tanz20 | Unsorted

Telegram-канал tanz20 - طنزیمات ادبی

4882

«لبخند اصل را فقط از ما بخواهید» ✍️«طنزیمات ادبی» کانال مرجع است به‌روز و به‌لحظه حتّی! کپی ممنوع⛔️، فوروارد آزاد✅❤️ تماس با ما: @shirdel_1358

Subscribe to a channel

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی

این‌قدر با این و آن دعوا نکن
بی‌خودی مشت کسی را وا نکن

حرف مردم را نمیفهمی؟ نفهم!
دیگر، آن را لااقل معنا نکن

توی کفش هرکه پا کردی بکن
توی کفش اجنبی‌ها پا نکن

این که دیگر لانه‌ی زنبور نیست
چوب در سوراخ آمریکا نکن

ای‌که دائم در میفتی با دلار
فکر برگشت ریال‌ات را نکن

این اروپا اهل شوخی با تو نیست
با اروپا شوخی بی‌جا نکن

آب دریا، جای جنگ ناوهاست
آب ما را قاطی دریا نکن

حرف اسراییل را با ما نزن
کار اسراییل را با ما نکن

بگذر از تحریم‌های بی‌اثر
راه‌حل تازه‌ای پیدا نکن

فی‌المثل هر برگه‌ای دستت رسید
تا نخواندی، لااقل امضا نکن

بابت یارانه هم متشکریم
فاز بعدی را فقط اجرا نکن

پشت مردم را اگر عشقت کشید
یک‌کمی خم کن، ولی دولا نکن

بنده را هم چونکه هستم بی‌سواد
باسوادم کن، ولی ملا نکن

در کلاس نیچه و ملاعلی
هی برایم آب یا بابا نکن

توی گوش هرکه لالا کرده‌ای
توی گوش -من‌ْیکی- لالا نکن

این صدای جیر و جیر تخت توست
شکوه از جررر و جر لولا نکن

می‌روی؟ جانم به قربانت برو!‏
جان من امروز را فردا نکن

این بلیت یک سقوط تازه‌است
شک بی‌جا به هواپیما نکن

با کسی که تا قیامت جنتی‌ست
بحث این دنیا و آن دنیا نکن

کارهایی را که اینجا کرده‌ای
وقتی آنجا می‌روی، آنجا نکن

من نمی‌گویم به ما بد کرده‌ای
نه، تو خوبی کرده‌ای... اما نکن!

#اصغر_معصومی
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

یک عمر به ما جواب مبهم دادند
از دین محمدی به ما غم دادند

هر گاه که از عدل علی پرسیدیم
شمشیر به دستِ ابن ملجم دادند

#جواد_شیردل



@javadshirdel58
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
گفتند که از لبان او غافل شو
ماه رمضان است کمی عاقل شو

می بوسم و از کسی ندارم ترسی
ای روزه اگر معترضی ،باطل شو

#سعیدمبشر
@tanz20

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
درود،دوستان جان تفکرتان هماره در معرض نسیم بهاری متحول باد و دریچه های ذهنتان پیوسته بر روی افکار نوین گشوده باد...سال نو مبارک،سالی سرشار از  آرامش را برایتان آرزومندم.❤️

@tanz20

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
ای خدای مهربان داری اگر سیگنال ما
پی ویت را چک بفرما تا بدانی حال ما

خسته ایم از سال میمون و نهنگ و موش و گاو
کاش سالی هم در این گردونه گردد سال ما

شاه و شیخ از منظر ما هر دو یکسان بوده اند
اولی مال پدر را خورد و بعدی مال ما

دیکتاتورها راست قامت چون «الف» در صحنه اند
خم نفرما بیش از اینها پشت همچون «دال» ما

تی وی ما جعبه ی جادوی سحر شیخ هاست
ریشه کن فرما خدایا این خر دجال ما

شاعر آزاده باید ظلم را افشا کند
بازکن قفل زبان شاعران لال ما

بیت های ما و بیت کدخدا بیگانه اند
شعر ما یک نقطه عطف است در اعمال ما

#جواد_شیردل
@javadshirdel58
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی‌
از تراز خط لب لبخندمان افتاده است
عامل تقویت پیوندمان افتاده است
 
