در این روزها جز نفسی تازه چیزی نمیخواهم؛ باشد که تاب و توانی به قلب خستهام تزریق شود؛ ذرهای نور چراغ امیدی که کورکورانه میسوزد را شعله ور کند.
میترسم سر آخر، این نخ نازک بین این تن رنجور و شما هم که پاره شد دیگر نه نامی بماند نه نشانی که البته آن هم برای شما اهمیتی ندارد.
#فاطمه_خورسند
@tiekaal
•نامهای کوتاه به اطرافیانم
زندگیم در کثافتترین حالت ممکن، پیش میرود.
این جمله غیر ملموسترین اما نزدیکترین توصیف ممکن است.
#فاطمه_خورسند
از تو گفتم سر به دامان خیابانی که در آن خانه داری
از تو گفتم از همین عطری که آغوش من جا میگذاری
@tiekaal
در من پیرمردی عبوس و اخمو زندگی میکنه که کل عمرشو مثل سگ برای بچههای که داشت کار کرده و حالا بچش ولش کرده و رفته. حالا هرروز از صبح تا غروب میره میشینه رو همون نیمکتِ رنگ و رو رفتهی پارک، چونهش رو میذاره روی انحنای عصاش و از دور خیره میشه، نمیدونم به کجا، فقط خیره میشه.
سلام امیدوارم حالت خوب باشه. ممنون میشم این پیام رو توی چنلت بذاری. :))
«مزرعهی حیوانات» نوشتهی جورج اورول ترجمهی احمد کساییپور 65T
«آبنبات دارچینی» نوشتهی مهرداد صدقی 190
«مشتی خاک» نوشتهی اِوِلین وو ترجمهی سهیل سُمی 120T
«خلوت پیکاسو» نوشتهی آریل دورفمن ترجمهی امیر یدالهپور 55T
«گربه راهنمای ما» نوشتهی استفان گارنیه ترجمهی مطهره حیدری 115T
قیمت کتابها از قیمت انتشارات پایینتره. :> عکس و فیلم هم بخواید براتون ارسال میکنم.❤️
ارتباط: @Meriashr
مدتی بود که نمینوشت و حالا میدانست میخواهد بنویسد. نمیدانست برای که ( دروغ میگوید، میدانست.) نمیدانست در مورد چه ( دروغ میگوید، میدانست.) و یا چرا میخواهد بنویسد. (این را راست گفت.) خسته نبود، ساعتهای طولانی از روز را خوابیده و دو روزی از کار و برنامهاش عقب مانده بود. سردرد، این یار همیشگی، همچو سیگار، مغزش را آتش زده بود و بخش به بخش آن چروکیده صورتی رنگ را میسوزاند. روزهایش را بدون دیدن جفت چشمی میگذراند و نمیدانست شب به شب کی به خواب میرفت و کی بیدار میشد. آدمهای مختلف پیام میدادند، آن کسی که میخواست نبودند، و به او میگفتند مواظب خودت باش. در جواب همهشان بلند میگفت نمیتونم و تایپ میکرد فعلا. دروغ نمیگفت، واقعا نمیتوانست. نه میتوانست از فکر و خیال بخوابد و نه فرصت میکرد وعدههای غذاییاش را کامل دنبال کند. حتی نتوانسته بود پول شرطی را که برده بود بر سر کروسان شکلاتی خرج کند. گنجایش معدهاش شده بود به اندازه لیوان چاییای کمرنگ، دو دانه شکلات تلخ فرمند در کنارش و تعدادی قرص اعصاب برای هر وعده. لاغر شده بود؟ نمیدانست. عید شده؟ نمیدانست. چه بر سرش آمده بود؟ این را هم نمیدانست. خیلی چیزها را نمیدانست. به ازای تمام ندانستهها، دانستیهایی هم درون مغزش غوطه میرفتند. میدانست هوای گذشته را کرده بود، میدانست نمیخواست همین حالا، در این شهر و استان باشد، میدانست میخواست با آدم دیگری باشد، میدانست این نوشته را دوست ندارد، آنطور که میخواست و برای کسی که میخواست نوشته نشد و به وقتش پاک خواهد کرد، میدانست کارهایش مانده، میدانست هدیهاش کامل نیست و این را هم میدانست که از تمام زندگیش عقب افتاده. دانستنیها را دوست نداشت. برای اولین بار تمامی این سالها، آرزو میکرد کاش هیچگاه هیچ چیز را نمیدانست. کاش ته همهشان نقطه میگذاشت و پشت میز مینشست. گویی همهچیز در مغزش فیلتر شده و دیگر هیچ چیز را نمیداند.
