tanz20 | Unsorted

Telegram-канал tanz20 - طنزیمات ادبی

4882

«لبخند اصل را فقط از ما بخواهید» ✍️«طنزیمات ادبی» کانال مرجع است به‌روز و به‌لحظه حتّی! کپی ممنوع⛔️، فوروارد آزاد✅❤️ تماس با ما: @shirdel_1358

Subscribe to a channel

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی

تو عشق منی عمر منی جان منی
شیطان و خدا و کفر و ایمان منی

چیزی که ندارم به تو تقدیم کنم
این هفته نماز جمعه مهمان منی

#رحیم_رسولی
@khertenagh
@tanz20👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

مهملیات
#طنزیمات_ادبی ‌

زرافه کمک فنر ندارد
میلی به کلاغ‌پر ندارد

در کافه به فیل تخمه دادند
تا هی شکلات بر‌ندارد

بازار تمام‌وقت دنیا
از عمر حراج‌تر ندارد

روزی که پنیر و شیر کم شد
گفتند کم‌اش ضرر ندارد

لبخند ژکوند توی قهوه ست
فنجان کسی شکر ندارد

رخ، رخصت دم بریده‌ای نیست
مخ ربط به مختصر ندارد

هرچند دروس جمع درس است
در خرس و خروس اثر ندارد

گلدان کرشمه روی رف نیست
داروغه چرا خبر ندارد

بوفالوی فالوئر خریده
گوشی به کمر ممر ندارد

مهریه‌ی قورباغه باغ است
پرسیده چرا چپر ندارد

با اشکنه مشکلی ندارم
خوب است که دردسر ندارد

یارانه‌ی یونجه خرج نعل است
خوشبخت کسی که خر ندارد

در حیطه‌ی گربه‌های بی پر
گنجشک شدن خطر ندارد

گل بی رخ یار هم دلاراست
دلدار به آن نظر ندارد؟

#مصطفی_مشایخی
@asalane
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
پدرم را خدا بیامرزد ، مردِ سنگ و زغال و آهن بود
سالهای دراز عمرش را ،کارگر بود ، اهل معدن بود

از میان زغال ها در کوه، عصر ها رو سفید بر می گشت
سربلند از نبرد با صخره، او که خود قله ای فروتن بود

پا به پای زغال ها می‌سوخت !سرخ می شد، دوباره کُک می شد
کوره ای بود شعله ور در خود‌ ،کوره ای که همیشه روشن بود

بارهایی که نانش آجر شد ، از زمین و زمان گلایه نکرد
دردهایش،یکی دوتا که نبود! دردهایش هزار خرمن بود

از دل کوه های پابرجا ، از درون مخوف تونل ها
هفت خوان را گذشت و نان آورد ، پدرم که خودش تهمتن بود

پدرم مثل واگنی خسته ، از سرازیر ریل خارج شد
بی خبر رفت او که چندی بود، در هوای غریب رفتن بود

مردِ دشت و پرنده و باران، مردِ آوازهای کوهستان
پدرم را خدا بیامرزد ، کارگر بود ،اهل  معدن بود


# موسی_عصمتی

/channel/braillehayenagozir
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

در مدرسه از نشاط‌مان کم کردند
از فرصت ارتباط‌مان کم کردند

هر وقت به ‌هم عشق تعارف کردیم
از نمرۀ انضباط‌مان کم کردند!

سید #مهدی_نقبایی
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
تبعید هم شوم، من از ایران نمی‌روم
اینسان که رنج بُرده‌ام آسان نمی‌روم

در جستجوی مِی به مَیامِی نمی‌روم
دنبال ِ نان به کشور ِ یونان نمی‌روم

آب ِ خلیج و آب ِ خزر خشک هم شود
لَه لَه اگر کُنم به لَهِستان نمی‌روم

در بند از اعتصاب ِ غذا، ترکه هم شوم
از لابه‌لای میله‌ی زندان نمی‌روم

شاید برای دیدن ِ "نانسی" رَوم ولی
هرگز برای جنگ به لبنان نمی‌روم

گیرم که جنگ شد؛ من اگر در مبارزه
خوردم به صهیونیست، به میدان نمی‌روم

هر چند در وطن، پدر ِ من درآمده
فعلا که در نیامده مامان، نمی‌روم

آن مُختَلس که رفت، زمانی وَزیر بود
یک روز گفته بود: به "قرآن" نمی‌روم

با اینکه ظاهرم غلط‌انداز و غربی است
یا نیستم شبیه مسلمان، نمی‌روم

"شیراز معدنِ لبِ لَعل است و کانِ حُسن"
من با وجود این همه ارکان نمی‌روم

#محمود_برزین
@barziiiiiin
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
باور کنید حال و هوایم مساعد است
این شایعات شیوه ی برخی جراید است
یک صبح
تیتر می شوم: این شخص
 
