Instagram: mohammadreza.farzad دریچهای به شعر، عکس و موسیقی جهان
جولیا تیّارینی/ اسپانیا
@tomashghulemordanatboudi
تا میآییم داخل این میخانهی شلوغ
و گوشهای، میز کوچکی پیدا میکنیم
میبینم عجیب ذوق کردهای
بند میکنی که باز هم بخوریم و
قبل اینکه غیبت بزند
کاغذی را میچلانی توی دستم
نوشته: «چرا امشب بروی خانه؟
جا دارم. تختخواب هم هست.
مسواک اضافه هم هست.»
این که دستخط خودم است.
راجر مگاف
ترجمه: محمدرضا فرزاد
@tomashghulemordanatboudi
میگویی آدم باید هر روزش را طوری زندگی کند
که انگار آخرین روز زندگی است.
در آشپزخانهایم و
قبل از آنکه بنا کنم به شکوه از روز پیشِ رو
از مخمصهی دقایق و ساعات
از بقالیها، از مطبها.
میپرسم حالا چرا آخرین؟
باشد!
طوری زندگی کن که انگار اولین روز زندگی است؛
یعنی عین حوا که سراپا حیرت،
در آن اولین صبح بشر پلکپلکزنان از خواب برمیخاست
و خورشید
عین دختری معصوم
از شرق طلوع میکرد؟
داری قهوه آسیاب میکنی
با جوش و خروش خفیف ذهنی
که میکوشد خود را روشن و شفاف سازد
سفره میچینم و از پنجره نیمنگاهی به بیرون میاندازم
که شبنم هر سطح زندهای را تعمید داده است.
لیندا پاستان
ترجمه: محمدرضا فرزاد
سیلویو آستییر/آرژانتین
@tomashghulemordanatboudi
«داکیوتک»
مستند به انتخاب محمدرضا فرزاد
«نمایش الهامبخشترین و خلاقترین آثار مستند متاخر جهان»
شماره ۲ / آبان ماه
شب میسیا پکل؛ دو شعر سینمایی
نمایش فیلمهای:
گرداب (2019)- 45 دقیقه
درون زندگی ما (2024)- 50 دقیقه
ساخت هلند
(زیرنویس از داکیوتک)
سهشنبه ۲۹ آبان
ساعت ۱۹:۳۰
تهیه بلیت: https://ppng.ir/d/79Ut
«نمایش فیلمها به همراه جلسه تحلیل»
ملِنی اَن ترنر/امریکا
@tomashghulemordanatboudi
ماریلیزه فلورید & سیلوَن لوک/فرانسه
@tomashghulemordanatboudi
گذر از مشاهده
عزیمتهایی ناگزیر در سینمای مستند
درسگفتارهای نظری همراه با نمایش فیلم:
از عینیت به ذهنیت
از واقعیت واقعیت به حقیقت واقعیت
از توصیف به تالیف
از شخص به شخصیت
از مصاحبه به گفتگو
از واقعیت سازی به موقعیت سازی
از ساخت و پاخت به ساخت و ساز
این دوره تاملیست انتقادی درباره برخی جزمهای مسلط در سینمای مستند ما. نگاهیست عمیقتر به مناقشات نظری و حرفهای دیرپایی که هر مستندسازی با آنها روبروست. پرسشهایی که هر کارگردان این عرصه روزی باید سنگهایش را با آنها وا بکند تا جهان خود را پی بریزد و برسازد.
*حضور برای تمامی علاقه مندان به سینمای مستند آزاد است.
پنجشنبهها ۹:۳۰ تا ۱۲:۳۰
۷ جلسه
شروع دوره : ۱ آذرماه
به دنیا که آمدیم
زندگی رنگی بود و
عکسها سیاه و سفید
حالا عکسها رنگیاند و
زندگی سیاه و سفید
غیاث المدهون
ترجمه: محمدرضا فرزاد
@tomashghulemordanatboudi
کسی صدایش را نشنید، صدای مرد مرده را
که همچنان مویه میکرد:
دورتر از تصورتان بودم
برایتان دست تکان نمیدادم بلکه داشتم غرق میشدم
بینوا، همیشه عاشق شوخیکردن بود
اما حالا جدیجدی مرده
میگفتند
لابد انقدر سرد بوده که وا داده.
