taraneyee_baran | Unsorted

Telegram-канал taraneyee_baran - ترانه باراڹ☔

911

ما گریستیم و واژه ساختیم📝 او به ریشِ شعرِ ما میخندد❗️ #مهلا_زمانی _______________________________________ سامانه سازماندهی وزارت ارشاد کد شامد: ۱_۱۷۰۷۴۸_۶۱_۴_۱ من اینجام🌱 @mahla804

Subscribe to a channel

ترانه باراڹ☔

حيف است بلاتكليف بمانند✨

به هر قيمتى شده
ميخرم
تمامِ شب بخير هاى به مقصد
نرسيده ىِ مخابرات را🥀

#علی_قاضی_نظام

Читать полностью…

ترانه باراڹ☔

❣🌱یه‌کوچولو ساز زدم

Читать полностью…

ترانه باراڹ☔

با تمام احساسم گوش دادم🫠❣

Читать полностью…

ترانه باراڹ☔

کانال اقای احمدرضا سامانی
گوینده خوش صدامون🌹✨👇

؛ @kholasehaye_zehn

Читать полностью…

ترانه باراڹ☔

من تنها ترین مرد دنیا را می شناسم
همین همسایه ی روبرویی▪️

سی سالی می شود
که با کلید در را باز می کند❣

#آرش_شریعتی

Читать полностью…

ترانه باراڹ☔

.
گفت عمه جان؟ واست گل چیدم…
ذوق زده بغلشون گرفتم‌وبوسیدم!

(هرچند اونا گل نبودن🌱)😁

Читать полностью…

ترانه باراڹ☔

ذخیره کنین برای روز بارونی🥀🌧

Читать полностью…

ترانه باراڹ☔

#معجزه_سلامتی

شب،بادام درختی رو خیس کنید،
صبح،پوستشو جدا کنید و داخل میکسر بریزین
با یه فنجون آب و دو خرما و یه قاشق عسل

نوش جان کنید🥛❣

Читать полностью…

ترانه باراڹ☔

همراه با داستانک بالا🥀🥲

Читать полностью…

ترانه باراڹ☔

.
اشکی پنهان، گوشه‌ی آشپزخانه🥀

Читать полностью…

ترانه باراڹ☔

هیچ‌ وقت تو را ترک نمی‌کنم🌱

حتی اگر
توی این دنیا نباشم

می‌دانی❓

از وقتی دلبسته‌ات شده‌ام
همه جا
بوی پرتقال و بهشت می‌دهد🍊

#عباس_معروفی

Читать полностью…

ترانه باراڹ☔

فقط یک بار
دست پخت خدا را چشیده ام❣

آن هم وقتی بود
که برای اولین بار
لب های تو را
بوسیدم🙈

#محسن_حسینخانی

Читать полностью…

ترانه باراڹ☔

تو ظریفی❣

مثل گلدوزی یک دختر عاشق

که دل انگیز ترین گلها را
روی روبالشی عاشق خود می دوزد🥹

#منـوچهر_اتشی

Читать полностью…

ترانه باراڹ☔

🫠🌱 دفترِ گلای بهاری‌م

Читать полностью…

ترانه باراڹ☔

دلم
مثل
ساختمان نیمه کاره میدان انقلاب
در سرمای بهمن 57

از آدم ها
پر است🥲🥀

#رضا_ادهمیان

Читать полностью…

ترانه باراڹ☔

حال کودکی را دارم

که آیفون را برداشته
با کوچه حرف می زند🥀🌱

#مهدی_نظارتی

Читать полностью…

ترانه باراڹ☔

#داستانک

ﻃﻮﺑﺎ ﺧﺎﻧﻢ ﮐﻪ ﻓﻮﺕ ﮐﺮﺩ...
‏«ﻫﻤﻪ» ﮔﻔﺘﻨﺪ ﭼﻬﻠﻢ ﻧﺸﺪﻩ،
ﺣﺴﯿﻦ ﺁﻗﺎ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ﯾﮏ ﺯﻥ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﯽﮔﯿﺮﺩ🌱

ﺳﻪ ﻣﺎﻩ ﮔﺬﺷﺖ ﻭ ﺣﺴﯿﻦ ﺁﻗﺎ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺮﻭﺩ ﯾﮏ ﺯﻥ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﮕﯿﺮﺩ، ﻫﺮ ﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ ﻣﯽ ﺭﻓﺖ ﺳﺮ ﺧﺎﮎ!

