2514
پاکدینی @Pakdini کتابخانه پاکدینی @Kasravi_Ahmad اینستاگرام instagram.com/tarikhe.mashrute کتاب سودمند @KetabSudmand بوست https://t.me/boost/pakdini farhixt@gmail.com آغاز کانال t.me/tarikhe_mashruteye_iran/1
بنده با نهایت افسردگی رفتم منزل و همه را در تدارک چارهی استخلاص و فکر نجات آنها را میکردم یکی دو مجلس هم با مرحوم میرزا آقای امامجمعه و مرحوم حاجی میرزا موسی ثقةالاسلام در باب حضرات مذاکراتی بمیان گذاشتیم که روز اربعین مردم را وادار به استخلاص و توسط آنها بطهران نماییم چند روز از این مقدمه گذشت صبح زود بمن خبر آوردند که حضرات را شب تلف کردند فوراً بیاختیار رفتم نزد محمدعلیمیرزا قبل از اینکه بنده عنوان کنم گفت که شب حسینقلیخان عموزادهی امیربهادر مأموراً با دستخط شاه از طهران رسید که حضرات را تلف و سر آنها را بتهران بفرستم من هم مجبور باطاعت بودم گفتم بنده که نایبالحکومه هستم اقلاً میخواستید به بنده بفرمایید گفت اجازه نداشتم که قبل از وقت بگویم. باری دو از شب رفته در خانهی اختصاصی خودش زیر درخت نسترن یکی یکی بیچارهها را آورده سر بریده در صورتی که خودش هم در بالاخانه نشسته و تماشا میکرده سر هر سه را بریده بعد پوست سر آنها را کنده پر از کاه نموده همان شب بتوسط حسینقلیخان بطهران فرستاده بود سرها را هم فرستاده بود توی رودخانه که در وسط شهر میگذرد زیر ریگها پنهان کرده بودند.
فردای همان شب که بچهها توی رودخانه بازی میکردند سرهای بیپوست از زیر ریگ درآمده به بنده اطلاع دادند فوراً فرستادم سرها را در جایی دفن نموده درصدد پیدا کردن نعش آن شهدا افتادم معلوم شد که نعشها را همان شب برده در داغیولی زیر دیوار گذاشته دیوار را هم روی نعشها خراب کردهاند شب دویم نایبعبدالله آدم خود را با چند نفر محرمانه فرستادم نعشها را درآورده و سرها را هم بردند غسل داده و کفن نموده در قبرستان همان محله دفن کردند.
تا اینجاست یادداشت وزیر اکرم.
اینان را که کشتند چنین گفتند : «سه تن بابی میبودند». دیگران را که میکشتند این نام را مینهادند چه رسد بکسانی که دو تن از ایشان زمانی از شناختگان بابیان میبودهاند. ولی کسان بسیاری داستان آنان را دانستند و سخت آزرده گردیدند ، و چند سال دیرتر که آزادیخواهانی پیدا شده و بکوششهایی برخاستند ، همیشه نامهای آنان را بزبان داشتندی و یکی از بیدادگری[های] قاجاریان همین را شمردندی.
🌸
🔶 «تاریخ مشروطهی ایران»
🔹 جلد 1 ، بخش 1 ، گفتار سوم : تبریز چگونه برخاست؟
🖌 احمد کسروی
🔸 3ـ کشته شدن میرزا آقاخان کرمانی و یاران او
مردم آذربایجان با آن آمادگی برای بیداری و با آن انگیزههای ویژهای که درمیان میبود ، در زیر سنگینی این گرفتاریها تکانی بخود نمیتوانستند داد ، و همچنان میزیستند تا زمان مظفرالدینشاه که پسرش محمدعلیمیرزا ولیعهد شد و کارهای آذربایجان باو سپرده گردید ، از یکسو ستمگری و بدی خود او ، و از یکسو برخی پیشامدها ، خواه و ناخواه ، مردم را بزبان آورد و تکان داد.
یک پیشامدِ دلسوزی ، در آغاز ولیعهدی محمدعلیمیرزا ، کشته شدن میرزا آقاخانکرمانی و حاجیشیخ احمد روحی و حاجیمیرزا حسنخان خبیرالملک بود که هر سه را در یکجا در تبریز کشتند. میرزا آقاخان و حاجیشیخ احمد داستان درازی میدارند : در جوانی از کرمان به اسپهان و از آنجا به تهران آمدهاند و از اینجا روانهی استانبول گردیدهاند و در آنجا چند زبانی ، از انگلیسی و فرانسهای و ترکی عثمانی یاد گرفتهاند. اینان پیشرفت اروپا و نیرومندی دولتهای اروپایی را دیده و از اینسو بآشفتگی کار شرق و درماندگی شرقیان مینگریستهاند و دلهاشان بدرد میآمده و دست و پایی میزدهاند ، و در این میان خود نیز از حالی بحالی میافتادهاند. نخست در ایران ، همچون دیگران ، شیعی میبودهاند ، سپس در آنجا ازلی گردیدهاند و خواهران صبح ازل را بزنی گرفتهاند ، سپس بیکبار بیدین گردیده و آشکاره «طبیعیگری» نمودهاند ، و در پایان کار به سید جمالالدین اسدآبادی پیوسته و باز بمسلمانی گراییده ، و بهمدستی او به «اتحاد اسلام» کوشیدهاند. هر یکی نیز کتابهایی نوشتهاند که شناخته میباشد.
اما خبیرالملک ژنرال کنسول ایران در استانبول میبوده ، و او نیز با سید جمال و اینان همدستی مینموده ، و سه تن بنام «اتحاد اسلام» نامههایی به ایران ، باین و آن مینوشتهاند. بیچارگان خود را بآتش زده و برای رهایی این تودهها به هر چارهای دست مییازیدهاند.
در سال 1274 (1313) که آخرین سال پادشاهی ناصرالدینشاه میبود ، علاءالملک سفیر ایران دستگیر گردانیدن اینان را از دربار عثمانی خواست ، و چنانکه در تاریخ بیداری نوشته ، به سلطان چنین وانمود که در شورش ارمنیان که سال پیش از آن رو داده بوده ، اینان دست داشتهاند.
با دستور سلطان ، این سه تن را گرفته به طربزان فرستادند ، و در آنجا بزندان انداختند ، و چون در همان سال کشته شدن ناصرالدینشاه با دست میرزا رضای کرمانی رخ داد ، و در آن باره به سید جمالالدین بدگمانیها میرفت ، از اینان هم چشم نپوشیدند. بخواهش دولت آنان را تا مرز آورده و به ایرانیان سپردند ، و از آنجا به تبریز آوردند و هر سه را بکشتند. و چون وزیر اکرم که در آن زمان «نایبالحکومه»ی آذربایجان میبوده و از چگونگی کشته شدن اینان نیک آگاه گردیده ، یادداشتی در آن باره به نزد ناظمالاسلام نویسندهی تاریخ بیداری فرستاده ما نیز همان را در اینجا میآوریم. چنین مینویسد :
یک روز محمدعلیمیرزا که آن ایام تازه ولیعهد شده بود بنده را خواسته تلگرافی از مرحوم میرزا علیاصغرخان امینالسلطان نمود که سه نفر مقصر از اسلامبول میآورند سی نفر سوار بفرستید و در آواجِق چالدران که سرحد ایران و عثمانی است مقصرین را تحویل گرفته به تبریز بیاورند بنده هم رستمخان قراجهداغی را با سی سوار روانه نموده رستمخان قریب یک ماه در سرحد معطل شده از حضرات خبری نشده مشارالیه بدون اجازه به تبریز مراجعت نمود. محمدعلیمیرزا تلگرافی به طهران کرد که رستمخان یک ماه در سرحد معطل و چون از حضرات خبری نشده مراجعت به تبریز کرده است.
از تهران جواب دادند که مقصرین این روزها بسرحد وارد میشوند معجلاً رستمخان را بسرحد مراجعت دهید مجدداً رستمخان را روانه کردیم بنده هم نمیدانستم که این مقصرین کیها هستند و تقصیرشان چیست.
دو سه دفعه هم از محمدعلیمیرزا تحقیق کردم گفت من هم نمیدانم ولی محققاً میدانسته چون از بنده ظنین بوده نمیخواست بگوید و از اینجا سوءظن او که حسنظن بوده معلوم میشود حضرات را که وارد مرند دو منزلی تبریز نمودند محض احتیاط که مبادا اسباب فرار یا استخلاص آنها فراهم بیاید اسکندرخان فتحالسلطان کشیکچیباشی خود را هم با جمعی سوار بمرند فرستاد که در معیت رستمخان باهم باشند.
همچنین چون بنده نایبالحکومه بودم و اختیار محبوسین انبار دولتی را داشتم حضرات را بمن نداد. خود محمدعلیمیرزا خانهای در محلهی ششگلان داشت بجهت ناتمامی تعمیرات عمارت دولتی در همان عمارت و خانهای مخصوص خود مینشست شبانه بدون اطلاع بنده حضرات را وارد نموده و در خانهی اختصاصی خود حبس نمود که بنده هم نتوانستم آنها را ملاقات و از حال آن بیچارهها مطلع شوم.
👇
پ35ـ پیکرهی 36 بخشی از نشست باشکوه روز گشایش مجلس چندگاهه را نشان میدهد.
Читать полностью…
🔶 «تاریخ مشروطهی ایران»
🔹 جلد 1 ، بخش 1 ، گفتار سوم : تبریز چگونه برخاست؟
🖌 احمد کسروی
🔸 2ـ کشاکشهای کیشی در آذربایجان
از اینسوی گرفتاریهای کیشی که بزرگترین انگیزهی بیپروایی ایرانیان بکارهای زندگانی همان بوده در آذربایجان سختی و فزونی میداشت. داستان سنی و شیعی که از زمان شاهاسماعیل و سلطانسلیم رنگ سیاسی بخود گرفته و درمیان دو تودهی ایرانی و عثمانی مایهی کینه و دشمنی گردیده بود و همیشه اندیشهها را بخود پرداخته میداشت ، در آذربایجان سختتر از همه جا میبود. در اینجا در نتیجهی خونریزیها و کشتارها و تاراجهای پیاپی که از زمان صفویان و پس از آن رخ داده بوده کینه بیاندازه گردیده و مایهی رواج یک رشته کارهای بیخردانه شده بود.
