این زندانیان سیاسی کمتر از ۲۵ ماه پیش از اعدام به اتهام «ارتباط با گروهکهای ضدانقلاب» یا «اقدامات تروریستی» بازداشت شده بودند. اما هیچگاه آنها اتهامات خود را نپذیرفتند. فردای اعدام، خانوادههای آنها در دانشگاه تهران تحصنی را به همراه دانشجویان سامان دادند. همچنین در کردستان ایران، ترکیه و عراق راهپیمایی و اعتصابات محلی شکل گرفت.
ایرانیان خارج از کشور نیز در مقابل سفارتخانههای جمهوری اسلامی در آلمان، فرانسه، ایالات متحده، نروژ و بریتانیا نیز تظاهراتی برگزار کردند. سندیکاهای کارگری و فرهنگی فرانسه نیز اعدام زندانیان سیاسی را محکوم کردند.
در تکهای از پیام تلفنی فرزاد کمانگر از زندان اوین به نام «قوی باش رفیق» خطاب به معلمان زندانی آمده است:
«همبندی ، همدرد، سلام!
شما را به خوبی میشناسم. معلم، آموزگار، همسایهی ستارههای خاوران، همکلاسی دهها یار دبستانی که دفتر انشایشان پیوست پروندههایشان شد و معلم دانشآموزانی که مدرک جرمشان اندیشههای انسانیشان بود. شما را به خوبی میشناسم، همکاران صمد و خان علی هستید.
مرا هم که به یاد دارید…
منم ، بندی بند اوین. منم دانشآموز آرامِ پشت میز و نیمکتهای شکستهی روستاهای دورافتادهی کردستان که عاشق دیدن دریاست. منم به مانند خودتان راوی قصههای صمد اما در دل کوه شاهو. منم عاشق نقش ماهی سیاه کوچولو شدن. منم، همان رفیق اعدامیتان!»
@TarTaKar
به گفته ی برخی از ژورنالیستها، بسیاری از کارگران چینی از سمت کارگران سفیدپوست تهدید شده بودند، اما در هر حال اتحادیه به افزایش حقوق آنها کمک کرده بود و آنها هم مایل بودند در کنار اتحادیه بایستند.
بسیاری از این کارگران بعدها به اتحادیه انقلابی کارگران صنعتی جهان* پیوستند.
* revolutionary Industrial Workers of the World
@TarTaKar
در ۶ اردیبهشت ۱۳۳۳ یعنی ۹ ماه بعد از کودتا ۲۸ مرداد، وارطان سالاخانیان به همراه کوچک شوشتری در حالی که در حال جابهجایی روزنامه «رزم» از ارگان سازمان جوانان حزب توده بودند دستگیر میشوند. کوچک شوشتری ۶ روز و وارطان ۱۲ روز بعد زیر شکنجه جان خود را از دست میدهند. معروف است که او پس از مرگ شوشتری به بازجویان کُری خوانده بود که:«حالا خیالم راحت شد. من می دانم و نمی گویم. هر کاری می خواهید بکنید!».
مادر وارطان مراسم خاکسپاری او را چنین تشریح کرد:«جسد وارطان را هنگام دفن ديدم، او را از روی موهايش شناختم. اسکلتی بيش نبود. من بعد از آن نتوانستم به خودم بقبولانم که پسری چون وارطان که چهار شانه بود به اسکلت تبديل شده باشد.»