ﻣﺎﻩ ﭼﻬﺎﺭﻡ ﺧﻮﺍﻫﺮﺵ ﺁﺳﺘﯿﻦ ﺯﺩ ﺑﺎﻻ ﮐﻪ ﺩﺍﺩﺍﺵ ﺗﻨﻬﺎﺳﺖ ﻭ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﺑﺮﺍﺩﺭﻫﺎ ﺳﺮﮔﺮﻡ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﻫﺴﺘﻨﺪ.ﺧﯿﻠﯽ وقت نمیکنند ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺮﺳﻨﺪ. ﻃﻠﻌﺖ ﺧﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﻧﺸﺎﻥ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺗﻮﯼ ﯾﮏ ﻣﻬﻤﺎﻧﯽ ﻧﺸﺎﻥ ﺣﺴﯿﻦ ﺁﻗﺎ ﺩﺍﺩ❣

ﺣﺴﯿﻦ ﺁﻗﺎ ﮐﻪ ﺑﺮﺁﺷﻔﺖ! ‏«ﻫﻤﻪ‏» ﮔﻔﺘﻨﺪ ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﮐﻪ ﺑﯿﺎﯾﺪ ﺟﺎﯼ ﺧﺎﻟﯽ ﺯﻧﺶ ﭘُﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ.
ﺣﺴﯿﻦ ﺁﻗﺎ ﺩﺍﺩ ﺯﺩ ﺟﺎﯼ ﺧﺎﻟﯽ ﺯﻧﻢ ﺭﺍ ﻫﯿﭻ ﺯﻧﯽ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﭘﺮ ﮐﻨﺪ...
ﺗﻮﯼ ﺍﺗﺎﻗﺶ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻢ ﮐﻮﺑﯿﺪ.

«ﻫﻤﻪ » ﮔﻔﺘﻨﺪ ﯾﮏ ﻣﺪﺗﯽ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺎﺷﺪ، ﻣﺠﺒﻮﺭ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺟﺎﯼ ﺧﺎﻟﯽ ﺯﻧﺶ ﺭﺍ ﭘﺮ ﮐﻨﺪ.
ﻣﺮﺩ ﺯﻥ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﺪ!

ﺣﺴﯿﻦ ﺁﻗﺎ ﻭﻟﯽ ﻫﺮ ﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ ﻣﯽ ﺭﻓﺖ ﺳﺮ ﺧﺎک...
ﺳﺎﻝ ﺯﻧﺶ ﻫﻢ ﮔﺬﺷﺖ ﻭ ﺣﺴﯿﻦ ﺁﻗﺎ ﺯﻥ ﻧﮕﺮﻓﺖ✨

«ﻫﻤﻪ» ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺍﻣﺴﺎﻝ ﺩﯾﮕﺮ ﺣﺴﯿﻦ ﺁﻗﺎ ﺯﻥ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ.
ﺳﺎﻝ ﺩﻭﻡ ﻭ ﺳﻮﻡ ﻫﻢ ﮔﺬﺷﺖ ﻭ ﺣﺴﯿﻦ ﺁﻗﺎ ﺯﻥ ﻧﮕﺮﻓﺖ! ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﯾﮑﯽ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ ﻣﯽ ﺩﺍﺩ ﺣﺴﯿﻦ ﺁﻗﺎ ﺯﻥ ﺑﮕﯿﺮﺩ، ﺣﺴﯿﻦ ﺁﻗﺎ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ ﺁﻧﻤﻮﻗﻊ ﮐﻪ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺍﺣﺘﯿﺎﺝ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﺍﯾﻨﮑﺎﺭ ﺭﺍ ﻧﮑﺮﺩﻡ، ﺣﺎﻻ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﺯ ﺁﺏ ﻭ ﮔﻞ ﺩﺭﺁﻣﺪه اﻧﺪ. ﺣﺮﻓﯽ ﺍﺯ ﺍﺣﺘﯿﺎﺝ ﺧﻮﺩﺵ ﻧﻤﯽ ﺯﺩ، ﺩﺧﺘﺮﻫﺎ ﺭﺍ ﺷﻮﻫﺮ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺑﻪ ﭘﺴﺮﻫﺎ ﻫﻢ ﺯﻥ،
ﺍﻣﺎ ﻭﻋﺪﻩ ﯼ ﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ ﻫﺎ ﺳﺮ ﺟﺎﯾﺶ ﺑﻮﺩ🫠

