انجمنهای مخفی در سراسر ایران انقلاب مشروطه را زیر شعار «عدالت، حریت، مساوات» رهبری کرده بودند. اما «مجلس شورای ملی» به قدرت رسیده بود که اکثر نمایندهها از تهران یعنی ۶۰ از ۱۵۶ کرسی و از «طبقات» مرتجعی تشکیل شده بود که اساساً علیه آنها قیام صورت گرفته بود، مانند: «شاهزادگان»، «اعیان و اشراف» و «علما و طلاب». در یکی از شبنامههای آزادیخواهان میخوانید:
«رعیت انقلاب کرد تا نمایندگان رعایا به مجلس بروند و نه غاصبین مال ملت. به خیالتان مردم نمیدانند وثوقالدولهها چقدر مال از مردم صرف کردهاند و امروز وکیل مشروطه شدهاند؟ این نمایندگان هماناناند که مردم علیهشان برخاستند… سبحان الله ما وکیل انتخاب کردیم که در مجلس شورا حقوق مغضوبه ما را از دست ظالمین بیرحم بازستاند. هیچ وقت احتمال نمیدادیم که وکیل بتواند حقوق حقهما را به ظالمان ببخشد … اگر پیشتر بدون سند حقوق ما را میبردند، حالا با سند میبرند که وکلای مجلس چنین رای دادهاند.»
بهمن ۱۲۸۷، حدود یک سال پیش از واقعه پارک اتابک انجمن شورایی و ایالتی تبریز یک «کمیته نجات» برپا کرده بود که ستارخان ریاست عملیات آن را به دوش میکشید. شعار نظامی آنها این سرود بود:«یا شاسون دولت مشروطه میز هرآن یاشاسون، یا شاسون مشق الین ملت ایران یاشاسون». این نیرو به همراه نیروهای نظامی انجمنهای شهرهای دیگر پس از به توپ بستن مجلس توسط شاه توانستند دوباره پایتخت را در تیرماه ۱۲۸۸ آزاد کنند.
از پس از پایان انتخابات ۱۲۸۵، مجلس ملی صحبت از برچیدن انجمنهای ملی سراسر شهرهای ایران را میکرد و تصمیم بر آن داشت تا کنترل امور را از دست آنها خارج و به دست خود گیرد. استثناً در این یک مورد قوای روسیه و بریتانیا نیز با هم یکزبان بودند. اما به دلیل ماجراهای به توپ بسته شدن مجلس این کار به تعویق افتاد و قانون خلع سلاح در ۱۲۸۹، برای خنثی کردن قوای نظامی انجمنها به تصویب رسید.
برای خلع سلاح کردن ستارخان، ابتدا یپرم خان، همرزم قدیمی او را فرستاندند تا او و یارانش را در پارک اتابک اقامت دهند. سپس مذاکرات آغاز شد اما چون به نتیجه نرسید، نیروهای دولتی به سمت پارک تیراندازی کردند که موجب کشته شدن حدود ۳۰۰ نفر و زخمی شدن تعداد کثیری شد. ستارخان نیز راه رفتن یک پایش را از دست داد.
در عکس ستارخان را در بستر و باقرخان را در کنارش میبینید، برای مطالعه بیشتر میتوانید به «انجمنهای شورائی در انقلاب مشروطه» از هما ناطق و «تاریخ ۱۸ ساله آذربایجان» از احمد کسروی رجوع کنید.
@TarTaKar
ملوانان به نبود دموکراسی، سرکوب گروههای آنارشیست و سوسیالیست و طرفداران کمونیسم جنگی* اعتراض داشتند. درنتیجه گردهمایی ۱۵هزار نفر از دژها و کشتیهای مختلف، مطالباتی مبنی بر انتخابات فوری جدید برای شوراها با رأی مخفی، آزادی بیان و مطبوعات برای تمام گروههای چپگرا، آزادی برگزاری گردهمایی برای اتحادیههای کارگری و سازمانهای دهقانی، الغای عوامل سیاسی بلشویک در ارتش و نیروی دریایی، عقبنشینی فوری از همهی جوخههای مصادرهی غلات، و استقرار مجدد بازار آزاد برای دهقانان اعلام کرد.
در پاسخ به برنامه رادیو مسکو که ملوانان را «حامیان مرتجع ارتش سفید» می خواند، ملوانان اعلامیهی ذیل را منتشر کردند: «رفقای کارگر، سربازان و ملوانان سرخ. ما حامی قدرت شوراها و نه قدرت احزاب هستیم. ما حامی همهی زحمتکشان هستیم. رفقا، شما دارید گمراه میشوید. در کرونشتات همهی قدرت برای ملوانان انقلابی و کارگران و سربازان سرخ است و برخلاف ادعای رادیو مسکو قدرت آن در دست ارتش سفید به رهبری ژنرال کُزلوفسکی نیست».
