tomashghulemordanatboudi | Unsorted

Telegram-канал tomashghulemordanatboudi - تو مشغول مردنت بودی

13394

Instagram: mohammadreza.farzad دریچه‌ای به شعر، عکس و موسیقی جهان

Subscribe to a channel

تو مشغول مردنت بودی

آنا کانیاس/برزیل

@tomashghulemordanatboudi

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

«داکیوتک»
مستند به انتخاب محمدرضا فرزاد
«نمایش الهام‌بخش‌ترین و خلاق‌ترین آثار مستند متاخر جهان»


شماره ۴ / دی‌ماه
DAUGHTER OF GENGHIS
Christian Als-Knud Brix-Kristoffer Juel Poulsen
1h 21m

دختر چنگیز
کارگردان: کریستیان آلز، کریستوفر یوئل پولسن-کنود بریکس


سه‌شنبه ۱۸ دی ماه
ساعت ۱۹:۳۰

تهیه بلیت: https://ppng.ir/d/XOoV

خلاصه:گرِل تنها زندگی می‌کند با پسرک شیرین‌اش، تمولِن. جایی در مغولستان امروز. چند سال قبل، شوهرش صبحانه را خورد، راهی معدن شد و دیگر برنگشت. معدنی از معادن تحت استعمار خاموش چین. چینی‌ها به یغمای معادن و زنان مغول آمده‌اند. و گرل در قامت رهبر سرسختِ گروهی از زنان ملی‌گرا به ستیز نابرابری با آنان برخاسته است. و هر روز تنهاتر و تنهاتر می‌شود.
این سرگذشت هفت سال از زندگی زنی است که تنهاست؛ تنها با پسرش و پلک چشمی که یک‌بند می‌پَرد.

جشنواره‌ها: جشنواره مستند کپنهاگ، هات داکس، داک بارسلونا، دنور، ملگاسو، میلنیم داکس، پوپولی، مونیخ، داک آویو، اتنوسینه‌کا و....

*زیرنویس از داکیوتک

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

تیکن جا فاکولی/ساحل عاج

@tomashghulemordanatboudi

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

عکس‌های مرثیه‌خوان دوست قدیم
انزوا و زوال در کار سالی مان

نوشته: محمدرضا فرزاد

در عکس‌های سالی مان مقدار زیادی «روح» هست. و تمنای متافیزیکی رسیدن به روح. روح اشیا، روح طبیعت، روح جسم. روح پنهان در پس جهانی آنتروپیک و دیستروفیک. جهانی که عضلاتش دارد آب می‌رود و از حرکت می‌ایستد و می‌پوسد. مثل جسم لری، همسرش. او در این تمنا، با صبر فولادین، چشم به راه درک و صید اشراقاتی است که در انزوای حوالی‌اش، رخ در نقاب پنهان کرده‌اند. حوالی‌اش را طبیعت سوگناگ جنوب گرفته است، ویرجینیا. و سکوت گوتیکِ داستان‌های شرلی جکسون و ویلیام فاکنر و فلنری اوکانر و کور مک‌کارتی. و در این سکوت، اگر نه عرفان که استعلایی هست، استعلایی خیلی شبیه به آن‌چه رالف والدو امرسون در جستار مشهورش «طبیعت» از آن دم می‌زد:
« در طبیعت حس می‌کنم هیچ اتفاق ناگواری برایم نمی‌افتد، نه ننگی، نه بلا و مصیبتی که طبیعت از پس رتق و ترمیمش برنیاید. بر خاک لخت که می‌ایستم، غرق در هوای خوش و سرخوش از چشم‌انداز بی‌انتها، هر چه منیت در من است از میان می‌رود. می‌شوم چشمی زلال و بی‌غش: هیچ‌ام و تماشاگر همه چیز....»

در حرف‌های امرسون، طنین حرف‌های کیارستمی در گفتگو با پال کرونین را می‌شنوم. آن‌جا که می‌گوید زندگی در شهر میدان بازیِ ایگو و منیّت است. منیّت، سکه‌ی رایج است و ورق بازی. اما طبیعت، منیت من را به هیچ جای خود نمی‌گیرد. چون برای آب و درخت و چوب و سنگ مهم نیست که من چه رستم دستانی هستم. دستم خالی می‌شود و ناگزیر «من» نیستم. باری، در طبیعت همان مردمک شفاف و زلالی می‌شویم که امرسون از آن سخن می‌گفت. ما هیچ می‌شویم. به تمامی نگاه می‌شویم. ما هیچ، ما نگاه.

