tanz20 | Unsorted

Telegram-канал tanz20 - طنزیمات ادبی

4882

«لبخند اصل را فقط از ما بخواهید» ✍️«طنزیمات ادبی» کانال مرجع است به‌روز و به‌لحظه حتّی! کپی ممنوع⛔️، فوروارد آزاد✅❤️ تماس با ما: @shirdel_1358

Subscribe to a channel

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
"نقیضه"
نه هر که شیر بدوشد فرآوری داند
نه هر که گاو بزاییده مادری داند

نه هر که بند قبا را گشاد تا نافش
لطیف باشد و آیین دلبری داند

نه هر که نر شده باشد یل و جوانمرد است
کلاه‌داری و آیین سروری داند

نه هر که تف زد و افراشت متروپل‌ها را
تفش غلیظ‌تر است او تف‌آوری داند

کشیده مال‌رویی را برای خودروها
نه هر که راه بسازد ترابری داند

قبای ساده‌ی چوپان که بر تن گرگ است
علف به جیب زند، دام‌پروری داند

تلوتلو بخورد هر که مست قدرت شد
سکندرانه بمیرد، سکندری داند

تو بندگی چو گدایان بدون مزد مکن
که دوست -دشمن دانا- ستمگری داند

غلام همت آن رند مملکت‌سوزم
که در گداکشی‌اش کیمیاگری داند

کتاب‌خوانده‌ی بیچاره رفت دانشگاه
سواد شستن اسناد، خاوری داند

هزار نکته‌ی باریک‌تر ز مو! ای وای
بپوش مسئله را دادگستری داند

#سعیده_موسوی_زاده

@khalekhanbaji
@tanz20

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#شعر_طنز
#طنزیمات_ادبی
چون قلم بر کاغذ آوردم سلام آمد وسط
در ادامه اینچنین شرح کلام آمد وسط:

آن اوایل با خدا خیلی رفاقت داشتیم
سیب یا گندم نمی دانم کدام آمد وسط

منبری ها هر چه می گفتند تأثیری نداشت
تا که حرف از حوری و غِلمان و جام آمد وسط

ملّت ما آنچنان اهل عزاداری نبود
محشر کبری شد از وقتی طعام آمد وسط

دوزخ از شطرنج بازان شد تهی، آن لحظه که
یک مَلَک با حکم آیات عظام آمد وسط

ابن ملجم آنچنان عزمی بر آن ضربت نداشت
لامروّت خوشگلی مثل قطام آمد وسط

اطّلاعات دقیقی ملّت از شاهش نداشت
تا که او را خوب بشناسند امام آمد وسط

تا که مأمور شریف برق قبض آورد و رفت
صحبت از داروغه ی ناتینگهام آمد وسط

موشکی زد سمتِ دشمن گزمه ی اندیشمند
سقف، جر خورد و کولر از پشت بام آمد وسط

یک عروسی رفته ام اصلاً نمی رقصد کسی؛
نه، هم اینک یک طرفدار نظام آمد وسط

#حسین_گلچین
@hosseingolchin
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
کم سَربه‌سرِ پیر و جوان بگذارید
کم در دلِ زخم، استخوان بگذارید

جای عَسَس و حجاب‌بان در این شهر
بینِ خودتان لواط‌بان بگذارید!

#شروین_سلیمانی
@ShervinSoleimani
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

چه قزوین را و چه شهرِری و قم را بترسانند
کلاغان کارشان این است گندم را بترسانند

ملخ از این مترسک‌های تَکراری نمی‌ترسد
فقط اینها بلد هستند مردم را بترسانند

کلاغان صداپیشه ژنتیکال مأمورند
هزاران را ببندند و ترنّم را بترسانند

در این پیراهن‌افرازان هوای غمگساری نیست
مزاحم می‌شوند اصل تظلّم را بترسانند

هرآنچه این‌جماعت دارد از دامان بستان است
مرامی نیست مستان باده و خم را بترسانند

چه سودی می‌برند از آب در مهراس کوبیدن
که دیده بوق کشتی‌ها تلاطم را بترسانند؟!