در ۶ مارس، لئون تروتسکی که پیشتر ملوانان کرونشتات را به دلیل نقش کلیدیشان در انقلاب اکتبر «افتخار و شکوه انقلاب» توصیف کرده بود، اعلام کرد: «من به تمام آنانی که علیه میهن سوسیالیست برخواستهاند دستور میدهم که فورا سلاحهای خود را زمین بگذارند. آنان که مقاومت کنند خلع سلاح خواهند شد و تسلیم فرماندهی عالی روسیه خواهند شد. کمیسارهای بازداشتی و دیگر نمایندگان حکومت باید فورا آزاد شوند. تنها کسانی که بیقید و شرط تسلیم شوند میتوانند روی شفقت جمهوری شوروی حساب کنند».
تروتسکی سپس در ۱۶ مارس به ارتش سرخ دستور داد تا به ملوانان کرونشتات حمله کنند. بر اساس یک گزارش رسمی، بعضی اعضای ارتش سرخ از حمله به ناوگان کرونشتات اجتناب کردند. با وجود شکستهای ارتش سرخ در نبردهای اولیه، در نهایت آنها با کشتن و اعدام صدها نفر این جنبش را در ۱۸ مارس سرکوب کردند.
پاسخ حزب بلشوویک مناقشهبرانگیز و باعث سرخوردگی تعدادی از حامیانشان از جمله اما گلدمن شد. در حالی که جنبش سرکوب شد و مطالبات سیاسی آن برآورده نشدند، سیاستهای نوین اقتصادی (نپ)** جایگزین کمونیسم جنگی شد.
*کمونیسم جنگی، War Communism یا Military Communism: نام نظام اقتصادی و سیاسی که در جریان جنگ داخلی از ۱۹۱۸ تا ۱۹۲۱ در شوروی حاکم بود و شامل سیاستهایی میشد که در شرایط جنگ داخلی مانع از ادامه مکانیسمها و روابط اقتصادی معمول بود تا برای شهرها و ارتش، غذا و اسلحه مورد نیاز فراهم شود.
** سیاستهای نوین اقتصادی یا New Economic Policy: طرح اقتصادی که در دهمین کنگره حزب در مارس ۱۹۲۱ تصویب شد. اجرای این طرح مستلزم اتخاذ روشهای جدید شامل امتیازاتی برای اصلاحگران و با هدف از بین بردن هرج و مرج اقتصادی ناشی از انقلاب و تقویت سرمایههای کوچک بود.
@TarTaKar
پدر فریبرز دکتر آزمایشگاهی در تهران و یکی از خانهای منطقه بوئینزهرا بود. تجربههای کودکی و مشاهده وضعیتهای متفاوت زندگی در فقر و رفاه، باعث نخستین جرقههای تفکر و پرسش او درباره نابرابریهای اجتماعی بود.
او در مقاله «درسی از قصهٔ بوق حمام» در این باره مینویسد: «از این اختلاف پتانسیل اجتماعی، ناخواسته، نیرویی زیادی ذخیره میکردم تا نوبت به پاسخ فراخوانهای سیاسی زمانهام برسد.»
فریبرز رئیسدانا که تا آخرین روزهای عمرش به فعالیت در جهت دموکراسی و عدالت اجتماعی و مخالفت با سیاستهای اقتصادی نئولیبرال ادامه داد، نگارنده مقالات و کتابهای بسیاری از جمله «رویکرد و روش در اقتصاد» و «اقتصاد سیاسی توسعه» بود.
@TarTaKar
جنتی عطایی سراینده ترانه «جنگل» در مصاحبهای میگوید: «این ترانه در رابطه با سیاهکل سروده شده. در آن دوره در تهران پوستر چاپ شده بود و دنبال چریکها میگشتند. بعد ماجرای تعقیبشان تو جنگل و تیراندازیهایی که پیشآمد و این موضوع که میگفتند بخشی از روستاییهای آنجا هم کمک کرده بودند به پلیس، برای دستگیری چریکها و آنها هم البته اذیت و آزاری به روستاییها نرسانده بودند. تمام این موضوعات و خبرها در من غلیان کرد و آن ترانه را نوشتم.»