بهار، خنده زد و ارغوان شکفت
در خانه، زیر پنجره، گل داد یاس پیر
دست از گمان بدار
با مرگ نحس پنجه میفکن
بودن به از نبود شدن خاصه در بهار
وارطان سخن نگفت
سرافراز، دندان خشم بر جگر خسته بست و رفت
وارطان سخن بگو
مرغ سکوت، جوجه مرگی فجیع را در آشیان به بیضه نشستهست
وارطان سخن نگفت؛ چو خورشید
از تیرگی درآمد و در خون نشست و رفت
وارطان سخن نگفت
وارطان ستاره بود
یک دم در این ظلام درخشید و جست و رفت
وارطان سخن نگفت
وارطان بنفشه بود، گل داد و مژده داد
زمستان شکست و رفت
@TarTaKar
ابراهیم گوکچک* که در اعتراض به ممنوعیت کنسرتهای گروه موسیقی یوروم و فشارهایی که به اعضای آن وارد میشد دست به اعتصاب غذا زده بود، بعد از ۳۲۳ روز به اعتصابش پایان داد و به بیمارستان منتقل شد.
از اعضای دیگر این گروه که در اعتصاب غذا بودند، هلین بولک*** در ۳ آوریل و مصطفی کوچک**** در ۲۴ آوریل جان خود را از دست دادند. پس از آن فعالینی از سراسر جهان از ابراهیم کوگچک درخواست کردند تا به اعتصاب غذای خود پایان دهد.
در بخشی از بیانیه گروپ یوروم پس از مرگ ابراهیم آمده است: «مقاومت ما به پیروزی سیاسی دست یافته است. صدای مقاومت ما به کل جهان رسیده است. امیدوارم که شرایط برگزاری کنسرتهایمان به نتیجه مطلوبی برسد.»
*Ibrahim Gökçek
**Grup Yorum
***Helin Bölek
****Mustafa Koçak
@TarTaKar
این تنها یک نمونه از برنامههای فشرده همجنسگرا هراسی بود که تا امروز باقی است. آنها در باقی مطالبشان مرتباً از کلمات تحقیرآمیز برای اشاره به همجنسگرایان استفاده میکردند و از ایدز هم به عنوان طاعون خونی گیها نام میبردند و به اشتباه ادعا میکردند که «رابطه جنسی همجنسگرایان نمیتواند باعث ایدز شود»، همجنسگرایان را تروریست خطاب میکردند، از شوراهای محلی که علیه جامعه رنگینکمانی تبعیض قائل میشدند حمایت میکردند و داستانهای ساختگی زیادی درباره افرادسرشناس همجنسگرا مثل التون جان سر هم میکردند.
این روزنامه علاوه بر تقویت کردن گرایشهای عمومی متعصب، با گزارشهایش فشار زیادی بر دولت وارد میکرد. برای مثال در سال ۱۹۹۱ بازیگر و فعال حقوق رنگینکمانیها، ایان مک کلن** یا نخست وزیر محافظه کار جان میجر*** ملاقات کرد تا درباره حذف قوانینی مربوط به همجنسگرا هراسی صحبت کند که بسیاری از اعمال عاطفی و جنسی همجنسان را جرم انگاری میکردند. بعد از آن میجر نامهای به مک کلن نوشت و در آن ضمن تایید استدلالهای او اشاره کرد که مطمئن نیست این پیشنهادات کاملاً در برابر روزنامه سان مصون باشند.
* The Sun
** Ian McKellen
*** John Major
@TarTaKar
هیرشفلد کسی بود که اصطلاح «تراجنسی» را برای اولین بار به کار برد. این مؤسسه تعداد زیادی کارگر ترنس استخدام کرد و نخستین عمل جراحی تأیید جنسیت مدرن را در اختیار گذاشت.