Читать полностью…سعیده دست به هرکاری بزنه توش بهترینه چون هم خوش سلیقهس هم خوش فکره:)
برید خودتون ببینید😍
اون وقتایی هست که خودت تو اوج ناامیدی دست و پا میزنی،
بغض گلوتو گرفته و کاسه چشمت لبریزه
ولی باید قوی باشی و
از فرداهای روشن حرف بزنی؛
همون لحظه، همون لحظه دلم میخواد
نگامون کنی و بفهمی تو چه منجلابی گیر کردیم.
خدایا، در جریانی که جز تو کسی رو نداریم یا نه؟
-از جمله حرفهایی که تگ اسم خوردن براشون زیاده
@tiekaal
"در هر حال، یادتان باشد که یک شخصیت کامل باید یک جو دیوانگی و کمی حماقت هم داشته باشد؛ چون در غیر این صورت آدم نمیتواند دوام بیاورد."
کتاب "گفتگوهای اگزیستانسیال"
@tiekaal
ریمیکس چاوشی و بانو هایده با هوش مصنوعی
آهنگ تو در مسافت بارانی از آلبوم ابراهیم
با شعر حسین صفا
@tiekaal
- اگه رنگ بود چه رنگی بود؟
+ آبی کمرنگ
- چون دلش مثل دریاست؟
+ چون با دیدنش دلم به زیبایی بوسه موجهای کوتاه لب ساحل روی ماسههای نرم، آروم میشه.
#فاطمه_خورسند
@tiekaal
به هر راهی که دانستم فرو رفتم به بوی تو
کنون عاجز فرو ماندم رهی دیگر نمیدانم...
عطار نیشابوری
@tiekaal
فکر کن صبح از خواب بیدار بشی، سوشال مدیا رو چک کنی و اولین خبری که میخونی از میان رفتن یک اسطورهی بیتکرار دنیای هنر باشه؛ آثار و اجراهای تو بیشک نمونه بارزی از تعهد هنری و وسواس در ارائهی بهترین کیفیتِ ممکن بودهاند. جگرم سوخت و تنم هزاران تکه شد ...
💬حسابدار
ClovE @Kafiha
اگه هیچوقت بیپولی نکشیدید که هیچ، اگه کشیدید سعی کنید یادتون نره ده هزار تومن نداشتن چه شکلیه، موقع رفت و آمد با آدما اینا رو یادتون نره، مثلا نگید داری میای فلان چیز رو بخر و یادتون بره باهاش حساب کنید، یا اصلا شاید نتونه همون موقع هم بخره
این حس و لحظه رو برای هیچکس رقم نزنید
اگه خیلی نزدیکید و میدونید داره که هیچ، اگه نه بدونید خیلی وقتا آدما ده هزار تومن هم ندارن، یا دارن اما برای چیز دیگه روش حساب کردن
شاید به نظر مسخره بیاد، آخه ده تومن؟ بله ده تومن
نه تو قشر مستضعف ها، تو همین کارمندهای معمولی که خیلیا هستن.
💬 ةیچرالملوک
1991 @kafiha
حسابی جیبمو خالی کردم که دست پر برسم خدمتتون😅
خودم خییییلی ذوقشونو دارم 🥲
هنوز اینا نصف نصف چیزایی که گرفتم هم نمیشه
اینقده دونه دونشون دلبرن که نگم برات
برگردم خونه از همشون عکس میگیرم جدا جدا میذارم براتون 🫀🦋
#اکسسوری_زنانه #اکسسوری_شیک #محصول_جدید
https://www.instagram.com/reel/C3sdoPkMKk8/?igsh=ejR3cmI0MWZ3NjNs
عاشق شوید و بمانید؛ بمانید و بسازید؛ بسازید و به همه دنیا نشان دهید که عشق در دو چیز است؛ خواستن و ساختن.
#فاطمه_خورسند
@tiekaal
آدم گاهی خودش هم میداند همینطور الکی دارد ادامه میدهد، ولی مجبور است ادامه بدهد. یعنی عزیزم مجبور است بگوید چه گل خوشبویی و ادامه بدهد، بگوید چه موسیقیِ معرکهای و ادامه بدهد، بگوید چه هوای خوبی و ادامه بدهد. آدم مجبور است که به چیزهای کوچکِ بیاهمیت چنگ بزند تا بتواند ادامه بدهد.
Читать полностью…ببین شدم گرفتارت؛
به بوسهای هوادارت.
از عاشقانه ها شبیه من کسی خبر ندارد.
@tiekaal