tanz20 | Unsorted

Telegram-канал tanz20 - طنزیمات ادبی

4882

«لبخند اصل را فقط از ما بخواهید» ✍️«طنزیمات ادبی» کانال مرجع است به‌روز و به‌لحظه حتّی! کپی ممنوع⛔️، فوروارد آزاد✅❤️ تماس با ما: @shirdel_1358

Subscribe to a channel

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی

تو عشق منی عمر منی جان منی
شیطان و خدا و کفر و ایمان منی

چیزی که ندارم به تو تقدیم کنم
این هفته نماز جمعه مهمان منی

#رحیم_رسولی
@khertenagh
@tanz20👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
خدایا سوختی با سوز بهمن ماه،باغی را
برای کرم شب تابی شکستی چلچراغی را

در این میدان که باید گوی سبقت از رقیبان بُرد
کَرَم کردی،به ما انداختی اسبِ چُلاغی را

فلک چرخید و قاف از هیبت سیمرغ خالی شد
نشاندی جای ققنوس اساطیری،کلاغی را

کدامین بیشه را دیدی که از شیرانِ در بندش
بخواهی گوش بسپارند فرمان الاغی را

خدایا این چه تدبیر است در کار جهانداری؟
رساندی تا مقام شاهبازی،جوجه زاغی را

در این تاریخِ سرتاسر عزا،شادی نمیبینم
که داغی تازه پوشانده ست روی کهنه داغی را

نشستی جای حق،ای کاش برمی‌خاستی یارب
که حق روشن کند در خانه ی مردم اجاقی را


#مصطفی_علوی
@moalavi
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
"شرابی تلخ می‌خواهم که مرداَفکن بُوَد زورش"
از آنهایی که مالِ ارمنستان است انگورش!

از آنهایی که حافظ خورده و‌ در شعر آورده
ولی یک عده می‌گویند عرفانی‌ست منظورش!

از آنهایی که می‌گویی به ساقی زود جورش کن
و ساقی نیز در عرضِ دو ساعت می‌کند جورش!

از آنهایی که وقتی می‌روی بالا دو پِیکش را
به زانویِ چپت هم نیست مُلک و امپراطورش!

از آنهایی که می‌اُفتی به یادِ رازی و کشفش
و گویی نور بر قبرش ببارد، قبر بر نورش!

از آنها که اگر غَسّال با آن مُرده را شویَد
لبِ کارونِ آغاسی بخوانَد مُرده در گورش!

اگر شیخی بفرماید حرام است این که می‌نوشی
بنوشی پیکِ بعدی را به عشقِ شیخ و دستورش!

اگر گوید کسی در آتشِ دوزخ بسوزی تو
بنوشی تا بسوزد هم دل و هم جای مذکورش!

نپرس از من چرا در کوچه‌ها با دَبّه می‌گردی
شرابی تلخ می‌خواهم که مردافکن بُوَد زورش!

#شروین_سلیمانی
@ShervinSoleimani
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی‌
رفتم و در کوه غریدم: شکاری نیست که!
کوه هم برگشت و در جا گفت: ...آری نیست که!

زهر ماری خواستم از مار، گفتا: زهر مار!
توی دست و بالم امشب زهر ماری نیست که!

گفته دولت قبل تابستان می‌آید کمبزه
گشتم اما توی تقویمم بهاری نیست که!

توی آن اوضاع ناهنجار گفتیم: ای به چشم...
توی این اوضاع از ما انتظاری نیست که!  

گفت مسئولی که من یک سر به زیر خط فقر
ناشتا رفتم ولی اصلاً فشاری نیست که

یک زمانی آدمی در غار، عمری می نشست
زیر «پونصد پیش و برجی پنج»، غاری نیست که!

«دوش با من گفت پنهان، کاردانی تیز هوش:»
کاردانم، تیزهوشم، عیب و عاری نیست که! 

گفت ما را جلوهٔ معشوق... گفتم جلوه اش؟
این برای هوش مصنوعی که کاری نیست که

این که داری این اواخر مثل سگ رویش کراش
پیر گنجشک است عاشق جان! قناری نیست که

می شد اصلا شعر حاضر را نگویم لاجرم
رفت باید تا تهش! راه فراری نیست که

این قدر مگذار لای چرخ خودروساز چوب!
این برادر! خودروی ملی است، گاری نیست که

مرغداری را دلم می خواست سازم قافیه
دفتر شعر است اما... مرغداری نیست که!

گفته شد این شعر از شخصی به نام قیصری است
تا خودم عیناً نبینم اعتباری نیست که...

#عبدالرضا_قیصری
@naftinashi
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
فقیه وقاضی و داروغه و مداح و روحانی
همه از کفر می نالند و مسلم از مسلمانی

خداوندا مسیح تازه‌ای مبعوث کن شاید
جهان مرده را احیا کنی با عشق درمانی

جوانان سعادتمندمان زهوارشان در رفت
بفرما پیر دانا این هم از نیروی انسانی

گرفتی حال مردم را و از آینده می گویی
چه سود از گل زدن ای شیخ بعد از سوت پایانی

ثوابش کمتر از حج و نماز مستحبی نیست
نشستن پای صحبتهای زنهای خیابانی

زبان غرق سکوت است و قلم از ترس خاموش است
چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی

شراب تلخ می خواهم که مرد افکن بود زورش
نه پول نفت می خواهم نه آب و برق مجانی

#مسلم_حسن_شاهی__راویز

@moslemhasanshahi
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی‌
می توانم یزد را تبدیل به بندر کنم
خویش را مجبور به بلعیدن شبدر کنم