روی خاک از زیر طاق خانه ی چشمانمان
آنکه خود از خاک غم می کندمان افتاده است
 
شور تلخی را درآورده به شدت روزگار
با فشار رو به رشدش قندمان افتاده است
 
رونق بازار طنازی چنان کم شد که دل
سکه اش از دیده ی دلبندمان افتاده است
 
بس که خالی بسته ایم و نام حق را برده ایم
اعتبار و حرمت از سوگندمان افتاده است
 
مثل خورشید غروبیم از خجالت، چشممان
تا به ماه گونه ی فرزندمان افتاده است
 
فرق چندانی میان فصل های سال نیست
شور و شوق عید از اسفندمان افتاده است
 
(عالمی دیگر بباید ساخت از نو آدمی)
مهربانی کم کم از پسوندمان افتاده است

#احمد_آوازه
@ahmadavazeh
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
هر جا شده نان ارتشا را بخوریم
بی واهمه مال بینوا را بخوریم

دل خوش شده ایم روزه داریم همه
کم مانده فقط خود خدا را بخوریم

#امید_نقوی
@Omid_naghavi
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

ای آنکه عنایتِ تو بی پایان است
حق را بشنو اگرچه از انسان است

سی روز چلوکباب مهمانم کن...
مهمانیِ بی آب و غذا آسان است!!

#سید_محمد_حسینی
#ماه_رمضان
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
بهر احصای آخر رمضان
رفته بودم ستاد استهلال

تا ببینم که وضع فردا چیست
رمضان یا که اول شوال

می روم چون صواب هم دارد
هم تماشاست جان تو هم فال

می روم روی برج آزادی
برج میلاد بلکم ایران مال

عاقبت روی برجکی رفتیم
سر قلهک حوالی یخچال

هر چه ماندیم بلکه دیده شود
شانس یاری نکرد و هم اقبال

در پرانتز دونکته عرض کنم
نا سپاسی است روم بر دیفال

روزه داری در این هوای خفن
واقعا هم که سخت بود امسال

بس که شد استرس به من وارد
روی اعضای بنده زد تبخال

خشک بودم گلاب بر روتان
یا بلا نسبت شما: اسهال

ماه مهمانی خدا لکن
کافران مست و مومنان بیحال

خواب بودیم جمله از سرِ ضعف
غالبا" بالغدو والاصال

آنقدر سخت که به کلی رفت
از سر بنده خاطرات شمال!

حال ما شد گرفته تر حتی
از تماشاچیان استقلال

الغرض توی فکر بودم که
یک‌نفر داد زد: هلال! هلال!

بود نزدیک تا ز خوشحالی
بپرم روی قله‌ی توچال

گفتمش: کو کجاست ها؟ پس کو
ماهِ در آسمان کجاست؟ بنال

دیدم اما فتاده چشمش بر
چند بانوی سامتی مانتال

گوئیا ماه چهره ایشان
برده هوش از سرش زبانم لال!

سه عدد داف روزه باطل کن!
دشمن دین و دل، بگو: دجّال

هر سه سرپنجه و خفن چو پلنگ
سه پرستوی ناز خوش خط و خال

اخوی با دو چشم هیز خودش
می فرستاد سمتشان سیگنال

آن سه بانوی با حیا هم که
همه آماده تا شوند اغفال

من نکردم نگاهشان ابدا
یک نظر گرچه گفته اند حلال

حس تکلیف و نهی از منکر
سینه ام را نمود مالامال

گفتمش: چشم خویش کن درویش
بی حیا!آی مردک حمّال

ریش و پشم تو هست ده خروار
درسرت عقل نیست یک مثقال

پی ناموس مردمی تازه
نمی ارزد قیافه ات دو ریال

هیکل ات زشت و ناخراشیده
شکل یک آدم نئاندرتال

گفت: در کار من نیار ان قلت
می کنم من هدایتت فی الحال

دفع افسد به فاسد است این فعل
بعد آورد شصت استدلال:

