tiekaal | Unsorted

Telegram-канал tiekaal - تیکال

-

تیکال در گویش لری به معنی چشمان قهوه ایست

Subscribe to a channel

تیکال

آرزو میکنم کسی بیاد تو زندگیتون جوری شما رو دوست داشته باشه که به قول نزار قبانی؛ «هیچ آرزویِ دیگری در دلتان باقی نماند...»

*فایتِر*

@tiekaal

Читать полностью…

تیکال

هوشیار مشو که هست مستی خوش تر...!
#مولانا

@tiekaal

Читать полностью…

تیکال

☁️
واسه‌ت بهترینارو می‌خوام چون واسه اولین بار فهمیدمت واسه آخرین بار عاشق شدم واسه اولین بار بخشیدمت...
✨@tiekaal

Читать полностью…

تیکال

خط ها به هم رسید و به یک جمله ختم شد:
«با عشق ممکن است تمام محال ها...»
#فاضل_نظری
@tiekaal

Читать полностью…

تیکال

☁️ با هندزفری قبلِ خواب ترجیحاً بهش گوش بسپار. :)
@tiekaal

Читать полностью…

تیکال

من حرف می‌زنم
تا مثلِ برگ‌ها نخشکم
من حرف می‌زنم
تا ترسم را پنهان کرده باشم
و دروغ می‌گویم
تا حقیقت دست از سرم بردارد
ــ باید دوباره به همدیگر دروغ بگوییم ــ

#شهرام_شیدایی
بخشی از شعر
کتاب
آتشی برای آتشی دیگر
@zhican

Читать полностью…

تیکال

سرم به مردگی‌ام گرم بود قبل از تو
چرا رسیدی و با عشق زنده ام کردی؟
#علی_فردوسی
@tiekaal

Читать полностью…

تیکال

روز جمعه‌ای نوستالژی بفرستم براتون؟🥲

Читать полностью…

تیکال

الان را نبینین بچه‌های این دوره زمانه تولد می‌گیرند از پارتی‌های ما بهتر.
آن زمان که ما کودک بودیم، نهایتا یکی از هم‌کلاسی‌هایمان که وضع مالی بهتری داشت یک تولد می‌گرفت که آن را هم مادرانمان اجازه نمی‌دادند برویم. ما هم یک دفتر تعاونی و یک پاک‌کن و یک مداد را کادو می‌کردیم فردایش می‌بردیم مدرسه می‌گفتیم ناظری تولدت مبارک. او هم مثل چی ذوق می‌کرد.

Читать полностью…

تیکال

🍂بوسه'هوشنگ‌خان ابتهاج

lmoonle @Cd_mium

Читать полностью…

تیکال

🥹🌝
@tiekaal

Читать полностью…

تیکال

خیلی روزه که دلم میخواد یه آهنگ از پاشایی بذارم
خیلی روزه که درگیرشم ولی نمی‌تونم انتخاب کنم.
اینجا پاشایی‌های مورد علاقه‌تونو بفرستید
🥹🫂

Читать полностью…

تیکال

چسبیدنی‌های قشنگ دیوار.
@tiekaal

Читать полностью…

تیکال

بعضی شب‌ها احتیاج دارم فرار کنم.
از فردا، فرداها. از دیروز، دیروز‌ها.
و وقتی برگشتم، اگر راه برگشتی باشد؛ همه چیز درست شده باشد.
اما در آخر تمام زورم را جمع می‌کنم که پای همه چیز بایستم چون زندگی همین است؛ مجموعه‌ای از ترس‌ها و شجاعت‌ها، اشک‌ها و لبخند‌ها، بودن‌ها و نبودن‌ها و در روزگاری نه چندان دور فقط نامی یا قاب عکس کوچکی از ما گوشه و کنار خانه‌ی عزیزان‌مان به چشم می‌خورد‌.

