یڪی بايد باشد
يڪی ڪه جنس غم هايت را بداند
نگرانی هايت را بلد باشد
و حرف حرف نگاهت را ترجمه ڪند
يڪی ڪه بشود ڪنارش چهار زانو نشست
نقاب ها را آويزان ڪرد ؛ چاے خورد
و به ريش دنيا خنديد!
يڪی بايد باشد
يڪی همرنگ اقاقی هاے اول بهار
هم صداے تنفس صبح..
"يڪی بايد باشد يڪی شبيه رويا"
#مهسا_گلدی_پور
جمعہ سمفونے است از دلتنگے
ڪہ هیچ ڪلامے در آن نمےگنجد
اما دوست دارے در هزار توے تنت
سیاہ چالے از ناگفتههایت را بہ همراہ
نسیمے بےنشان بہ خلوت خیالش بفرستے
تا در چڪاوڪے نشستہ بر شانهاش
آینهے چشمان تو را ببیند
و بگوید دلم مےخواهد
چنان بنوشمت ڪہ در وجودم حل بشوے ...
#ثریا_شجاعے_اصل
به قاب لبخندت، بیاویز مرا
صبح، در نقشه ی طلوع آفتاب
شکل می گیرد
سلام! دوست داشتنت، مبارک!
عشق بر لبانم، بوسه می کارد ...
بگذار مهربانی ات را، آرام بغل کنم!
رویای زیبای من ...!
#عرفان_یزدانی
به آفتاب فکر می کنم
به صبحِ چشم هایِ تو
به صدایِ گام هایِ پاییز
و آواز گنجشک ها
تو را نگاه می کنم
به صدایت، که تنم را می لرزاند!
و سکوتِ آرامِ چشم هایت
در شور هزار ترانه
و باد، که پرده را تکان می دهد
تو را دوست دارم
و لبخند تو را
عشق باز هم
در پس سالیانی دور
با ترنّم لب های تو
بر قلبم طلوع کرده ...
#عرفان_یزدانی
در این صبح زیبا بهترینها و خیرترینها را
از خدای عزیز و مهربان برایت خواستارم
امروزت پراز نعمـت پراز خبرهای خوب
پراز اتفاقات قشنگ , پراز موفقیت
و پراز خیر و برکت باشه
سلام صبحت بخیر
نگاه خدا بدرقه لحظههایت
🌤
میخواهم به تصویر کشم
شکل دستانت را
صدایشان را
ترنمشان را
سکوتشان را
میتوانی اندکی در برابرم بنشینی
تا ناممکنها را تصویر کنم؟
#نزار_قبانی
صبح که می شود
آسمان پرده ی سفیدش را
از لابه لای ابرها آویزان می کند
خورشید سماجت بیشتری به خرج می دهد
تا از پشت پنجره وسواس گونه
قلقلک دهد چشمانم را
با سرپنجه های طلایی اش
تا خواب را از آن ها برباید
تا روز را به مهمانی آرزوهایم بفرستد
تا نگاهم بار دیگر
شاهد عشق بازی لب هایی باشد
که کلمات سرخوشانه از آنها سرریز شده
#آذر_فراهانی
صبح آمده دفتر اين زندگى را باز کن
زيستن را با سلام تازه اى آغاز کن
گل بخند و گل شنو در گلشن اين بوستان
زندگی را با عشق تازه ای آغاز کن
🌤
تو از کدام سمت خورشید
طلوع می کنی، که صبح برای دیدنت
می ایستد بر درگاه آسمان؟!
خط می کشد به صورت ابرها؟!
می نشیند روی گلبرگ گل یاس،
و می نوازد ناوک مژگانم را؟!
تو از کدام فصل می آیی،
که تنت بوی تاکستان ها را می دهد
و لبانت طعم شراب؟!
تو کدام حرف الفبایی؟!
کدام لهجه یِ خیسِ باران،
که از پلک بیداری ام چکّه می کنی؟!
و من این چنین آغشته ام
به دوست داشتنت ...
