تازه هاى محيط زيست/ روش هاى حفاظت از محيط زيست/ ترجمه مقالات روز دنيا / هر آنچه كه يك فعال محيط زيستى دوست دارد بداند / موسسه زيست محيطى طراوت بهار ( زير نظر مستقيم دكتر حميد طراوتى)taravat-bahar.org
طبق اخبار، سازمان ملل اعلام کرده که دریاچه ارومیه کاملاً خشک شده است. در منطقه ما این دومین دریاچهای است که خشک میشود. دریاچه آرال یا خوارزم که روزگاری چهارمین در یاچه بزرگ جهان بود در دهه ۶۰ و دریاچه ارومیه که بزرگ ترین دریاچه خاورمیانه بود امروز خشک شد.
چرا ؟
علت هر دو بی سیاستی ،بیتوجهی به محیط زیست، پوپولیسم و عبور از آستانههای محیط زیستی بود.
مدیران احمق اتحاد شوروی چون میخواستند با کالیفرنیا در کشت پنبه رقابت کنند، آب رودخانه آمو دریا (جیحون) و رودخانه سیر دریا ( سیحون) را کانال کشی کردند تا زمینهای خشک ازبکستان و ترکمنستان را زیر کشت پنبه ببرند. اوایل ،خیلی هم از کار خود خوشحال بودند. آنها میخواستند بیش تر از کالیفرنیا پنبه تولید کنند اما بعد از چند وقت، آب دریاچه بتدریج کم شد . سپس آب شور شد. بعد ماهی ها به تدریج مردند. آرال یکی از مراکز اصلی شیلات شوروی بود. لذا مدیران نادان برای برخورد با این مشکل وبرای جلوگیری از بیکاری ماهیگیران، از دریای سیاه با قطار ماهی میآوردند و به کارخانههای کنسرو میدادند که کارگزان بیکار نشوند. اما هزینه انتقال ماهی ها در کانتینر های یخچال دار با قطار آن هم 2000 کیلومتر بسیار سنگین بود و بعد از چند سال نتوانستند ادامه دهند. سپس دریاچه خشک شد در حالی که کف آن پر از نمک بود و لذا با اولین باد شدید طوفان نمک شروع شد و روی زمینهای پنبه نشست. زمینها کم حاصل شدند و دیگر محصول ندادند. به علت تبخیر شدید غلظت مواد آلاینده در آب کانال ها بالا رفت و بیماری های مختلفی ایجاد شد. در اثر مرگ در یاچه اقلیم منطقه هم تغییر کرد و هوای آن گرم تر شد. یعنی کلاً منطقه ویران شد. مرگ دردناک طبیعت سبب نابودی زندگی و حیات و نشاط منطقه شد.
حالا ما هم از آنها چیز یاد گرفتیم. دریاچه ارومیه محل کشتیرانی و تفریح مردم بود. اما سیاستمداران سرزمین ما تصمیم گرفتند از آب آن استفاده دیگری بکنند. چرا ؟ چون معتقد بودند آب نباید به یک دریاچه شور برود .اصلا فایده ای ندارد. کاش کمی اکولوژی خوانده بودند.
پس تعداد زیادی سد و بند (حدود ۳۵ تا ۷۰ سد و بند) بر روی رودخانههای منتهی به دریاچه احداث کردند. تا کشاورزان با آن سیب بکارند. آن قدر سیب کاشتند که در فصل برداشت نمیتوانستند سیبها را جمع کنند و نابود میشد. بعد هم ویلاهای زیاد در اطراف منطقه پدید آمد که از این آبها برای تفریح و باغداری استفاده میکردند. چاهها، منطقه را سوراخ سوراخ کردند. انها نمیدانستند طبیعت آستانهای دارد. نمی دانستند طبیعت به ما پاسخ میدهد، افسرده میشود و دیگر کار نمیکند. ارومیه هم چنین شد .
یکی از اعجاب انگیز ترین کارها این بود که وسط دریاچه جاده کشیدند تا تبریز را به ارومیه نزدیکتر کنند. دریاچه به دو قسمت تقسیم شد ارتباط دو قسمت آن با هم قطع شد. خلاصه کم کم دریاچه خشک شد و اکنون طوفان نمک از آنجا برمیخیزد و بر با باغات سیب نمک میپاشد. در واقع ندانم کاری و سیاستهای نادرست دو دریاچه بزرگ منطقه را خشک کرد و سبب شد اقلیم این منطقه تغییر کند. این گونه سیاست ها در دیگر نقاط کشور هم به عمل درآمده است و باید تغییر کند. تغییر این وضعیت هم نیازمند چرخشی ۱۸۰ درجه در سیاستهای محیط زیست و در سیاستهای پوپولیستی است.
توقف رشد مغز؛
و کوچکتر شدن آن در آیندهی تکاملی انسان در سایهی گسترش هوشمصنوعی
پژوهش جدیدی نشان میدهد که مسیر تکاملی مغز انسان خطی مستقیم و صعودی نبوده است. هرچند تا ۳۰۰هزار سال پیش، برای میلیونها سال مغز هوموها به سرعت در حال بزرگ شدن بود، اما از آن تاریخ این افزایش رو به کاستی گذاشت و در حدود ۱۰۰هزار سال پیش ثابت ماند و حتی در دورانی روند کاهشی پیدا کرد. این توقف، یک نقطه عطف حیاتی در تاریخ بشر است که دلایل آن در توازن میان مزایا و هزینههای مغز بزرگ نهفته است.
مغز بزرگ مزایای آشکاری مانند توانایی ساخت ابزارهای پیچیده، استفاده از آتش، زبان و تفکر نمادین را فراهم کرد. اما در طبیعت از فایدههای مجانی خبری نیست و این مزایا, هزینههای سنگینی داشته است. مغز انسان حدود ۲۰٪ از انرژی بدن در حالت استراحت را مصرف میکند و پرهزینهترین عضو بدن است. بعلاوه، مغز گرمای زیادی تولید میکند. این موضوع بهویژه در دورههای گرم بین دو دوران یخبندان به یک نقطه ضعف بزرگ تبدیل شد و خطر مرگ ناشی از گرمازدگی را افزایش میداد. پژوهش اخیر نشان میدهد که در ۱۰۰,۰۰۰ سال اخیر، مغز انسان در دورههای یخبندان کمی بزرگتر و در دورههای بین یخبندان، که هوا گرمتر بوده، کوچکتر بوده است. این یعنی فشار محیطی، بهویژه گرما، به یک عامل محدودکننده برای رشد بیشتر مغز تبدیل شد و بقای انسان را به خطر میانداخت.
راه حل تکاملی: افزایش بهرهوری و برونسپاری شناختی
به جای ادامه رشد زیستی مغز، تکامل دو راهکار پیشِ پای انسان نهاد.
نخست آنکه مغز به جای بزرگتر شدن، کارآمدتر شد. شواهد نشان میدهد که شکل جمجمه انسان به سمت کرویتر شدن تغییر کرد که به معنی سازماندهی مجدد ساختار داخلی مغز و افزایش کارایی در بخشهای مرتبط با حافظه، برنامهریزی و تعاملات اجتماعی بود.