با گلی صحبت کنم که خواستگارش بلبل است
این دو را در باغچه با هم زن و شوهر کنم

با سه گرگ و پنج خرس و نه پلنگ و هفت شیر
در اتاقی پنج در سه چند هفته سر کنم

پنج روزه دور دنیا را بگردم با الاغ
تازه فرزندان خود را هم سوار خر کنم

یک تریلی بار گندم را سفارش داده و
دانه دانه بشمرم تا وارد دفتر کنم

این بنی آدم که سعدی گفت از یک گوهرند
را شده حتّی به زور اعضای یک پیکر کنم


اینهمه آسانتر و ممکن تر از این است که
ادّعاهای عجیب شیخ را باور کنم

#حسین_گلچین
@hosseingolchin
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی‌
از نو رسیده یونجه به باغ الاغ ها
تحریک شد دوباره بزاق الاغ ها

هرجا دوباره بحث همین اتفاق هاست
اخبار دست اول و داغ الاغ ها

یک عده مثل خرمگس از صبح تا غروب
هی می شوند موی دماغ الاغ ها

کافی است تا که بوی خر مرده بشنوند
صف می کشند پشت اتاق الاغ ها

خرها همان خرند به قول شما فقط
تغییر کرده زین و یراق الاغ ها

هرگز خری عقیم نبوده از آن نظر
هرگز نبوده کور اجاق الاغ ها

وقتی چراغ رابطه تاریک بوده است
روشن نبوده نیز چراغ الاغ ها

تنها حساب خرتوخری را نکرده بود
قانون ازدواج و طلاق الاغ ها

من فکر می کنم که همه فکر می کنند
گاهی به پای لاغر و ساق الاغ ها

جمعی به فکر نظم نوین جهانی اند
با دسته بیل و چوب و چماق الاغ ها

شاید دوباره زحمت بار زمین ما
افتاده روی دوش الاغ الاغ ها

گویی صدای عرعر تازه شنیده است
دنیا دوباره رفته سراغ الاغ ها

#رحیم_رسولی
@khertenagh
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی‌
وا کن پر و بال را،دمِ پرواز است
پژواک صدای حق طنین انداز است

ای شیخ اگر طالبِ حورالعینی
درهای بهشت در فلسطین باز است

#مصطفی_علوی
@moalavi
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی‌
غم مخور زاهد پاکیزه نهاد
که خلایق شده‌اند اهل فساد

به جهنم که کسی آدم نیست
به درک نیست کسی فکر معاد

نه فقط کار شما خوابیده
شده بازار هنر نیز کساد

شکر کن اهل تفکر نشدی
فکر معقول بفرما استاد!

تو اگر این طرفت هست خراب
لااقل آن طرفت هست آباد

ما که بیچاره دو‌ سر سوخته ایم
این ور و آن ور ما رفت به باد

این همه قافیه سازی کردیم
این همه خط خطی اعصابِ مداد!

باز یک عده به ما می گویند
بنویسیم و بمانیم به یاد

ما نوشتیم؛ چرا ننوشتیم؟!
ما نوشتیم؛ کسی گوش نداد

ننوشتیم مگر صبر کنید؟
غوره حلوا شود از صبر زیاد

مَردم آنقدر تحمل کردند
که دهان همه شد... اُو مای گاد

ننوشتیم مگر خوش باشید؟
نرسد آدم غمگین به مراد

چه کسی از ته دل می خندد؟
چه کسی هست بلا نسبت شاد؟

ما هم البته اگر می بینید
ظاهراً ما را با روی گشاد

دل خود را الکی خوش کردیم
اهل فرهنگ و زبانیم و سواد

درد ما بیش تر از درد همه ست
درد ما درد عمیق کلمه ست

این هم از طالع وارونه ی ماست
که در این دوره ی بادا و مباد_

مانده در دست نویسنده مداد
پاک کن دست ممیّز افتاد

نشنیدید مگر سعدی گفت
سنگ ها بسته و سگ ها آزاد!

#رحیم_رسولی
@khertenagh
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی

ای نام خدا پیش شما برکتِ دکّان
ما را غم نان است و شما را غم لبنان

از یُمن قدمهای شماهاست که هر روز
دنبالِ غذاییم سرِ سطلِ خیابان

تدبیر شما چیست در این برهه ی حساس
جز وعده ی بی حاصل و بحران پسِ بحران

مختومه نخوانید،که در محضر تاریخ
باز است کماکان سرِ پرونده ی آبان

باتوم به دستانِ شما،امر به معروف
کردند و پرید از سر مردم،تبِ ایمان

هرچند که از جنگ و تجاوز خبری نیست
سرخ است زمینِ وطن از خون جوانان

ای کاش کمی شرم و حیا بود شما را
از همت و بابایی و صیادی و دوران

تا فرصت از این بیشتر از دست نرفته ست
ای کاش بیایید فرود از خر شیطان


#مصطفی_علوی
@moalavi
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
ما از فضولان جهان بودیم از اوّل!
مشکل گشای دیگران بودیم از اوّل

از بس که مایه تیله و سرمایه داریم
روزی رسان این و آن بودیم از اوّل

در جنگهای مصر و لبنان و فلسطین
از نسل رستم پهلوان بودیم از اوّل

هروقت در هر جای دنیا آدمی مرد
با مادر او مهربان بودیم از اوّل

در عرصه ی بین الملل همتا نداریم
آقای اجلاس سران بودیم از اوّل!!

