ما گریستیم و واژه ساختیم📝 او به ریشِ شعرِ ما میخندد❗️ #مهلا_زمانی _______________________________________ سامانه سازماندهی وزارت ارشاد کد شامد: ۱_۱۷۰۷۴۸_۶۱_۴_۱ من اینجام🌱 @mahla804
چاوشی میخوند
آقای راننده گفت زندان که بودم همیشه به صدای زنم فکر میکردم وقتی که برام چاوشی میخوند✨
گفتم واسه چی زندون بودی❓
گفت مهریه!
بعدش دیگه چاوشی خوند و ما ساکت به ترافیک تهران نگاه کردیم🌱
#حمید_سلیمی
چند ساعتی از طلوع آفتاب میگذرد
حضور خورشید در آسمان قطعیست🌞
مجریهای رادیو و تلویزیون در ابتدای حرفهایشان تاریخِ روز جدید را اعلام میکنند،
مردم با چشمهای خواب آلود و ظرف غذا راهیِ محل کارشان شده اند🥀
من اما کنج اتاق، منتظرم
پرده را از مقابل پنجره کنار نمیزنم
از همان دیشب که به رویایِ شیرینِ خواب هایت سفر کردی تاریکی با من است▪️
صبحِ من آن هنگامی ست
که تو چشمانت را باز کنی
باقی فقط یک چرخشِ سادهی زمین به دور خودش است❣🌱
#علی_سلطانی
به مرگهاے زیبا فکر کن🍃
*مثلا* به مرگ سنگها
که در آب خفته اند✨
#آریا_معصومی
عشق مخزن مهربانی،
منبع خوشیست❣
مثل سیلوها
مثل انبارهای زمان جنگ🌱
#یهودا_عمیخی
چشم از تو بَرنگیرم وَر میکُشد رقیبم
مُشتاقِ گل بِسازد با خویِ باغبانان✨❣
سخت صبح می شود شب🌞
سخت تر از سیمان
وقتی
با خیال تو مخلوط می شود❣
#حامد_حبیبی
وقتی معرفتت بره بالا
میشی رسول ترک✨
رسول ترک میدونی چطوری روضه میخوند❓
میومد مینشست میگفت:
میدونید با امام حسین چیکار کردند؟
به حسین گفتند: "تو"...:)🏴
#محرم
هر سربازی
در جیبهایش
در موهایش
و لای دکمههای یونیفرمش
زنی را به میدان جنگ میبرد❣
آمار کشتههای جنگ
همیشه غلط بوده است⚡️
هر گلوله، دونفر را از پا در میآورد
سرباز
و دختری که در سینهاش میتپد🫠
#اشک
«کاش سرم را بردارم
و برای هفتهای در گنجهای بگذارم و قفل کنم
در تاريکی يک گنجه خالی✨
روی شانههايم
جای سرم چناری بکارم
و برای هفتهای در سايهاش آرام گيرم.»🌳
#ناظم_حکمت
بعد از جنگ
با چوبدستم،
انجیرهای تازه را برای تو خواهم چید
با تو خواهم ماند
و تو را در بُهت آفتابیات
خواهم بوسید💋🌱
#محمدابراهیم_جعفری
باید ترکت کنم❓
زمانیکه داستان ما
شیرین تر از بازگشت بهار است🌱
زیباتر از یاسِ سفید،
بر سیاهی گیسوی دختر اسپانیایی🌼
#در_بندرآبیچشمانت
یک نفر اینجا
زیر نم نم باران
داشت با ذوق و عشق،سبزی میچیداند
که ناگه صدای رعد و برق
وی را
به اندرون خانهش
جیغ زنان پرتاب کرد🥲💧🥀
تو را با هلها
لابهلای چایم ریختم و دم کردمت☕️
میان تار و پود شال گردنم گذاشتم و بافتمت❣
دور ریشههای گیاهم پیچیدم و کاشتمت🌱
در کلمات شعرم ترکیب کردم و
سرودمت
حالا تو در تمام
زندگیام پخش شدهای
حتی اگر بخواهی ...
هم نمیتوانی ...
