tomashghulemordanatboudi | Unsorted

Telegram-канал tomashghulemordanatboudi - تو مشغول مردنت بودی

13394

Instagram: mohammadreza.farzad دریچه‌ای به شعر، عکس و موسیقی جهان

Subscribe to a channel

تو مشغول مردنت بودی

یه طوطی افتاد تو دیگی که ازش بخار بلند می‌شد.
سرش گیج رفت و پَس‌پسَک افتاد اون توُ.
چون خیلی فضول بود افتاد و تو سوپ غرق شد.
دختری که دوستش داشت زد زیر گریه.
پرتقال، پوست سر و روُش رو کند و نشست به آه و ناله.
آتیشِ زیر دیگ، اَلو گرفت و زبونه کشید.
دیوار یکی از سنگاش رو رها کرد.
درختِ لمیده به دیوار، اشک‌ریزون به خودش لرزید و تموم برگاش ریخت رو زمین.
باد مثه هر روز، واسه شونه‌کردن برگای درخت از راه رسید، ولی اون رو لخت دید.
قصه رو که شنید یه آه توفانی کشید.
توفان پنجره رو باز کرد، سرگردون و بی‌هدف، دور دنیا چرخید تا به آسمون رسید.
آسمون که این خبرای بد رو شنید، رنگ از رخسارش پرید.
آدم هم با دیدن رنگ پریده‌ی آسمون، ساکت، زمین رو ترک کرد.
کوزه‌گرِ سی‌یرّایی، می‌خواست از ماجرا سر در بیاره. بعدِ مدتی آدم لب از لب باز کرد و
براش تعریف کرد که طوطی غرق شد و دختر زد زیر گریه و
پرتقال پوستش رو کند و
آتیش زبونه کشید و
دیوار سنگش رو انداخت و
باد توفانش رو رها کرد و
پنجره باز موند و
آدم، زبون‌بسته.
بعد کوزه‌گر تموم غماش رو توُ خودش جمع کرد و به زور غصه
سعی کرد مُرده رو برگردونه.
طوطی که از غم زاده شد
پرای سرخی از آتیش داشت
پرایی آبی از آسمون
پرایی سبز از برگ درخت
و نوک محکمی از سنگ و رنگ طلایی از پرتقال و
زبون آدمیزاد برای صحبت کردن
آبی هم از اشک برای نوشیدن و تازه شدن
و پنجره‌یی باز برای فرار

عاقبت هم توی توفان پر کشید و رفت.


حکایت رستاخیز طوطی
ادواردو گالیانو
ترجمه: محمدرضا فرزاد
@tomashghulemordanatboudi

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

              
دیگر
نه نَمی از آسمان آمد
نه نانی از زمین
پیرمرد
کلاهِ مترسک را به سر کشید
شولایش را به تن
و ایستاده مرد
تا برای مرده‌اش شب‌پایی کند.


جلیل قیصری

@tomashghulemordanatboudi

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

.
ازین جا رودی می‌گذرد
ازین جا ردپای تو
که رفت
و ماسه‌ها را تراشید
و آب‌ها را روشن کرد
و سنگ‌ها را صیقل داد
و زنبق‌های ندبه‌خوان را آمرزید

تو در پی رودخانه نیستی
رود است که از پی تو جاری‌ست
که در تو انعکاس خویش می‌جوید
که در پس تو نشسته در نظاره‌ی خویش