شفّاف و صاف و منعطف مانند ساپورت
در چشم هیز دشمنان بودیم از اوّل

بر کلّ کشورهای دنیا پشت کردیم
زیر فشار بی امان بودیم از اوّل

تحریم هی از کولمان میرفت بالا
ما پلّه های نردبان بودیم از اوّل

در پیچ و خم های سیاست یکّه تازیم
مانند نیسان پرتوان بودیم از اوّل

نام آوران عرصه ی تولید و صنعت
در کار مونتاژ ژیان بودیم از اوّل

با صادرات نخبه گینس را شکستیم
چون حامی نسل جوان بودیم از اول!

#علی_صباغ
  @sheribaraieto
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
ندانم از چه همچین است حالم
خراب و زار و سنگین است حالم

بلرزد جمله اجزاء وجودم
شبیه وقت تلقین است حالم

همه آشوب در دل دور در سر
چو اوضاع فلسطین است حالم

گهی پایین تر از سرباز صفر است
گهی بالا چو فرزین است حالم

گهی ترسوتر از احوال «میری‌ست»
گهی چون حال «فردین» است حالم

درونم اجتماع بی نوایی‌ست
«کوزت»، «وال ژان» و «فانتین» است حالم

ز هم پاشیده از هر اتّفاقی
گمانم «MADE IN CHIN» است حالم

دمادم در غم اهواز و بوشهر
کرج، شیراز، قزوین است حالم

سراب و قروه و تبریز و تهران
درود و رشت و نایین است حالم

پریش از قصّه‌ی لیلا و مجنون
خراب از ویس و رامین است حالم

چو خسرو در عذاب از دست فرهاد
به تلخی همچو شیرین است حالم

غمین از انقراض یوز و آهو
پلنگ و جغد و شاهین است حالم

پریشان از بهای آب و برق است
نزار از نرخ بنزین است حالم

به هر سو بنگری زهد ریایی
گرفته از غم دین است حالم

ز بد عهدی امریکا و لندن
مکدّر از کرملین است حالم

بدو گفتم مگیر از هر کلامی
بگوشش ذکر یاسین است حالم

خدایا حال ما نیکو بگردان
کنون محتاج آمین است حالم

#نوید
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
همه در مدرسه اول الفبا یاد میگیرند
سپس تقسیم وضرب وجمع و منها یاد میگیرند

به فرزندانتان اصلا خشونت را نیاموزید
نیازی نیست،کم کم جنگ و دعوا یاد میگیرند

علیرغم همه محدودیتها بچه های شیخ
زبان مادری را در اروپا یاد میگیرند

ازین کشور به آن کشور نبر اهل و عیالت را
فلانی! راه دزدی را همینجا یاد میگیرند

من از آن حسن روز افزون که یوسف داشت دانستم
که دختر های مصری از زلیخا یاد میگیرند

نمی خواهم بگویم هجمه ی دشمن موثرنیست
و اما بچه ها معمولا از ما یاد میگیرند

نگفتم خاطرات انقلابی را نکن مکتوب؟
عوام الناس می خوانند وفردا یاد میگیرند

#مسلم_حسن_شاهی

@moslemhasanshahi
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
هزار سال فزون خوانده‌اید بر منبر
به گوش پیر و جوان روضه‌ی علی‌اصغر

