دیر هم که رسیدی،
لبخندت را بنشان گوشه ی لب هایم!
روسری ات را باز کن،
تا باد از راه نیامده
کمر به برداشت عطر موهایت نبندد!
دیر هم رسیدی،
روسری ات را باز کن
روز را بتکان در قبایِ بلندِ دستانم!
باور کن تمامی خواب ها
ارزش پریدن دارند،
وقتی عطر تو با یک مزرعه ی گندم
با خوشه چینی انگشت هایم،
اتاق را از خلسه یِ زردِ آفتاب
در جای جایش پر کرده است ...
#عرفان_یزدانی
🗓۱۴۰۳/۳/۱۰
🌼سلام صبح بخیر
🌺امروز فرداییست
🌼که دیروز نگرانش بودی
🌺زندگی با نگاه آغاز میشود
🌼با دل ادامہ مییابد زندگی
🌺با محبت محکم
🌼و باصداقت راست می شود
🌺زندگی با تبسم آرام
🌼و با عشق زیبا می شود
🌺سلام صبحتون بخیر
🌼الهی پنجرهی زندگیتون
🌺رو به خوشبختی باز شه
💫💫🌷
قلبت ترانه ی تبسم است
همانند غروب زیبا
ابروان تو رعدهای وسیع
شمیم نمناک چه سریع
در گوش بوته های یاس زمزمه دارد
عطر بنفشه ی احساس
کنار باغچه قدم می زند تنها
تو اتفاق قدم من تپش دل
#محمد_پاییزان
محبوبم میپرسد:
تفاوت میان من و آسمان چیست؟
تفاوت این است عشق من
وقتی تو میخندی
آسمان از یادم میرود.
#نزار_قبانی
مهم نیست امروز چه روزیه🌤
چند شنبه ست ،🌺🍃
تو عااالی تر از همیشه باش ،
هرکی ازت پرسید حالت چطوره؟
بگو عااااالیم، خوووب باش ، 🌸🍃
خوووب ببین تا حالِ زمین و زمانت
خوووب باشه، تو مهربان باش و عاشق
بذار زندگیت رنگِ خوشبختی بگیره،
قلبت به روی خوشی ها باز بشه، 🌼🍃
دنبال دلیل نگرد واسِ شاد بودن ،
ببین همین آهنگ چقدر کِیفتو کوووک میکنه، پس سخت نگیر رفیق😍
روزتون پُر از اتفاقهای خوووب و قشنگ🌸🍃
✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾
غمگینم
خودم را بغل گرفتهام
و شانههایم چون گهوارهء کودکی گریان
تکانتکان میخورد!
غمگینم
و میدانم هیچ پرندهای
روی شاخههای لرزان یک درخت
لانه نخواهد ساخت!
مهسا_چراغعلی
همین که فراموشش می کنم و تمام می شود
آهنگی بخش می شود آهنگ محبوب او
یا کسی می خندد شبیه خنده او
یا کسی عطرش را می فشارد
و پخش می شود در هوا عطر او
بدین سان به یاد می رود
کل فراموش کردن هایم...
#جمال_ثریا
تو يک اتفاق رنگارنگی هستی که افتاده ای!
ميان رنگ های سپيد احساسم!
افسوس که من هيچ مداد رنگی ندارم،
که آن را نقّاشی کنم!
اگر کسی نداند بگذار من بگويم؛
شبيه پالت قلب منی!
معجونی از رنگ هايی، که
کلماتم را روی برگ های سفيد کاغذ
بی رنگ نقش می زند
بر بوم پر از خطوط عشق ...
#عرفان_یزدانی
آسمان زمزمه آلودی داشت
هرگاه ابری خاکستری می شد
و باران ضرب می زد
بر گونه های زمین،
تا عشق را، ببوسد ...
#عرفان_یزدانی
از لبانت، ابر چکّه می کند
در دهان اين فنجان!
پشت لبخندهايت،
يک اقيانوس، گسترانده ای!
بايد بر امواج بوسه هايت
دست پيدا کنم، تا دستانم
به سکّان آغوشت برسد!
لنگر انداخته اند اين بازدم ها
دهانت عطايای عشق بايد باشد ...
#عرفان_یزدانی
🌸چهارشنبه تون عالی
🌺امروزتان پراز موفقیت
🌷و پراز اتفاقات زیبا
🌸براتون روزی پراز لطف خداوند
🌺دلی آرام
🌷زندگی گرم و
🌸یک دنیا سلامتی آرزومندم
🌺روزتـون زیبـا و در پنـاه خـدا
هر بامداد، آفتابی حال مرا از تو می پرسد!
خانه ای در آن سوی مرزها
دوری ات را تخمین می زند!
گیاهی در دامن پیراهنت سبز می شود
هر صبح دوست داشتنت
آغاز روز دیگری ست،
برای بوسیدن عشق!
وقتی لبم به گل روی لبانت باز می شود ...
#عرفان_یزدانی
🌸زندگے بارش عشق است
🍃بر اندیشه ما
🌸تابشِ دوست
🍃برای همه وقت و همه حال
🌸زندگے خاطره ے امروز است
🍃مانده در طاقچه ے فرداها
🌸دلچسب ترین صبح دنیا را
🍃با لحظـــــہ هایی پر از
🌸شادی و زیبایـــــی
🍃براتـــون آرزو می کنم
صبحتــون زیبا ودلتون شاد❤️
✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾
محبوب من ؛
کوتاه ترین کلمات را
کوتاه ترین جمله ها را
کوتاه ترین راه را برگزیده ام
تا به سرزمین دوست داشتنت قدم بگذارم
لطفی کن در کوتاه ترین فرصت باقی مانده
به دیدنم بیایی
کوتاه تر از پلک به هم زدنی....