هست یک زن مرا و با این سه
می شود دین این حقیر اکمال

گفتم: انگار غیر جذب نساء
هیچ ناموختی ز علم رجال

بگذرم گشت آخرش دعوا
یقه ام را گرفت مردِ شغال

بنده را پرت کرد از آن بالا
عینهو صحنه های تو سریال

بعد مرگم شنیدم این آقا
از ستاد خودش گرفته مدال

نام ما شد شهیدگمنام و
اسم او شد بسیجی فعال! ۱

الغرض ماجرای رویت ماه
برد ما را به زیر رادیکال

توی دنیای دون که بدجوری
حق این بنده ات شده پامال

در قیامت بگیر دست مرا
ای خداوند قادر متعال

۱. اشاره به بیتی از سعید حدادیان

#عباس_احمدی

@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
نه تو مواظبِ منی،نه پدری نه مادری
نه به زمین گُذاشتم،جُز به گُرسنگی سَری

منّّت خَلق یک طرف،بَندگی تو یک طرف
خالق من اگر تویی! از همه خلق بدتری

این همه روز و شب اگر،دستِ تو بوده روزی‌ام
هیچ کسی نداشته،چون تو خدای کافری!

حَلقه به هر دَری زدم بلکه گُشایشی کُنی
نیست برای مثلِ من جانبِ حضرتت دَری

گاه دلی ز بی‌کسی، بر کَرَم تو بسته‌ام
من به جُز این نکرده ام،کارِخجالت آوری

غرّه مشو که زاهدت ، سجده ی مُفت می‌کند
گر ندهی مواجبی،بار نمی برد خَری

بَرگِ خَزان رسیده ام،از همه خوب و بَد رَها
چون پَرِ کاه می‌روم،هر طرفی که می بری

رفتم اگر از این جهان،چون وطنی نداشتم
نعشِ مرا نپیچ در ، پرچمِ هیچ کشوری

#محمد_علی_جوشایی

@joshaee_mohamadali
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
همان سوراخ و آن مار است اینک، باز خود دانید!
برون افتاد از پستوی پَستان راز، خود دانید...

رفیقان! همتی تا نعره‌ی ارباب بشناسیم
که "هَل مِن ناصرِ" شمر است این آواز! خود دانید...

نه هر کَس اژدهایی در میان انداخت موسی شد...
شباهت‌هاست جادو را به آن اعجاز، خود دانید...

الا ای آهوانِ دشتِ خلوت دیده! رَم تا کِی؟!
کمین کرده‌ست در هر بوته تیرانداز... خود دانید

سرابِ مقصد است آن سایه‌ها کز دور پیدا شد...
عنان‌ها می‌کِشد تا منزلِ آغاز، خود دانید...

فراوان کَنده‌ایم ای دوستان! هربار گنجی نیست...
همان سوراخ و آن مار است اینک، باز خود دانید!


#حسین_جنتی
@h_jannati
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
بسیار گُنده‌مُنده و... چیزند گاوها
آهسته و یواش! که تیزند گاوها

یعنی چراچرا مکن و شیر را بدوش
تندی مکن که اهلِ ستیزند گاوها

تعریف کن که اهلِ دل و خوش‌قریحه‌اند
دیوانگانِ مدح و مجیزند گاوها

شاید که اهلِ روغن و شیر و پنیر نیست
هرکس که گفته بی‌همه‌چیزند گاوها

با آفتابه بر سر هر تپه می‌روند
از بس که طاهرند و تمیزند گاوها

هرجا برای هرچه و هر کار می‌روند
بعدش بگو که آب بریزند گاوها

با باجناقِ خویش زیادی صمیمی‌اند
مثلِ برادرانِ عزیزند گاوها

بوی طویله می‌شود از هرطرف بلند
در دوره‌ای که صاحبِ میزند گاوها


#جواد_زهتاب
@Javad_Zehtab
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

بعدی..
#طنزیمات_ادبی

صد شکر که شد نوبتِ غارتگرِ بعدی
تا پُر کند از خونِ شما ساغرِ بعدی

در خاورِ آن دزد نشد کُلّ وطن جا
یک دزدِ جدید آمده با خاور بعدی!

آن طایفه تا خِرخِره خوردند و گذشتند
بر سفره نشستند دو تا لشکر بعدی!

گیرم که بُریدی سَری از افعیِ دَه سر
باید چه کنیم ای رفقا با سرِ بعدی؟!!

کاری که اصولا به خران ربط ندارد
یک عده سپردند به دست خر بعدی!

با کشتیِ بی‌صاحب و سوراخ و شکسته
در خواب ببینیم مگر بندرِ بعدی

ابزارِ سماور شده تحریم، وگرنه
می‌شد بپرانیم به ناداورِ بعدی!

