سر می زند آفتاب
باغچه ریسه می رود!
گل می کند نارنج
دستان تو،
تکامل سبزینه های ریواس ست!
می دمد صبح
نور در ظرفِ احساس می شکند!
انعکاس زیبایی،
بر تقارن آسمان آذین می بندد!
سر می رسد کسی از آن دورها
نفس هایم تند تر می شود
و جهان برایم نزدیک
من به دوست داشتن کسی مشغولم ...
#عرفان_یزدانی
پایدار نبود
دستم را رها کردی!
آن وقت فهمیدم، که عشق دروغی ست
به اندازه ی حرف چشم های تو!
دیر بود، فهمیدن آنچه که نیست!
شبیه پوچ بودن آرزوهایم ...
#عرفان_یزدانی
برای اولین بار است
در طول زندگی ام می بینم
ماه در خانه ام
پابرهنه راه می رود!
#نزارقبانی
می ترسم عاشقت شوم،
بعد از دستت بدهم و درد بکشم
از طرفی هم میترسم عاشقت نشوم
و فرصت عشق را از دست بدهم و پشیمان شوم ،
بگو چه طور بدون درد عاشقت شوم
بدون پشیمانی عاشقت نشوم....؟!
#نزار_قبانى
که طواف به دور چشمهایت
بر من رواترین روان شدهی جان من است!
در حضورِ تو
میشود صدای آفتاب را شنید،
میشود تابشِ نور
بر ریههای این تاریکیها را دید،
در حضور تو میشود
جاریتر از همیشه رقصید...
#محمدعلی_خشنو
طلوع گرم چشمانت
مرا صادقترین صبح است.
اگر نه کار خورشیدِ جهان
عادت شده ما را...
#مهدی_عنایتی
هر صبح انسان ديگری،
در مسير آفتاب راه می رود
عاشق می شود،
تا در چشمان معشوقی،
خودش را پنهان کند!
هر بار، که خورشيد را
گرم به آغوش می کشد ...
#عرفان_یزدانی
محبوبم!
صدای شما را میشنوم؛
مثل چِشمه قُلقُل میزنم.
در صدای شما مرغان دريايی لانه كردهاند.
دريا روی زمين دراز كشيده
و من رَدايی از باران بر دوش دارم.
شما به ساعت اشاره میكنيد؛
من چند بار با صدای بلند میپرسم:
چكار كنيم؟ شما به پِچپِچ گفتيد:
به دقايق گوش كن. به دقايق گوش دادم.
میگفتند: ساعتی بيشتر نمانده تا شكفتن گُل سرخ
محبوب من!
ساعت من و وقت من
رويش و پژمردن ياسها است.
قرار ما حوالی بویِ سيب،گَرمَکها و هندوانهها.
اين روزها چه كسی از دل هندوانه خبر دارد.
محبوبم!
با شما زندگی به هر گونهای كه باشد باشكوه است.
#محمد_صالح_علاء
تو با دست چپت،
نفس هایم را نوازش کرده ای!
عشق را به دست چپت بسپار!
من به نبض واژه ها نزدیکترم ...
#عرفان_یزدانی
#روز_جهانی_چپ_دست_ها_مبارک
@Hsanam1353 کانال اشعار
امروز با این کلماتِ سحرآمیز
یه صبح بخیر جانانه
بگو هوش از سرش ببر :
برای رسیدن به تو راه نمیروم،
پرواز میکنم!
نمینویسم،کلمه اختراع میکنم!
دعا نمیکنم، با خدا همدستم!
چیزهای با عظمت را
باید با عظمت خواست...!!
#چیستا_یثربی
امروز با این کلماتِ سحرآمیز
یه صبح بخیر جانانه
بگو هوش از سرش ببر :
برای رسیدن به تو
راه نمیروم، پرواز میکنم!
نمینویسم، کلمه اختراع میکنم!
دعا نمیکنم، با خدا همدستم!
چیزهای با عظمت را
باید با عظمت خواست...!!
#چیستا_یثربی
من عاشق نور و آفتابم
عاشق اینم که صبح، چایام را
مقابل پنجرهای بنوشم
که آفتاب آن را تسخیر کرده.
عاشق اینم که گلهای اتاقم،
سمت دیواری قد بکشند
که خورشید، تمامقد، آن را در آغوش گرفته.
دوست دارم حالم خوب باشد؛ با نور و رنگ و آفتاب
دوست دارم در لحظه زندگی کنم و یادم باشد
که امروز، دیروزِ همان فرداییست
که قرار است بگویم؛ یادش بهخیر....
#نرگس_صرافیان_طوفان
از عشق سخن باید گفت
همیشه از عشق سخن باید گفت
حتی اگر عاشق نیستی هم
از عشق سخن بگو
تا دهانت به شیرین ترین
شربت های معطّرِ جهان شیرین شود.
بی عشق...
هیچ سلامی طعم سلام ندارد،
و هیچ نگاهی عطر نگاه...