برونسپاری شناختی به عنوان راهکار دوم به کمک آمد. انسان شروع به انتقال و ذخیره اطلاعات و فرآیندهای ذهنی در خارج از جمجمهی خود کرد. همانطور که ابزارهای فیزیکی نیاز به قدرت عضلانی را کاهش دادند، ابزارهای شناختی نیز فشار را از روی مغز برداشتند. نمونههای اولیه این ابزارها عبارت بودند از زبان، هنر و نمادها، نوشتار، و سیستمهای شمارش.
این نوآوریها به انسان اجازه دادند تا با وجود محدودیتهای زیستی مغز، هوش جمعی و تواناییهای شناختی خود را گسترش دهد.
آیندهی مغز
نخست آنکه امروزه ما در حال تجربهی مرحلهی جدید و بسیار قدرتمندتری از برونسپاری شناختی هستیم. این بار، ابزارهای ما هوش مصنوعی، کامپیوترها و اینترنت هستند. هوش مصنوعی و اتوماسیون وظایفی را که قبلاً نیازمند حافظه، تحلیل و تمرکز انسان بود (مانند مسیریابی، محاسبات، به خاطر سپردن اطلاعات و حتی تصمیمگیریهای پیچیده) بر عهده میگیرند. این امر فشار تکاملی برای داشتن حافظهی فردی قوی یا توانایی محاسباتی بالا را کاهش میدهد.
دوم آنکه، همزمان با کاهش فعالیتهای ذهنی، اتوماسیون باعث کمکارتر شدن فعالیتها با دست و بدن نیز میشود که این نیز به نوبهی خود مغز را کمکارتر میکند. همانطور که ابزارهای اولیه باعث ظریفتر شدن ساختار بدنی انسان شدند، وابستگی به فناوریهای جدید ممکن است به تغییرات بیشتری در ساختار مغز و بدن ما منجر شود. مغز ممکن است به جای بهینهسازی برای ذخیرهی اطلاعات، برای تعامل، پرسشگری و اتصال به شبکههای خارجی مانند اینترنت وهوش مصنوعی تکامل یابد.
و سوم آنکه، پژوهش نشان میدهد که مغز در دوران گرم شدن محیط روند کاهشی را تجربه کرده است. احتمالاً گرمایش کنونی زمین نیز به عنوان سومین عامل کوچک شدن مغز عمل میکند.
اما این روند پارادوکس بزرگی ایجاد میکند. از یک سو، هوش جمعی، به لطف فناوریها، به شکل انفجاری در حال رشد است و قادر به حل مسائلی هستیم که قبلاً غیرقابل تصور بودند.
از سوی دیگر، وابستگی ما به این شبکههای فناورانه به شدت افزایش مییابد. بقای انسان کمتر به قدرت مغز فردی، و بیشتر به ثبات و پایداری این سیستمهای خارجی گره میخورد. بنابراین هرگونه اختلال در این شبکهها، از جمله قطعی اینترنت یا از کار افتادن هوش مصنوعی میتواند انسان مدرن را آسیبپذیرتر از اجدادش کند.
در نهایت، همانطور که اجداد ما برای بقا، هوش خود را به ابزارهای سنگی و نمادها سپردند، ما نیز در حال سپردن بخش فزایندهای از تواناییهای شناختی خود به الگوریتمها و ماشینها هستیم. تاریخ تکامل در حال تکرار است، اما فصل بعدی بسیار ناشناختهتر از فصول قبلیست زیرا شدت برونسپاریهای شناختی به حدی زیاد است که لزومی به سپری شدن هزارهها نیست و طی دههها قابل رصد کردن است.
هادی صمدی
@taravatbaharngo
ظاهرا فعالیت مجدد بابک زنجانی داره جدی تر میشه
Читать полностью…مطلب زیر در روزنامه آفتاب اقتصادی امروز، ۱۲ مرداد ۱۴۰۴، به قلم آقای مهندس محمد علایی منتشر شده است. قلم گیرنده و محتوای ارزنده آن ، ما را بر آن داشت تا در اینجا آن را باز نشر دهیم. درود بر دلسوزان وطن
Читать полностью…می گویندبهترین تاریخ هر کشور ادبیات آن است. این سخن درست است. اوضاع سیاسی و ترس و وحشت
دوره ی رضا شاه را هیج کتابی به اندازه ی کتاب چشم هایش بزرگ علوی که روایت یکماجرای ِ عشقی و رمانتیک است تشریح نکرده. هیچ کتابی مانند سیاحت نامه ی ابراهیم
بیک، نوشته ی زین العابدین مراغه ای، اوضاع اواخر دوره ی ناصرالدین شاه و ایرانپیش از مشروطیت را با دقت به تصویر نکشیده. کتاب سووشون نوشته ی سیمین دانشور نیز
فضای سال های 1320 تا 1325 را به زیبایی و هنرمندی به تصویر کشیده است.
بهترینتصویر از استبداد روسی را می توان در اشعار پوشکین و یا نطق های شورانگیز ویساریون
بلینسکی که منتقد ادبی بود دید. این جنگ و صلح تولستوی است که جزییات جنگ هایکریمه را به دست می دهد و سیاست نظامی روسیه را از طریق داستان عشق دختری جوان به
نام ناتاشا با پرنس آندره و عشق شور انگیز آنها تشریح می کند و شکست جراحت بار ِسپاه ناپلئون را در نبرد با روس ها و سرمای بی رحم ماه دسامبر روسیه به شکلی دل
انگیز بیان می کند. چخوف، از طریق داستان های کوتاه شگفت انگیز خود بویژه باغآلبالو، نیکلای گوگول با رمان های دلکش خود مخصوصا بازرس و شنل و تورگنیف با کتاب
معروف پدران و فرزندان خود ما را به اعماق زندگی روستا ها و شهر های کوچک روسیه میبرند و با مردم و ارتش و روابط آنجا آشنا می کنند.
از این
دست مثال ها زیاد می توان آورد. ولی منظور آن است که برای پرداختن به هر مساله ایابتدا باید تاریخ آن را شناخت. گذشته ی آن را دانست. محیط و ظرف تاریخی رشد و نشو
نما و شکل گرفتن آن را شناخت و سپس به شرایط فعلی آن پرداخت و از علم روز بهرهگرفت و جسم پرورده شده در تاریخ ِ او را با علم روز در آمیخت و راه مناسبی برای
حرکت آینده ی آن پیدا کرد. در یک صد سال اخیر به سبب مسایل بسیاری که ذکر آنها درحوصله ی این بحث نیست، ما خود را فراموش کرده ایم. ادبیات و تاریخ را به کناری
نهاده ایم و به دنبال دیگران، شرق و غرب، راه افتاده ایم. هویت هر کشوری به فرهنگآن وابسته است و مشکلات آن نیز باید بر پایه ی همان فرهنگ حل شود و این فرهنگ باید
زنده بماند و رشد کند تا بتواند برای تعالی و ترقی ی کشور ماده ی اولیه فراهم کند.ما خود را فراموش کرده ایم و رواج شبکه های اجتماعی هم با تمام فوایدی که دارد این
فراموشی را تشدید کرده است. نمی توان ادبیات نخواند و تاریخ ندانست و با جامعهشناسی سرو کار نداشت ولی مثلا برای حفظ محیط زیست نظریه داد. می توان اینها را
ندانست و در عین حال مهندس بود و ساختمان ساخت یا پزشک بود و آپاندیسیت بیمار راعمل کرد، اما نمی توان برای مسایل اجتماعی بویژه مساله ی تخریب محیط زیست که اکنون
مهم ترین مساله ی همه ی جهان است و جز با مشارکت مردمی قابل حل نیست نظریه پردازیکرد و برنامه ارائه داد. اگر کنشگر هم باشیم کنشگر ِ خوبی نخواهیم بود.