کاش این دله‌گان صاف بیفتند به چنگِ
چنگیزِ مُدرنیزه و اسکندرِ بعدی...!

#شروین_سلیمانی
@ShervinSoleimani
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
شربت بدهیم و جانشین جمع کنیم
فعلا تو نیا که ما یقین جمع کنیم

یک هفته پس از نیمه شعبان باید
لیوان شکسته از زمین جمع کنیم

#عباس_صادقی_زرینی
@tanz20

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
درود بر برادران و خواهران
درود بر شما حماسه سازها
درود بر شما که گوش می دهید
به وعده های پوچِ حقه بازها

درود بر شما که با فروش تن
برای خانواده نان می آورید
شما که اشک شوق نذر کرده اید
برای سر بریدنِ پیازها

دوباره ملتی فهیم،با شعور
دوباره ملتی غیور می شوید
که هر چه داشتند را سپرده اند
به دستِ دسته هایی از عیاض ها

بزرگ می شویم،واقعا بزرگ
شبیه روزهای انفجار نور
که نردبان شویم زیر پایشان
برای رد شدن از این فرازها

چه مهربان نگاه می کند به ما
کسی که تا دو روز پیش،گرگ بود
چقدر با خضوع حرف می زند
چه آب می خورند،جانمازها !

غروب روز جمعه بود،در اوین
صدای خسته ای به گوش می رسید
خبر رسید یک نفر اضافه شد
به بند شاعران،زبان درازها

#مصطفی_علوی
@moalavi
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
شیرینم و مغزِ سخنانم تلخ است
عیشِ همه عالم از زبانم تلخ است

من هم از خویش در عذابم که مدام
از گفتنِ حرفِ حق دهانم تلخ است

#کلیم_همدانی
@tanz20

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
مردی املاک بی‌شماری داشت
کِشتمندی و دامداری داشت

مرزعی داشت بس فراخ و وسیع
خرم و سبز در خریف و ربیع

انداران گاومیش و اسپ و خروس
گوسفند و بز و خر و طاووس

از برای فروش می‌پرورد
لیک آذوقه‌شان نمی‌آورد

بود بسیار مالدار و خسیس
خُرده‌سنج و سیاه‌کار و حریص

دام‌ها را شکیب رفت از دست
پس گرفتند بین خویش «نشست»

تا بیابند حلِ مسئله را
بنمایند ختم غائله را

اسپ گشنه چه رنج کار برد؟
خر تشنه چگونه بار برد؟

گاو چون بی‌علوفه شیر دهد؟
تخم چون ماکیانِ پیر دهد؟

میش و بز را چه کُرک و پشم آید؟
استخوانْ‌شان اگر به چشم آید؟

پشت درهای بسته رأی زدند
حرف‌ها از تلاش و سعی زدند

بنوشتند یک عریضه به قهر
تا فرستند نزد حاکم شهر

اسپ کز تیرهٔ نجیبان بود
گفت این نامه می‌برم من زود

ارزشم پیش حاکم است بلند
نکند در جواب من چه و چند

رفت و بعد از چلم‌کشی برگشت
لب و لوچه فتاده چون شش و هشت

که به من حاکم افتخار نداد
به درِ خویش هیچ بار نداد

گاو گفتا که ماااا بریم که ماااا
شاخ داریم و هم صدای رسا

خاک حاکم هماره شخم زنیم
نیست ما را ز بارگاهش بیم

شیر ما کرده کام او شیرین
حرف ما را نمی‌زند به زمین

رفت و آمد فرو فگنده سرش
دست‌ها از دو پا درازترش

الغرض هرکسی که شد عازم
هیچ نشنید حرف او حاکم

سعی شان بی‌نتیجه و بر ماند
پیشِ حاکم نرفته یک خر ماند

گفت ای همرهانِ نقل و نبات
گرچه ماییم انکرالاصوات

شهرت ما خری و نادانی‌ست
می‌رویم امتحان که مجانی‌ست

گله را و طویله و رمه را
خنده آمد ز حرف خر همه را

که دل ما دگر به سوز مده
خریت بیش از این بروز مده

همه رفتیم و حرف ما نشنید
روی خر خواهد از چه روی خرید؟

خر به اصرار نامه را برداشت
پای در راه بارگاه گذاشت

ساعتی تا ز رفتنش بگذشت
گرد بر شد به آسمان از دشت

فوجی از راه دور می‌آمد
لشکری بر ستور می‌آمد

یکی از آن میانه رهبر بود
چون که نزدیک شد، همان خر بود

آمد آزاده و بلند نشست
همچنان حکمِ حاکمش در دست

خواند، بشنو چه سخت فرمان بود
آنچه معطوفِ مرد دهقان بود:

نه دگر کار ناپسند کنی
زین پس آذوقه‌شان سه چند کنی

و اگر سر بپیچی از فرمان
اندر افتی به گوشهٔ زندان

همه گاو و بز و خروس و سمند
هم از این قصه در شگفت شدند

که چه بودت در این میانه سپر؟
پیش حاکم چگونه رفتی، خر!؟

گفت رفتم اگر چه با سرِ خم
چون شما، تن نزار و دل پر غم

لیک دیدم که از کشاکش دهر
همکلاسی‌م بوده حاکم شهر

#اکرام_بسیم
هرات_افغانستان
@ikrsim
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
ای خدا در سال نو این وضع را پایان بده
هر چه تا حالا نداری را بیا الان بده

یا به مسئولینِ بی وجدان ما وجدان بده
یا به محرومان بی سامان ما سامان بده

یا که نان کلّ آقازاده ها آجر نما
با به ما هم مثل آنان جای آجر نان بده

سیل ، آتش ، زلزله ، ویروس ، بنزین، اختلاس
قسط‌بندی کن به ما هر سال، یک بحران بده

مشکلت با ما مسلمانان دقیقاً  چیست؟هان!؟
خب دو تا بحران ببر به سایر ادیان بده

کشور ما را اگر شادی ندادی ، پیشکش
لااقل غم را نده با پارچ ، با لیوان بده

یا بگیر اندوه لبنان را که ما را می کُشد
یا به لبنان هم کمی اندوه از ایران بده

یا به ما هم یک وزیر خارجی اعطا نما
یا به آنها یک رئیسِ خادم از سمنان بده

روزی سارا کجا و روزی دارا کجا ..!؟
یا نده روزی و یا هم لا اقل یکسان بده

یا نفرما خلق موجودی و وقتی خلق شد
ابتدا تبعیض را بردار و بعدش جان بده

کُفر آلود است اگر اشعار من شرمنده‌ام
یا بگیر این ذوق را یا هم کمی ایمان بده!

#مهدی_خداپرست
@m_khodaparast1
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
ای صبح و غروب و شام اشکت دم مشک
یک لحظه نشد حلقه‌ی چشمت بی اشک

امروز حساب و باغتان رفته به باد
یعنی که هرانچه گریه کردی همه کشک

#رسول_سنایی
@tanz20

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
«مجنونٕ غریبٕ دل‌شکسته»
از همهمه‌ی اداره خسته

می‌خورد پنیر و نان سنگک
ناگاه رسید یک پیامک

با خواندن آن کمی پکر گشت
شرمنده و سرشکسته‌تر گشت

با حال خراب و خشم بسیار
برگشت سریع از سرٕ کار

در زد، فورا گشود لیلی
بر مبل نشسته بود لیلی

مجنون ز غرور او برآشفت
بی هیچ سلام و بوسه‌ای گفت

روزم به شب آمده ز دستت
جانم به لب آمده ز دستت

کار تو همیشه ناحساب است
این چیست؟ پیامک حجاب است

گوشیم از این پیام‌ها پر
هی کشف حجاب و هی تذکر

تهدید و جریمه نیست این بار
پیگرد قضایی است انگار

قاضی چه کند خطای ما را؟
توقیف کند دٕنای ما را

از کشف حجاب همسر من
گویند که خاک بر سر من

این فتنه که شعله‌اش زیاد است
زیر سر آن علی‌نژاد است

پس دامن فتنه را رها کن
این قبله، برو کمی دعا کن

« گو یا رب از این گزاف‌کاری
توفیق دهم به رستگاری»

لیلی عصبی شد و پرش ریخت
آتش شد و روی شوهرش ریخت

فریاد کشید و گفت خاموش!
لیلی تو نیست حلقه در گوش

«از جای چو مار حلقه برجست»
در حلقه‌ی ازدواج زد دست

پس گفت - همین که حلقه را کَند -
کامروز منم رها از این بند

من حلقه‌ی زلف را گشودم
آن دوره گذشت هر چه بودم

زن‌ها همگی بدون شال‌اند
یک عده ولی چه خوش‌خیال‌اند

با این همه روسری که باز است
تهدید پلیس کارساز است؟

مجنون! به خدایی خداوند!
سوگند به دختران در بند!

