انتشارات تی تی پول تقدیم می کند 🍀🍀🍀 ناشر سری کتابهای روانشناسی، رمان، کودک و نوجوان http://telegram.me/faramarz_elahipanah تلفن تماس: 👉 02166502717 👉 09384476247 http://goo.gl/9o1HTq
مهرهٔ سرباز جادوییترین مهرهٔ شطرنجه. ممکنه کوچیک و معمولی بهنظر برسه، اما اینطور نیست؛ چون یه سرباز هیچوقت فقط سرباز نیست، مهرهایه که میتونه وزیر بشه. تنها کاری که باید بکنی اینه که به راهت ادامه بدی و بری جلو. خونهبهخونه. وقتی هم بهسمت دیگه برسی، هر قدرتی که بخوای بهدست میآری.
🟡 #کتابخانه_نیمه_شب
🔵 #مگ_هیت
@titipol_bookmaker
معرفی کتاب کتابخانهی نیمه شب
در کتاب کتابخانهی نیمه شب پا به مکانی جادویی و عجیب میگذاریم که قرار است به نورا سید نشان دهد که اگر او در مسیر فعلی زندگیاش قرار نمیگرفت، چه میشد. مت هیگ روایتگر این داستان برای ما خواهد بود. این اثر در فهرست پرفروشهای نیویورکتایمز قرار دارد و در سال 2020 برندۀ جایزۀ گودریدز از دید مخاطبان شده است.
@titipol_bookmaker
مدتی بود در کافه ی یک دانشگاه کار میکردم و شب را هم همانجا میخوابیدم
دختر های زیادی می آمدند و میرفتند اما انقدر درگیر فکرم بودم که فرصت نمیکردم ببینمشان.
اما این یکی فرق داشت
وقتی بدون اینکه منو را نگاه کند سفارش "لته آیریش کرم "داد ،یعنی فرق داشت!
همان همیشگی من را میخواست
همیشگی ام به وقت تنهایی!
تا سرم را بالا بیاورم رفت و کنار پنجره نشست و کتاب کوچکی از کیفش در آورد و مشغول خواندن شد.
موهای تاب خورده اش را از فرق باز کرده بود و اصلا هم مقنعه اش را نگذاشته بود پشت گوش!
ساده بود، ساده شبیه زنهایی که در داستانهای محمود دولت آبادی دل میبرند!
باید چشمانش را میدیدم اما سرش را بالا نمی آورد.
همه را صدا میکردم قهوه شان را ببرند اما قهوه این یکی را خودم بردم،
داشت شاملو میخواند و
بدون اینکه سرش بالا بیاورد تشکر کرد.
اما نه!
باید چشمانش را میدیدم
گفتم ببخشید خانوم؟
سرش را بالا آورد و منتظر بود چیزی بگویم اما
اما چشمان قهوه ای روشن و سبزه ی صورتش همراه با مژه هایی که با تاخیر بازو بسته میشدند فرمان سکوت را به گلویم دوخت ،طوری که آب دهانم هم پایین نرفت.
خجالت کشید و سرش پایین انداخت و من هم برگشتم و در بین راه پایم به میز خورد و سینی به صندلی تا لو برود چقدر دست و پایم را گم کرده ام.
از فردا یک تخته سياه گذاشتم گوشه ای از کافه و شعرهای شاملو را مینوشتم!
هميشه می ایستاد و با دقت شعر ها را میخواند و به ذوقم لبخند میزد.
چند بار خواستم بگویم من را چه به شاملو دختر جان؟!
این ها را مینویسم تا چند لحظه بيشتر بایستی تا بیشتر ببینمت و دل از دلم برود!
شعرهای شاملو به منوی کافه هم کشید و کم کم به در و دیوار و روی میز و.. .
دیگر کافه بوی شاملو را میداد!
همه مشتری مداری میکردنند من هم دختر رویایم مداری!!!
