#طنزیمات_ادبی
دلربایی میکند با پاچه و ران گوسفند
قیمتش بالاتر است از جان انسان گوسفند
چون که حالا خون او از خون ما رنگینتر است
چشم غره میرود گاهی به چوپان گوسفند
کره خر پرسید از قاطر که در این چند وقت
راه میآید چرا مست و خرامان گوسفند؟!
میتواند با فروش پشمهای زائدش
چند صد ویلا بسازد در لواسان گوسفند
گرچه در اطراف ما قانون جنگل حاکم است
توی این جنگل ولیکن هست سلطان گوسفند
بعد از این هی طبع شعر شاعران گل میکند
میزند تا زیر بع بع زیر باران گوسفند
خواب میدیدم پریشب که به جای توله سگ
بود دست بچه قرطیهای تهران گوسفند
میچرد هرجا بخواهد میخورد یک عالمه
چون که مثل ما ندارد غصه نان گوسفند
تا که چاقو را نشان دادیم، با یک پوزخند
گفت کی ترسیده از چاقوی زنجان گوسفند؟
از مریدان توییم و پاچهخواران توییم
لطف کن با قیمتت ما را نترسان گوسفند
شیخ اگر که با همین فرمان براند عنقریب
مینشیند توی نیسان پشت فرمان گوسفند
ای مدیر محترم، ما مردم خوب و نجیب
ساده هستیم البته اما نه چندان گوسفند
آه میترسم در این اوضاع مالی عاقبت
گیرمان حتی نیاید عید قربان گوسفند
#محمدحسین_مهدویان
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
بر دوش مریز گیسوی جعدی را
کفری مکن امثال من و سعدی را
من منتظرم اگر اجازه بدهند
ساقط بکنم حکومت بعدی را
#رحیم_رسولی
@khertenagh
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
رانی و هلو و شهد انگور تویی
دارنده هاله ای پر از نور تویی
امسال اگر که بخت ما برگردد
یک بار دگر رئیس جمهور تویی
#جواد_شیردل
@javadshirdel58
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
برای شاعری متوهم!
در آرزوی شعر است، مردی ست لااُبالی
پُز می دهد چه عالی، با جیب های خالی
عشقش خلاصه گردد، در پول و لوح و تندیس
کَس شاعرش نخوانَد، هرگز در این حوالی
هر جا که دیدم او را، غیر از کتاب شعرش،
در دست او عیان بود، ابزار ....مالی!
گاهی به عشق سکه، تا رشت رفته، اما
قزوین نرفته بی شک، جز عهد خردسالی!
"عارف" شبی به خوابش، می کرد التماسش:
-ای کاش می گرفتی،یک روز انتقالی...
در جشنواره ای چون، کردند اول او را
می گفت داوری ها، بی عیب بود و عالی
از خوانِ نعمتِ او ، خوردند در جوانی
هم شاعرِ جنوبی ، هم داورِ شمالی!
سرتاسر کتابش، یک بیت جوششی نیست
از کوشش مداوم، شد قامتش هلالی
در شعرِ گویشی هم، کم ادعا ندارد
با شعرهای سست و، در حد دی بلالی!
بازار کسب و کارش، امروزه سردِ سرد است
مانده ست روی دستش، ابیات تک ریالی!
حراج کرده خود را، دربین خود فروشان
این پرده خواهد افتاد، بی هیچ احتمالی
در شعر جز اراجیف، چیزی دگر ندارد
پوچ و گَل و گشاد است، چون کوزه سفالی
شهر ادب پرستان، هذیان نمی شناسد
شاید کنند طردت، پروا کن از اهالی...
گاهی به خود بیندیش، تغییر دِه قضا را
از ما گذشته دیگر، اطوار انفعالی!
با من اگر در اُفتی، از بیخ و بن ور اُفتی
صابون هجو من را، باید به تن بمالی
#خالوراشد
@rashedansari
@tanz20 👈
مدیریت بحران!
در قاب رسانه، سخت بیتاب شدند
هی حرف زدند و بعد نایاب شدند!
بحران که رسید، برخی از مسئولان
«گفتند فسانهای و در خواب شدند»!
خیّام + بوالفضول!