به گفتهٔ جنتی عطایی، استفاده از ترانههای سیاسی به عنوان موسیقی فیلم حربهای بود که در آن زمان برای فرار از سانسور دولتی به کار میبردند: «ما آن زمان برای فرار از مسئلهٔ تصویب سانسور مفری پیدا کرده بودیم که سینما بود. چون در سینما سناریو را یک اداره میدید و تصویب میکرد و فیلمش را هم یک ادارهٔ دیگر، و کسی توجهی به موسیقیاش نداشت. تا که گندش درآمد و جلوی آن کار را هم گرفتند! بنابراین چند تا ترانه را من و همکارانم توانستیم به این طریق از زیر تیغ سانسور فرار بدهیم.»
@TarTaKar
او در بخشی از رنجنامهاش از زندان نوشته است: «گفتند اگر حرف نزنی مادرت را میآوریم اینجا. گفتم آخر چه باید بکنم؟ گفتند این اسلحه را گردن بگیر. گفتم آخر بدبخت میشوم زندگیام خراب میشود. بعد گفتند دوست دخترت را میآوریم اینجا ترتیبش را میدهیم (تجاوز). گریه کردم و به شدت شکنجه روحی شدم. نزدیک به ۵۰ روز در سلول انفرادی بند دو الف اطلاعات سپاه بودم. بعد از آن ۱۵ روز نیز بند عمومی بودم. در تمام این مدت تنها یکبار توانستم با خانوادهام تماس بگیرم و از لحاظ روحی در وضعیت بدی بودم. بعد از آن نیز به زندان تهران بزرگ منتقل شدم. اینجا روزهایم به سختی میگذرد. با فکر به مادری که قلبی مریض دارد و به تازگی عمل کرده و به کبد چرب نیز مبتلا شده است. جز من کسی کمکحال مادرم نیست. من از مادرم مراقبت میکردم پدرم نیز پای خود را از دست داده است و پیش از بازداشت من خرج خانواده را تامین میکردم. نمیدانم در در این چند ماه چه کسی از خانوادهام مراقبت کرده و به پدرم کمک میکند.
دلیل شرکت من در اعتراضات ۲۵ آبان ۹۸ افزایش قیمت بنزین و مواد غذایی بود و با توجه به وضعیت اقتصادی ایران، دچار بحران شده بودم. خرج روزمره من بیشتر از درآمدم بود. بیماری مادر و پدرم و سایر مشکلات باعث رنجم شد و من هم به عنوان یک معترض به این وضعیت به اعتراضات پیوستم. اما به دلیل اینکه قاضی عسگر جهانگیری بازپرس شعبه ۱ بازپرسی انقلاب بهارستان اتهامات سنگینی چون فعالیت تبلیغی علیه نظام جمهوری اسلامی و تخریب و تحریق اماکن عمومی و دولتی و اخلال در نظم عمومی به من وارد کرد و من هم اتهامات را قبول نداشته و قرار ۵۰ میلیون تومانی که بیش از توان اقتصادی من و خانوادهام بود، برایم صادر کرد از تاریخ ۲۹ آبان ۹۸ به صورت بلاتکلیف در زندان تهران بزرگ بسر میبرم. وضعیت مالی خانواده من مناسب نیست و مشکلات معیشتی باعث فروپاشی خانوادهام میشود. مادر مریضم با این وضعیت ممکن است جانش را از دست بدهد.»
@TarTaKar
معترضین ۲۶ درصد از دانشآموزان ثبتنامشده در شهر را تشکیل میدادند. آنها که نسبت به ۴۵ درصدی که در تجمع قبلی شرکت کرده بودند، کاهش قابل توجهای داشت و حاکی از مشارکت بیشتر دانشآموزان سیاهپوست بود، زیرا گروه پورتوریکو دست از حمایت خود کشیده بود. سخنرانان در خارج از تالار شهر، به عدم حمایت سازمانهای رسمی حقوق مدنی از جمله انجمن ملی پیشرفت افراد رنگین پوست و رهبری ملی کنگره برابری نژادی اشاره کردند.
هفتهی قبل از این تجمع، ۱۵ هزار پدر و مادر سفیدپوست ادعا کرده بودند که این شهر «بیش از حد» در ترویج برطرفسازی تبعیض نژادی پیش رفته است. این درحالی است که حتی تا به امروز مدارس در شهر نیویورک همچنان بیشترین تفکیک را در ایالات متحده دارند.
تصویر بالا مربوط به بایکوت پیشین در ۳ فوریه است.
@TarTaKar
پدر گلشیری کارگر بنا و سازندهی منارههای شرکت نفت بود. او اما کارش را با آموزگاری در روستاها شروع کرد و تا پایان عمر خود جلسات هفتگی داستان خوانی و نقد داستان تشکیل میداد که از جمله معروفترین آن میتوان به حلقه ادبی «جُنگ» اصفهان اشاره کرد، که با جریانات سنتگرای ادبی به مقابله میپرداخت.
