💎واسہ نوشتڹ متنامـ مخمَـو آزاد مےڪنمـ از هـر ناحیہِ↻✘ 💎☜بهتـریڹ ها رو تایپ مےڪنمـ همـراه با 💎قافیہِ↻✘ 💎☜عیب و ایــرادے نـــدارڹ از هـر دیــــد و 💎زاویہِ↻✘ 💎☜واسہ اینـِـڪہ تڪسامـ از هـر نظـر عالیہِ↻✘ 💎 @TEXTT 💎 creator: @Nimix021 Addmins: @jrc1997
مگر به سینه بخوابانی ام که این شبها
خیال خواب ندارم مگر در آغوشت
#امیرحسین_الهیاری
چشمان سیاه تو مرا خواهد کشت
افسون نگاه تو مرا خواهد کشت
اینگونه که آه می کشد لب هایت
پس لرزه ی آه تو مرا خواهد کشت
اما انقدر تو بهش فکر میکنی که دست بر نمیداره از توی خوابت
Читать полностью…دلتنگم
بارها خواستم نقاشی ات را بکشم
اما جای رنگ ها روی بوم
چشمانم قرمز شد
موهایم سفید
و روزگارم سیاه
قاصد روزان ابری، داروگ! کی میرسد باران؟
بر بساطی که بساطی نیست
در درون کومهی تاریک من که ذرهای با آن نشاطی نیست
#نیما_یوشیج
شهر من الفبا رو از یاد برده بود، اما حرف میزد. جولانگاه قریحه بود، نه جای قدم زدن تکنیک. در چنین شهری ما به آگاهی نمیرسیدیم. اهل سنجش نمیشدیم.
شکل نمیدادیم. در حساسیت خود شناور بودیم. دل میباختیم. شیفته می شدیم. و آنچه میاندوختیم پیروزی تجربه بود.
#سهراب_سپهری
بايد امشب بروم
بايد امشب چمدانی را
كه به اندازهٔ پيراهن تنهايی من جادارد
بردارم و به سمتی بروم
كه درختان حماسی پيداست
رو به آن وسعت بیواژه
كه همواره مرا میخواند
يك نفر باز صدا زد :سهراب!
كفشهايم كو؟
#سهراب_سپهری
غنچه گو تنگدل از کارِ فروبسته مَباش
کز دم صبح مدد یابی و انفاسِ نسیم
#حافظ
ما بیتاب و نیایش بیرنگ
از مهرت لبخندی کن
بنشان بر لب ما
باشد که سرودی خیزد
در خوردِ نیوشیدن تو
#سهراب_سپهری
هر كس كه حرف مهربونی زد
تو دستای سردش تفنگی داشت
اين داستانِ تلخِ نسلی بود
كه آرزوهای قشنگی داشت...
#مهدی_موسوی
امیدوار چنانم که کار بسته برآید
وصال چون به سر آمد فراق هم به سر آید
#سعدی
ماه در روی کسی غیر تو دیدن ممنوع
ناز چشم کسی جز تو خریدن ممنوع
تابلویی بر سر دروازه ی قلبم زده ام
که ورود احدی جز تو اکیدا ممنوع
من و تو از تبار بی کسانیم
در این غوغا چه کَس را کَس بدانیم
کسی نشنیده فریاد کمک را
کمک کن تا برای هم بمانیم
تو را می خواهم و دانم که هرگز
به کام دل در آغوشت نگیرم
تویی آن آسمان صاف و روشن
من این کنج قفس مرغی اسیرم
تا مثل من تو هم بشوی مبتلای تو
باید که از خودت بنویسم برای تو
من شانه ام پر از گسل است و بلا به دور
امشب چه گریه خیز شده شانه های تو ؟!
بیا تا برایت بگویم
چه اندازه تنهایی من بزرگ است. . .
و تنهایی من
شبیخون حجم تو را پیشبینی نمیکرد
#سهراب_سپهری
در اين زمانه بی های و هوی لال پرست
خوشا به حال کلاغان قيل و قال پرست
#محمدعلی_بهمنی
دلی کز عشق جانان دردمند است
همو داند که قدر عشق چند است
دلا گر عاشقی از عشق بگذر
که تا مشغول عشقی عشق بند است
وگر در عشق از عشقت خبر نیست
تو را این عشق عشقی سودمند است
#عطار
شرابِ لعل و جایِ امن و یارِ مهربان ساقی
دلا کی بِه شود کارت اگر اکنون نخواهد شد
#حافظ
طاقتِ فرسودگی ام هیچ نیست
در پیِ ویران شدنی آنی ام
#محمدعلی_بهمنی
تو را ...
در قریههای دور
مرغانی
به هم تبریک میگویند...
#سهراب_سپهری
شب را کشید
بعد ما نقاشی شدیم
با قلممویی
که شسته نشد...
#علیرضا_قاسمیان
دو عاشقیم ولی در دو داستان جدا
به هم رسیدن ما خوب بود، اگر میشد
#سجاد_سامانی
ای در این افسون نهاده پای
چشمها را کرده سرشار از مه تصویر!
باز کن درهای بی روزن
تا نهفته پردهها
در رقص عطری مست جان گیرند ...
#سهراب_سپهری