چند روز پس از یورش، کتابهای کتابخانهی بزرگ انستیتو در حالی که جوزف گوبلز سخنرانی میکرد، در خیابانها سوزانده شد. پس از آن نازیها آزار و اذیت جمعیت رنگین کمانی را افزایش دادند، بسیاری از مردان همجنسگرا و به ویژه زنان ترنس دستگیر شدند و هزاران نفر را به اردوگاه کار اجباری فرستادند، برخی از آنها پس از «آزادسازی» مجبور به اتمام احکام خود به دست مقامات متفق شدند.
gender affirmation
@TarTaKar
بیشتر بازداشتیها عضو یک حلقه فكری بودند كه اطراف دكتر تقی ارانی و مجله دنیا گرد آمده بودند و البته خود را با این عدد نمیشناختند. بعد از ۱۶ ماه بازجویی، ۴۸ نفر از این ۵۳ نفر با اتهام مرام اشتراکی، از ۱۱ تا ۲۲ آبان سال ۱۳۱۷ محاکمه شدند. در کیفرخواستشان به تبلیغ ایدئولوژی «کمونیستی»، «سوسیالیستی»، «ماتریالیستی» و «ملحدانه» اشاره شده بود. از این میان ۳ نفر به تبعید، ۱۰ نفر به ۲ تا ۴ سال حبس، ۷ نفر به ۵ سال، ۸ نفر به ۶ تا ۸ سال و ۱۰ نفر به ۱۰ سال حبس محکوم شدند.
جمعی از این افراد بعد از آزاد شدن، بنیان گذاران حزب توده شدند. تقی ارانی نیز در بهمن ۱۳۱۸ در زندان درگذشت. بهداری زندان گزارش داد که او در اثر ابتلا به بیماری تیفوس، که از بیماری های شایع زندانهای رضاشاه بود، درگذشت درحالیکه بر اساس نوشتههای بزرگ علوی که خاطراتش را در کتاب «پنجاه و سه نفر» منتشر کرد، «یکی از دوستان نزدیک دکتر ارانی، طبیبی که با او از بچگی در فرنگستان معاشر و رفیق بود، نعش او را معاینه کرد و علایم مسمومیت را در جسد او تشخیص داد».
@TarTaKar
مارکس ژونالیست و کمونیست انقلابی و اقتصاددان، یکی از تأثیرگذارترین شخصیتهای تاریخ جهان است. او صدها میلیون نفر را با آثار خود تحت تأثیر قرار داد. «سرمایه» بیش از یک قرن هنوز یکی از قاطعترین نقدهای سرمایهداری است.
در حالی که ایدههای او توسط برخی بکار گرفته میشد تا رفتار سیاستمداران و احزابی که به نمایندگی از طبقه کارگر حرف میزدند را توجیه کند، مارکس صریحا اعلام کرد که دستآخر «رهایی طبقه کارگر باید با کار خود طبقه کارگر باشد.»
درست است که همسر او پیشنهای ثروتمند داشت اما مارکس و خانوادهاش بیشتر اوقات در فقری نکبتبار زندگی میکردند و چهار تا از بچههای آنها در کودکی مردند و چندی دیگر از بچههای او که تا دوران بلوغ جان سالم بدربردند، برای گرفتن حقشان مبارزین کمونیست شدند. همچون جِنی بزرگترین دختر او که قبل از مارکس مرد.
با وجود شرایط سخت و مصیبت باری که بیشتر اوقات گریبانگیر مارکس در زندگی شخصیش بود، او با خنده روده بر میشد. برای مثال دوست او و بیوگرافینویس، ویلهلم لیبکنشت خاطرهای از میخانه گردیهای او در غرب لندن به یاد دارد که وقتی در هنگام مستی از یک سری افراد انگلیسی انتقاد کردند مجبور به فرار شدند و مارکس و دوستانش با پرت کردن سنگ شروع به خرد کردن لامپهای خیابان کردند. تا جایی که پلیس آنها را گیرانداخت و مجبور شدند از کوچهها و خیابان فرار کنند.
مارکس مانیفست کمونیست را با فردریش انگلس نوشت. او در آنجا اشاره کرد که «تاریخ همه جوامع تاکنون، تاریخ مبارزه طبقاتی بودهاست» این چیزی است که امیدواریم بتوانیم در صفحه تاریخ طبقه کارگر نشان دهیم.