بروی🫠
#بینام
نه
تکان نخور
حرف نزن✨
مرا نگاه کن
از چشم هایت
یک چیزِ خیلی ملایمی
بیرون میزند
که تسکینم میدهد💚
#گوستاو_فلوبر
کودکانه دوستم بدار❣
مثلا وقتی مادرت گفت:
این نه
همان جا بنشین و برایم گریه کن🌱
#صفا_وهابی
قهوه های ترک
سیگارهای انگلیسی
میزهای روسی
آهنگ های فرانسوی
همه حرف مرا می فهمند 🥀
بغض های ایرانی ام را
کجا ترجمه کنم❓🫠
#جلال_حاجی_زاده
چیست❓
در گردش جادویی چشمت که هنوز
قلم «فرشچیان»
دور خودش میچرخد🥹✨
#حسن_دلبري
دُعا
دعایِ هَمان روزگارِ کودَکی است:
خُدا تُنه تِه دُوبالِه تُو مالِ مَن باسی🥲✨
#ناشناس
کاش می شد به اندازه ی
خوردن یک فنجان قهوه
روبه روی چشمهایت بنشینم❣
یک شاخه گل نرگس کنار موهای سپیدت بکارم🌸
به فنجان قجری چشمهایت زل بزنم
و در حالی که فراموشم کرده ای
مثل پیرمردی
فراموشکار
که هنوز دوست داشتنت
در یادش مانده است
دوستت داشته باشم🥹
و برای تمام دوستت دارمهایی که
تا بحال نگفته ام
در کنار کلاه لبه دارم عاشقانه دق کنم✨
#حالخوب
کوچ یعنی
یعنی ناگهان از خانه ات بروی✨
و بعد مدام به کوچهاش فکر کنی
با دری دولنگه،آهنی،آبی🚪
و زنگی روی دیوار
که دیگر هیچ اسمی روی آن نیست
#رسول_رخشا🥀
میخواهم از سر انگشتانت
بابونههای کوهی بچینم 🌸
شاید هنوز
طعم گس و غبارگون رگهامان
در آنجا نشت نکرده باشد
#بینام
گل شمعدانی گذاشته ام توی کوله ام
که گلدانش را از کوره ی داغ سفال نیشابور خریده ام🪴
که از خاک خراسان پرشده
که ساقه اش را دستهای مادرم از گنبد کاووس، قلمه زده بود🎋
که آب دماوند ریخته ام به پایش💧
که اکسیژن خانه ی مرا خورده است
که بوی عصر و تراس و چای میدهد☕️
که برایش از خزر خوانده بودم و از خلیج فارس 🌊
که برایش اصفهانی صحبت کرده ام
که از حافظ برایش گفته ام
که قاشق قاشق، نور در دهانش گذاشته ام
و کنارش برای آب و خاک و وطن بارها و بارها گریسته ام✨
که اگر من نبودم شمارا یاد ایران بیاندازد.
گل شمعدانی گذاشته ام توی کوله ام❣
#بینام
-اون سر کوچه جهاز میخرن
این سر مجنونُ رو دست میبرن🥀
ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻣﺜﻞ ﻣﺮﺩﻡ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﻢ
ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻣﺜﻞ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ
ﺍﯼ ﮐﺎﺵ ﺩﻫﺎﻧﻢ ﮐﻠﯿﺴﺎ ﺑﻮﺩ
ﻭ ﮐﻠﻤﺎﺗﻢ ﻧﺎﻗﻮﺱﻫﺎ✨🌱
#نزار_قبانی
مامانم زن خیلی خوبیه از اون خوبايي كه واسه خودش يه پا خانوم خونه است❣
از اونا كه آشپزی و كدبانوييش بيسته!
از اون زنايي كه باحرف زدن با مرد غريبه لپشون گل ميندازه و چادرشو سفت ميگيره🥹
مامانم خيلي زن خوبيه!
از اون خوبا كه بابام دوست داره و هی قربونش ميره و هی دورش ميگرده😍
چند سال پيش يه روز داداش بزرگم اومد و گفت عاشق شده!
مي گفت طرف يه دختر خيلی خوبيه !
از اونا كه تو دانشگاه جز نمره اول هاست👌
از اونا كه ته منطقن و ميشه يه عمر زندگيو باهاشون ساخت!