ایرانیان که شیعی میبودند ، اگر حساب کنیم ، بیگمان یک چهاریک سال را با کارهای کیشی بسر دادندی : سینه زدندی ، نالیدندی ، گریستندی ، زیارت عاشورا خواندندی ، بدعای ندبه پرداختندی ، در پای منبرها نشسته گوش به «فضایل اهل بیت» دادندی ، پول گرد آورده بزیارت رفتندی. گذشته از اینها یک رشته کارهایی بنام «تبرا» داشتندی : هر سال نهم ربیعالاول را عید گرفته و بازارها را بستندی ، و خُرد و بزرگ بکارهای بیخردانهای برخاستندی. بنوشتهی مجلسی و دیگران ، در آن سه روز بکسی گناه نوشته نشدی.
بنوشتهی این ملایان ، پس از مرگ پیغمبر اسلام ، جانشینی ازآنِ دامادش علی بوده ، و سه خلیفه با زور از دست او گرفتهاند ، و همهی بدیها در جهان از این یک کار ایشان برخاسته ، و همهی گناهان بگردن آن سه تن ، بویژه بگردن دومین ایشان میباشد. اینست شیعیان سر هر کارِ بدی یاد آنان کردندی و نامهاشان ببدی بردندی. مردمی با این باور ، پیداست که چه حالی داشتندی و از پرداختن بکار زندگانی و کشور تا چه اندازه دور بودندی.
همهی این کارها و کینهها و باورها در آذربایجان بیشتر از سایر جاها بودی. نمایشهای محرمی تبریز که من خود بدیده دیدهام ـ از دسته بستن ، و سر شکستن ، و زنجیر زدن ، و سینه کوفتن ، و حجله آراستن ، و عرب شدن ، و زینب گردیدن و مانند اینها ـ خود داستان درازیست و برای بازنمودن آن بسخن بسیاری نیاز است. در اینجا بیش از سهیک سال با این کارها گذشتی.
در نهم ربیعالاول ، گذشته از بدیهای دیگر رفتار شگفتی در اینجا بودی ، و آن اینکه مردم یکدیگر را خیسانیدندی. آن روز هر کس یارَستی آب بروی دیگری بریزد و سراپایش را تر گرداند. یکی که از کوچه میگذشتی دیگری از پشت بام یک دیگ آب بسر او ریختی ، یا از جلو با جام آب برویش پاشیدی. کسانی دسته شدندی و نزدیکِ جویی یا حوضی ایستادندی و رهگذران را گرفته و بآب انداختندی. طلبهها مدرسهها را فرش گسترده و بجشن و شادی برخاستندی و کسانی فرستاده و توانگران را از خانههاشان کشیده و بآنجا بردندی و پول از آنان گرفتندی و یا بحوض انداختندی. دانسته نیست این رفتار از کجا پیدا شده بوده.
درویشان «تبرایی» که در زمان صفویان پدید آمده و بجلو اسب وزیران و امیران افتاده ، و یا درمیان مردم بسر پا ایستاده ، زبان ببدگوییها از مردان تاریخی آغاز اسلام باز کردندی ؛ تا این زمان بازمانده و هنوز کسانی از آنان بنام «لعنتچی» در بازارها دیده شدندی.
آذربایجان که به کردستان پیوسته و یک بخشی هم از آن کردنشین میباشد ، این کارها در آن یک زیان بزرگ دیگری دربر داشتی و آن فزونی کینهی کردان سنی بودی.
این داستان سنی و شیعی است. گذشته از این یک گرفتاری دیگری بنام شیخی و متشرع و کریمخانی درمیان بودی. در زمان فتحعلیشاه ، شیخ احمد احسائی یکی از مجتهدان عراق میبوده و در ایران و دیگر جاها شاگردان بسیار میداشته. او به یک رشته سخنان نوینی برخاسته و دیگر مجتهدان با وی دشمنی نموده او را بیدین خواندهاند ، و نتیجه آن گردیده که درمیان ایرانیان دوتیرگی پیدا شده. یک دسته پیروی از شیخ نموده و «شیخی» نامیده شدهاند و دستهی دیگری در برابر آنان خود را «متشرع» خواندهاند. در تبریز درمیان دو تیره ، جنگ و خونریزی پیش آمده و تا دیرگاهی مردم ایمنی نداشتهاند. هنوز مسجدی در تبریز «قانلو مسجد» (مسجد خونین) نامیده میشود و چنین میگویند که در آنجا بنام شیخی و متشرع خونریزی رخ داده.
پس از شیخ احمد جانشین او سید کاظم رشتی بوده. ولی پس ازو باز کشاکش پیدا شده ، و حاجی محمد کریمخان در کرمان بدعوای جانشینی برخاسته و خود چیزهای دیگری بگفتههای شیخ افزوده ، و در تبریز حاجیمیرزا شفیع او را نپذیرفته و به همان گفتههای شیخ ایستادگی نشان داده ، و نتیجه آن گردیده که در تبریز و شهرهای دیگر آذربایجان مردم به سه تیره گردیدهاند : شیخیان یا پیروان حاجیمیرزا شفیع ، کریمخانیان یا پیروان حاجی محمد کریمخان ، متشرعان یا دشمنان آن دو دسته و پیروان دیگر ملایان.
👇
پ34ـ پیکرهی 34 نشان میدهد بخشی از نشست روز گشایش مجلس چندگاهه را.
Читать полностью…
🔶 «تاریخ مشروطهی ایران»
🔹 جلد 1 ، بخش 1 ، گفتار سوم : تبریز چگونه برخاست؟
🖌 احمد کسروی
🔸 1ـ آذربایجان پیش از مشروطه
چنانکه دیدیم جنبش مشروطه را تهران پدید آورد ، ولی پیشرفت آن را تبریز بگردن گرفت. ما داستان را تا داده شدن فرمان مشروطه ، و نوشته گردیدن و دستینه یافتن نظامنامهی انتخابات ، و آغاز کردن بکار برگزیدن نمایندگان تهران پیش آمدیم. تا اینجا تنها تهران کار میکرد ، ولی از اینجا تبریز پا بمیان نهاد و سنگینی بیشتر بار را بگردن گرفت. اینست میباید در اینجا از جنبش تبریز و از کوششهای آن بسخن پردازیم.
لیکن میباید رشتهی تاریخ را بریده و در اینجا هم دیباچهای پردازیم و حال آذربایجان را در سالهای پیشتر از جنبش مشروطه بازنماییم ، و انگیزههایی را که برای تکان مردم در اینجا ، درمیان میبوده روشن گردانیم. در این میان میدان خواهیم داشت که برخی از گرفتاریهای ایرانیان و چندی از حالهای ایشان را نیز بجستجو گزاریم.
گفتیم : ایرانیانْ ناآگاه از پیشامدهای جهان و تکان اروپا روز میگزاردند تا از زمان سپهسالار قزوینی بیداری در ایران آغازید ، و از زمان داستان امتیاز توتون و تنباکو تکانی در توده پدید آمد ، و آن تکان و بیداری در پیشرفت میبود تا بدانسان بمشروطهخواهی انجامید.
پیداست که همهی شهرها ، کم یا بیش ، بهره از آن تکان مییافتند ، و آذربایجان هم بیبهره از آن نمیبود. چون پس از پایتختْ بزرگترین شهر ایران تبریز شمرده میشد ، و ولیعهد همیشه اینجا مینشست ، و پیوستگی با تهران همیشه درمیان میبود ، از اینرو با همهی دوری ، از چیزهایی که در پایتخت رخ میداد و مایهی بیداری مردم میشد ، ناآگاه و بیبهره نمیماند. از اینسوی انگیزههایی برای بیداری ، خود این را درمیان میبود که نزدیکیش به قفقاز و خاک عثمانی باشد ، و اینها آمادگی و بیداری آذربایجانیان را بیشتر میگردانید.
قفقاز را از آذربایجان یک رودی (ارس) جدا میگردانید ، و اینست آن را در اینجا «اوتای» (آنور) نامیدندی ، و سالانه گروه انبوهی از مردم ، از بازرگانان و سوداگران و کارگران بآنجا رفتندی ، و هر یکی پس از چند سال ماندن بازگردیدندی ، و آنچه را که از چگونگی روسستان و روسیان و دیگر اروپاییان شنیده و یا دیده بودند بارمغان آوردندی. همین کار را کسانی که به استانبول رفتندی کردندی.
آذربایجانیان در بازرگانی و فرستادن کالا بکشورهای بیگانه ، از همهی مردم ایران جلوتر میبودند ، و در همهی کشورهای قفقاز از تفلیس و باکو و باتوم و عشقآباد و دیگرها رشتهی بازرگانی را بیشتر ، اینان در دست میداشتند. همچنین در استانبول و دیگر شهرهای عثمانی و برخی از شهرهای اروپا در بازرگانی دست گشاده داشتندی.
این بازرگانان ، در سایهی آنکه رنج بخود آسان گرفتندی و بسفرها رفتندی ، از یکسو داراک اندوختندی و با پیشانی گشاده زیستندی ، و از یکسو آگاهی از جهان و زندگانی پیدا کرده و بکشور و پیشرفت آن دلبستگی بیشتر داشتندی. این گروه بازرگانان در آذربایجان ، خود یک گروه کارآمد ارجداری میبودند ، و چنانکه خواهیم دید ، در جنبش مشروطه هم ، در دادن پول و در کوشش بدیگران پیشی و بیشی جستند.
ما دبستان و روزنامه را از نشانهای جنبش و بیداری توده شمردیم ، و این را هم گفتیم که دبستان نخست از آذربایجان ، یا بهتر گویم از شهر تبریز آغازید ، و سپس از اینجا بود که به تهران و دیگر شهرها رسید.