پاپیچ شوی، به جان لیلی!
رد می‌شوم از تو با تریلی

مجنون چو شنید قلبش افسرد
ساکت شد و رفت آب یخ خورد

دانست نه این که بی‌حجاب است
اعصاب زنیکه هم خراب است

بی‌حوصله زد ز خانه بیرون
چون مرده ز سردخانه بیرون

سرگشته و خسته در خیابان
اسنپ زد و رفت تا بیابان...

#سید_محمد_هاشمی

@tanz20

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
ای وزیرِ تخمه و آجیل ما
ای فدایت کُلهم فامیل ما
مانده در صف مدتی زنبیل ما
گوش کن بر داد و قال و قیل ما
از گرانی حال مان ناجور شد
زِرت مان هم تازگی قمصور شد


رفته ام تاناکورا دنبال ِ  یَک
کفش و پیراهن که نه، شلوار تک
شَست ِ پایم خورده از دَه جا تَرک
ای خدای آسمان ها، ای فلک
فیش می خواهم از آن پُرنقطه ها
تا ببینم بار دیگر میوه را...


شیخِ ما فرمود ای دنیا پرست
« آب کم جو، تشنگی آور به دست»
گفتم : این کابینه با کابینت است؟!!!
گفت: امان از مردمان گیج و مست
گر چه بی عاریم و شنگولیم ما
  می رسد نوروز و بی پولیم ما


می خورم باد هوا، البته شُکر
با عیال و بچه ها،البته شُکر
او کجا و ما کجا، البته شُکر
راضی ام من از شما، البته شُکر
بس که دور نرخ ها چرخیده ایم
  زیر بار زندگی زاییده ایم!


فکر کن سال نُوی در کار نیست
یا کسی در عید مهمان دار نیست
جیب ها از پولِ نو سرشار نیست
این که رسم قیمت بازار نیست
لحظه لحظه نرخ بالا می‌رود
چوب توی پاچه ی ما می رود


عیدِ ما بی بوسه دادن عید نیست
این یکی را ذره ای تردید نیست
چون به تدبیر شما امیٓد نیست
سهم نفت و آن چه می گفتید نیست
آب و برق و گاز مجانی چه شد؟
خنده ی آقای روحانی چه شد؟
       

جای خدمت خورده و خوابیده اید
خواب های نامناسب دیده اید
ملت بی چاره را چاپیده اید
آب و نان خلق را دزدیده اید
این شب تاریک ما فردا نشد
هیچ قفلی با کلیدی وا نشد


گاز، مفت از چنگ مان در می رود
برقمان از  صبح،   یکسر می رود
خر  برفت  و  باز هم  خر می‌رود
صد وجب هم آب، از سر می رود
هی به ریش بنده می خندی که چی؟
وعده دانت را نمی بندی که چی؟!


گفت چون « جو» هست، گندم می رسد
روزگار خمره و خُم می رسد
انتخاب دور چندم می رسد
نوبت تکریم ِ مردم می رسد
 گفتم اما نان ماها خشکه شد
خیک های عده ای چون بشکه شد!


صیغه ی لطف شما جاری نشد
وعده هاتان هیچ یک کاری نشد
همدلی در هیچ همکاری نشد
این که رسم مملکت داری نشد
صندلی را سال ها چسبیده اید
جای خدمت دسته جمعی واقعاً!!...

#خالوراشد 
@rashedansari
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
پدرم شاعر شریفی بود
هیجان را به خانه می آورد

هر که در وصف او زبان می ریخت
بی زبان را به خانه می آورد

روزه ها را یکی یکی می خورد
رمضان را به خانه می آورد
 
ابوی بود امین بیت المال 
کارتخوان را به خانه می آورد

برسد تا به عالم ملکوت
 نردبان را به خانه می آورد
 
صادقانه پی هدایت بود
 کودکان را به خانه می آورد

چشم او ناگهان اگر می دید
 ناگهان را به خانه می آورد!