وقتی مقاله هشدار میدهد که مدارس این انعطافپذیری را از کودکان میگیرند، در واقع میگوید که ما در حال خنثی کردن یکی از مهمترین سازوکارهای تکاملی برای پرورش نوآوری هستیم.
هادی صمدی
@evophilosophy
شش سال است که در چین میزان تولدها پیوسته کاهش یافته است. میزان آن که در سال 2021 ، 10.6 میلیون نفر بود در سال 2022 به 9.56 میلیون نفر سقوط کرد در حالیکه در همین سال 10.41 میلیون نفر فوت کرده اند. جمعیت چین پیوسته پیرتر می شود. پیش بینی می شود که تا سال 2035 چهارصد میلیون نفر از ساکنان چین، یعنی تقریبا یک سوم جمعیت آن بالاتر از 60 سال باشند.
چه چیزی باعث این تغییر جهت شده و چین چگونه خواهد توانست بر این بحران جمعیتی غلبه کند و رفاه مردم خود را تامین کند. خانم کریستین بیتچ کارشناس ارشد جمعیت شناسی که تخصص او درباره ی رشد جمعیت چین است در مصاحبه ای که با او شده به این مساله پرداخته است. این مصاحبه را سازمان مرجع جمعیتی که بزرگترین سازمان فعال در زمینه ی جمعیت است انجام داده است.
سوال: خانم کریستین بیتچ واکنش شما به این اخبار چیست؟
پاسخ: سقوط جمعیت چین چیز تعجب آوری نیست. در سال 1991 نرخ باروری عمومی چین برای اولین بار به زیر سطح جایگزینی (یعنی 2.1 فرزند به ازای هر زن) سقوط کرد و از آن زمان دیگر هیچ وقت افزایش نیافت. از سال 1950 تا کنون (یعنی سالی که برآوردهای جمعیتی سازمان ملل شروع شد) هر ساله تعداد چینی هایی که از چین مهاجرت کرده اند بیش از کسانی بوده که به چین مهاجرت کرده اند. هرچند در این سال ها امید به زندگی پیوسته در چین افزایش یافته اما میزان آن آنقدر نبوده که بتواند تغییرات ناشی از کاهش باروری و مهاجرت را جبران کند.
سوال: در سال 2015 که چین به سیاست تک فرزندی خود خاتمه داد برآوردهای شما درباره ی رشد جمعیت چین کمی خوش بینانه تر از حالا بود. در آن موقع چه فکر می کردید؟
پاسخ: آن موقع که من این برآوردها را انجام دادم همانطور که متخصصان جمعیت همیشه می گویند "منظور از برآورد این نیست که ما بگوییم که آنچه پیش بینی می کنیم حتما اتفاق خواهد افتاد. ما در واقع می گوییم که اگر فلان چیزها اتفاق بیفتند پس این نتیجه به دست خواهد آمد." من بر اساس سناریوهای مختلفی پیش بینی می کردم. اگر نرخ رشد بتدریج افزایش میافت و تا سال 2030 به دو فرزند به ازای هر زن می رسید در آن صورت رشد جمعیت جور دیگری می بود. جمعیت چین همواره به سمت کاهش حرکت می کرد ولی مساله این بود که چه وقت این کاهش واقعا روی خواهد داد. این مثل این است که شما بخواهید قطاری که به حرکت افتاده را متوقف کنید که البته عملی نیست.
سوال: بسیار خوب، شما می گویید که تعجبی نداشت اما آیا این گذار زودتر از زمانی که انتظار می رفت اتفاق نیفتاد؟
پاسخ: چرا و من فکر می کنم یکی از علت های آن کوید بود. همیشه در زمان سختی اقتصادی نرخ باروری پایین می آید زیرا زوج ها یا افراد احساس می کنند که آینده خیلی مشخص نیست و تصمیم می گیرند که تولد را به تاخیر بیاندازند بعد ممکن است بعضی از آن ها در آینده دوباره به سراغ فرزندآوری بروند اما برخی دیگر اصلا کلا آن را کنار بگذارند. ممکن است این اتفاق چند سال زودتر از آنچه که انتظار می رفت اتفاق افتاده باشد اما همه ی کسانی که از وضع چین آگاه بودند می دانستند که سی سال است که در چین نرخ باروری زیر سطح جایگزینی است و بنابراین منتظر چنین اتفاقی بودند.
سوال: با بالا رفتن ساختار جمعیتی چین و پیرتر شدن آن چین با چه مشکلی روبرو می شود؟
پاسخ: وقتی جمعیت شما بسیار جوان است بیش تر بودجه ی شما صرف آموزش می شود و مقدار کمی از آن صرف بازنشستگان می شود. اما وقتی جمعیت شما مسن تر می شود و بیش تر افراد آن در سن کاری قرار می گیرند تغییر بزرگی ایجاد می شود تغییری که ما به آن سهم دموگرافیک می گوییم بدین معنا که شما کمتر خرج می کنید به این علت که تعداد افراد بسیار بیش تری کار می کنند و افراد کم سن و افراد پیر که شما مجبورید برای آن خرج کنید بسیار کمتر است. چین اکنون مدتهاست که از این مرحله یعنی مرحله گذار عبور کرده و به مرحله ای رسیده که در آن بیش تر افراد پیر هستند و هزینه ی زیادی دارند.
🖤 پیام تسلیت شبکه سمنهای محیط زیستی استان خراسان رضوی
با نهایت تأسف و تألم، شهادت مظلومانه و جانگداز محیطبان فداکار، شهید هدایتالله دیدهبان، مسئول منطقه حفاظتشده خائیز در استان خوزستان را، که در مسیر صیانت از طبیعت این سرزمین و در مقابله با متخلفان و شکارچیان غیرمجاز، به درجه رفیع شهادت نائل آمد، به خانواده محترم ایشان، همکاران پرتلاش محیطزیست و منابع طبیعی کشور و جامعهی طبیعتدوستان ایران، تسلیت عرض مینماییم.
شهید دیدهبان، نماد بیادعای پاسداری از حیات وحش و میراث طبیعی ایرانزمین بود؛ مردی از تبار دلیران که سالها در گرما و سرما، بیسلاح و بیادعا، با دستانی خالی و قلبی پر از عشق به سرزمین، در برابر سوداگران مرگ ایستاد و جان خویش را فدای آرامش و بقای طبیعت کرد.
این ضایعه دردناک، بار دیگر ضرورت حمایت جدی و همهجانبه از محیطبانان و جنگلبانان کشور، تسریع در تصویب قوانین حمایتی کارآمد، تجهیز نیروهای حفاظتی، و برخورد قاطع و بدون اغماض با متجاوزان به حریم محیطزیست و منابع طبیعی را یادآور میشود.