#نادر_ابراهیمی
🌺صبح ها لبخندی بچسبانيد گوشه
🌦لبتان يک فنجان چای تازه دم
🌺بنوشيد، يک موسيقی خوب، برای
🌦خودتان پخش کنيد و گذشته
🌺و آينده را بگذاريد به حال خودشان
🌦مهم همان صبح، همان لبخند،
🌺همان چای، همان موسيقيست...
🌦سلام صبح اولین روز هفتهتون بخیر
🌺شنبه تون در پناه خداوند مهربان
سلام صبحت بخیر و شادکامی
بوم روزت رنگین
طرح زمینهاش مهربانی
لحظههات پراز اتفاقات قشنگ
افکار بلندت سبز
و دلت به پاکی آسمان
زندگیت سرشار از معجزهی خدا
الفاظی که طعمشان دهانم را مَست میکند
و حروفی که رنگشان چون آب است
من بر خویش تنیدهام
اَبریشمین مَحبسی از شعر!
به نام تو بشتاب بیاب مرا
وادارم کن به پروانه شدن
به سوختن وادارم کن به عشق به زیباتر شدن
حال که مرا از تو گریزی نیست
وادار کن مرا به از تو گفتن
که در دهان دارم
حرف دل تمام پروانهها را
#حامد_نیازی
چون قدم رنجه كند دوست
به پرسيدن من...
خانه تاريک و دلم تنگ...
كجا بنشيند ؟! ...
#بیدل_دهلوی
می نشینی پای درد و دل آسمان!
با باران گریه می کنی!
با خورشید می خندی!
با ستاره ها همنشین می شوی!
امّا باید بدانم این شعرها
فقط خوانده می شوند
چه رؤیای خنده داری ست!
باشی و نباشی در چند خط ...
#عرفان_یزدانی
🌸هر روز صبح که چشم میگشایی
🦋یعنی هنوز باید نقشت را در این صحنه
🌸شگفت زندگی بازی کنی!
🦋و هر روز جدید، آغازی جدید است
🌸درود بر تو صبحتـــ بخیر
🦋هر روزت پـراز آرامــش
صبحي دیگر از راه رسیده است،
و من آمدہ ام با صبح بخیری دیگر
و با سینی صبحانه ای در دست که
طعم شیرین عشق دارد و بوی
دل انگیز امید امید به شروعی دوبارہ...
سلام صبحت بخیر رفیقجان
➕
کمی نزدیکتر بیا
می خواهم نفس هایِ سبزِ خدا را
از چشم هایت بو کنم!
صدایت را بر گلویم بریزم!
برای دوست داشتنت قافیه ببافم
خدا عشقت را هم ردیفِ غزلِ چشمانم کند ...
#عرفان_یزدانی
اگر گنجشک تازه بالی
در شعر کوچک من لانه کن
اگر آفتاب تازه زادی و راه را نمی شناسی
در آسمان خانه ی من پرسه زن
اگر توفانی و دریاهایت کوچک اند
در بستر من شعله ور شو
ای بادپا که دسته کلید دریاها در دست توست
صندوق قدیمی را باز کن
و نقشه ملاحان گمشده را به من ده،
ببین چگونه مرواریدها تکثیر می شوند
بر آتش مژگان من...
شمس_لنگرودی
دوست داشتنت،
بر لبانم می نشيند
پای صبح ها
وقتی تنفّس عشق،
گونه هايم را صيقل می دهد ...
#عرفان_یزدانی
🌷سلام صبحت بخیر
🌸همیشه به کسی تکیه کن
🌷که به هیچکس تکیه نداده
🌸و اون کسی نیست جز خدا
🌷الهی همیشه در پناه خدا باشی
لبخند که می زنی،
سیب از شاخه می افتد!
باران تاب می خورد روی درخت بید!
آسمان نفس های آبی اش را
کنار می گذارد،
تا عشق را از دستان تو بگیرد!
صبح از شکاف پنجره
سر نرسیده به فنجان گرم چای
با صدای روشن تو
ابری می شود در آغوشم!
بوسه های مه آلودت را کش می رود
بر دهان گل ها تو نشسته ای
زندگی نام دیگر توست!
با هیجان مزمن احساس
در سکوت بی تاب علاقه هایت نشسته ام ...
#عرفان_یزدانی
آفتابی لب درگاه شماست
که اگر در بگشایید به رفتار شما میتابد.
و من آنان را،
به صدای قدم پیک بشارت دادم
به طنین گل سرخ،
پشت پرچین سخن های درشت.
و به آنان گفتم :
هر که در حافظهی چوب ببیند باغی
صورتش در وزش بیشهی شور ابدی خواهد ماند.
هرکه با مرغ هوا دوست شود
خوابش آرام ترین خواب جهان خواهد بود.
#سهراب_سپهری
در بسترِ صبح
شعرهایم
با وسوسه ی عشق
آبستنِ رویا میشوند
و در زایشی نو
لمسِ دستانت را
در صبحگاهان وعده می دهند
#فریبرز_مقدسی