[بگذریم]
یک عصر
خوانده اید... و تکرار زاید است
من زنده ام هنوز و غزل فکر می کنم
باور نمی کنید؟
همین شعر شاهد است

#محمدعلی_بهمنی🖤
@tanz20

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

.
#طنزیمات_ادبی
دولتِ بی‌بخارِ بی‌عُرضه، برق تامین نمی‌کند حتّی
توی تامین برق تقلید از کشورِ چین نمی‌کند حتًی

آنقدَر جنس‌ها گران شده‌است که به یارانۀ چهارنفر
مرد بقّال توی زنبیلم تف که نه! فین نمی‌کند حتّی!

با شعار حمایت از ضُعفا، چاق و گردن‌کلفت‌تر شده‌اند
گردنِ اکثر مدیران را منهدم مین نمی‌کند حتّی

حاکمِ شهر آنقدَر غرقِ مال دنیا و تاج و تخت شده‌ست
روی منبر که می‌رود دیگر صحبت از دین نمی‌کند حتّی

درد بسیار می‌کشم وقتی قلمم را به دست می‌گیرم
فحش اگر جای شعر بنویسم، باز تسکین نمی‌کند حتّی

کاری از دست ما که ساخته نیست؛ باید این را خدا درست کند
کار مردم فقط شده نفرین، و خدا "سین" نمی‌کند حتّی!

#مهدی_صادقی_مود
@tanz20

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
شمّه ای شرح دهم مشکلِ این سامان را
بلکه تجویز کنم شیوه ای از درمان را

گفته بودم که از این پس بشوم لال، اما
«چه کند بنده که گردن ننهد فرمان را»

با خودم عهد نمودم بنویسم شعری
التیامی بشود زخم دلِ انسان را

دست در خون دلِ خود زده ام از سرِ درد
تا فراموش کنم جشن حنابندان را

مدتی بعد به خود آمدم و فهمیدم،
«غایت جهل بُوَد مشت زدن سندان را»

آن قدَر پول ندارم که به گردش ببرم
به دِه مادریِ خود زن و فرزندان را

آدم آن نیست که با ( بنز ) فقط حال کند
عاشق آن است که بر دیده نهد (پیکان) را

وان که را خودروِ جانانه نباشد پیکان
به ژیان روی کند تا که بگیرد آن را

به ژیان هم اگرش دسترسی ممکن نیست
ناز فرغون کشد و گاریِ بی فرمان را

ور میّسر نشدش گاری و فرغون ، باید
مرگ، خواهان شود و سینه قبرستان را

مرگ هم گر نشدش یار به مبنای جنون
بتکاند به سر هر دو جهان تنبان را

اگر از بخت بدش هر دو جهان داد ز کف
خنده آن قدر کند تا بدرد همیان را!

(همه دانند که همیان چه بُود شرح مخواه
خیک و مشک است که باشدلقب آن انبان را)

گرچه با خوردن ترشی بشود دندان کُند
گاه شیرینیِ ما  کُند کُنَد دندان را۱

(بیت بالا الکی گفته ام این جا شاید،
تا ببینم لب تان آخر ِ سر خندان را!)

پند «راشد» بشِنو، نان و کبابت گر نیست
مَده از کف پس از این لذّت بادمجان را


۱- اشاره شده است به طنز سعدی که:«همه را دندان به ترشی کُند شود، مگر قاضیان را که به شیرینی.»

#خالوراشد
@rashedansari
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
"ما" تمام دردها را خوب درمان می‌کنیم
کارهای سخت را  بالفور آسان می‌کنیم
دخل خود را تا به‌آخر خرج لبنان‌می‌کنیم

این‌خبر را منتشر در سطح کیهان‌می‌کنیم
"پوز استکبار" را با خاک یکسان می‌کنیم


سالها در عرصه‌ی "تولید میلی" تاختیم
ایده‌های تازه‌ای در ذهن خود پرداختیم
هرکه هرچی ساخت فوراً وانتش راساختیم

ما که با این کیفیت تولید نیسان می‌کنیم
"پوز استکبار" را با خاک یکسان می‌کنیم


نابسامانی جهان را در خودش بلعیده است
تار و پود اجنبی‌ها را ز هم پاشیده‌است
ریشه‌هایش منتها در خاک‌ما پوسیده‌است

عاقبت اوضاع دنیا را به سامان می‌کنیم
"پوز استکبار" را با خاک یکسان می‌کنیم


"رتبه ی بالای علمی" را مهیا کرده‌ایم
"باغ استعداد" را در خود شکوفا کرده‌ایم
ما "توافقنامه" را هر چند امضا کرده‌ایم