سمنها و فعالان محیط زیستی استان خراسان رضوی، ضمن محکومیت شدید این اقدام خشونتآمیز و ناجوانمردانه، خواهان پیگیری فوری و برخورد قانونی با عاملان این جنایت است.
یاد و نام شهید هدایتالله دیدهبان، چون چراغی روشن در راه حفاظت از طبیعت، برای همیشه در دل و جان حافظان محیطزیست ایران خواهد درخشید.
هیئتمدیره شبکه سمنهای محیط زیستی استان خراسان رضوی
۱۴ خرداد ۱۴۰۴
#هدایت_الله_دیده_بان
#شبکه_محیط_زیستی_خراسان_رضوی
#شهادت_محیط_بان
لطفا برای حمایت از کارزار نجات دریاچه گهر بر روی
لینک زیر ضربه زده و کارزار را امضا فرمایید
👇👇
https://www.karzar.net/225272
آب ، آبادانی
زندگی جاریست...
رودخانه روستای گردشگری بابارمضان
@hevallayen
لطفا با دقت نگاه کنید👆👆👆👆
*اصفهان تا ۱۴۰۹از جمعیت خالی خواهدشد*
*▪️تهران در دل زمین فرو خواهد رفت*
*▪️ارومیه ، تبریز و زنجان باید خالی از سکنه شود*
*▪️دیدن این فیلم الزامی و هشداریست برای ملت🤷♀️🤦♀️*
*لطفا اطلاع رسانی کنید ایران را نابود کردند*
کشف یک سلول نازی در ارتش آلمان:
در ماه می سال 2020 پلیس آلمان یک مخفی گاه اسلحه را که در آن دو کیلوگرم مواد منفجره پلاستیکی، یک چاشنی، یک تفنگ AK47، تعدادی چاقو، یک کمان فولادی،هزاران فشنگ ، یک کتاب ترانه های اس اس و انبوهی از یادگاری های نازی ها وجود داشت کشف کرد. صاحباین انبار یک سرجوخه ارشد در یگان نیروهای ویژه ارتش آلمان بود .
تحقیق نیروهای امنیتی آلمان مشخص کرد که یگان ویژه چنان مورد نفوذ نیروهای راست افراطی قرار گرفته بود که تا حد زیادی از "زنجیره فرمان ارتش خارج شده بود." در واقع این گزارش به شکل مودبانه ای می گفت که این یگان از کنترل خارج شده و در نتیجه یگان مزبور منحل شد.
به علاوه نیروهای امنیتی اعلام کردند که 550 نئونازی مظنون را در ارتش زیر نظر دارند که بیست تای آنها در یگان ویژه مشغول به کارند. سال ها بود که مقامات آلمان وجود شبکه ای از دست راستیان افراطی را در ارتش انکار می کردند. اما اکنون مجبور شده بودند بپذیرند که این نفوذ نه تنها واقعیت دارد بلکه گسترده نیز هست. چهار ماه بعد در شهر رور 29 افسر پلیس از کار معلق شدند زیرا مشخص شد آنها صلیب شکسته، عکس های هیتلر و عکس های جعلی پناهندگان در اتاق های گاز را رد و بدل می کردند.
این اکتشاف ها تنها بخشی از روند گستردهتر تهدیدهایی بود که از سوی شبکهای از سربازان، نیرو های پلیسها و نیروهای امنیتی طرفدار راست افراطی صورت می گرفت. در سپتامبر سال 2019 نیروهای امنیتی آلمان شبکه ای سری مرکب از سربازان، افراد پلیس و کهنه کاران جنگ را کشف کردد که نام آن شبکه نورد کروز (صلیب شمال) بود.اعضای این گروه با استفاده از سرویس پیام دهی تلگرام فهرست کسانی را که به نظرشان زیادی از مهاجران حمایت می کردند از طریق سرقت اطلاعات آنها از کامپیوتر های پلیس تهیه و تنظیم می کردند. نام 25 هزار شهروند آلمانی در این لیست قرار داشت. در یکی از پیامهای رد و بدلشده، گفته شده بود که در صورت بروز بحران، افرادی که در لیست قرار دارند باید فورا دستگیر و به مکانی برده شوند که در آنجا کشته شوند. اعضای این شبکه دائماً درباره سقوط دولت آلمان رویاپردازی میکردند وفعالانه برای " روز ایکس" آماده میشدند؛ روزی که انتظار داشتند در اثر یک فاجعه محیط زیستی، یا شورش مسلمانان یا یک بحران مالی جدید آغاز شود. آنها بخشی از یک خرده فرهنگ بین المللی راست افراطی هستند که «آماده شوندگان» نام دارند، یعنی کسانی که خود را آماده می کنند تا از واقعه فاجعه آمیزی که حتما اتفاق خواهد افتاد جان به در ببرند.
در همین اثنی بیش از 100 نفر از سیاست مداران، وکلا، و سلبریتی های چپ از طریق یک گروه نئو نازی جدید که خود را ناسیونال سوسیالیست های زیرزمینی ی شماره ۲ یا NSU 2 می نامید با بمبارانی از تهدید به مرگ و تجاوز رو به رو شدند و در این جا هم اطلاعات شخصی آنها از کامپیوترهای پلیس و قوه قضائیه به سرقت رفته بود. در همین دوره زمانی آلمان شاهد سه حمله مسلحانه انفرادی بود
که به ترتیب در آنها یک سیاست مدار محافظه کار ضد نژاد پرستی در شهر هسه ترور شد، به کنیسهای در هاله حمله شد که منجر به کشته شدن دو نفر شد و
نه نفر کرد در یک کافه در هانائو به قتل رسیدند. در هر سه مورد، عاملان این حملات دیدگاههای راست افراطی خود را بهطور علنی در اینترنت بیان کرده بودند.
این دیگر حد نهایی فرآیند افراطی گرایی است یعنی مسلح بودن، شبکه های مخفی که در داخل دولت عمل می کنند و فهرست تهیه کردن از افراد و تهیه وسایل لازم برای کشتن آنها. هر چند تعداد کشته شدگان اندک بود ، اما خشونتی که آنها در تصور دارند و یا بدان دست یازیدند مرگ بار بود.
از آن جا که قانون اساسی آلمان به شدت ضد فاشیستی است و نیروی پلیس آلمان برای نظارت بر گروه های راست افراطی کاملاً تربیت شده فضای سیاسی این کشور برای کسانی که خشونت را ترویج می کنند بسیار بسته است. اما فضای سیاسی واقع در زیر این فضا بسیار عظیم است. حزب پوپولیست دست راستی A.F.D، ( حزب آلترناتیو آلمان) سومین حزب بزرگ کشور آلمان است و در حال حاضر این حزب 94 نماینده در پارلمان و 34 هزار نفر عضو دارد.
هر چند تعدادی از کسانی که در نوردکروز فعال بودند عضو این حزب بودند اما هیچ رابطه قابل اثباتی بین حزب AFT و تروریسم دیده نشده است. با وجود این در این حزب هزاران نفر حضور دارند که مانند فاشیست ها فکر می کنند. تا مارس سال 2020 حدود 7 هزار عضو حزب AFD عضو یک زیر گروه دیگر به نام وینگ ( بال) بودند که بعد از این که پلیس آن را به عنوان گروهی افراطی تشخیص داد منحل شد.