سالی مان در بخشی از مستند «آنچه باقی می‌ماند» می‌گوید، طبیعت برایش حکم زهدان مادر دارد. در انزوای این زهدان، آرامش پیش از آگاهی، پیش از منیت می‌یابد. آرامش پیش از طوفان زندگی. آرامش مرگی معکوس که بر جهان عکس‌های او حاکم است. منتقدان بسیاری «بی‌اعتنایی سنگدلانه و هولناک طبیعت به انسان» را دستمایه مکرر عکس‌ها می‌دانند. اما سالی مان این بی‌اعتنایی را خوش دارد. این مرگ را خوش دارد و وسواس دارد. شهریار توکلی در نوشته‌ای تزبینانه این وسواس را در قالب تکرار مضامینی چون «تجزیه‌ی تدریجی اجساد در باغ مردگان، استخوان‌های به جا مانده‌ی اسکلت سگان، پوست مجروح سیاه‌پوستان، چهره‌ی خاکستری و کمرنگ‌شونده‌ی خودش و بچه‌هایش و عضلات ریخته و بدن تکیده‌ی همسر بیمارش» دیده است. این همه ثبت و تماشای زوال اما چندان بی دلیل و محمل نیست چرا که در این سال ها « سوای از سرگذراندن مرگ مادرش و از دست دادن جانکاه پدرش که عاشقش بود، و مرگ بهترین دوست و همنشین‌اش (سال تومبلی نقاش) و افزون بر همه، مرگ تراژیک امت پسر سی و شش ساله ی شیزوفرن اش که همین اواخر خودکشته در اتاق خواب پیدایش کرد، روز همه‌روز و شب همه‌شب، به شکلی مستاصل شاهد بیماری لاعلاج و نادر «زوال عضلانی» همسرش لری نیز بوده که همین‌طور مدام دارد ماهیچه‌هایش را کوچک و کوچک و کوچک‌تر می‌کند». خودش در کتاب درخشان «تکان نخور» اعتراف می‌کند که «عکس‌های مرثیه‌خوانم نقش‌هایی تکرارشونده در کل زندگی‌ام بوده‌اند». نمونه‌ی بی‌نظیری از تلفیق خودبازتابندگی و خوداندیشی. تورج حمیدیان هم کارنامه‌ی عکاسی او را بازتاب زندگی‌اش می‌بیند، رفته‌رفته دست از عکس‌انداختن از بچه‌هایش برمی‌دارد و «به تدریج ما را از زیبایی و معصومیت کودکانه به بزرگسالی و پیری و مرگ می‌برد.. قصه‌ی عکس‌های او، قصه ی تراژیک بزرگ‌شدن است» و البته پیرشدن، فرسودن و مردن.
برای آن‌ها که دل در گرو عکس و عکاسی دارند، سالی مان حکم دوست نزدیک دارد، حکم عضوی از خانواده، همو که در تمام این سال‌ها محرمانه و سخاوتمندانه حکایت زندگی‌اش را تصویر کرد و با ما در میان گذاشت. و اجازه داد ما هم با او و خانواده‌اش، عکس‌هایش، بزرگ شویم و پیر شویم. حالا وقت آن است که به دیدار دلنشینِ دوست قدیم برویم.


*. این نوشته در شماره جدید ماهنامه شبکه آفتاب منتشر شده است

@tomashghulemordanatboudi

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

عشق یعنی چیپس و ماست در شب‌های زمستان
عشق یعنی پتوهایی پُر از لذت‌های غریب
عشق یعنی وقتی چراغ را خاموش نکنی
عشق یعنی
عشق یعنی کادوهای مغازه‌های شب عید
عشق یعنی وقتی فکر کنی تاپ‌ترین خواننده‌ی پاپی
عشق یعنی قضیه ی بعدِ موزیک
عشق یعنی
عشق یعنی لباس های زیر بی‌نوا دراز به دراز
عشق یعنی لباس خوابی هنوز کمی گرم
عشق یعنی سحر باید بزنی به چاک
عشق یعنی....