سطح این"فن‌آوری"را لیک پنهان می‌کنیم
"پوز استکبار" را با خاک یکسان می‌کنیم


"دست ‌های پشت پرده" ، "خائنین" نابکار
هی‌به ما می‌آورند ازهرطرف نوعی"فشار"
گاه با "تحریم" گاه افزایش "نرخ دلار"

"ارز" را عینِ زمانِ شاه "ارزان" می‌کنیم
"پوز استکبار" را با خاک یکسان می‌کنیم


موضعِ ما در قبالِ این مسائل روشن است
هر کجا هر مشکلی دیدید کار "دشمن" است
با تمام مشکلات این خاک اما "ایمن" است

موضعِ خود را دراین‌طومار عنوان‌می‌کنیم
"پوز استکبار" را با خاک یکسان می‌کنیم


هر که با ما در بیافتد "ضربه فنی"! می‌شود
"اعتراض" از جانب ما "کفر" معنی می‌شود
از لحاظ ما "نشد درکار"  یعنی: "می‌شود"

ما ازین "گردن فرازی"ها فراوان می‌کنیم
"پوز استکبار" را با خاک یکسان می‌کنیم


"دشمنان" ما اصولاً اهل ایمان نیستند
پایبند هیچ قانونی -به قرآن- نیستند
این خدا نشناس‌ها اصلاً"مسلمان"نیستند

دشمنانِ خویش را از دم مسلمان می‌کنیم
"پوز استکبار" را با خاک یکسان می‌کنیم


گرچه می‌گوییم کلاً قادرِ اصلی خداست
بُرد با جان و دلی باشد که با زور آشناست
باید البته قوی باشیم، این "راز بقا" ست

"اقتدار" خویش را اینگونه اعلان می‌کنیم
"پوز استکبار" را با خاک یکسان می‌کنیم


"افتضاحی" هم اگر رخ داده در ادوار پیش
ما نداریم اشتباهی عمدتاً در کار خویش
زیر و رو خواهیم‌کرد از آستارا تا به کیش

"اشتباه" پیش را این دور جبران می‌کنیم
"پوز استکبار" را با خاک یکسان می‌کنیم..

#حمید_اسماعیلی
@shakib_shaky   
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی‌
امید من همه آنست که شود تشکیل
میان دشت ستم کشور «فلسطائیل»
 
صفا و صلح بیاید به کُل منطقه، شاد
شود تمامی زرادخانه ها تعطیل
 
نه حمله جانب کنسرت از جناح حماس
نه قتل عام عرب‌ها به دست اسرائیل
 
خوشا که وابرهد مردم فلسطینی
از آنچه سال پس از سال شد بر او تحمیل
 
امید ما همه آنکه دو ملت آنجا
شوند همدل و همخانه، مثل یک فامیل
 
چنان یهود و مسلمان کنار هم باشند
که توی گور بلرزد جنازه چرچیل!

#هادی_خرسندی
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
غَرَضی نیست از این طنز ندارم عرضی
عرض از این حِیث ندارم که ندارم اَرزی

عِرض ِ خود میبرم و زحمتتان میدارم
غزلم ربط ِ شقیقه ‌است و الیگودرزی

"چوب‌کِبریت" چُنانم که شُدم چون "ترکه"
ترک ِ "نون" کرده‌ام آنگونه که هستم "برزی"

گر که خود را بِتَکانم، بتوانم شاید
بخرم ناز ِ زنم را فقط، آنهم قرضی

دوش پای سِریالی به زن ِ خود گفتم:
Shi is a good woman fatemeye goodarzy

غیرتی‌گشت چنان Wife که شد همچون wolf
پاره‌ام کرد وِی از طول و جِرَم داد عرضی

یک شبی گفت خودش: عاشق "پیروزفر" است
عصبانی شدم و گفت: ستم می‌ورزی؟؟

گفتمش نوکرتم! گفت: غلط کردی تو!
گفتمش: من خرتم! گفت: خَرم میفرضی؟

گفتمش: لوس نشو، گفت که دَیوث نشو
گفتتمش: فحش نده! گفت که خیلی هرزی

گفتمش: هرزه منم پس، زن ِ آزاده تویی
گفت: آزاد گُذارم بروم از مرزی

گفتمش خب چه کنم تا که ببخشی، فرمود:
یا به نامم بُکن آپارتمان یا اَرضی

گفتمش ارزش ِ تو بیشتر از اَرض و زر است
گفت: اما تو قَدِ "ارزن و جو" می‌اَرزی

گفتمش: لادَن ِ من!! گفت: خفه حامد‌جان!
بحث ِ ما رفت به بِن‌لادن و حامدکرزی!