به‌وقتش مردم گلزار می‌نوشند و می‌رقصند
دو روزی هم که یابوها تجسّم را بترسانند

#حسن_شاه_رجب
@shaah7

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
خبر داری ای شیخ دانا که من
خداناشناسم، خدا ناشناس
نه سربسته گویم در این ره سخن
نه از چوب تکفیر دارم هراس

زدم چون قدم از عدم در وجود
خدایت برم اعتباری نداشت
خدای تو ننگین و آلوده بود
پرستیدنش افتخاری نداشت

خدائی بدینسان اسیر نیاز
که بر طاعت چون توئی بسته چشم
خدائی که بهر دو رکعت نماز
گه آید به رحم و گه آید به خشم

خدائی که جز در زبان عرب
به دیگر زبانی نفهمد کلام
خدائی که ناگه شود در غضب
بسوزد به کین خرمن خاص و عام

خدائی چنان خودسر و بلهوس
که قهرش کند بی گناهان تباه
به پاداش خشنودی یک مگس
ز دوزخ رهاند تنی پرگناه

خدائی که با شهپر جبرئیل
کند شهر آباد را زیرو رو
خدائی که در کام دریای نیل
برد لشگر بیکرانی فرو

خدائی که بی مزد و مدح و ثنا
نگردد به کار کسی چاره ساز
خدا نیست بیچاره، ورنه چرا
به مدح و ثنای تو دارد نیاز!

خدای تو گه رام وگه سرکش است
چو دیوی که اش باید افسون کنند
دل او به”دلال بازی” خوش است
وگرنه “شفاعتگران” چون کنند؟

خدای تو با وصف غلمان و حور
دل بندگان را به دست آورد
به مکر و فریب و به تهدید و زور
به زیر نگین هرچه هست آورد

خدای تو مانند خان مغول
“به تهدید چون برکشد تیغ حکم”
ز تهدید آن کارفرمای کل
“بمانند کر و بیان صم و بکم”

چو دریای قهرش در آید به موج
نداند گنه کاره از بیگناه
به دوزخ فرو افکند فوج فوج
مسلمان و کافر، سپید و سیاه

خدای تو اندر حصار ریا
نهان گشته کز کس نبیند گزند
کسی دم زند گر به چون وچرا
به تکفیر گردد چماقش بلند

خدای تو با خیل کروبیان
به عرش اندرون بزمکی ساخته
چو شاهی که از کار خلق جهان
به کار حرمخانه پرداخته

نهان گشته در خلوتی تو به تو
به درگاه او جز ترا راه نیست
توئی محرم او که از کار او
کسی در جهان جز تو آگاه نیست

تو زاهد بدینسان خدائی بناز
که مخلوق طبع کج اندیش توست
اسیر نیاز است و پابند آز
خدائی چنین لایق ریش توست

نه پنهان نه سربسته گویم سخن
خدا نیست این جانور، اژدهاست
مرنج از من ای شیخ دانا که من
خدا ناشناسم اگر”این” خداست


#علی‌اکبر_سعیدی_سیرجانی

@tanz20

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
عالم همه محصل علم اند و ما هنوز
مشتی گره نموده و فریاد میزنیم

مرگ تمام عالم و آدم شعار ماست
بر آتش خصومت و شر باد میزنیم

گوییم هر که چو ما نیست کافر است
بر غیر خویش تهمت الحاد میزنیم

جز راه و رسم خود نپسندیم شیوه ای
وانگه دم از تفکر آزاد میزنیم

بن میبریم و بر سر شاخه نشسته ایم
شیرین به ضرب تیشه ی فرهاد میزنیم

گر بوستان بشود جای عاشقان
ما ریشه ی صنوبر و شمشاد میزنیم

ما طالب عزا و طرفدار ماتمیم
با دست خویش بر سر ناشاد میزنیم

تا نشنوید هیچ بجز ترّهات ما
از کینه قفل بر لب استاد ميزنيم

ما مدعی فصل زمستان و بهمنيم
قید بهار و موسم خرداد ميزنيم 😔

#نوید
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

در مورد نقشه های شیطانی شمر
بی‌رحمی و خوی غیر انسانی شمر

امسال دوباره روضه‌خوانی داریم
در مسجد شهر با سخنرانی شمر

#محمد_باباصفری
@chatrenejat
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی

مداح جوان سینه زنان رفت به شام
همراه صدای کاروان رفت به شام

گفتند که شام از دهن می افتد
از روضه کوفه ناگهان رفت به شام

==============================

مداح تو شاعر خودت را بشناس
ای معجزه ساحرخودت را بشناس

دست از سر شمر آن زمانه بردار
تو شمر معاصر خودت را بشناس

#عباس_صادقی
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
چیست این قصه ی ابلیس پدید آوردن؟!
وسوسه در دل ارواح پلید آوردن؟!

چیست این قصه ی هیزم کشی تاریخی
آتش معرکه از گور فقید آوردن؟!

پیر کردن همه را تا مثلاً "پیر" شدن
جمع بر گرد خود انواع مرید آوردن؟!

ناله و زاری و مظلوم نمایی کردن
مجلس تعزیه با خرج یزید آوردن؟!

