ما گریستیم و واژه ساختیم📝 او به ریشِ شعرِ ما میخندد❗️ #مهلا_زمانی _______________________________________ سامانه سازماندهی وزارت ارشاد کد شامد: ۱_۱۷۰۷۴۸_۶۱_۴_۱ من اینجام🌱 @mahla804
تمام مردهای شهر
برایت شال می بافند…
از آن روزی که در بازار کردی اندکی سُرفه🫠
#احمد_رضایتی
منتخب هایی از نوشته های بانو
#مهلا_زمانی🫠
با صدای بانو #نگار_نصراللهزاده
رفتن ات حادثه ای بود
که با دیدن آن
تا همیشه دهن پنجره وا می ماند 🍃
#جواد_منفرد
_دوست دارم دستهای تو میلههای قفس اندامم شود بدون لحظه ای آزادی!
_دوست دارم جنس لبهایم را،دندان تو تشخیص دهد!
_دوست دارم بوسه هایت، همانند باران،ببارد، ببارد و شیشهیپیشانی ام را تر کند💋
_دوست دارم،گوشهایم بقچه ای شود برای نگه داشتن آوای صدایت!
آآآآی
از نگاهت نگفتم
نگاهت باید قفلی شود بر دَرِ چشمهای من!😍
اصلا من دوست دارم تمامِ تو سهم من باشد!
احساسات پرتوقعی دارم من❓
#مهلا_زمانی
بر "کاناپه ی"تنهاییم لم داده ام
"کنترل"بی کسیم،"تلویزیون"خاطرات را در ذهنم روشن میکند🖥
شبکه ی یک ذهنم:تو
شبکه دو:تو
شبکه سه:تو
شبکه چهار:تو❣
شبکه ی خبر:خبر میدهد از نبودت
#پژمان_بدری
سیندرلای منی ❣
هر روز دعوا میکنند
برسر یڪ لنگ ِکفش تو
همه کفاش ها
#محسن_مرادی
حیف
شمارۀ تو یازده رقم دارد…
و من شانس کمی
برای گرفتنت
نیمی از ایران صدای مرا شنیده اند🙂
#محمدابراهیم_گرجی
عصر بر روح صندلی
مینشینم
رنجِ چای را مینوشم☕️
خیره میشوم به چشمهایت،
و فکر میکنم
خدا نزدیکتر شده،،
آنقدر که
وقتی درخت را میتکانم
ابرها بر روی زمین میریزند🫠☁️
#گروس_عبدالملکیان
شب که نیست
درد و ۴۰ درجه تب است
بی تو این ثانیه ها🥀
#شهرياركياني
.
این شعر غمگین اقای علی صفری رو چندسال پیش خوندم …
خیلی اتفاقی توی گالری دیدم
شماهم ببینین🌱🍄
.
تو برگشتی به دهه ۲۰ 🌿
سرمه به چشم کشیدی
و می بینی سید محمود خان
از فرنگ برگشته🙂
.
.
خب خونه باغ مون خوش گذشت
و دارم بر میگردم به هوای خفه شهر…🍃
خونه دائمی روستایی،رویای منه🥺🎋
.
.
داشتم اواز میخوندم،مامانم گفت ماه محرمه و واکنش من😂
صبحتون بخیر😍🍃
.
او نگفت دوستت دارم…
اما نامهاش را اینگونه تمام کرد❗️
بال تو را میبوسم پرندهی قلبم🫠
.
باید
خاطرههای بیسرپرست را
بسپارم به پرورشگاه شهید رستمی،
و برگردم به خانهی پدری🥀
پدر، از مرگ برگشته باشد
با دستهایی
تاول زده در بهشت🍃
شانههایم را بگیرد
تکانم دهد
بیدارم کند از این خواب لعنتی، و بگوید:
دیگر تمام شد عزیزم....
دیگر تمام شد🫠
#رویا_شاه_حسین_زاده
تمامِ این تابستان را
صرف گردآوری کلمه خواهم کرد🌱
که وقتی پاییز رسید
طولانیترین قصیدهی عاشقانه را برایت بنویسم🍁
#گمنام
آرامم
شکل تورهای کتان لباسهای خواب
شکل یک آباژور کم نور
در سالنی متروک❗️
آرامم
شکل چمدان 👝لباسهای زمستانی
شکل یک رومیزی که هزاربار
در ماشین لباسشویی شسته شده
روی بند خشک شده
روی میز پهن شده
آرامم
شکل مدادهای سفید مدادرنگیها✏️
آرامم
و به اشکهایم کاری ندارم
#پاگرد
از پچ پچ همسایه ها در کوچه فهمیدم
دلشوره هایـم،
ماجرای بدتری دارد
#علی_صفری🥲🥀
لب هایت سرخ اَز رژ من بود💄
مادرت بیچاره ،
نگران ِ شاتوت دُزدی اَت
اَز باغِ همسایه...