"زن عزیز است غنیمت شمریدش صحبت"
مرد هرچند مریض است و ندارد عرضی

"داخل منزل ِ لیلی که خطرهاست در آن"
هر زمانی که صدایت بزند میلرزی

یک زمانی پدرم گفت به من: زَن نمک است
پدر ِ بنده درآمد به چنین اندرزی

بهترین زیستن آن است که چون هالو زیست
لال‌زی و خفه‌زی،  کور‌ زی، ایضا کر زی

#محمود_برزین

@barziiiiiin
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی

مداح جوان سینه زنان رفت به شام
همراه صدای کاروان رفت به شام

گفتند که شام از دهن می افتد
از روضه کوفه ناگهان رفت به شام

#عباس_صادقی
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

ایّام عزاداری مظلوم شهید است
لعن است که در پشت سر شمر و یزید است

در عهد حسین‌بن‌علی شمر یکی بود
امروز به هر گوشه دو صد شمر پلید است

بر هر که زنی دست یزیدی‌ست ولیکن
خونخواری او طبق ره و ‌رسم جدید است

شمر مد امروز سلاحش عوض تیغ
دونبازی و دوز و ‌کلک و وعد ‌و وعید است

جان تو گرفته‌ست و‌ بوَد باز طلبکار
فحشت دهد و منتظر قبض رسید است!

در دست رئیسی قلمی دیدم و گفتم
این نیست قلم، بهر درِ فتنه کلید است

آن‌مرد ‌که لعنت ز پی شمر فرستد
خود می‌کند آن ظلم که از شمر بعید است

زین قوم دغاپیشه عجب نیست که بینی
گر آب به حلق تو بریزند، اسید است

ای حرمله آن‌کو به بدی از تو‌ برَد نام
امثال تو را از سر اخلاص مرید است

در پرده کند فخر به شاگردی ابلیس
در ظاهر اگر پیرو قرآن مجید است

القصّه ز بیداد گروهی بتر از شمر
هر‌جا نگری خسته و مظلوم و شهید است

زنده‌یاد #ابوالقاسم_حالت
۱۳۴۴/۲/۱۴
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
این شمر که آدم  لعینی بوده
در نوع خودش شیخ وزینی بوده
 
با این همه مداحِ درآمد بالا
دیدیم چه کار_آفرینی بوده

#احسان_ناصر

@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی

جامعه وقتی بخواهد دفع بیماری کند
باید اول با پزشک خویش همکاری کند

کار سنگین،مزد اندک،سقف امکانات صفر
کیست آیا از پرستاران پرستاری کند

اقتصاد ومرگ ومیر ازدست دولت خارج است
مردم ما را خدا باید نگهداری کند

شرکت عنبر نسارا که به جای واکسن
رفته از اطراف قبرس خر خریداری کند

جای تقدیر است اگر یک روز طب سنتی
باده خوردن را برای خلق اجباری کند

عقل می گوید برادر جان نرو دنبال عشق
عقل می ترسد شما را عشق سیگاری کند

مشکل مسکن به امید خدا حل می شود
شهردار شهر اگر کمتر زمین خواری کند

شک نکن در کشور ما می شود قحط الرجال
قاضی احکام الهی را اگر جاری کند

#مسلم_حسن_شاهی

@moslemhasanshahi
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

دبیر کل سازمان ملل
حَیَّ عَلیَ الفَلاح ُ خَیرُالعََمَل

اجازه دارم که جسارت کنم
راحت وساده با تو صحبت کنم؟

خیال نکن که بنده دیپلماتم
خدا وکیلی بچه ی دهاتم

نوشته هامو ساده می نویسم
ساده و بی افاده می نویسم

شک ندارم آدم خوبی هستی
که روی اون صندلیه نشستی

چهره ی آشنای خاص و عامی
معتبر و مورد احترامی

حالا که اینطوره یه کاری بکن
یه کار خوب و موندگاری بکن

مشکل کل بشریِّت اینه
که جنگ روی کره ی زمینه

تو میتونی دنیارو تغییر بدی
به آدمای زور گو گیر بدی

بچه ی کوچیک که غذا نداره،
میشینه دنده هاشو می شماره.