باختن گریه ندارد! نه مگر ما بردیم
چیست این بازی خنجر به ورید آوردن؟!

با دو تا مصدر جعلی به عقب غلطیدن
حال را دیدن و ماضی بعید آوردن!

نتوان در دل تاریکی مطلق ماندن
مژده ی آمدن صبح سپید آوردن

نتوان در قِبَل این همه بدبینی و یأس
به دل جامعه ی مرده امید آوردن

نتوان صرف فقط عاقل و بالغ بودن
تاب بی تابی دنیای جدید آوردن

عشق سرکش تر و شوریده تر از باور ماست
نتوان تاب، سر شاخه ی بید آوردن

"کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ"
سر در آوردن از این شوق شهید آوردن!

حرم خانه ی خود را به اسارت بردن
برده ی تازه به بازار خرید آوردن!

"بلبلانیم که در موسم گل خاموشیم"
با کلاغان نتوان گفت و شنید آوردن

بهتر این است که با پنجره تنها باشیم
دیدن و دیدن و انگار ندید آوردن

مثل سابق بگذاریم که در وا باشد
دزد مجبور نباشد به کلید آوردن!

ای درختان نکند باز شود باورتان
قصه ی چلچله و مژده ی عید آوردن

"سر بند آمدن این برف ندارد دیگر"
سندی بهتر از این موی سفید آوردن؟

#رحیم_رسولی
@khertenagh
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

دوباره پای عطش را به خیمه وا کردیم
دوچشم غم زده را غرق در ریا کردیم

از ابتدای محرم درون تعزیه ها
چه بغضهای دروغین که در صدا کردیم

و هر کجا که به هق هق نخورد اشک کسی
به مشک تکیه زدیم و أخا أخا کردیم

برای اینکه بگوییم شعر آیینی ست
تو را به پای غزلهایمان فدا کردیم

و پیش از آنکه پیامت به گوش ما برسد
شبیه شمر سر از پیکرت جدا کردیم

هنوز کوفه همان کوفه است و ما به یزید
پس از تو نامه نوشتیم و اقتدا کردیم


#مصطفی_علوی
@moalavi
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
غُلغُلی انداختی در شهر تهران ای قلم
خوش حمایت می‌کنی از شرع قرآن ای قلم
گشت از برق تو ظاهر نور ایمان ای قلم
مشکلات خلق گردد از تو آسان ای قلم
نیستی آزاد در ایران ویران ای قلم

ای قلم تا می‌توانی در قلمدان صبر کن
یوسف‌آسا سال‌ها در کنج زندان صبر کن
همچو یعقوب حزین در بیت‌الاحزان صبر کن
کور شو بیرون نیا از شهر کنعان ای قلم
نیستی آزاد در ایران ویران ای قلم

ای قلم پنداشتی هنگامۀ دانشوری‌ست
دورۀ علم آمده هرکس به عرفان مشتری‌ست
تو نفهمیدی که اوضاع جهان خرتوخری‌ست
خر همان‌ست و عوض گردیده پالان ای قلم
نیستی آزاد در ایران ویران ای قلم

ایها الشاعر تو هم از شعر گفتن لال باش
شعر یعنی چه برو حمّال شو رمّال باش
چشم‌بندی کن میان معرکه نقّال باش
حقّه‌بازی کن تو هم مانند رندان ای قلم
نیستی آزاد در ایران ویران ای قلم

سید اشرف‌الدین حسینی قزوینی (گیلانی)
#نسیم_شمال
۱۲۴۹-۱۳۱۳ خورشیدی 🌿🌿
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
#جریمه
میگن  برادرای  اهل  ایمان
برای  اصلاح  امور  نسوان ـ