#فاطمه_خورسند
@tiekaal

Читать полностью…

تیکال

چندباریه دارم پستای لالایی‌هایی که شبکه پویا پخش می‌کرد و توی اینستا می‌بینم و با تعجب اکثرشونو حفظم.
بچگی من با شبکه یک و دو گذشت، زمان ما شبکه پویایی وجود نداشت.
ولی اون تایمی که پویا مهمون خونه‌ها شد و شبا لالایی پخش می‌کرد، ایلیا تازه به دنیا اومده بود. ایلیا اولین نوه خونه ماست؛ نور چشم‌مون.
کیف دنیا رو می‌کردم وقتی سرشو می‌ذاشتم رو شونه‌هام و می‌خوندم براش:
پسر ریزم، تر و تمیزم (واقعا هم ریز بود بچم)
آفتاب سر اومد، مهتاب می‌تابه
بچه‌ی کوچیک آروم می‌خوابه
حالا کلا این بچه یه بار با این لالاییا خوابید همیشه شیره جونمونو می‌کشید تا لالا کنه امااا؛ من همه اون لالایی‌هارو حفظ کرده بودم تا براش بخونم.
ایلیا الان نیمچه مردی شده واسه خودش، سلیقه موسیقایی‌شم اصلا به خاله‌ش نبرده که بحثش جداست.
این همه نوشتم که بگم یه سری خاطره‌های خوب و شیرین ته مغزمون هستن که کلا یادمون رفته یه روزایی چقدر به خاطرشون اکلیلی شدیم و یه ملودی، یه موسیقی، یه ترانه چقدر واضح و شفاف می‌تونه یادمون بیاره.
پس اثر موسیقی رو دست کم نگیرید.

مخلص شما، فاطمه خورسند.

پی نوشت: صابر بهم اولتیماتوم داده هیچ وقت برای بچه‌م لالایی نخونم، از همین‌جا اعلام می‌کنم: چشم عباس آقا 🫡

@tiekaal

Читать полностью…

تیکال

@tiekaal

Читать полностью…

تیکال

زندگی یعنی صدای تلویزیون شیش صبح که بابا روشن کرده؛ یعنی غرغرای دائم مامان که به خودت بیای.
زندگی توی اون صدای تلق تولوق ظرفای آشپزخونه جریان داره؛ تو صدای نکره‌ی جارو برقی.
بین شلیک قهقهه‌هامون وسط مهمونیای کوچیکی که سر هر مناسبتی گرفتیم.
زندگی یعنی صدای زمزمه‌های تو که با چک چک قطره‌های آب زیر دوش ادغام شده.
زندگی منم که یه گوشه دنج پیدا کردم و به دنبال پیدا کردن دلیل برای ادامه دادنم در حالی که همه‌ی شمارو همین بغل گوشم دارم.

#فاطمه_خورسند
@tiekaal

Читать полностью…

تیکال

من نمردم ولی زنده هم نماندم

Читать полностью…

تیکال

من جلد تو هستم، بر بام تو هستم

Читать полностью…

تیکال

من؟ از دور بسیار خشک و جدی، از نزدیک صمیمی و شوخ و از خیلی نزدیک بسیار غمگینم.

•Ta Daa•

@OfficialPersianTwitter

Читать полностью…

تیکال

من همیشه احساسات دیگران را در نظر می گیرم و متوجه میشم که اونا هیچ‌ توجهی به احساسات من ندارن

*فرید*

@tiekaal

Читать полностью…

تیکال

@tiekaal

Читать полностью…

تیکال

حقققققققققققققققققققق

Читать полностью…

تیکال

این شب‌ها از هر زمان دیگری بیشتر احتیاج دارم، آسمان و زمین‌ت را کنار بگذاری، از عرش پادشاهی‌ت قدم در پست‌ترین نقطه کهکشان‌ت بگذاری و بیایی در بالینم.
از زمانی که بال‌هایم را گرفتی نای آمدن ندارم، دل فراموشی‌ت هم.
یاد تو شفاست، می‌دانم. اما گه گاهی خودت را نشان‌مان بده، در سرزمین فرشته‌های بی‌بال نیم نگاهی از تو هزاران هزار رحمت است و امید.
می‌دانم که دوست داری، دوست داری صدایت کنیم؛ بخواهیم، زیاد بخواهیم.
و می‌دانی که چه بنده‌گان فراموش‌کاری آفریده‌ای.
بیا و مرا از این هزارتوی درد و رنج بیرون بکش؛ قرن‌ها گذشته و هنوز که هنوز است جای بال‌هایم درد می‌کند.
به فرداها فکر می‌کنم و ستونی که با آن همه مهره جایش را سفت کردی، تیر می‌کشد و دردش در همه جای تنم پخش می‌شود. چشم‌هایم هوای گریستن در دامن مادر دارند که بگویم می‌ترسم. از این جهان پر از رنگ بی رنگ می‌ترسم.
دلم می‌خواهد به بودنت و راستی راهم گرم شود؛ بیا و این دروازه‌ی سنگین را ببند؛ بیا و ثابت کن که هنوز مارا می‌بینی، هنوز مارا دوست داری. بیا که همه منتظریم.