داشتم عاشقش میشدم و یادم رفته بود که باید تا یک ماه دیگر برگردم به شهرستان و پول هایی که در این مدت جمع کرده ام خرج عمل مادرم کنم
داشتم میشدم که نه، عاشق شده بودم و یادم رفت اصلا من را چه به این حرف ها؟ یادم رفته بود باید آرزوهایم را با مشکلات زندگی طاق بزنم
این یک ماه روئیایی هم با تمام روزهایی که می آمد و کنار پنجره مینشست و لته آیریش میخورد تمام شد!
و برای همیشه دل بریدم از بوسه هایی که اتفاق نیفتاد!
مدتی بعد شنیدم بعد از رفتنم مثل قبل می آمده و مینشسته کنار پنجره و قهوه اش را بدون اینکه لب بزند رها میکرده و میرفته.
یک ترم بعد هم دانشگاهش را کلا عوض کرده بود.
عشق همین است
آدم ها می روند تا بمانند..!
گاهی به آغوش یار
و گاهی از آغوش یار..
با تاسف زیاد نوشته یک #ناشناس خوش سلیقه
🗣 @titipol_bookmaker
اکنون دیگر میدانم سعادت چیست، سعادت انجام وظیفه است و هرچه این وظیفه مشکل تر باشد سعادت عظیم تر است.
📕 زوربای یونانی
✍🏻 #نیکوس_کازانتزاکیس
@titipol_bookmaker
گاهی باید مُکرر صدمه ببینی تا یاد بگیری...
مکرر بیفتی تا بزرگ بشی...
مکرر از دست بدی تا بدست بیاری...
بخاطر اینکه اغلب درسهای بزرگ زندگی از میان تجربههای دردناک بدست میان.
@titipol_bookmaker
دشمنان یعنی افکار منفی خودتان،
تردیدها و ترسها و واهمه ها...
چه بسیارند کسانی که به دلیل ترس از دست دادن، عزیزترین موهبت زندگیشان را مفت باخته اند.
ترس تنها دشمن آدمی ست.
وقتی هراسانید،آنچه را که از آن بیم دارید به سوی خود می کشانید...
پس قوی باشید و نترسید،
به پشت سر نگاه نکنید و به روزگار سخت نیندیشید که دیگر بار گرفتار همان اوضاع خواهید شد.
#اسکاول_شین
@titipol_bookmaker
به افکار خوب بیندیش،
چیزهای خوب بگو،
کارهای خوب در قبال دیگران انجام بده،
همه چیز به سوی تو باز می گردد
@titipol_bookmaker
ما را مثل عقرب بار آورده اند؛ مثل عقرب!
ما مردم صبح که سر از بالین ورمی داریم تا شب که سر مرگمان را می گذاریم، مدام همدیگر را می گزیم. بخیلیم؛ بخیل! خوشمان می آید که سر راه دیگران سنگ بیندازیم؛ خوشمان می آید که دیگران را خوار و فلج ببینیم.
اگر دیگری یک لقمه نان داشته باشد که سق بزند، مثل این است که گوشت تن ما را می جود. تنگ نظریم ما مردم. تنگ نظر و بخیل. بخیل و بدخواه. وقتی می بینیم دیگری سر گرسنه زمین می گذارد، انگار خیال ما راحت تر است. وقتی می بینیم کسی محتاج است، اگر هم به او کمک کنیم، باز هم مایه خاطر جمعی ما هست. انگار که از سرپا بودن همدیگر بیم داریم!
📕 کلیدر
✍🏻 #محمود_دولت_آبادی
@titipol_bookmaker
ما را مثل عقرب بار آورده اند؛ مثل عقرب!
ما مردم صبح که سر از بالین ورمی داریم تا شب که سر مرگمان را می گذاریم، مدام همدیگر را می گزیم. بخیلیم؛ بخیل! خوشمان می آید که سر راه دیگران سنگ بیندازیم؛ خوشمان می آید که دیگران را خوار و فلج ببینیم.