گلیشری به همراه برخی دیگر از اعضای «انجمن ادبی صائب» در سال ۱۳۴۰ دستگیر شد و ۸ سال بعد معروفترین اثر خود با نام «شازده احتجاب» را نوشت. شخصیت اول داستان شاهزادهای است که هرچقدر تلاش میکند همچون اجدادش ظالم و تندخو باشد اما «عُرضه» و توانش را ندارد. از طرف دیگر اما گذشته خود را نفی نمیکند. به همین دلیل نیز همیشه از سوی اطرافیان به تمسخر گرفته شده و حتی همسرش هم او را دست میاندازد: «چرا این نیاکان، فقط به فکر مزاج مبارک، سردل مبارک، بواسیر مبارک هستند؟»
@TarTaKar
کریمپور از قلم شورانگیز خود از یک طرف برای نقد حکومت و از یک طرف برای شوریدن مردم استفاده میکرد و آنها را به پا خواستن برای احقاق حقوق خود دعوت میکرد. جان او چندین بار از سمت دربار تهدید شده بود که او نیز این تهدیدها را در «شورش» منتشر میکرد. در یکی از آنها دربار پهلوی با افتخار به قتل دیگر روزنامهنگاران چون محمد مسعود اشاره میکردند و به او هشدار میدادند که این بلای برای او نیز خواهد آمد که آخر نیز همین شد.
شفیعی کدکنی در کتاب «اگر مر گ داد است بیداد چیست؟» مرگ او را چنین نوشته است:«غروب روز ۲۳ اسفند ۱۳۳۲ در میدان پادگان لشگر دو زرهی که اسارتگاه دکتر مصدق، دکتر حسین فاطمی، کریمپور شیرازی و بقیه قربانیان کودتای ۲۸ مرداد۱۳۳۲ بود، مراسم چهارشنبه سوری شاهانه، که هم زمان با تولد رضاخان میرپنج شده بود با شرکت اشرف پهلوی (پرنسس مرگ) و علیرضا پهلوی (که مثل خواهرش اشرف در قساوت قلب مشهور بود) انجام گرفت.
اینان کریمپور را از زندان بیرون کشیدند، به دستور اشرف پیکرش را آلوده به نفت کردند مدتی او را به توهین و تمسخر گرفتند. پالانی بر کول وی نهادند و دستور دادند با چهاردست و پا راه برود. با افروختن آتش، جشن منحوسشان را آغاز کردند. زندانی به هر سو می دوید و فریاد می زد شعلهء آتش همه بدن او را فرا گرفته بود و تماشاگران قهقهه سر داده بودند.»
@TarTaKar
در این روز کمونیست آلمانی کارل مارکس در سن ۶۴ سالگی در لندن درگذشت. او پس از اخراج شدن از آلمان به بریتانیا رفت و در پاریس هم دستگیر و حبس شده بود که توانست فرار کند.
نشریه های منچستر کوریر* و لنکشایر جنرال ادورتایزر** گزارش کردند که در مراسم خاکسپاری او، دوست و همکار مادام العمرش انگلس، مارکس را این گونه توصیف کرد: «او مردی بود که در اروپا بیش از همه مورد نفرت و افترا بود و اگرچه کارش را به پایان نرساند ولی در دوره زندگی خودش شاهد بود که نظراتش از سمت میلیون ها نفر در هر دو نیمکره با اقبال مواجه شد.»
*Manchester Courier
** Lancashire General Advertiser
@TarTaKar
از ۱۶ سالگی که انیشتین برای نرفتن به خدمت سربازی از آلمان به سوئيس مهاجرت کرد، در کافه «اودون» پاتوق رادیکالهای روس رفت و آمد داشت. اولین فعالیت علنی سیاسی او زمانی بود که با بیانیهای که اکثر همکاران فیزیکدانش مانند ماکس پلانک در دفاع از جنگ جهانی اول و نقش آلمان در آن نوشته بودند به نام «مانیفست دنیای متمدن» با دادن نامهای سرگشاده علیه آن موضع گرفت. آنها جنگ افروزی آلمان را دفاعی مشروع از تهاجم روسها، مغولها و سیاهان به نژاد سفید دانسته بودند که تنها انیشتین و دو فیزیکدان دیگر به مخالفت با این مانیفست پرداختند و آن را «شرم آور» و «متحیر کننده» خواندند.
پس از جنگ و در حال و هوای انقلاب نوامبر، انیشتین در کلاسش را به دانشجویان بست با این یادداشت که: «کلاس تعطیل است، انقلاب کنید!». پس از شکست انقلاب و قدرت گرفتن نازیها در ۱۹۳۳، انیشتین به پرینستون رفت و در آنجا نیز به فعالیتهایش علیه جنگ، سلاحهای هستهای و سانسور «مککارتیسم» آمریکا، در حلقه معروف به «مانتلی ریو» ادامه داد.