نشستن و  حسابی  طرح  دادن
حدودِ  منکراتو  شرح  دادن

یه طرحِ خوب و فوق العاده جامع
قابل استفاده در مجامع

برادرا فکرای بکری کردن
که خواهرا ولنگوباز نگردن

برای آرایش  صورت زن
کلّی جریمه  در نظر گرفتن

جریمه  مالیات  زیباییه
یه جور مجازاتِ  سرِ پاییه

عزیز من کی گفته خوشگل بشی؟
باعث  اختلال  و  مشکل  بشی

یه عالِمی توی کتاب نوشته
دختر اگه قشنگ باشه زشته

بعضیا درباره ی خلقتِ زن
چیزای خیلی جالبی نوشتن

تموم  دخترایی که خوشگلن
باعث وبانی هزار مشکلن

اینه  نشونیا ی  دخترخوب
چونه چکش، دماغ مثل گوشکوب

دختره  با سبیل  نصفه  نیمه
هر جا بره معافه از جریمه

کارش  اگه گیرکنه  تو اداره
تار سبیلشو  گرو  میذاره

تموم  چیزای  تکون  دهنده
مال  همین  حجاب  نیم بنده

هزارتومن  برای  هرتارمو
میخوای جریمه ت نکنن  بذارتو

ناخن  لاک خورده هم فلان قد
خودش میشه  یه عالمه درآمد

پوست برُ نزه  میشه سیصد هزار
هرچی  پس انداز داری  ورداربیار

جریمه ی آستینای  کوتاه
میشه برابرِ حقوقِ  یک ماه

کاش  یکی  قانون جدید بیاره
که فکرکوتاه جریمه  داره


جریمه ی عینک بالای  سر
از لاک  ناخن ام میشه  بیشتر

دختره که  دس نِگَرِ باباشه
ممکنه پول تو کیف نداشته باشه

شماره ی  ملی  برای اینه
که  دخترا بچسبونن به سینه

پلیس شماره هارو ور میداره
برای هر خلاف  یه کد میذاره

خلاصه این که شرح احوالشون
میره  توی  نامه ی  اعمالشون

زنای شل حجاب بعدِ چن ماه
میان و می رسن سر بزنگاه

اونا  که  قصد  ازدواج  دارن
باید خلافی بگیرن بیارن

اون که برای ثبت عقد  میره
ماینه  فنی ام  باید بگیره!

شکر خدا  الان تو این مملکت
نه اعتیاد وجود داره نه سرقت

شبا  درماشینتو  وا بذار
کیفِ پراز پولتو هم  جا بذار

تو مملکت  وفور  امنیته
الان همه  خیالشون راحته

موادفروش  که  مطلقا  نداریم
خواسته باشین میریم دلیل میاریم

مشکل ازدواج  و کار و مسکن
تو مملکت به کل شده ریشه کن

رشوه و اختلاس توی اداره
حتی  یه مورد ام  وجود نداره

حل شده کل مشکلات کشور
مونده فقط  عینکِ بالای سر

یه چی بگم پیش خودت بمونه
ذلّت  ما  حاصل  فکرمونه

سوال من اینه ، چرا طالبان
عمل میاد یه جایی مثل  افغان ؟

چرا سوئیس طالبان نداره؟
که هر بلایی سرشون بیاره

چرا یه طالبان برای درمان
گیرنمیاد تو انگلیس و آلمان؟

از سر درده هر چه می نویسم
دلم ورم کرده  که  می نویسم

آهای قلم، قربون شکل ماهت
فدای  بوی  جوهر  سیاهت

دَوُوم بیارهنوز  زیاده کارم
هزار تا شعر نا نوشته دارم

#خلیل_جوادی
@khalil_javadi
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
دلا تا نشکنی قدر و بها پیدا نخواهی کرد
خریدار و مرید و آشنا پیدا نخواهی کرد

من از روئیدن خارسر دیوار دانستم
بدون پاچه خاری ارتقا پیدا نخواهی کرد

فقط یک روز دخل جیب خود را خرج ملت کن
دگر دور وبرت هرگز گدا پیدا نخواهی کرد

برو کل جهان را زیر و روکن شیخ خواهی دید
که تا روز قیامت مثل ما پیدا نخواهی کرد

وتا روزی که بوی نفت از این خاک می آید
میان سفره ات بابا غذا پیدا نخواهی کرد

به جز فقر وفساد واختلاس وجنگ وخونریزی
درین تاریخ و این جغرافیا پیدا نخواهی کرد

چرا بیهوده داری بر مدار کعبه میگردی
خلاصه خسته خواهی شد خدا پیدا نخواهی کرد

اگر از بنده می پرسی خودت را سر ببر حاجی
که چون خود گوسفندی در منا پیدانخواهی کرد


حیاتی را که ما در خمره آب فنا دیدیم
تو در سرچشمه ی آب بقا پیدا نخواهی کرد

نه مامورم نه مسئولم خدارا شکر مسرورم
که بر پیشانیم مهر ریا پیدا نخواهی کرد

میان شاعران شهر خود آنقدر گمنامم
که باچشم مسلح هم مرا پیدا نخواهی کرد

@moslemhasanshahi
@tanz20 👈

#مسلم_حسنشاهی_راویز

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
دلربایی می‌کند با پاچه و ران گوسفند
قیمتش بالاتر است از جان انسان گوسفند

چون که حالا خون او از خون ما رنگین‌تر است
چشم غره می‌رود گاهی به چوپان گوسفند

کره خر پرسید از قاطر که در این چند وقت
راه می‌آید چرا مست و خرامان گوسفند؟!

