tanz20 | Unsorted

Telegram-канал tanz20 - طنزیمات ادبی

4882

«لبخند اصل را فقط از ما بخواهید» ✍️«طنزیمات ادبی» کانال مرجع است به‌روز و به‌لحظه حتّی! کپی ممنوع⛔️، فوروارد آزاد✅❤️ تماس با ما: @shirdel_1358

Subscribe to a channel

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی

ای شیخ بیا عذاب را صادر کن
این محنتِ بی حساب را صادر کن

تو تاجر خوب و با نفوذی هستی
ته مانده ی انقلاب را صادر کن

#جواد_شیردل

@javadshirdel58
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
 چند قرنی‌ست که ما ساکنِ شادآبادیم
زیر انواع فشاریم و جمیعاً شادیم!
 
شاد از آنیم که دلبسته­ٔ دریا نشدیم
قدردانیم که در آکواریوم آزادیم!
 
بس که در بُرهۀ حساسِ کنونی بودیم
به همین بُرهه شبیهِ هروئین معتادیم!
 
مُتمایل به چَپیم و مُتواضع با راست
آن عروسیم که در عقدِ دو تا دامادیم!
 
فحش دادن به جهان حرفۀ آسانی نیست
ما در این حرفه ولی صاحبِ استعدادیم
 
کفِ این کشتیِ پوسیده فقط از دو سه جا
نیست سوراخ، ولی در صددِ ایجادیم!
 
مشکل کُلِ جهان شادیِ بیش از حَدّ است
شاد باشید که ما عاری از این ایرادیم!

پست دادیم به هر کودن و کودن‌زاده
مغزها را به همین شیوه فراری دادیم
 
"نفس بادِ صبا مُشک فشان خواهد شد"
 ما ولی کنجِ قفس منتظرِ آن بادیم
 
ای کسانی که به ما وعدهٔ واهی دادید
باز ما نصف‌شبی یاد شما افتادیم!

#شروین_سلیمانی
@ShervinSoleimani
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
بیگاری و بردگی کجا و تو کجا
بی عاری و بی رگی کجا و تو کجا

ای گربه ی زخمی و گرسنه، وطنم
این زندگی سگی کجا و تو کجا

#رحیم_رسولی

@khertenagh
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

اینکه از جیب پدر بچه ی او با خبر است
اینکه زن درک کند شوهر او در بدر است

اینکه احساس کند وضع چقدر خر تو خر است!
بهترین هدیه ی روز پدر است

#ایمانی

@tanz20

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
شولای شرف به قامت آویخته است
با رنج و فشار هم در آمیخته است

سالار ترین ساقی عالم "پدر" است
از بس که برای ما عرق ریخته است

#تورج_میرزا
@yallanchi
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
هرکه دندان داشت کم کم لنگ نانش می‌کنند
بعد با یک لقمه‌ی نان امتحانش میکنند

نان به نرخ روزخورها نان ارزان میخورند
نوبت مردم که شد نان را گرانش می‌کنند

آنچه ما در شعر می.گفتیم و حکمش حبس بود
در ستاد انتخاباتی بیانش می کنند

شهر کوران نیست، اما کور مادر زاد را
می‌برندش توی برج و دیدبانش می‌کنند

دوستان در علم نانو با تریلی یونجه را
از ملایر میبرند و زعفرانش میکنند

آسمان شهر تاریک است از بس روز و شب
دود و گاز و دوده توی اسمانش میکنند

هرکسی از دود و دم در آسمان شهر گفت
چوب توی آستین دودمانش می‌کنند

چوب را از آستین خلق در می‌اورند
هر کسی خندید آن را در دهانش می‌کنند

از کمربندت به پایین را تکان دادی اگر
زود می‌ایند و ممنوع التکانش می‌کنند

گاه جرات می‌کنی دل را به دریا میزنی
خشتکت را می‌کشند و بادبانش می‌کنند

حرفهای دیگری هم هست اما بی خیال
دوستان هستند، فردا داستانش می‌کنند

#رسول_سنایی

@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
گرچه خیری کس ندیده طبق معمول ازشما
کار مثل بلدوزر از ما ولی پول از شما

