💟 230. Jagged /ˈdʒæɡd/
With sharp points sticking out; unevenly cut or torn
دارای نوک های تیز که بیرون زده اند، یکنواخت بریده یا پاره نشده است.
~ ~ ~ ~ ~ ~ ~
a. Being reckless , Rudy didn't watch out for the jagged steel.
b. It's an enormous job to smooth the jagged edge of a fence.
c. Leslie's hair was so jagged it was scarcely possible to tell that it had just been cut.
الف. چون «رودی» بی پروا بود، مراقب فولاد لبه تیز نبود.
ب. صاف کردن لبه ی دندانه دار یک نرده کار دشواری است.
ج. موهای «لِسی» آنقدر وزوزی بود که به سختی می شد گفت تازه کوتاه شده است
🍃🌸 @Today_Eng
#504words
💟228. Appropriate /əˈproʊpriət/
Fit, set apart for some special use
مناسب، کنار گذاشتن برای کاربرد خاصی
~~~~~
a. At an appropriate time, the chief promised to reveal his plan.
b. The lawn was an appropriate setting for Eileen's wedding.
c. After some appropriate prayers, the dinner was served.
الف. رئیس قول داد نقشه اش را در زمانی مناسب اعلام کند.
ب. چمن زار مکان مناسبی برای ازدواج «الین» بود.
ج. پس از چند دعای مخصوص شام سرو شد.
🍃🌸 @Today_Eng
#504words
💟 226.Ban /bæn/ : Prohibit; forbid
ممنوع کردن، قدغن کردن
~~~~~~~
a. The group unanimously voted to ban all people who were under six feet.
b. Health officials are trying to expand their field in order to ban cigarette advertising from news papers and magazines.
c. I want to ban all outsiders from our discussion on security.
الف. گروه به اتفاق آرا، تصمیم گرفت که تمامی افراد زیر شش فوت را ممنوع کند.
ب. مسئولین بهداشت در تلاشند دامنه ی فعالیتشان را گسترش دهند تا تبلیغات سیگار را در روزنامه ها و مجلات ممنوع کنند.
ج. می خواهم تمامی افراد متفرقه را از بحث پیرامون امنیت منع کنم.
@listening_english
#504words
💟224. Quota ˈkwoʊtə
Share of a total due from or to a particular state, district, person, etc
سهمی از یک کل برای یک ایالت، بخش، شخص و غیره، حصه
~~~~~~~~~~~~~~~
a. The company revealed a quota of jobs reserved for college students.
b. There was a quota placed on the number of people who could migrate here from China.
c. Lieutenant Dugan doubted that a quota had been placed on the number of parking tickets each police officer was supposed to give out.
الف. شرکت، سهمیه مشاغلی را که برای دانشجویان کنار گذاشته بود، اعلام نمود.
ب. برای تعداد کسانی که می توانستند از چین به اینجا مهاجرت کنند حصه ای قرار داده شد.
ج. «ستوان دوگان» شک داشت که آیا سهمیه ای برای تعداد برگه های جریمه پارکینگ که هر افسر پلیس قرار بود صادر کند، در نظر گرفته شده است.
@listening_english
#504words
💟222. Estimate ˈestəmət
Form a judgement or opinion about; guess
درباره چیزی اظهار نظر کردن، حدس زدن، تخمین زدن، ارزیابی کردن
~~~~~~~~~~~~~~~
a. The driver estimated that the auto race would commence at nine o'clock.
b. I try to avoid making estimates on things I know nothing about.
c. In your estimate, who will be victorious in this conflict ?
الف. راننده پیش بینی کرد که مسابقه اتومبیل رانی در ساعت ٩ آغاز خواهد شد.
ب. سعی می کنم از ارزیابی در مورد چیزهایی که درباره آن ها چیزی نمی دانم اجتناب کنم.