تند بروی اگر، رود شتاب می‌گیرد
و کند اگر، آب می‌شود آبگیر


آنخل گونسالس
ترجمه: محمدرضا فرزاد

@tomashghulemordanatboudi

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

استن اَرلاند هارمونستا/ نروژ

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

صندلی‌ای برای کسی
آندرس نومان


این صندلیِ توئه، باشه؟ لطفا بنشین. پشتی‌اش را از هم باز کرده‌ام، چرخ‌هایش را چک کرده و با دستمال نمدار تمیزش کرده‌ام که دست‌هایت همین‌طور سفید بمانند. سفید و نه پاک: من و تو به پاکی خیلی علاقه‌ای نداریم. سفیدی، بله، سفیدی زحمت دارد، باید ازش محافظت کرد.
می‌دانی؟ داشتم خودم را آماده‌ی این روزها می‌کردم. چند ماهی بود. چند سالی. دقیق یادم نیست. همیشه حکایت من با این صندلی یک چیز است، انقدر غرقش می‌شوم که روزها می‌گذرد و یادم می‌رود مدت‌ها در انتظار تو بوده‌ام. بیا، می‌خواهم مویت را مرتب کنم، سر صبر مثل روز مراسم‌ خاص شانه‌اش خواهم کرد، طوری که انگار موهایت تارهای سازهایی است که خیلی دوست‌شان داری. چون امروز، امروز صبح یا عصر، ساعت چند است؟، امروز، برای اولین بار، می‌خواهیم از این صندلی چرخدار استفاده کنیم، و این ناراحتت نمی‌کند، همان‌طور که این نور ملایم آفتاب ناراحتت نمی‌کند، این بوی قهوه‌ای که از ایوان‌ها بلند است، یا این نسیم که مویت را آشفته می‌کند. همین طور هم باید باشد، درست است؟ ما چیزها را مرتب نمی‌کنیم که سالم و دست‌نخورده بمانند، مرتب می‌کنیم تا از زمان دعوت کنیم بیاید و خودش دست به کار شود.
پس، خب، تقریبا، آماده‌ایم. آماده‌ایم جز همین بانِت. این بانِت سبز، سرت باشد یا نه؟ این هم حساب کن که حالت سرزنده‌ای به تو می‌دهد، جوان‌تر نشانت می‌دهد. هر چند می‌دانم دیدت را تنگ می‌کند و سایه‌ی کوچکی روی صورتت می‌اندازد. بهتر است برش داریم. می‌توانی بگذاریش روی دامنت بماند برای مواقعی که آفتاب بازی درمی‌آورد.
در جوابم می‌گویی، آفتاب متغیر است، اقتضای طبیعتش این است. دست از تکانی که می‌خواستم به صندلی بدهم، برمی‌دارم. راست می‌گویی مامان، کاملا درست می‌گویی: اقتضای طبیعتش این است. خصلت جادویی آفتاب به خاطر همین غیرقابل‌حدس بودن‌اش است. در این مورد هم‌نظریم. با این حال هنوز برایم روشن نیست که آیا منظورت این است که می‌خواهی بانِت سبز را روی سرت بگذاری یا نه.
چیزی را که فراموش نکرده‌ایم؟ پس به پیش. هر وقت با هم می‌رویم بیرون من سریع دست و پایم را گم می‌کنم، البته تو این حرفم را می‌توانی به حساب تعریف و تمجید بگذاری، این که چقدر ناز و لوند می‌شوی. همه چیز همراه‌مان هست؟ دست‌بند شانس‌ات؟ ژاکت سبکه‌ات؟ شال زرده‌ات؟ من که فکر می‌کنم سردمان نشود، آفتاب این‌جا متغیر‌الحال است ولی به قدر کافی زور و گرما دارد. قول می‌دهم خیابان‌های درخشنده ببینی. قول می‌دهم بیش از ماشین، پرنده ببینی. قول می‌دهم بیفتیم به خنده. و اگر زدیم زیر گریه هم، خب چه باک، گریه می‌کنیم.
چه نسیم دلکشی، حس می کنی‌ش؟ تصور می‌کنم اگر راه بیفتیم ما را چه ناز و نوازش‌ها که نکند.
دوست دارم این‌طور بگویم، به صیغه‌ی جمع، که راه می‌افتیم، چون فکر می‌کنم خوبی استفاده از این صندلی در همین است، بدن‌هامان به هم گره می‌خورد، یک نفر هل می‌دهد و دو نفر راهی می‌شوند. امروز بیش از همیشه از پاهایت خوشم آمده، اشتیاق را در پاشنه‌هایت می‌بینم، هر انگشت پایت به بی‌قراری انگشت کناری است، راستی این صندل‌هایت جدیدند؟
حالا، خواهش می‌کنم ترمز را رها کن. درست است، آهسته‌آهسته. اول یکی و بعد دیگری را. عالی است. با این که اولین بارَت است، انگار استاد این کاری. دارم حرکت می‌کنم، داریم حرکت می‌کنیم. خیلی بهتر از چیزی است که تصور می‌کردم. دوستش داری؟ خوشت می‌آید؟ حالا خیال کن سوار قایق‌ایم. تو دیده‌بان و من سکاندار. راه می‌افتم، راه می‌افتیم. حالا صدای آواز خواندنت را می‌شنوم. می‌بینم بادبان‌ها شکم داده‌اند. سریع می‌غلتیم و به پیش می‌رویم، باز باید این کار را امتحان کنیم. چرخ‌ها را ببین، بگذار دور خود بچرخند، بگذار هیچ‌وقت از حرکت نایستند. خوبی؟ راحتی؟ این بیرون‌آمدن واقعا فکر خوبی بود. صندلی چابک و رهوار، صندلی زمان، صندلیِ خالی معلق در فضا. صندلیِ پرشده از کسی که شاید دیگر نشسته که نشسته.