میزند این مملکت از چین و از ژاپن جلو
سرزند تنها اگر یک فکر معقول از شما

ازشماها چشم یاری داشتیم اما چه سود
کس نمی‌بیند بجز نیرنگ و بامبول از شما

کرده مارا لاغر و‌بیمار دودِ نفت وگاز
ساخت اما پول نفت و‌گاز هرکول از شما

گر نرفته واقعن شیطان درون جلدتان
می‌گریزد پس چرا هم جن و هم غول از شما؟

انتخابات است و باید باز مردم بشنوند
وعده های دیگری آقای مسئول از شما!!؟

وعده دادید و شنیدیم و نمیدانم چرا
میشود هی وعده پشت وعده موکول ازشما

فکر تولید اتم هستید و هنگام خطر
کم شود حاشا اگر یک دانه مولکول از شما

معنی خدمت به مردم که جدیدن مد شده
یعنی ای مردم سواری مال ما، کول از شما

گوشه ی زندان به این دنیا شرف دارد اگر
بیخبر باشم شبی در کنج سلول از شما

#رسول_سنایی
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

درود دوستان جان.عزیزانی که تلگرام پرمیوم دارندلطفا با لمس گزینه BOOST از طنزیمات ادبی حمایت کنید تا قابلیت‌های جدید تلگرام مانند استوری و...برای کانال فعال شود.

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
میز داری اتاق هم داری
پست پرطمطراق هم داری

خانه‌ای شیک و مبلمانِ مدرن
چندتا چلچراغ هم داری

توی چالوس و نور و لاهیجان
کاخ و ویلا و باغ هم داری

همسر و دوست دختر و منشی
ای کلک باجناق هم داری

روز و شب فکر امر معروفی
توی دستت چماق هم داری

دشمن بدحجاب و موی زنی
سمتشان اشتیاق هم داری

در سواری گرفتن اینکاره
چندتایی الاغ هم داری

عاشق عشق و حال در غربی
دل به شام و عراق هم داری

چه زمین‌ها به نام تو کردند
دوستانی ایاغ هم داری

حال ای شیخ هاتِ مردافکن
که کمی احتراق هم داری

داد دینت برای آن دنیاست
یا از آن ارتزاق هم داری

#همایون_حسینیان

@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

بر صفحه ی تقویم وطن تاخته اند
خود را وسط هفته می انداخته اند

روزی ششم بهمن و روزی نُه دی
بهر خودشان حماسه می ساخته اند!

#علی_شیبانی
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی

پیشانی اَر ز داغ گناهی سیه شود
بهتر ز داغ مهر نماز از سر ریا

نام خدا نبردن از آن به که  زیر لب
بهر فریب خلق بگویی خدا خدا

#فروغ_فرخزاد

(هشت دی۱۳۱۳ _ بیست‌وچهار بهمن ۱۳۴۵)

@tanz20

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
ای غم چگونه در دل من جا گرفته‌ای
شادم از اینکه منزل و مأوا گرفته‌ای

با صد قدح شراب هم از دل نمی‌روی
الحق که خوب جای خدا را گرفته‌ای

دی شیخ با موبایل بسی زنگ زد به من
گفتم سلام شیخ کجا را گرفته‌ای؟

این وقت شب مصدع اوقات ما نشو
میخانه را بجای مصلا گرفته‌ای

قاضی سوال کرد کجا دیده‌ام تو را؟
گفتم هزار بار می از ما گرفته‌ای

قاضی و شیخ و شاهد و شیرینی و شراب
مسلم،مسلّم است که ما را گرفته‌ای

#مسلم_حسنشاهی
@moslemhasanshahi
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی

چنان با باجناقِ خویش مشغولند هم‌ریشان
که نامیدند یلدا را شبِ پیوند با خویشان


#جواد_زهتاب

@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
ز گریه مردم چشمم نشسته در خین است
فغان ز مردم چشمی که made in  چین است