که عهد تیر و کمان یافت طفل شش‌ماهه
ز دست حرمله تیر سه‌شعبه در حنجر

ولی به دست شما ماند روی دست زمین
بلی جنازه‌ی هفتاد نوگل پرپر

یکی از آنهمه مهساست آنکه اول بار
گرفت دامنتان را و کردش از خون تر

که آوخ آوخ از آن خون پاک دامنگیر
که الله الله از آن زلف پیچ‌و‌تاب‌آور

که من چه گویم از آن فتنه‌ی شکاف‌انداز
که من چه گویم از آن آتش شررگستر

درید بر تن خورشید روگرفته، حجاب
کشید چادر ابر سیاه را از سر

بقای مادر او آنکه زاد از او این مه
فدای آن بشری کاین فرشته راست پدر

که اسم رمز زن و زندگی و آزادی
سند نمی‌خورد الا به نام این دختر

چه دختری که زمین زیر پاش می‌لرزد
چه دختری که می‌ارزد به صدهزار پسر

چه دختری که از انسان بعید بود پری
چه دختری که از اینسان نزاده از مادر

چه دختری که جگرگوشه‌ی هزاران دل
چه دختری که یکی داغ و بیشمار جگر

چه دختری که یکی نوحه‌ی گریبانگیر
چه دختری که یکی صیحه‌ی گریباندر

چه دختری که به گوش فلک یکی سیلی
چه دختری که به جان جهان یکی اخگر

چه دختری که چه کباده‌ها کشید از دست
چه دختری که چه عمامه‌ها پراند از سر

چه دختری که برآورد رشک صد رهزن
چه دختری که درآورد اشک صد رهبر

چه دختری که به او چشم کشوری روشن
چه دختری که زد آتش به جان عصر حجر

چه دختری که برآشفت خواب خرد و کلان
که درروند چنانچون فشنگ از بستر

چه دختری که چنان خلق را به هوش آورد
که برجهند ز جا چون سپند از مجمر

چه دختری که به هر تار موش حلقه‌به‌گوش
هزار کاوه‌ی ضحاک‌بند آهنگر

چه دختری که به یک ضربه جمع کرد از بیخ
بساط امر به معروف و نهی از منکر

چه دختری که به خوبی خرید بی‌تقصیر
در این معامله صد ملک دل به نیم نظر

چه دختری که هنوز از قصور خود خجلم
اگر ز خامه بریزم به پاش درّ و گهر

چه دختری که برآمد گشاده‌رو ز محاق
که بی‌حجاب درآید ز پشت پرده قمر

چه دختری که بدان زلفکان روزافزون
سحر کشید چو شمشیر، شب فکند سپر

تبارک الله از آن زلفکان حلق‌آویز
که ریزد از سر هر تارشان هزار هنر

دو زلف بلکه دو پیچیده‌ سر ز حکم عسس
دو زلف بلکه دو گردن‌ کشیده از معجر

دو زلف بلکه دو زنجیره‌باف گردنه‌گیر
دو زلف بلکه دو لشکرشکاف غارتگر

دو زلف بلکه دو رودابه‌ی تهمتن‌زای
دو زلف بلکه دو گردافرید گنداور

دو زلف بلکه دو کشورگشای شهرآشوب
قشون‌کشان به یسار و یمین دو اسکندر

دو زلف بلکه دو موج‌‌آفرین سیل‌آسا
که از تلاطم آن یک نفر نیافت مفر

دو زلف بلکه دو زاینده‌رود خون‌آلود
گذشته شهر به شهر آبش از سر کشور

دو زلف بلکه دو ایمان‌پریش کافرکیش
کشیده یکتنه از خیل مومنان کیفر

دو زلف بلکه دو حبل‌المتین لامذهب
دوصد فقیه رسن‌تاب کرده در چنبر

دو زلف بلکه دو زاهدگداز مساله‌ساز
که چشم زهد شود کور، گوش شیطان کر

دو همپیاله دو همداستان دو همبازی
دو همقبیله دو همراستا دو همسنگر

از آن زمان که بهم ریخت نظم جنگل را
نظام جور نچرخیده بر همان محور

وزان دقیقه که ماشین سلطه را چپ کرد
هنوز حضرت آقا نکرده راست کمر

هنوز در شش‌‌ و بش مانده بین خوف و رجا
نجسته راه برون‌رفت طفلک از ششدر

هنوز ارّه‌به‌ماتحت مانده تا چه شود
کند چماق اثر یا دهد هویج ثمر

چنان درسته برآمد ز مار ظلم دمار
که بخت ظالم از آن روز خفته است دمر

بسان سیل روان گشت و ساخت کن‌فیکون
چنانکه زلزله لرزاند و کرد زیر و زبر

فشاند شعله در انبار کاه صاعقه‌وار
نشاند رعشه بر اندام کوه چون تندر

درید چادر ظلمت از انفجار فلق
پرید رنگ رخ شب از انقلاب سحر

که الله الله از آن خون پاک دامنگیر
که گرچه ریخت به ناحق ولی نرفت هدر

فراروید از این خون فراروید فرا
حذر کنید از این خون حذر کنید حذر

جواب آنکه «چه کرد و که بود» از این مجمل
تو خود حدیث مفصل بخوان الی آخر

#سید‌حامد_احمدی
@sokhanshahi
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
مدّاحیسم!
مدّاح که اشتیاقِ دانشکده داشت
آن ناحیه را ارثِ پدر می‌پنداشت

با تکیه زدن به کُرسیِ استادی
یک تپه در این دیار باقی نگذاشت!

ا----------------------------ا

دانشکده دشتِ نینوا خواهد شد
کمپانیِ نوحه و عزا خواهد شد

تا چند صباحِ بعد هم یک مدّاح
جرّاحِ پروستاتِ شما خواهد شد!

ا----------------------------ا

کابینهٔ بی‌سواد تشکیل دهید
دستِ متخصصانِ ما بیل دهید

جای خلبان و دکتر و دامپزشک
مدّاح به این جامعه تحویل دهید!

ا----------------------------ا

هر طالبِ علم را بپیچانیدَش
با روضه و اَلعَطش بگریانیدش

دانشکده جای هیئتِ علمی نیست
با هیئتِ نوحه‌خوان بچرخانیدش!

ا----------------------------ا

با این همه بیچارگی و بی‌راهی
با عمرِ مزخرفی به این کوتاهی

تا اینکه به پُست و جایگاهی برسیم
باید برویم رشتهٔ مداحی!

#شروین_سلیمانی
@ShervinSoleimani
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
«شراب تلخ می خواهم که مرد افکن بود زورش »
به شرطی که نبیند گشت نامحسوس از دورش

عبادت‌های بعضی مومنین بودار میباشد
بهشتی دیده اند و حوریان جور وا جورش

به دانشگاه رفتم پادگان آمد به یاد من
که هر دو مشترک بودند در میزان کافورش!

من از این سینمای گیشه ای  صدبار بیزارم 
که آن «یارو» بُود از کارگردان های مشهورش

مدیری می شناسم جیب او بسیار جادار است
که در جیب کتش جا می شود بهرام با گورش!

به غیر از اینکه باید رفت با او با زبان خوش
چه باید کرد هنگامی که معذور است مامورش

جهان را قهوه ای می دید آن «یارو» به کنجی رفت
و چسبانید شیئ قهوه ای رنگی به وافورش

برایش شعر گفتم گفت:جمعش کن بینیم بابا
نمی‌دانم چه بود از گفتن این حرف منظورش

ببین گندش درآمد وای کل شهر فهمیدند 
خداوندا خدایا در نیاید بیش از این شورش

بدان یک جای کار این جهان همواره می لنگد
دلیل روشنی دارم ببین لنگ است تیمورش

«یکی از عقل می لافد یکی طامات می بافد »
جهان شاد است با نطق ریاست‌های جمهورش

خودش خیلی بلا می باشد آن یار بلا بُرده
تو هم لطفاً خداوندا نگهدار از بلا دورش

دلش را زد به نام ما به یاد این وفاداری
لبانش را به مهر بوسه فرمودیم ممهورش...