اما روزنامه : چنانکه گفتیم نخستین روزنامهها رسمی میبود. در تبریز هم ، در زمان ولیعهدی مظفرالدینمیرزا روزنامهای بنام «ناصری» با دست ندیمباشی نامی نوشته میشده. سپس که روزنامههای دیگر پیدا شده ، در اینجا هم تبریز پیشی پیدا کرده. زیرا تا آنجا که ما میدانیم ، نخستین روزنامه از اینگونه ، «اختر» بوده که کسانی از تبریزیان آن را در استانبول مینوشتهاند.
اگر از روزنامههای خود شهرها گفتگو کنیم و تهران را با تبریز بسنجیم ، راست است که «تربیت» در تهران جلوتر آغازیده ، و «الحدید» تبریز پس از آن بوده ، چیزی که هست «الحدید» را بپای «تربیت» نتوان برد.
رویهمرفته آذربایجان ، بویژه شهر تبریز ، برای بیداری آمادهتر از دیگر جاها میبود. ما پیشامد شوریدن به «امتیاز توتون و تنباکو» را نخستین تکان در تودهی ایران شمردهایم. چنانکه گفتیم ، در آن شورش ، پیشگام تبریزیان گردیدند و این نمونهای از آمادگی ایشان میباشد.
👇
پ32ـ پیکرهی 32 نشان میدهد انبوه بستنشینان [را]
Читать полностью…
🔶 «تاریخ مشروطهی ایران»
🔹 جلد 1 ، بخش 1 ، گفتار دوم : جنبش مشروطهخواهی چگونه پیدا شد؟..
🖌 احمد کسروی
🔸 25ـ کارشکنیهای درباریان
بدینسان مشروطه در ایران پدید آمد. ولی مردم بسیار دور میبودند و معنی و ارج آن را نمیدانستند ، و خود درمانده بودند که چه کار کنند. یکی از سبکسریها در ایرانیان ، بویژه در تهرانیان ، آنست که همینکه یکی دو کسی بکاری برخاستند صدها دیگران بآن برخیزند. در این هنگام نیز صد کس شبنامه مینوشتند ، و هر کسی دانستههای خود را بیرون میریختند. بجای آنکه درپی یاد گرفتن باشند و بدانند مشروطه چیست ، و اکنون که آن را بدست آوردهاند چه کاری باید کنند و از چه راهی پیش روند ، میدان یافته بخودنماییها میکوشیدند.
مجلس چندگاهه هفتهای دو روز برپا میگردید. «نظامنامهی انتخابات» چند گونه نوشته شده بود و از رویهمرفتهی آنها یک نظامنامهی بهتری پدید آوردند و چنین نهاده شد که روز پنجشنبه چهاردهم شهریور (16 رجب) بدستینهی شاه رسد و در تهران ببرگزیدن نمایندگان پردازند.
ولی در این میان داستان دیگری رخ داد ، و آن اینکه دانسته شد هواداران خودکامگی نومید نشدهاند و باین آسانی نمیخواهند دست از چیرگی بردارند ، و شاه را پشیمان گردانیدهاند و او از دستینه نهادن به «نظامنامه» بازمیایستد ، و فرمانی که داده شده آن را بگونهی دیگری معنی میکنند. از آنسوی شنیده شد عینالدوله که به اوشان رفته بود به مبارکآباد آمده و گفته میشود بشهر خواهد آمد و باز کارها بدست او خواهد بود. از این داستان مردم شوریدند و کسانی میکوشیدند که «فتوا» از علماء برای بیرون کردن امیربهادر و نصرالسلطنه و حاجبالدوله از ایران بگیرند.
در نتیجهی این هیاهو دولت ناگزیر شد ، باز نرمی نماید و شاه در هفدهم شهریور (19 رجب) بنظامنامه دستینه نهاد. از آنسوی دستور به عینالدوله فرستاد که آهنگ خراسان کند.
بدینسان دوباره شورش خوابید ، و چون بنظامنامه دستینه نهاده شده بود در تهران ببرگزیدن نمایندگان «شصتگانه» آغاز کردند. دولت ایران بشمار دولتهای مشروطه درآمد و روزنامههای مصر و هند و اروپا گفتارها در این باره نوشتند.
لیکن دربار هنوز از ایستادگی نومید نگشته و اندیشهی رام شدن نمیداشت. اینست چگونگی را بشهرها آگاهی نمیدادند. در تهران اینهمه داستانها رو داده بود ، در تبریز و رشت و مشهد و اسپهان و شیراز و کرمان ، مردم چیزی نمیدانستند. جلوگیری از تلگراف بحال خود میبود. مشیرالدوله جانشین عینالدوله شده و همان رفتار او را میکرد. از اینجا دانسته میشد عینالدوله تنها نمیبوده و دیگرانی ـ یا بهتر گویم : دستهای دیگری ـ هم کار میکردهاند و جلو توده را میگرفتهاند.
دستخطهای شاه که میبایست در همه جا بدیوارها چسبانیده شود نشده ، و برگزیدن نمایندگان که میبایست در همه جا آغازد نیاغازیده ، و شهرها بیکبار ناآگاه میماندند. در تهران مشروطه داده شده و مجلس چندگاهه باز گردیده ، ولی در شهرها همچنان آیین خودکامگی بکار بسته میشد. روزنامههای اروپا از شورش ایران و از مشروطهی آن سخن میراندند ولی در تبریز و دیگر شهرها که روزنامه میبود یک آگاهی در این باره نمیتوانستند داد.
پیدا بود که دولت گردن نگزارده و برآنست که اگر تواند ، این دستگاه را از تهران برچیند. کوشندگان این را نمیدانستند و بفیروزی خود شادکام گردیده به برگزیدن نمایندگان میکوشیدند. شاه همچنان دلبستگی بقانون و مجلس مینمود ، و کسانی را از شاهزادگان و دیگران که نمیخواستند همراهی در کار نمایند نکوهش میکرد ، و بارها میگفت که از درون دل با پیشامد همراه است ، ولی نتیجهای از این گفتار و کردار او دیده نمیشد ، و پیداست که رشتهی کارها تنها در دست او نمیبود.
کوتاهسخن : در نتیجهی کوششهای مردانه و بخردانهی یک سالونیم دو سید و همدستان ایشان مشروطه در ایران پیدا شده ، ولی یک تکان دیگری میخواست که آن را روان گرداند و پیش برد ، و این تکان را تبریز بگردن گرفت که با یک جنبش ناگهانی آخرین امید درباریان را از میان برد ، و آواز کوشندگان تهران را بهمه جا رسانید. ما میباید داستان تبریز و جنبش آن را جداگانه نویسیم ، و اینست این گفتار را در اینجا بپایان میرسانیم. لیکن پیش از آنکه خامه را بزمین گزاریم میباید باز چند سخنی از «حبلالمتین» برانیم. دارندهی این روزنامه نمونهی روشنیست از کسانی که نان خوردن را با کوشش در راه توده درهم آمیزند ، یا بهتر گویم کوشش در راه توده را دستاویز نان خوردن گیرند ، و چون اینگونه کسان در ایران بسیارند ما برای نشان دادن زشتی کار ایشان ، این یکی را دنبال میکنیم. گذشته از آنکه میخواهیم همهی بدیها و نیکیها را در زمینهی جنبش مشروطهخواهی تا آنجا که میتوانیم بازنماییم.
👇
از آنجا که ترتیب قوانین انتخابات و سایر فصول نظامنامهی این مجلس شورای ملی باید با کمال دقت موافق دستخط مبارک فوقالذکر ترتیب شود و البته چنانکه میدانید اتمام این کار مستلزم وقت و فرصت معین است لهذا برای اینکه اعلیحضرت اقدس همایون شاهنشاهی دلیلی واضح و حجتی کافی در تصمیم رأی مبارک خودشان برای تشکیل و ترتیب مجلس شورای ملی بقاطبهی اهالی ایران داده باشند چنین مقرر فرمودند که عجالتاً محل موقتی این مجلس محترم ملی تعیین و در آنجا با حضور آقایان علماء و وزراء و اعیان و اشراف و تجار و اصناف صرف شیرینی و شربت شود بدیهی است که اولیای دولت اهتمام بلیغ خواهند نمود که لایحهی قواعد انتخابات و نظامنامهی مجلس شورای ملی بزودی موافق دستخط همایونی از چهاردهم جمادیالاخر مرتب و اعضای مجلس ملی در تهران جمع و بافتتاح این مجلس محترم مبادرت شود از خداوند متعال خواهانیم که در سایهی بلندپایهی اعلیحضرت اقدس شاهنشاهی خلدالله ملکه و سلطانه را بر سر قاطبهی اهالی ایران مستدام و فرزندان وطن مقدس را توفیق بدهد با اولیای دولت تا برای افتتاح ابواب نیکبختی بروی ایرانیان بکوشند و این دولت و ملت قدیمهی پنجهزار سالهی ایران را باوج سعادت برسانند.
🌸
🔶 «تاریخ مشروطهی ایران»
🔹 جلد 1 ، بخش 1 ، گفتار دوم : جنبش مشروطهخواهی چگونه پیدا شد؟..
🖌 احمد کسروی
🔸 24ـ فرمان مشروطه
چنانکه گفتیم این پاسخها از شاه روز ششم مرداد (هفتم جمادیالثانیه) بیرون آمد ، و از پاسخ او بولیعهد پیداست که هنگامی که این تلگراف را میفرستاده ، چنین میخواسته که میرزا نصراللهخان مشیرالدوله وزیر خارجه را به قم فرستد ، که رفته از علماء دلجویی کند و آنان را با خود به تهران بازگرداند ، و بهمین یک کار بس کرده و بدیگر درخواستهای مردم گردن نگزارد. پیداست که این نتیجهی ایستادگی عینالدوله و همدستان او میبوده که هنوز اندیشهی رام شدن نمیداشتهاند و شاه را آزاد نمیگزاردهاند ، و هنوز امید بفیروزی خود میداشتهاند.