بررسی که در منطقه مرکزی آلمان یعنی منطقه هس درباره اعضای AFD به عمل آمد نشان داد که اکثریت عظیمی از آنها به اسطوره شناسی راست افراطی جدید باور داشتند.
یعنی معتقد بودند که مهاجرین مسئول تمام جنایت ها هستند، در کشور خودبه علت وجود مسلمان ها احساس بیگانگی می کردند.
دور از چشم دوربینها، گروههایی از افراطگرایان اروپایی با روستاییان مسلح یونانی همراه شدند و شبانه با کاروانهایی از تراکتورها برای شکار مهاجران به حرکت درآمدند. در رسانههای ایتالیا، تصاویری از شهروندان مسلحی منتشر شد که به اصطلاح در حال نگهبانی از گروهی از پناهندگان بودند درحالی که کفشهای آنها را ضبط کرده بودند.
بهطور خلاصه، این تجمع نوعی بسیج جناح راست افراطی اروپا بود. تا ماه اکتبر ۲۰۲۰، لاگوس به عنوان رهبر یک سازمان جنایتکار به حبس طولانی محکوم شد. نازیسم پنهانی او گذشتهی راست افراطی را به نمایش میگذارد، اما سلنر و اوکسون نمایندهی آیندهی آن هستند: چهرههایی شیک، قابلقبول و متمایل به سیاستهای انتخاباتی، که از طریق ژست هایی که در مرز نشان دادند ارتباط برقرار می کنند.
کوچکشدن مغز انسان؛ محصول گرمایش زمین و هوش مصنوعی
هادی صمدی اخلاقپژوه و مدرس فلسفه می گوید پژوهشها نشان میدهد رشد مغز انسان در ۳۰۰هزار سال گذشته متوقف و حتی در دورههای گرم، روندی کاهشی داشته است. مغز بزرگ هرچند ابزار، زبان و تفکر نمادین را ممکن کرد، اما مصرف انرژی بالا و تولید گرما آن را در اقلیمهای گرم به نقطهضعف بدل ساخت.
راهحل تکاملی دو مسیر بود:
کارآمدتر شدن مغز با تغییر شکل جمجمه و افزایش تواناییهای حافظه و اجتماعی.
برونسپاری شناختی؛ انتقال بخشی از پردازش ذهنی به بیرون، از زبان و نوشتار تا اینترنت و هوش مصنوعی.
امروز، هوش مصنوعی و اتوماسیون فشار برای داشتن حافظه و محاسبات فردی را کاهش دادهاند و حتی ساختار مغز و بدن را به سمت کمکاری میبرند. همزمان، گرمایش زمین میتواند روند کوچک شدن مغز را تشدید کند.
این وضعیت پارادوکسی ایجاد کرده است: انفجار هوش جمعی در کنار وابستگی شدید به فناوریهای بیرونی. اختلال در این شبکهها، انسان مدرن را شکنندهتر از نیاکانش میکند.
@Taravatbaharngo
وقتی پول مفت دست یک ذهن تیز ولی دلال صفت باشه، همین می شه که دست به حرکات شبه مدرنیستی بزند. لاکچری بازی در حمل و نقل و افزایش مصرف. آن هم در کشوری که هزار مشکل دردناک دارد و صنعت و الکترونیک و محیط زیست آن شدیدا نیازمند سرمایه است . چه کسی اجازه اجرای این مانوور شبه مدرنیستی را به این دلال داده. در مشهد تمام فاضلاب صنعتی و حتی بخشی از فاضلاب شهری به کشف رود باستانی می ریزد و با اب آن که فاضلاب تقریبا خالص است هندوانه و کاهو و خیار و غیره تولید می شود . ۲۰ سال است که هزینه احداث یک کارخانه تصفیه فاضلاب را نتوانسته اند تامین کنند. حالا براحتی هزینه این تاکسی های لوکس تامین می شود
Читать полностью…⭕️ "آیا مشهد آینده ای دارد؟"
❇️ کلانشهر مشهد از تشنه تریین و دشت مشهد از ورشکسته ترین دشت های آبی کشور و جهان است. امروز در گرمای تاب سوز چهار سد بزرگی که بیش از 70 درصد آب این کلانشهر را تامین می کرد خشکیده و دشت مشهد هم آخرین نفس هایش را می کشد. شهری که هوا، آب و برقش هوایی شده؛ زمینش فرو می نشیند و پیشینه کهن و امروز و فردایش، از حرم مطهر و آرامگاه فردوسی تا راه و راه آهن و فرودگاه و برج و هتل پنج ستاره و ... را در خود فرو خواهد برد را باز هم بزرگ تر می کنیم.
✳️ یادمان رفته در سال های 1296 تا 1299، چنان خشکسالی ای شده که مردم در تهران، مشهد، اصفهان، شیراز، یزد، کرمان و ... علف، برگ و ریشه گیاه، سگ و گربه تا مرده و فرزندانشان را خورده اند. آری. درست خواندید. فرزند خواری. آن خشکسالی بیش از یک سوم مردم ایران را کشته است. در چنین سرزمینی کلانشهرهایی چون تهران، مشهد، اصفهان، شیراز، یزد، کرمان و ... را افسار گسیخته بزرگ کردن و دریاهای جنوب و شمال را ندیدن بسیار دور از خرد است.
در دشت تکیده و بی آب مشهد دیگر جایی برای حفر چاه پیدا نمی شود. بیش از پنجاه سال است که چشمه ها و کاریزها خشک و چاه ها کم آب و شور می شوند و زمین فرو می نشیند و شکاف می خورد. بازهم هر روز چاه هایی با ژرفای بیشتر می زنیم تا امروز را به بهای نابودی همیشه سرزمین مان خوش باشیم.
◀️ حفر چا در این دشت خشکیده و رو به قبله مدیریت نیست. هدردادن سرمایه و نابودی برگشت ناپذیر سرزمین و ... است.
🟥 آیا مشهد فردایی خواهد داشت؟
پاسخ آری و نه است. هنوز با همه زخم های جانکاهی که بر پیکر تکیده دشت زده و سم هایی که در گلویش ریخته و می ریزیم می توانیم از نابودی دشت و کلانشهر مشهد جلوگیری کنیم. باید داروهای تلخی بخوریم و شیمی درمانی بکنیم.
🟩 چه باید کرد؟
ورشکستگی مرگبار آبی دشت مشهد و استان را باور کنیم و بپذیرم که برای زنده ماندن باید مصرف آب را کاهش دهیم و آلوده اش نکنیم. ما دست در دست هم می توانیم سرزمین مان و حرم مطهر رضوی را نجات دهیم.
آقای استاندار، معاونان، فرماندار مشهد و مدیران صنعت آب و فاضلاب استان، خردمندانی، دلسوز و کارآمدند. با مصوبه هیات دولت اختیارهای رئیس جمهور و دولت را دارند. کارگروه سازگاری با کم آبی را هرچه زودتر فعال و سند سازگاری با کم آبی استان را بروز کنند و اجرایش نمایند.
🟪 شرکت آب منطقه ای از تخصیص بیشتر آب، حفر چاه و ... پرهیز کند. آب را برای هر نوع مصرفی برابر حجم پروانه تحویل دهد و چاه های غیر مجاز را پر کند. برداشت بیش از پروانه و حفر چاه در این دشت خشکیده زدن تیر خلاص بر قلب زندگی است. نکنیم.
