ما گریستیم و واژه ساختیم📝 او به ریشِ شعرِ ما میخندد❗️ #مهلا_زمانی _______________________________________ سامانه سازماندهی وزارت ارشاد کد شامد: ۱_۱۷۰۷۴۸_۶۱_۴_۱ من اینجام🌱 @mahla804
و قبل از اَبریشم آغوشِ تو❣
جایی روی زمین نداشتم
که بتوانم بخوابم🪴
#نزار_قبانی
باید همینجا بودی❣
باید این بادِ بازیگوش اردیبهشت ،
آواره میشد بین موهات و گردنات…
باید انگشتِ دستان بیقرار من،
به چیدنِ بوی برگهای چنار،
به پوستِ صورتات یورش میبرد☘
باید برات از قصههای سرگردان مغزم میگفتم و تو گوش میکردیام✨
باید همینجا بودی
باید تنها نبودم
این نسیم بازیگوش اردیبهشت ماه نبودنت را بدجور زبان درازی میکند🫠
#علی_سلطانی
گفتی برای من ،
تو ، شمايی از اين به بعد🌱
گاهی هنوز هم به شما فكر ميكنم
#آريا_صالحی❣
میخواهم با تو آن کنم
که بهار میکند با همه گیلاس بُنان🍒
#پابلو_نرودا
كاش همسرم بودی
و در آشپزخانه ی كوچكمان
غذا كمی ميسوخت✨
شير سر ميرفت
يك بشقاب چينی ميشكست
يك ليوان كريستال هم
از همان فرانسویهای اصل❗️
من
مثل مردهای قديم
داد ميزدم:
حواست كجاست خانوم❓
و تو
آرام و با لبخند ميگفتی
به تو آقا🌼
#حمید_جدیدی
برای جای خالی کنارت
آنجا که بیاندازه دلتنگ و پریشانی
به پنجرهی بارانی کدام اتاق تکیه میدهی❓🍃
#بینام
-داره گریه میکنه❓
-نه!
انقد تنها شده که دل چشماشم به حالش سوخت🫠
#جداریات
کتاب هایم را ببند📕
و حرفم را
ازخطوط کف دستانم
و چینهای صورتم بخوان🍃
که چون کودکی شگفت زده درمقابل کاج کریسمس، به تو نگاه می کنم💫
#نزارقبانی
مرا در کافهای جا گذاشتهای
مثل سیگار نیم سوخته🚬
مثلا رفتهای که برگردی
شب از نیمه گذشته
اما از تو خبری نشده است💔
#بینام
آن وقت ها با خواهرهایم زیر یک لحاف می خوابیدیم✨
پاهایمان را به هم می چسباندیم
و بی خودی می خندیدیم🍃
گاهی پسته هایی را که دزدیده بودیم با خودمان به رختخواب می بردیم و یواشکی می خوردیم🫠
مادر مرتب تهدیدمان می کرد که به زبانمان سوزن می زند یا توی چشم هایمان فلفل می ریزد
ولی❓ من می دانستم دروغ می گوید، می دانستم که صبح دوباره توی کیف های مدرسه مان،
نان و کره با شکر می گذارد و به ته موهایمان روبان های رنگی می زند🎀
#گـلی_ترقی
کاشکی همسایه بودیم
هر وقت دلم برات تنگ میشد
میومدم یه گوجه
برای مامانم میگرفتم🥲🍅
#دیوار_نوشته
ای گل رز من🌹
در کنار من احساس گناه نکن
چون من مشروعیت میبخشم
به هر زنی که عاشقش شوم🫠🍃
#نزار_قبانی
تو بانوی غم ھای عمیقی🥀
شعر ھای غمگین
کلمات جانگداز
با چشمانت میتوان عزاداری کرد▪️
#محمود_درویش
مثل آسمان اردیبهشت
غیر قابل پیش بینی ست
هوای دلت🥹
نمی دانم دستمال و سیگار و فروغ بردارم
یا پیراهن چهارخانه ی راحتم تنم باشد❓
با این همه
چتر را فراموش نکن✨
انگار دستی
تمام ساعت های خداحافظی را
به وقت باران های نم نم کوک کرده است☔️
#بهرام_محمودی
کاش جعبهی موسیقی بودم
یا یه ساز حتی🎸
برایِ وقت هایی که کلمات عاجزن
حالم رو بیان کنن✨
شروع میکردم به نواخته شدن
اینجوری حق مطلب بهتر ادا میشد🥀
#بینام
وقتی نيستی
در شهرها در خيابانها
دنبالت می گردم🫠
گل قشنگم
و هر تکه ات را در زنی می يابم
همه ی نام ها تويی
همه ی چهره ها تويی
تمام صداها از توست❣
ديروز چشم هايت را
در قطاری ديدم
که نگاهم کرد و گذشت🍃
امروز حوله بر تن
در راهرو ايستاده بودی
با موهای خيس و همان خنده ها💫
فردا لب هات را پيدا می کنم
شايد هم دست هات
مثل تکه های پازل
هر روز بخشی از تو، رو می شود▫️
گونه ای ، رنگی ، رويی
دستی ، لبخندی ، مويی
نگاهی
گاهی عطر تنت
می پيچد در سرم
دلم می ريزد🥀
در هر کس نشانه ای داری
همه را نمیتوانم در يکی جمع کنم
همه را يکجا می خواهم
اصلاً
تو را می خواهم🥹
#عباس_معروفی
خیره شدن
در چشمان تو✨
شبیه لذت بردن از شمردن ستاره
در یک شب
صحراییستـــــ🌹
#غاده_السمان
حوالی اردیبهشت
بوی بهشت می آید...🌸
عطر شکوفهها و خاک باران خورده🌧️
هوش از سرِ رهگذران شهر پرانده!
فصل بهار شوخی بردار نیست
همه را عاشق میکند..🫂✨
#نرگس صرافیان
مراقبِ خودت باش✨
دیگر هیچ مادری تورا به دنیا نخواهد آورد🌹
#احمد_عارف
من اندوهگین نیستم
خودْ، اندوهِ جهانم
و سرزمینی در سینهام گریه میکند🌬
#غاده_السمان
از عطرِ بهار نارنج های حیاطمان
نویدی از عشق می رسد🍊
به گمانم خوشبختی،
اینبار پشتِ درِ خانه ماست❣
#بهار
چهار گنجشک
هفت سار
دوتا قمری
روی سیم های برق🐦⬛️
کنسرت صبحگاهی در کوچه
#سیدایمان_سیدی🥀
زن، پیانوست
امّا مردان بیشماری نواختن نمیدانند🍃
#نزار_قبانی
در سال ۱۸۰۹ بتینا برای گوته نوشت:
"تمایل شدیدی دارم که شما را برای همیشه دوست بدارم"❣
این جملهیِ بهظاهر پیش پا افتاده را به دقت بخوانید.
از کلمهیِ عشق مهمتر، کلمههایِ "همیشه" و "تمایل" است✨
آنچه بین آن دو جریان داشت، عشق نبود، جاودانگی بود🫠
#ميلان_كوندرا
📚 #جاودانگی
تفاوت من با بقيه ى عاشقان،
اين است كه:
آن ها در تاريكى
و ميان چهار ديوارىِ اتاق هاى
خوابِ در بسته،
عشق مى ورزند▪️
اما من؛
متأسفانه!
عشقم را
روى برگه اى كشيدم
و به همه ى ديوارها،
چسباندم❣🍃
#نزار_قبانی