طفل دو ساله چه گناهی کرده؟
که پا برهنه رو زمین بگرده؟

مملکتی که فقر ازش میباره
یه دنیا بودجه ی نظامی داره

به گفته ی یه کارشناس تو هاروارد
هزارو پونصدو چهار میلیارد-

دلاره ، خرج ارتشای دنیا
فقط برای ژست وجنگ و دعوا

بشرمگه چقد میخواد سود کنه؟
که این همه بودجه رو نابود کنه؟

ارتش کشوَرا رو منحل کنین
تا مشکل گشنگی رو حل کنین

برای امنیت شهروندان
فقط پلیس باشه، اونم نه چندان

هر چی تو دنیا بمبه خنثی بشه
معبر آرامشمون وا بشه

کل اونایی که نماینده ان
مخاطب عرایض بنده ان

این همه موشک که هوا می کنن
چه دردی از دنیا دوا می کنن

هر چه سلاح ملاحه توی دنیا
کلشو باید بریزن تو دریا

درسته کلی استفاده توشه
سلاح فروش مثل قاچاق فروشه

اون که تو کار ساختن فشنگه
یکی تو مغزش بخوره قشنگه؟

این همه خونریزی بی انصافیه
تورو خدا جَمِش کنین کافیه

میخوای زمین به آسمون نپاشه
باید سلاح هسته ای نباشه

"تیغ برهنه دست زنگی مست" –
ندین که کار بیفته توی بن بست

کدوم الاغ برای آب و علف
می کنه هم نوع خودش رو تلف

شیرگرسنه اگه پیکار کنه
میتونه یک گله رو ناکار کنه

شیره ، ولی شرافتش مانعه
به یک شکار مختصر قانعه

بشر باید سر بذاره بمیره
که باید ازحیوونا یاد بگیره

صُلحِ زمین رو به سرازیریه
هر جا نگا می کنی در گیریه

یکی اگه یه جا هجوم می بره
به خاطر ارتش اون کشوره

مردم دنیا خل و چل که نیستن
که بی خودی تو روی هم بایستن؟

کل نظامیارو آزاد کنین
یه ارتش جهانی ایجاد کنین

یه ارتش مختصر جهانی
اونم برای حفظ زندگانی

#خلیل_جوادی
@khalil_javadi
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
حالا که شده وفاق ملی
این کار خطیرِ شاق ملی

وقتش شده تا برای ما هم
کمتر شود اختناق ملی

ما را نزنند در خیابان
با ساچمه و چماق ملی

مرد و زن ما شریک باشند
در شادی و اشتیاق ملی

دستی بکنیم وقت پیری
در ساعد سیم ساق ملی

تا از لب و لوچه‌ی خلایق
جاری بشود بزاق ملی

آسان شود ازدواج و فوری
پائین بکشد طلاق ملی

از سفره‌ی انقلاب هر کس
باید کند ارتزاق ملی

دولت نخورد کباب و ملت
هر شب بمکد سماق ملی

یعنی نخورند عده‌ای خاص
تا گردن و خرتناق ملی

دیگ همه پرخورشت باشد
هر لحظه سر اجاق ملی

آنتن بدهد موبایل‌هامان
هر گوشه‌ای از اتاق ملی

دور از وطنش کسی نمیرد
در حسرت و در فراق ملی

احیا بشوند چشمه و رود
با جنگل و باتلاق ملی

اینگونه شود وفاق حاصل
ای بانی اتفاق ملی

#رسول_سنایی
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی

ای نام خدا پیش شما برکتِ دکّان
ما را غم نان است و شما را غم لبنان

از یُمن قدمهای شماهاست که هر روز
دنبالِ غذاییم سرِ سطلِ خیابان

تدبیر شما چیست در این برهه ی حساس
جز وعده ی بی حاصل و بحران پسِ بحران

مختومه نخوانید،که در محضر تاریخ
باز است کماکان سرِ پرونده ی آبان

باتوم به دستانِ شما،امر به معروف
کردند و پرید از سر مردم،تبِ ایمان

هرچند که از جنگ و تجاوز خبری نیست
سرخ است زمینِ وطن از خون جوانان

ای کاش کمی شرم و حیا بود شما را
از همت و بابایی و صیادی و دوران

تا فرصت از این بیشتر از دست نرفته ست
ای کاش بیایید فرود از خر شیطان


#مصطفی_علوی
@moalavi
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

مهرنامه:
#طنزیمات_ادبی

ای معلّم؛ گرچه نانت آجر است
جیب تو هرچند از خالی پر است
خانمت هرچند گرم غرغر است!
مهر آمد؛ گریه و زاری مکن
در کلاس درس کم‌کاری مکن!