#بهارمهرگان
صبح می خواهم
آستین ات را بزن بالا
تا دچار دست های روشنت باشم
#سید_علی_میر_افضلی🫠❣
بہ شکل تازہ ای دوستت دارم❣
به شکل صبح
باران
و بوی گل
#حمید_رها
مردی، زنی بسیار زشت رو نصیبش شد
شبی زن،با ناز و غمزه فراوان از مرد پرسید:
که باید از که رو بپوشاند و نَزد که رویش باز باشد❓
شوهر گفت از من بپوشان، باقی را مختاری😂😒
#عبید_زاکانی
به رنگِ رُژَم گیر نده💄
تو از سیاست هایِ
زنانه بی خبری ..
زن ها
پایِ اسنادِ مهم ترین داشته هایشان را
با رُژِ لبِ سرخ امضاء می کنند!
#ویـدا_احسان🌿
بچه که بودم پاییز
با روپوش سرمه ای از راه می رسید 🍁
بزرگتر که شدم
پسر همسایه بود
سربازی که اسمم را توی کلاهش نوشته بود
مادرش می گفت:
گروهبان
جریمه اش کرده که هفت شب کشیک بدهد در سرما⛄️
حتی یک بار هم نگفته بود دوستم دارد
آنوقتها دوستت دارم را نمی گفتند
کشیک می دادند❣️
جوانتر که بودم پاییز
از ترانه های حزن انگیز می رسید
مادر که شدم
با روپوش صورتی دخترم
سر چهار راه مدرسه
منتظرم میشد...
و زن تر که شدم
با شیشه های ترشی لیمو پا به آشپزخانه ام گذاشت👌
آن سال که رفتی
ترشی های قشنگ تری انداخته بودم
با هویج هایی که شکل آسیابهای بادی منجیل بود🥕
زلزله
خیلی ها را زیر آوار نگه داشت
من دستم تا آرنج بیرون مانده بود از زندگی
که مرگ
تو را به زور از لای انگشتهایم بیرون
کشیده بود اما
مگر دست از سرم کشیدند🥺
آن همه خاطره
دیوانه هایی که توی من پرسه می زدند و مدام
مرورم می کردند.
پاییز در هر یک از فصلهایم
طعم دیگری داشت
و از سمت تازه ای می آمد اما
اما این روزها
از سمت خودم می آید
و پیش از آنکه درختها را رنگ زده باشد
زنگ می زند
در را به روبروی خودم باز میکنم
و بیشتر از آنکه به ترشی انداختن فکر کنم
به این فکر میکنم که چرا
دیگر حوصله ی هیچ کس را ندارم❓
و قلبم قرنهاست تند از حد طبیعی نکوبیده
چون کشتی غرق شده ای که برایش مهم نیست
لای چمدانهای مسافرها و جعبه های جواهرات مردگان✨
خرچنگ فرتوتی راه می رود
یا ماهی کوچک زیبایی
تخم میگذارد.🥀
#رویاشاهحسینزاده
دوستت دارم های سیزده سالگی را
روی بخار شیشه ی کلاس کشیدیم
با یک قلب
و حرف اول یک اسم❣
دوستت دارم های بزرگ تر را
در نامه های عاشقانه نوشتیم
پنهانشان کردیم☺
_هنوز هم یکی از آن نامه ها آنجاست
من از ترس مادرم
جوری پنهانش کردم که حتی خودم هم نتوانستم پیدایش کنم_
دوستت دارم،
و زنان در حوالی سی سالگی
شاید دیگر
قلبی روی بخار شیشه نکشند
اما❓
هنوز هم پر از دوستت دارمند …
چند تا از دوستت دارمهایم را
برایت
مربای آلبالو درست کرده ام🍒
چند تا را
گرد گرفته ام از اشیا
با یکی از آنها
پیرهنت را اتو کرده ام
و با یکی دارم
این شعر را برایت می نویسم🙂
#رویا_شاهحسینزاده
.
راستش امروز یخرده ساز زدم،حالمو خیلی خیلی خوب کرد…
دراز کشیدم لابلای گیاه و گل…🎋موهامو رها کردم رو شونههای زمین…نفس کشیدم و فکر کردم اگه موسیقی نبود،اگه نور و گیاه و درخت نبود🌳
،من چجوری میتونستم قشنگی های دنیا رو بغل بگیرم🥺❓
.
.
مهلا❓ چی حالتو خوب میکنه❓
+ خوابیدن تو دل طبیعتـــــ…
عشق
گاه چون مارى در دل مىخزد🐍
و زهر خود را آرام در آن مىريزد…
گاه يک روز تمام، چون كبوترى
بر هرهى پنجرهات كز مىكند
و خرده نان مىچيند🕊
گاه از درون گلى خواب آلود، بيرون مىجهد
و چون يخ بر گلبرگ آن مىدرخشد🌹
گاه در آرشهى ويولونى مىنشيند
و در نغمهى غمگين آن، هقهق مىكند🎻
و گاه زمانى كه حتى نمىخواهى باورش كنى
در لبخند يک نفر جا خوش مىكند🙂
#آنا_آخماتووا