هرگز از تو چیزی به آنها نگفتم، اما
تو را دیده اند که تن میشویی در چشمانم...
-نزار قبانی
اگر سخن میانِ من و تو پایان یافت و راههای وصال قطع شدند و جدا و غریبه گشتیم، از نو با من آشنا شو.
-نزار قبانی
تعریف سردرگمی از زبان #نزار_قبانی :
بیم آن دارم که زیاد با تو سخن بگویم ، مبادا خسته شوی ،
و بیم آن دارم که سکوت کنم ، مبادا گمان کنی
که دیگر برای قلبم مهم نیستی..
#نزار_قبانی
چگونه فکر میکنی پنهانی و به چشم نمیآیی؟
تو که قطرهی بارانی بر پیراهنم، دکمهی طلایی بر آستینم، کتابی کوچکی در دستانم و زخم کهنهای بر گوشهی لبم.
مردم از عطر لباسم میفهمند که معشوقم تویی، از عطر تنم میفهمند که با من بودهای، از بازوی به خواب رفتهام میفهمند که زیر سر تو بوده است...
-نزار قبانی
بلقیس ای ماه من
تمام تمدن تویی
و زن تمدن است...
نزار قبانی
هشتم مارس،
روز جهانی زن مبارک باد.
بگذار دوستت بدارم
تا از اندوه دور بمانم
تا از تاریکی برهم
تا از زشتی دور شوم
بگذار دمی در کف دستان تو بخوابم.
ای امن ترین مکان ها!
با عشق تو
می توانم هندسهٔ جهان را دگرگون کنم
سرزمین موعود را در هم شکنم...
-نزار قبانی
دیروز بود که در فکر عمق عشقم به تو بودم
فکر کردن، فکرکردن به تو
دل میبرد ز من
در خاطرم از عسل لبان تو خاطرهاى
بدرخشید ناگهان
از نوش شهد خاطرهات مست گشتهام...
#نزار_قبانی
براى هر دقيقه
كه چشمانت
به عمرِ بى بهره ى من،
اجازه ى ادامه داد!
براى همه ى زمان هايى كه
جسور بودم
و رقابت كردم
و ناممكن را
به دست آوردم…!!!
از تو متشكرم…
•نزار قبانی
إذا انتهى الكلام بيني وبينك
وتقطعت سُبل الوصال وافترقنا وعٌدنا غرباء
تعرف عليّ مجدداً...
اگر سخن میانِ من و تو پایان یافت
و راههایِ وصال قطع شدند
و جدا و غریبه گشتیم
از نو با من آشنا شو...
#نزار_قبانی
مرا با چشمانت عاشق نشو، چه بسا از من زیباتری بیابی!
مرا با قلبت عاشق شو؛
که قلبها هرگز مشابه هم نیستند.
- نزار قبانی
#نزار_قبانی بعد از فوتِ همسرش "بلقیس"
یهجا در خطابش میگه:
يا عطرًا بذاكرتي.
«ای عطرِ حافظهام.»
ﻟﻮ ﻟﻢ ﺃﺑﺼﺮ ﻭﻃﻨﻲ ﺍﻟﺜﺎﻧﻲ ﻓﻲ ﻋﻴﻨﻴﻚِ ﻟﻜﺎﻧﺖ ﻫﺬﻱ ﺍﻟﺪﻧﻴﺎ ﻛَﺬِﺑﺎ!
تمامِ این دنیا دروغ میبود اگر وطن دیگر خویش را،
در چشمانِ تو نمیدیدم!❤️
-نزار قبانی
برایم اهمیتی ندارند
سالهایی که فرا میرسند
و سالهایی که از بین میروند
تویی تنها زمان
که عقربههای ساعت نابودش نمیکنند...
نزار قبانی
و من مدام از خودم میپرسم چرا سرنوشت تو را به من رساند و به من فرصتی برای زندگی با تو را نداد...
نزار قبانی
#یادداشت
كل المنافي لا تبدد وحشتي
ما دام منفاي الكبير بداخلي
تا زمانی که تبعیدگاه بزرگی درونِ من است
همهی تبعیدگاهها اندوهم را از بین نمیبرند...
♦️ نزار قبانی
بگذار دوستت بدارم
تا از اندوه دور بمانم
تا از تاریکی برهم
تا از زشتی دور شوم
بگذار دمی در کف دستان تو بخوابم.
ای امن ترین مکان ها!
با عشق تو
می توانم هندسهٔ جهان را دگرگون کنم
سرزمین موعود را در هم شکنم...
-نزار قبانی
به تو قول دادم
که تو را دوست نداشته باشم...
سپس مقابل این تصمیم بزرگ، دلم لرزید...
به تو قول دادم
که برنگردم و برگشتم...
و از دلتنگی نمیرم، و مُردم...
به تو قول دادم
که ضعیف نباشم، و بودم...
به تو قول داده بودم
که دربارهی چشمانت شعر نگویم، و گفتم...
قول داده بودم که نه...
و نه...
و نه...
انگار از فرطِ راستی، دروغ میگفتم
و خدا را شکر، خدا را شکر
که دروغ گفتم؛ خدا را شکر
_ نزار قبانی
نزار قبانی میگوید:
تو را خواب دیدم چنان قطعه سنگی ز مرمر
که در هم شکستی، به هم باز، بازآمدی و
شکفتی به کامم مگر آرزویی فراتر ز یک تکه مرمر،
بود جای دیگر؟ تو را خواب دیدم
که چون مشکی و عطر و عنبر چنان عطرافشان
که تسنیم تو بر گرفته تمام وجودم
و آیا ز بوی بهار و گل و صبح هست بهتر؟!
اما دردناک تر از تحمل این همه رنج، این است که ببینی دنیا کوچک ترین اهمیتی هم به رنجی که می بری نمی دهد.
-نهاالراضی، یادداشت های بغداد
عشق تو کناره گیری از خلق است و
تصوف است و عبادت
عشقت همچون تولد و مرگ
دشوار است که تکرار شود
#نزار_قبانی
#برگردان_سودابه_مهیجی
دارم از یک شهر حرف میزنم! تو سرزمین منی
صورت و دستهای کوچکت، صدایت... من آنجا متولد شدهام و همانجا میمیرم!
-نزار قبانی
وإنِّي أُحبُّكِ
لكنْ أخافْ التورُّطَ فيكِ،
أخافُ التوحُّدَ فيكِ
أخافُ التقمُّصَ فيكِ.
«من دوست دارمت
و ترسم
از گرفتار گشتن
و از یکی شدن
و از حلول تو.»
#نزار_قبانی