او در مقالهاش به نام «چرا سوسیالیسم؟» مینویسد:«سرمايه تمايل به تمرکز در دستهای کمتر و کمتری دارد و اين بخشاً بدليل رقابت ميان سرمايهداران و بخشاً بدليل پيشرفت در تکنولوژی و تقسيم کار است. تکنولوژی و تشديد در تقسيم کار واحدهای بزرگتر اقتصادی را درعوض واحدهای کوچکتر تشويق میکند. نتيجه اين روند يک اليگارشی متشکل از سرمايهداران است که قدرت عظيم آن را نمیتوان بطور موثر حتی توسط ساختارهای دموکراتيک جامعه کنترل و به آن رسيدگی کرد. اين را از آنجا ميگويم که اعضای ساختارهای قانونگزار توسط احزاب سياسی برگزيده میشوند و اين احزاب، بنوبه خود، عمدتاً ،از جهت مالی يا جهات ديگر، تحت تاثير و نفوذ سرمايهداران هستند، که در واقع، رای دهندگان را از قانونگزار جدا میکنند. نتيجه اين است که نمايندگان مردم به اندازه کافی از منافع گروههای درون جامعه پشتيبانی نمیکنند. علاوه براين، در شرايط موجود، آشکار است که سرمايه داران بطور مستقيم یا غيرمستقيم منابع اطلاعات (مطبوعات، راديو، آموزش) را کنترل میکنند. پس برای شهروندان جوامع کنونی بسيار مشکل، یا حتی غيرممکن است، که به نتايج عينی رسيده و از حقوق سياسیشان هوشمندانه استفاده کند.
من اطمينان دارم که تنها يک راه برای از ميان برداشتن اين کژیهای ريشهدار وجود دارد و آن هم برقراری يک اقتصاد سوسياليستی است، همراه با سيستم آموزشی که متمايل به هدفهای اجتماعی باشد. در چنين اقتصادی، ابزار توليد بدست خود جامعه است که با برنامه ريزی مورد استفاده قرار میگيرد. اقتصاد با برنامه، که توليد را بر اساس نيازهای جامعه تنظيم ميکند، کار را ميان تمام آنان که قادر به انجامش باشند تقسيم میکند و برای همه امکان معيشت را مهيا ميکند. سيستم آموزشی، همراه با رشد تواناييهای درونی هر فرد، ميکوشد که در او احساس مسئوليت نسبت به همنوعش را جايگزين تجليل از قدرت و موفقيت ( که درجامعهً کنونی شاهدش هستيم) کند. با وجود اين، بايد بخاطر داشت که صرف اقتصاد برنامه ريزی شده سوسياليسم نيست. چنين اقتصادی میتواند با بردگی هم همراه باشد. دستيابی به سوسياليسم نيازمند حل چندين معضل بسيار دشواری است: با توجه به افزايش درجه تمرکز قدرت سياسی و اقتصادی، چگونه ميتوان از قدرت همه جانبه بوروکراسی جلوگيری کرد؟ چگونه می توان از حقوق فردی حفاظت کرد و بدين وسيله سنگ موازنه دموکراتيک را در برابر قدرت بوروکراسی تامين نمود؟»
@TarTaKar
مریم فیروز که در دربار قاجار و در خانواده فرمانفرما به دنیا آمده بود به زندگی اشرافی پشت کرد تا در راستای منافع طبقه کارگر قدم بردارد. به همین دلیل نیز لقب «شاهزاده سرخ» را روزنامه فرانسوی لوموند به او داده بود. در حالی که بیشتر توجهها به شخصیت فردی و حزبی او بوده است اما توجه اصلی فعالیتهای خود او معطوف به ستم خانوادگی: مانند ازدواج ترتیب داده شده توسط والدین، چند همسری، حق طلاق، قانون ارث و شهادت قضایی زنان و همچنین محرومیتهای اجتماعی و اقتصادی مانند: فقدان فرصتهای تحصیلی یکسان، عدم دسترسی همگانی به مهدکودک، کودک کاری، ممنوعیت کار شبانه زنان، نابرابری دستمزدی بود.
او در کتاب خود به نام «ارتش عظیم زنان به میدان میآید» مینوسید:«تعداد کمی از زنان سر سپرده و شناختهشده دستگاه حاکمه ایران نشستهاند و همه اینها نیز وابسته به یک طبقه هستند. هر چند سال یکبار یک زن را هم به نام ویز و معاون وزیر معرفی مینمایند که باز هم از همان قماش و طبقه هستند و اخیرا نیز همسران استانداران را به عنوان مشاور آنها منصوب میکنند. … آیا این زنها از نقطه نظر معلومات، سابقه و تجربه میتوانند از عهده کاری که با زندگی مردم سروکار دارد برآیند؟ تنها زن استاندار بودن همه معلومات را با خود ارمغان میآورد.»