ج. به نظر شما چه کسی در این درگیری پیروز خواهد شد؟
@listening_english
#504words
💟220. Calculate ˈkælkjəˌlet
Find out by adding, subtracting, multiplying, or dividing; figure
پی بردن از طریق جمع، تفریق، ضرب و تقسیم، حساب کردن
~~~~~~~~~~~~~~~
a. The cook had to calculate the number of diners to see whether he could decrease his order for meat.
b. In order to see how expensive the cars was, the buyer calculated the tax and other charges.
c. I used and abacus to calculate my average.
الف. آشپز مجبور بود تعداد افراد میهمان به شام را محاسبه کند که ببیند آیا می تواند سفارش برای گوشت را کاهش دهد.
ب. خریدار، مقدار مالیات و دیگر هزینه ها را محاسبه کرد تا ببیند قیمت ماشین چقدر است.
ج. از یک چرتکه برای محاسبه معدلم استفاده کردم.
@listening_english
#504words
💟218. Abundant əˈbəndənt
More than enough; very plentiful
بیش از حد کافی، بسیار فراوان
~~~~~~~~~~~~~~~
a. It is urgent that the hospitals have an abundant supply of blood.
b. An abundant harvest was predicted by the secretary of agriculture.
c. In recent years an abundant number of complains have disturbed the telephone company.
الف. ضروری است که بیمارستانها ذخیره خون فراوان داشته باشد.
ب. وزیر کشاورزی محصول فراوانی را پیش بینی کرد.
ج. در سال های اخیر، تعداد بی شمار شکایت ها، شرکت مخابرات را آشفته کرده است.
@listening_english
#504words
💟216. Ingenious: Having great mental ability; clever
دارای توانایی ذهنی زیاد، زرنگ ،مبتکر، نو آور
~~~~~~~~~~~~~~~
a. Bernie devised an ingenious plan to cheat on his income tax.
b. Rube Goldberg was a journalist who won fame for his ingenious inventions.
c. The master spy had an ingenious way of passing secrets to the agent.
الف. «برنی» نقشه ی مبتکرانه ای را طراحی کرد تا در مالیات بر درآمدش تقلب کند.
ب. «روب گلدبرگ» روزنامه نگاری بود که بخاطر اختراعات ابتکار آمیزش به شهرت رسید.
ج. جاسوس بزرگ روش مبتکرانه ای برای انتقال اسرار به مأمور مخفی داشت.
@listening_english
#504words
💟214. Economical ˌekəˈnɑːmɪkl̩
Not wasting money or time
پول یا وقت را هدر نمی دهد ، اقتصادی ، صرفه جو
~~~~~~~~~~~~~~~
a. I find it economical to shop in the large supermarkets.
b. Marrisa was praised for her economical management of the budget.
c. The president made Congress aware of the need to be more economical.
الف. من متوجه شدم که خرید از سوپرمارکت های بزرگ مقرون به صرفه است.
ب. «ماریسا» به خاطر مدیریت مقتصدانه ی بودجه ستایش شد.
ج. «هازل»رئیس جمهور، کنگره را از نیاز به صرفه جویی بیشتر آگاه ساخت.
@listening_english
#504words
💟 212. Horrid: Terrible, frightful
وحشتناک، ترسناک
~~~~~~~~~~~~~~~
a. Janey avoided staring at the horrid man's face.
b. It is simply horrid the way cars pollute the air we breath.
c. When Mary was good, she was very good, but when she was bad, she was horrid.
الف. «جینی» از نگاه کردن به چهره ی مرد ترسناک اجتناب کرد.
ب. اتومبیل ها به شیوه ی وحشتناکی هوایی را که ما تنفس می کنیم آلوده می کنند.
ج. وقتی مری خوب بود، بسیار خوب بود ولی وقتی هم بد بود، وحشتناک بود.
@listening_english
#504words
💟 211. Reckless:Careless; needless; wild
بی دقت، بی توجه، وحشی
~~~~~~~~~~~~~~~
a. We must not ignore reckless drivers; we must take them off the road.
نباید رانندگان بی پروا را نادیده بگیریم، ما باید آن ها را از جاده خارج کنیم.
b. After breaking his hand fighting recklessly, Arthur decided to be more cautious in the future.
