Instagram: mohammadreza.farzad دریچهای به شعر، عکس و موسیقی جهان
لیلیانا بوتلر/کرواسی
@tomashghulemordanatboudi
فرج سلیمان/فلسطین
بر اساس موتیفی از ترانه ی"نیلوفرِ" پوران با آهنگسازی عباس شاپوری
@tomashghulemordanatboudi
آیا مادر آنقدر ورزیده که بتواند زمین را در پروازی ناگهان ترک گوید؟ آیا پدر برای پرکشیدن، حرف مشوقی، دست حمایتی، توشهی راهی احتیاج دارد؟ آیا آن دو، شامگاهان بر فراز حومههای شهر، لبریز نور طلوع خواهند کرد؟ لابد باد جامهی مادر را به بازی میگیرد، شال روی شانهاش را مثل رد طیاره به عقب میراند. کت و شلوار پدر، سیاه و بور، با شب یکی میشود. چه شمّی میگذارد خانه را انقدر خوب بو بکشند، خیابان را درست پیدا کنند و از پس کار بربیایند؟ چه طور نفس میکشند و با همچو کلاههای نرمی هوا را از هم میشکافند؟ آیا میتوانی صدای بارش مهمانها روی سقف، روی گاراژ، روی علف بشنوی که مشتاقانه آمدهاند معاشرتی کنند، سیگاری بکشند و لطیفهای بگویند؟ بر پشتهای از ابرهای سرد که حامل دستهگلهایند و بطریهای شراب و دستههای ورق و دومینو، فوج پراکندهی آدمهای آدابدانی است که دارند به آن سوی افق کوچ میکنند. همچنان که همچون جمع اشباح و خدایان، ساکن آسماناند، آیا نگاهشان از سقفهای ضخیم خانه عبور میکند؟ آیا میبینند که داریم ادای بوسههاشان را درمیآوریم، پشت هم را ناز میکنیم و دزدکی دست زیر ملحفههامان میبریم؟ آیا پدر و مادرهای توی آسمان، همچنان که بچههایشان را بچههای از اندک شوقی تابانشان را از دور دید میزنند، مثل غازها صیحه میکشند و زار میزنند؟
برنارد کوپر
ترجمه: محمدرضا فرزاد
@tomashghulemordanatboudi
هر روزِ نو چون پاککن
پاک میکند نقش دیروز را.
گاهی پاک میکند نقش فردا را
و هر از گاهی هم تمام هفته را.
باران را یادم هست و پرندگان را
و اتفاقاتی که از سر نگذراندهام را.
شبها، آینده مکتوب میشود
تفصیل هولناک فردا
و تو باید هفت صبح از خواب برخیزی
دستپاچه بشتابی
تا راس ساعت، آماده کار باشی.
برف را یادم هست و کوهها را
و غربتی که از سر نگذراندهام را.
پدر و مادرم را از یاد بردهام،
این که چه طور بودهاند، کی و یکی یا دو تا
زل میزنم به نامهها و عکسها
و فرق زنده و مرده را نمیفهمم.
پیرزنها، پیرمردها، بچهها
و میانسالان اندوهگین.
چشمها را یادم هست و صداها را
و چهرههایی که نمیشناختهام را.
فراموشی
میخالیس گاناس
ترجمه: محمدرضا فرزاد
@tomashghulemordanatboudi
نمایش فیلم | ناداستان خلاق (بخش ضمیمه)
دریایی که میاندیشد (۲۰۰۰)
کارگردان: خِقت دِ خقت
شنبه ۲۳ دی ۱۴۰۲
ساعت ۲۰
لطفاً برای تهیهی بلیت به لینک زیر مراجعه کنید.
https://maghaaze.pejman.foundation/fa/product/cine-argo-creative-non-fiction-extension-the-sea-that-thinks-fa/
هفتهی فیلم «ناداستان خلاق» آذر ماه ۱۴۰۲ با نمایش ۱۱ فیلم و برگزاری نشست و گفتوگو حول هر یک از فیلمها و مضامین مربوط به حیطهی ناداستان در سینما آرگو برگزار شد. در طول هفتههای پیشرو به نمایش دوباره (مرور) تعدادی از فیلمهای این مجموعه خواهیم پرداخت. همچنین، در بخش ضمیمه، به نمایش فیلمهای دیگری منطبق با مشخصههای این حوزه خواهیم پرداخت.
دریایی که میاندیشد (۲۰۰۰)
کارگردان: خِقت دِ خقت
تهیهکننده: رنه شولتن
زمان فیلم: ۱۰۰ دقیقه
زبان فیلم: هلندی
ساخت کشور هلند
نداشتم که نمی شد.