@TarTaKar
خواستههای بابی ساندز و دیگر اعتصابکنندگان خروج اشغالگران انگلیسی از قسمت شمالی ایرلند، پوشیدن لباس غیرزندانی، عدم کار اجباری، حق اجتماع آزاد زندانیان و مطالعه و آموزش، حق ملاقات هفتگی، داشتن نامه و بسته و حق دریافت حکم همانند دیگر زندانیان بود.
گزارش اصلی پزشکی قانونی مرگ او را «خودکشی» و ناشی از «گرسنگی خودتحمیلی» اعلام کرد که بعداً با اعتراض خانوادههای اعتصابکنندگان دلیل مرگ را به «گرسنگی» تغییر داد.
@TarTaKar
«اولین گرایش فکری من اندیشههای کسروی بود. اما قبل از آن کلاس ششم دبیرستان که بودم کتابی را توی صندوقی در خانهمان پیدا کردم که جلد چرمی داشت و من همیشه کنجکاو بودم که بدانم چه کتابی است. کتاب را باز کردم دیدم یک کتاب دعاست به زبان فارسی. اسمش را یادم نیست. کتاب از کتابهای خرافات مردم بود که مادرم زمانی که من مریض شده بودم از یک دعانویس خریده بود و مدتی به گردن من آویزان کرده بود. بعد هم که من خوب شده بودم توی صندوق مانده بود. من شروع کردم به خواندن این کتاب. توی کتاب نوشته بود که مثلا اگر تب کردید فلان دعا را بخوانید و از این قبیل چیزها. یادم هست که به این کتاب خیلی اعتقاد پیدا کرده بودم. بعد از مدرسه بازش میکردم و مینشستم میخوانم. حتی یک دورهای هم آن را با خودم به مدرسه میبردم.
بعد کتابهای کسروی را خواندم که یک مرتبه دریچهای به روی دنیایی جدید برایم باز کرد. برای اینکه دنیای من محدود میشد به کتابهای خرافاتی. دقیقاً نمیدانم آشنایی من با کتابهای کسروی چطور شروع شد. ولی یکی از منابعی که موثر بود شوهر خواهرم بود که ظاهراً آن وقتها از خوانندگان و پیروان کسروی بود و طبیعی است که نوشتههای کسروی توی دست و بالش بود و من استفاده میکردم. کتابهای کسروی که یادم هست آن موقع خواندم کتاب «خواهران و دختران ما»، «حافظ چه میگوید» یا «شیعه گری» بود که من وقتی میخواندم اصلاً به کلی دگرگون میشدم؛ به طوری که با شعر و شاعری و حافظ و سعدی به کلی مخالف شده بودم.
در واقع کسروی یکی از جریانات فرهنگی مهم بود که بعد از شهریور ۲۰ اتفاق افتاد و به خصوص در آبادان خیلی شایع شد و من هم به آن جذب شدم. کسروی جمعیتی تاسیس کرده بود به اسم آزادگان و تا چند سال بعد از شهریور ۲۰ شخص خیلی مهمی به شمار میآمد و عدهی زیادی از روشنفکران جذب اندیشههای او شده بودند. شاید در آبادان بیش از جاهای دیگر خواننده و پیرو داشت؛ چراکه تشکیلات هوادار کسروی در آبادان یک کلوب، کتابخانه و یک کتابفروشی را اداره میکرد که من هم به آنجا می رفتم.
یادم هست که آن موقع کاریکاتورهای بزرگ قدی میکشیدم و آنها را به دیوار کتابخانه یا کتابفروشی هواداران کسروی نصب میکردم. این جریانات مربوط به قبل از عضویت من در حزب توده بود. در واقع گرایش من به کسروی از زمان دبیرستان شروع شد که کتابهایش را می خواندیم و بحث می کردیم.