بعد از اینکه دست «آرتور» بی احتیاطانه در دعوا شکست، تصمیم گرفت در آینده بیشتر مراقب باشد.
c. The reckless smoker ignited the entire forest.
شخص سیگاری بی دقت، تمام جنگل را به آتش کشاند.
@listening_english
#504words
💟 209. Nimble: Active and sure-footed; quick moving; light and quick
فعال و با قدم های مطمئن، چالاک، سبک و سریع
~~~~~~~~~~~~~~~
a. Although Dusty was a miniature poodle, he was nimble enough to fight bigger dogs.
اگرچه «داستی» سگ کوچکی بود ولی به قدر کافی زرنگ بود تا با سگ های بزرگتر بجنگد.
b. The nimble policeman leaped over the fence to pursue the car thief.
افسر پلیس چابک و زرنگ از روی حصار پرید تا دزد اتومبیل را تعقیب کند.
c. With my nimble fingers, I'm good at text messaging.
من با انگشتان فرز و چابکم در ارسال پیامهای متنی مهارت دارم.
@listening_english
#504words
💟 208. Budget: Estimate of the amount of money that can be spent for different purposes in a given time
تخمین مقدار پولی که می توان در زمان مشخصی برای اهداف مختلف خرج کرد
~~~~~~~~~~~~~~~
a. We had to decrease the budget the budject this year because our club is broke.
ما مجبور بودیم بودجه را کاهش دهیم زیرا امسال باشگاه ما کم پول است.
b. The prominent executive presented her budget to the Board of Directors
مدیر عامل سرشناس، بودجه را به هیئت مدیره ارائه داد.
c. When my mother drwas up her budget for the week, she sets aside a goodly sum for nourishing food.
وقتی که مادرم بودجه یک هفته را ترسیم می کند، مبلغ قابل توجهی را برای غذاهای مغذی کنار می گذارد.
@listening_english
رودخانه ها هرگز به عقب برنمیگردن
مثل رودخونه زندگی کن☺️
گذشته رو فراموش کن و روی اینده ات تمرکز کن💪
همیشه انرژی مثبت باشیم😍
🍃🌸 @listening_english
#504words
💟 206. Pedestrian: Person who goes on foot; walker
شخصی که پیاده می رود، عابر پیاده
~~~~~~~~~~~~~~~
a. After driving a bus all day, Norris liked to be a pedestrian and take long, casual walks in the evening.
«نوریس» بعد از رانندگی با اتوبوس در تمام روز، دوست داشت پیاده شود و پیاده روی طولانی و راحتی را در وقت غروب انجام دهد.
b. The police say that it is urgent that pedestrians stay on the sidewalk.
پلیس می گوید ضروری است که عابران پیاده در پیاده روها بمانند.
c. I don't doubt that a pedestrian can get places faster that a car in downtown traffic.
شک ندارم که عابران پیاده می توانند در ترافیک مرکز شهر سریع تر از اتومبیل به مقصد برسند.
@listening_english
229. Emerge: /ˌɪˈmɜːrdʒ/
Come out; come up; come into view
بیرون آمدن، پدیدار شدن، نمایان شدن
~ ~ ~ ~ ~ ~ ~
a. When the fight was over, the underdog emerged the winner.
b. You have to be nimble to emerge from the narrow opening in five seconds.
c. What emerged form the bottle was a blend of fruit juice.
الف. هنگامی که نبرد به پایان رسید، شخص بازنده برنده اعلام شد.
ب. باید چابک و سریع باشید تا درمدت پنج ثانیه از روزنه باریک خارج شوید.
ج. آنچه از بطری بیرون آمد، مخلوطی از آب میوه ها بود.
🍃🌸 @Today_Eng
#504words
227. 💟Panic /pænɪk/
Unreasoning fear, fear spreading through a group of people so that they lose control of themselves
ترس بی دلیل، ترسی که در بین گروهی از افراد فراگیر می شود بگونه ای که کنترل خود را از دست می دهند
~~~~~~~
a. The leader of the lost group appealed to then not to panic.
b. When the danger was exaggerated, a few people started to panic.
c. The source of panic in the crowd was a man with a gun.