برای داشتن تو نمی شود که نخواست
برای خواستن تو نمی شود که نجنگید
برای یافتن تو نمی شود که نجست.
چه غصه ها که نیامد
چه قصه ها که نرفت!
تویی که دار و نداری
نمی شود که نداشت.
دارایی
سید علی میرافضلی
@tomashghulemordanatboudi
نمایش فیلم | ناداستان خلاق (بخش ضمیمه)
دل سگ (۲۰۱۵)
کارگردان: لاری اندرسون
شنبه ۱۶ دی ۱۴۰۲
ساعت ۲۰
لطفاً برای تهیهی بلیت به لینک زیر مراجعه کنید.
https://maghaaze.pejman.foundation/fa/product/cine-argo-creative-non-fiction-extension-heart-of-a-dog-fa/
هفتهی فیلم «ناداستان خلاق» آذر ماه ۱۴۰۲ با نمایش ۱۱ فیلم و برگزاری نشست و گفتوگو حول هر یک از فیلمها و مضامین مربوط به حیطهی ناداستان در سینما آرگو برگزار شد. در طول هفتههای پیشرو به نمایش دوباره (مرور) تعدادی از فیلمهای این مجموعه خواهیم پرداخت. همچنین، در بخش ضمیمه، به نمایش فیلمهای دیگری منطبق با مشخصههای این حوزه خواهیم پرداخت.
دل سگ (۲۰۱۵)
کارگردان: لاری اندرسون
تهیهکننده: لاری اندرسون و دن یانوِی
زمان فیلم: ۷۵ دقیقه
زبان فیلم: انگلیسی
ساخت کشور آمریکا
" هدیه ی روز مادر "
آیا حقیقت دارد که روزی
به نفخِ موحشِ صوری
باز زنده خواهیم شد؟
خدایا مرا ببخش اما
به این دلخوشم
که آغاز و رستخیزِ ما اموات را همه
تیک و تاکِ ساعتی ندا درخواهد داد.
و بعد دیری همچنان خفته ی چند خواهیم ماند
نخستین که برخواهد خاست
مادر خواهد بود
آنک صدایش را خواهیم شنید
که آتش می افروزد
بر اجاق، کتری می نهد
و گرم و آرام، قوری از گنجه بیرون می کشد.
باری؛ دوباره در خانه خواهیم بود.
رستخیز
ولادیمیر هولان/محمدرضا فرزاد
با هم به تماشای مستند شاعرانه ی زیبایی از یکی از بزرگان کمترقدردیده ی سینما می نشینیم. فیلم شش دقیقه ای «زندگی» اثر «آرتاواز پلِشیان» فیلمساز ارمنی، واضع نظریه «تدوین فاصله ها». محسن قادری در توصیف فیلم می نویسد:« نیمرخ رنجبار زنی در نماهای درشت که حالات گوناگون ترس، بی قراری، رنج و رهایی بر آن نقش می بندد. دوربین روی دست که تصویری درشت و جنبان از چهره زن به دست می دهد در همراهی صدای ضربان قلب و آوازی اپرایی بر بار احساسی این تصاویر می افزاید اما همزمان آن را در گونه ای ابهام فرو می برد. چارچوب بسته تصاویر به بیننده امکان درک این موقعیت بی زمان و مکان را نمی دهد. ما بخش هایی از پیکر آدم های دیگر را بر گرداگرد این زن می بینیم که گاه دستی به سر و روی او می کشند اما تنها از میانه فیلم به این سوست که کم و بیش بر زمان ومکان فیلم آگاهی می یابیم. چهره زن در پی رهایی از درد به لبخندی می شکفد و کودکی زیر قطرات آب نمایان می شود. تصویری که ما را به یاد شمایل نگاری های مادر و نوزاد در نقاشی ها و دیوارنگاره های سده های میانه می اندازد»
تا انتها ببینید و لذت ببرید.