آدریان هنری
ترجمه : محمدرضا فرزاد
@tomashghulemordanatboudi

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

نرمین تولیچ/بوسنی

@tomashghulemordanatboudi

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

@tomashghulemordanatboudi

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

جولیا تیّارینی/ اسپانیا
@tomashghulemordanatboudi

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

تا می‌آییم داخل این میخانه‌ی شلوغ
و گوشه‌ای، میز کوچکی پیدا می‌کنیم
می‌بینم عجیب ذوق کرده‌ای

بند می‌کنی که باز هم بخوریم و
قبل این‌که غیبت بزند
کاغذی را می‌چلانی توی دستم

نوشته: «چرا امشب بروی خانه؟
جا دارم. تختخواب هم هست.
مسواک اضافه هم هست.»

این که دستخط خودم است.

راجر مگاف
ترجمه: محمدرضا فرزاد

@tomashghulemordanatboudi

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

می‌گویی آدم باید هر روزش را طوری زندگی کند
که انگار آخرین روز زندگی است.
در آشپزخانه‌ایم و
قبل از آن‌که بنا کنم به شکوه از روز پیشِ رو
از مخمصه‌ی دقایق و ساعات
از بقالی‌ها، از مطب‌ها.
می‌پرسم حالا چرا آخرین؟
باشد!
طوری زندگی کن که انگار اولین روز زندگی است؛
یعنی عین حوا که سراپا حیرت،
در آن اولین صبح بشر پلک‌پلک‌زنان از خواب برمی‌خاست
و خورشید
عین دختری معصوم
از شرق طلوع می‌کرد؟
داری قهوه آسیاب می‌کنی
با جوش و خروش خفیف ذهنی
که می‌کوشد خود را روشن و شفاف سازد
سفره می‌چینم و از پنجره نیم‌نگاهی به بیرون می‌اندازم
که شبنم هر سطح زنده‌ای را تعمید داده است.

لیندا پاستان
ترجمه: محمدرضا فرزاد

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

سیلویو آستی‌یر/آرژانتین

@tomashghulemordanatboudi

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

«داکیوتک»
مستند به انتخاب محمدرضا فرزاد
«نمایش الهام‌بخش‌ترین و خلاق‌ترین آثار مستند متاخر جهان»


شماره ۲ / آبان ماه
شب میسیا پکل؛ دو شعر سینمایی
نمایش فیلم‌های:
گرداب (2019)- 45 دقیقه
درون زندگی ما (2024)- 50 دقیقه
ساخت هلند
(زیرنویس از داکیوتک)

سه‌شنبه ۲۹ آبان
ساعت ۱۹:۳۰

تهیه بلیت: https://ppng.ir/d/79Ut

«نمایش فیلم‌ها به همراه جلسه تحلیل»

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

محی طاهری/ کوزوو
@tomashghulemordanatboudi

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

ملِنی اَن ترنر/امریکا

@tomashghulemordanatboudi

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

ماری‌لیزه فلورید & سیلوَن لوک/فرانسه

@tomashghulemordanatboudi

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

ديوار را سوراخ کن و
لب‌هايم را ببوس،
شوهرم بناست
تعميرش می‌کند.


شاعر ناشناس افعان، به انتخاب بهاالدین مجروح
ترجمه: محسن عمادی

@Farzadoc

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

لوک هاورد/استرالیا

@tomashghulemordanatboudi

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

Photo: Sally Mann

@tomashghulemordanatboudi

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

گیورگُس آندرئو/یونان
@tomashghulemordanatboudi

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

خـانه‌ی فرهنگ و هُنر “یک اتفاقِ ساده” برگزار می‌کند:

"فیلم جستار: تماشای فکر"
با محمدرضا فرزاد

مشخصات دوره:
◇ شروع دوره از ۲۰ دی ۱۴۰۳
◇ ۶ جلسه‌
◇ پنج‌شنبه‌ها، ساعت ۱۸ تا ۲۱
◇ حضوری

◇ برای کسب اطلاعات بیشتر با ما در تماس باشید.
ساعات پاسخگویی ۹ صبح تا ۸ عصر.