الف. راهنمای گروه گم شده از آن ها خواهش کرد که نترسند
ب. هنگامی که در مورد خطر اغراق شد، چند نفر شروع به ترسیدن نمودند.
ج. منشأ وحشت در میان جمع، فردی با یک اسلحه بود.
🍃🌸 @Today_Eng
#504words
💟225. Threat: Sign or cause of possible evil or harm
تهدید ، هشدار
~~~~~~~~~~~~~~~
a. There is always the horrid threat that my job will be abolished.
b. It is absurd to think that a tiny bug could be a threat to a person.
c. Our English teacher made threat to take away our cell phones.
الف. همیشه این تهدید وحشتناک وجود دارد که شغلم منسوخ خواهد شد.
ب. فکر اینکه حشره کوچکی می تواند تهدیدی برای انسان باشد مسخره است.
ج. معلم انگلیسی ما تهدید کرد که تلفن های همراهرا از ما دور می کند.
@listening_english
#504words
💟223. Morsel ˈmɔːrsl̩
A small bite; mouthful; tiny amount
گاز کوچک، به اندازه یک دهان، مقدار بسیار کم
~~~~~~~~~~~~~~~
a. When Reynaldo went into the restaurant, he pledged to eat every morsel on his plate.
b. Suzanne was reluctant to try even a morsel of lobster.
c. If you had a morsel of intelligence, you would be uneasy, too.
الف. وقتی «رینالدو» به رستوران رفت، قول داد آخرین لقمه از بشقابش را هم بخورد.
ب. «سوزان» مایل نبود حتی یک لقمه از گوشت خرچنگ را امتحان کند.
ج. کمی عقل داشتید، شما هم دلواپس می بودید.
@listening_english
#504words
💟221. Absorb əbˈzɔːrb
Take in or suck up (liquids); interest greatly
جذب کردن یا مکیدن (مایعات)، بسیار علاقه مند کردن
~~~~~~~~~~~~~~~
a. The sponge absorbed the beer which had leaked from the keg.
b. Our bodies must absorb those things which will nourish them.
c. I became absorbed in what the teacher was saying and did not hear the bell ring.
الف. اسفنج، آبجویی را که از بشکه چکیده بود به خود جذب کرد.
ب. بدن ما باید چیزهایی را جذب کند که مغذی هستند.
ج. مجذوب گفته های استاد شدم و صدای زنگ را نشنیدم.
@listening_english
#504words
💟219. Uneasy : Restless; disturbed; anxious
بی قرار، آشفته، نگران
~~~~~~~~~~~~~~~
a. Mrs. Spinner was uneasy about letting her son play in the vicinity of the railroad tracks.
b. The treasure was uneasy about the company's budget.
c. Arnold felt uneasy about the meeting even though he tried to act in a casual manner.
الف. خانم «اسپینر» دلواپس بود از اینکه اجازه دهد پسرش در کنار خطوط راه آهن بازی کند.
ب. خزانه دار نگران بودجه ی شرکت بود
ج. گرچه «آرنولد» سعی می کرد عادی برخورد کند، اما درباره ی جلسه احساس نگرانی می کرد.
@listening_english
#504words
💟217. Harvest ˈhɑːrvəst
Gathering in of grain or other food crops
جمع آوری غلات یا دیگر محصولات غذایی
~~~~~~~~~~~~~~~
a. This year's harvest was adequate to feed all our people.
b. The farmer decided to expand his fields so that he would get a bigger harvest.
c. If the harvest is poor, therte is always the possibility of famine.
الف. برداشت امسال برای تغذیه ی تمام جمعیت ما کافی بود.
ب. کشاورز تصمیم گرفت که مزارعش را گسترش دهد تا محصول بیشتری بدست آورد.
ج. اگر برداشت کم باشد، همیشه احتمال قحطی وجود دارد.
@listening_english
#504words
💟215. Lubricate : Make (machinery) smooth and easy to work by putting on oil, grease, or a similar substance.