@bolfozool
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
با این جهان و آن جهانم کار دارند
با آشکار و با نهانم کار دارند
من یک خدایِ مَشتیِ لاییک دارم
با این خدای مهربانم کار دارند
هر وقت با سختی مکانی میکنم جور
با اتفاقاتِ مکانم کار دارند
تا استکانم میخورَد بر استکانی
با محتوای استکانم کار دارند
ما یک شبِ جمعه فقط شادیم و این قوم
با لحظههای شادمانم کار دارند
روزی که میخواهم کمی ریلکس باشم
آن روز با روح و روانم کار دارند
با هر که آمد کات کردم بس که اینها
با هر که میخواهم بمانم کار دارند
حتی اگر چون گوسفندان ساده باشم
این لاشیان با دنبلانم کار دارند
گفتند بعد از شعر خواندن میبَریمت
من مطمئنم با دهانم کار دارند!
#شروین_سلیمانی
@ShervinSoleimani
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
جامعه وقتی بخواهد دفع بیماری کند
باید اول با پزشک خویش همکاری کند
کار سنگین،مزد اندک،سقف امکانات صفر
کیست آیا از پرستاران پرستاری کند
اقتصاد ومرگ ومیر ازدست دولت خارج است
مردم ما را خدا باید نگهداری کند
شرکت عنبر نسارا که به جای واکسن
رفته از اطراف قبرس خر خریداری کند
جای تقدیر است اگر یک روز طب سنتی
باده خوردن را برای خلق اجباری کند
عقل می گوید برادر جان نرو دنبال عشق
عقل می ترسد شما را عشق سیگاری کند
مشکل مسکن به امید خدا حل می شود
شهردار شهر اگر کمتر زمین خواری کند
شک نکن در کشور ما می شود قحط الرجال
قاضی احکام الهی را اگر جاری کند
#مسلم_حسن_شاهی
@moslemhasanshahi
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
بذل و بخشش نکن ای تاجر مُهریده جبین!!!
با دوتا کاسه ی نذری نروی خلد برین
توی میدان ریا اینهمه ویراژ نده
پاچه ات گیر کند در تله و شاخک مین
بسکه تابیده و ساییده شده تسبیحت
بگذارش عوض شمس و شرف جای نگین
هر بَرندی که تِرِندست به کالا زده ای
تا که قالب بکنی به رفقا بُنجل چین
توی بازار تجارت شده ای چون رستم
رقبا را زده ای با پَر سیمرغ زمین
مالیاتی ندهی بابت برجِ جُردن
لیک مستاجر خود را بفرستی به اوین
اشک تمساح بریزی همه را خام کنی
تا که بالا بکشی ارثیه ی عمّه شهین
ژن مرموز تو را هیچ پزشکی نشناخت
طمع و حرص شده با ژن چرچیل عجین
پسرت بطری شامپاین بریزد به هوا
تا ببینند فقیران موزامبیک و بِنین!
گفته بودی پی تحصیل به خارج رفته
دیدمش ترکیّه در سالن کنسرت معین
اژ دهاییست که خوابیده سر گنج پدر
در تجارت شده مانند خودت گُنده ترین
روز دستت کج! وشب صاف شود وقت دعا
گِل به ریش پدر ِ بچّه ی شیطان لعین
هر خلافی که کنی رفع شود با توبه
من ندیدم بخدا تبصره ای! بهتر از این
منشی محضر معروف درِ گوشم گفت
الکی خورده به نامت! سند باغ و زمین
اگر این شعبده ها مهر قبولی خورده
یاد ما هم بده ای تاجر مُهریده جبین
#جواد_فرج_پور
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
بس که وضع زندگی را نامساعد ساختیم
تا توانستیم از مردم معانِد ساختیم
ابتدا گفتیم دنیا نعش مردار است و بعد
خانه ای در حدِّ بعضی از معابد ساختیم
فقر آوردیم،تا یک عده را شاغل کنیم
گشت نامحسوسِ ارشاد و مفاسد ساختیم
چون نمیشد دائم از یک راه وارد شد به زور
راهها در بابِ تفتیشِ عقاید ساختیم
هر که از حیثِ سوابق مورد خاصی نداشت
دست در پرونده اش بردیم و مورد ساختیم
دزد ناشی را به زندان برده در عرض سه ماه
در خلالِ حبس از او دزدِ وارد ساختیم
هر زمان شورا دو تا از خیّرین را تیغ زد
جای درمانگاه چندین باب مسجد ساختیم
لشکرِ تورانیان هم اینچنین وارد نساخت
ضربه هایی را که ما بر ریشه وارد ساختیم
#مصطفی_علوی
@moalavi
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
تا کِی ز خمار می سرافکنده شویم
کو می که چو آفتاب تابنده شویم
پیـــمانهٔ هرکه پر شود میمـــیرد
پیمانهٔ ما چو پر شود زنده شویم
#نظام_دستغیب_شیرازی
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
آنروز فضا غرقه به خون خواهد شد
ظرفِ علف و آب، نگون خواهد شد
دعوای الاغها که آغاز شود
دیوار طویله واژگون خواهد شد
#رادین_گلچین
@hosseingolchin
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
آنان که ز ماه روزه تمجید کنند
تحقیق نفرموده و تقلید کنند
ماه رمضان اگر نکو بود و سعید
در روز وفات او چرا عید کنند
#حکیم_لعلی_تبریزی
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
این چشم تو یا که موشک سجیل است؟!
