروز
نه دلی و نه دماغی که کنم سِت امروز

شترِ طاقتم از پای درآمد دیشب
نکشد بار غمم را دو سه وانت امروز

سرد و کم‌طاقت و بی‌حوصله و خاموشم
شعلهٔ صبر من افتاده به پِت‌پِت امروز

ساحلِ غزّه‌ام، از دور تماشایم کن
به دلم کرده اصابت دو سه راکت امروز

باد، هر بخش مرا برده به سویی گویی
شده‌ام پخش و پلا مثل تِراکِت امروز

چه بساطی‌ست که زهره شده خاموش امشب
چه فضایی‌ست که کیوان شده ساکت امروز

«معرفت نیست در این قوم» ندارم تردید
حرفِ دیروزِ تو حافظ! شده ثابت امروز

هیچ‌کس، هیچ‌کسی را نشناسد اینجا
تیره و تار شده بس‌که روابط امروز

درب و داغان و به هم ریخته و آشفته‌ست
مثل هرچیز دگر وضعیتِ نِت امروز

پی یک لقمهٔ نان بس‌که دویدند همه
خسته و خرد و خمیرند چو کتلت امروز

باری از ماست که بر ماست، اگر از من و تو
بخت و اقبال، گریزان شده چون جِت امروز

چه به ما رفت که اینگونه تنزل کردیم
فی‌المثل چنجه بدل گشت به ناگت امروز

بوی بهبود کجا بود دلِ سادهٔ من
در جهانی که شده مثل توالت امروز

دوزخ اینجاست، ببینید و بسازید از روش
چه نیازی‌ست به طراحی و ماکت امروز

جای آزادی و آبادی و شادی اینجا
سکته است و سرطان است و دیابت امروز

همه ابیات، پریشان و قوافی مضحک
چه کنم؟ گیجم و آشفته‌ام و چِت امروز

مثل دیروز و پریروز، فقط می‌نگرم
بس که حساسِ کنونی‌ست! شرایط امروز..

#جواد_زهتاب
@tanz20

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
افتخاری دیگر آمد دوده ی قابیل را
ناخلیل آسا برآمد کشت اسماعیل را

با کلید آمد که درها واکند قفلش نمود
هم به ابلیسی بدل فرمود جبراییل را

سامری بود و فرو در رخت موسی، برق رفت
غرقگاه مردمان کرد از حماقت نیل را

برق رفت و هرکجا تاریک و ظلمانی که شد
رفتم انجیری خورم برداشتم انجیل را

شورت خود می جستم آمد در کفم جوراب عشق
در پی جوراب رفتم یافتم پاتیل را

چیست این سقف بلند ساده ی بسیار نقش
کیست تا بشکافد این اوضاع هردمبیل را

ما در این ظلمت به هرجایش فرو بردیم دست
پشت و گوش و خایه و اقصی نقاط پیل را

دست در دست نفوذی گر ندارد از کجا؟
کرد خوشحال اجنبی ها را و گریان ایل را؟

صادرات نفت و گاز و آب و برق و خاک و زر
واردات پشم و کود مرغ و دسته بیل را

پیک پنجم هم رسید و واکسن حاضر نشد
کارتان در زحمت افکنده ست عزرائیل را

یا بده رخصت بمالانیم گوش ابرهه
تا به سوراخش کنیم احجار من سجیل را

دولت ادبار برق تابلو را قطع کرد
چون نمیخواهد ببیند مرگ اسرائیل را

#جواد_نوری

@sharashoobam
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
من شاعرِ درد و رنج محرومانم
توصیف صفات ظالمان نتوانم

حتّی قلمم قلم شود در بغداد
از دست خلیفه سکّه ای نستانم

#جواد_فرج_پور
@tanz20

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
گر چه گاهى با کمى اصرار، پیدا مى شود
هر چه مى خواهید در بازار، پیدا مى شود

گر چه نرخش اندکى بالاست! در ایران دلار
کورىِ چشمان استکبار پیدا مى شود

دار، نایاب است اگر، مجرم در این کشور کم است
مجرمى باشد، یقیناً دار پیدا مى شود!

مشکل کار وطن حل شد، خدا را شاکریم
گر چه گاهى چند تن بیکار پیدا مى شود!