🔲
از بزرگ تر شدن شهرهای مشهد، گلبهار، طرقبه و شاندیز و گسترش صنعت در دشت مشهد جلوگیری کنیم.
کشاورزی سنتی را با کشت های گلخانه ای و در باغ ها با آبیاری زیرزمینی جایگزین کنیم. نباید اندک آب مانده دشت را با کشاورزی پرزحمت، آب هدر ده و کم بهره هدر دهیم. افزون بر این در ایران سی درصد فرآورده های کشاورزی نابود می شود. برای تولید این مقدار فرآورده در دشت مشهد 120 و در استان 1200 میلیون متر مکعب و در ایران 21 میلیارد متر مکعب آب در سال مصرف می شود. باید با مدرن کردن برداشت فرآورده ها و بردنش به سیلو و بازار این حجم بزرگ آب را برای تعادل بخشی آبخوان های خشکیده صرفه جویی کنیم.
🟧 شرکت آب و فاضلاب مشهد برای هر مشترک نو بهای واقعی آب را برای خرید آب از سهم کشاورزی دشت دریافت کند و آب را بخرد. برای آپارتمان هایی که مترش بیش از سیصد میلیون تومان است اشتراک آب 17 میلیون تومان، بهای 6 سانتیمتر از آن است. باور می کنید؟
آب را با یارانه چنین ارزان نفروشید. از کسانیکه بیش از سرانه، در این خشکسالی 110 لیتر برای هر نفر در شبانه روز، آب را هدر می دهند، بهای آبی که با شیرین سازی از دریای عمان به مشهد خواهد آمد، متر مکعبی دست کم 500 هزار تومان، دریافت شود و میزان هدر رفت از شبکه انتقال و پخش آب را کم کنید.
🟦 پساب های شهر مشهد جمع آوری و برابر استانداردهای محیط زیست پالایش شود و جایگزین آب چاه های کشاورزی، صنعت، خدمات و تغذیه دشت گردد.
طرح" توسعه پایدار و بهم پیوسته دشت های هرات، کشف رود و سرخس" را با همکاری کشورهای افغانستان و ترکمنستان پیگیری و اجرا کنیم.
توسعه تمدن دریایی در دریاهای جنوب و شمال را بسیار جدی بگیریم. نگاهی به عربستان، دبی، قطر، و ... بیندازیم. با سرزمین و میهن مان چه می کنیم؟
کمک کنیم تا بخش خصوصی طرح شیرین سازی و آوردن آب از دریاهای جنوب را اجرا کند.
☑️ بخش هایی از آنچه گفته شد در چند سال پیش اجرا شده است. استان خراسان رضوی، زادگاه فرهنگ و تمدن کاریزی، مردم، دانشگاهیان، کشاورزان و صنعتگران خردمند، دلسوز و توانمندی دارد. برای نجات دشت مشهد باید دست بکار شویم یا به فکر کوچ باشیم. که هرگز چنین مباد.Читать полностью…
▪️برنامه «اکنون...»
▫️[قسمت سیوپنجم]
▫️میهمان : عبدالحسین وهابزاده
/channel/aknoonTv
@cnstudy| مطالعاتکودکوطبیعت
مقاله. ذیل از صفحه استاد عبدالحسین وهابزاده نقل می شود. نکات برجسته ای در باره قانون شکمی هوشمندانه و تقویت خلاقیت کودکان در این مقاله مطرح شده که خواندنی ست
چگونه به کودکان قانونشکنی هوشمندانه را بیاموزیم؟
در مقالهای جدید به اهمیت آموزش قانونشکنی هوشمندانه به کودکان برای پرورش نوآوری و تفکر انطباقی اشاره میشود. ایده اصلی این است که انعطافپذیری شناختی ویژگی کلیدی است که نوآوران را از افراد صرفاً پیرو قوانین متمایز میکند. مقاله تفاوت مهمی بین قانونشکنی هوشمندانه و رفتار ناشایست قائل میشود. قانونشکنی هوشمندانه با هدف حل یک مشکل یا بهبود یک سیستم انجام میشود؛ در حالی که رفتار ناشایست صرفاً برای جلب توجه منفی است.
سیستمهای آموزشی سنتی اغلب به جای خلاقیت، به پیروی از قوانین و ارائهی پاسخهای صحیح و از پیش تعیینشده پاداش میدهند. این امر باعث میشود کودکان به جای فکر کردن به راههای جدید، به دنبال کسب تأیید باشند و انعطافپذیری شناختی خود را از دست بدهند. والدین نیز با معضل تربیت فرزندی مواجهاند که هم بتواند در ساختارهای قانونمند موفق شود و هم شجاعت به چالش کشیدن هوشمندانه آن قوانین را داشته باشد.
مقاله چهار راهکار جهت پرورش تفکر انطباقی در کودکان معرفی میکند.
یک. محیطی فراهم کنید که در آن پرسشگری تشویق شود و اشتباهات سازنده به جای مجازات، به عنوان فرصتی برای یادگیری دیده شوند.
دو. به جای تکالیف با راهحل مشخص، مسائلی را مطرح کنید که چندین راهحل دارند و به کودک اجازه دهید با آزمون و خطا به نتیجه برسد.
سه. به کودکان کمک کنید تا از اشتباهات خود درس بگیرند و شکست را به عنوان بخشی ارزشمند از فرآیند نوآوری بپذیرند.
چهار. با فرزندتان دربارهی چرایی قوانین در خانه، مدرسه، و جامعه گفتگو کنید تا تفکر تحلیلی او را تقویت کنید.
کودکی که هرگز قوانین را زیر سؤال نمیبرد، در حال یادگیری «اطاعت» است، نه تفکر.
تحلیل تکاملی
تحلیل تکاملی مقاله تبیینی عمیقتر برای توصیههای پیشنهادی فراهم میآورد. حداقل چهار تبیین تکاملی مکمل برای این یافته میتوان عرضه کرد.
یک. انسان به دلیل قدرت بدنی بر زمین مسلط نشد، بلکه به دلیل توانایی بینظیرش در سازگاری با محیطهای متغیر این کار را کرد. این توانایی سازگاری مستقیماً از انعطافپذیری شناختی نشأت میگیرد. در گذشتهی تکاملی، اجدادی که میتوانستند در مواجهه با معضلات روشهای قدیمی را کنار گذاشته و راهحلهای نوآورانه ابداع کنند، شانس بقا و تولیدمثل بیشتری داشتند. قانونشکنی هوشمندانه که مقاله از آن صحبت میکند، نسخهی مدرن همین فرآیند است.
دو. در زیستشناسی تکاملی و علوم اعصاب، مفهومی به نام توازن اکتشاف-بهرهبرداری وجود دارد. «بهرهبرداری» استفاده از دانش و قوانین موجود برای کسب نتیجهای مطمئن و قابل پیشبینیست. این همان پیروی از قوانین است که در مدارس آموزش داده میشود. این کار برای ثبات گروه ضروری است. در مقابل، اکتشاف عبارت است از ریسک کردن، جستجوی راهحلهای جدید، و زیر پا گذاشتن روشهای موجود برای یافتن پاداشی بالقوه بزرگتر. این همان قانونشکنی هوشمندانه است. مقاله میگوید که جوامع مدرن، بهویژه سیستمهای آموزشی، این توازن را به شدت به سمت «بهرهبرداری» سوق دادهاند. ما در حال تربیت نسلی هستیم که در پیروی از دستورالعملها عالی است، اما در مواجهه با یک مشکل کاملاً جدید و بیسابقه مانند تغییرات اقلیمی، بحرانهای اقتصادی جهانی، یا یک پاندمی ناتوان خواهد بود، زیرا توانایی «اکتشاف» در آن سرکوب شده است.