اینها مژه یا کمان عزرائیل است؟!
قلب من ساده در مصاف چشمت
چون گنبد آهنین اسرائیل است
#ملیحه_رجائی
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
شیرینم و مغزِ سخنانم تلخ است
عیشِ همه عالم از زبانم تلخ است
من هم از خویش در عذابم که مدام
از گفتنِ حرفِ حق دهانم تلخ است
#کلیم_همدانی
@tanz20
#طنزیمات_ادبی
مردی املاک بیشماری داشت
کِشتمندی و دامداری داشت
مرزعی داشت بس فراخ و وسیع
خرم و سبز در خریف و ربیع
انداران گاومیش و اسپ و خروس
گوسفند و بز و خر و طاووس
از برای فروش میپرورد
لیک آذوقهشان نمیآورد
بود بسیار مالدار و خسیس
خُردهسنج و سیاهکار و حریص
دامها را شکیب رفت از دست
پس گرفتند بین خویش «نشست»
تا بیابند حلِ مسئله را
بنمایند ختم غائله را
اسپ گشنه چه رنج کار برد؟
خر تشنه چگونه بار برد؟
گاو چون بیعلوفه شیر دهد؟
تخم چون ماکیانِ پیر دهد؟
میش و بز را چه کُرک و پشم آید؟
استخوانْشان اگر به چشم آید؟
پشت درهای بسته رأی زدند
حرفها از تلاش و سعی زدند
بنوشتند یک عریضه به قهر
تا فرستند نزد حاکم شهر
اسپ کز تیرهٔ نجیبان بود
گفت این نامه میبرم من زود
ارزشم پیش حاکم است بلند
نکند در جواب من چه و چند
رفت و بعد از چلمکشی برگشت
لب و لوچه فتاده چون شش و هشت
که به من حاکم افتخار نداد
به درِ خویش هیچ بار نداد
گاو گفتا که ماااا بریم که ماااا
شاخ داریم و هم صدای رسا
خاک حاکم هماره شخم زنیم
نیست ما را ز بارگاهش بیم
شیر ما کرده کام او شیرین
حرف ما را نمیزند به زمین
رفت و آمد فرو فگنده سرش
دستها از دو پا درازترش
الغرض هرکسی که شد عازم
هیچ نشنید حرف او حاکم
سعی شان بینتیجه و بر ماند
پیشِ حاکم نرفته یک خر ماند
گفت ای همرهانِ نقل و نبات
گرچه ماییم انکرالاصوات
شهرت ما خری و نادانیست
میرویم امتحان که مجانیست
گله را و طویله و رمه را
خنده آمد ز حرف خر همه را
که دل ما دگر به سوز مده
خریت بیش از این بروز مده
همه رفتیم و حرف ما نشنید
روی خر خواهد از چه روی خرید؟
خر به اصرار نامه را برداشت
پای در راه بارگاه گذاشت
ساعتی تا ز رفتنش بگذشت
گرد بر شد به آسمان از دشت
فوجی از راه دور میآمد
لشکری بر ستور میآمد
یکی از آن میانه رهبر بود
چون که نزدیک شد، همان خر بود
آمد آزاده و بلند نشست
همچنان حکمِ حاکمش در دست
خواند، بشنو چه سخت فرمان بود
آنچه معطوفِ مرد دهقان بود:
نه دگر کار ناپسند کنی
زین پس آذوقهشان سه چند کنی
و اگر سر بپیچی از فرمان
اندر افتی به گوشهٔ زندان
همه گاو و بز و خروس و سمند
هم از این قصه در شگفت شدند
که چه بودت در این میانه سپر؟
پیش حاکم چگونه رفتی، خر!؟
گفت رفتم اگر چه با سرِ خم
چون شما، تن نزار و دل پر غم
لیک دیدم که از کشاکش دهر
همکلاسیم بوده حاکم شهر
#اکرام_بسیم
هرات_افغانستان
@ikrsim
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
این که ما کج رفتهایم از پایِ ناصافِ شماست
مشکلِ ما نیست این درجا زدن، گافِ شماست
خطِ فقری را که میگویند اهلِ اقتصاد
خطِ فرضی از دهانِ خلق تا نافِ شماست
انعطافی را که ما داریم زیر هر فشار