ولی کار بزرگتر از آن میبود که آنان میفهمیدند. مردمی که در راه آزادیتلبی تا باینجا آمده بودند خاموش گردیدن آنان کار آسان نبودی. ولی درباریان این را درنمییافتند و هر زمان بنیرنگ دیگری دست مییازیدند. همان روز عینالدوله از صدراعظمی کنارهجویی نمود و شاه جای او را به مشیرالدوله سپرد ، و برای رفتن به قم عضدالملک رئیس ایل قاجار و حاجینظامالدوله را برگزید. باز اندیشه آن بود که بهمین اندازه بس کنند و خود را بدیگر درخواستها آشنا نگردانند. باآنکه عینالدوله رفته بود دربار در نگه داشتن خودکامگی پافشاری نشان میداد. پیداست که کنارهجویی عینالدوله هم جز رویهکاری [=ظاهرسازی] نمیبود.
ولی مردم دست برنداشتند و باین دو کار بس ننمودند ، و چون میترسیدند علماء سخن فرستادگان را پذیرفته به تهران بازگردند بتلگراف بایشان آگهی دادند و از شادروان بهبهانی پاسخ گرفتند.
چون روز بروز شورش بزرگتر میگردید و این زمان شمارهی بستیان بیش از چهاردههزار شده بود ، دولت انگلیس بمیانجیگری برخاسته ، از راه رسمی ، از دولت ایران خواستار گردید که هرچه زودتر بدرخواستها پاسخ دهد و شورش را بپایان رساند ، و در پارلمان نیز گفتگو در این باره بمیان آمد.
میتوان گفت که تا این هنگام شاه از پیشامدها آگاهی درستی نمیداشت. چون در صاحبقرانیه در بیرون شهر مینشست و درباریان گِردش را گرفته و بکس دیگری راه نمیدادند از چگونگی کشور بیکبار ناآگاه میبود ، ولی این زمان که پیشامد را نیک دانست از در همداستانی درآمد ، و روز یکشنبه سیزدهم مرداد (14 جمادیالثانیه) فرمانی را که امروز سردیباچهی قانونهاست بیرون داد و ما اینک آن را در اینجا میآوریم :
جناب اشرف صدراعظم از آنجا که حضرت باریتعالی جلشانه سررشتهی ترقی و سعادت ممالک محروسهی ایران را بکف کفایت ما سپرده و شخص همایون ما را حافظ حقوق قاطبهی اهالی ایران و رعایای صدیق خودمان قرار داده لهذا در این موقع که رأی و ارادهی همایون ما بدان تعلق گرفت که برای رفاهیت و امنیت قاطبهی اهالی ایران و تشیید و تأیید مبانی دولت اصلاحات مقتضیه بمرور در دوائر دولتی و مملکتی بموقع اجراء گذارده شود چنان مصمم شدیم که مجلس شورای ملی از منتخبین شاهزادگان و علماء و قاجاریه و اعیان و اشراف و ملاکین و تجار و اصناف بانتخاب طبقات مرقومه در دارالخلافهی طهران تشکیل و تنظیم شود که در مهام امور دولتی و مملکتی و مصالح عامه مشاوره و مُداقهی لازم را بعمل آورده و بهیئت وزرای دولتخواه ما در اصلاحاتی که برای سعادت و خوشبختی ایران خواهد شد اعانت و کمک لازم را بنماید و در کمال امنیت و اطمینان عقاید خود را در خیر دولت و ملت و مصالح عامه و احتیاجات قاطبهی اهالی مملکت بتوسط شخص اول دولت بعرض برساند که بصحهی همایونی موشح و بموقع اجرا گذارده شود بدیهی است که بموجب این دستخط مبارک نظامنامه و ترتیبات این مجلس و اسباب و لوازم تشکیل آن را موافق تصویب و امضای منتخبین از این تاریخ مرتب و مهیا خواهد نمود که بصحهی ملوکانه رسیده و بعونالله تعالی مجلس شورای مرقوم که نگهبان عدل ماست افتتاح و باصلاحات لازمه امور مملکت و اجراء قوانین شرع مقدس شروع نماید و نیز مقرر میداریم که سواد دستخط مبارک را اعلان و منتشر نمایید تا قاطبهی اهالی از نیات حسنهی ما که تماماً راجع بترقی دولت و ملت ایران است کما ینبغی مطلع و مرفهالحال مشغول دعاگویی دوام این دولت و این نعمت بیزوال باشند. در قصر صاحبقرانیه بتاریخ چهاردهم شهر جمادیالثانی 1324 هجری در سال یازدهم سلطنت ما
روز چهاردهم جمادیالثانیه که این فرمان بیرون داده شد روز زایش شاه بود. بستیان بنام دلبستگی بشاه و پاسداری با او ، در جشن همراهی نمودند و درِ سفارت را آراسته و بیرقهای شیر و خورشید فراوان آویخته و با شکوه بسیار چراغان کردند. در این جشن زنان نیز پا درمیان داشتند.
👇
29ـ پیکرهی 29 نشان میدهد چادر قهوهچیان را در بستنشینی
Читать полностью…
پاسخ تلگراف از شاه
ولیعهد عریضهی تلگرافی شما بتوسط جناب اشرف اتابک اعظم بعرض رسید مقام مرحمت خودمان را نسبت بعموم علماء اعلام و توجهات کامله که بیشتر در ترویج شرع محمدی صلیاللهعلیه و آله و آسایش دعاگویی علماء داشته و داریم محتاج بفرمایش نمیدانیم معلوم است علماء عظام همه دعاگوی دولت و وجودشان برای دولت و ملت مطلوب و در واقع لشگر دعا هستند همه وقت لازمالتکریم و توقیر آنها و حفظ حدود آنها را بر خودمان لازم دانستهایم چند روز پیش که علمای عظام آذربایجان در ضمن عریضهی تلگرافی شرح راجع بعلماء عرض کرده بودند نیات مقدسهی خودمان را بآنها خاطرنشان کردهایم و آنها هم باید خوب دانسته باشند که حسن ظن ما و التفات ما نسبت بعلماء تا چه درجه است حالا هم در مقابل شفاعت شما و استدعای علماء تبریز مقرر فرمودیم مشیرالدوله وزیر امور خارجه به قم برود و علمای عظام را محترماً معاودت بدهد البته شما هم این مرحمت شاهانه را بآنها ابلاغ و آنها را بمراحم کاملهی ملوکانه امیدوار خواهید داشت باید همگی با کمال امیدواری مراجعت و مراحم شاهانه را نسبت بخود و علمای آذربایجان بدانند که نیات مقدسهی ما همیشه بترویج شرع مطاع و آسایش علمای عظام مصروف و معطوف بوده و هیچوقت مراحم خودمان را دربارهی آنها دریغ نخواهیم فرمود.
7 جمادیالثانیهی 1324
🌸
🔶 «تاریخ مشروطهی ایران»
🔹 جلد 1 ، بخش 1 ، گفتار دوم : جنبش مشروطهخواهی چگونه پیدا شد؟..
🖌 احمد کسروی
🔸 23ـ پشتیبانی محمدعلیمیرزا از کوشندگان
گفتیم محمدعلیمیرزا با کوشندگان همآوازی نمود ، و میباید داستان آن را بنویسیم : این مرد با آن کوتاهاندیشی و خودخواهی کسی نمیبود که دلش بحال کشور و مردم بسوزد و از آنسوی گمان نمیرفت که معنی جنبش توده و زیان آن را بدستگاه خودکامگی آیندهی خودش نداند ، بویژه با داشتن آموزگاری همچون شاپشال. پس بهر چه این همراهی را مینمود؟..
داستان آنست که چون عینالدوله خواسته بوده او را از ولیعهدی بردارد ، از آن هنگام کینهی سختی با وی میداشت و این زمان فرصت جسته تنها برانداختن او را میخواست و با کوشندگان تنها در این یک زمینه همراه میبود.
در تبریز ، در این هنگام ، آگاهی درستی از پیشامدهای تهران نمیبود ، و جز برخی چیزها که در نامههای کسانی نوشته شده بود آگاهی بآنجا نمیرسید. زیرا چنانکه گفتیم دولت از تلگراف جلو میگرفت. ولی ولیعهد که از چگونگی نیک آگاه میبود ، علمای بزرگ شهر را که حاجیمیرزا حسن مجتهد و امامجمعه و میرزا صادق و حاجیمیرزا محسن و ثقةالاسلام میبودند به پیش خود خواند ، و دانسته نیست با آنان چه گفتگو کرد که واشان داشت بتلگرافخانه رفتند ، و نخست تلگرافی بنام همآوازی با علمای کوچنده بشاه فرستادند ، و چون پاسخی رسید که گمان میرفت از شاه نباشد دوباره تلگراف درازی فرستادند و سپس تلگرافی به قم بعلماء کردند ، و پس از همه تلگرافهایی بعلمای شهرهای دیگر فرستاده و آنان را بهمآوازی واداشتند. پس از دو سه روز تلگرافی هم خود ولیعهد بپدرش فرستاد. شاه روز ششم مرداد (هفتم جمادیالثانی) بعلمای تبریز و بولیعهد پاسخ داد ، و نیز در همان روز بود که عینالدوله را از کار برداشت ، و چون خواست محمدعلیمیرزا نیز همین میبود دیگر خاموش گردید و علما را نیز خاموش گردانید. ما برخی از آن تلگرافها را در اینجا میآوریم :
تلگراف علمای تبریز بشاه
عرض حضور مبارک پادشاه اسلامپناه خلدالله سلطانه ـ دستخط مبارک از جانب سنیالجوانب همایونی در جواب عریضهی تلگرافی این دعاگویان زیارت شد. این خادمان شریعت مطهره هیچوقت از تقویت اسلام فروگذار نبوده وجود مبارک پادشاه ظلالله را سرمشق عدالت و دینداری و شرعپرستی دانسته و میدانیم و واضح میبینیم که مغرضین درباری نمیگذارند عرایض ما و سایر خادمان شریعت مطهره چه در تهران و چه در سایر نقاط ممالک محروسه درست بعرض حضور حضرت سلطانی برسد و مقاصد حقهی مشروعهی ما را در البسهای که منافی اغراض خودشان نباشد جلوه میدهند ما خادمان شریعت مطهره و سایر اهل آذربایجان که چهل سال است بفرمایشات ملوکانه آشنا هستیم میبینیم که عرایض ما را هیچ کدام از لحاظ مبارک نگذرانیدهاند و هیچ یک از عبارات دستخط جوابیه از الفاظ دُرَربار و زایش طبعِ عدالتپرور ملوکانه نیست اوضح من الشمس است که نص عبارت خائن بوده این است مختصری از اوضاع مملکت را از اول مذاکره که علمای دارالخلافهی باهره با اولیای دولت روزافزون داشتهاند الی یومنا هذا بعرض میرسانیم و باقی را بتکلیف دینداری خود بندگان حضرت همایونی میگذاریم.