از اونا كه حرف نميزنن هرجا و هر چيزيو
نميگن🍃
خلاصه اينكه خيلي دختر خوبيه!
وقتي اينارو تعريف مي كرد داداش كوچيكم اخماش تو هم بود!
وقتي ازش پرسيدم چته ❓...با حرص گفت ،خب آخه چه جوري ميشه عاشق همچين دختری شد❓🍀
يه هفته پيش واسه همين داداش كوچيكم رفتيم خواستگاری ...
دختری كه با سينی چايی☕️ اومد داخل ،شيطنت از چشاش ميريخت بيرون!
بوی عطرش كل اتاقو گرفته بود ...
از اون دخترحاضر جوابا بود كه اگه تو يه جمع بود صدای قهقهه اش همه جا پخش ميشد✨ كه دل داداش كوچيكه منو باهمون نگاههای دلرباش برده بود ...
داداش كوچيكم ميگفت خيلي دختر خوبيه🥹
ميدوني...
خوب آدمها باهم فرق ميكنه!
مردم به خوب بابام ميگن ،آپديت نشده❗️
مردم به خوب داداش بزرگم ميگن از دماغ فيل
افتاده ♨️
مردم به خوب داداش كوچيكم ميگن قرتی 🫨
از من ميشنويد
بگردين دنبال خوب خودتون ...
با خوب خودتون زندگی بسازين و زندگی كنين ،
نه خوب مردم كه آمار طلاق رو روز به روز نخواين ببرين بالا!
نه داداش من ميتونه با يه زن مثه مامانم به تفاهم برسه!
نه بابام ميتونه كنار دختر مورد علاقه داداشم آرامش داشته باشه!
بچسبين به خوب خودتون ،حتي اگه از نظر بقيه
خوب نباشه🙂
#خوب_من
دوستت دارم❣
و هرگز تو را در برگهی ۳۱ دسامبر تنها رها نخواهم کرد✨
تو را بر شانههایم حمل میکنم
و میگردانمت میان فصلها
در زمستان، کلاه پشمی قرمز رنگی
بر سرت خواهم گذاشت تا سردت نشود☃️
در پاییز، تنها بارانیام را به تو خواهم داد که خیس نشوی💧
در بهار تو را بر سبزههای تازه روییده رها میکنم تا به خواب فرو روی
و با ملخها و گنجشکان صبحانه بخوری🌱
و در تابستان
برایت تور کوچکی خواهم خرید
تا صدفها و مرغان دریایی
و ماهیهای گمنام را صید کنی🐟
دوستت دارم...
و نمیخواهم تو را به حافظهی کارهای گذشته،
و نه به حافظهی قطارهایِ سفر کرده وصل کنم
تو آخرین قطاری که شبانهروز
روی رگهای دستانم در حال سفر است
تو آخرین قطار منی
و من آخرین ایستگاه تو🥹
#نزار_قبانی
اگر فردای روزی
که آنها ما را با هم دیدهاند
پرسیدند او که بود❓
خیلی دقیق از من نگو
مختصر بگو :
باقیِ عمرِ من است، او🥲
#جمال_ثریا
من نه تنها صورت زیبای تو را دوست دارم❣
نه تنها موهای زرینت را دوست دارم✨
بلکه نام تو را ، لباسهای تو را ، کفشهای کوچکت را هم دوست دارم
یعنی اگر یک ذره زباله ، یک تکه کاغذ از دست تو زمین بیافتد آن را برخواهم داشت و تا روز قیامت نگه خواهم داشت🥹
اگر دستمال جیبی تو پیش من بود ، آن را برای همیشه روی قلب خود میگذاشتم🍃
آه چه قدر دوستت دارم
دستهای کوچک و لبهای قشنگت را میبوسم🫶
#از_نامههای_غلامحسین_ساعدی_به_طاهره_کوزهگرانی
برایش نوشتم:
«زیر نور این آباژور
در ازدحام این قرص خوابهای لعنتی
جایی در وسعت سرد این تختخواب؛
شب بخیرهایت گم شده است...»🥀
برایم نوشت:
«بخواب! عادت به هیچ چیز صلاح نیست»✨
و این منطقیترین لالاییِ نیمه شبهای من شد🫧
#غم