#سعید_بیابانکی

@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
ولوله افتاد به ذرّات ما
ذکر تو شد ورد مناجات ما
سرخی تو قبلهٔ حاجات ما
گوجه نظر کن به مکافات ما
ای به فدای تو پروستات ما !

هست میان دل و ‌جان حُبّ تو
آب حیات ابدی رب تو
داده دل غمزده را خب به تو...!
بی ادب و با ادب و لات ما
ای به فدای تو پروستات ما

اغذیه عاری شده از رنگ و بو
سرخی استانبولی و قیمه کو؟
آب خورشت است کنون آب جو
چشم به راهت همه غلات ما
ای به فدای تو پروستات ما

گفت: بخر یک دو سه تایی زنم
مشتری بی زر و زورت منم
ما همه چشمیم و تو نور ای صنم
پیش دو چشم آمده اموات ما
ای به فدای تو پروستات ما

نرخ پلاسیدهٔ تو شیش نیست
جیب مرا چار تومن بیش نیست
شاهِ گدا مستحق کیش نیست
بر تو چه عاید شود از مات ما؟
ای به فدای تو پروستات ما

حال که دیوانه شدم می روی!
بی سر و سامانه شدم می روی!!
راهی میخانه شدم می روی!!!
وای به حال ادبیات ما
ای به فدای تو پروستات ما


#مهدی_خضری
#گوجه

@greenmehdi
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
رود طغیان کرد و شهر و روستا را آب برد
فرض کن تاریخِ این جغرافیا را آب برد

یک‌نفر حالا بیاید با توکل بر خدا
نیل را با بیل بشکافد عصا را آب برد

آنقَدر از قوم نوح و قوم موسی گفت شیخ
تا خلاصه پیروان مصطفی را آب برد

(زاهد زاهدپرست از حال ما آگاه نیست)
ظاهرا اصلا نمی‌فهمد کجا را آب برد

خانه‌تان آباد  دهقانان فداکاری کنید
ایهاالناس آبروی ناخدا را آب برد

چندسالی در مسیر سیل دکان ساختید
گاوتان زائید و دکان شما را آب برد

گر جسارت نیست توهین نیست بالا غیرتاً
مسلمین از سجده برخیزید ما را آب برد

#مسلم_حسن_شاهی

@moslemhasanshahi
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی‌
تا کی برای خود طلب درد سر کنم؟
يک‌چند نیز زمزمهٔ بی‌خطر کنم

دکتر شوم علاج کنم جوع کلب را
درمان قوز بینی و درد کمر کنم

گاهی به گوشه‌ای بنشینم حکیم‌وار
گوشی حرام نغمهٔ مرغ سحر کنم

خرج سفر ندارم و البته بهتر است
در عالم مطالعه سیر و سفر کنم

اصلاً مرا چه کار به کار امور ملک
تا چند عمر خویش هبا و هدر کنم؟

وقتی صلاح مملکت خویش، خسروان
دانند؛ من چرا به عبث شور و شر کنم؟

آخر به من چه قیمت این جنس و آن متاع؟
می‌باید از مطامع دنیا گذر کنم

تا کی شکم‌چرانی و اینگونه کارها؟
وقت است از خوراک اضافی حذر کنم

تخدیر و باده‌ماده‌گساری؟ بلا به دور!
وقت است شرب خمر به خون جگر کنم

وقت است تا گیاه و میاهی مقرر است
مرتاض‌وار تغذیه را مختصر کنم

وقت است بهر جستن معنای زیستن
وقتی تباه فرق کرنگ و کهر کنم

وقت است کانبساط خودم را دقیقه‌ای
بر اقتصاد مملکت خود نظر کنم

وقت است تا که دست بشویم از اعتراض
خود را خرفت و بی‌جنم و کور و کر کنم

وقت است تا رها شوم از قیل و قالتان
خود را به مخزن کتبم مستقر کنم

آخر چرا به خاطر یک‌مشت حرف مفت
از زیستن گذار کنم ترک سر کنم؟

آری رجال مملکت ما ملائکند
باید دعایشان همه شب تا سحر کنم

خدمت به خلق لایق ارباب صندلی است
من بنده به که ترک غم کارگر کنم

مردم دچار هستن خویشند‌؛ من چرا
خود را برای خاطرشان دربه‌در کنم؟

هنگام حادثات که هنگام مضحکی است
شایسته نیست نالهٔ این‌المفر کنم

برّی است غرق نعمت و بحری است غرق دُر
لعنت به من شکایت دیگر اگر کنم

آه ای برادران مسلمان راستگو
تنها اجازه تا گله‌ای مختصر کنم،
آن‌هم نه از اسیری خلقی که قانعند
چون من که قانعم به کم و بیش سر کنم:
اما اجازتی که به یمن دروغتان
چشمی به یاد گوشی همراه تر کنم

البته نز تظلم و مظلومیت؛ چه من
آن نیستم که خویشتن خویش خر کنم

آری من آن نی‌ام که پی دستگاه خویش
ویلان شوم به دشت و در و گریه سر کنم

ما را نموده‌اید بدهکار یک جوان
تنها برای اینکه به ترک هنر کنم؟

ترک هنر کنم؟ حرجی نیست؛ ترک شد
او ترک من نمی‌کند و من اگر کنم

اما چگونه باقی قسط نداده را
از شرم خلف وعده سر از جیب بر کنم؟

من استتار یاد ندارم که خویش را
در چادری و ملحفه‌ای مستتر کنم
آن‌گاه از کنار دکان همان جوان
چون میگ‌میگِ قصه شتابان گذر کنم
دانسته‌ای که ساده‌دلم پس نمی‌روم
زین قصه جمع عالمیان را خبر کنم
آری درست حدس زدی چون من اتکال
تنها به نزد خالق نوع بشر کنم
گمنام خوشترم من و خوشنام خوشترین
خود را خفیف می‌کنم، ار نامور کنم