قرار دادن روغن، گریس و مواد مشابه، کار با ماشین آلات را راحت و هموار کردن، روغن کاری کردن مقدار
~~~~~~~~~~~~~~~
a. The bulky wheels of a railroad train must be lubricated each week.
b. A large quantity of grease is needed to lubricate an airplane engine.
c. When an engine is lubricated, it works much better.
الف. چرخ های بزرگ قطار، باید هر هفته روغن کاری شوند. به حمل مقدار کمي پول با خودم بي توجهي نمي کنم.
ب. برای روغن کاری موتور یک هواپیما مقدار زیادی گریس لازم است.
ج. وقتی که یک موتور (انجین) روغن کاری شود، خیلی بهتر کار میکند.
@listening_english
#504words
💟 213. Rave: Talk wildly
وحشیانه حرف زدن، پرت و پلا گفتن، چرند گفتن
~~~~~~~~~~~~~~~
a. Shortly after taking the drug, the addict began to rave and foam at the mouth.
b. Speedy raved that his car had the capacity to reach 120 miles per hour.
c. Sadie was confident that Mr. Stebbe rave about her essay.
الف. معتاد مدت کوتاهی پس از خوردن مواد، شروع به گفتن حرف های نامربوط نمود و دهانش کف کرد.
ب. «اسپیدی» چرند می گفت که اتومبیلش توانایی رسیدن به سرعت ١٢٠ مایل در ساعت را دارد.
ج. «سدی» مطمئن بود که آقای «استب» در مورد مقاله اش زبان به تحسین خواهد گشود.
@listening_english
#504words
💟 210. Manipulate: Handle or treat skillfully
ماهرانه برخورد یا رفتار کردن، بکار بردن، استفاده کردن، با مهارت کاری را انجام دادن
~~~~~~~~~~~~~~~
a. Scientists must know how to manipulate their microscopes.
دانشمندان باید بدانند چطور میکروسکوپ های خود را بکار ببرند.
b. While Mr.Baird manipulated the puppets, Fran spoke to the audience.
در حالی که آقای «بیرد» عروسک های خیمه شب بازی را با مهارت تکان میداد، « فران » برای تماشاچیان صحبت می کرد.
c. The wounded pilot manipulated the radio dial until he made contact.
خلبان مجروح، صفحه رادار را دستکاری کرد تا اینکه تماس گرفت.
@listening_english
کسانی که تمایل دارن میتونن برای تمرین و تکرار عضو گروه چت ما بشن☺️
موفق باشید💝
https://t.me/joinchat/IQLKqQ5NpzbyRJTlU49iMQ
#504words
💟 207. Glance: To look at quickly; a quick look
به سرعت نگاه کردن، نگاه سریع
~~~~~~~~~~~~~~~
a. The observant driver glanced at the accident at the side of the road.
راننده ی هوشیار نگاه سریعی به حادثه کنار جاده انداخت.
b. I took one glance at the wretched animal and turned away.
نگاهی اجمالی به حیوان بیچاره انداختم و رد شدم.
c. Thompson identified the burglar after a glance at the photograph in the police station.
«تامپسون» بعد از نگاهی اجمالی به عکس در کلانتری، دزد را شناسایی کرد.
@listening_english
#504words
💟 205. Tragedy: A very sad or terrible happening; a sad play
رخدادی بسیار غم انگیز یا وحشتناک، نمایش غم انگیز
~~~~~~~~~~~~~~~
a. It was a tragedy that some pioneers were killed on their way west.
واقعه ی غم انگیزی بود که برخی از پیشگامان در مسیرشان به طرف غرب کشته شدند.
b. If you had your choice between seeing a comedy or a tragedy, which play would you choose ?
اگر بین دیدن یک نمایش طنز و یک نمایش غمناک حق انتخاب می داشتی، کدام را انتخاب می کردی؟
c. Harry's enormous jealousy led to the tragedy in their family.
حسادت شدید «هری» منجر به اتفاق ناگواری در خانواده ی آن ها شد.
@listening_english