Instagram: mohammadreza.farzad دریچهای به شعر، عکس و موسیقی جهان
چند وقت پیش گرفته اندَش
اول به نظر
نسخه ی چاپیِ بی حالی می آید:
خطوطی محو و شتَک هایی خاکستری
که به خوردِ کاغذ رفته اند.
بعد، دقیق تر که می شوی،
در گوشه ی سمت چپ
چیزی شبیه شاخه ای می بینی: بخشی از درختی
( کاجِ کریسمسی یا صنوبری) معلوم می شود
و در سمت راست، بالاتر در نیمه راهِ
آنچه یقین، شیبی ملایم است،
کلبه ی گالی پوشِ کوچکی.
در پس زمینه، دریاچه ای ست،
و آن طرف ترَش، چند تپه ی پست.
( عکس را
یک روز بعد از غرق شدنم گرفته اند.
اکنون در قعر دریاچه ام،
وسط عکس،
درست زیر سطح آب.
سخت می شود گفت
که دقیقا کجایم
یا چقدر بزرگم یا کوچکم:
اثرِ نور
بر آب
شده اعوجاجِ تصویر
اما اگر خوب نگاهش کنی
دستِ آخر
مرا در عکس خواهی دید)
مارگارت اتوود
ترجمه: محمدرضا فرزاد
@tomashghulemordanatboudi
چرا این درختان پیر زمخت
انقدر زیبایند و
من فقط همان پیر و زمخت؟
شاید اگر برگی داشتم یا سیبی
اگر به جای این پوست پر چین و چروک
پوسته ای داشتم
آن وقت باد
در رقص پر پیچ و خم اش
خود را به پر و پاچه ام می پیچید.
بروم سیبی گاز بزنم
هسته ای دانه ای قورت بدهم
بلکه در هیات درختی برگردم به زندگی.
لیندا پاستان
ترجمه: محمدرضا فرزاد
@tomashghulemordanatboudi
زنی معمولی دارد و
دو تا بچه که ذله اش کرده اند و
این روزها افتاده اند دنبال گربه ها توی محله
سر کار می رود، زیاد کتاب می خواند، صبح ها می زند زیر آواز
می پرسد حال و احوال سرکار خانم چه طور است
عاشق نان است و نانوایی
معمولا سر ظهر آبجو می نوشد
فوتبال بلد است، عاشق دریاست
دلش می خواهد یک ماشین برای خودش داشته باشد
کنسرت می رود، سگ کوچکی دارد
در پاریس هم زندگی کرده، یک کتاب نوشته
-فکر کنم شعر بود-
تماشای پرنده ها آرام اش می کند
قبض هایش را آخر ماه می دهد
سر مرمت برج ناقوس خیلی کمک کرد
ولی الان توی زندان است:
او هم کمونیست است؛ حرف شان که این است
روکه دالتون
ترجمه: محمدرضا فرزاد
@tomashghulemordanatboudi
رزماری استندلی/فرانسه
@tomashghulemordanatboudi
چه بی رحمانه که
مرد بگوید:«الو. پس دیگه من رو دوست نداری»
و زن که دارد آخرین لقمه اش را تمام می کند بگوید:«نه»
و مرد همچنان خطاب به گوشی حرف بزند و حرف بزند
تا لحظه ای که گوشی انگار چیزی بلعیده
تلق صدایی بدهد
هرمان د کونینک
ترجمه: محمدرضا فرزاد
@ tomashghulemordanatboudi
ببین ملیندا چه طور
پستون هاش رو عین دو تا بچه ی بلوند
بغل گرفته و خوابیده،
همون دور و بر
بچه بزرگه هم خوابه
همون که موهای سیاه فر داره.
ملیندا بچه می خواد چی کار؟
تن اش، خودش یه خونواده ی کامله.
هرمان د کونینک
ترجمه: محمدرضا فرزاد
@tomashghulemordanatboudi
مثل ماهِ میان دو نخل
که آغوشکشیدن در کارشان نیست
عشق قد میکشید بالا و بالاتر میان ما
خشخش تنگاتنگِ تنهامان
طغیان تمنا میشد
اما این خساخس خشک، لال شد و
لبها سنگ
میلِ به هم پیوستن، تنهامان را به پیش میراند و
استخوانِهای سوزانمان را شعلهور میکرد
اما بازو در تمنای بازو مرد
یارا! ماه از میان ما گذشت
و تنهای تکماندهمان را بلعید و رفت
اکنون اما دو شبحایم در جستجوی هم
و میدانیم میان ما چه فاصلههاست.
میگل ارناندث
ترجمه: محمدرضا فرزاد
@tomashghulemordanatboudi
قطعه ی «برای تمام رویاهای تو» از «مِری مهرمند»
@tomashghulemordanatboudi
ِدانییلا آندراده/هندوراس
@tomashggulemordanatboudi
ابراهیم گلستان، شیر بیشه، یگانه و بی بدیل درگذشت
@tomashghulemordanatboudi
گرفتند ناگهان و گرفتند در عیان
گرفتند کوه را و گرفتند معدن را
گرفتند زغال را و گرفتند فولاد را
از ما سرب را گرفتند و بلور را
گرفتند شکر را و گرفتند شبدر را
گرفتند شمال را و گرفتند غرب را
گرفتند کندو را و گرفتند خرمن را
گرفتند جنوب را از ما و شرق را
واری را گرفتند تاترا را گرفتند
گرفتند دستهامان را رفقامان را
کلکمان کنده نمیشود اما
تا تُف در دهانمان هست!