دولت ما، حامی اشراف اگر
کرد در حقّ شما اجحاف اگر
در فشاری در فسا و خواف اگر
از غم خود پرده‌برداری مکن!
در کلاس درس کم‌کاری مکن

روح خود را اندکی تلطیف کن
بد مگو؛ از شغل خود تعریف کن!
شغل خود را بهترین توصیف کن
شاد باش؛ اظهار بیزاری مکن!
در کلاس درس کم‌کاری مکن

گرچه کارت تلخ و تکراری شده
سخت و اجباری، خودآزاری شده
کار تو با اینکه بیگاری شده
شِکوه از اجحاف و بیگاری مکن
در کلاس درس کم‌کاری مکن

در کلاس از شادی‌ات بشکن بزن!
بوسه بر رخسار مرد و زن بزن
از شراب ناب و مردافکن بزن!
فکر دزدی و زمین‌خواری مکن!
در کلاس درس کم‌کاری مکن

گر فلانی کرده غارت بی‌خیال!
دارد او دائم طهارت، بی‌خیال
می‌کشد از ما خجالت، بی‌خیال
پیش او داد از گرفتاری مکن
در کلاس درس کم‌کاری مکن

تربیت کن بچّه‌ها را خوب و راست!
چپ اگر باشی حسابت با خداست
می‌خوری از کجروی‌ها چوب و ماست
خویش را چون دزد بازاری مکن
در کلاس درس کم‌کاری مکن

فکر شام و پوشک و شلوار باش!
ریش بگذار اندکی، هموار باش!
فکر فرزندآوری، پُرکار باش
فکر بدبختی-بدهکاری مکن
در کلاس درس کم‌کاری مکن

مهر را با خنده‌ات آغاز کن
دست‌ها و نیش خود را باز کن
سوی میز و مدرسه پرواز کن
از نثار علم خودداری مکن
در کلاس درس کم‌کاری مکن

#علیرضا_رضایی
@seghani
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
ای چرخ ز گردش تو خرسند نی‌ام
آزادم کن که لایق بند نی‌ام

ور میل تو با بی‌خرد و نادان است
من نیز چنان اهل و خردمند نی‌ام

#اثیرالدین_اومانی
@tanz20

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
بنده و چاکر و خوار و بله‌گویید هنوز
لاجرم ریزه‌خورِ سفره‌ی اویید هنوز

عورت ظلم عیان است و شما کوردلان
روز و شب در پی پوشاندن مویید هنوز

باغِ اندیشه پر از سیب درشت است و شما
سخت دلبسته‌ی آن بوته کدویید هنوز

با شما رخنه‌ای از روز تولّد باقی است
عمرتان طی شد و مشغول رفویید هنوز

خونِ ما هست که از خوردنِ آن مست شوید
زین‌سبب دشمن خونخوارِ سبویید هنوز

ما به دریا زده‌ایم از پی آن دُرّ و شما
پاچه بالا زده در بستر جویید هنوز

سال‌ها رفت و جهان نو شد و بیچاره شما
در صف دوست به دنبال عدویید هنوز

#محمدرضا_طاهری
@Ketab_va_hekmat
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی

برای پست ریاست سواد لازم نیست
بقدر پیچه ی امضا، زیاد لازم نیست

بدو که دیده شوی در صف نخست نماز
تظاهری بنما، اعتقاد لازم نیست

به پیشگاه رئیست فقط تملّق کن
تذکّر و نظر و انتقاد لازم نیست

بیا که در سفر اربعین بخوربخور است
نظر به کوروش فرّخ نژاد لازم نیست

به ملّت شکمو شام ناب باید داد
برای رأی گرفتن ستاد لازم نیست

برای جمله ی «دزدید و رفت»، می بینیم
به حکم قاضی عادل!! نهاد لازم نیست

در این ولایتِ مختصّ کشت بادمجان
سیاست و هنر و اقتصاد لازم نیست

برس به پیش و پس شال زلف خانم ها
که ریشه کن شدن اعتیاد لازم نیست

به قدری از همه سو پاره پوره شد ملّت
که چسب و وصله و پمپاژ باد لازم نیست

کمک به هلهله ی آن بلاد، عین ثواب
کمک به زلزله ی این بلاد لازم نیست

برای قتل حسین(ع) آنقدَر نفر دارند
که شمر و خولی و ابن زیاد لازم نیست

به رغم دود و دمِ شهریار و نیما و...
برای خوب سرودن مواد لازم نیست
*
#حسین_گلچین

@hosseingolchin
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
نقيضه واره اي بر شعر #عمران_صلاحی :