«صحبت از زنان کارگر و خواهرانشان از قشر متوسط میشود و امروز تصمیم گرفته شده است که میان آنها یگانگی ایجاد شود: این کلمه یگانگی چه معنی دارد مگر آنها با هم خصومت داشتند و در برابر یکدیگر صف آرایی کرده بودند؟ این یگانگی بر روی چه پایهای است و چگونه به دست خواهد آمد؟ آیا زنهای قشر متوسط را هم میخواهند از بیچارگی به زاغهها و گودالها بفرستند و یا به زندگی زنان کارگر بهبودی نسبی ببخشند؟!»
«… آن تغییر اجتماعی عمیقی که باید رخ دهد تا زن چه کارگر و چه از قشر متوسط، چه دهقان و چه کارمند یا به زبان دیگر اکثریت زنان ایران به حقوق واقعی خود برسند در دست اینان [رهبران سازمان زنان] نیست بلکه در دست خودشان است و همانگونه که ملل مختلف در کشورهای دیگر نشان دادهاند تنها با مبارزه میتوان این حق را به دست آورد و هرگز حق را توی سینی جای ندادند و به روی آن ترمه نیانداختهاند تا به کسی تقدیم شود.»
@TarTaKar
پس از فرمان کودتای راستگرایان به رهبری ولفگانگ کاپ، والتر فون لووتویتس و حمایت آدولف هیتلر (که هنوز به شناخته شده نبود) علیه جمهوری وایمار و فراخوان #اعتصاب_عمومی حزب سوسیال دموکرات، کارگران شهر زامردا شورای شهر را تشکیل دادند تا کنترل امور را بدست گیرند.
اکثر کارگران عضو اتحادیه آنارکوسندیکالیستی کارگران آزاد به نام «فود»* بودند. آنها کمیته اجرایی ۴۰ نفرهای را از کارگران تاسیس، نیروهای انتظامی حکومتی را خلع سلاح، شهردار ارتجاعی شهر را دستگیر و نیروهای چریکی شهری را سازماندهی کردند.
کودتا کاپ در ۱۷ مارس شکست خورد و دولت سوسیال دموکرات در ۲۰ مارس دستور توقف اعتصاب عمومی را صادر کرد. همچنین پس از توافقات پشت پرده اتحادیههای کارگری، حزب کمونیست و سوسیال دموکرات مستقل از فرمان توقف اعتصاب عمومی در ۲۲ مارس حمایت کردند.
با این حال اما شورای شهر زامردا حاضر به پس دادن حوزه کنترل خود به دولت نشد. طنز تلخ ماجرا آنجاست که همان سربازانی که در حدود ۱ ماه پیش با کودتا در تلاش برای براندازی دولت بودند با دستور همین دولت در ۲۴ مارس به شهر زامردا لشکر کشیدند و با کشتن ۲۴ کارگر و بازداشت ۱۸۰ نفر، شورا را سرکوب و کنترل شهر را بازپس گرفتند.
Free Worker's Union of Germany
Freie Arbeiter Union Deutschlands
FAUD
@TarTaKar
کارخانه نساجی در آن زمان بسیار پر سود گشته بود ولی در ازای این سود کلان به دلیل مهاجرت مردم از کشورها و مناطق دیگر میتوانست دستمزد بسیار ناچیزی را پرداخت کند. به علاوه به این دلیل که مهاجرین مدارک حقوقی لازم را نداشتند کارخانه توانسته بود که با شرایط بسیار نامطلوب و خطرناک زنان و کودکان را استخدام کند. به نحوی که کودکان و زنان بیش از نصف کارگران را تشکیل میدادند و حدود یک سوم کارگران تا قبل از سن ۲۵ سالگی جان خود را در کار از دست داده بودند.
اول ماه ژانویه قانون جدیدی در آمریکا به عمل آمد که ۲ ساعت از ۵۶ ساعت کار در هفته، یعنی ۸ ساعت کار در روز بدون تعطیلی، کاهش داد. کارخانه برای آنکه سود خود را ثابت نگهدارد در پاسخ دستمزد کارگران را کاهش داد. وقتی که کارگران از کاهش دستمزد خود خبردار شدند، بیش از ۲۵۰۰ کارگر دست به اعتصاب زدند.