یک معلمی هم داشتیم به اسم آقای سرفراز که مذهبی بود و مخالف کسروی. او هم کتابهایی به ما میداد که بخوانیم و در واقع راهنمایی میکرد که مذهبی بشویم. از جمله یادم هست که کتابهایی از سید جمالالدین اسدآبادی به ما میداد. این باعث میشد که ما علاوه بر کتابهای کسروی مقداری هم افکار جماعت مذهبی را بخوانیم و اینها راهنمای خوبی برای شکلگیری گرایش فرهنگی و فکری ما بود. منتها اندیشه مذهبی تاثیری در ما نداشت و فقط بیشتر ما را وارد کشاکش های فکری میکرد و باعث میشد که از افکار دو طرف مطلع شویم.
خلاصه سه، چهار سال دچار کسروی شده بودم که تا یکی دو سال بعد از کشته شدن کسروی در ۱۳۲۴ ادامه داشت. و بعد در سال ۲۶-۲۷ گرایش تودهای پیدا کردم. عاملش هم کتابی بود که یک شخص کمونیست در نقد اندیشههای کسروی نوشته بود. کتاب کوچکی بود که وقتی خواندم به کلی مرا دگرگون کرد. نام نویسندهاش یادم نیست. خیلی جالب بود و نوعاً با نوشتههایی که بعداً دیدیم تودهای ها مینوشتند تفاوت داشت. تازه متوجه شدم که چقدر حرفهای کسروی بچهگانه است. حتی بعدها شنیدم که پرویز شهریاری که آن موقع جزو شاگردان کسروی بود و توی تشکیلات او کار میکرد وقتی این کتاب نقد منتشر شده بود از کسروی پرسیده بود راهنما، به کسروی می گفتند راهنما، راجع به کتاب فلانی چیزی نمینویسی؟ و کسروی در جواب گفت که حرف حساب جواب ندارد. به هر حال این کتاب نقد، مرا متحول کرد و باعث شد از دار و دستهی کسروی جدا بشوم و بروم دنبال حزب توده.»
@TarTaKar
سیلویا پانکهورست دختر فعال حق رای زنان امیلین پانکهورست بود و در زمانی که جنبش جریان اصلی زنان چرخش به راست داشت، از آن کناره گرفت و بر سازماندهی زنان طبقه کارگر متمرکز شد.
زمانی که اتحادیه سیاسی و اجتماعی زنان از متحدین در جنگ جهانی اول حمایت میکرد، او با جنگ مخالفت و از کمپینی برای مقابله با نام نویسی نیروهای ارتش پشتیبانی کرد. او سپس حامی انقلاب اکتبر شد و به این کشور رفت و با لنین دیدار کرد. اگرچه تصمیم لنین برای حمایت مالی از حزب کمونیست بریتانیای کبیر از نظر سیلویا پانکهورست دست راستی آمد.
طی سالهای بعد از نیروهای ضدفاشیست در جنگ داخلی اسپانیا حمایت کرد، به مهاجرین یهودی کمک رساند و به طور جدی در کمپینی علیه حمله ایتالیا به اتیوپی فعال بود. نیروهای اطلاعاتی برای دههها او را زیرنظر داشتند و حتی سال ۱۹۴۸ اطلاعات داخلی انگلیس گزینههایی را بررسی کرد که بتوانند به قول خودشان «جلوی خانم سیلویا پانکهورست مزاحم را بگیرند».
بعد از مرگ دوست و همراهش، به دعوت هایلی سلاسی به اتیوپی رفت و هنگام مرگش در سال ۱۹۶۰ دولت اتیوپی برایش تشییع جنازه برگزار کرد.
Estelle Sylvia Pankhurst
@TarTaKar
والدین آدری هپبورن*، یک بارونس و یک بانکدار، هر دو فاشیست بودند و شخصاً با هیتلر دیدار کرده بودند. پس از اینکه پدرش آنها را رها کرد، او و مادرش به هلند نقل مکان کردند و وقتی نازیها برادرش اتو ون لیمبورگ استیروم** را به تلافی اقداماتش در جبهه مقاومت اعدام کردند، دیدگاه مادرش تغییر کرد.