@tomashghulemordanatboudi

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

آلّا پوگاچِوا/روسیه
@tomashghulemordanatboudi

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

فرامرز اصلانی & داریوش اقبالی

@tomashghulemordanatboudi

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

✅ شصت‌وپنجمین شماره‌ی ماهنامه‌ی شبکه آفتاب منتشر شد.
♦️پرونده‌ی ویژه‌ی این شماره: یادنامه‌ای برای رضا حداد؛ با یادداشت‌هایی از محمد چرم‌شیر، آروند دشت‌آرای، محمدرضا فرزاد، لیلی رشیدی، بامداد افشار، عباس غفاری و ...
➕به همراهِ گفت‌وگویی منتشرنشده

🔻پرونده‌ی اجتماعی این شماره: هوای آلوده
◾️گفت‌وگو با دکتر شهرام خسروی، استاد دانشگاه آمستردام - مطالبه‌ی حق تنفس کنشی سیاسی است
➕همراه با یادداشت‌ها و گزارش‌های دیگر دباره‌ی حق نفس‌کشیدن در هوای آلوده
🔵و در تن متن ویژه‌ی این شماره می‌خوانید:
بخش‌هایی از دکتر ژیواگو با ترجمه‌ی آبتین گل‌کار
تازه‌ترین شماره‌ی ماهنامه‌ی شبکه آفتاب را از کتابفروشی‌های معتبر کشور بخواهید یا در فیدیبو آنلاین بخوانید.
@aftabnetmagazine

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

یک کمد‌، یک آینه، یک صندلی
یک اتاق، یک پنجره و نه حتی تک‌ستاره‌ای
شبی همچون همیشه و من نه گرسنه
در حال جویدن آدامس، خیالبافی و امیدواری.
مردان بسیاری هستند آن بیرون، در همه جا
که در آن سوی‌شان صبح است و مه.
اینجا درخت‌های یخ‌بسته هست و خاک خشک
و ماهی بی‌جنبشی یکی‌شده با آب
و آشیان‌های خفته زیر کبوتران گرم.
زنی نیست این‌جا. کاش یکی بود.
روزهاست دلم هوای تپیدن در نوازشی دارد، در سخنی.
شبی‌ست ترش و ناهموار. سایه به کندی مرگ
تن می‌کشد روی دیوار.
من و آن زن را آب به هم گره زده بود.
پوستش کشیده بر استخوان من بود
چشمم نشسته در نگاه او.
بارها با هم در سپیده‌دم مرده بودیم.
یادم آمد که نامش به یادم هست
لب‌هایش و دامنش که پشت‌نماست
پستان‌هایش دلکش‌اند
و از این سو تا آن سوی تنش راه بسیار:
ازین تک به آن تک سینه، صد لب و یک‌ساعت فاصله است
ازین مردمک به آن مردمک، یک قلب و دو اشک.
دوستش دارم
از صمیم هر مغاک
تا آخرین پرواز آخرین بال
تا دمی که دیگر نه جسم، جسم است و
نه روح، روح.
باید عشق ورزید. من این نمط دریافته‌ام. و دوستش دارم.
و چه سفت و گرم و زلال است او.

کاش امشب این‌جا بود.
از خیابان صدای ویولن جاری‌ست
دیروز دیدم دو پسر
جلو مانکن‌های لخت ویترین مغازه‌ای
موی خود را شانه می‌زدند.
سه سال است سوت قطار را که می‌شنوم
دلشوره می‌گیرم
وداع نکردن
بهتر از وداع هرروزه با هر لحظه و هر چیز است؛
خون به جنون می‌افتد.

خون تنها، شب آرام
توتون بی‌خوابی، تختخواب ماتم‌گرفته.

رهسپار جای دیگرم حالا
و دارم دست خود را با خود می‌برم، دستی که می‌نویسد و وراج است.