می‌تواند با فروش پشم‌های زائدش
چند صد ویلا بسازد در لواسان گوسفند

گرچه در اطراف ما قانون جنگل حاکم است
توی این جنگل ولیکن هست سلطان گوسفند

بعد از این هی طبع شعر شاعران گل می‌کند
می‌زند تا زیر بع بع زیر باران گوسفند

خواب می‌دیدم پریشب که به جای توله سگ
بود دست بچه قرطی‌های تهران گوسفند

می‌چرد هرجا بخواهد می‌خورد یک عالمه
چون که مثل ما ندارد غصه نان گوسفند

تا که چاقو را نشان دادیم، با یک پوزخند
گفت کی ترسیده از چاقوی زنجان گوسفند؟

از مریدان توییم و پاچه‌خواران توییم
لطف کن با قیمتت ما را نترسان گوسفند

شیخ اگر که با همین فرمان براند عنقریب
می‌نشیند توی نیسان پشت فرمان گوسفند

ای مدیر محترم، ما مردم خوب و نجیب
ساده هستیم البته اما نه چندان گوسفند

آه می‌ترسم در این اوضاع مالی عاقبت
گیرمان حتی نیاید عید قربان گوسفند

#محمدحسین_مهدویان
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

نه آب، نه برق رایگان میخواهیم
نه کاخ، نه گنج شایگان میخواهیم

نه یک ز هزار آرمان میخواهیم
امروز گرسنه ایم نان میخواهیم

#اسماعیل_خویی
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی

دیگر بس است عدل، پس از این ستم کنید
لطفی کنید و از سرِ ما سایه کم کنید

هرچند پیش از این به شمایان نداشتیم
چشمی که بعدها به ضعیفان کَرَم کنید

آن قامتی که سرو سهی داشت پیش از این
آن قدر راست نیست بخواهید خم کنید

ما را دو متر خانه از این شهر شد نصیب
باور نمی‌کنید اگر هم قدم کنید!

ماند اختلاف‌مان به قیامت که با شما
یک مرد هم نمانده که او را حَکَم کنید

هرگز قلم به مدح شمایان نمی‌زنم
حتی اگر دو دست مرا هم قلم کنید

ما را به حال خود بگذارید و بگذرید
یعنی حریم شعر مرا محترم کنید

مُردیم در زیادیِ عدل و وفور داد
دیگر بس است عدل، کمی هم ستم کنید!

#ناصر_فیض
قبل از انقلاب 😅
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
تمام شهر پر از قصه ی لواط شماست
و این بیانگر میزان انحطاط شماست

بهشت و هرچه در آن است،مفتِ چنگت باد
اگر مسیر چنین است و این صراط شماست

نگاه مردم دنیا به تشتِ رسواییست
که سرنگون شده از بام و در حیاط شماست

رسیده دوره ی شیطان به انتها امروز
که هرچه فعل حرام است در بساط شماست

هزارها بده بِستان میان خود دارید
عجب معامله ای پشت ارتباط شماست

چه خلوتیست که لبریز از خودارضایی ست؟
چه حرکتیست که بُن مایه ی نشاط شماست؟

مرا به امر به معروفتان نیازی نیست
که منکرات شمایید و اختلاط شماست

برای ما دم از اخلاق میزنی یا شیخ؟
نگاه کن،همه جا صحبت از لواط شماست

#مصطفی_علوی
@moalavi
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
کَس نیست که بر من و شما رحم کند
اوضاع خراب است، خدا رحم کند

ملا که به باجناق خود رحم نکرد
بسیار بعید است به ما رحم کند

#خلیل_جوادی
@khalil_javadi
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
دنیا همین‌جوری است
جهان بر سنگ ظلم است و حیات آدمی زوری است
همین‌جوری نگفتم واقعاً دنیا همین‌جوری است

چراغ خانهٔ ظالم چو قلب مؤمنان روشن
اجاق خانهٔ بیچارگان خاموش و پیزوری است

نپنداری زمین چون آسمان دریای کوکب‌هاست
که این سوسوی نور از اشک‌های شمع کافوری است

در این ویران‌سرا کس نیست، شوری هم اگر باشد
برای قصر چنگیزی است یا از کاخ تیموری است

چه شهری! شهروندانش تمامی شهربند شب
جواب قلعه‌بان یک عمر مأموری و معذوری‌ است

به روی چشمهٔ خورشید چشم آسمان بسته است
به جایش ازدحام پشّگان بر گرد زنبوری است

نیامد بوی باران، کوچه‌هامان تیرباران شد
در و دیوارها غرقابهٔ خون گل سوری است

به تب می‌سوزد اما واقعاً جان زمین سرد است
در این دوران سگ‌مذهب که شرط دوستی، دوری است