#فاطمه_خورسند
@tiekaal

Читать полностью…

تیکال

گاه باید روئید
از پسِ آن باران
گاه باید خندید
بر غمی بی‌ پایان...

سهراب سپهری
@tiekaal

Читать полностью…

تیکال

پیکر "دکتر اسلامی ندوشن" به ایران باز می‌گردد

🔹پیکر پاک دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن، ادیب و متفکر فرهنگی بزرگ ایران، در اواخر آبان‌ماه از تورنتو به تهران منتقل می‌شود و مطابق وصیت ایشان به خاک سپرده خواهد شد.

🔹دکتر اسلامی ندوشن روز ۵ اردیبهشت ۱۴۰۱ در کانادا درگذشت.

@Kafiha

Читать полностью…

تیکال

جگر گوشکم....
خوب بخوابید.
@tiekaal

Читать полностью…

تیکال

کلاس ته راهروی مدرسه‌ی شهدا، کلاس جمع و جور کوچیکی بود. بیست‌وچهارتا بچه‌ی هشت ساله رو به زور توش چپونده بودن. هشت ردیف نیمکت‌ سه نفره.
می‌گفتن قبلا انباری بوده، یه مدتی هم چندتا سیستم داغون و قدیمی با مانیتور‌های گنده‌‌ای که یه زمانی سفید رنگ بودن و الان به طوسی می‌زدند توش‌ گذاشته بودن.
برای همین هم بالای تخته سیاهی که روی پنجره‌ی شیشه‌ایش زده بودن، دزدگیر داشت؛
البته که به ما می‌گفتن دوربینه.
انقدر جا تنگ بود که سگ سیاه زمستون هم لای پنجره باز بود برای رفت و آمد هوایی و ورود و خروج اکسیژن و دی اکسید کربنی به ریه‌های ما بچه کوچولو‌های کلاس دومی.
به خاطر قد کمی بلندتر از بقیه بچه‌ها میز آخر می‌نشستم و از رفیق گرمابه و گلستانم چند نیمکت دور شده بودم و کنار دختری نشسته بودم که تازه از اصفهان اومده بود، دختر معلم پرورشی مدرسه. مامانش گفته بود کنار من بنشونش؛ الم شنگه‌ای به پا شد که نگو.
برای برگشت آرامش به کلاس، نیمکت ردیف آخر کلاس شمایی از شبکه سه پیدا کرده بود.
کوشا و‌ نوشا رو تازه خونده بودیم، یادتونه که؟ کوشا و‌ نوشا دوتا پرنده بودن که یکی‌شون سخت تلاش‌گر بود و اون یکی فقط از این شاخه به اون شاخه می‌پرید.
معلم از میز اول شروع کرد به پرسیدن سوال بزرگ شدی می‌خوای چه‌کاره بشی؟ هر کسی چیزی گفت و به من رسید.
گفتم نویسنده. معلمی که خودش منو تشویق کرده بود، زیر هر صفحه از جمله نویسی‌هام هزارتا ستاره گذاشته بود و جمله‌هام رو به همه نشون می‌داد لبخندی زد و گفت می‌تونی هر شغلی داشته باشی و کنارش هم نویسنده باشی.
این همه طول و تفصیل برای این بود که بگم نشد، خانم ابوترابی عزیزم نشد‌. نشد که هم شغل دیگه‌ای داشته باشم و هم نویسنده باشم.
شب که خسته و کوفته می‌رسم خونه چیزی جز خواب توی سری که همیشه درد می‌کنه نیست.
شاید بقیه تونسته باشن ولی من نتونستم، متاسفم که نتونستم‌.

#فاطمه_خورسند
@tiekaal

Читать полностью…

تیکال

@tiekaal

Читать полностью…

تیکال

دلم نخواست تنهایی غصه بخورم

Читать полностью…
Subscribe to a channel