سه. انسان موجودی عمیقاً اجتماعیست. بقای ما به تواناییمان برای همکاری در گروههای بزرگ بستگی داشته است. این همکاری نیازمند قوانین، هنجارها و ساختارهای اجتماعی است. فردی که دائماً قوانین را میشکند، یک تهدید برای انسجام گروه محسوب میشود و ممکن است طرد شود. اما مقاله بین قانونشکنی مخرب و قانونشکنی هوشمندانه تمایز قائل میشود. قانونشکن مخرب از سیستم سوءاستفاده میکند تا صرفاً به نفع خود عمل کند و به گروه آسیب میزند. در حالیکه قانونشکن هوشمند قوانین را به چالش میکشد تا در نهایت یک راهحل بهتر برای کل گروه پیدا کند. از دید تکاملی، گروهی که میتوانست نوآوران را تحمل، و حتی تشویق کند، در بلندمدت از گروههایی که هرگونه انحراف از هنجار را سرکوب میکردند، موفقتر بود.
چهار. دوران کودکی طولانی در انسان یک هدف تکاملی مهم دارد: ایجاد یک فضای امن برای یادگیری و آزمایش بدون عواقب مرگبار. بازی در واقع تمرین قانونشکنی هوشمندانه است. در بازی، کودکان قوانین فیزیک، قوانین اجتماعی و قوانین خلاقیت را در یک محیط کمخطر آزمایش میکنند. توصیههای مقاله مانند ایجاد فضاهای امن برای ریسک فکری و ارائهی چالشهای باز دقیقاً در راستای بازسازی این محیط یادگیری تکاملی است.
در تاریخ 20 ژانویه 2003 این مطلب در سایت طراوت بهار منتشر شد. اما هنوز به نظر تازه و به درد خور می رسد. از این رو تصمیم به انتشار مجدد آن گرفتم. امیدوارم مفید فایده افتد
Читать полностью…یک سد دیگر از راه رسید. یاد سد گتوند افتادم و آن مهندسی که می گفت طول گمانه زنی های ما از جاده اهواز به تهران بیش تر بوده. در این گونه مواقع همه خوشحالند و شادان می گویند هم آب شرب تامین خواهد شد هم آب کشاورزی . هم برق زیادی تولید خواهد شد.
در ویدئو وزیر نیرو می گوید : ظاهرا جای مناسبی ست و فقط باید بررسی شود که خاک و دیواره ها تحمل فشار را دارند یانه و این مساله بررسی خواهد شد. پس از آن گزارشگر با صدایی رمانتیک اعلام می کند که فاز اول پروژه تکمیل شده و بزودی کلنگ آن به زمین خواهد خورد
ظاهرا مردم خوی از این به بعد دیگر از قید مشکل آب خواهند رست.
به قول ایرج میرزا:
هر چه می خورد نمی گفت بس است.
مادرش مات که این چه شکم است
امیدواریم مطالعات Eshia
( ارزیابی اثرات محیط زیستی، اجتماعی، بهداشتی) صورت گرفته باشد
▪️با نهایت اندوه و تأسف، شهادت مظلومانه محیطبان هدایتالله دیدهبان، از فرزندان دلیر و پرتلاش منطقه حفاظتشده خائیز، در پی شلیک مستقیم شکارچیان متخلف را به خانواده بزرگ محیطزیست کشور، همکاران ارجمند ایشان، مردم شریف استان کهگیلویه و بویراحمد، و بهویژه خانواده محترم آن شهید والامقام تسلیت عرض مینماییم.
▪️او از چهرههای خوشنام و متعهد حوزه طبیعتبانی بود؛ انسانی شریف که سالها بیادعا در دل کوه و دشت ایستاد تا نفَس حیات در این سرزمین جاری بماند. امروز، ما نه تنها یک محیطبان، بلکه نمادی از وجدان بیدار و تعهد زیستمحیطی را از دست دادهایم.
▪️از سوی شبکه تشکل های محیط زیست و منابع طبیعی استان کهگیلویه و بویراحمد، ضمن محکومیت این اقدام خشونتبار و بزدلانه، خواستار پیگیری فوری و برخورد قاطع با عاملان این جنایت هستیم.
▪️یاد و نام شهید هدایتالله دیدهبان در حافظهی سرزمین و حافظان طبیعت، جاودانه خواهد ماند.
*شورای هماهنگی شبکه تشکلهای محیط زیست و منابع طبیعی استان کهگیلویه و بویراحمد*
هزار مسجد است و نوای دلکش سازش که با صدای آب همراه شده
Читать полностью…«علم» به انتقال آب هزار مسجد به مشهد رای نداد
احمد مزروعی مدیر عامل سمن دیده بان طبیعت هزار مسجد:
سالها آب منطقه ای و وزارت نیرو طرح انتقال آب هزار مسجد به مشهد را مخفی نگه داشتند.
این مردم با حضورشان مرزدارند . مزارع ما متکی به آب است آب را انتقال بدهند مهاجرت می کنند به حاشیه شهر مشهد و مرز خالی می شود و امنیت به خطر می افتد .
مشهدی ها به خاطر حفظ امنیت خودشان نباید با انتقال آب هزار مسجد موافقت کنند
طرح را دانشمندان دانشگاه فردوسی بررسی کردند و به انتقال آن رای ندادند اگر دانشمند انرژی هسته ای قابل احترام است دانشمندان آب در دانشگاه فردوسی هم قابل احترامند . اصلا علم قابل احترام است و علم به آن رای نداد.
@sobhedaily
*تاریکی ۱۴۰۴؛ فقط بیبرقی نیست*
دكتر عبده تبريزي
نوشتنم نیمهکاره میماند؛ خاموشی آمده. نه در کوهستانی دورافتاده، که در قلب پایتخت. و لابد سنگینتر در حاشیهها، در خانههایی که سهمشان همیشه کم بوده. آن هم در بهار؛ پیش از گرمای خرداد. چه خفتبار است که از دل بزرگترین منابع انرژی جهان، باید به شمع پناه ببرم.
در سکوت حاصل از خاموشی، حتی زمزمهی همیشگی یخچالها و کولرها نیز به خاموشی فرو میرود. زندگی فرومیریزد در گرما و تاریکی.
گریهام میگیرد از این همه ذلت. نه از خاموشی، از معنای آن. از این پسرفتِ بیپایان. کشوری با ثروت طبیعی، اما تهی از مدیریت، تهی از صداقت، تهی از تدبیر. قرار بود صادرکنندهی برق باشیم، نه پناهبرنده به نور زرد شمع.
این خاموشیها فقط خاموشی نیست. علامت است؛ نشانهایست از فروپاشی تدریجی. تاریکیای در جان حکمرانی، در ذهن تصمیمگیران. خود بیبرقی نیست که ذلهام میکند؛ معنای این بیبرقی است که دیوانهام میکند.