دلم گرفته ولی تاج گل به سر دارم
دلم غریب تر از سنگ قبر فردین است

به رشت می‌روم ای دوستان حلال کنید
مسیر بنده ز آزادراه قزوین است

میان جمع شما شعر طنز خواندن من
همان حکایت سیگار و پمپ بنزین است

همین که روی دمش پا گذاشتم ترکید
که این مرام فشنگ است و منطق مین است

کجاست تجربه‌ات پس جناب حمامی
علاج کله من تیر نه گیوتین است

#سعید_بیابانکی

@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

قلچماق و دانشجوی نخبه
#طنزیمات_ادبی
قلچماقی نخبه‌ای را دید و دستش را گرفت
گفت: این دست است آقا، دسته‌ی ساتور نیست

گفت: دانشجو! چرا مزدور آمریکا شدی؟
گفت: هرکس انتقادی کرد او مزدور نیست

گفت: اینجا هیچ اشکالی ندارد انتقاد
گفت: پس آیا کسی در خانه‌اش محصور نیست؟!

گفت: این چیزی که می‌گویی غرض‌ورزانه است
گفت: دیدی انتقادی ساده هم مقدور نیست

گفت: باید آورم مأمور و دربندت کنم
گفت: دانشگاه جای افسر و مامور نیست

گفت: تا آید حراست داخل مسجد بمان
گفت: مسجد جایگاه مردم ناجور نیست

گفت: مستی زان سبب هی حرفِ بی‌خود می‌زنی
گفت: آن هم علتش چیزی به جز کافور نیست

گفت: گویا نوری از ایمان نداری در دلت
گفت: ایمان هست اما هاله‌ای از نور نیست

گفت: مجبوری مطیع حرف های من شوی
گفت: در «اندیشه‌ی ۲» آدمی مجبور نیست

گفت: خواهی دید وقتی می‌روی بالای دار!
گفت: باشد، خون ما رنگین‌تر از منصور نیست

سید #امیر_سادات_‌موسوی
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
بچه باید بُزدل و ترسو شود
زرد رنگ و لاغر و ریغو شود
بی شعور و پخمه و هالو شود
سر به زیر و ساکت و کمرو شود

تا اطاعت از پدر مادر کند
آبرو مندانه عمری سر کند

بچه تا دیده به دنیا باز کرد
خنده ایی آمیخته با ناز کرد
باید او را تربیت آغاز کرد
قصه های وحشت آور ساز کرد

ساخت از هر چیز لولویی عجیب
تا نخواهد بچه از دنیا نصیب

تا از اول ترس باشد دایه اش
بزدلی در زندگی سرمایه اش
خوف از هستی نماز و آیه اش
ترسد از هر چیز حتی سایه اش

تا بخشکد ریشه ی شادی در او
فکر استقلال و آزادی در او 

چون به این منوال دورانی گذشت
عمر او آمد به سن هفت و هشت
اندکی فهمید و لولو کهنه گشت
زد به بام سرکشی گستاخ تشت
( بی هوا از بام اگر افتاد تشت)

نوبت ترس از جهنّم می شود
روی بچه بعدازاین کم می شود

دوزخ و انواع و اقسام عذاب
رختخواب از آتش و سُرب مذاب
نان و آب از چرک و خون در منجلاب
از شکنجه تا ابد در پیچ و تاب

دوزخی از حاشیه تا حاشیه
واقع اندر حلقِ مارِ غاشیه

چون جوان شد قُوّت بازو گرفت
ذهن او دنبال جست و جو گرفت
کله اش از قُورمه سبزی بو گرفت
آتش حق شعله زد در او گرفت

تربیت هم می شود دشوار تر
لازم آید لولویی جرّار تر

ابتدا مقدار کافی مشت و مال
بعد زندان در حدود چند سال
با شکنجه می توان داد احتمال
که جوان آید به راه اعتدال

گر کجی هایش نگردد باز راست
خوب چشمش کور اعدامش رواست

بچه را از ابتدای زندگی
همچنان تا انتهای زندگی
در تمام دوره های زندگی
تا شود قابل برای زندگی

ترس از انواع لولو لازم است
تربیت معناش ترس دائم است

# محمود_کیانوش
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
یارب تا کی بهار و دی خواهد بود؟
سال و مه و هفته پی ز پی خواهد بود

تا کی کافر به عیش و مؤمن به عذاب
این روز قیامت تو کی خواهد بود؟

#هدایت_شوشتری

@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
چه روزگار عجیب و غریب و باحالی‌ست
هر آن چه را که نظر می‌کنم غنی شده است