« ﻫﻤﻪ ‏» ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺩﯾﮕﺮ ﮐﺴﯽ ﺗﻮﯼ ﺧﺎﻧﻪ ﻧﻤﺎﻧﺪﻩ،
ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﻫﻢ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﻧﺪ،
ﺩﯾﮕﺮ ﻭﻗﺘﺶ ﺍﺳﺖ، ﺍﻣﺴﺎﻝ ﺟﺎﯼ ﺧﺎﻟﯽ ﻃﻮﺑﺎ ﺧﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﭘﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ.
ﺣﺴﯿﻦ ﺁﻗﺎ ﻭﻟﯽ ﺳﻤﻌﮏ ﻻﺯﻡ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ.
ﺩﯾﮕﺮ ﮔﻮﺵ ﻫﺎﯾﺶ ﺣﺮﻓﻬﺎﯼ ‏«ﻫﻤﻪ » ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺷﻨﯿﺪ🔹

ﺩﯾﺮﻭﺯ ﺣﺴﯿﻦ ﺁﻗﺎ ﻣُﺮﺩ.
ﺗﻮﯼ ﻭﺳﺎﯾﻠﺶ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﭼﯿﺰﯼ ﻣﯽﮔﺸﺘﻨﺪ؛
ﭼﺸﻤﺸﺎﻥ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺑﻪ ﮐﺘﺎﺏ ﺧﻄﯽ ﻗﺪﯾﻤﯽ ﺭﻭﯼﻃﺎﻗﭽﻪ،
ﺩﺧﺘﺮﺵ ﮔﻔﺖ ﺧﻂ ﺑﺎﺑﺎﺳﺖ

ﺍﻭﻝ ﺻﻔﺤﻪ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ:
‏«ﻫﺮ ﭼﯿﺰ ﮐﻪ ﻣﺎﻝ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ،
ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﺟﺎﯼ ﺧﺎﻟﯽ ‏«ﺗﻮ‏» ﺑﺎﺷﺪ،
ﺁﺧﺮ ﺟﺎﯼ ﺧﺎﻟﯽ ﺗﻮﯼ ﺩﻝ،
ﻣﺜﻞ ﺳﻮﺭﺍﺥ ﺗﻮﯼ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺑﺎ
ﯾﮏ ﻣُﺸﺖ ﮐﺎﻫﮕﻞ ﭘﺮ ﺷﻮﺩ❗️
ﻫﺰﺍﺭ ﻧﻔﺮ ﻫﻢ ﺑﺮﻭﻧﺪ ﻭ ﺑﯿﺎﯾﻨﺪ، ﺁﻥ ﺩﻝ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ ﺩﻝ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ🥹

.

Читать полностью…

ترانه باراڹ☔

فضای بسته اتاق رو،ترک کردم‌و
اومدم توی حیاط
زیر نور ماه،کتاب خوندم🌙

توی هر خط کتاب،گیر میکردم توی رویاهام

فکر میکردم که کاش میشد، اتاقمو بردارم ببرم وسط یه جنگل، باهاش زندگی کنم🥹

و توی ابرا گم شم☁️❣

#رویای‌ناتموم‌من

Читать полностью…

ترانه باراڹ☔

باد، تمام احساسم را
کف خیابان پخش می کند🌬
برگ برگِ غرورم
در هوا می رقصد🥀

Читать полностью…

ترانه باراڹ☔

باید چال شان کنم✨

در انتهای خندقی بی فتح
هیچ نشانه ای نخواهم گذاشت

چشمانم
اشک هایم را لو می دهند 🥀

#رضا_امیری_فر

Читать полностью…

ترانه باراڹ☔

زمین رنگ‌ پریده بود
قبل از لبخندِ تو ❣🌱

#شیرین

Читать полностью…

ترانه باراڹ☔

حسرتِ داشتنت✨

پیرزنِ سالخورده
و عصا به دستی شده است

که سالهاست ،
مُدام
از پشت شیشه ی عینکِ ذره بینی اش آمدن کسی را انتظار می کشد🥀

#مهسا_سجاد

Читать полностью…

ترانه باراڹ☔

به لَب‌هایت
گل‌های سُرخ بزن🌹

گردنبندی از مرواریدهای دریا بیاویز

ناخن‌هایَت را
به رنگِ دلم رنگ کن

امروز صبحِ دیگریست🌞

#نزار_قبانی

Читать полностью…

ترانه باراڹ☔

#داستانک

تو زندگیم آدم عجیب و غریب کم ندیدم.از حسن شیره ای که به دست راست خودش فحش ناموس می داد که چرا تو خماری زدی تو گوش بچه م❗️

