ما گریستیم و واژه ساختیم📝 او به ریشِ شعرِ ما میخندد❗️ #مهلا_زمانی _______________________________________ سامانه سازماندهی وزارت ارشاد کد شامد: ۱_۱۷۰۷۴۸_۶۱_۴_۱ من اینجام🌱 @mahla804
مبل ها را چیدم
پرده ها را کنار پنجره
قاب ها را به دیوار آویختم
بعد
دو فنجان چای ریختم☕️
و فکر کردم به ۳۶۵ روزِ دیگر
که می توانم با چیدمانی دیگر
دوستت بدارمـ❣
#لیلا_کردبچه
بوی نارنگی🍊
زیر نم بارونی که
میشینه روی پوست تنم
یادآور تو برای منه❣
از صدای تو خوشحال میشدم❣
که از گلوی گنجشکِ کوچکی بیرون میپرید
با آن قهوهام را میخوردم☕️
سیگارم را میکشیدم
و پرواز میکردم…
#گمنام
خواب میبینم،
زیر برگهای پاییزی
مدفونم🍁
جوانه میزند تنم
#عباسکیارستمی
بهم گفت،اگر موسیقی بودی
میشدی ماه پیشونی از چاوُشی🫠❣
اونجا که مولانا مظلومانه میگه:🌱
مارا به غم کردی رها
شرمی نکردی از خدا❓
.
ظرفها را شست، غذا پخت
خانه را جارو کشید، پنجرهها را دستمال کشید💫
خاک اطرافِ گلدانها را تمیز کرد 🪴
و به گلها آب داد، چای دارچین دم کرد☕️
و بعد نشست و فکر کرد که همهچیزِ خانه مرتب است جز افکارِ خود او…
«دلش میخواست از شر تمامیِ فکرهای دنیا، لحظهای رهایی پیدا کند.»🥺💔
بلقیس
چگونه من را چونان برگی
در میان بادها رها کردی❓
پس از تو
ما همچون پری
در باران گم شدیم💧
آیا به این روزها فکر کرده بودی❓
#محمود_درویش
کمی به خودت استراحت بده❣
به دشتی برو
و موهایت را رها کن در باد🌬
گاهی خدا هم دوست دارد
قاصدکش را فوت کند!
#حمید_کاظمی_تبار
در من بوی دارچين
در تو عطر بهار نارنج🌱
بيا دست در دست هم
قدم بزنيم
كوچههای پايتخت را❣
#جمال_ثريا
قهوه های ترک
سیگارهای انگلیسی
میزهای روسی
آهنگ های فرانسوی
همه حرف مرا می فهمند 🥀
بغض های ایرانی ام را
کجا ترجمه کنم❓🫠
#جلال_حاجی_زاده
اولین بار که دیدمش
از نگاهش نور چکه میکرد✨
و ماه در قهوهی چشم هایش شناور بود…
و من يقين يافتم که «او» گونهی انسانی ماه است🥹❣
#شهرزاد
دوست داشتن کسی که
معنی دوست داشتنت را نفهمد🌱
درست مثل توضیح دادن قانون نسبیت،
برای مادر بزرگت است
تو چانه میزنی و او بافتنی اش را می بافد🧶
#آلبرت_انیشتین
روزی که به مردی برخوردی
که یاخته های تنت را به شعر بدل کند
و با پیچش موهایت شعر بسازد❣
روزی که به مردی برخوردی
که قادرت کندمثل من،
با شعر، حمام کنی✨
سرمه بکشی
و موهایت را شانه کنی
آن روز می گویم، تردید نکن!
با او برو ....
مهم نیست مال من باشی یا او
مهم این است مال شعر باشی🫠
#نزار_قبانی
جهان را به شاعران بسپارید🌹
مطمئن باشید
کلمات را بیدار می کنند
و در کرت ها٬
گل و گندم می کارند🌾
#گمنام
مرا به همان روستایِ دور افتاده ببر🌱
به همان کلبه ی قدیمی و ساده ای که برایم می گفتی!
جایی که صدایِ نفس هایِ آسمان زلالش را می توان شنید
و با هیاهویِ پرندگانش ، به آرامشِ محض رسید🕊
می خواهم هر روز صبحِ زود ، به شوقِ جمع کردن تخم مرغ ها از خواب بیدار شوم🪺
به مرغ ها آب و دانه بدهم ، شیرِ گاوها را بدوشم ، و صبحانه ای گرم و جانانه درست کنم ...
جایی که هیچ ترافیک و مشغله ای ، مزاحم نشود ...
مرا از اینجا دور کن ،
از بوی تعفن جنگ و دلهره هایِ سیاست کلافه ام
مرا ببر به همان جایی ؛
که خبری از هیاهو نباشد❣🫠
#کلبه
«حسُ حالِ کتاب خوندن کنارِ پنجره ؛
تو یک روزِ بارونی🕯📺🌱
سپس لبخندی زد و گفت:
«اگر شبی زیر این آسمان ▪️
در آغوشم به خواب بروی
به کنایه از شب خواهم پرسید که
ماهِ در آغوش او زیباست
یا ماهِ در آغوش من..»❓
#مهربان
عشق وجود دارد❣
فقط بعضیها مث آيدا میمانند
شاملو میسازند
بعضیها هم مث ثريا میروند
شهريار را میكُشند🫠
#سجاد_ابطحی
ما سرانجام توانستیم
پاییز را از تقویم جدا کنیم🍁
اما❓
طعم لبان تو بر همهی لیوانها
و بشقابها حک شده بود…
#گمنام
اما امروز
در محاصره پنجره هایِ پاییز🍁
می خواهم تو را به نام بخوانم
آتش کوچکی روشن کنم
چیزی بپوشم
و تو را
ای پیراهن بافته از گل پرتقال🍊
و شکوفه های شب بو،
صدا کنم❣
#نزار_قبانی
با تو که به رقص برمیخيزم
پاهايم
سنبلهها
گندم میشوند🌾
و گيسوانم
طولانیترين
رودخانهی جهان❣
#سعاد_الصباح
مرا
به خاطرِ خودم دوستم داشته باش❣
نه برایِ باران
و سرمهیِ در چشمانم🥲
و نه برایِ گلهایی که "گونهام" را رنگ
میاندازند.
#نزارقبانی
شاید همه چیز جور دیگری پیش میرفت
اگر کنار میز مانده بودی❣
یا از من خواسته بودی
با تو بیرون بیایم
تا ماه را تماشا کنیم🌙
#یچارد_براتیگان
بر میداشتی!
میبوسیدی!
میگذاشتی گوشهای امن❣
چقدر دوست داشتم خُرده نانهای سرِ راهت باشم🥲
#ناشناس
قرارِ ما بماند یک وقتِ دیگر⏱
بماند برایِ چند سال بعد
شاید ۴۰ سالِ دیگر که نوه دار شدی
همان هنگام که نوههایت از تو میپرسند: کسی عاشقت بوده❓
و تو یک جفت چشمِ مشکی را به یاد میآوری،
که در ۲۲ سالگیات
با عشق به تو نگاه میکرد🩶
#گمنام