👇
🔶 «تاریخ مشروطهی ایران»
🔹 جلد 1 ، بخش 1 ، گفتار دوم : جنبش مشروطهخواهی چگونه پیدا شد؟..
🖌 احمد کسروی
🔸 22ـ درخواستهای مردم از دولت
اما درخواستهای اینان : روزهای نخست چون از ترس جان بسفارت رفته بودند ، و از آنسوی خود را ناتوان میدیدند و دلیری کم میداشتند ، درخواستهای خود را ، بمیانجیگری مستر کرانتدف شارژدافر [(chargé d’affaires) = کارپرداز] انگلیس بدولت چنین بازنمودند :
اول ـ معاودت علمای مهاجرین به طهران.
دوم ـ اطمینان بر اینکه احدی را ببهانه نخواهند گرفت و شکنجه نخواهند کرد.
سوم ـ امنیت مملکت ، چه امروز کسی دارای مال و جان خود نیست.
چهارم ـ افتتاح عدالتخانه که از طبقهی علماء و تجار و سایر اصناف برای رسیدگی در مرافعات شرکت در او داشته باشند.
پنجم ـ قاتل دو سید بزرگوار را قصاص نمایند.
عینالدوله و وزیران او ، همچنان بیباکی مینمودند ، و از نادانی و نافهمی کار را باینجا رسانیده و پایان آن را نمیاندیشیدند ، و باین درخواستها نیز پاسخ سربالا دادند ، بدینسان :
اول ـ چند نفر آقایان باختیار خود ، عازم عتبات شده دیگران در شهر هستند ، وجود آنها لازم نیست.
دوم ـ بیقصور دولت کسی را نمیگیرد.
سوم ـ مملکت در کمال امنیت است.
چهارم ـ سالهاست عدالتخانه باز و در انجام امور ساعی ، مخصوصاً این ایام حضرت اشرف والا شعاعالسلطنه رئیس دیوانخانهی مبارکه مقرر شدهاند که بعرض عارضین رسیدگی کامل شود. هیچوقت در ایران مرسوم نبوده که از طبقات رعایا شرکت در دیوانخانهی مبارکه داشته باشند.
پنجم ـ کسی کشته نشده که قصاص لازم آید.
تا این پاسخ رسد حال دیگر شده بود. زیرا از یکسو شمارهی مردم در سفارتخانه بسیار فزون گردیده ، و از یکسو زبانها بخواستن مشروطه باز شده و در آن چند روزه کسانی بمردم معنی آزادی و مشروطه و پارلمان را تا یک اندازه فهمانیده بودند. انبوهی از مردم که در یکجا گرد آمده و بدرخواستهایی برخیزند ، زمان بزمان بدلیری فزایند و درخواست بیشتر کنند. از این گذشته ، در این میان یک داستان شگفتی رو داده بود ، و آن اینکه محمدعلیمیرزای ولیعهد ، از تبریز با کوشندگان همآواز گردیده و مجتهدان آن شهر را بتلگرافخانه فرستاده بود که بشاه و به قم و دیگر شهرها تلگراف کنند و از علمای کوچنده هواداری نشان دهند ، و خود او تلگرافی بپدرش فرستاده بود. این کار ولیعهد گذشته از آنکه خود پشتیبانی بجایی بکوشندگان شمرده میشد نتیجهی دیگری هم دربرمیداشت ، و آن اینکه علماء در شهرهای دیگر از پیشامد آگاه گردند و آنان هم بتلگراف برخیزند. چنانکه در این هنگام تلگرافهایی از ایشان از اسپهان و شیراز میرسید. همچنین از نجف از علمای آنجا تلگرافی آمد. عینالدوله ، برای خفه گردانیدن کوشندگان نمیگزاشت آوازشان بجای دیگری رسد ، و در شهرها جز آگاهی بسیار اندکی از پیشامدهای تهران نمیبود ولی این کار ولیعهد و تلگرافهای علمای تبریز ، آن بند را شکست و آگاهیهای بیشتری بشهرها رسانید.
اینها همگی مایهی دلیری بستیان میشد ، و چنین پیداست که در این هنگام سربازان و توپچیان و دیگران نیز بمردم گراییده و در نهان با آنان همداستانی مینمودهاند. چنانکه یک دسته سرباز که در جلو در سفارت میبودند به بستیان آمیخته و خود را کنار نمیگرفتهاند.
در نتیجهی اینها کوشندگان آخرین خواست خود را بمیان نهاده و این بار آشکاره مشروطه و پارلمان تلبیدند. دولت که آن درخواستها را نپذیرفته بود این بار با درخواستهای دیگری روبرو گردید بدینسان :
اول ـ بازگشت علمای اعلام.
دوم ـ عزل شاهزاده اتابک.
سوم ـ افتتاح دارالشورا.
چهارم ـ قصاص قاتلین شهدای وطن.
پنجم ـ عودت مطرودین (رشدیه و دیگران).
شارژدافر انگلیس اینها را بشاه بازنمود. شاه گفت نشستی با بودن وزیر خارجه برپا گردد و در پیرامون آنها گفتگو شود و بروز دوشنبه هفتم مرداد گاه [=وقت] داده شد که آن نشست برپا گردد. ولی خواهیم دید که چنین نشستی برپا نگردید و پیش از آن روز عینالدوله از کار کناره جست.
🌸
در این بین از پارهای جاها تحقیقات لازمه را نموده و در صدد استخلاص آنها برآمدم حتی به یکی از قراولها ده تومان داده قلمدان و کاغذی بحضرات رساندم که از محبس بمرحوم میرزا آقای مجتهد پسر مرحوم حاجی میرزا جوادآقا و سایر علماء کاغذ التجاء نوشته و استخلاص خود را بخواهند و آنها هم بعلماء کاغذ نوشته بتوسط همان قراول کاغذها بعلماء رسید بنده هم خیلی طالب و مایل بودم که با حضرات ملاقاتی کنم یک روز وقت غروب نمیدانم برای چه کاری از دارالحکومه بخانهی محمدعلیمیرزا رفته دیدم تنها در اطاق کتابی میخواند به بنده هم اجازهی جلوس داده گفت این کتاب را یکی از این سه نفر محبوس که اسمش میرزا حسنخان است برای ایران قانون نوشته کتاب را داد دست بنده من هم چند سطری خوانده بعد گفت شما این محبوسین را ندیدهاید جای من امشب بمحبس رفته آنها را استنطاق کنید گفتم باین شرط میروم که یک نفر با من بیاید خودتان هم در پشت در ایستاده هرچه صحبت میکنم بشنوید قبول کرد محمدعلیمیرزا و بنده و اسکندرخان فتحالسلطان و میرزا قهرمانخان نیرالسلطان رفتیم بمحبس خودش پشت در ایستاد ما سه نفر وارد محبس شدیم دیدم بیچارهها تازه از نماز فارغ و هنوز خلیلی را بپایشان نگذاشته و سهنفری صحبت میکنند. فتحالسلطان و میرزا قهرمانخان روبروی آنها نشسته بنده محض اینکه نمیخواستم محمدعلیمیرزا حال ملامت مرا ببیند گوشهی محبس نشسته محمدعلیمیرزا هم از سوراخ در نگاه میکرد فتحالسلطان و میرزا قهرمانخان با حضرات بنای صحبت گذاشتند بعد از ربع ساعت گفتم من هم میخواهم با شما قدری صحبت کنم گفتند شما میرزا محمودخان حکیم فرمانفرما هستید گفتم میبینید که لهجهی من ترکی و یکی از نوکرهای ولیعهدم قوطی سیگار خود را درآورده به هر یک سیگار تعارف نموده خودم هم سیگاری دست گرفته مشغول صحبت شدیم با ایما و اشارتی که لازم بود حضرات حبسی مرا شناختند صحبت از مرحوم آقاسید جمالالدین انداختم که در کجا با او آشنا شدید گفتند در استانبول برای اتحاد اسلام مجلسی تشکیل شده بود و ایشان رئیس بودند ما هم از اعضای مجلس در آنجا آشنا شدهایم بنده صحبت را کشیدم بفواید اتحاد اسلام و نتیجهی آن که برای اسلام حاصل میشود.