اگر دیگری یک لقمه نان داشته باشد که سق بزند، مثل این است که گوشت تن ما را می جود. تنگ نظریم ما مردم. تنگ نظر و بخیل. بخیل و بدخواه. وقتی می بینیم دیگری سر گرسنه زمین می گذارد، انگار خیال ما راحت تر است. وقتی می بینیم کسی محتاج است، اگر هم به او کمک کنیم، باز هم مایه خاطر جمعی ما هست. انگار که از سرپا بودن همدیگر بیم داریم!
📕 کلیدر
✍🏻 #محمود_دولت_آبادی
@titipol_bookmaker
امروز را بعنوان شروع "آیندهات" ببین، نه بعنوان دنبالهی "گذشتهات"...
@titipol_bookmaker
بعضی ها فقط هستند، تا بدونیم از چه افرادی باید دوری کنیم...
@titipol_bookmaker
درسهاى زندگى آنقدر تكرار ميشوند، تا ياد گرفته شوند.
در مشكلاتى كه برایتان پيش مي آید، لحظه اى خود مشكل را رها كن،
به درسى كه برایت دارد دقت كن
@titipol_bookmaker
دربارهی کتاب کتابخانهی نیمه شب:
همۀ ما دوست داریم بدانیم که اگر این انتخاب را نمیکردیم یا آن راه را در پیش میگرفتیم، زندگیمان چه تغییری میکرد. داشتن یک نمودار از نتیجۀ تصمیمها و انتخابها میتوانست آرزویی برای تمام انسانهای این جهان باشد. این همان آرزویی است که نورا به آن دست یافت. نورا سید دختری است که در غم و اندوه فراوان غرق شده و قصد دارد به زندگی خود پایان دهد. کتاب کتابخانۀ نیمهشب (The Midnight Library) در پردۀ اول او را طوری به ما نشان میدهد که انگار بسیار به مرگ مشتاق است و از زندگی فعلیاش متنفر. اما پیش از آنکه بمیرد، این فرصت را پیدا میکند که به جایی به نام کتابخانۀ نیمهشب قدم بگذارد. او در این کتابخانه میتواند در کتابها نسخههای دیگری از زندگیاش را ببیند. نورا سید این فرصت را به دست آورده است که تمام اشتباهات و انتخابهای بد و خوبش را تغییر دهد تا عمر رفتهاش را به چیزی تبدیل کند که دلخواه او است.
@titipol_bookmaker
هر روز برای خود روز جدیدی ست، هر گل طراوت خاص خود را دارد. هر چهره ای از زیبایی ویژه ای برخوردار می باشد و بالاخره هر پدیده ای در دنیا در نوع خود یکتا و دیدنی است، از جمله هر صبحِ زندگی شما.
زندگی با عشق چه زیباست
#لئو_بوسکالیا
@titipol_bookmaker
بالاخره یک نفر باید گردن سرنوشت را بشکند.
اگر هر از گاهی یک نفر، به سرنوشت دهن کجی نمی کرد، انسان، هنوز روی شاخه های درخت ها زندگی می کرد.
📕 شرق بهشت
✍🏻 #جان_اشتاین_بک
@titipol_bookmaker
هرکسی که ملاقات میکنید در حال جنگ در میدانی است که شما هیچ چیز دربارهاش نمیدانید.
“مهربان باشید. همیشه.”
@titipol_bookmaker
بیشتر آدمها، در نوعی بیخبری همیشگی زندگی میکنند. آنها همیشه امیدوارند که چیزی اتفاق بیفتد و زندگیشان را دگرگون کند!
حادثهای، برخوردهای اتفاقی، بلیت برنده بخت آزمایی، تغییر سیاست و حکومت!
آنها هرگز نمیدانند که همه چیز از خودشان آغاز می شود...!