آدری از کودکی در رشته باله تحصیل کرده بود و در این دوره شروع به اجرای برنامههایی برای جمع آوری کمک مالی برای جبهه مقاومت کرد. از این اجراها به عنوان عصرهای سیاه یاد میشد زیرا برگزارکنندگان هنگام اجرا پنجره ها را سیاه میکردند تا از بیرون دیده نشوند. هپبورن توصیف کرده چگونه «نگهبانهایی بیرون پست میدادند» تا نزدیک شدن آلمانیها را هشدار دهند و اینکه چگونه مخاطبان «در انتهای اجرا جیکشان در نمی آمد.»
هپبورن بخشی از سلول مقاومت دکتر هندریک ویسرت هوفت*** بود و به عنوان پیک کمک میکرد نسخههایی از روزنامه ضدفاشیستی زیرزمینی این گروه پخش شود:«من آنها را در جورابهای پشمیام و در کفشهای چوبیام جاساز میکردم، سوار دوچرخهام میشدم و تحویلشان میدادم.»
او همینطور به عنوان یک انگلیسی زبان پیامهایی را بین خلبانان برکنار شده انگلیسی و نیروهای مقاومت منتقل میکرد و به گفته پسرش خانواده آنها یک خلبان انگلیسی زخمی را پناه داده بودند.
* Audrey Hepburn
** Otto van Limburg Stirum
*** Dr. Hendrik Visser’t Hooft
@TarTaKar
آتاتورک که به دنبال تسخیر زمینهای درسیم بود قانون حکمرانی استان تونجیل را در ۱۹۳۶ به تصویب رساند. همچنین موسسه دختران الازیغ را تاسیس کرد تا دختران کرد را «ترکی کنند» تا نسلهای بعد کرد، ترک به دنیا بیایند! کردهای منطقه در پاسخ گاردهای نگهبانی تاسیس کرده تا از محل زندگی خود حفاظت به عمل بیاورند.
نیروهای حکومتی آتاتورک با بمباران روستاها، جنگلها و کشتن و بعد سوزاندن اجساد یکی از بزرگترین نسل کشیهای تاریخ معاصر را رقم زدند. آمارهای رسمی تعداد کشتهها را ۱۳ هزار نفر اعلام کرد اما این درحالی است که آمار غیررسمی حاکی از کشتهشدن ۳۰ تا ۴۰ هزار نفر بود.
در نوامبر ۲۰۱۱، حکومت مرکزی ترکیه از بازماندگان این نسلکشی عذرخواهی کرد و آن را از بزرگترین تراژدیهای تاریخ معاصر ترکیه دانست.
Resettlement Law 1934
@TarTaKar
مدتی پس از شروع تظاهرات نیروهای گارد ملی اوهایو طی ۱۳ ثانیه، ۶۷ دور به سمت دانشجوها تیراندازی کردند که موجب کشته شدن ۴ نفر و زخمی شدن ۹ نفر از جمله ناظران شد و یک نفر را به طور دائمی فلج کرد.
این سرکوب موجب برانگیخته شدن بیشتر احساسات ضدجنگ شد و دانشجویان در نیویورک بنرهایی افراشتند که اعلام میکرد:«نمی توانید همه ما را بکشید». در طی چند روز بعد میلیونها نفر در اعتراض به خیابانها آمدند. در دادگاههایی که بعد از این حادثه تشکیل گشت، همه متهمان یعنی سربازان گارد ملی و فرماندار اوهایو از تمام اتهامات تبرئه شدند.
موسیقی، از گروه CSNY (کراسبی، استیلز، نش و یانگ)، آهنگی در وصف این حادثه است.