👇👇
@tomashghulemordanatboudi
امروز از خواب پا شدم و روزِ کریسمس بود
پرنده ها تمام شب را خوانده بودند
دیدم جورابِ ساقدارم افتاده روی صندلی
سراپای خانه را نگاه کردم ولی تو نبودی
سیب بود
پرتقال
شکلات
اَفترشِیو
همه الاّ تو
شب رفتم پایین و شام، خوشمزه بود
فرِنی بود و بوقلمون و کلی شراب
خنده بر لب، بیسکوییت ها را برمی داشتم
که دیدم در جای تو هیچ کس نیست
رُلت های گوشت بود
برَندی
کشمش و آجیل
پوره ی سیب زمینی
همه الاّ تو
حالا، سال نو شده و تصنیفِ «آن روزهای خوش، گذشته»*
ساعت دوازده است و حالم خوش
«آن آشنایی ها بَریم از یاد»**
دختر نمی شناختمت اما چه دردناک است
ویسکی بود
ودکا
مارتینی ( همزده اما تکان نخورده)
.....و دوازده تصمیمِ سال نو
همه الّا تو
با بهترین آرزوها برای سالِ روبرو
تلوتلو خوران می روم بالا و توی تخت
به بالشِ کناری ام نگاه کردم
و بدان که گریه ام گرفت
و پاییز خواهد بود
تابستان
بهار
....و زمستان
همه الّا تو
*. ترانه ی «آن روزها» یا «آن روزهای خوش، گذشته» سروده ی «رابرت برنز» شاعر اسکاتلندی سده هجدهم میلادی، ترانه ی شبه فولکلوریکی ست آشنا در جهان انگلیسی زبان که غالبا در شب سال نوی مسیحی و در وداع با سال کهنه خوانده می شود.
**. سطر اول همان ترانه.
آدریان هنری
ترجمه: محمدرضا فرزاد
@tomashghulemordanatboudi
اواخر اکتبر به تماشا مینشینم:
دیگر سنگی روی سنگ بند نیست
برگهای خزانزده
سر به باران فرو میآورند
و در زیباترین لحظهی خود
همچون رنگهای خشک پالت
سرخها و زردها در هم خونفشان میشوند
اشباح تصاویری نقاشیناشده.
شاید زیبایی، مادر مرگ است و نه بالعکس.
شاید باران، خود پاسخیست:
دشنهی بلورینی
که حین سقوط
میشوید و میکشد.
از پنجره روی میگردانم؛
زمستان در راه است.
و سفیدی، در بی نقصترین حالت خود، جلوه خواهد کرد.
لیندا پاستان
ترجمه:محمدرضا فرزاد
@tomashghulemordanatboudi
Lady Fakhr al-Taj Moayer al-Mamalek, 1900s
© P. Khosronejad
@tomashghulemordanatboudi
معاشران گره از زلف یار باز کنید
شبی خوش است بدین قصه اش دراز کنید
یلداتان مبارک
Photo: Cig Harvey
@tomashghulemordanatboudi
مرگ بر مرگ. دریغا بکتاش که با افتخار از جان شیرین خود گذشت. که خندید و نرنجید. تن نداد و نترسید.
وقتی در هر بلخ و شوشی ورق به ورق برایت پرونده میساختند، وقتی باتوم بر سرت کوفتند، وقتی سرگردان این دادگاه و آن دادگاه بودی، وقتی همسایهها پچپچه و غرولند میکردند و طعنه میزدند تا خانه و محله عوض کنی، وقتی وقت و بیوقت به سراغت میآمدند، وقتی تنها میماندی، در جزیره تنها میماندی، وقتی غل و زنجیر به پایت بستند، وقتی سرفهها امان ریهها را بریده بود. تو نمیترسیدی، ما میترسیدیم. و شگفتا که تو همچنان میخندیدی. و شرم بر ما که خسته شدیم، ترسیدیم. آه ای رفیق سالیان من از جرگههای شعر بهمن و اندیشه و شفق. رفیق قهقهه. رفیق شفیق .رفیق دلیر. حالا تو رفتهای و من ماندهام تهی. تو استوار رفتهای و زندگیات، مرگات شده نیشخندی به تکاپوی گمراه و بیحاصل من. تو رفتهای و حجت بر ما تمام کردهای. بر ما که خستهایم، بر ما که در میانهحالی خود غوطه میخوریم.