بیشتر از انعطافِ جیبِ کِشبافِ شماست
خرمگسهای جهان سبقت گرفتند از همه
همچنان سیمرغِ ما در حسرتِ قاف شماست
اینکه غرقِ مشکلیم و مثل جُلبک ساکتیم
جزءِ دستاوردها و جزءِ اهداف شماست
شک ندارم که به اوجِ قُلّه نزدیکید چون
پنج شش تا کرکس آن بالا در اطرافِ شماست
ما به شُل کن، سفتکُنهای شما خو کردهایم
ماندهام دنیا چرا اینقدر علّافِ شماست
شیخ بر منبر صفاتِ مُشرکین را میشمرد
با تعجب دیدم این فهرستِ اوصاف شماست!
قدردانِ یَکیَکِ عالیجنابانیم ما
چون بهشتِ حاضر از آثارِ الطاف شماست
#شروین_سلیمانی
@ShervinSoleimani
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
هممجاز آورده هم غیر مجاز آوردهایم
هر چه لازم بود در حد نیاز آوردهایم
گندم از کوبا و ماش از هند و مرغ منجمد
از بلاد دور و از راهی دراز آوردهایم
مملکت بیغوله بود و خشک و خالی ما در آن
آب و برق و نفت گازوئیل و گاز آوردهایم
تا نیفتد پایههای دین مردم در خطر
چادر و تسبیح و مهر و جانماز آوردهایم
موسم حج عید قربان بود و قربانی زیاد
گوشتها را بار کشتی از ریاض آوردهایم
تا شود پیر و جوان مشغول فرزندآوری
نفت را دادیم و جای آن پیاز آوردهایم
چون که در واقع گل و بلبل همیشه با هماند
پشت گلدان توی آن برنامه ساز آوردهایم
کم نکرده باختن چیزی از ارزشهایمان
لااقل در حد کافی امتیاز آوردهایم
کارهامان برق از سی جای مردم میپراند
فکر کردی از کجا برق سهفاز آوردهایم
یوز ایران سازگاری با محیط ما نداشت
رفتهایم از چین و پاکستان گراز آوردهایم
حضرت حافظ که اهل شعر اینجوری نبود
تا برایش جوی آب و سرو ناز آوردهایم
اصغر فرهادی اصلا موز بوده بر درخت
ما از اول فیلم با پایان باز آوردهایم
معترضهای گرامی خواهشا شورش کنید
این بنرها را برای اعتراض آوردهایم
#رسول_سنایی
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
تسلیم جناب ملک الموت شده
فریاد زده: "احمد" و بی صوت شده
اینگونه خبر رسیده از جنّت که
حوریِّ جناب "جنّتی" فوت شده
#رادین_گلچین
@hosseingolchin
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
دعوت از آقاي احمدي نژاد براي شركت در انتخابات:
چون زلزله اي كه توي بم آمده است
در شهر دلم لشكر غم آمده است
اكنون كه زمان انتخابات شده
محمود بيا كه سوژه كم آمده است
#احمدآوازه
@ahmadavazeh
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
رد می شوم از دکّه ی سیگار فروشی
از بین شلوغیدگیِ بار فروشی
ول ماندگی جامعه و اینهمه مسئول
مشغولِ سخنرانی و اطوار فروشی
این دولت در کسری هر بودجه مانده
باید بزند دست به بیکار فروشی
فرداست که در مرکز درمانی بی پول
اقدام نمایند به بیمار فروشی
باید چه کنند اینهمه در زلزله مانده؟
لابد بنشینند به آوار فروشی
در مملکت ساخته ی کوروش و بابک
شد تلویزیون مرکز مختار فروشی
هشدار!؛ به بازار نرو، بسکه کساد است
رایج شده در کسب، خریدار فروشی
بسیار کسان یک شبه ترفیع گرفتند
البتّه پس از زحمت همکار فروشی
از دین چه بجا مانده که شیخان بفروشند؟!