نوک پا تا به سر بدهکاریم
طاقباز و دمر بدهکاریم

به فریبرز و کاوه و هوشنگ
به کریم و صفر بدهکاریم

به برادر زن عموی پسرـ
-دایی مش ظفر بدهکاریم

به کرم قاسمیِ جوجه فروش
دو عدد مرغ نر بدهکاریم

مبلغی هم به صفدر رمال
جهت دفع شر بدهکاریم

بدهی‌مان به مردها به کنار
به ملوک و قمر بدهکاریم

به همین خانم بزک کرده
گوشه چشم و نظر بدهکاریم

بزکش هرچه بیشتر باشد
ما به او بیشتر بدهکاریم

610 تومن به بانک سپه
شعبه رامسر بدهکاریم

شصت تا قسطمان عقب مانده
شصت قسط دگر بدهکاریم

به دو سیاره‌ی ونوس و زحل
چندتایی قمر بدهکاریم

به کلید ریاست جمهور
چند جین قفلِ در بدهکاریم

دهه فجر هم به آمریکا
چندتا «مرگ بر» بدهکاریم

غیر گاز، این دو تنب و بوموسی
به امیر قطر بدهکاریم

چون حزین گشته خاطر حافظ
ما به او شعر تر بدهکاریم

«خوش خبر باشی ای نسیم شمال»
خبرم کن اگر بدهکاریم

«سوی من لب چه می‌گزی که مگو»
به تو هم ما مگر بدهکاریم؟

پسرم گفت پول می‌خواهم
گفتمش: «کره خر! بدهکاریم»

مادرش داد زد که: «ای مردک!
واقعاً ما اگر بدهکاریم

پس چرا هفته گذشته خودت
رفته‌ای.... لا اله الا ا...»

قافیه شد غلط و با این وضع
ما به شعر و هنر بدهکاریم

#شيخ_غيرمفيد
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
در این مملکت زیر سقف کبود
گروهی ز کف داده کاشانه‌ایم

ز موطن نه، در موطن آواره‌ایم
غریبیم هرچند در خانه‌ایم

که حشویم و زائد به صفّ‌ُالنِعال
تو گویی که داماد سرخانه‌ایم

که در چاردیوار حبّ‌ُالوطن
به زنجیر دیویم دیوانه‌ایم

عزادار خودسوزی یکدگر
چنان شمع بر نعش پروانه‌ایم

برون رانده چون زال قاف‌آشیان
چنان دان که فی‌الواقع افسانه‌ایم

چنان رنج در متن انسانیت
چنان گنج در بطن ویرانه‌ایم

به قید حیاتیم در بند مرگ
به دام بلا در پی دانه‌ایم

لگدخورده‌ی دین یاران سپس
طلبکار یک‌مشت یارانه‌ایم

به تقسیط مرگ و به اقساط خون
گرفتار عادات ماهانه‌ایم

فروشندمان مفت و بی‌گفتگو
که مستغنی از بیع و بیعانه‌ایم

که تخفیف‌خورده به چوب حراج
سبک‌قیمت بی‌چک‌وچانه‌ایم

که بار گرانیم بر دوش خویش
سرافکنده سربار بر شانه‌ایم

پس از بام تا شام سگ‌دو زدن
نه همخانه لا بلکه هملانه‌ایم

بگویید اتباع بیگانه را
که ما نیز اتباع بیگانه‌ایم

#سید‌حامد_احمدی
@sokhanshahi
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

نه آب، نه برق رایگان میخواهیم
نه کاخ، نه گنج شایگان میخواهیم

نه یک ز هزار آرمان میخواهیم
امروز گرسنه ایم نان میخواهیم

#اسماعیل_خویی
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

مداح تو شاعر خودت را بشناس
ای معجزه ساحرخودت را بشناس
دست از سر شمر آن زمانه بردار
تو شمر معاصر خودت را بشناس