گوشت ها را به ماده سگ می داد
استخوان را به خانه می آورد
 
یک قران کم که می شد از جیبش 
پاسبان را به خانه می آورد
 
بوالعجایب فضانوردی بود 
آسمان را به خانه می آورد
 
هر عیان را زخانه در می کرد
هر نهان را به خانه می آورد
 
با رفیقان خود عرق می ریخت!
استکان را به خانه می آورد
 
هم به مهمانی سران می رفت 
هم سران را به خانه می آورد

توی هفت آسمان ستاره نداشت 
کهکشان را به خانه می آورد

در زمستان خودش اضافی بود
 اخوان را به خانه می آورد

پدرم را خدا بیامرزد
 غم نان را به خانه می آورد...
 
#اکبر_خدادادی
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

.
ماهِ رمضان، وقتِ نداری سخت است
دخلِ تومنی، خرجِ دلاری سخت است

ما از سرِ فقر روزه را می گیریم!
باور بکنید روزه خواری سخت است...

#مهدی_صادقی_مود
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی  نخبگانیم در این عصر فراری‌پرور
با نبوغیم در این رونق خواری‌پرور

هر چه تکذیب شود زود به تأیید رسد
نه نگوییم به هم، ملت آری‌پرور

تا سواری بدهد از دل و جان گرده‌ی ما
می‌شود شغل مدیران همه گاری‌پرور

فکر ما باغ بهشت است و کمی شرب مدام
زندگانیم ولی خاک‌سپاری‌پرور

قرمز و آبی و سبزیم و بنفشیم، خوشیم
واقعاً اهل شعوریم و شعاری‌پرور

دشمنانند همان اهل مُدارا و سکوت
دوستانند همین قوم فشاری‌پرور 

ملتی شاد و پیاده، همه ورزشکاریم
آفرین باد به ما هنگ سواری‌پرور

#سعیده_موسوی_زاده
@khalekhanbaji
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
استاد سخنوری و منبر خودتی
با نیچه و با هگل برابر خودتی

گفتی که بیا به نفع من رای بده
گفتم که برو عزیز من‌، خر خودتی

#احمدسلمانی

ما فرقِ سراب و آب را فهمیدیم
از لطفِ شما، جواب را فهمیدیم!

صدشکر نمُردیم و در این‌جبرستان
آزادیِ انتخاب را فهمیدیم...!!!

#سید_محمد_حسینی

لبهای شما غرقِ دعا و وِردند
دلهای شما حریص و دندان‌گِردند

برجسته‌ترین مُختلسانِ دنیا
در مکتبِ اختلاستان شاگردند!

#شروین_سلیمانی
@tanz20

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی

(نابرده  رنج ، گنج   میسر  نمی شود)
رای آن گرفت جان برادر که شام داد

#علیرضا_تیموری
@tanz20

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
شد موسم بدرودِ تو با smoke و فندک
با چایی و صبحانه و با خامه و سنگک
امسال زند جن و ملک بِشکن و جفتک
بدرود بکن با قدح و ویسکی و تنبک
شیهه بکش ای اسبِ نگون بخت چو کودک
نوروز مقارن شده با ماهِ مبارک

خمیازه چو تمساح بکش شاعر مخمور
هی فحش بده بر پدر رازی و انگور
ظهر آید و پاهات کند یکسره مُورمور
از صبح الی شام بمان خیره به وافور
گشتی چو تو اسهال به تن کن دو سه پوشک
نوروز مقارن شده با ماهِ مبارک


شب جاده ی چالوس و حمیرا همگی پشم
صبحانه لبِ ساحل دریا همگی پشم
بابلسر و معشوقه و ویلا همگی پشم
لبهای چریک و چو گوارا همگی پشم
لعنت به رفیق چپی و حزب و گروهک
نوروز مقارن شده با ماه مبارک

فرعون و عصا و سبد و نیل کنم غیب
افطار که شد سفره و آجیل کنم غیب
با شعبده شیرینی و زنبیل کنم غیب
خویش از نظر و دیده ی فامیل کنم غیب
طوری که بیفتد ز کاپرفیلد دو تا فک
نوروز مقارن شده با ماه مبارک