0936 112 9059
.
@Asimpleeventschool
.
https://www.instagram.com/a.simple.event.school/

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

یک زوجِ بدجوری جور
آندرس نوئمان
ترجمه: محمدرضا فرزاد

باید گفت که ناشی‌گری گاهی می‌تواند ناشی از تقارنِ زیاده از حد باشد. الیزا و الیاس در این مورد، نمونه‌ای قابل‌ذکرند. این دو که نمی‌توانستند بی آن که دست چپ و راست متناظرشان توی هوا به هم برخورد کند همدیگر را بغل کنند، هر دو مورد تحسین دوستان‌شان بودند. عادت‌های یکسانی داشتند. دیدگاه‌های سیاسی‌شان حتی در حد جزئیات فرعی هم با هم اختلافی نداشت. از یک‌جور موسیقی خوشان می‌آمد. به یک‌جور لطیفه می‌خندیدند. در هر رستورانی هم که غذا می‌خوردند، بی آن که نظر هم را بپرسند، جفتی یک‌جور غذا سفارش می‌دادند. ساعت خواب‌شان با هم فرق نمی‌کرد، و این قضیه که احتمالا در زندگی جنسی‌شان محرک خوبی به حساب می‌آمد، از یک منظر استراتژیک، خیلی هم آزاردهنده بود: الیزا و الیاس با هم در رقابت پنهانی بودند؛ برای اول رفتن به حمام، برای نوشیدن آخرین لیوان شیر توی یخچال، برای اول خواندن رمانی که هفته‌ی قبل برنامه خریدنش را ریخته بودند. الیزا توی حرف می‌توانست بدون کوچکترین تلاش، همزمان با الیاس به ارگاسم برسد اما در عمل، بیشتر خودشان را در گرهی کور می‌دیدند، گرهی که ناشی از هوس همیشه همزمانِ آن‌ها به رو یا زیر بودن در کار بود. مادر الیزا همیشه می‌گفت، چه قدر با هم جورید، عین سیبِ دو نیم. که در جواب حرفش، جفت از خجالت سرخ می‌شدند و تا می‌آمدند ماچش کنند شست پای هم را لگد می‌کردند.
یکبار الیزا در میانه‌ی شبی پرماجرا به سرش زد فریاد بکشد «از هیشکی تو دنیا اندازه‌ی تو متنفر نیستم». نمی‌توانست صدایش را به گوش الیزا برساند، یا بهتر است بگویم، نمی‌توانست اعتراض خودش را از اعتراض او تمیز بدهد. بعد از خواب ناخوشایندی پر از کابوس‌های مشابه، با هم در سکوت صبحانه‌ای خوردند، بی آن که نیازی باشد درباره اتفاقی که قرار بود بیفتد با هم حرفی بزنند. آن شب، الیزا که از سر کار به خانه برگشت و رفت چمدان‌هایش را جمع کند، اصلا از دیدن کمد نیمه‌خالی جا نخورد.
مثل باقی موارد، الیزا و الیاس هم چندبار سعی کرده‌اند با هم آشتی کنند. هر چند، به نظر می‌رسد هر بار که یکی زنگ می‌زند، تلفن آن یکی مشغول است. در موارد نادری هم که موفق شده‌اند قراری با هم بگذارند، احتمالا رنجیده از این که آن یکی چرا انقدر طول کشیده تا پا پیش بگذارد، هیچ‌کدام سر قرار حاضر نشده‌اند.