ببین که کشک به یمن همین غنی‌سازی
نرفته داخل یخچال، بستنی شده است

قضای حاجت اگر می‌روید می‌بینید
که آفتابه پر از آب معدنی شده است

عروس، خانه‌ی شوهر نرفته زاییده‌ست
جنین نارس او گرم مخ‌زنی شده است

دو شاخ سر زده روی سرش پدر ژپتو
که نیمه شب پسرش آدم‌آهنی شده است

به همت خدمات فشار در مترو
زن غریبه تو را خواهر تنی شده است

به احترام مخاطب صدا و سیما هم
به جان عمه‌ام این‌قدر دیدنی شده است!

دو صفحه نقد نوشته جوانکی بی‌ذوق
خیال کرده شفیعی کدکنی شده است

دو بیت گفته و یک جفت سکه هم برده
نه بهمنی، به گمانش براهنی شده است

به یمن این همه صنعت کتاب‌خانه‌ی شهر
کمی غنی‌ شده، تعویض روغنی شده است!

#سعید_بیابانکی

@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی

یک عمر تو را نشاند بر کول خودش
داده به تو از گندم محصول خودش

با این همه زحمت که کشیده باید
جوراب خرید؟ آنهم از پول خودش؟
#محمود_برزین

افسوس جهان به کام دارا شده است
دانا شده هر کسی توانا شده است

دیشب چه یواشکی پدر آمد و خفت
گویا سبدش بدون کالا شده است
#خالو_راشد

ای عشق و امید و غیرت آموخته‌ها
ای چشم‌ به جیب خالی‌اش دوخته‌ها

یک خسته‌ نباشید به او هدیه دهید
روز پدر است ای «پدرسوخته‌»ها
#مجتبى_صادقی

@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#هایده (بیست و یکم فروردین1321_سی دی‌ماه1368)

@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

شعر طنز اشتراکی
#طنزیمات_ادبی
دوش دیدم شرری در وسط بستان بود
پچ‌ پچ و همهمه و فتنه ی بی پایان بود

سردرختی و زمینی همه ‌درگیر نزاع
گوییا باغ درافتاده به صد بحران بود

خربزه سینه سپر کرد به دروازه ی باغ
تیم را خیر سرش نقش اولیور کان بود

دوش در باغ، میان علمای میوه
همه ی بحث و سخن بر سر بادمجان بود

اولین میوه که اقرارِ ولایت کرد اوست
من گمانم که خیار است که با ایمان بود

نارگیلی به دومن ریش و سه کیلو تسبیح
گفت در هند پدر خانم من سلطان بود

من هلو بودم و فردوس برین جایم بود
پس چرا عاقبتِ من عقب نیسان بود؟!

حال پیداست که بیچاره کدو، تنبل نیست
مشکل باغ فقط  کیویِ بی وجدان بود

پینه بر ناصیه ی سیب زمینی دیدم
زاهد خاک نشین منتظر غفران بود

حبّذا انبه که در حلق چه راحت می رفت
واقعا مثل لبو خوردن آن آسان بود

هندوانه وسط آمد پی شیرین کاری
با دوصد شور فقط منتظر دندان بود

کرد توهین عجیبی به وی اما کیوی
کیوی از روز ازل میوه که نه، حیوان بود

پیچ‌ می‌خورد به صد فحش خیار چنبر
مثل طفلی به سر کوچه و بی تنبان بود

کمرش خم شد از اندیشه ی پول و غم نان
موز می خورد و دوای کمر او آن بود

موز می خواست از آن راه سوی کعبه رود
غافل از اینکه رهش جانب ترکستان بود

گوجه هم آمد و رخساره بر افروخته بود
گفت کوبیده چرا در بغل ریحان بود

اشبه الناس الی الگوجه، همین خرمالوست
کاین دو را شکل و شمایل به نظر یکسان بود

ازغم دوست به نارنج فشار آمد سخت
آب او بر همه پاشید و بسی گریان بود

فلفل از موعظه در رفت و به دوزخ افتاد
زین سبب تخم و تبارش همگی سوزان بود

بود انگور ولی کافر حربی زیرا
موجب وسوسه ی خیل خداجویان بود

طالبی نیز تقاضای چهل درصد داشت
گفت این توصیه ی دکتری ایشان بود

آه از کینه ی زردک ، بخدا این مردک
همچنان شیعه ی اولاد ابوسفیان بود

ای چغندر تو دگر فخر به شلغم نفروش!
شلغم از فیض کلم صاحب صد عنوان بود

ما مریدان پیازیم که در فقر و فنا
خرقه ای داشت که وا رفته و بس ارزان بود...