اوضاع سیاسی بشود خر تو خر امسال
بایدن با رئیسی بشود همسفر امسال
حتما بکند رشد حقوق بشر امسال
هر ریشه شود دل نگران تبر امسال
روباه گرسنه بشود همدم زاغک
نوروز مقارن شده با ماه مبارک

در TV به جای عمو نوروز رئیسی
در میسره و میمنه هر روز رئیسی
هر روز پر از ناله‌ی جانسوز رئیسی
پی اچ دیِ( phd ) باهوش و خودآموز رئیسی
از کالج هاروارد گرفته دو سه مدرک
(اول بکند نیم تورم، پس از آن تک)
نوروز مقارن شده با ماه مبارک

هر تیر دعایی بشود کارگر این عید
از لیلی من کاش بیاید خبر این عید
یکبار دگر کاش بگردم پدر این عید
با روزه کنم سیزده ام را به در این عید
هر منفذم از خنده شود پاره چو خشتک
نوروز مقارن شده با ماه مبارک

#رضا_وطن_دوست
@tanz20

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

ببینید #نشر_طلایی چه بلایی بر سر کتاب من آورده است!

#شروین_سلیمانی
@ShervinSoleimani

#تحریف_کتاب
#نشر_طلایی

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
کسی که وسوسه را آفرید من بودم
پدید آمد و شد ناپدید من بودم

کسی که موقع تولید آدم و حوا
نشست و ناخن خود را جوید من بودم

کسی که در شب تاریک و بیم موج پرید
به پشت نوح و به ساحل رسید من بودم

کسی که تا سگ اصحاب کهف خوابش برد
پرید و زیر لحافش خزید من بودم

در آن نمایش نارنج و یوسف و چاقو
کسی که دست خودش را کشید من بودم !

کسی که رفت به صحرا و اشتباه گرفت
یزید را عوض بایزید من بودم

کسی که آخر دعوای رستم و سهراب
بسوی مادر او می دوید من بودم

کسی که از سگ ملا عمر چنان ترسید
که از بلندی جولان پرید من بودم

کسی که در همه ی عمر اتل متل می کرد
و مثل توپ فقط می قلید من بودم

کسی که گاو حسن را فروخت اینجا نیست
کسی که گاو حسن را خرید من بودم

کسی که عاقبت از دست دوستدارانش
دقید و مرد و به گور آرمید من بودم

کسی که گرچه نبارید نور بر قبرش
ولی به قبر کسی هم نرید من بودم

کسی که در دل شب توی دخمه ای تاریک
ندای باطن خود را شنید من بودم

کسی که بر سر نفسش چنان لگد کوبید
که تا زمان اجل می شلید من بودم

کسی که یک شبه در حبس ، ماه شد آنقدر
که سایه اش هم از او می رمید من بودم

کسی که آنقدر آب خنک به او دادند
که تا دو هفته از او می چکید من بودم

کسی که یک شبه البته چیزهایی دید
که بعد از آن نه شنید و نه دید من بودم

خلاصه آنکه به گردن گرفت جرمش را
و توبه کرد به سبکی جدید من بودم

چنانچه بین شما هم اگر کسی پرسید
نگید اسم کسی را بگید من بودم

#رحیم_رسولی
@khertenagh
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
وقتی که زمان انتخابات شود
آزادی ما کمی مراعات شود

دیگر ندهد گیر کسی به زلفت
وقت زدن عطر و کراوات شود

ده دختر خوش تیپ به تی‌وی آیند
صحبت ز محبّت و لطافات شود

ای دوست اگر ز باده مستی خوش باش
چون قاضی ما گفته که خوش‌ذات شود

از گشتی ارشاد خبر نیست کنون
لازم شده امروز که محتاط شود

معشوق اگر حجاب خود بردارد
نه فحش شنفته نه مجازات شود

گر می بخوری و رقص موزون بکنی
عمراً سخن از حبس و مکافات شود

دولت بدهد به مردمان پول زیاد
دائم سخن از حقّ و مساوات شود

می‌کوش در این مدّت کوتاه کمی
جبران گذشته‌ها و مافات شود

تا حفظ بماند این قضایا ای کاش
هر ماه زمان انتخابات شود!

#مصطفی_صادقی
@sadeghimostafa1
@tanz20 👈

Читать полностью…
Subscribe to a channel