فسرده، یخ‌زده، مرده، فشرده، تار، آزرده
زمین -این صاف پهناور - ببین حالا عجب گوری است

*

زمین سرد است اما باز من در خواب می‌بینم
خدا در حال نفخ صور در گلهای شیپوری است

می و ساغر کنار هم، من و ساقی به هم سازیم
جهان در پیچ و تاب و باقی افعال منشوری است

بگردد‌ هی، برقصد وی، بخواند نی، بچرخد می
جهان در خواب‌های من به این شادی و پرشوری است

خدا! در خواب من دنیای تو برعکس می‌چرخد
ببخشایم! ببخشایم! که رؤیاهایم این‌جوری است

*

شکسته، خسته، مانده، بسته در منظومهٔ غم‌ها
همین‌جوری نگفتم -ای خدا- دنیایت این‌جوری است


#عبدالله_مقدمی
@moghaddamy
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#علیرضا_قربانی
@tanz20

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

محرمیه
#طنزیمات_ادبی

بازم محرم اومده به پا شید
آماده ی حی علی العزا شید

حیات یه عده به این عزاهاست
به روضه و گریه و این غذاهاست

محرمه وقت عزاداریه
میگن که گریه اصل دینداریه

قیمه پلو با پول دزدی خوبه
گناه و نذری مثل نفت و چوبه

می سوزونه هرچی گناهه، نذری
محلل هر اشتباهه، نذری

نذری بدید حلال کنید پولا رو
توجیه کنید اون همه بامبولا رو

تموم سال خوردن مال مردم
حل میشه اینجا با یه کیسه گندم

حلیم رو که هم بزنی با نیّت
پاک میکنه سیاهه ی معصیت

با گریه و عزا برای امام
بهشت دیگه مال شماس والسلام

اشکی که از چشات بیفته پایین
می پاشه روی بال مرغ آمین

خط میکشه رو برگه ی گناهات
پاک میکنه تموم اشتباهات

اینا همه ش حرف یه عده خامه
مخالف سیره ی هر امامه

این مردم ساده ی بی تفکر
مقلد یه عده در تحجّر

نمیدونن که این بساط روضه
در اومده از توی چاه حوزه

نمیدونن که خوش نشینای قم
سود می برن از ارتجاع مردم

کاشکی یه کم عاقل بشن جماعت
ببینن این بساط ظلم و غارت

بدونن این کارا همه ش صوریه
خیانته، اصول مزدوریه

کارناوال عزا شگفت آوره
اینا فقط تو خطه ی خاوره

رشادت و شرف عزا نداره
بزرگیه، شکوه و اقتداره

اتفاقا باید که جشن بگیریم
شهید نمیمیره و ما میمیریم

شهید که زنده ست و عزا نمیخواد
اینهمه لابه و دعا نمیخواد

خدا خودش تو قرآنش آورده
هرکسی که شهید بشه نمرده

درس حسین تو کربلا همین بود
قیام علیه ظلم وفسق دین بود

هرگوشه ی دنیا که ظلمی باشه
آدم باید علیه اون به پا شه

طرح عزاداری رو پیشه کردن
خون خلایق رو تو شیشه کردن

مردمو سرگرم عزا میکنن
بساط غارت رو به پا میکنن

تا مردم از مطالعه به دورن
مثل یه گله گیج و گنگ و کورن

دکل با بارش اینجوری گم میشه
فقر و فساد نصیب مردم میشه

کار بزرگا میشه رانت خواری
کار ما هم عزا و گریه زاری

تا فکر مردم پی این اموره
بساط لفت و لیس حاجی جوره

همینه که محرم و کربلا
دکونه واسه حاجی ناقلا

#منیژه_پورعلی

@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

ایّام عزاداری مظلوم شهید است
لعن است که در پشت سر شمر و یزید است

در عهد حسین‌بن‌علی شمر یکی بود
امروز به هر گوشه دو صد شمر پلید است

بر هر که زنی دست یزیدی‌ست ولیکن
خونخواری او طبق ره و ‌رسم جدید است

شمر مد امروز سلاحش عوض تیغ
دونبازی و دوز و ‌کلک و وعد ‌و وعید است

جان تو گرفته‌ست و‌ بوَد باز طلبکار
فحشت دهد و منتظر قبض رسید است!