@TarTaKar
پرز کروز* با نام مستعار «لا جابالینا» در نبرد با نیروهای ملی گرای ژنرال فرانسیسکو فرانکو جنگید تا اینکه مورد اصابت گلوله قرار گرفت و باعث شد ۴ ماه بستری شود. پس از بهبودی در کارخانه اسلحهسازی و سپس در کارخانه فولاد کار کرد.
اندکی پس از پیروزی فرانکو، لا جابالینا که اکنون باردار بود، دستگیر شد و درمورد رفقای ستون آهنی خود مورد بازجویی قرار گرفت. پس از آن سر وی را تراشیدند و در خیابان ها گردانده و به نمایشش گذاشتند. او را به جرائم زیادی متهم کردند که بیشترشان مربوط به دوران بیمارستان و برخی از آنها کاملا ساختگی بود؛ مانند قتل یک کنسول بولیویایی در والنسیا که اصلاً وجود نداشت.
لا جابالینا در طول ۳ سال زندان بارها مورد ضرب و شتم و شکنجه قرار گرفت اما هرگز اعتراف نکرد. با این حال اما و حتی علیرغم اینکه افرادی مانند رئیس بیمارستان که در دفاع از او شهادت داده بودند، وی محکوم و اعدام شد.
گفته می شود او در زندان کودکی را به دنیا آورد که سرنوشتش مشخص نیست. به احتمال زیاد برای فرزندخواندگی به والدین کاتولیک یا فاشیست داده شده است.
امروز یک میدان عمومی به اسم او نامگذاری شده است و زندگی او موضوع دو کتاب و یک نمایشنامه بوده است.
* Maria Perez Cruz
** Teruel, Spain
*** Iron Column
@TarTaKar
#در_چنین_روزی ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۹، ۵ زندانی سیاسی یعنی فرزاد کمانگر، مهدی اسلامیان، فرهاد وکیلی، شیرین علمهولی و علی حیدریان در زندان اوین اعدام شدند.
«منم عاشق نقش ماهی سیاه کوچولو شدن. منم، همان رفیق اعدامیتان!»
@TarTaKar
#در_چنین_روزی ۸ مه ۱۹۱۳ در متنی که در یک روزنامه درباره اعتصاب کارگران بندر در استرالیا منتشر شد آمده بود :«بله، تنها دوست اتحادیه چینیها هستند.» و اشاره به همراهی کارگران چینی در این اعتصاب داشت در حالیکه ۲ سال قبل در جریان اعتصاب دیگری به آنها شلیک شده بود و از عضویت در اتحادیه منع شده بودند.
@TarTaKar
#در_چنین_روزی ۱۸ اردیبهشت ۱۳۳۳، وارطان سالاخانیان از اعضای حزب توده زیر شکنجه در ۲۳ سالگی در زندان قصر پهلوی درگذشت. شاملو که در زندان همبند او بود شعر «وارطان سخن نگفت» را برای او سرود.
«بودن به از نبود شدن، خاصه در بهار … وارطان سخن نگفت!»
@TarTaKar
#در_چنین_روزی ۷ مه ۲۰۲۰، ابراهیم گوکچک ۳۹ ساله که نوازنده گیتار بیس در گروپ یوروم بود دو روز بعد از پایان اعتصاب غذای در اعتراض به ممنوعیت برگزاری کنسرت موسیقی خود جانش را از دست داد.
@TarTaKar
#در_چنین_روزی ۶ مه ۱۹۸۷، روزنامه عامه پسند انگلیسی سان* مطلبی منتشر کرد با عنوان «بزنید به چاک همجنس گیها – ما پولتون رو می دیم!». این روزنامه پیشنهاد کرد که برای فعالان همجنسگرایی که بر علیه هموفوبیا اعتراض کرده بودند بلیط هواپیمای یک طرفه به نروژ تهیه کنند.