گاه مشکل نیست چیزى، جز معاشى مختصر
گر معاش آید خودش امرار پیدا مى شود

از در و دیوار گل مى بارد، این پُر واضح است
گاه در باغ پر از گل خار پیدا مى شود

عاشق صادق در این عالم شبیه کیمیا ست
عاشق آدم وار باشد! یار پیدا مى شود

حمل و نقل کشورى هم مرتفع شد مشکلش!
هر کجا حمّال باشد بار پیدا مى شود

مى بخور! منقل بسوزان! مردم آزارى بکن!
مختصر حاشا کنى دیوار پیدا مى شود

در تمام خاک ایران یک نفر بیمار نیست
سهو کردم! نرگس بیمار پیدا مى شود!

پول اگر افتاد دستت، مى توانى کت بخر!
کت که باشد، خود به خود شلوار پیدا مى شود

گاه اگر با مصلحت بالا و پایین مى کنند
اشتباهى ساده در آمار پیدا مى شود!

گر ببینى یک نفر افتان و خیزان مى رود
سنگ گاهى در ره هموار پیدا مى شود

فرصتى باشد براى جمع ثابت مى کنم
دزد در هر ثابت و سیار پیدا مى شود

من نمى فهمم ولى، در بعضى از اوقات روز
با چه جرأت دزد در انظار پیدا مى شود!

از قوانین طبیعت لحظه اى غافل مباش
خر که باشد، کم کمک افسار پیدا مى شود

آن چه بر ما مى رود از ماست! باور مى کنى؟!
آستینت را بگردى مار پیدا مى شود

فرصتى پیدا شد و شعرى سرودم، چون رفیق
فرصتى مانند این یکبار پیدا مى شود!

#ناصر_فیض
@tanz20

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

بر حلقۀ این جهان نگینی وطنم
ای خوب زمانه! بد نبینی وطنم

دلخور نشو از نام "خلیج عربی"
دیریست خودت شیخ‌نشینی وطنم

#حسین_آهی 🌿
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی

لا لا لا لا بخواب آرام،بیداری خطرناک است
حساب هر که بیدار است در این مملکت،پاک است

نه چنگیز اینچنین خون ریخت از مردم نه اسکندر
وطن این روزها درگیر با یک قوم سفّاک است

جوانان را هدف می گیرد از سر،در خیابانها
یقینا دور دستِ ماردوشِ پیر،ضحاک است

تبر سر شاخه ها را می زند،اما نمی داند
که این آزاد سروِ سبز باور،ریشه در خاک است

سرود مردمان،زن زندگی آزادی است اینجا
که در هر شهر و دِه این روزها در حال پژواک است

نمی بندند مردم دل به صدها وعده ات ای شیخ
که میدانند اینها بخشی از تأثیر تریاک است

به مردم وعده ی ویلا و ژیلا می دهی یکسر
معاذَاللَّه،مگر دین شما بنگاه املاک است؟

نمی دانم پس از من وضع این کشور چه خواهد شد
ولی،می دانم اوضاع شما خیلی اسفناک است

#مصطفی_علوی
@moalavi
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
"در سوگ یلدا"
امسال با لطف شما یلدا نداریم
در جشنِمان جز حسرتِ فردا نداریم

با اشک‌و آه از سفره‌های سرد و خالی
آنقدر غم خوردیم دیگر جا نداریم

در چشممان هر صبح یک کابوسِ تازه‌ست
در دوزخیم و قطره‌ای رؤیا نداریم

امشب بجایِ جشن یلدا حجله بستیم
"نان"‌و‌"نفس" می‌خواستیم اما نداریم

با خونِ دل پُر می‌کنیم این ‌جام‌ها را
زیرا شبیهِ حاکمان تقوا نداریم

ما کارگر، ما کولبر، ما گورخوابیم
جز جانمان نقدی در این دنیا نداریم

از صبرمان سر می‌زند روزی سپیده
جایی برای این سیاهی‌ها نداریم..

#شروین_سلیمانی
#یلدا
@ShervinSoleimani
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
این وضع، سزای اینچنین خانه نبود
خوشبختی ما قصه و افسانه نبود

ما هیچ، ولی هایده هم میفهمید
بدبختی ما گناه بیگانه نبود

#علی_تقی‌زاده
@ali44900
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
ای خاک پر صلابت و ای مرز پر گهر
ای مهد علم و دانش و سرچشمه‌ی هنر