📚 حکایت آنکه دلسرد نشد
👤 مارک فیشر
@titipol_bookmaker
توانایی زندگی در لحظه اکنون و داشتن رضایت خاطر در لحظه ی حال را بسیاری از مردم ندارند.
وقتی در حال خوردن سوپ هستید، به دسر فکر نکنید.
وقتی در حال خواندن کتاب هستید، دقت کنید، ببینید افکار شما کجا هستند.
هنگام مسافرت به جای اینکه فکر کنید هنگام برگشتن به خانه چه کارهایی باید انجام شود، در همان مسافرت باشید.
اجازه ندهید لحظه اکنون که غیر قابل وصف است از دست برود
همه دارایی شما لحظه حال است ...
#وين_داير
@titipol_bookmaker
بیا زندگی کنیم! خورشید روزی دو بار طلوع نمیکند، ما هم دو بار به دنیا نمیآییم. هر چه زودتر به آنچه از زندگیات باقی مانده بچسب ...
📕 یک مرد ناشناخته
✍🏻 #آنتوان_چخوف
@titipol_bookmaker
گاهی اوقات بهتر است دست از جستجوی خوشبختی برداریم و فقط خیلی ساده شاد باشیم ...
👤 گیوم آپولینر
@titipol_bookmaker
مهمترین درسی که از مادربزرگم آموختم این بود:
اگر میخواهی چیزی را نابود کنی،
اگر میخواهی صدمه و آسیبی به چیزی برسانی،
کافی است آن را محدود کنی،
کافی است آن را محصور کنی.
آن وقت میبینی که خود به خود خشک میشود،
پژمرده میشود و میمیرد!
#ملت_عشق
#اليف_شافاک
@titipol_bookmaker
انجام دادن كارى كه دوست دارى آزادیست،
دوست داشتن كارى كه انجام میدهى، خوشبختیست
@titipol_bookmaker
اغلب مردم تعریف و تمجیدها را ظرف چند دقیقه فراموش میکنند، اما یک اهانت را سالها بهخاطر میسپارند.
آنها مانند آشغالجمعکنهایی هستند که هنوز توهینی را که مثلا بیستسال پیش به آنها شده با خود حمل میکنند و بوی ناخوشایند این زبالهها همواره آنان را میآزارد.
برای شاد بودن باید بر «افکار شاد» تمرکز کنید.
و باید ذهن خود را از زبالههای تنفر، خشم، نگرانی و ترس رها کنید.
📕 راز شاد زیستن
✍🏻 #اندرو_متیوس
@titipol_bookmaker
جوزف همراه پدر و برادرانش در مزرعه ای زندگی میکند اما به نظر میرسد مزرعه چندان بزرگ نیست و در غرب قیمت زمین ارزان است جوزف میخواهد مزرعه را ترک کند و به غرب برود و پدر دعای خیر را بدرقه او میکند جوزف آدم عجیبی است جوری ناشناخته و خداوار آدمی که با زمین پیوند دارد و زمین را درک میکند با زمین حرف میزند و روح آب و زمین و پدرش را متوجه میشود در سرزمین جدید پا میگیرد و حس میکند و وظیفه او حفاظت از روح زمین است ...
📕 کتاب : به خدای ناشناخته
✍ اثر : #جان_اشتاین_بک
@titipol_bookmaker
خودت را بهتر کن
این است همه ی کاری که
برای بهتر کردنِ جهان میتوانی بکنی ...
#ویتگنشتاین
@titipol_bookmaker
من ترجیح میدم افسوس بخورم که چرا اون کارو انجام دادم تا اینکه افسوس بخورم کاشکی اون کارو انجام می دادم..!
اگر کسی را دوست داری باید او را آنطور که هست دوست داشته باشی نه آن جور که گمان می کنی باید باشد!
#آنا_کارنینا
#لئو_تولستوی
@titipol_bookmaker