الغرض قشقرقی شد که فواکه له و په
بحث بین علما یکسره در جریان بود

بس بگشتم که بپرسم سبب غائله چیست
مفتی باغ دراین مسئله سرگردان بود

در نهایت نظر باغ به اجماع رسید
رای آن مجمع تشخیص به بادمجان بود

#جواد_نوری
#مهران_حسینی

@javadam_noori
@insta_tanz_mehranhoseini
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
آمد و بند قبای گارسون را قطع کرد
چنگ زد بر صفحه و گرامافون را قطع کرد

مثل اینکه با تمام اهل عالم جنگ داشت
حرف ما از خاطرات لیسبون را قطع کرد

‌مرد ریشویی به آوایی خشن اعلام کرد:
"شیخ ما اجرای هر کنوانسیون را قطع کرد"؛

شاه اگر یک شاخه را از باغ اجدادی برید
شیخ با اعجاز آمد بیخ و بن را قطع کرد

در همین خلخال شیخ خوشگلی مبعوث شد
گردن هر کس که می زد ادکلن را قطع کرد

آن اوایل شیک می پوشیدم او آمد جلو
کارد بر پیراهنم زد، پاپیون را قطع کرد

وقتی از اشعار من آگاه شد حسّاس شد
لامروّت هم حقوقم هم کوپن را قطع کرد

گوشه ی پاساژ آهنگی زدم محض معاش،
با لگد زد از وسط آکاردئون را قطع کرد

توی دانشگاه شعرم را جوانی خوانده بود
درج در پرونده اش کرد و ژتون را قطع کرد

رادیو اخبار می گفت و نفهیدم چه شد
خش خشی آمد یهو واشینگتن را قطع کرد

خانمی را گوشه تصویر تی وی دیده بود
فوتبال آرسنال و بارسلون را قطع کرد

هایده آواز می خواند و نمی دانم چطور
آمد از دیوار و در، تلویزیون را قطع کرد

برج و بارو ساختم تا خانه ام ایمن شود
آرپی‌جی زد به دیوار و بتن را قطع کرد

خواب دیدم کارتن خوابم، چنان شمشیر زد
هم خودم را از وسط هم کارتن را قطع کرد

تا همینجا شعر طنزم را که خواندم سر رسید
فحش داد و حمله کرد و میکروفن را قطع کرد

#رادین_گلچین
@hosseingolchin
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

👋 You own a popular channel – @tanz20. Now you can customize its appearance so that your channel will stand out among others.

These features are exclusive and require your channel to reach a specific level to access them. Just ask your subscribers to boost the channel using this link: /channel/tanz20?boost. As your channel receives more boosts, it will level up – with each level unlocking additional benefits.

Also, you can host a 🎁 giveaway in your channel, gifting Telegram Premium to random subscribers. Each gifted subscription will add 4 boosts to your channel. The giveaway feature has just been upgraded – now offering a longer duration, options to include additional prizes, and a public list of winners.

Best wishes to you and your subscribers – Happy New Year! 🚗

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

مادر
#طنزیمات_ادبی
گويند مرا چو زاد مادر
درلاك خودم خزيدن آموخت

هروقت صداى من در آمد
با توپ و تشر،كپيدن آموخت

يك شيشه ى شير بيخ حلقم
بنهاد و به من مكيدن آموخت

شب‌ها برِ ماهواره تا صبح
بيدار نشست و ديدن آموخت

يا اين كه نشست پاى قليان
هى پك زدن و كشيدن آموخت

يك حرف و دو حرف بر زبانم
ننهاد و فقط شنيدن آموخت

دستم نگرفت و در خيابان
دنبال خودش دويدن آموخت

تا نق نزنم كه خسته هستم
از دكه پفك خريدن آموخت

با جارى خود رقابتى داشت
همواره به او رسيدن آموخت

از بس به پدر كنايه مى‌زد
دعوا و به هم پريدن آموخت

هم كاسه و كوزه را شكستن
هم جيغ و گلو دريدن آموخت

هر چند كه كند از تنم پوست
تاهستم و هست دارمش دوست

#مصطفى_مشايخى

@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

پیر ما گفت
#طنزیمات_ادبی
پیر ما مانند یک گردن‌کلفت
ناگهان گردن‌کلفتی کرد و گفت:

مژده بادا،چون به زودی‌های زود
نرخ‌ها را کنترل خواهم نمود

سیب را، گر قرمز است و لپ گلی
لوبیا، گر چیتی و گر بلبلی

چاره‌ای نبوَد به جز ارزان شدن
هرچه گویم من، همان خواهد شدن

از تورّم دم‌به‌دم کم می‌کنم
دیگران کردند، من هم می‌کنم

دسته‌ی هاون بوَد یا دسته‌گل
قیمتش را می‌کنم من کنترل

نزد من شیر ژیان پاپتی
کمتر ارزیدی ز شیر پاکتی

نرخ شیر پاکتی کم می‌کنم
دفع شیر پاپتی هم می‌کنم

دم‌به‌دم کم می‌کنم از نرخ سود
نرخ‌ها را می‌برم آن جا که بود

پیر ما یک عمه و یک خاله داشت
خاله‌اش یک مرغ و یک بزغاله داشت

شب که شد بزغاله‌ی زار و نزار
رفت پیش پیر ما با حال زار

گفت: هان ای پیر! با ما بد مکن
نرخ ما را کمتر از این حد مکن

نرخ ما پایین‌تر است از نرخ میش
نرخ میش از نرخ بز البتّه بیش

نرخ ما را یک کمی بالا ببر
آبروی رفته‌ی ما را بخر

پیر ما فرمود: ای بزغاله‌جان
محض روی چون هلوی خاله‌جان

بیست‌درصد نرخ تو افزون کنم
خود نمی‌دانم که دیگر چون کنم

مرغ پر زد رفت پیش پیر ما
گفت: حالی بگذر از تقصیر ما

من نه بز باشم که با بز سر کنم
در حضور میش قمپز در کنم

لیک هم در شادی و هم در عزا
می‌فروشندم به آن نرخ کذا

اینک اینک زخم دل را مرهمی
نرخ ما را بیشتر کن یک کمی

پیر ما -البته در حدّ توان-
کرد نرخ سینه و ران را گران

گاو بانگی کرد و گفت: ای پیر ما!
چاره‌ای اندیش بهر شیر ما

گر چه ما گاویم، از بز کم نه‌ایم
هان مپنداری که ما بز هم نه‌ایم

پیر ما را رقّتی آمد پدید
روی نرخ شیر ده‌درصد کشید

موز گفت: ای دوستدار شیر و موز
من می‌اندازم خودم را توی حوض

پیر ما گفت: ای جناب مستطاب
گوش می‌کن از من این حرف حساب

نرخ تو اینک نه در دست من است
اختیار تو به دست دشمن است

ناگهان از در، در آمد اسفناج
پیر ما از دیدن او هاج و واج

یک طرف برگ چغندر سبز شد
یک طرف جو، یک طرف ماش و نخود

هر یکی دنباله‌دار کار خود
در پی شیرینیِ بازار خود

ناگهان سیبِ زمینی داد زد
بخت بد بین، بخت بد بین،بخت بد

هیچ‌کس در فکر نرخ بنده نیست
از برای چون منی آینده نیست

نیستم همچون کلم، من پیچ‌پیچ
بی‌رگم، بی‌رگ نمی‌ارزد به هیچ

پیر ما گفت: از تو ما را یاد باد
قیمتت تا مدّتی آزاد باد

با تو ما را نه حساب و نه کتاب
از تو ما را نه سؤال و نه جواب

اختیار نرخ تو در دست تو
هر چه خواهی کن که ناز شست تو

زنده‌یاد #منوچهر_احترامی
ماهنامه گل آقا تیرماه ۱۳۸۶
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
 چندیست که اُسطورهٔ من یک حلزون است
زیرا که پدرسوخته استادِ فنون است
 
از هر طرفی تحتِ فشارش بگذارند
عکس­‌العملِ رسمیِ ایشان خفه­‌خون است!
 