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

«داکیوتک»
مستند به انتخاب محمدرضا فرزاد
«نمایش الهام‌بخش‌ترین و خلاق‌ترین آثار مستند متاخر جهان»


شماره ۳ /آذرماه
Anhell69/Theo Montaya

سه‌شنبه ۲۰ آذر
ساعت ۱۹:۳۰

تهیه بلیت: https://ppng.ir/d/Kwdb

فرشته شصت و نه
کارگردان: تئو مونتویا
سال ساخت: ۲۰۲۲
زیرنویس از داکیوتک

خلاصه: همچنان که ماشین نعش‌کشی در خیابان‌های شهر مدیین کلمبیا در حال گشت‌زنی است، کارگردان به روایت زندگی خود در این شهر خشونت و تناقض می‌پردازد. این شهرِ بی‌افق، این شهرِ بی‌گریز، و خاطره‌ی روزهای پیش‌تولید اولین فیلمش را،مرور ‌می‌کند. یکی از تحسین‌شده‌ترین مستندهای چند سال اخیر.


برنده جایزه بهترین مستند سال انجمن بین‌المللی فیلم مستند
جایزه کبوتر طلایی بهترین فیلم جشنواره مستند لایپزیگ
جایزه ویژه هیات داوران جشنواره فیلم ماردل پلاتا
جایزه بهترین فیلم جشنواره فیلم زینبی
نامزد جایزه دوربین آهنی جشنواره کمراایمیج
جایزه بزرگ بهترین فیلم جشنواره فیلم ونیز
نامزد جایزه سینماآی برای بهترین فیلم مستند

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

خیمِنا سارینیانا/ مکزیک
@tomashghulemordanatboudi

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

داگو/فرانسه

@tomashghulemordanatboudi

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

.
رفتم توی تخت و
یک‌جورهایی
آن چهار بنفشه‌ی سفید را
که گذاشته بودم در جادکمه‌های ژاکت سبزت
پاک از یادم رفت

و این را هم که بوسیده بودمت
و تو هم، چنان مرا خجالت‌زده بوسیده بودی
که انگار نه انگار هیچ‌وقت معشوق تو بوده‌ام


لئونارد کوهن
ترجمه: محمدرضا فرزاد

@tomashghulemordanatboudi

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

پیشنهاد ومستند
/channel/irandocfilms

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

محی طاهری/کوزوو
@tomashghulemordanatboudi

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

در قلب من سوزانی
چون شعله‌های بی‌شمار شمع
تا می‌آیم دست‌هایم را گرم کنم
دست و پا چلفتی شمع‌ها را چپه و خاموش می‌کنم
و بعد سکندری‌خوران
می‌افتم روی میز و صندلی

امی لوئل
ترجمه: محمدرضا فرزاد

@tomashghulemordanatboudi

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

از ابر می‌چکی بر
از درد می‌پیچی در
مختاری که مهتاب کنی در شب
مختاری که چکه کنی از پل‌های هوایی حتی
افتاده از منقار پرنده‌ای بی‌نام!
سنگیده در کوه !
سبزیده در میان!
از ابر می‌چکی بر
از درد می‌پیچی در
ریخته از لابه‌لای تیترها!
لب از صفحه‌ی حوادث سرخ
قرمزی با غروب
خانه کرده در کلمات!
شب از شاخه می‌چینی
روشنی با روز
از درد می‌پیچی در
از ابر می‌چکی
چه کم
چه کم
چه کم
خوابیده در ساعت از
هشت و
سی و چهار دقیقه و
چهل و شش ثانیه تا الان!
آرام
از چشم می‌بندی‌ام
که بخوابم از
که بیدار شوم در
که ساعت از هشت
دقیقه از سی وچهار
ثانیه از چهل و شش


ابوطالب شیرین

@tomashghulemordanatboudi

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

دوستت دارم
بهرِ خامدستی‌ها و سرآسیمگی‌های کوچکت
در فکرشدن‌هایت، همچون پرندگانِ تیره‌ی نرم،
حرف زدنت آفتابِ ناگهان است.

دوستت دارم
بهرِ چشم‌های گشاده‌ی کودکانه‌ات، دست‌های پَرپَرزن‌ات
بهر ِمچ‌هایت این خدایگان کوچک
و انگشت‌هایت این رازهای زیبا.

دوستت دارم
شکوفه آیا اندیشناکِ عمر خویش است؟
پروانه آیا غمناکِ جان؟
شاخه‌گلی مرا خوش‌تر از عمر جاوید است.

ادوارد استیلن کامینگز
ترجمه: محمدرضا فرزاد
@tomashghulemordanatboudi

Читать полностью…
Subscribe to a channel