@TarTaKar
#در_چنین_روزی ۶ مه ۱۹۳۳، نازیها به موسسهی تحقیقات جنسیت در برلین یورش بردند. این موسسه که به دست مگنوس هیرشفلد اداره میشد، سازمانی پیشرو بود و از حقوق همجنسگرایان و تراجنسیتیها و برابری برای زنان حمایت میکرد.
@TarTaKar
#در_چنین_روزی ۱۶ اردبیهشت ۱۳۱۶، متعاقب اعتصابی دانشجویی در دانشکده فنی تهران، تقی ارانی، دكتر بهرامی، عباس آذری و ضياء الحوتی و عدهای دیگر دستگير شدند. چند روز بعد عبدالصمد كامبخش قزوينی نيز بازداشت شد و شمار دستگير شدگان به ۵۳ تن رسيد که به ۵۳ نفر مشهور شدند.
@TarTaKar
#در_چنین_روزی ۵ مه ۱۸۱۸، کارل مارکس در شهر تریر آلمان متولد شد و تا سن ۶۴ سالگی زندگی کرد.
«دین افیون تودههاست! دین خوشبختی خیالی مردم است و از بین بردنش یعنی مطالبه خوشبختی واقعی. مطالبه کنار گذاشتن خیالبافی در مورد شرایط اجتماعی [که دین تایید اخلاقی آنست] و مطالبه کنار گذاشتن شرایط اجتماعی که به خیالبافی نیاز دارد.»
@TarTaKar
#در_چنین_روزی ۵ مه ۱۹۸۱، بابی ساندز عضو ارتش آزادیخواه ایرلند پس از ۶۶ روز اعتصاب غذا در سن ۲۷ سالگی در زندان بلفاست درگذشت.
«یک ایده گردن ندارد که بخواهید دورش طناب دارتان را بندازید!»
@TarTaKar
#در_چنین_روزی ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۹، نجف دریابندری درگذشت. او در واپسین سالهای زندگیش فراموشی گرفته بود و خاطراتش را از کودکیش در آبادان، به اعدام محکوم شدن، جستن از اعدام و ترجمه تاریخ فلسفه غرب در زندان را فراموش کرده بود.
@TarTaKar
#در_چنین_روزی ۵ مه ۱۸۸۲، فمینیست و کمونیست پیشرو انگلیسی، سیلویا پانکهورست در منچستر متولد شد.
«ما باید نصف بشر، زنان، را آزاد کنیم تا آنها بتوانند به آزادی نصف دیگر کمک کنند.»
@TarTaKar
#در_چنین_روزی ۴ مه ۱۹۲۹، آدری هپبورن بازیگر و عضو گروه مقاومت هلند علیه فاشیسم در بلژیک متولد شد.
«غم درگذشت دوستان با گذشت زمان دوست آدم میشود.»
@TarTaKar
#در_چنین_روزی ۴ مه ۱۹۳۷، با کشتن حدود ۴۰ هزار کرد به دستور مصطفی کمال آتاتورک #نسلکشی_درسیم رقم خورد. این کشتار در راستای قانون کوچدهی مصوبه ۱۹۳۴ بود.
@TarTaKar
#در_چنین_روزی ۴ مه ۱۹۷۰، دانشجویان دانشگاه کنت در آمریکا، در اعتراض به گسترش جنگ ویتنام به کامبوج، که بیطرف بود، از سوی نیروی نظامی آمریکا در محوطه دانشگاه تظاهرات کردند. که منجر به کشته شدن ۴ و زخمی شدن ۱۰ دانشجو شد.
@TarTaKar
#در_چنین_روزی ۳ مه ۱۹۱۷، ماریا پرز کروز مبارز جنگ داخلی اسپانیا در تروئل اسپانیا متولد شد. او که نظافتچی و سبزی فروش بود گرایشهای آنارشیستی پیدا کرد و با شروع جنگ داخلی و انقلاب، به عنوان پرستار به شبه نظامیان ستون آهنین پیوست.
@TarTaKar