خیلی در این خصوص صحبت کردیم حضرات بنده را خوب شناختند دیدم این بیچارهها دور نیست بعض صحبتها کنند که مضر حال آنها باشد بنده مخصوصاً صحبت را پرت نموده نمیخواستم صحبت دیگری بمیان بیاید در آخر گفتم که ناصرالدینشاه را برای چه کشتند شیخ احمد گفت بس که نوشتند دادند دستش و قبول نکرد کشتند. بنده هم پا شدم شیخ احمد گفت خواهش دارم بقدر نیمساعتی هم تشریف داشته باشید که صحبت نماییم بیچارهها نمیدانستند که محمدعلیمیرزا پشت در ایستاده و من طفره میزنم گفتم چون من روماتیسم دارم و هوای زیرزمین رطوبتی است نمیتوانم زیادتر از این بنشینم گفتند از ولیعهد خواهش میکنیم که فرداشب یا پسفرداشب اطاق خشکی قرار دهند که شما هم تشریف بیاورید قدری صحبت نماییم گفتم چه عیب دارد اگر ولیعهد اجازه بدهد حاضرم همینکه پا شدم شیخ احمد گفت میدانی این چه زنجیریست که گردن ما زدهاند اگر میدانستید این زنجیر را از طلا درست نموده روزی یک مرتبه بزیارت آن میآمدید من هم واقعاً خون بسرم زده از حال طبیعی خارج شده بودم گفتم من میدانم اگر بعضیها هم بدانند. همین حرف تا مدتی که در تبریز بودم بکلی محمدعلیمیرزا از من سلب اطمینان نموده و مرا دچار چه صدماتی نمود بعد از اینکه از محبس بیرون آمدیم محمدعلیمیرزا گفت که استنطاق شما همه از اتحاد مسلمین دنیا و علمی بود گفتم بلی در اول استنطاق باید به پختگی حرف زد که طرف مقابل را از خود دانسته در استنطاق دویم و سوم هرچه در دل دارند بگویند.
👇
پ36ـ پیکرهی 36 نشان میدهد بخشی از جشن با شکوه گشایش مجلس چندگاهه را.
Читать полностью…
در سالهای پیش از مشروطه که ما گفتگو از آن میداریم ، دیگر میانهی اینان زد و خورد و خونریزی نبودی. ولی سه دسته از هم جدا زیستندی. بدینسان که بخانههای یکدیگر آمد و رفت نکردندی ، و دختر از یکدیگر نگرفتندی ، و مسجدهاشان جدا بودی ، و هر ساله در رمضان بالای منبرها گفتگوهای کیشی و بدگویی از همدیگر را بمیان آوردندی.
اما پیشروان اینان : چنانکه گفتیم شیخیان پیروان حاجیمیرزا شفیع بودندی که پس ازو پسرش حاجیمیرزا موسا جانشین گردیده و پس ازو نوبت به میرزا علیآقا ثقةالاسلام رسیده بود. اینان چند مسجد بزرگی را در دست میداشتند و در رمضان و دیگر هنگامها در آنها گرد میآمدند. جز از خاندان ثقةالاسلام ، ملایان دیگری نیز ـ در تبریز و نجف ـ میداشتند.
کریمخانیان پیروان کریمخان و خاندان او میبودند و آنان چون در کرمان نشستندی برای راهبردن پیروان در تبریز ، کسانی را نماینده گماردندی. در زمانی که مشروطه برخاست این نماینده حاجیسید محمد قرهباغی میبود ، ولی پس از چند سالی او چون مرد ، شیخ علی جوان جانشین گردید.
متشرعان که دستهی انبوه اینان میبودند پیروی از ملایان دیگر میکردند. اینان پیشوایان بزرگترشان علمای نجف و کربلا شمرده شدندی که بایشان «تقلید» نمودندی و رسالههای ایشان را بکار بستندی. ولی در هر شهری نیز مجتهدان و ملایان بسیاری برای راهبردن مردم بودندی ، و برخی از اینانست که داراک بسیار اندوختندی ، و نوکران و بستگان فراوان از طلبهها و سیدها گرد آوردندی ، و دستگاه فرمانروایی گسترده در برابر دولت بالا افراشتندی. اینگونه مجتهدان از ردهی «اعیان» بشمار رفتندی.
در تبریز ، از صد سال باز ، اینگونه پیشوایی و فرمانروایی ، ازآنِ خاندان میرزا احمد بودی. اینان از صد سال باز ، داراک بسیار اندوخته و دیههای بسیار بدست آورده ، و از هر باره ریشه دوانیده بودند. چنانکه گفتیم در زمان ناصرالدینشاه ، رشته در دست حاجیمیرزا جواد میبود که نزدیک به سی سال پیشوایی و فرمانروایی کرد ، و چون او در سال 1274 (1313) درگذشت ، نوبت به پسرش میرزا رضا رسید ، و چون پس از سه سال این هم درگذشت ، برادرزادهی حاجیمیرزا جواد ، حاجیمیرزا حسن مجتهد که از نجف بازگشته بود ، بنام مجتهد رشته را بدست آورد ، و از آنسوی برادرزادهی این حاجیمیرزا کریم ، بنام «امامجمعه» بکار پرداخت.
در سالهای پیش از مشروطه ، این دو تن میبودند و هر یکی داراک بسیار و دستگاه بزرگی میداشتند ، و عمو و برادرزاده با یکدیگر همچشمی و کشاکش نیز مینمودند.
از آنسوی مجتهدان دیگری نیز از میرزا صادقآقا و برادر او حاجیمیرزا محسن و حاجیمیرزا ابوالحسن انگجی و دیگران نیز میبودند.
گفتگو از رفتار و زندگانی اینان بسخن بس درازی نیازمند است و ما را در اینجا چنان میدانی نیست. آنچه میباید گفت اینست که اینان ، چه نیکان و چه بدانشان ، جز بزیان مردم نمیبودند. اینان از جوانی بمدرسه رفته و زمانی در ایران و زمانی در عراق درس خوانده ، و یک رشته آموزاکهایی [=تعلیماتی] ، از کیش شیعی و اصول و فقه و حدیث و قرآن یاد گرفتندی ، و بگمان خود «جانشین امام» شده بازگردیدندی. کنون آزمندان [=حریصان] و بدانشان ، آن آموزاکها را افزاری برای پولاندوزی و چیرگی گرفتندی ، و مردم را زیر دست خود گردانیدندی ، و نیکانشان پافشاری بیاد دادن همان آموزاکها بمردم نموده ، و آنان را با یک رشته کارهای بیهودهای ، از گریستن و سینه زدن و بزیارت رفتن و دعای ندبه خواندن و مانند اینها واداشتندی ، و یا آتش کینههای کیشی را در دلها فروزانتر گردانیدندی. بَدان بآنسان ، و نیکان باینسان مردم را سرگرم گردانیده از یاد کشور و توده بازداشتندی.
راست است نیکانشان یک رشته نیکیها نیز از راستگویی و درستکاری و نیکی بدیگران و مانند اینها بمردم آموختندی و از اینرو کسان سودمندی بودندی. چیزی که هست رویهمرفته زیانشان بیش از سودشان درآمدی.
اینان ، چه بدان و چه نیکان ، هیچگاه بیاد نیاوردندی که کشور را که ما در آن میزییم ، دشمنانی هست که ببردنش میکوشند و میباید ما نیز به نگه داشتنش کوشیم و همواره بیدار باشیم و بسیج افزار کنیم ـ چنین چیزی را نه خود اندیشیدندی ، و نه اگر کسی گفتی گوش دادندی. بسیاری از آنان چنین سخنانی را «بیدینی» شماردندی و بیخردانه مردم را از آن بازداشتندی ، و اینبود که کتابهای طالِبوف و سیاحتنامهی ابراهیمبیک را بنزدیک نگزاردندی. بارها دیده شدی که در نشستی با بودن ملایی چنین سخنی بمیان آمدی ، و ملا رو ترش کردی و جلو گرفتی ، و یا در پاسخ چنین گفتی : «این مملکت شیعه را صاحبی هست ، او خودش نگه میدارد». یا چنین گفتی : «قلب پادشاه در دست خداست ، دعا کنیم خدا او را بمملکت مهربان گرداند». در تبریز تنها کسی که چنین نمیبود شادروان ثقةالاسلام است که از او سخن خواهیم راند.
🌸
📚 نامههایی از تبریز
ادوارد براون pp. 310 (1389)
چیزی که هست در تبریز یا آذربایجان ، پیشوایانی همچون دو سید پیدا نشدند و این مردان گرانمایه بهرهی تهران بودند. در تبریز در آخرهای زمان ناصرالدینشاه مجتهد آذربایجان حاجیمیرزا جواد میبوده. این مرد در فزونی پیروان و چیرگی بمردم ، درمیان همکاران خود ، کمتر مانند داشته. سخنش در همه جا میگذشته ، و دولت پاسش میداشته ، و مردم جانفشانیها در راهش مینمودهاند. ولی این مرد کسی که معنی کشور و توده بداند و پروای چنین چیزها کند نبوده.
من زمان او را ندیدهام و خود آگاهی ازو نمیدارم ، ولی از داستانهایش نیک میدانم که از این چیزها آگاهی نمیداشته ، و جز سروری و فرمانروایی خود را نمیخواسته. راستی اینست که در آن زمان یک دولت بوده و یک شریعت. روشنتر گویم : یک سو ناصرالدینشاه فرمان میرانده بنام دولت ، و یک سو ملایان فرمان میراندهاند بنام شریعت ، و این دو ، چون همیشه باهم در نهان و آشکار کشاکش میداشتهاند ، از اینرو ملایان هرچه بفرمانروایی خود افزودندی آن را پیشرفت شریعت نام نهادندی ، و مردم نیز جز این نخواستندی و ندانستندی. اما اینکه کشور را دشمنانی هست و میباید اندیشهی آنان هم کرد ، و یا اینکه کشور را قانونی درباید که ستم کمتر باشد ، و دیگر مانند اینها ، چیزهاییست که حاجیمیرزا جواد و مانندهای او هیچ نمیدانستهاند.
در زمان او یک داستانی رخ داده که از یکسو سرسپردگی مردم را باو چند برابر گردانیده و از یکسو بخامی و ناآگاهی خود او بسیار افزوده. چگونگی آنکه جوانی از تبریز به قفقاز رفته و در آنجا کار میکرده و چنین رو داده که کسی را کشته و یا گناه دیگری نزدیک بآن کرده ، و اینبوده او را گرفته و به سیبریا فرستاده بودهاند. مادر جوان به حاجیمیرزا جواد پناهیده و ازو رهایی پسرش را میخواهد. حاجیمیرزا جواد تلگرافی بامپراتور روس فرستاده رهایی آن جوان را درخواست مینماید ، (و دانسته نیست این برهنمایی که بوده) و پس از چند روز پاسخ میرسد که امپراتور درخواست او را پذیرفت و دستور داد که جوان را از سیبریا خواسته روانهی ایرانش گردانند و بمادرش برسانند.