محمدرضا فرزاد
@tomashghulemordanatboudi
تصادف
دِیو اگرز
ترجمه: محمدرضا فرزاد
همه از ماشینهاتان پیاده میشوید. تو تنها توُ ماشین خودت هستی و آن سهتا جوان هم توُ ماشین خودشان. تصادف، تقصیر تو بوده و از خیابان رد میشوی که همین را به آنها بگویی. همینطور که سمت ماشینشان میروی که یک کاماروی قدیمیِ بازسازیشده است و زدهای درب و داغانش کردهای، یکهو به فکر این میافتی که اگر این سه جوان، از آن جوانهای بیاعصاب باشند، جلو رفتن میتواند اوضاع را بیریخت کند. انداختی توی تقاطع، راهشان را بستی و ماشینشان خورد به ماشینات. حق دارند که ناراحت یا عصبانی باشند یا حتی کتککاری کنند. نزدیک که میشوی، میبینی درِ سمت راننده باز نمیشود. راننده مشغول هلدادن است و یاد صحنههایی میافتی که آدمها توی ماشینهای زیر آب، گیر کردهاند، و حالات بدتر میشود. چیزی نگذشته، همهشان از درِ سمت مسافر بیرون میآیند و بنا میکنند دور ماشین قدمزدن و خسارت را سبکسنگین کردن. راننده میگوید «همین امروز خریدمش». هجدهساله است، موبور و از همهنظر متوسط. میپرسی «امروز؟» فکر میکنی عجب آدم بدی هستم. و باز فکر میکنی: جوان قرن بیستمی را چه به این ماشینهای عجیبغریب. میگوید «آره، امروز» و بعد آهی میکشد. بهش میگویی متاسفم. خیلی، خیلی متاسفم. من خلاف کردم و خودم همهی خسارتش را میدهم. اطلاعات بیمهنامهتان را به هم میدهید و هر لحظه که میگذرد بیشتر خدا را شکر میکنی که هیچ کدام این جوانها با مشت توی صورتت نزدهاند، یا حرفی از مستبودن تو نزدهاند، که خب مست هم نیستی. باهاشان صمیمیتر میشوی و میفهمی اختتر شدهای، مخصوصا با راننده. بهش آسیب روانی زدهای، سلامتیاش را به خطر انداختهای، و حالا انقدر با او احساس نزدیکی میکنی که میتوانی هر چه داری نداری بریزی روی دایره. حالا، هم او اسم تو را میداند هم تو اسم او را، و چون با او شاخ به شاخ شده بودی و نزدیک بود او را بکشی و نکشتی، دلت میخواهد بغلش کنی و زار بزنی، چون آدم خیلی تنهایی هم هستی، همیشهی خدا تنهایی، و به هر حال تماس، تماس است و هر تماسی انقدر غنیمت است که آدم دلش میخواهد از شادی بزند زیر گریه و رقص و گریه و گریه. و به یکباره عاقبت پی میبری که چرا بوکسورها که انقدر کشتهمردهی کتکزدنِ هماند، سرشان را میگذارند روی شانهی حریف، و مثل دو عاشق خسته، قدردان لحظهای آسایش، تکیه میدهند به هم.
@tomashghulemordanatboudi
مستند «زندگی» اثر آراتاواز پلشیان/شش دقیقه
@tomashghulemordanatboudi
ولادیمیر واویلوف/روسیه
@tomashghulemordanatboudi
شهرزاد بهشتیان ترانه ی « سگ زمستان»
@tomashghulemordanatboudi
آیا چه کرد بایدم ای یار؟
برخاسته، دستی به کار ببندم
- هرگز گره به باد مزن
همواره زیر لحظه ی موعود
پیاله دور دگر می زند
نوبت به دیگری
امکان همیشه هست!
یلدایی از شکیب
در بهت آینه گسترده پود و تار
برخاسته است دود
از کنده ی کهن
بخشی از شعر «آینه 58»
نصرت رحمانی
@tomashghulemordanatboudi
Photo: Biljana Arandelovic @tomashghulemordanatboudi
Читать полностью…پابلو بریسِنیو/ ونزوئلا
@tomashghulemordanatboudi
•• حضوری ••
موسسه خوانش با همکاری پلتفرم فیل برگزار میکند:
«فیلمجستار»
مقدمات و مبانی
با
محسن آزرم، مرتضی احمدوند، نوید پورمحمدرضا، فیروزه خسروانی و محمدرضا فرزاد
چهارم تا هشتم دیماه از ساعت ده صبح تا هفت عصر
اطلاعات تکمیلی و شرح تفصیلی دوره دوشنبه ۲۰ آذر منتشر خواهد شد.
⭕️ محل برگزاری: پلتفرم فیل
به نشانی خیابان انقلاب شرق، بعد از تئاترشهر، بین خیابان رازی و خیابان خارک، انتهای بنبست انجمن کتاب، سمت چپ، پلاک یک، کافه باکارا
⭕️ برای ثبت نام و جزئیات دیگر، فقط به تلگرام یا واتساپ موسسه پیام بدهید، در دایرکت اینستاگرام پاسخگوی شما نخواهیم بود.
شماره تماس: ۰۹۰۲۶۰۵۶۴۶۷