در دست رئیسی قلمی دیدم و گفتم
این نیست قلم، بهر درِ فتنه کلید است

آن‌مرد ‌که لعنت ز پی شمر فرستد
خود می‌کند آن ظلم که از شمر بعید است

زین قوم دغاپیشه عجب نیست که بینی
گر آب به حلق تو بریزند، اسید است

ای حرمله آن‌کو به بدی از تو‌ برَد نام
امثال تو را از سر اخلاص مرید است

در پرده کند فخر به شاگردی ابلیس
در ظاهر اگر پیرو قرآن مجید است

القصّه ز بیداد گروهی بتر از شمر
هر‌جا نگری خسته و مظلوم و شهید است

زنده‌یاد #ابوالقاسم_حالت
۱۳۴۴/۲/۱۴
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
این شمر که آدم  لعینی بوده
در نوع خودش شیخ وزینی بوده
 
با این همه مداحِ درآمد بالا
دیدیم چه کار_آفرینی بوده

#احسان_ناصر

@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
بحث بنفش وسبز وسیاه وسفید نیست
اصلا به هیچ وعده ی رنگی امید نیست

هرچند خواب آدم مومن عبادت است
خوابیدن زیادی مومن مفید نیست

شیطان چه خاضعانه به او سجده میکند
این آدم آدمی که خدا آفرید نیست

هرگزنمیرد آنکه دلش زنده شده به عشق
هرکس که عاشقانه نمیرد شهید نیست

ای آنکه زیر بار ستم می روی نرو
راه تو جز ادامه ی راه یزید نیست

ترسم لباس آل علی را قبا کنند
چون از بنی امیه که کاری بعید نیست

#مسلم_حسن_شاهی

@moslemhasanshahi
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
شیخِ ما موقوفه و بنیاد را بالا کشید
مسجد و املاکِ گوهرشاد را بالا کشید

او که عمری تاج و تخت و کاخ را تقبیح کرد
فرش‌های کاخِ سعدآباد را بالا کشید

کوسه را از کُنج استخر فرح بیرون کشید!
کورسوی دوم خرداد را بالا کشید

ابر و باد و ماه و خورشید و فلک در کار نیست
نفت و گاز و بندر و فولاد را بالا کشید

هر کسی ساز مخالف زد سرش برباد داد
سروهایِ عاشق و آزاد را بالا کشید

تیربار آورد روی پشت‌بام خانه‌ها
بی مروت بعد از آن اجساد را بالا کشید

سنگ قبر مردمان آریایی را شکست
نعش‌های لخت مادرزاد را بالا کشید

ای خدا، والله این رسم جهان‌داری نبود
"تازی" آمد سرزمین "ماد" را بالا کشید

#جواد_شیردل
@javadshirdel58
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
چون گوهر ناب، در صدف می مانم
بر ساحل خشک، جان به کف می مانم

هرگز نفروشم قلمم را هرگز
زیر ِ خط ِ فقر، با شرف می مانم!

#راشد_انصاری
@rashedansari
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
#فرزند_آوری
نگذاشت تا برایش یک جین پسر بزایم!
مانند شیرزن ها هی شیر نر بزایم!

نگذاشت تا به دنیا دختر بیاورم باز
با فکر ازدیادِ نسل بشر بزایم

قسمت نشد که خانه باشد پر از هیاهو
میخواست او از اول بی شور و شر بزایم!

ای وای بر کسی که نگذاشت تا جوانم
مانند هم عروسم، هی مستمر بزایم!

ترسید از مخارج بی‌ذره‌ای توکل
‌باید که بی هراس از خرج و خطر بزایم!

هی قرص پیشگیری خوردم ز ناگزیری
واحسرتا نشد که قرصِ قمر بزایم!

باید که شوهرم را راضی کنم از امروز
در گوش او بخوانم تا بیشتر بزایم!

هر کس که داده دندان، نان هم دهد مگر نه؟
هفتاد نانخور امسال من یک نفر بزایم!

باید نشان دهم که هستم هنوز قبراق!
تصمیم دارم آری بی دردسر بزایم!

مستاجریم ؟ باشیم! این چیزها مهم نیست!
حتی اگر شود که زیرِ کپر، بزایم!

هر جور هست باید کشور جوان بماند
حتی اگر مسن یا گیج و پکر بزایم!!