حال از قصیده عزم سوی مثنوی کنیم
قدری دلیل و حُجّت و مجت قوی کنیم

رفتارتان نمایش ناب فریب بود
خیلی عجیب بود به‌قرآن عجیب بود

من سربه‌زیر بودم و مایل به گفت‌وگو
فرزانه‌پیر بودم و مایل به گفت‌وگو

مردی خیاره بودم و فرزند شهرتان
از عشق شهرتان شده پابند شهرتان

از مملکت فرار نکردم به صد دلیل
خود را ستاره‌دار نکردم به صد دلیل

من عاشق تمامت این خاک بوده‌ام
از مخلصان این وطن پاک بوده‌ام

بر جای اینکه قدر ببینم تلف شدم
بر جای اینکه صدر نشینم تلف شدم


بسیاربار ظلم عیان دیدم از شما
ظلم عیان و زخم زبان دیدم از شما

از دستگاه تلفن همراه بگذریم
آیا نگفته‌ای که من و تو برادریم؟

وقتی برادری به برادر دروغ گفت
انگار خدعه کرد و به مادر دروغ گفت

من می‌روم شما و جهانی که بعد من
تبدیل می‌شود به مکانی پر از لجن

آری نمایش تو نماد  فریب بود
والله عجیب بود به مولا عجیب بود

#علی‌اکبر_یاغی‌تبار
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی‌
حق زن بی حجاب قطع نفس است
بازیگر سر برهنه جایش قفس است

آقای وزیر، ردّشان کن بروند
حاجی ثقتی برای ارشاد بس است


#خلیل_جوادی
@khalil_javadi
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی‌
امید من همه آنست که شود تشکیل
میان دشت ستم کشور «فلسطائیل»
 
صفا و صلح بیاید به کُل منطقه، شاد
شود تمامی زرادخانه ها تعطیل
 
نه حمله جانب کنسرت از جناح حماس
نه قتل عام عرب‌ها به دست اسرائیل
 
خوشا که وابرهد مردم فلسطینی
از آنچه سال پس از سال شد بر او تحمیل
 
امید ما همه آنکه دو ملت آنجا
شوند همدل و همخانه، مثل یک فامیل
 
چنان یهود و مسلمان کنار هم باشند
که توی گور بلرزد جنازه چرچیل!

#هادی_خرسندی
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی‌
از تراز خط لب لبخندمان افتاده است
عامل تقویت پیوندمان افتاده است
 
روی خاک از زیر طاق خانه ی چشمانمان
آنکه خود از خاک غم می کندمان افتاده است
 
شور تلخی را درآورده به شدت روزگار
با فشار رو به رشدش قندمان افتاده است
 
رونق بازار طنازی چنان کم شد که دل
سکه اش از دیده ی دلبندمان افتاده است
 
بس که خالی بسته ایم و نام حق را برده ایم
اعتبار و حرمت از سوگندمان افتاده است
 
مثل خورشید غروبیم از خجالت، چشممان
تا به ماه گونه ی فرزندمان افتاده است
 
فرق چندانی میان فصل های سال نیست
شور و شوق عید از اسفندمان افتاده است
 
(عالمی دیگر بباید ساخت از نو آدمی)
مهربانی کم کم از پسوندمان افتاده است

#احمد_آوازه
@ahmadavazeh
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی‌
نه ترس از دشمن غدار دارم
نه خوف از حمله ی کفتار دارم

نه از زنجیر و از زندان بترسم
نه وحشت از طناب دار دارم

برو آقا! برو آقای مسئول
من از کار شما آمار دارم!

نفس در سینه تا دارم بترسید
کماکان با شماها کار دارم

مگو ای کاش، شاید، باید، افسوس
خودم البته استحضار دارم

در این اوضاع وانفسای بی خود
هوای بردن اُسکار دارم

برای نیش خوردن از رفیقان
درون ِ آستینم مار دارم

نمی دانم شما ناهار خوردید؟
ولی من میلِ به ناهار دارم!

به زیر بارِ جبرِ اقتصادی
تنی دررفته از زِهوار دارم

اگر در سفره ام مرغی نباشد
ولی در پای خود شلوار دارم!

ندارم تار و تنبک توی خانه
از این رو روزگاری تار دارم

در این گرمای بندر حال و روزی
شبیه کودکانِ کار دارم

به هم خورده ست قانون طبیعت
به جای همسرم ، من بار/ دارم!

یکی می گفت مازوخیسم داری
نمی دانم ولی انگار دارم!!

#راشد_انصاری
@rashedansari
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

کراوات
#طنزیمات_ادبی
مدّعی دید کراواتم و غرّید چو شیر
گفت این چیست که بر گردن توست ای اکبیر؟
گفتمش چاکرتم، نوکرتم، سخت مگیر
می‌کنم پیش تو اقرار که دارم تقصیر
کآنچه اسباب گرفتاری هر مرد و زن است
همه تقصیر کراوات من است!