چه تصویری مضحکتر از آنکه در سال ۱۴۰۴ ــ همان سالی که قرار بود بر اساس «سند چشمانداز» اول منطقه باشیم ــ برق در پایتخت کشور قطع میشود؟
۱۴۰۴؛ سالی که قرار بود «اول منطقه» باشیم! چه شوخی تلخیست که درست در سال موعود، برق تهران به وقت تقویم خاموش میشود!
سند چشمانداز، رویای ملی، حالا به تمسخر ایستاده؛ سند چشمانداز را برعکس خواندهایم. پایتخت بیبرق شده. چه هجویهی ناخواستهای بر آن رویاها: اولشدن در علم، اقتصاد، زیرساخت، فناوری، و در رفاه. بیست سال گذشت؛ اما گویی نه برای ساختن، بلکه برای دورزدن مشکلات، عقبانداختن بحرانها، و فراموشکردن چشماندازها. آینده را نه ساختیم که سوزاندیم.
نه پیشرفت که واگشت؛ نه اقتدار که سرگردانی.
و میگویند بعد از برق، نوبت آب است. شاید اینبار کولرها که کار نمیکنند هیچ، شیرها هم دیگر نچکند. شاید گاز هم در زمستان نباشد.
سقوطی بیصدا در راه است. فروریختنی آرام، بیهیاهو. همانند خاموشیهای برنامهریزیشده.
حس آشنایی است؛ یادآور دههی شصت. شبهایی با شمع و چراغنفتی، با بوی نفت و سکوت کودکان خوابآلود، با کابوس حملهی هوایی و خبرهای جبهه. اما آن روزها جنگ بود، دشمن بود، تحریمهای تازهنفس، و هنوز امیدی به ساختن داشتیم.
حالا اما… چهار دهه از جنگ گذشته. امروز، ما وارث بزرگترین منابع انرژی جهان؛ نفت، گاز، آفتاب، باد، هنوز نمیتوانیم خانههایمان را روشن نگه داریم. اینبار فقط یک واژه میماند: شرم.
این یک خاموشی ساده نیست. این یک هشدار است.
یک علامت سرافکندگیست. این خاموشیها فقط قطع برق نیست. نشانهی تاریکی عمیقتری است. تاریکی در مدیریت، در برنامهریزی، در امید، در صداقت با مردم. نشانی از تاریکیای که در تاروپود ساختار نفوذ کرده. و این همه، گریه دارد. نه از درد فیزیکی، بلکه از زخمی که بر امید این مردم نشسته است. برای کشوری با اینهمه ثروت طبیعی، برای مردمی با اینهمه صبر، این وضعیت فقط نشانهی شکست فنی نیست. نشانهی یک انحطاط حکمرانیست. تاریکیای که نه با شمع روشن میشود، نه با وعده
معتقد بودند که “ دیوانگی جنسی “ باید متوقف شود و این که در مورد گرم شدن کره زمین اغراق شده است.
حزب ای اف دی نیز مانند تمام احزاب پوپولیست دست راستی تا کنون جهت گیری خود را خیلی روشن بیان نکرده است.
(و مشخص نیست این کار عمدی صورت گرفته یا نه )
و همواره جهت گیری آن بر اساس تمایل به مقبولیت پارلمانی و نیز شدت امواج افراطی گری که در میان طرفداران آن وجود داشته نوسان کرده است.
مانع اصلی پیشرفت آن این بوده که محافظه کاران جریان اصلی آلمان حاضر نیستند با آن همکاری کنند.
این مساله بخصوص وقتی آشکار شد که در اوایل 2020 محافظه کاران شهر تورینگن سعی کردند که از رأی طرفداران AFD استفاده کنند و یک دولت منطقه ای ائتلافی تشکیل دهند و چپ ها را کنار بزنند. اما بعداً در اثر فشارهای سیاسی زیادی که از برلن وارد آمد و در اثر چندین استعفا، سیاست عدم همکاری تفوق یافت و این ائتلاف صورت نگرفت
به عمل در آمدن یا در نیامدن این سیاست در آینده، تأثیر بسیاری بر جهتگیری سیاسی آلمان خواهد داشت.
اگر متن آشکار اقدامات آنها این بود که “اروپا پر شده است، به خانه بازگردید”، پیام پنهان آنها بسیار وحشتناکتر بود. خیالپردازی نهایی راست افراطی، جنگی داخلی با انگیزههای قومی و مذهبی در اروپا است، جنگی که در آن مسیحیان سفیدپوست در یکسو و پناهجویان و مسلمانان در سوی دیگر قرار دارند و مرز بین یونان و ترکیه یکی از میدانهای اصلی این نبرد است. این رویارویی در مرز، طراحی شده بود تا نسخهای با ابعاد کوچک را از آن چه ممکن است در آینده رخ دهد به نمایش بگذارد.
Читать полностью…در ماه مارس سال ۲۰۲۰ میلادی دولت ترکیه در جریان یک بن بست دیپلماتیک هزاران پناهجو را تشویق کرد که به مرز این کشور با یونان هجوم ببرند و با این کار تهدید کرد که بحرانی شبیه بحران پناهجویان در سال۲۰۱۵، که طی آن بیش از ۱.۵میلیون پناهجو وارد اروپا شدند ایجاد خواهد کرد.
در حالی که نیرو های امنیتی یونان تلاش می کردند تا موج پناهندگان را به عقب برانند، مردم شهر مرزی ولوس در یونان یک گروه فیسبوکی به نام “ انجمن شکارچیان مهاجران غیر قانونی” تشکیل دادند و در آن تصاویری از سلاح هایی که با آنها قصد داشتند شهر را از مهاجران پاکسازی کنند و از مرز دفاع نمایند، منتشر کردند. چیزی نگذشت که یوانیس لاگوس، رهبر پیشین حزب فاشیست گلدن داون، که اکنون بهعنوان یک عضو مستقل در پارلمان اروپا فعالیت میکند، همراه با گروهی از به اصطلاح "داوطلبان" که لباس نظامی به تن داشتند، برای گشتزنی در مرز حاضر شد.
به زودی گروههایی از طرفداران راست افراطی از سراسر اروپا به آنها ملحق شدند. برجسته ترین آنها مارتین سلنر، رهبر سابق گروه “جنریشن آیندتیتی" یا گروه هویت خواهان اتریش بود. این گرو ه اتریشی پس از دریافت کمک مالی از مردی که در حمله به دو مسجد در شهر کرایست چرچ زلاند نو پنجاه و یک نفر را به قتل رسانده بود بسیار بد نام شد. سلنر در کنار حصار مرزی با بنری در دست ایستاد. بنری که که بر روی آن نوشته شده بود" پناهندگان، به خانه بازگردید" در میان جمعیت جیمی اوکسون، رهبر حزب پوپولیست و راستگرای دموکرات سوئد که در انتخابات سال ۲۰۱۸، ۱۷.۵ درصد از آرا را به دست آورده بود نیز به چشم می خورد. او به پناهجویان برگههایی میداد که همان پیام را منتقل میکرد: "به خانه بازگردید."
درباره فاشیسم، شماره ۳، هجوم افراد خودسر به مرز یونان
Читать полностью…