تا زهره خانوم که زنبیل خریدش رو برمی داشت می رفت محله ی قدیمی، به همه می گفت دارم میرم جَوونی م رو بخرم!ولی هیچ وقت هیچی تو زنبیلش نبود! هیچ‌وقت جَوون نشد.حداقل تا وقتی که تو این دنیا بود🥲

ولی عجیب تر از همه «علی تُرمز»بود🌱

علی تُرمز با مادرش زندگی می کرد.صبح ها یه صندلی پلاستیکی سفید می ذاشت جلو در خونه و تا شب همون جا بود. اگه بچه ای تند می دویید دعواش می کرد و می گفت آروم، انقدر ندو💫

اگه موتوری، ماشینی با سرعت از کوچه رد می شد، دمپایی آبی ش رو در می آورد پرت می کرد طرفش... داد می زد تُرمز کن ، تُرمز کن ، تُرمز کن🔺

خودش انقدر آروم راه می رفت که اگه با یه لاک پشت🐢 مسابقه دو می ذاشت معلوم نبود کدومشون برنده میشن.

درباره ی زندگی علی قصه های زیادی شنیده بودم. هر کسی یه چیزی می گفت ولی فقط یه قصه حقیقت داشت:

«علی و زنش مریم تو راه برگشت از ماه عسل بودن که مریم میگه هوس آش کردم‌…آشکده می زنن کنار... علی رو می‌کنه به مریم و با شیطونی خاصی میگه نکنه ویار کردی❓
مریم می خنده و میگه چند شب پیش رو یادت بیاد... هر کی خربزه می خوره پای لرزش هم می شینه🔅 برای ویار زوده ولی به وقتش باید همش تو بازار دنبال ویارهای من بگردی. علی هم میگه من دور تو می گردم❣

مریم با خوردن حبوبات آش می ترسه دل درد بگیره و آش رو کامل نمی خوره. برای همین کاسه ی آش رو با خودش میاره تو ماشین و حرکت می کنن🍵
چند دقیقه ی بعد مریم قاشق عشق رو،پر از آش می کنه و به علی میگه بگو اااا...علی پشت فرمون میگه اااا و قاشق آش رو می کنه تو دهنش و به مریم نگاه می کنه. به مریم که رنگش مثل گچ شده. مریم سه بار داد می زنه علی تُرمز کن، علی تُرمز کن، علی تُرمز کن. آش و شیشه های ماشین با هم یکی میشن. علی سرش به فرمون می خوره و بیهوش میشه و مریم ... »🩶

شب های جمعه، علی تُرمز کت شلوار دامادیش رو می پوشه و میره جلوی آینه... نوک انگشتاش رو تف مالی می کنه و به موهای شلخته ش حالت میده🥀 عطر می زنه و هر کسی رو که می بینه ازش می پرسه خوبم❓خوش تیپم❓
وقتی خیالش راحت میشه با همون کت شلوار ، با همون عطر ، با همون حال خوب میره رو تختش می خوابه...
علی تُرمز میگه شب های جمعه مریم میاد تو خوابم... باید مرتب باشم!

امشب علی تُرمز رو دیدم. بهم گفت یکم پول داری❓بهش پول دادم و گفتم علی تُرمز پول می خوای چیکار❓
پول رو گذاشت تو جیب کنار کُتش و گفت امشب مریم رو‌ می بینم. باید پول همراهم باشه ، شاید ویار داشت🫠

#حسین_حائریان

Читать полностью…

ترانه باراڹ☔

تو رفتی
باران هم رفت🌧

دیگر عاشقانه نیست
این شُر شُرهای لعنتی🥀

#علیرضا_اسفندیاری

Читать полностью…

ترانه باراڹ☔

درماندگی یعنی که فهمیدم🍃

وقتی
کنارم روسری داری

یک تار مو از گیسوانت را
در رختخواب دیگری
داری🥲🥀

#علیرضا_آذر

Читать полностью…

ترانه باراڹ☔

-صدای خودشه ، اسم من گلویِ گُلی❣🌱

Читать полностью…

ترانه باراڹ☔

یک مشت کودک اند
به دور درخت سیب🍎

انگشت های کوچک تو زیر چانه ات

#علیرضا_بدیع

Читать полностью…

ترانه باراڹ☔

با احترام،گوش کنید🫠❣

Читать полностью…

ترانه باراڹ☔

دورت بگردم قشنگم😍🍃

Читать полностью…
Subscribe to a channel