هایمه سابینس
ترجمه: محمدرضا فرزاد

@tomashgulemordanatboudi

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

ماریا گادو/برزیل
@tomashghulemordanatboudi

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

زن اگر تنهایی‌اش را  پر کند
تمام واگن‌های قطارهای دنیا
بی‌مسافر می شود
هیچ‌کس نزدیک دریا نمی‌رود
و در فکرهایش غرق نمی‌شود

زن‌ها خواب‌های‌شان را در بیداری می‌بینند
در بیداری به خواب می‌روند
و یک پرنده‌ی کوچک را
روی انگشت‌های‌شان تا ابد نگه می‌دارند
 
بعد از توفان به بیرون نگاهی بینداز
پرنده اگر مرده بود
شاید یک زن
در آستانه‌ی تنهایی‌اش ایستاده است.


رویا الفتی

@tomashghulemordanatboudi

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

کلمات نه میخ‌اند
نه برگ.
اما ایستاده‌اند
دربرابر سندان
دربرابر باد

کلمات، گلوله‌اند
بعضی به هدف می‌نشینند
بعضی نه.
و تیر خطا که همیشه
خطای شکارچی نیست.

میخالیس گاناس
ترجمه: محمدرضا فرزاد

@tomashghulemordanatboudi

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

Photo: Brassai
@tomashghulemordanatboudi

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

غم و غم


صبح بخیر برف همراه
برای تنهائی ام چه آورده ای ؟!
غمی سپید.

ظهربخیر نم نم باران غریبی !
برای تنهائی ام چه آورده ای ؟!
غمی خیس.

عصربخیر باد بی پناه !
برای تنهائی ام چه آورده ای ؟!
غمی شتابان.

شب بخیرپرنده تاریکی !
برای تنهائی ام چه آورده ای ؟!
خوابی
که نه برف درآن می خوابد و
نه باران و
نه باد و
نه تنهائی و
نه چشم های شاعری !

شیرکو بی کس
ترجمه: مختار شکری پور
@tomashghulemordanatboudi

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

برونا کَرَم/برزیل
@tomashghulemordanatboudi

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

جِرِن گوندوغدو/ترکیه
@tomashghulemordanatboudi

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

سینما آرگو | نمایش فیلم، نشست و گفت‌وگو

روزهای سینمای آزاد

به انتخاب هادی علی‌پناه
با هم‌کاری محمدرضا فرزاد

جنبش سینمای آزاد تنها جنبش سینمایی متمرکز و سازمان‌یافته در تاریخ سینمای ایران از سال ۱۳۴۸ تا سال ۱۳۵۸ فعالیت کرد. فیلم‌سازان و اعضای این جنبش در طول فعالیت ده ساله‌ی خود نخستین جشنواره‌های منطقه‌ای، ملی و بین‌المللی فیلم کوتاه را در ایران پایه‌گذاری کردند و در بیش از ۲۰ دفتر فعال در سراسر ایران به آموزش و ساخت فیلم‌های کوتاه در قطع ۸ میلیمتری پرداختند. این جنبش توسط بصیر نصیبی و همراهان او تاسیس شد و از چهره‌های سرشناسش آن می‌توان به حسن بنی‌هاشمی، کیانوش عیاری، بهنام جعفری، ناصر غلام‌رضایی، مهرداد تدین، همایون پایور، ابراهیم حقیقی، عبدالله باکیده و بسیاری دیگر اشاره کرد.

اطلاعات بیش‌تر در مورد برنامه به‌زودی در صفحه‌های اینستاگرام و تلگرام سینما آرگو منتشر خواهد شد.

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

شب‌های داستان‌خوانی پرنیان
شبِ یازده

مجموعه داستان «مردی هست که عادت دارد با چتر بکوبد تو سرم»
با تمرکز بر داستانِ «یک جور زندگی»

چهارشنبه ۱۵ فروردین
ساعت ۲۱
توجه: از هفته آینده نشست‌ها طبق روال سه‌شنبه‌ها برگزار خواهند شد.


این نشست با حضور محمدرضا فرزاد؛ مترجم، مستندساز و فیلمنامه‌نویس، حسام حیدری؛ نویسنده و روزنامه‌نگار و مسعود بربر؛ نویسنده، روایت‌پژوه و مدرس داستان‌نویسی و با مدیریت نسرین کیایی؛ نویسنده و پژوهشگر برگزار خواهد شد.

به سیاق جلسات گذشته تمرکز نشست بر داستان‌خوانی و پس از آن با مشارکت شرکت‌کنندگان گفت‌و‌گو درباره داستان است.

این نشست بر بستر سرور اختصاصی موسسه اوسان برگزار خواهد شد.



