کلمهی SMULTRONSTALLET جایی رو توصیف میکنه که خیلی خاصه و به قلب نزدیک و هرکسی نمیتونه به راحتی بهش دست پیدا کنه.
Читать полностью…تو اگه آهنگ بودی میشدی اون آهنگی که بعد از چند سال هنوزم گوش میدم غرق رویاهام میشم، اگه غذا بودی میشدی اون غذایی که دو بشقاب و با لذت میخورم و سیر نمیشم، اگه شعر بودی میشدی اون شعری که با یبار خوندنش حفظ شدم و از ذهنم بیرون نمیره، اگه فیلم بودی میشدی اون فیلمی که بعد از ده بار دیدن هنوزم برام تکراری نشده، اگه روز بودی میشدی اون روز بارونی و پر برگی که دوست داشتم ساعتها با یه هدفون توی گوشم قدم بزنم، اگه عطر بودی میشدی اون عطر ملایم و شیرینی که هیچوقت دلمو نمیزنه، تو اگه زندگی بودی میشدی اون زندگیای که همیشه توی رویاهام تصورش کردم.
#تینآ
آدم بی دلیل یک آهنگ رو دوبار گوش نمی کنه. بی دلیل دوبار به چشمایِ هیچ کسی نگاه نمی کنه. بی دلیل به یک نفر دو بار فرصت نمیده. هیچ تکراری بی دلیل تبدیل به تکرار نمیشه!
Читать полностью…تو خسته بودی،من صبر کردم.
بی حوصله بودی،من صبر کردم.
ناراحت بودی،من صبر کردم.
عصبی بودی،من صبر کردم.
حوصله نداشتی،من صبر کردم.
وقت نداشتی واسم،من صبر کردم.
واسه همه چی، من صبر کردم.
اما چرا تو چرا حتی یه بارم صبر نکردی؟
یه دیالوگ جالبی تو فیلم ice age هست که میگه:
-امروز غمگین به نظر می رسی.
+راستشو بخوای من همیشه غمگینم ولی امروز انرژی کافی برای پنهان کردنش رو نداشتم.
@thisme
روزهایی که آدما همو فقط واسه یه شب میخوان؛ من تورو واسه لحظه به لحظهی زندگیم میخوام.
دلم میخواد وقتایی که از شدت خوشحالی نمیتونم یه جا بند شم؛ آغوش تو جایی باشه که آروم میگیرم.
یا وقتایی که از عالمو آدم دلم پره و گریم بند نمیاد؛ صدای تو باشه که آرومم میکنه.
من تورو واسه همه ی روزای زندگیم میخوام همین...
اسکار غم انگیزترین در عین حال زیباترین دیالوگ قرن هم میتونه برسه به ژاک دمی برای فیلم لولا :
«من هیچی از زندگی نمیخواستم
تا اینکه دوباره دیدمت ..»
@thisme
ذهنم خالی از حرف و سکوت علامت رضایت مشتری و زحل و اون کمربند قشنگش چه بهش میاد و من میرم، اون میره و من میام و رفت و آمد ها از نفس انداخت مارو و یک لحظه ثباتی در ماندن و ساختن و دیدن و شنیدن و جنبهی شوخی نداریم، پیاز و گوجه هم نداریم، تخم مرغ هم که گران است و برای شام یک املت ساده هم نداریم
راستی حرفی به ذهنم آمد؛ گرسنه بودم، خوردمش. ذهنم خالی از حرف و سکوتم ناشی از مزه مزه کردن کلمهها زیر زبانم.
همه حرفهایم بی مزه شده اند.
زندگی که نمک نشناس از آب درآمد، عوضش اشک هایمان شورِ شور. ذهنم خالی از حرف و معدهام پر از وعده. وعده غذایی نه، وعده های توخالی. به دردم نخورد، قورتشان دادم.
حالا سیرم. از همه چیز، چشمهایم را میبندم و خواب میبینم ذهنم خالیست از حرف و
هیس! بگذار بخوابم.