دور از تو باد آنکه برایت نخواست خیر
کور آنکه خواست تا تو بیافتی به دردسر

بی سرپرست مانده‌ای و گیرکرده‌ای
زیر لوای ناپدری‌های بی پدر

دایم به خون کشیده تورا زخم پشت زخم
از قادسیه یکسره تا دوره‌ی قجر

بعد از قجر هم البته کم خون نخورده‌ای
نوبت رسید چون به گدایان معتبر

قومی که معتبر شد و غافل شد از خدا
در کاخ پا گذاشت و غافل شد از کپر

بی‌وقفه از وقوع فساد و وفور فقر
در گوشه ‌گوشه‌ی تو به ما می‌رسد خبر

از نیلگون خلیج به ظاهر همیشه فارس
تا چند درصدی که به جا مانده از خزر

با همت جهادی مردان پاک دست
غرب تو کولبر شد و شرق تو سوختبر

شرمنده‌ام که درد تو را حس نکرده‌ام
یا خون نشد دلم اگر از اینهمه شرر

...
از جا بلند می‌شدم و داد می‌زدم
زیر گلوی خویش اگر داشتم جگر

(اظهار عجز پیش ستم‌پیشگان خطاست)
بر تیر خصم سینه‌ی خود می‌کنم سپر

عالی‌جناب از خر قدرت پیاده شو
پایان قصه است نکن سعی بی ثمر

بازنده‌ای شبیه بقیه بزن به چاک
شر را بکن -‌-برادر من-- تا نگشته شر

#حمید_اسماعیلی
@shakib_shaky
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
در تاب و تب، پسر به خروش و پدر به فحش
آراسته‌ست کوچه و دیوار و در به فحش

با اژدها نمی‌شود آرام حرف زد
آتشفشان خشم نهاده‌ست سر به فحش

در برزخی که لال شدن شرط عقل نیست
گاهی به شعر مایلم و بیشتر به فحش

آن شاعر مُبادی آداب مدتی‌ست
وا کرده لب به نفرین، بسته کمر به فحش

قهفرّخی و فرّخی اندوهشان یکی‌ست
در حبس می‌رسد قلم از شعر تر به فحش

خیر سکوت چیست به جز امتداد رنج؟!
دیگر پناه می‌برم از هرچه شر به فحش

بغضی که در من است درخت تناوری‌ست...
گاهی سبک نمی‌شود آدم مگر به فحش

#کبری_موسوی_قهفرخی
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
جز مدح و پاچه‌خاری سلطان چه می‌کنی؟
بی‌خایه! زیرِ خایهٔ خاقان چه می‌کنی؟(۱)

یک‌مشت کاسبند همه گرمِ لِفت و لیس
شاعر! تو در میانهٔ ایشان چه می‌کنی؟

از نای تو دریغ! که یک داد برنخاست
مسعودِ سعد مُرد به زندان، چه می‌کنی؟

حجت تمام گشت پس از مرگِ آبتین (۲)
آنجا کنارِ ماربه‌دوشان چه می‌کنی؟

آن‌کو نریخت دُرِّ دَری را به پایشان
آواره شد به گوشهٔ یمگان، چه می‌کنی؟

توجیهِ ظلمِ  آلِ امیه پس از حسین؟ ...
گندش درآمده‌ست مسلمان! چه می‌کنی؟

خلوت‌گزینِ عاقلِ سنگینِ باوقار!
پس در میانِ معرکه‌گیران چه می‌کنی؟

خود را در این معامله ارزان فروختی
حالا که دکه‌ات شده دکان، چه می‌کنی؟

بستند و دوختند و شکستند و سوختند
جز غفلت و تجاهل و کتمان چه می‌کنی؟

وقتِ خطر، چه‌ ژرف و چه کم‌حرف می‌شوی (۳)
در عافیت گشاده‌دهان، هان! چه می‌کنی؟

با زخم‌های کهنهٔ هشتاد وهشت، هیچ!
با زخم‌های تازهٔ آبان چه می‌کنی؟

مه‌سا ستاره بود و درخشید در ظُلام (۴)
حالا تویی و این مَهِ تابان... چه می‌کنی؟

ما و خطای قافیهٔ شایگان، صحیح!
تو در میانِ قافیه‌بازان چه می‌کنی؟

#جواد_زهتاب
@Javad_Zehtab
@tanz20 👈



(۱) نسخه بدل: بی‌مایه!
(۲) آبتین نام پدرِ فریدون است که مغزش خوراک مارانِ ضحاک شد. همچنین بکتاشِ آبتین نام شاعر و زندانی سیاسی است که زمستانِ ۱۴۰۰ مظلومانه در زندان درگذشت.
(۳) در برخی نسخ به جایِ ژرف، تنگ ضبط شده.
(۴) وارطان ستاره بود
یک‌دم در این ظلام
درخشید و جست و رفت
«شاملو»

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
محتسب روزی سر بازار، مویم را کشید
گفتم: این گیسوست، یارو  شاخه شمشاد نیست

گفت: می‌دانم ولی بایست ارشادت کنم!
گفتمش: باشد ولی این نحوه‌ی ارشاد نیست!

