به جز او، دلم نه کسی را میخواست
و نه کسی را میدید...
میتوانی بفهمی چقدر غریب بودم دراین جهان ؟
| #فروغ_اسماعیلی_فر |
@thelumpish
خواستم بگويم چقدر چشمهايت شعرند دختر. نگفتم. از تيغ هاي كف دستم ترسيدم كه نوازشت كنم و خون سرخت گلهاي سرخ را بي آبرو كند. "من ماشين توليد رنجم."
يك روز، به يك نفر نگاه ميكني كه چشمهايش شعرند. اما دم نميزني. از تيغ هاي كف دستت ميترسي. دوست داري بگويي حتا وقتي كنارت نشسته دلتنگش هستي، اما لال مي ماني.
آن روز، ياد من بيفت. ياد من بيفت و يك بوسه بچسبان روي كتف خشك باد آذرماه تا به من برساند. بعد، به كلماتي كه نگفته اي شب بخير بگو.دراز بكش روي كاناپه، به سقف نگاه كن، و دردهاي دلت را بشمار، و به روياي خيس كسي فكر كن كه سهم تو نشد، با چشمهايي كه شعر بود، با لباني كه آتش بود، و با آغوشي كه تنها جزيره امن جهان بود.
شب بخير صنوبر غمگین که منو یادت رفته.
شبت بخیر جانِ جهان
آروم بخواب.
#حميدسليمي
@thelumpish
پاشین یه چای دم بزارین وغروب که اومد یه سیگار بگیرونید واین آهنگو گوش بدین.
نووووووووش.
نصفِ مردم دنیا شب که میشه فکر میکنن خستهان ؛
اما همشون خمارن ،
خمارِ بیکسی...
#بهروز_وثوقی
@thelumpish
شما یه کاکتوس به من بده، انقدر بهش
آب میدم از بین میره. میدونی دارم از
چی حرف میزنم؟!
محبت...
گل گفت امروز یکی بهم گفت چه گل خوشگلی
شازده کوچولو گفت : خب
گل گفت یکی دیگه گفت چقدر خوش بویی
شازده کوچولو گفت : خب
گل گفت: یکی گفت مهربون یکی گفت دوست داشتنی یکی گفت ...
شازده کوچولو گفت الان خوشحالی اینارو شنیدی ؟
گل گفت : نه ، ناراحتم ، ناراحتم که چرا از تو نشنیدم...
@thelumpish
توی یه دنیای دیگه، تو هم من رو دوست داری، همونقدر که من تو رو. با هم زندگی میکنیم، با هم پیر میشیم، با هم میمیریم. ما رو کنار هم دفن میکنن، از خاکمون یه سرو بلند قد میکشه تا آسمون، همه پرندههای دنیا میان رو شاخهها خونه میسازن. تموم میشه آوارگی.
سبز میمونیم من و تو، برای همیشه.
حمید سلیمی
@thelumpish
اگه با من بود ول میکردم میرفتم ابرام.. اما با من نیست، با دله!
-ابراهیم اسدی
@thelumpish
.
غزاله علیزاده ۲۱ اردیبهشت ۱۳۷۵ بر کاغذی نوشت:
«از هیچکس مُتنفر نیستم . برای دوست داشتن نوشتهام . نمیخواهم، تنها و خستهام برای همین میرَوم . دیگر حوصله ندارم . چقدر کلید در قفل بچَرخانم و قدم بگذارم به خانهای تاریک . من غلامِ خانههای روشنم .» و بعد، پس از دوبار خودکشی نافرجام، سرانجام خود را در حوالی جیرکوه، رامسر، به دار آویخت .
@thelumpish
کم کم یاد میگیری برای هیچ چیز، اصرار نکنی
شدنی: میشه
موندنی: میمونه
اومدنی: میاد
رفتنی هم میره!