لکّه ی غرب به دامان شما اصلا نیست
نام دختر کتی و مرسده و ژیلا نیست
کت خوش فرم شما طرح فرنگی‌ها نیست
جین آن تازه جوان تحفه ی آمریکا نیست
این کراوات فقط کار سوئیس و وین است
همه تقصیر کراوات من است

گر که سیمرغ نشسته است سر قلۀ قاف
کند از یاریِ مرغان دگر استنکاف
گر که اصناف ندارند اثری از انصاف
گر کند بخش خصوصی به خلایق اجحاف
گر فلان گردنه در دست فلان راهزن است
همه تقصیر کراوات من است

آن سخن‌های غم‌انگیز که مردم گویند
آنچه از شدّت بحران تورّم گویند
آنچه از روی تأسف به تألّم گویند
یا که از راه تمسخر به تبسّم گویند
وآنچه نشخوار زن و مرد به هر انجمن است
همه تقصیر کراوات من است

گر به هر کوچه زباله است چو خرمن توده
گر در این شهر ز بس گشته هوا آلوده
دم به دم دود به حلق تو رود یا دوده
کارها گر همه پیچیده به هم چون روده
جوی‌ها گر همه آکنده ز لای و لجن است
همه تقصیر کراوات من است

خیط، گر وضع اتوبوس بُوَد داخل خط
یا اگر مثل غریقی تو گرانی است چو شط
گر خر کل حسن از گرسنگی گشته سقط
اگر آن لامپ که روزی سه تومن بود فقط
این زمان قیمت او بیش‌تر از صد تومن است،
همه تقصیر کراوات من است

زنده یاد #ابوالقاسم_حالت
🍃(1298-سوم آبان 1371)🍃
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
زنگار گرفته،رنگ باید بخورد
پیرِ رمه  را پلنگ باید بخورد

سر را که به بالشِ خرد نگذارید
یک روز به تخته سنگ باید بخورد

#تورج_میرزا
@yallanchi
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
باید به تحولات خوش بین باشیم
مشغول به واردات از چین باشیم

ای کاش یکی به ما بگوید تا کی؟
ما قلکِ مردم فلسطین باشیم

#جواد_شیردل

@javadshirdel58
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

تب نمودیم و از مطب گفتند
ناله کردیم و از طرب گفتند

زنده ماندیم ، مردگی کردیم
فحش خوردیم و از ادب گفتند

لنگ نان شب و دو نخ سیگار
مانده بودیم و از *حلب گفتند

ناامید از هر آن چه باید و نیست
گریه کردیم و للعجب گفتند

حسرت یک ستاره بر دل ماند
کهکشان در ید عرب گفتند

از زبردست مست با ایمان
مشت خوردیم و از وجب گفتند !

خون دوید از رگ خیابان ها
زخم خوردیم و بی سبب گفتند

هر چه رفتیم نارسیدن بود
هر چه ماندیم با غضب گفتند :

ای خلایق چقدر ناشکرید
شکر گفتیم و باز سب گفتند

پشت دین از خدا جدا ماندند
ترک واجب به مستحب گفتند

کشور از شش جهت به یغما رفت
شاعران از جناب لب گفتند !

#محسن_مرادی_مصطفالو

@tanz20

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

مهرنامه:
#طنزیمات_ادبی

ای معلّم؛ گرچه نانت آجر است
جیب تو هرچند از خالی پر است
خانمت هرچند گرم غرغر است!
مهر آمد؛ گریه و زاری مکن
در کلاس درس کم‌کاری مکن!

دولت ما، حامی اشراف اگر
کرد در حقّ شما اجحاف اگر
در فشاری در فسا و خواف اگر
از غم خود پرده‌برداری مکن!
در کلاس درس کم‌کاری مکن

روح خود را اندکی تلطیف کن
بد مگو؛ از شغل خود تعریف کن!
شغل خود را بهترین توصیف کن
شاد باش؛ اظهار بیزاری مکن!
در کلاس درس کم‌کاری مکن

گرچه کارت تلخ و تکراری شده
سخت و اجباری، خودآزاری شده
کار تو با اینکه بیگاری شده
شِکوه از اجحاف و بیگاری مکن
در کلاس درس کم‌کاری مکن

در کلاس از شادی‌ات بشکن بزن!
بوسه بر رخسار مرد و زن بزن
از شراب ناب و مردافکن بزن!
فکر دزدی و زمین‌خواری مکن!
در کلاس درس کم‌کاری مکن

گر فلانی کرده غارت بی‌خیال!
دارد او دائم طهارت، بی‌خیال
می‌کشد از ما خجالت، بی‌خیال
پیش او داد از گرفتاری مکن
در کلاس درس کم‌کاری مکن

تربیت کن بچّه‌ها را خوب و راست!
چپ اگر باشی حسابت با خداست
می‌خوری از کجروی‌ها چوب و ماست
خویش را چون دزد بازاری مکن
در کلاس درس کم‌کاری مکن

فکر شام و پوشک و شلوار باش!
ریش بگذار اندکی، هموار باش!
فکر فرزندآوری، پُرکار باش
فکر بدبختی-بدهکاری مکن
در کلاس درس کم‌کاری مکن

مهر را با خنده‌ات آغاز کن
دست‌ها و نیش خود را باز کن
سوی میز و مدرسه پرواز کن
از نثار علم خودداری مکن
در کلاس درس کم‌کاری مکن

#علیرضا_رضایی
@seghani
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
گرچه در هر کوی و برزن مار و کژدم ریخته
گو ببارد مار و کژدم ترس مردم ریخته

رقص‌رقصان خون به رگ‌های خیابان می‌دود 
تا شراب انقلاب از شارب خم ریخته

قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود
سیل خون کز زلف هر موجش تلاطم ریخته