برای حضور در نشست لازم است عضو گروه اطلاع‌رسانی باشید.
/channel/+Yb9xP6oQbWdmOTU0



@osanschool
www.osanschool.ir

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

Photo: Sarker Protick @tomashghulemordanatboudi

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

فرنگیس احمدی/تاجیکستان
@tomashghulemordanatboudi

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

پَرسه‌های نوروزی

«۸ میلی‌متری»هایی از یک خانوادۀ ایرانی در دهۀ ۵۰ و ۶۰ خورشیدی

Bobakradbin">از صفحه یوتیوب بابک رادبین

@cinema_book

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

یاسمین لوی & فرامرز اصلانی
@tomashghulemordanatboudi

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

هارامار/مکزیک
@tomashghulemordanatboudi

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

کابوس بلند بدی‌ست
فیلم ترسناک احمقانه‌ای
تونل بی‌پایانی
پوشیده از گودال و سنگلاخ.
چه زمانه‌ی گندی‌ست این
که درمی‌آمیزد سال‌ها و ساعت‌ها را
خواب و بیداری را
چشم گشوده و مرگ بطئی را.

هایمه سابینس
ترجمه: محمدرضا فرزاد

@tomashghulemordanatboudi

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

دیگر نه
این چنین نخواهد بود.
با هم زندگی نخواهیم کرد
پسرت را بزرگ نخواهم کرد
لباست را نخواهم دوخت
شبها تو را نخواهم داشت
هنگام رفتن از خانه، تو را نخواهم بوسید
که بودم را نخواهی دانست
دلیل عشق دیگران به من را نیز.
هرگز
چرایی و چیستی و راستی حرف‌هایت را
نخواهم فهمید
این که تو برای من که بودی را
این که من برای تو که بودم را
زندگی‌کردن با هم را
دوست‌داشتن هم را
در انتظار هم ماندن را
دیگر هیچ‌وقت برای تو بیش از خودم نخواهم بود
دیگر هیچ‌وقت برای من بیش از خودت نخواهی بود

دیگر در روز آینده‌ای نخواهی بود
و نخواهم دانست
با که زندگی می‌کنی
و آیا اصلا مرا یادت هست.
دیگر هرگز مرا مثل آن شب
در آغوش نخواهی گرفت.
و دیگر هرگز ترا نوازش نخواهم کرد.
مردنت را حتی، نخواهم دید.


ایدئا ویلارینیو
ترجمه: محمدرضا فرزاد

@tomashghulemordanatboudi

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

بام بَند/یونان
@tomashghulemordanatboudi

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

وقتی رفتی
شوریده‌‌گوزنی دیدم
در جنگل برفی

سم‌کوبان سالسا می‌رقصید
و ماغ می‌کشید

دیوانه‌وار
انبار
برف شاخه‌های لخت را
با شاخ‌هاش می‌درید
انگار
تنش هوس تیر داشت
و من چه کمان فرسوده‌ای بودم
سیگار بر لب و یخ‌زده قلب
فرسنگ‌ها فرسنگ
با شکارچی کمین‌کرده‌اش غریبه بودم
فرورفته در خوابی زمستانی
خوابی
زمستانی…


نوید سیدعلی‌اکبر

@tomashghulemordanatboudi

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

فکر نکن
نمی‌دانم
که موقع حرف زدن با من
دست خیالت
دارد نامحسوس
جوراب ساق‌بلندم را در می‌آورد
و با کورمال زیرکانه‌ای
از ران‌هایم بالا می‌رود.

فکر نکن
نمی‌دانم
که می‌دانی
هر حرفی که می‌زنم
خودش یک‌تکه لباس است.

آنی استیونسون
ترجمه: محمدرضا فرزاد

@tomashghulemordanatboudi

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

اسفند من درد می‌کند بابا
و جای پارسال من هنوز خوب نشده‌
بهار دست تو نزدیک است
-سبزه پشت سنگ سیاه-
و من که سرخ،
لب می‌زنم و می‌گردم می‌گردم
سرگردان به تنگ تُنگ خود: بابا بابا بابا
به خواب رفته‌ای سر تحویل سال
کنار دست تو جدول
این بار جدول سیمان

بابا بلند شو که عید است
عید پاکت خالی
این کت خالی
در دست‌های منتظر مامان



* چند شب پیش در خواب همدیگر را می‌بوسیدیم. دیشب که کرایه‌خانه می‌دادم دیدم اول ماه است و اسفند چه دردی داد حالا. این چند خط را نوشتم

Читать полностью…

تو مشغول مردنت بودی

لونا کرَم/لبنان

@tomashghulemordanatboudi

Читать полностью…
Subscribe to a channel