پیداست که خواست امپراتور چه بوده و بهر چه دلجویی از مجتهد آذربایجان مینموده. ولی آن روز اینها را نمیدانستند ، و مردم معنی دیگری فهمیدند و آن را از «قوت شریعت» شمردند و در دلبستگی به حاجیمیرزا جواد پافشارتر گردیدند.
تا سالها این بزبانها میبود : «قوت شریعت در زمان حاجیمیرزا جوادآقا میبود که از اینجا تا پترسبورگ حکم میراند». بیگمان او خود نیز جز این معنی را نمیفهمیده و از آنچه در زیر پردهی این دلجویی نهان میبوده آگاهی نمیداشته.
ما ازو نکوهش نمینماییم. زیرا ستمگری یا بدی دیگری نشنیدهایم. ناآگاهیش را مینویسیم ، و همهی مجتهدان آذربایجان همچون او ناآگاه میبودند.
🌸
پ33ـ پیکرهی 33 نشان میدهد جشن و چراغانی شب 14 جمادیالثانیه را که زنان هم بودهاند.
Читать полностью…
این روزنامه که بپاس پولهای عینالدوله آن دشمنیهای پستنهادانه را با کوشندگان مینموده ، چون روتر [Reuters] آگاهی از افتادن عینالدوله داده خودداری نتوانسته و چنین نوشته :
«آنچه را که مخبر روتر و اخبارات خارجه دربارهی خلع شاهزاده عینالدوله اتابک و صدراعظم نوشته ، مقرون بصواب نیست. شاهزاده را از صدارت خلع نکردند. چنانکه موثقاً اطلاع داریم از چندی باین طرف مکرر شاهزاده استعفا از صدارت داده قبول نمیشد ، این دفعه چون علماء و اصلاحخواهان هم مخالف بودند ، استعفای ایشان را دولت قبول کرد ، نه اینکه ایشان را خلع کردند».
از آنسوی چون دیده کار از آنجا گذشته ، از این زمان ، آغاز کرده که دلبستگی بمشروطه از خود نشان دهد ، و بلکه باین اندازه بس نکرده براهنماییها پرداخته ، و پیاپی گفتارها نوشته که چنین کنید و چنان کنید ، و در این میان خواسته پردهپوشیها بزشتکاری خود کند و چنین وانموده که «آگهینگاران» دروغ مینوشتند. بیشرمانهتر از همه آنست که کسی که دیروز آنهمه هواداری از دولت مینمود و جنبش دو سید و دیگران را بدانسان مینکوهید ، این زمان بیکبار وارونهکاری نموده و گفتارها مینویسد که همهی گناهها بگردن دولت بوده ، و دولتیان نمیگزاردند ایران پیش رود ، تا آنجا که مینویسد :
«اگر گفته شود قصور از ملت میباشد ، بحضرت عباس دروغ است. همه از عدم علم و بیتجربگی و خودغرضی رجال بوده و هست ...»
🌸
پ31ـ پیکرهی 31 نشان میدهد چادر صرافان را در بستنشینی
Читать полностью…
ولی چون فرمان مشروطه بیرون آمد و آن را چاپ کرده و بدیوارها چسبانیدند ، کوشندگان آن را نپسندیده و با خواست خود سازگار ندیدند و کسانی فرستاده چاپشدههای آن را از دیوار کندند. زیرا در آن نام توده (ملت) برده نشده و از آنسوی جملههای آن روشن نمیبود. بدینسان نتیجه از فرمان بدست نیامد و چنین نهاده شد شب شانزدهم مرداد (17 جمادیالثانیه) نشستی از سران کوشندگان در خانهی مشیرالدوله در قُلهَک باشد و گفتگو بمیان آید و در نتیجهی آن نشست بود که شاه دوباره فرمان پایین را بیرون داد :
جناب اشرف صدراعظم در تکمیل دستخط سابق خودمان مورخهی 14 جمادیالثانیهی 1324 که امر و فرمان صریحاً در تأسیس مجلس منتخبین ملت فرموده بودیم مجدداً برای آنکه عموم اهالی و افراد ملت از توجهات کاملهی همیون ما واقف باشند امر و مقرر میداریم که مجلس مزبور را بشرح دستخط سابق صریحاً دایر نموده بعد از انتخاب اجزاء مجلس فصول و شرایط نظام مجلس شورای اسلامی را موافق تصویب و امضای منتخبین بطوری که شایستهی ملت و مملکت و قوانین شرع مقدس باشد مرتب نمایند که بشرف عرض و امضای همایونی ما موشح و مطابق نظامنامهی مزبور این مقصود مقدس صورت و انجام پذیرد.
مردم این را پذیرفتند و بجنبش و شادمانی برخاستند. همان روز از سفارت رو بپراکندگی آوردند و بازارها را باز کردند و بچراغانی پرداختند. سه شب در شهر جشن و چراغانی باشکوهی میبود. از آنسوی علماء در قم که گفتههای عضدالملک را نپذیرفته و همچنان میماندند ، بآگاهی از چگونگی آمادهی بازگشتن شدند و پس و پیش براه افتادند ، و همگی در کهریزک گرد آمده و روز بیستوسوم مرداد به عبدالعظیم درآمدند که فردا روانهی شهر گردیدند. مردم پیشواز بسیار بزرگی کردند و شاه کالسکههای دولتی را برای سواری آنان فرستاد و دوباره دو شب جشن و چراغانی بود.
روز شنبه بیستوششم مرداد (27 جمادیالثانیه) ، در سرای «مدرسهی نظام» (که یکی از سراهای دربار میبود) نشست بس باشکوه و ارجداری برپا گردید. همهی علما و سران کوشندگان و کسان دیگری از وزیران و درباریان در آنجا گرد آمدند. عضدالملک از سوی دولت پذیرایی از آیندگان مینمود.
این نشست برای گشایش مجلس چندگاهه (موقتی) بود ، که میبایست «نظامنامهی انتخابات» را بنویسند و دیگر کارهایی که برای پیش رفتن مشروطه و بنیاد یافتن «دارالشورا» درمیبایست بگردن گیرد. امروز نزدیک به دوهزار تن در آن گرد آمد ، و چون هنگام سخن رسید نخست مشیرالدوله گفتاری راند و خواستی را که از این مجلس درمیان میبود بازنمود و پس ازو حاجیمیرزا نصرالله ملکالمتکلمین ، بنام توده «خطبهای» خواند و سپاسگزاری نمود. پس از همه سه تکه پیکره از باشندگان برداشته شد و نشست بپایان رسید. ما گفتار مشیرالدوله را در اینجا میآوریم :
آقایان عظام البته هر کدام از ماها که در این محل شرف حضور داریم مختصراً میدانیم که مقصود از تشکیل این مجلس محترم و اجتماع آقایان علماء و وزراء و امناء و اعیان و تجار و اصناف در این محل چیست ولی محض اینکه نیت پاک و مقدس بندگان اعلیحضرت اقدس شاهنشاهی خلدالله ملکه و سلطانه بطور شایسته مکشوف و معلوم باشد لزوماً باستحضار خاطر آقایان عظام میرسانم که چنانکه البته خاطر شریف همگی مسبوق است بندگان اعلیحضرت اقدس همایونی شاهنشاهی خلدالله ملکه مصمم شدند که ابواب نیکبختی و سعادت بر روی قاطبهی اهالی ممالک محروسهی ایران باز شود و اصلاحات لازمه که باعث مزید استحکام مبانی دولت و خوشبختی ملت است بمرور بمواقع اجرا گذارده شود و چون این خیال شاهانه بدون همدستی و معاونت قاطبهی اهالی ایران بآن طوری که منظور نظر معدلت اثر بندگان همایونی است انجامپذیر نمیشد رأی مبارک همایونی شاهنشاه معظم بدان تعلق گرفت که مجلس شورای ملی از منتخبین طبقات معینه بطوری که تفاصیل آن در دستخط مبارک از تاریخ چهاردهم جمادیالاخر مشروح است در دارالخلافهی طهران تشکیل و تنظیم شود.
👇
30ـ پیکرهی 30 نشان میدهد چادر حاجی محمدتقی بنکدار را در بستنشینی
(آن که بدست راست پشت به صندوق نشسته حاجی محمدتقیست)
حاجیمیرزا حسن مجتهد ، میرزا صادق تبریزی
Читать полностью…
سابقاً علمای دارالخلافهی طهران با رضای کافهی علمای ممالک محروسه از اولیای دولت خواستار شدند که قراری در اصلاح وضع محاکمات و دفتر مالیهی دولت علیه داده آید که در ظل پادشاه اسلام عموم رعایا از بیاعتدالهای عدیده آسوده و در مهد امن و امان باشند چون هر دو این مقصود منافی با طریقهی استبداد و ظلم وزرای درباری بود علمای دارالخلافه را بوعدههای بیاساس امیدوار کرده آنها را از مهاجرت اولیه بآستان مطهر حضرت عبدالعظیم رجعت دادند و بمواعید کاذبه چندی سرگردان نگاه داشته از آن طرف خاطر خطیر سلطانی را از انجاح حوایج آنها مطمئن ساختند علمای دارالخلافه هرچه منتظر شدند که مواعید اولیای دولت صورت خارجی بهم رساند نتیجه ندیدند و کمکم از جانب اولیای دولت و وزرای درباری اقدام در نفی و طرد جمعی از وضیع و شریف که جز خیرخواهی ملت و دولت اسلام گناهی نداشتند شده علمای دارالخلافه که این نقض عهد و حرکات مستبدانه را از وزرای درباری دیدند مجدداً مستدعیات خود را مجدانه خواستند و این مرتبه یقین داریم همان وزرای خائن بدون اطلاع خاطر مهر مظاهر همیونی دست برشتهی تشدد و سختی گذاشته جواب علمای دارالخلافه را بتهدیدات دادند آخرالامر که آنها را مصمم در کندن اساس این ظلم و رَکز عَلَم عدل دیدند فلهذا دانستند اگر این طرح نو روی کار آمد دست استبداد و ظلم آنها کوتاه و خیانتهای آنها مشهود خواهد شد محض حفظ خود و منافع خود طلاب علم و ذریهی رسول را هدف گلولهی سرباز کردند مسجد و معبد اسلام و خانهی خدا را مثل قلاع اشرار و متمردین محاصره نمودند ببام مساجد سرباز و قراول گذاشتند نان و آب بروی علماء اسلام بستند گویی یاغی و قاتل بودند.