می بینی شان بعد، به دستار فروشی
پیراهن خود را بفروشم به غذایی
تا کی برسد نوبت شلوار فروشی.
#رادین_گلچین
@hosseingolchin
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
فروغ باغ و بستانی معلم!
گلستان در گلستانی معلم!
وجودت ، لازم و خیلی ضروری است
شبیه بند تنبانی معلم!
ولی صد حیف که با این همه حُسن
همیشه در پی نانی معلم!
مرا کردی رها از هر چه زندان
اگر چه توی زندانی معلم!
خودت، درمانِ هر دردی و دردت
ندارد هیچ درمانی معلم!
همیشه در کف رفتن به تفریح
به ساحلهای گرگانی معلم!
کلاسِ زوریِ جبرانیِ تو
ندارد هیچ جبرانی معلم!
نبوده ناشی از تعلیم هایت
به هر جا بوده ویرانی ، معلم!
ز محصولات این تعلیم بوده
همین آقای روحانی معلم!
کتک هایی که از دست تو خوردم
نخورده هیچ حیوانی معلم!
زدی من را هزار و خرده ای بار
بدون هیچ عنوانی معلم!
و پرسیدی سؤالاتی که خود هم
جوابش را نمی دانی! معلم!
چه سفت و محکم و جانْ بر کف و سخت
در این اوضاع و دورانی معلم!،
که حتّی آسمان هم ،سنگ بارَد
کلاست را نپیچانی معلم!
نشد یکبار گویم با شهامت
به من چه وضع اشکانی معلم؟!
ولی هر بار پرسیدی ز بنده
از اقدامات ساسانی، معلم!
برای نمره ای کردم به پایت
چه میزان ، هدیه، ارزانی معلم!
ولی بر نمره ام تأثیر نگذاشت
کلوچه ، بسکوئیت، رانی معلم!
بیا شاگرد خود را ، بنگر اکنون
شده یک شوفرِ جانی! معلم!
الهی من بمیرم تا نبینم
شبی دارای مهمانی معلم!
نیفتاده لولو در جامه ی تو
چرا سر در گریبانی معلم؟!
اگر میشد حمایت از تو می شد
جهانی را بلرزانی معلم!
نگنجد وصف نام بی قرینت
درون هیچ دیوانی معلم
#رضازارعی
@reza_zarei_tanz
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
تمام مملكت آرام مي شد
سگ هار تورم رام مي شد
كنار دار مظلومين اگر كه
يكي از ظالمين اعدام مي شد
#احمدآوازه
@ahmadavazeh
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
می کرده ز اختلاط مردم سـیرم
از غصّه اگر می نخورم میمیرم
گیرد چو غم دهـــــر گریبان مرا
من نیز گلوی شیـشه را میگیرم
#ضیای_قزوینی
@Ketab_va_hekmat
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
چشم را چون دل من تنگ نگه میدارد
کیس را چون تروجان هنگ نگه میدارد
خطّ به خطّ، خطّ زده بر خطّ و خطوط رخسار
لب به لب با لب خود رنگ نگه میدارد
چشم و ابرو و لب و لوچه و بینی را با
گردن و چانه هماهنگ نگه میدارد
با همه در پی دعواست، خودش میداند
دیکتاتور را سرِ پا جنگ نگه میدارد
«گر نگهدار من آنست که من میدانم»
همه را چون خود من لنگ نگه میدارد!