با دغدغۀ راست و چپ کار ندارد
زیبنده­‌ترین ارزشِ او حفظِ شئون است!
 
یک شهر کشیده­‌ست سَر از پنجره بیرون
این خویش­کِش امّا مُتمایِل به درون است!
 
وصل است به یک خانۀ مرموز که آن هم
نه بند به جایی‌ست نه محتاجِ ستون است!
 
تا بشنود این خلق چه گفتند و شنفتند
همواره دو تا شاخکش از لاک برون است!
 
همرنگِ جماعت شدنش ویژگی اوست
هر چند که این هم صفتِ بوقلمون است

تا برگِ درختِ رؤسا در دهنِ اوست
از یکصد و دَه نوع بلا نیز مصون است!
 
حتماً خبری دارد از آن پُشت که اینجور
دلبستۀ اوضاعِ هَشَل­هَفتِ کنون است!
 
با این همه در حالِ صعود است همیشه
حالا بگذارید بگویند زبون است!
 
تا باغچه در چنبرۀ این حلزون­‌هاست
شک نیست که بختِ همه از بیخ نگون است
 
از هیچ طریقی به ترقّی نرسیدم
این است که اسطورۀ من یک حلزون است!
 
#شروین_سلیمانی
@ShervinSoleimani
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

یلدا
#طنزیمات_ادبی

نیش ها تا پشت سرها بی محابا وا شده
شور و شوق بی نظیری در همه پیدا شده
جمع ها جمع و دوباره در درون خانه ها
مجلسی شیک و قشنگ و باصفا برپا شده
پرس و جو کردم از این اوضاع و احوال عجیب
گفت مامانم بدو بچه شب یلدا شده


آنطرف عامو و زن عامو کنار دخترش
عمه ام هم آمده با بچه ها و شوهرش
یک طرف دایی و زندایی و شوهر خواهرش
آمده همسایه هم با خواهر و با مادرش
از شلوغی چون عروسی ننم اینا شده
گفت مامانم بدو بچه شب یلدا شده

آنطرف آجیل با رنگ قشنگ و شوکتش
اینطرف تر هندوانه با تمام هیبتش
یک طرف خرما و تخمه، پرتقال و برکتش
نیست اما پسته از بسکه گران شد قیمتش
قیمت پسته به قدر خودرو تیبا شده
گفت مامانم بدو بچه شب یلدا شده

فال حافظ داده روح و جان به قلب پیر ما
تا کند با دولت اشعار خود تعمیر ما
بد فتاده دفتر اشعار نابش، گیر ما
آنچنان پیچیده گشته واقعا تفسیر ما
که دهان حافظ از فرط تعجب وا شده
گفت مامانم بدو بچه شب یلدا شده

می کند بحث سیاسی این یکی با دیگری
این یکی با آن یکی و آن یکی با اینوری
بر سر وضع و امور و مشکلات کشوری
از سیاستهای دولت تا امور لشکری
گوییا از نو دوباره ، بین شان دعوا شده
گفت مامانم بدو بچه شب یلدا شده

مشکلات مملکت را کلّهم حل می کنند
آنچنان ساده که گویا حل جدول می کنند
پوز استکبار را با مشت خود شَل می کنند
بس که با هم بی توقف، بحث و کل کل میکنند
بحث هاشان موجب ویرانی دنیا شده
گفت مامانم بدو بچه شب یلدا شده

یک طرف آقا فری با گوشی اش چت می کند
شهربانو میزند ساز و اذیت می کند!
مادرم با عمه ام یکریز غیبت می کند
پدرم دائم فقط دقت به ساعت می کند
جای جشن و شادمانی بلبشو برپا شده
گفت مامانم بدو بچه شب یلدا شده

خب دگر خمیازه های هر یکی گشته بلند
خانه شد غرق زباله ، فرش شد غرق گزند
معده ها دارد هوا را میکند هی ریشخند!
هیچ کس دیگر نه دارد کنترل نه قید و بند
این هم از امشب که وصفش توی شعرم جا شده
گفت مامانم بدو بچه شب یلدا شده