گفت: با زلفت مرا بر باد دادی! گفتمش:
همچو زلف یار حافظ، زلف من در باد نیست!

گفت: من مأمورِ کارآموزِ نهی از منکرم
گفتم: این طرحی که می‌گویی تو، طرح کاد نیست؟

گفت: ساکت! حکم شرع است این، چه می‌گویی لعین؟
گفتمش: این حکم آخر، خالی از ایراد نیست

گفت: آخر یک بلایی بر شما نازل شود
گفتم: این ملت مسلمان است، قوم عاد نیست

گفت: با اجبار هم باشد بهشتت می برم!
گفتم: آیا اسم این کار تو استبداد نیست!؟

گفت: استبداد نه، من بانی آزادی ام
بر لبم غیر از شعار مردم آزاد نیست

گفتم: آزادی فقط نامی است در میدان شهر
تازه آن را هم پدر گوید که جز شهیاد نیست!

گفت: استقلال چه؟ آن را که داری بی گمان
گفتمش: جز نام تیمی درج در اسناد نیست

گفت: جایش امنیت بخشیده ایمت، گفتمش:
یعنی این وَن، آمبولانسِ حاملِ اجساد نیست؟

گفت: جمله پاکدستیم و به دور از اختلاس
گفتم: آری، هیج جا جز شرکت فولاد نیست!

یک نفر در شهر و دنبالش چهل دزد شریف
این که می‌گفتید اهوازش شما، بغداد نیست!؟

گفت: نه، این وصله‌ها هرگز نمی‌چسبد به ما
هست دزدی بینمان، اما به این ابعاد نیست

حال، کم شیرین زبانی کن؛ برو بند زنان
حد تو شلاق هست و کمتر از هشتاد نیست

گفتمش: سرکار، گرچه موی من باشد بلند
من که شیرینم ولی شویم به جز فرهاد نیست!

#مجید_رحمانی_صانع
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی

هر چه مسئول روی کار آمد
بود کلّاً زبان و گوش نداشت

انقلابی به ما فروخته شد
خدمات پس از فروش نداشت

#شکلات_الشعرا
@hosseingolchin
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی

آنچه بر لب آمده امروز جان مردم است
این صدای دردناک استخوان مردم است

گرگ را ازمیش مشکل میشود تشخیص داد
پاسبان با جامه ی شخصی میان مردم است

مشت محکم بردهان یاوه گویان کی زدی؟
شیخ معلوم است منظورت دهان مردم است

فقر،بدبختی،فلاکت،رانت خواری،اختلاس
هرچه پیش آمد تو گفتی امتحان مردم است

ای که بر سطل زباله می زنی آتش نزن
هم وطن خیلی مواظب باش نان مردم است

هیچ کس مانند آن زن مرد این میدان نبود
تاقیامت قهرمان داستان مردم است

فرق بین شاعر درباری و آزاده چیست؟
آن زبان حال سلطان این زبان مردم است

#مسلم_حسن_شاهی

@moslemhasanshahi
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی

هی ماله نکش این همه سوراخ و ترک را
تعطیل کن این دکّه ی پر دوز وکلک را

در گوش نو اندیش نخوان ورد و خرافات
ای بوقلمون خسته نکن چانه و فک را

بایک نخ مو عرش گرانسنگ نلرزد
پاکیزه کن این عینک پر دوده و لک را

در عصر کوانتوم که جهان رو به ترقّی ست
آویز کن این سبحه و غربال و الک را

یک دانه شن زیر کشد ابرهه ها را
از یاد نبر واکنش چرخ و فلک را

سهل ست که بر بال کبوتر بزنی تیر
پنهان نتوان کرد ولی ردّ شتک را

زخمی ست به اندازه تاریخ بر این ملک
صدبار چشیده است تنش سوز نمک را

مَشتی! تو فروشی به همه تیکتِ جنّت؟
ما نیز فروشیم به تو باد پفک را

ای مغز تو پر جلبک و سرچشمه ی امراض
خر هم نپسندد بخدا رشد کپک را

بی رنج زدی چنبره برگنج و معادن
بپّا نزند گربه! به تو فنّ سگک را

یک عدّه کف سطل زباله پی نانند
امّا تو بزن در رگ خود مرغ و سَمک را

البتّه که آتش زدن شال بهانه ست
لطفا نده به قاضی شکّاک گَزک را

ای چشم تو پرخشم و من از پشم به تشویش
تفسیر نکن  شدّت گرمای درک را

آبی که نشد گرم از این قوری مذهب
در دلکده! نوشیم مگرآب خنک را

،،دیریست که جبّار پیامی نفرستاد،،
گویا نشنیده ست تقاضای کمک را

چرخاندم و سوزاندم و خاکستر آن رفت
تاریخ ولی ثبت کند رقص لچک را!

#جواد_فرج_پور
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
پدرم رفته بود جان بکند
مادرم رفته بود <حمزه علی>
توی فکر خروسمان بودند
مرغ ها ، توی خانه ی بغلی
مزرعه جان نداشت رشد کند
پدرم غصه دار بود، ولی

به همین بذرها دلش خوش بود

دیگ می برد مادرم بیرون!
کار سختی نبود، عادت داشت
زن همسایه اهل دل بود و
دخترش هم کمی ارادت داشت!!!
زندگی درد و رنج داشت، ولی
مادرم هم خلوص نیت داشت!

به همین نذر ها دلش خوش بود

…پدرم مرد قانعی بود و
زن او با زیاد و کم می ساخت
زندگی می گذشت در صحرا
بی امان مثل اسبمان می تاخت
گوسفندان که کاه می خوردند
گاومان هم تاپاله می انداخت

در زمینی که زیر شخمش بود!

دزد می زد به مزرعه هرسال
ابر می آمد و…نمی بارید!
سوز سرما شکوفه را می زد!
_پدرم گفت: گاومان زایید!_
مادرم باز بچه می آورد
سگمان بی خیال می خوابید

مرغ هم زندگی به تخمش بود!

مثل یک قورباغه در منقار
با کلاغی سیاه می رفتیم!
دلمان قار و قور داشت ،سرِ
سفره ای افتضاح می رفتیم
پدرم خسته بود!…کوفته بود!
روی پاهاش راه می رفتیم

داد می زد:”آهااااای گوساله!!!”

…هیچ چی توی دست و بال نداشت
خرج این چیز های ساده کند!
_ مرد همسایه رفته بود به شهر
دخترش سوءاستفاده کند!_
مادرم چندتا النگو داشت…
برد نذر امامزاده کند!

طبق یک رسم چندصدساله

جمع بودند صحن <حمزه علی>
…دیگ ها لا به لای آدم ها
زیر لب هی خدا خدا بکنند
حل شود مشکلات در هم ها!
همه با شوق و با ولع بخورند
خرج یکسال را محرم ها

تا بفهمیم این خدا چی بود

من به یک چیز فکر می کردم…
زن همسایه دخترش را برد؟!!
…پدرم رفته بود مزرعه اش
کاملا غیر ناگهانی مرد!
سال ها رد شد و نفهمیدیم
حقمان را خدا چجوری خورد؟!

…دیگمان بار بود…کاچی بود!!!

#حامد_عباسیان
@tanz20

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی

دیگر بس است عدل، پس از این ستم کنید
لطفی کنید و از سرِ ما سایه کم کنید

هرچند پیش از این به شمایان نداشتیم
چشمی که بعدها به ضعیفان کَرَم کنید

آن قامتی که سرو سهی داشت پیش از این
آن قدر راست نیست بخواهید خم کنید

ما را دو متر خانه از این شهر شد نصیب
باور نمی‌کنید اگر هم قدم کنید!

ماند اختلاف‌مان به قیامت که با شما
یک مرد هم نمانده که او را حَکَم کنید

هرگز قلم به مدح شمایان نمی‌زنم
حتی اگر دو دست مرا هم قلم کنید

ما را به حال خود بگذارید و بگذرید
یعنی حریم شعر مرا محترم کنید

مُردیم در زیادیِ عدل و وفور داد
دیگر بس است عدل، کمی هم ستم کنید!

#ناصر_فیض
قبل از انقلاب 😅
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
چون گوهر ناب، در صدف می مانم
بر ساحل خشک، جان به کف می مانم

هرگز نفروشم قلمم را هرگز
زیر ِ خط ِ فقر، با شرف می مانم!

#راشد_انصاری
@rashedansari
@tanz20 👈

Читать полностью…
Subscribe to a channel