ساقی ما -که خدا خیر دهادش- در پارک
«شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد
#حسن_شاه_رجب
t.me/c/1533052124/5
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
این تازهواردان که بظاهر آماتورند
تصدیق میکنید که فوق تصورند
یک دست مِلک غصبی و یک دست مالِ وقف
مشغول دستکاریِ ارقام کنتورند
بر سفره بیملاحظه مشغول سدّ جوع
از اضطراب خالی و از اشتها پرند
درگیر پول و بندۀ نقدینه نیستند
محکم شود معامله، اهل تهاترند
در فوت و فنّ رایزنی فوقالعادهاند
گه توی لابیاند، گهی در کریدورند
در رشد علمی از همگان تندروترند
با فوقدیپلمی که ندارند دکترند
در فکر گامهای بزرگند نو به نو
دنبال طرحهای سوپر فورسماژورند
همچون کریم کافر و زندیق نیستند
در هیچ حالتی تکِ دل را نمیبرند
تبیینگران اصل حجابند عمدتاً
واردکنان عمدۀ انواع چادرند
هریک سهچار تپۀ آباد را حریف
درگیر خدمتند تماماً، تراکتورند
غوغا مکن، جواب کسی را نمیدهند
چون غرق آبهای عمیق تفکرند
یکعده کارشان شده ایراد و انتقاد
از دست این گروهِ خز و خیل دلخورند
ناچار طبق رسم کهن پنبه کردهاند
در گوشهایشان که از این حرفها پرند...
ما شنبلیلهایم، پس از پله میرویم
آنها قبیلهاند سوار آسانسورند
#امید_مهدی_نژاد
@OmidMahdinejaD
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
اینقدر با این و آن دعوا نکن
بیخودی مشت کسی را وا نکن
حرف مردم را نمیفهمی؟ نفهم!
دیگر، آن را لااقل معنا نکن
توی کفش هرکه پا کردی بکن
توی کفش اجنبیها پا نکن
این که دیگر لانهی زنبور نیست
چوب در سوراخ آمریکا نکن
ایکه دائم در میفتی با دلار
فکر برگشت ریالات را نکن
این اروپا اهل شوخی با تو نیست
با اروپا شوخی بیجا نکن
آب دریا، جای جنگ ناوهاست
آب ما را قاطی دریا نکن
حرف اسراییل را با ما نزن
کار اسراییل را با ما نکن
بگذر از تحریمهای بیاثر
راهحل تازهای پیدا نکن
فیالمثل هر برگهای دستت رسید
تا نخواندی، لااقل امضا نکن
بابت یارانه هم متشکریم
فاز بعدی را فقط اجرا نکن
پشت مردم را اگر عشقت کشید
یککمی خم کن، ولی دولا نکن
بنده را هم چونکه هستم بیسواد
باسوادم کن، ولی ملا نکن
در کلاس نیچه و ملاعلی
هی برایم آب یا بابا نکن
توی گوش هرکه لالا کردهای
توی گوش -منْیکی- لالا نکن
این صدای جیر و جیر تخت توست
شکوه از جررر و جر لولا نکن
میروی؟ جانم به قربانت برو!
جان من امروز را فردا نکن
این بلیت یک سقوط تازهاست
شک بیجا به هواپیما نکن
با کسی که تا قیامت جنتیست
بحث این دنیا و آن دنیا نکن
کارهایی را که اینجا کردهای
وقتی آنجا میروی، آنجا نکن
من نمیگویم به ما بد کردهای
نه، تو خوبی کردهای... اما نکن!
#اصغر_معصومی
@tanz20 👈
یک عمر به ما جواب مبهم دادند
از دین محمدی به ما غم دادند
هر گاه که از عدل علی پرسیدیم
شمشیر به دستِ ابن ملجم دادند
#جواد_شیردل
@javadshirdel58
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
گفتند که از لبان او غافل شو
ماه رمضان است کمی عاقل شو
می بوسم و از کسی ندارم ترسی
ای روزه اگر معترضی ،باطل شو
#سعیدمبشر
@tanz20