•لیچار
کلمهی ASPHYXIA حالت خفگی رو توصیف میکنه ولی نه بخاطر کمبود اکسیژن بلکه به خاطر وجود درد.
Читать полностью…وقتی می گم از همه بدم میاد، وقتی می گم از همه خسته شدم، وقتی می گم دلم میخواد همه چیز و ول کنم و برم، منظور من از همه تو نیستی. تو همه نیستی. تو هیچ وقت برای من مثل همه نبودی. خودتو با این آدمای تکراری خسته کننده رو مخ مقایسه نکن. تو پناه گاه منی. تو همون رنگین کمون قشنگی که تا آخر عمرم از تماشا کردنش خسته نمی شم. همه ی آدمای زندگیم یک طرف، توام یک طرف. فهمیدی؟
•دیاکو
نامه ای به خودم:
میدونم.
چقدر درک نشدی، چقدر نا امیدت کردن، چقدر تحمل کردی، چقدر زمان برد، چقدر اشک ریختی، چندبار بلند شدی و چقدر جنگیدی و چقدر همهچی سخت تر شد؛
ولی بازم ادامه بده. خسته نشو. هنوز مونده تا به جاهای خوبش برسی. لیاقتشو داری. بهت افتخار میکنم من عزیز.
وسط داد و بیداد و دعوا یهو میگفت :" منم! "
راستش اونقدری سرم گرم گله و لجبازی بودم که توجه نمی کردم توی جواب اون همه حرف، فقط نوشته منم!
حواسم نبود بپرسم اصلا یعنی چی منم؟! منم چی؟! فحشه؟ بد و بیراهه؟! چیه این منم!
بدتر حرصی میشدم و آتیش معرکه بالا میگرفت و کار می رسید به اونجایی که نباید!
یه بار اما وقتی گفت منم
دیگه سکوت نکرد، داد زد:
" منم ! اینی که داری باهاش میجنگی منم! دشمن نیست، غریبه نیست، رهگذر کوچه و خیابونم نیست.
منم!
نه شمشیر دستمه، نه سنگر گرفتم جلوت، نه قراره باهات بجنگم. ببین دستام بالاست؛ تسلیمم، نه از ترس و نه بخاطر ناحق بودنم. فقط به حرمت عشقی که تو از یادت میبریش گاهی. یه وقتایی اگه سکوت میکنم دربرابرت
برای این نیست که حرفی واسه گفتن ندارم، یا نمی تونم جواب حرفاتو بدم؛ فقط برای اینه که حالیمه قرار نیست خراب کنیم چیزیو. اگه بحثیم هست برای بهتر شدنمونه!
یادم نمیره اینی که جلوم وایساده "تویی"
ولی تو انگار یادت میره اینی که داری
زخم رو زخمش میزنی "منم"
میفهمی؟
من!
کمی تحمل کن
دردهایی را که هربار با سماجت بیشتری قلب آرامشت را نشانه می گیرند
غصه هایی را که از در و دیوار ، می بارند
و مشکلاتی را که دست از سر آسایشت بر نمی دارند
باور کن که اوضاع ، همیشه به یک منوال نمی ماند،شاید امروز همان روزی که می خواستی نبود و هیچ چیز ، به گونه ای که تو انتظار داشتی پیش نرفت
ولی روزهای خوب ، در راه اند
قوی باش و مصمم تر از قبل ، برای حال خوب و آرزوهایت تلاش کن و کمی تحمل کن همه چیز ، درست خواهد شد.
-نرگس صرافیان طوفان
چقدر سیمین دانشور قشنگ حرف دلمونو میزنه، اینجا که میگه:
«سکوت من همیشه به معنی رضایت نیست! گاهی یعنی خستهام! خسته ام از اینکه مدام به کسانی که هیچ اهمیتی به فهمیدن نمیدهند، توضیح دهم!»