The never-ending pain
The knife that cracks your bones
Feeling of helplessness
Wanting you to shout in despair
I can’t take it any longer
It’s cold and dark outside
But the morning shouldn’t be far away
lt's a silence the lonely know
in the fire the rainbow grows
you can push it down my friend
it will come up ten fold again
how much blood must be shed
on the streets of unrest
we will bleed as long need be
that river will remove you from history
you have robbed us for many years
but we have saved every last tear
we have suffered all of your hate
and now we march down to your gates
you think your power is secure
when you startle us with the threat of war
but fear has its limits too
we are no longer scared of you
we will burn your temple to the ground
we will tear all your prisons down
your gallows will be set for burning
just before one last hanging
we will erase your name, we will show no restraint
now we give you one last chance
to do what's right and to let us dance
or the hand of fate will become a fist
a force your thugs can not resist
آنجا که سپاهيان مشق قتال مي کنند
گستره چمني مي تواند باشد،
و کودکان رنگين کماني، رقصنده و پر فرياد
اما آن که در برابر فرمان واپسين
لبخند مي گشايد،
تنهامي تواند
لبخندي باشد (از شاملو)
شكوه آزادي با ماست
Freedom, Glory, Be Our Name
برخیز و مخور غم جهان گذران
خوش باش و دمی به شادمانی گذران
در طبع جهان اگر وفایی بودی
نوبت به تو خود نیامدی از دگران
جامی است که عقل آفرین میزندش
صد بوسه ز مهر بر جبین میزندش
این کوزه گر دهر چنین جام لطیف
می سازد و باز بر زمین می زندش
این قافله عمر عجب می گذرد
دریاب دمی که با طرب می گذرد
ساقی غم فردای حریفان چه خوری
پیش آر پیاله را که شب می گذرد
از باده دوشین قدحی بیش نماند
از عمر ندانم که چه باقی مانده است
به نام تو که اسم رمز ماست
شب مهسا طلوع صد نداست
بخوان که شهر سرود زن شود
که این وطن وطن شود
شباهنگام میان کوچههاست
به در کوبد که نوبت شماست
برادرم که سنگر من است
چو سایهسار روشن است
دویدنش، فراخ سینهاش
چو جان پناه و مأمن است
بر تن شاهدان تازیانه میزند
این ز جان خستگان پارهی تن مناند
به جای او به قلب من بزن
جهان ترانه میشود
امان بده ببوسمش به خون
که جاودانه میشود
بسته بالای سر گیسوان، چه هیبتی است
کشتهاند هرکه را راوی جنایتی است
سفر چرا؟ بمان و پس بگیر
ز جورشان نفس بگیر
بخوان که شهر سرود زن شود
که این وطن وطن شود
من درد در رگانم، حسرت در استخوانم، چیزی نظیر آتش بر جانم پیچیدهاست
ما به ظلمت گردن نمینهیم، گردن نمینهیم، نمینهیم
ما به جنگ سیاهی میرویم
این درد مشترک را فریاد کن
Love, it will not betray you
Dismay or enslave you, it will set you free
Be more like the man you were made to be