از صدر اسلام الی یومنا هذا از هیچ ملت کفری نسبت بعلمای اسلام این توهین وارد نشده بود این بیاحترامی نه تنها بشخص علماء اسلام شده بلکه در واقع بشرع محمدی صلیاللهعلیهوآله گردیده و ناموس شریعت هتک شده است.
اکنون جمیع هیئات علماء مذهب بلکه تمام مسلمین اثنیعشریه جبر این توهین را بوجه کامل از حضور اقدس همیونی خواستگارند که امر و مقرر شود مقصد حضرات علماء مهاجرین را انجاح کرده و دلجویی از ایشان نموده و با احترام بوطن مألوف معاودت دهند و خصوص دعاگویان تبریز در دولتخواهی خاص که از سابق مشهود خاطر دریا مقاطر است جسارت میکنیم که قبول استدعا و ارجاع مهاجرین مقضیالمرام عاجلاً لازم است و بوعد و قول اصلاح و اسکات عامه ممکن نیست مترقب است بلوای محیطی باشد که رشته از دست دعاگویان رفته و بحکم ضرورت و الجاء اقداماتی شود که باعث روسیاهی دعاگویان گردد.
پاسخ تلگراف از شاه
ولیعهد
بجانبان مستطابان حاجی میرزا حسن آقای مجتهد و آقای امامجمعه و آقای حاج میرزا محسنآقا و آقای میرزا صادق آقای مجتهد و آقای ثقةالاسلام التفات ما را برسانید و از طرف ما بگویید که مراحم ملوکانه همیشه شامل طبقات مردم خاصه بعلمای اعلام و مخصوصاً بعلمای آذربایجان بوده و خواهد بود همگی دعاگوی دولت و ملت و طرف توجهی ملوکانهی ما هستند و نسبت بهمه التفات داریم و همین است که بشفاعت و توسط شما استدعای علمای آذربایجان را در معاودت علمای طهران قبول فرموده مشیرالدوله وزیر امور خارجه را برای معاودت دادن آنها روانه کردیم بزودی علمای طهران شرفیاب میشوند و عرایض حقهی آنها را هم که مبنی بر صلاح دولت و ملت باشد قبول خواهیم فرمود.
تلگراف ولیعهد بشاه
بتوسط حضرت والا شاهزاده اتابک اعظم ـ بخاک پای اقدس اعلی ارواحنا فداه تصدق خاک پای اقدس همایونت شوم ـ در خاک پای مملکت آرای همایونی تا حال محقق و مشهود شده است که این غلام خانهزاد از اول عمر از وظیفهی جاننثاری و استرضای خاطر آفتاب مظاهر تقاعد و غفلت نداشته و اگر تصور آن را میکرد که عرایض علمای اعلام خدای نخواسته متضمن خلاف مصلحت و مضر بحال دولت است ابداً اسمی از آنها در خاک پای معدلت پیرا نمیبرد. در این حادثه بقدر امکان نگذاشته است که علمای آذربایجان از طرف قرینالشرف همایونی مأیوسی حاصل بکنند امروز هم که بتلگرافخانه حاضر شده محض آنست که شخصاً از علمای مهاجر دارالخلافه شفاعت نماید در کمال عجز و ضراعت بعرض جسارت مینمایم که قاطبهی رعایای ایران ودایع الهی و بمنزلهی اولاد اعلیحضرت اقدس ظلاللهی هستند حفظ شئونات اهل اسلام هم از فرایض ذمهی سلطنت است معهذا هرگاه در این موقع از طرف قرینالشرف همایونی از مامضی صرفنظر شود و در مقام تسلیه و ترضیه و اعادهی محترمانهی آنها برآیند مزید شکوه دولت و قوت اسلام و افتخار این غلام خانهزاد در بینالدول خواهد شد رعیت که بمنزلهی اولاد سلطان است بواسطهی خبط و خطایی مستحق قهر و سیاست شدن با رحمت و نصفت کامله سزاوار نیست امیدوارم این شفاعت صادقانهی چاکرِ جاننثار بعز انجاح مقرون افتد.
7 شهر جمادیالثانیهی 1324
👇
پ28ـ پیکرهی 28 نشان میدهد چادر شاگردان دارالفنون را در بستنشینی
Читать полностью…
پیداست که خواست بهبهانی از یاوری و همراهی که از سفیر انگلیس درمیخواسته جز این نبوده که سفیر میانهی ایشان با شاه میانجی باشد و پیامهای آنان را بخود شاه رساند ، چنانکه در زمان بودن در عبدالعظیم ، این درخواست را از سفیر عثمانی کرده بودند ، و راز کار اینست که مظفرالدینشاه خود خواهان قانون و مجلس میبود ، ولی عینالدوله و وزیران دیگر ببهانهی اینکه «یکی از همسایگان نیرومند ما با مشروطه دشمن است و با تودهی خود بر سر آن در کشاکش میباشد و این از سیاست دور است که ما در ایران مشروطه بدهیم» ، جلو شاه را گرفته و او را خاموش میگردانیدند. نیز باو میگفتند : «ما اگر امروز مشروطه دهیم فردا هم جمهوری خواهند و شاه را از میان بردارند». با این بهانهها شاهِ ناتوان را ترسانیده و از اینسو نمیگزاردند پیشامدها بگوش او برسد و تا میتوانستند جلو میگرفتند.
خواست بهبهانی این بود که سفیر انگلیس درمیان ایشان و شاه میانجی باشد ، و باو دل داده و از ترس بیرون آورد. این گمان هرگز نمیرود که بهبهانی یا طباطبایی بپناهیدن مردم بسفارتخانه خرسندی دادهاند و یا چنین گفتگویی در بودن ایشان میرفته. چه ما خود دیدیم که آنان با چه سختیها و بیمها روبرو بودند ، و با اینهمه از مسجد بیرون نیامدند ، و سرانجام که ناگزیر شدند ، روانهی قم گردیدند. آن رفتار دلیرانه و جانبازانهی آنان کجا و خرسندی بپناهیدن مردم بسفارتخانهی یک دولت بیگانه کجا؟!
این اندیشه از خامان سر زد ، و نخست جز کسان اندکی آن را نمیخواستند ، ولی کمکم اندیشه بزرگ گردید و همه بآن آهنگ افتادند و نااندیشیده بکاری برخاستند ، و کسی چه داند که فریبندگانی درمیان نبوده و چنین نخواستهاند که در این هنگام که در سایهی کوششهای بخردانه و مردانهی یک سال و نیم دو سید و همدستان ایشان ، زمینه برای دیگر شدن «حکومت» ایران و روان گردیدن قانون در آن آماده گردیده بوده ، و دیر یا زود چنین کاری خواستی انجام گرفت ، تنها نام آن دو درمیان نباشد؟!.
هرچه هست دو روز پس از رفتن علماء به قم ، کسانی به قُلهَک رفته و از کارکنان سفارت پرسیدند : اگر ما بسفارتخانه پناهیم راه داده خواهد شد یا نه؟.. سفارتیان باآنکه پاسخ دادند : «راه داده نخواهد شد» ، بسیار سخت نگرفتند. اینبود پسین پنجشنبه بیستوهفتم تیرماه (بیستوششم جمادیالاولی) نخست پنجاه تن کمابیش از بازرگانان و طلبهها ، بسرای سفارت در شهر ، رفته و در آنجا نشیمن گزیدند.
فردا کسان دیگری نیز آمدند ، و مردم چون دیدند جلوگیری نمیشود رو آوردند. هر گروهی از پیشهوران برای خود چادر دیگری در حیاط سفارت افراشتند ، و از بازار دیگهای دستهدار بزرگی (قازان) آورده و آشپزخانه درست کردند ، شگفت اینجاست که دولت بجلوگیری برنخاست. دولتی که مسجد را گرد فرومیگرفت و آن سختیها را مینمود ، در اینجا آن نکرد که سربازانی را در پیرامون سفارت بگمارد و از رفتن مردم بآنجا جلو گیرد. این است معنی فرمانروایی خودکامهی بیخردانه.
روز دوشنبه سیویکم تیر شمارهشان تا 858 تن میبود ، ولی سه روز دیگر تا پنجهزار رسید ، و چهار روز دیگر تا سیزدههزار بالا رفت و بازارها بیکباره بسته گردید. در نامهای دیدم مینویسد : «قریب پانصد خیمه بلکه بیشتر زده شده تمام اصناف حتی پینهدوز و گردوفروش و کاسهبندزن که اضعف اصنافند در آنجا خیمه زدهاند ...»
چیزی که درخور خرسندیست آنست که همه بآرامش و سامان رفتار میکردند ، چنانکه خود انگلیسیان ستایش نوشتهاند. در کتاب آبی مینویسد : «رفتارشان بسیار ستوده و بسامان میبود ، و این نیکی رفتار و بسامانی کارها درمیان خودشان ، نتیجهی بیداری سرانشان میبود که بکسانی که گمان آشوبتلبی میرفت بمیان خود راه نداده بودند». بآنهمه گروه انبوه شام و ناهار میدادند بیآنکه نابسامانی رخ دهد و یا گفتگو و رنجش بمیان آید. بیش از ده دیگ بزرگ را بکار گزارده یک بار آبگوشت ، و یک بار پلو و خورش میپختند و در سینیهای بزرگ بچادرها میفرستادند. دررفت را خود بازرگانان و پیشهوران از کیسهی خود میدادند ، و در اینجا هم حاجی محمدتقی سررشتهدار میبود.
🌸