#عرفان_یزدانی
🔅به طلوع دوباره زندگی
🌷سلام بده و خـدا را
🔅بخاطر دیدن روزی دیگر
🌷و امیـدی دیگر شکر کن
🔅الهی امـروز
🌷یه دنیا سلامتی و آرامش
🔅همراه لحظه هات باشه
🌤
قند بہ چہ ڪار میآید
وقتی تو اینجایی ،
لبخند بزن شاخہ نباتم
چاے از دهان افتاد ..!!
#نجفی_ساناز
به من در عمق نگاهت
که ناکجای جهان است
وطن بده...
#افشین_یدالهی
.
.
اے مه بدین سیمینبرے،
از آسمان ڪیستی؟
وے ڪَل بدین نازڪ تنی،
از بوستان ڪیستی؟
نی سر به پیمان میبرے
نی هیچ فـرمان میبرے
ره میروے،جان میبرے
ســرو روان ڪیستی؟
#امیرخسرودهلوے
🌼پيش به سوے شروع يك روز بےنظير
🌸روزتان سرشار از اميد ، انرژے مثبت
🌼و اتفاقهاے خوب و شگفت انگیز
🌸سلام صبح بخیر
پلک هايت را
پشت پنجره های بسته، پنهان نکن!
اين آسمان، به خورشيدِ
گرم نگاه تو دل بسته است!
وقتی پيراهن گل ها،
دکمه چين می شود
تا عطرشان روسری ات را
در حصار باد آغشته کنند،
بر شولای گندمزارها
در برهوت شانه هايت ...
#عرفان_یزدانی
تا شهریور
روزهاے سبزش را
در تقویم میڪَـذرانَد
تو هم بیا ..!
می ترسم ورق برڪَـردد
روزڪَـار آن روے زردش را
زودتر نشان بدهد،
وَ تو هنوز
راهِ رفته را ڪوتاه نیامده باشی ...
بیا ڪه بادها
دستِ فصل ها
را خوانده اند و
خبر از پاییزِ زودرس می دهند ...!
#مینا_آقازاده
🌸نسیم صبح
🌺بوی عطرخوش زندگی میدهد
🌸امروز تا میتوانی شادباش
🌺محبت کن عشق بورز
🌸و شکرگزار باش
🌺امیدوارم روزی شـاد
🌸همراه با تندرستی
🌺و سراسر عشق داشته باشی
🌤
🌴صبح ، زیباست ...
صدایِ شیطنتِ گنجشک هایِ رویِ سیمِ برق ؛
که بی وقفه آواز می خوانند ...
نسیمی خنک ؛
که جان را می نوازد ...
و نبضِ اتوبان هایی ؛
که هر ثانیه تند تر می شود ...
کاش همین لحظه ،
در همین حال و هوا ؛
کودک می شدم ... !
کودکی که در اوجِ بیداریِ صبح ،
بی هیچ دغدغه ای خواب بود ...
و مادرش با بوسه ای ؛
تمامِ روزگارش را بخیر می کرد ...
#,نرگس_صرافیان_طوفان
بگذار دوست داشتنمان
یک کلاغ و چهل کلاغ شود!
ما که هرگز نمی خواهیم
جای کسی را تنگ کنیم!
می خواهیم در زیر باران دو نفره قدم بزنیم
عطرِ خوشِ احساسمان گل بکند!
دستانِ عشق را بوسه باران کنیم!
دوست داشتن همین گونه زیباست
با هوای مانده و عاشق شهریور
آنجا که تمام دلتنگی اش را
سهم لبخندهای گرفته ی پاییز می کند
درست آنجا که انارها
بر لبان تو گل می دهند
و دست گل های مریم روی پاکی دامنت
طرح ترمه ی خوشبختی می زند!
بیا نگران نباش!
دستانت را به انگشت هایم گره بزن
می خواهم در آخر این خیابان
دوستت دارم را روی لبانت ترجمه کنم!
مطمئن باش خدا هم
به این عاشقانه های دو نفره لبخند می زند!
بگذار دوست داشتنمان
یک کلاغ چهل کلاغ شود!
من هنوز به رنگ چشم های تو ایمان دارم
و لبخند هایت را
روی گلابی های باغچه ریخته ام، که دارند
سبد سبد روی پیرهنت شکوفه می زنند ...