#پروین_جاویدنیا

@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
کارد وقتی می‌رسد بر استخوانِ گوسفند
تازه جان می‌گیرد اینجا داستان گوسفند

دست قدرت در میان بود از همان روز نخست
سود انسان را رقم زد با زیان گوسفند

کشتن فرزند کار سخت ابراهیم بود
سخت‌تر امّا نبود از امتحان گوسفند

خانهء خود را خدا هرچند جای امن ساخت
نیست حتّی در همانجا هم امان گوسفند

چشمشان وقتی که می‌افتد به خیل حاجیان
گرگ‌ها هم می‌رمند از کاروان گوسفند

«زاهد ظاهرفریب از حال او آگاه نیست»
می‌کند با کارد وقتی قصد جان گوسفند

آلت ‌قتّالهء او زود بالا می‌رود
دست وقتی می‌گذارد روی ران گوسفند

رنگ خون و رنگ خون و رنگ خون و رنگ خون
هر کجا باشد همین رنگ آسمان گوسفند

آنکه حرفی در گلویش مانده می‌فهمد چرا
بعد مرگش باز می‌ماند دهان گوسفند

این همه گفتیم امّا باز از حق نگذریم
آی می‌چسبد عرق با دنبلان گوسفند!

#جواد_نوری
@javadam_noori
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
در توییتر یک نفر را میشناسم از قدیم
دولت قبلی اکانتی داشت با نام نسیم

در تمام رشته ها میکرد اظهار نظر
از شکاف هسته تا پیوند اعضا تا لحیم

گاه میگفت از فلان تحقیق ناسا در فضا
گاه از جریان اقیانوسیِ گلف استریم

توی یک رشتو عمیق و فلسفی توضیح داد
تخمهایش را کجاها میگذارد یاکریم

غالبا در انتقاد از کار دولت مینوشت
نقدهای تند هم میکرد از حق نگذریم

چرخ چرخید و دمید از شرق صبح دولتش
در تویتی گفت بسم الله الرحمن رحیم

زیر پستش یک نفر با عکس چگوارا نوشت
دست حق بادا به همراه تو مسئول فهیم

بر اکانتش عکس دافی بود شد عبدلمناف
با سر و رویی شبیه ابن سینای حکیم

بعد از آن دیگر نه نقدی زد نه تحلیلی نوشت
رفت و با سر توی دیگ افتاد از حول حلیم

راه کج، پالان کج، رفتار کج، گفتار کج
راه می افتاد اما در صراط المستقیم

تیغ بران را به دستش داد چرخ روزگار
ماده را نازا نمود و کرد نرها را عقیم

پیش پایش داشت برمیگشت بخت از بختگان
ماند تنها برکه ای بی آب از حور العظیم

محو شد از خانه ها آذوقه مخصوصا برنج
خاصه نوع طارم و ممتاز وچمپا و شمیم

الغرض افتاد دست این قماش از نخبه‌ها
سرنوشت کشوری بیمار با حالی وخیم

آسمان گریان، زمین گریان، وطن گریان ولی
آخر این قصه خندان بود شیطان رجیم

#رسول_سنایی
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

 
#طنزیمات_ادبی
*( داد معشوقه به عاشق پیغام )
که شده جمعیت کشور پیر
 
کرده این فاجعه ی انسانی
سخت بر روح و روانم تاثیر
 
باید این وضعیت ناهنجار
بکند با مدد ما تغییر
 
قدر یک لحظه تعلل حتی
نتوان کرد در این امر خطیر
 
پس بیا با ننه ­ات از پدرم
اذن تزویج مرا زود بگیر
 
عاشق عاقل با منطق هم
که خودش بود از اقشار فقیر
 
خارج از پی‌وی دختر شد و زد
نعره ای سخت تر از نعره ی شیر
 
که برایم ننه جان زن بستان
یا بزن گردن من با شمشیر
 
مادرش شکر خدا گفت که کرد
عشق آخر پسرش را زنجیر
 
پس بلافاصله با فرزندش
رفت تا خانه ی آن ماه منیر
 
بعد یک هفته به شادی کردند
تن این کت سر آن تور حریر
 
خانه ای داد به آن ها دولت
کوچک اما عملاً عشق پذیر
 
همچنین هفته به هفته سبدی
پر قند و شکر و شیر و پنیر
 
عرضه کردند به او گرمیجات
شب به شب انبه و موز و انجیر
 
چون نباید برود بعد از کار
سمت آغوش زنش شب ها دیر
 
یک عدد خودروی ملی دادند
طبق وعده به پسر بی تاخیر
 
سهم یارانه اش افزون شد که
نخورد بر ته دیگش کفگیر
 
بیمه ی آتیه و درمانی
شد به نام همگی شان تحریر
 
بابت تربیت هر فرزند
یک پرستار جوان گشت اجیر
 
شد همه دغدغه ها از او دور
تا فقط بچه نماید تکثیر
 
هر که باور بکند شعر مرا
خورد از غیب بر اندامش تیر
 
من خودم خام همین شعر شدم
زن گرفتم، تو نشو خام، نگیر

 *ایرج میرزا

#احمدآوازه
@ahmadavazeh
@tanz20 👈

Читать полностью…
Subscribe to a channel