#عباس_صادقی
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

دوباره پای عطش را به خیمه وا کردیم
دوچشم غم زده را غرق در ریا کردیم

از ابتدای محرم درون تعزیه ها
چه بغضهای دروغین که در صدا کردیم

و هر کجا که به هق هق نخورد اشک کسی
به مشک تکیه زدیم و أخا أخا کردیم

برای اینکه بگوییم شعر آیینی ست
تو را به پای غزلهایمان فدا کردیم

و پیش از آنکه پیامت به گوش ما برسد
شبیه شمر سر از پیکرت جدا کردیم

هنوز کوفه همان کوفه است و ما به یزید
پس از تو نامه نوشتیم و اقتدا کردیم


#مصطفی_علوی
@moalavi
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

محرمیه
#طنزیمات_ادبی

بازم محرم اومده به پا شید
آماده ی حی علی العزا شید

حیات یه عده به این عزاهاست
به روضه و گریه و این غذاهاست

محرمه وقت عزاداریه
میگن که گریه اصل دینداریه

قیمه پلو با پول دزدی خوبه
گناه و نذری مثل نفت و چوبه

می سوزونه هرچی گناهه، نذری
محلل هر اشتباهه، نذری

نذری بدید حلال کنید پولا رو
توجیه کنید اون همه بامبولا رو

تموم سال خوردن مال مردم
حل میشه اینجا با یه کیسه گندم

حلیم رو که هم بزنی با نیّت
پاک میکنه سیاهه ی معصیت

با گریه و عزا برای امام
بهشت دیگه مال شماس والسلام

اشکی که از چشات بیفته پایین
می پاشه روی بال مرغ آمین

خط میکشه رو برگه ی گناهات
پاک میکنه تموم اشتباهات

اینا همه ش حرف یه عده خامه
مخالف سیره ی هر امامه

این مردم ساده ی بی تفکر
مقلد یه عده در تحجّر

نمیدونن که این بساط روضه
در اومده از توی چاه حوزه

نمیدونن که خوش نشینای قم
سود می برن از ارتجاع مردم

کاشکی یه کم عاقل بشن جماعت
ببینن این بساط ظلم و غارت

بدونن این کارا همه ش صوریه
خیانته، اصول مزدوریه

کارناوال عزا شگفت آوره
اینا فقط تو خطه ی خاوره

رشادت و شرف عزا نداره
بزرگیه، شکوه و اقتداره

اتفاقا باید که جشن بگیریم
شهید نمیمیره و ما میمیریم

شهید که زنده ست و عزا نمیخواد
اینهمه لابه و دعا نمیخواد

خدا خودش تو قرآنش آورده
هرکسی که شهید بشه نمرده

درس حسین تو کربلا همین بود
قیام علیه ظلم وفسق دین بود

هرگوشه ی دنیا که ظلمی باشه
آدم باید علیه اون به پا شه

طرح عزاداری رو پیشه کردن
خون خلایق رو تو شیشه کردن

مردمو سرگرم عزا میکنن
بساط غارت رو به پا میکنن

تا مردم از مطالعه به دورن
مثل یه گله گیج و گنگ و کورن

دکل با بارش اینجوری گم میشه
فقر و فساد نصیب مردم میشه

کار بزرگا میشه رانت خواری
کار ما هم عزا و گریه زاری

تا فکر مردم پی این اموره
بساط لفت و لیس حاجی جوره

همینه که محرم و کربلا
دکونه واسه حاجی ناقلا

#منیژه_پورعلی

@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

در مورد نقشه های شیطانی شمر
بی‌رحمی و خوی غیر انسانی شمر

امسال دوباره روضه‌خوانی داریم
در مسجد شهر با سخنرانی شمر

#محمد_باباصفری
@chatrenejat
@tanz20 👈

Читать полностью…

طنزیمات ادبی

#طنزیمات_ادبی
آغاز شده موسم رفتارشناسی
تفتیش عقاید که نه، اسرارشناسی
مرسوم شده شیوه‌ی شلوارشناسی
این نکته عیان است از آمارشناسی
دریافت کن این نکته، گر اخبارشناسی

سی‌سال پیِ علم و ادب حوصله کردی
از قلّت دانش‌طلبی‌ها گله کردی
از غصّه ستبرِ تن خود را ژله کردی
رفتی عقب دانش و هی هروله کردی
بیکاری و با مدرک خود کارشناسی

رو کن به خط لمپنی و مشدی و داشی
هی درس نخوان تا که نگردی متلاشی
چون عاقبتش هست فرار، آدم ناشی
هرچند که استاد شفیعی شده باشی
در بین وطن شهره به عطّارشناسی

«مردان خدا، پرده‌ی پندار دریدند»
رفتند به بازار و یکی تازه خریدند
با پرده‌ی نو در همه جا جار کشیدند
آنقدر کشیدند که آن پرده دریدند
فریاد از این پرده‌ی پندارشناسی

حاجی سفر پانزدهم را به دُبی رفت
بسیار اوکی آمد و بسیار اوکی رفت
کس واقف آن نیست که کی آمد و کی رفت
اینقدر عیان است که هی آمد و هی رفت
تسبیح به کف در پی بازارشناسی

حالا تو بخوان چهچه خر در چمنت را
سرویس نمود عاقبت این غم دهنت را
دیفرانسیلت خرد شد و سوخت فنت را
هم دشمن و هم دوست گزیدند تنت را
زیرا که نخواندی هنر مارشناسی

تن زیر فشار از همه‌جا زخمی و ذیلی
اندوه روان تو چنان شطّ جلیلی
رخساره‌ی گلگون تو چون سرخ شلیلی
این سرخِ شلیلی بُود از ضربه‌ی سیلی
این است و جز این نیست پدیدارشناسی

ظلِّ تو به‌روی سرِ ما ماند و چه ظلّی
مدلول تو دالی شد و معلول تو علّی
نه شیخ مفیدی تو، نه علامه‌ی حلّی
شایسته بُود بهر تو دانشگه ملّی
بنیاد نهد کرسی کفتارشناسی

افسار قلم را بکش ای شاعر دانا
هی شعر نگو، طنز نگو، یاوه مفرما
دم درکش و بسیار مگو عیب زمان را
هشدار، مبادا و مبادا و مبادا
حلّاج شوی بی هنرِ دارشناسی

#جواد_نوری
@javadam_noori
@tanz20 👈

Читать полностью…
Subscribe to a channel