#عرفان_یزدانی
چراغ های آسمان را تو روشن می کنی
لبخندهای تو برای ماه آواز می خوانند
و صدایت نت دلنشینی ست
که روی تارهایِ آسمانِ شب تکان می خورد
حالا نبض انگشت های تو پروانه ای شده
که هر ییلاق، آغوشت
هر قشلاق ، دلتنگی ات
برای چشم های سیلاب زده ام بی قراری می کنند
بیخود نیست این ستاره ها کنار زمین
نیمکت چیده اند و عشق روی نوار قلبی من
بالا و پایین می رود
خواب اتفاق بزرگی است
که برای رسیدن به چشم هایت
از مسیر موسیقی تپنده ی آغوشم می گذرد....
#زینب_سادات_حسینی(ترنّم)
صبح ها برایم غزلے دم ڪن
از ترنج دست هایت!
و ترانه اے بخوان از گندمِ سبزِ چشم هایت!
در افق نگاهم بنشین،
تا به وقت طلوع عاشقانه اے دیگر
در برڪه یِ زلالِ لب هایت
روے بامداد سپیده و بهار
در امتداد بوسه هایم
شرح دوست داشتنت را بنویسم ...
#عرفان_یزدانے
نردبان نگاهت، روی دیوار صبح!
و دست هایت،
خورشید را، گرم کرده اند!
دوست داشتن،
زیباترین روزنه یِ بیداریِ
چشم های من است!
به وقت چشم هایت ...
#عرفان_یزدانی
💐برخیز و سلامی کن
☕️و لبخند بزن
💐که این صبــح نشانی
☕️زغم و غصـہ ندارد
💐لبخنـد خـدا درنفس صبح عیان است
☕️بگـذار خـدا دست به قلبت بگذارد
🌤
به تاراج میبرم
لبخندهایی که بوی عطر خدا میدهند
در مهربانی صبح در افق های دور دست
حی علی خیر العمل درنجابت نماز
در صداقت رستگاری
تورا ورق میزنم در قاموس بی ریای محبت
در آواز چلچله ها در ربنای قنوت
و در ارامش سجده های تواضع...
#مینا_رویج_زاده
روی تخته سیاه چشمانت،
نام خودم را مشق می کنم!
تو را به دیوان بلند دل سپرده ام
تکلیف این عشق،
روی خطوط انگشتانت
تکرار در تکرار مرور می شود
جایی در حوالی توام!
در رگان سرخی، که
تاریخ نگار زیبایی ام می شود
لبخندهایت را بشکاف!
با شانه هایی ایستاده در سرزمین آغوشت
مرا محاصره کن!
دانش آموزی، که از مبارزه هیچ نمی داند
جز شورش چشم های تو!
آشوب هایت را گسترده تر می کند
از جان تو برخاسته ام!
سال هاست دوست داشتنت،
تنها شعار من است
در مشتی گره کرده بر روی سینه ات ...
#عرفان_یزدانی
و عِــشق لبخند ِ توست
از فرسنگها دورتر ؛
آنگاه کہ نگاهت ،
فاصلہها را در گوشم نجوا میکرد
و من تــو را خواستم
حتی با همین فاصلہهاے بینمان...
#علیرضا_اسفندیاری
مے گویم دوستَت دارم
مے شِڪُفی
گلهاے باغچہ تقلید مے ڪنند
خدا مے خندد و مے گوید:
امان از عشق ...
#حامد_نیازے
هر صبح،
طلوع شعر توست بر لبانم!
و عطر یاس از پیراهن توست،
که مرا از خواب، بیدار می کند!
باز نزدیک باد ایستاده ای،
تا خبر آمدنت را بیاورد؟!
#عرفان_یزدانی
خورشید که میتابد
از صدای خوش گنجشگها
از نسیم که میوزد
برمیخیزی، صبح میشود
لبخند از لبانت، چکه میکند
بگذار این بامداد را نوش کنم
با بوسهای به گرمی
آفتاب چشمانت، بانو...!
#عرفان_یزدانی