نیروهای سرکوب دولتی و خصوصی کارخانه برای شکستن اعتصاب با باتوم، تفنگ و سنگ به جان کارگران افتاد و بسیاری از آنها را بازداشت کردند. همزمان سه نفر از سازماندهان کارگران صنعتی جهان با نامهای ژوزف اتور، آرتورو جیوانتی و الیزابت گورلی به ماساچوست آمدند تا کارگران را برای اعتصاب آماده و با دادن تجهیزات لازم از آنها پشتیبانی کنند. آنها کمیتههای اعتصاب متشکل از ۲ نماینده از هر اقلیت قومی مهاجرین تشکیل دهند.
به علاوه عکسهای اعتصاب که دیگر نام «نان و گل سرخ» را به خود گرفته بود بین نظر عمومی محبوب شده بود. که این امر نماینده کنگره را مجبور کرد که روی مالک کارخانه نساجی که تن به خواستهی کارگران بدهد. و نهایتاً بعد از دو ماه کارگران توانستند به تمامی خواستههای خود یعنی افزایش دستمزد و برابری دستمزدی برسند.
@TarTaKar
کورنلیوس کاستوریادیس* با ورود به فرانسه در دهه ۱۹۴۰ به عضویت حزب تروتسکیست درآمد و از نخستین منتقدان شوروی بود که استدلال میکرد نظام اتحاد جماهیر شوروی شکل دیگری از سرمایهداری دولتی و بوروکراتیک است. پس از جنگ جهانی دوم کاستوریادیس به همراه عدهای دیگر از انترناسیونال چهارم با فاصله گرفتن از تروتسکیسم، نشریه «سوسیالیسم یا بربریت» را بنیان گذاشت. این نشریه از نخستین نمونههای نقد ایدۀ حزب پیشگام از نظرگاه چپ به حساب میآید.
کاستوریادیس همچنین به عنوان روانکاو فعالیت میکرد و در دهه ۱۹۶۰ در مدرسه فرویدی پاریس با ژاک لکان همکار بود. او نشان داد که که تغییرات اجتماعی با گسستهای ریشهای همراه هستند و نمیتوان آنها را در قالب علت و معلولی یا هر پیوستگی دیگری تبیین کرد.
شاید مهمترین دستاورد او در تاریخ علوم اجتماعی توضیح واژه «خودآیینی» یا «Autonomy» باشد، تا جایی که عدهای او را «فیلسوف خودآیینی» میدانند. این واژه که از ریشه یونانی آمده، علاوه بر استقلال و خودمختاری به معنای قانونگذاری بر خود یا بنا نهادن خود نیز هست. افراد در یک جامعه خودآیین به نهادها احساس تعلق میکنند و قوانین آن را از آن خود میدانند، در حالیکه در جوامع «دگرآیین» جایگاه اقتدار بیرون از جامعه ایستاده است. خودآیینی در ادامه به شاخۀ مهمی از نظریهپردازان و فعالان مارکسیست منجر شد که منشا اصلی تمام تحولات جامعه را در قدرت و خودآیینی طبقه کارگر میدانستند.
Cornelius Castoriadis
@TarTaKar
کانارد آثار بسیاری از نویسندگان سیاه را، از جمله لنگستون هیوز (که بسیاری از اشعارش را احمد شاملو مانند «بگذارید این وطن دوباره وطن شود!» به فارسی سروده است) به چاپ رساند و به عنوان یک مبارز ضد فاشیست بیوقفه فعالیت میکرد.
او مقالات بیشماری درباره تجاوز ایتالیای فاشیستی به اتیوپی، کمک به پناهجویان جنگ داخلی اسپانیا و فعالیت فراوانی به عنوان مترجم برای جنبش مقاومت فرانسه در طول جنگ جهانی دوم نوشت.
@TarTaKar
#در_چنین_روزی ۲۹ اسفند ۱۲۸۸، همان مجلس ملی مشروطه که با فتح تهران توسط ستارخان از دست سلطنت نجات یافتهبود، در پارک اتابک روی نیروهای ستارخان اسلحه گشود و ۳۰۰ نفر را کشت تا انجمن شورایی و ایالتی تبریز را سرکوب کند. واقعه پارک اتابک شاهد مثالی بر لزوم تمرکززدایی و تکثرگرایی حکمرانی در ایران است.
@TarTaKar
#در_چنین_روزی ۱۸ مارس ۱۹۲۱، شورش ملوانان کرونشتات در جزیرهی کوتلین شوروی سرکوب شد. ملوانان کرونشتات که نقش مهمی در انقلاب بازی کرده بودند، از اینکه در تصمیمگیریها صدایشان منعکس نشده بود، سرخورده شده بودند.