از سنندج زاهدا خون می‌رود تا زاهدان
از جوانرود آمده‌ست این خون که تا قم ریخته

خون سارینا و ژینا مانده بر دست زمین؟
یا دو چشم آسمان بر خاک، انجم ریخته؟

آسیاب انقلاب است اینکه می‌چرخد به خون
نان‌خور سرکوب در آن گرچه گندم ریخته

خشم مظلومان به خونخواهی خشاب انباشته
پشم ظلم و ظالم از اینسان تظلم ریخته

اینطرف خلق آتش جوش و خروش افروخته
آنطرف سرکوب و خون بنزین و هیزم ریخته

بانگ ملّت چشم برلین را به سقّز دوخته
آبروی دولت از رم تا به جهرم ریخته

ای رعیّت قفل و زنجیر رعایت درشکن
کز حکومت چنگ و دندان تحکم ریخته

درمی‌آرد چرخ بازیگر ز یَک‌یَک‌شان دمار
گرچه در هر کوی و برزن مار و کژدم ریخته

#سید‌حامد‌_احمدی
@sokhanshahi
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی

من یک جوان ساده و بی سر زبانم 
هم مذهبی هم قرطی‌ام ، حدمیانم 
گاهی شدیداً عاشق خردادیانم 
گاهی شدیداً عاشق حدادیانم 

من دوست دارم دكتر جراح باشم 
جراح اگر قسمت نشد مداح باشم 

مداح ، یعنی آن که خود باب‌المراد است 
بیش از تمام باسوادان باسواد است 
فردی مودب بوده ، زورش هم زیاد است 
در پشت فرمان نیز مشتاق جهاد است 

مداح باید در پی اِن‌قُلت باشد 
چیز زیادی نیست دستش کلت باشد 

هركس بگیرد سبقت از مداح یاغی‌ست 
مزدور امریکاست بی‌شک یا عراقی‌ست 
یعنی که کافربوده ، انسان الاغی‌ست 
تیری به مغزش هم نشیند اتفاقی‌ست 

یعنی که حقش بوده باتیری بمیرد 
تا بعد از این از «مادحین» سبقت نگیرد 

از بس که دشمن می‌کند پرونده سازی 
گردیده رسم «مادحین» شاکی نوازی 
هركس شكایت برده از آنها به قاضی 
باشیشه‌ی نوشابه‌ای گردیده راضی! 

مداح دلسوز و رئوف و مهربان است 
این شایعات تازه کار دشمنان است 

دنبال قرطی بازی و بی‌غیرتی نیست 
معشوقه هم دارد اگر اسمش کتی نیست 
دنبال پول و وعده‌های قیمتی نیست 
او شیر میدان است و شیر «پاكتی» نیست 

مداح باید چپ نباشد ، راست باشد 
قلیان برایش هر زمانی خواست ، باشد 

اصلاً نباید ذره‌ای گمراه باشد 
مداح باید مثل یک مداح باشد 
از جرگه‌ی «انصار حزب‌الله» باشد 
دور و برش چندین نفر همراه باشد 

باید خرامان و کمی بی‌حس بیاید 
باید که با تأخیر در مجلس بیاید 

آنها تماماً با حیا و با شعورند 
پامنبری‌هاشان بدنساز و قطورند 
از آلت لهو و لعب بسیار دورند 
دلخسته از موسیقی و فسق و فجورند 

غیر از «سلام من به تو یار قدیمی» 
از هایده ، چیزی نمی‌داند علیمی 

خود مجری قانون و خود قانون گذارند 
بر حفظ ارزشها شدیداً پافشارند 
دوشكا و آرپی چی و مین و تانک دارند 
دیگر چه می‌خواهی که مداحان درآرند؟! 

بی‌کلت آنها امنیت آری نداریم! 
با بودن مداح «دوشواری» نداریم 

از او نمیبینی گناهانی خفن را 
بیند به چشم خواهری او مرد و زن را 
مداح می‌سازد به تنهایی وطن را 
مداح می‌بُرّد اضافات بدن را 

تا در وجود مردمان عیبی نماند 
او هرچه بیرون می‌زند را می‌براند 

شكر خدا عاری زچشمی هیز هستند 
از شاکیان «روز رستاخیز» هستند 
استاد در هر مبحث و هر چیز هستند 
در ورزش و علم و سیاست نیز هستند

جان خودم مداح «توییتا» ندارد 
قبلاً اگر هم داشته حالا ندارد 
مداح در فرمانیه ویلا ندارد 
ویلا اگر هم داشته ژیلا ندارد 

در پیشوند اسم آن‌ها هم خدایی 
حاجی عموماً بهتر است از کربلایی 

اصلاً ندارد خانه‌ی «دربند» حاجی 
اصلاً نخورده بهر نان سوگند حاجی! 
دور است از هر حیله و ترفند حاجی 
آقای «فردوپوس»! چرا می‌خند حاجی؟ 

دیگر به روی بازووان بی‌عیوبم 
(سلطان غم مداح) را باید بكوبم 

مداح جان ، سردار و سرلشكر تویی تو 
بعد از خدایم حافظ کشور تویی تو 
مداح جان ، «فردین» ما دیگر تویی تو 
محمود! «کریم آب منگل» ، «قیصر» تویی تو! 

رو کن تو تیراندازی طوفانی ات را
چاقوی دسته «بابک زنجانی»ات را 

حالا به عشق هیئت تو ، توی سوله 
باید که با اصغرشل و مهران کوتوله 
با تارهای عنكبوت لوله لوله 
سازم لباس مشکی ضدگلوله 

مداح جان ، تو قهرمان نه! پهلوانی 
پایان ، ارداتمند تو: م - کاویانی

#محسن_کاویانی
@tanz20 👈

Читать полностью…
Subscribe to a channel