مارینا تسوِتائِوا
ترجمه: محمدرضا فرزاد
@tomashghulemordanatboudi
نمیتونیم با هم کنار بیایم، راهامون جُداس
تو گربهی جگرکی هستی و من گربهی توُ کوچه
خوراکِ تو توُ بشقاب مسییه
مال من توُ دهن شیر
تو خواب عشق میبینی، من خواب استخون
ولی کار تو هم ساده نیس، برادر
ساده نیس اصلا،
اینطوری
هر روزِ خدا دمجُنبوندن
اورهان ولی کانیک
ترجمه: وریا مظهر
@tomashghulemordanatboudi
اگر چهره درخشنده ای داشتم
که همه در خیابان
به تماشای من سر برمی گرداندند
اگر تن در زلال آب
پهلو به پهلوی ماهی و مار می گستردم
اگر در پرواز خود در برابر خورشید
پر به آتش می کشیدم
آیا می گذاشتی در این اتاق بمانم و
برایت شعر بخوانم و
به کوچکترین جنبش های دهانت
خیال های خلاف ببافم؟
لئونارد کوهن
ترجمه: محمدرضا فرزاد
@tomashghulemordanatboudi
روزی بینواترین مردمان
روشنفکران سیاست گریز میهن ام را
بازجویی خواهند کرد
خواهند پرسید
که چه می کردید
وقتی میهن
خرد و متروک
همچون آتش سنگچینی
فرو می مرد.
کسی از لباس هاشان نخواهد پرسید
یا از چرت بعد از ناهارشان
از روش های هستی شناختی پول درآوردن شان
کسی از آنان درباب اساطیر یونان نخواهد پرسید
یا درباره حس از خود بیزاری شان
در لحظه هایی که کسی در اعماق وجودشان
آماده ی مرگی بزدلانه می شد.
از آنان
از توجیهات پوچ شان
که در سایه دروغی بزرگ رشد و نمو می گرفت
نخواهند پرسید
روزی بینوایان از راه خواهند رسید
همانان که
در کتاب ها و اشعار روشنفکران سیاست گریز
جایی ندارند
همانان که هر روز
نان و شیرشان فراهم می کردند
تخم مرغ و ترتیلاشان
همانان: رفوگران رخت شان
رانندگان خودروشان
نگهبانان سگ ها و باغ هاشان
کارگران شان
و خواهند پرسید:
«چه می کردید
وقتی فقیران رنج می بردند
وقتی مهر و جان در وجودشان می سوخت و خاکستر می شد؟»
روشنفکران سیاست گریز میهن عزیزم
شما حرفی برای گفتن نخواهید داشت
کرکس سکوت
شکمبه تان را خواهد درید
و عذاب
روح تان را خواهد جوید
و از شرم
زبان در کام خواهید کشید
اتو رنه کاستی یو
ترجمه: محمدرضا فرزاد
@tomashghulemordanatboudi
حالا برو به باغ عزیزم
و یله شو در آن جای خالی
که علف ها به گردش قد و بالا کشیده اند
همیشه دلم می خواست چنین باشم
جایی خالی برای کسی، تا در من بماند.
روتخر کوپلاند
ترجمه: محمدرضا فرزاد
@tomashghulemordanatboudi
دومینیک پینتو (دُم لا نِنا)/ برزیل
@tomashghulemordanatboudi
بیخیالِ سکس است
بیخیال سفر
بیخیال ریختنِ الکل به مغز
با اولین جرعه از شراب
بیخیال آن آتش دلکش
که فرو میغلتد از گلو.
بیخیال بگومگو
بیخیال بزنبکوب
بیخیال اینها و
کتابها
که ورقهاشان سنگین شده و
تورقشان سخت.
تنها چیزی که مانده
تصویر محو آسمانیست
که هوایش
تمرینِ صحنهی آخر میکند
تنها چیزی که مانده
خالیِ آبیرنگی است
در پس آن قایق سفید
-کلاهِ آهارخوردهی پرستار-
که او را با خود میبرد به دریا.
لیندا پاستان
ترجمه: محمدرضا فرزاد
@tomashghulemordanatboudi
اگر گفتند زندانی نیستم
حرفشان را باور نکن
یک روزی مجبورند راستش را بگویند
اگر گفتند آزادم کردهاند
حرفشان را باور نکن
یک روزی مجبورند راستش را بگویند
که دروغ بوده است
اگر گفتند به حزب خیانت کردهام
حرفشان را باور نکن
یک روزی مجبورند راستش را بگویند
که وفادار بودهام.
اگر گفتند
در فرانسهام
حرفشان را باور نکن
باور نکن اگر مدارک جعلیام را نشانات دادند
باور نکن اگر عکس جنازهام را نشانات دادند
باور نکن
باور نکن اگر گفتند شب سیاه است
اگر گفتند شب سیاه است
اگر گفتند صدای نوار، صدای من است
اگر گفتند امضای پای اعتراف، امضای من است
اگر گفتند دو دوتا چهارتا است
حرفشان را باور نکن
باور نکن
هر چه گفتند
به هر چه قسم خوردند
هر چه نشانات دادند
باور نکن.
عاقبت
اگر روزی رسید که
به شناسایی جسد صدایت کردند
حتی اگر مرا دیدی
اگر صدایی گفت
ما کشتیماش
بیچاره شکنجه را دوام نیاورد
مرده است
اگر گفتند که من
کلا قطعا حتما
مردهام
حرفشان را باور نکن
حرفشان را باور نکن
حرفشان را باور نکن
آریل دورفمان
ترجمه: محمدرضا فرزاد
@tomashghulemordanatboudi
لئونارد کوهن/کانادا
@tomashghulemordanatboudi