@TarTaKar
#در_چنین_روزی ۲۶ اسفند ۱۳۹۸، فریبرز رئیس دانا، نویسنده و اقتصاددان مارکسیست درگذشت. او که دانش آموخته مدرسه اقتصاد لندن بود، در کنار پژوهش و تدریس اقتصاد به فعالیتهای ادبی، اجتماعی هم میپرداخت.
@TarTaKar
#در_چنین_روزی ۲۶ اسفند ۱۳۴۹، ۱۳ نفر از چریکهایی که در حمله به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل دستگیر شده بودند، تیرباران شدند.
@TarTaKar
#در_چنین_روزی ۲۶ اسفند ۱۳۹۸، ابوالفضل کریمی از معترضین بازداشتی آبان ۹۸ اعتصاب غذای خود را آغاز کرد.
@TarTaKar
#در_چنین_روزی ۱۶ مارس ۱۹۶۴، در حدود ۲۷۰ هزار دانشآموز مدارس نیویورک کلاسها را برای دومین راهپیمایی جمعی در اعتراض به تبعیض نژادی دو فاکتو در مدارس تحریم کردند.
@TarTaKar
#در_چنین_روزی ۲۵ اسفند ۱۳۱۶، هوشنگ گلشیری یکی از تاثیرگذارترین نویسندگان معاصر، از اعضای کانون نویسندگان ایران در اصفهان متولد شد. پیکان نقد او بیشتر به سوی خود روشنفکران بود.
«میخواهم اموالت را غَصب کنم. موافقی؟»
@TarTaKar
#در_چنین_روزی ۲۴ اسفند ۱۳۳۲، امیرمختار کریمپور شیرازی شاعر، روزنامهنگار و مدیر هفتهنامه «شورش» پس از مدتها شکنجه در زندان قصر پهلوی در آتش سوزانده شد.
«در صورتی که از مرگ سرخ بترسید، با روی سیاه و در برابر کاخهای سفید سر به فلک کشیده، از گرسنگی و بدبختی خواهید مرد.»
@TarTaKar
#در_چنین_روزی ۱۴ مارس ۱۸۸۳، فریدریش انگلس تلگرافی به آدولف سورگه فرستاد که در آن نوشته بود: «مارکس امروز درگذشت!».
@TarTaKar
#در_چنین_روزی ۱۴ مارس ۱۸۷۹، فیزیکدان و سوسیالیست انقلابی، آلبرت انیشتین در آلمان به دنیا آمد.
«قدرتمندترین نیرو کهکشان, بهره مرکب است.»
@TarTaKar
#در_چنین_روزی ۲۲ اسفند ۱۳۸۶، مریم فیروز فعال سوسیالیست و حقوق زنان در سن ۹۴ سالگی در گذشت. او اولین زن تاریخ ایران است که به دلیل فعالیت سیاسی در رژیم پهلوی به اعدام محکوم شد. او همچنین ۹ سال در سلول انفرادی جمهوری اسلامی و زیر شکنجه زندانی بود.
«رژیمی که از رفع نابرابری عاجز است، بر روی برابری در اعدام تاکید میورزد.»
@TarTaKar
#در_چنین_روزی ۱۳ مارس ۱۹۲۰، ساعاتی بعد از کودتای کاپ، اتحادیه کارگران آزاد آلمان با تشکیل شورایی مدیریت شهر زامردا را به دست گرفت. حدود ۱ ماه بعد، به طرز طنز آمیزی دولت سوسیال دموکرات با توصل به همان نیروهای کودتا، شورا را سرکوب کرد تا کنترل شهر را پس بگیرد.
@TarTaKar
#در_چنین_روزی ۱۲ مارس ۱۹۱۲، اعتصاب عظیم کارگران عمدتاً زن کارخانه نساجی لورنس ماساچوست به پیروزی رسید. و برای اولین بار شعار معروف «نان و گل سرخ» طنین انداز شد که مطالبهای برای محترم شمردن شرایط مادی، و روانی کارگران است.
@TarTaKar
#در_چنین_روزی ۱۱ مارس ۱۹۲۲، کورنلیوس کاستوریادیس فیلسوف، اقتصاددان و روانکاو یونانی به دنیا آمد.
«سنت انقلابی، همان زیر سوال بردن سنت است.»
@TarTaKar
#در_چنین_روزی ۱۰ مارس ۱۸۹۶، نانسی کانارد، نویسنده سوررئالیست، مدل، آنارشیست و مبارز آنتیفا، در لندن به دنیا آمد. او از خاندان مالکین کمپانی حمل و نقل کانارد بود که به دلیل رابطهاش با هنرمند جاز مشهور سیاهپوست هنری کرودر، از ارث محروم شد.
@TarTaKar