اردشیر _ اصغری
خورشید من حضور آدمهای امنیست
که دلم در کنارشان گرم میشود !
کسانی که بودنشان یک خط در میان نیست....
و هوای آرامش احوالاتم را دارند !
خورشید من زمستان و تابستان نمی شناسد
و دلنشینترین روشنایی و گرمی را
به جان روزمرگیهایم میاندازد
و صورت زندگی را زیباتر میکند ...
#نازیلا_زارع
عاشق که میشوی
تمام جهان نشانه معشوقهات دارند،
یک موسیقی زیبا
یک فنجان قهوه ی تلخ،
یک خیابان خلوت و ساکت،
به آسمان که نگاه می کنی کبوترانی
که پرواز می کنند همه تو را امید میدهند،
حتما که نباید هدهد خبری بیاورد،
گاهی کلاغی هم از معشوقهات پیام دارد..
جهان عاشقی زیباست آنقدر زیباست
که آواره شدنش هم زیباست،
مردن در عاشقی هم زیباست...
#محمود_درویش
این دوستت دارم ها را
به دست هایت گره بزن
بر روی چشم هایت بریز!
روی ملودی کلماتت بگذار
این دوستت دارم ها را
بند کن به حوصله ات!
بپیچ در کلاف بوسه ات
زنجیر کن به انگشت هایت!
عشق مگر نه این است،
که نگاهت را به نگاهم بدوزی؟!
لبخند گل سرخ را
به لب هایت سنجاق کنی؟!
عطر خوش هوا را
روی نفس هایت درز بگیری،
و از سر دیوانگی
پایت گیر کند در مکث ثانیه ها؟!
و از روی حواس پرتی بیفتی در قلب من؟!
آیا عشق، چیزی جز اینهاست؟!
#عرفان_یزدانی
خیال خوابیدن ندارد دلتنگی
گِره می خورد لای موهایم
آویزان می شود به دامنم
تیر میکشد در قلبم
و آرام سُر می خورد
بر گونه های شب زده ام...
#معصومه_سیاه_پشت
هزار و یک شب،
تو را دوست داشتم!
همان است، که شبانه هایم
روی شعرهایم تلنبار می شود!
تو می شوی آخرینش!
تلخ یا شیرین که شاید اگر نیایی،
بر لب هایم خشک شود بوسه ای،
که بر نام تو حک می شود ...
#عرفان_یزدانی
حواس گنجشکها
بدجوری پرت نگاه توست
تو که زیباترین آواز صبح را
سر می دهی با هجای دوست داشتن
از ترنم احساس تو
بابونه های دشت می خندند
و بید مجنون خانه
از لمس مهربانی ات شعر می خواند
ای دل انگیز ترین ترانه ی هستی ...
#آرزو_کاظمی
تو شعرترین حرف لبهای منی
دلم برای دوست داشتنت ضعف میرود
همان دوستت دارمی که برای گفتنش
دلم پرت می شود دستهایم می لرزد
و مثل گناهی شیرین پشت پلکهایم
برای بوسیدنت بی قراری می کنم
تو شعر ترین حرف لبهای منی
همان حرفی که تا نگاهم می کنی
خودم را گم می کنم
و چشمانم همه ی دوست داشتنت را
ساده لو می دهد.
#فرزانه_طالبی_پور
صبح با باز شدن چشمهای تو میآید
خورشید جمع کند بساط دلبریاش را
بخند و طلوع کن
و خیر امروز مرا رقم بزن...
#علی_کریمی
🌷ســــــــلام
🌱صبح آخر هفته تون زیبا
🌷پنج شنبه تون پر از دلخوشی
🌱امیدوارم امـروز
🌷یکی از بـهترین
🌱روزهای زندگیتون باشد
🌷پر از شادی و سلامتی
🌱آخـر هفته تون به عافیت و تندرستی
در من هزار خیابان را نقاشی کن !
تا خورشید ،
از مشرق چشم های تو طلوع کند ،
ابرها را کنار خواهم زد ،
می خواهم آفتاب را به خانه ام بیاورم
این جا احتمال پاییز زیاد ست ،
و من به گرمی خانه ام فکر می کنم
به گرمای تو در این روزگار سرد
مرا به آغوشت بکش
تا از پنجره ی چشم هایت
باران را تماشا کنم ...
#شانی_بختیاری
و چه ارزان میفروشیم
لذت با هم بودن را..
چه زود دیر میشود
و نمیدانیم که، فردا میآید
شاید ما نباشیم!
#سید_علی_صالحی
تصور کن صبح از چشمهایت جاری شود
بر گونه هایت بنشیند
لبهایت را عنّابی کند
و آغوشت را رنگین کمانی
آنوقت من ِ شاعر، صبح را بنویسم
یا دیوان ِ شعر ِ تو را ...؟!
#مریم_رضایی_حامی
مرا نکاوید، مرا بکارید
من اکنون بذری درستکار گشتهام
مرا بر الوارهای نور ببندید
از انگشتانم برای کودکان مدادرنگی بسازید
گوشهایم را بگذارید
تا در میان گلبرگهای صدا پاسداری کنند
چشمانم را گلمیخ کنید
و بر هر دیواری
که در انتظار یادگاری کودکی ست بیاویزید
در سینهام بذر مهر بپاشید
تا کودکان خسته از الفبا
در مرغزارهایم بازی کنند
.
مرا نکاوید
واژه بودم زنجیر کلمات گشتم
سخنی نوشتم که دیگران با آرامش بخوانند
من اکنون بذری درستکار گشتهام
مرا بکارید در زمینی استوار جایم دهید
نه در جنگلی که زیر سایهی درختان معیوب باشم
جای من در کنار پنجرههاست...
#احمدرضا_احمدی