محض این احوال از دولت تشکر میکنیم
چون زده در خال از دولت تشکر می کنیم
با دلی خوشحال از دولت تشکر می کنیم
با فراغ بال از دولت تشکر میکنیم
با تلاش دولت این شب، واقعا زیبا شده
گفت مامانم بدو بچه شب یلدا شده


#رضا_زارعی
@fekrkhand
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی

ای شیخ! به دست تو اسیرم
بنموده ای از حیات! سیرم

تا حضرت مستطاب عالی
طوری! بشوید بنده پیرم

اینطور نمی شود، از این پس
این ننگ به خود نمی پذیدم

در دشت غزل غزالِ چابک
در قلّه ی طنز نرّه شیرم

عمری خِرِ خلق را گرفتی
بایِست خِرِ تورا بگیرم

یا زنده کنم مرام مردی
یا سر بگذارم و بمیرم

چون قافیه نیست، مثل سعدی
ما هم برویم بند بعدی

اشیاخ، زمان شاه بودند
بر سفره ی دیگران طفیلی

در دوره ی بعد  کارشان شد
دعوا سرِ تارِ مویِ لیلی

لمباندن بودجه، دو لُپّی
دزدیدن شمش با تریلی

با زور، حجاب بان چپاندند
در داخل کوپه های ریلی

ملّا پِیِ خاک بر سری رفت
بر همسر خود نداشت میلی

می گفت که باجناق خوب است
گفتیم چقدر؟ گفت خیلی

چون قافیه نیست، مثل سعدی
ما هم برویم بند بعدی

با خیک بزرگ و قد کوتاه
با شکل و قیافه ی مُعَوَّج

پروارِ نزول و سودِ پول است
با مال حرام می رود حج

حاجی که علاقه اش به گریه ست
با شادی خلق می کند لج

گفتند که بوده راهشان راست!
دیدیم که هست دستشان کج

مسروقه ی "دِبش" این چنین شد-
در گوشه ی ذهن من مدرّج

یک چارده است و سیزده صِفر !!!
یا حضرت صاحب الزمان(عج)

چون قافیه نیست، مثل سعدی
ما هم برویم بند بعدی

#خلیل_جوادی
#ایرج_میرزا

ادامه دارد
@khalil_javadi
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
در پایِ بتِ بزرگشان زانو زد
دلقک منشانه پشتک و وارو زد

شلّاق ِ همه مختلسان را، جلّاد
بر کارگر و دبیر و دانشجو زد!

#مولانا_بدپیله
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
به:زنده یاد استاد #ابوالفضل_زرویی_نصرآباد

بعد از تو اوج غصۀ ما، نرخ نان شد
ویلای طنز تلخ -بی‌تو- مبلمان شد

تو بارش ابر بهار طنز بودی
هر ‌جای را بوسیدی آنجا بوستان شد!

دشت سِبیل سرو‌اندام سپیدت
قبل از زمستان سیاه ما خزان شد!

بیدی نمی‌لرزید با تو، بی‌تو اما
هر جا که آمد باد، بیدی بادبان شد!

بعد از تو رشد اقتصادی کرد کشور
هر جنس خامی جز سبک‌مغزی گران شد

آنقدر خود را وقف علم و عقل کردیم
تا اختراع ملی ما مستعان شد!

باران دانش ریخت روی ناوَک‌ ما
هر کس که می‌دانست چیزی، ناودان شد!

با هر روش، تهدید یا تفهیم یا با
نوشابه، قدر طاقت ما امتحان شد!

دربارۀ هر تار موی دخترانت
در مجلس نوکیسه‌ها بحث کلان شد!

هر کس که پاس پُست خود را داشت، سر را
بالا گرفت و دیده‌بان و پاسبان شد!

هر کس که داس دوستی را ... بی‌خیالش!
"در حلقۀ رندان" شعرت داستان شد!

اَلقصّه دیگر نای خندیدن نداریم
حر رفت و جای طنز گفتن روضه‌خوان شد.

#حسین_رضوی‌فرد(ح ُ.ر)

/channel/HoseinRazavifard
@tanz20 👈

Читать полностью…
Subscribe to a channel