آه، نه، نه، نه، همیشهی خدا انقدر سرد بود
(مرده همچنان مویه میکرد)
تمام عمر همینقدر دور بودم
برایتان دست تکان نمیدادم بلکه داشتم غرق میشدم
استیوی اسمیت
ترجمه: محمدرضا فرزاد
@tomashghulemordanatboudi
یک زوجِ بدجوری جور
آندرس نوئمان
ترجمه: محمدرضا فرزاد
باید گفت که ناشیگری گاهی میتواند ناشی از تقارنِ زیاده از حد باشد. الیزا و الیاس در این مورد، نمونهای قابلذکرند. این دو که نمیتوانستند بی آن که دست چپ و راست متناظرشان توی هوا به هم برخورد کند همدیگر را بغل کنند، هر دو مورد تحسین دوستانشان بودند. عادتهای یکسانی داشتند. دیدگاههای سیاسیشان حتی در حد جزئیات فرعی هم با هم اختلافی نداشت. از یکجور موسیقی خوشان میآمد. به یکجور لطیفه میخندیدند. در هر رستورانی هم که غذا میخوردند، بی آن که نظر هم را بپرسند، جفتی یکجور غذا سفارش میدادند. ساعت خوابشان با هم فرق نمیکرد، و این قضیه که احتمالا در زندگی جنسیشان محرک خوبی به حساب میآمد، از یک منظر استراتژیک، خیلی هم آزاردهنده بود: الیزا و الیاس با هم در رقابت پنهانی بودند؛ برای اول رفتن به حمام، برای نوشیدن آخرین لیوان شیر توی یخچال، برای اول خواندن رمانی که هفتهی قبل برنامه خریدنش را ریخته بودند. الیزا توی حرف میتوانست بدون کوچکترین تلاش، همزمان با الیاس به ارگاسم برسد اما در عمل، بیشتر خودشان را در گرهی کور میدیدند، گرهی که ناشی از هوس همیشه همزمانِ آنها به رو یا زیر بودن در کار بود. مادر الیزا همیشه میگفت، چه قدر با هم جورید، عین سیبِ دو نیم. که در جواب حرفش، جفت از خجالت سرخ میشدند و تا میآمدند ماچش کنند شست پای هم را لگد میکردند.
یکبار الیزا در میانهی شبی پرماجرا به سرش زد فریاد بکشد «از هیشکی تو دنیا اندازهی تو متنفر نیستم». نمیتوانست صدایش را به گوش الیزا برساند، یا بهتر است بگویم، نمیتوانست اعتراض خودش را از اعتراض او تمیز بدهد. بعد از خواب ناخوشایندی پر از کابوسهای مشابه، با هم در سکوت صبحانهای خوردند، بی آن که نیازی باشد درباره اتفاقی که قرار بود بیفتد با هم حرفی بزنند. آن شب، الیزا که از سر کار به خانه برگشت و رفت چمدانهایش را جمع کند، اصلا از دیدن کمد نیمهخالی جا نخورد.
مثل باقی موارد، الیزا و الیاس هم چندبار سعی کردهاند با هم آشتی کنند. هر چند، به نظر میرسد هر بار که یکی زنگ میزند، تلفن آن یکی مشغول است. در موارد نادری هم که موفق شدهاند قراری با هم بگذارند، احتمالا رنجیده از این که آن یکی چرا انقدر طول کشیده تا پا پیش بگذارد، هیچکدام سر قرار حاضر نشدهاند.
«داکیوتک»
مستند به انتخاب محمدرضا فرزاد
«نمایش الهامبخشترین و خلاقترین آثار مستند متاخر جهان»
شماره ۳ /آذرماه
Anhell69/Theo Montaya
سهشنبه ۲۰ آذر
ساعت ۱۹:۳۰
تهیه بلیت: https://ppng.ir/d/Kwdb
فرشته شصت و نه
کارگردان: تئو مونتویا
سال ساخت: ۲۰۲۲
زیرنویس از داکیوتک
خلاصه: همچنان که ماشین نعشکشی در خیابانهای شهر مدیین کلمبیا در حال گشتزنی است، کارگردان به روایت زندگی خود در این شهر خشونت و تناقض میپردازد. این شهرِ بیافق، این شهرِ بیگریز، و خاطرهی روزهای پیشتولید اولین فیلمش را،مرور میکند. یکی از تحسینشدهترین مستندهای چند سال اخیر.
برنده جایزه بهترین مستند سال انجمن بینالمللی فیلم مستند
جایزه کبوتر طلایی بهترین فیلم جشنواره مستند لایپزیگ
جایزه ویژه هیات داوران جشنواره فیلم ماردل پلاتا
جایزه بهترین فیلم جشنواره فیلم زینبی
نامزد جایزه دوربین آهنی جشنواره کمراایمیج
جایزه بزرگ بهترین فیلم جشنواره فیلم ونیز
نامزد جایزه سینماآی برای بهترین فیلم مستند
خیمِنا سارینیانا/ مکزیک
@tomashghulemordanatboudi
.
رفتم توی تخت و
یکجورهایی
آن چهار بنفشهی سفید را
که گذاشته بودم در جادکمههای ژاکت سبزت
پاک از یادم رفت
و این را هم که بوسیده بودمت
و تو هم، چنان مرا خجالتزده بوسیده بودی
که انگار نه انگار هیچوقت معشوق تو بودهام
لئونارد کوهن
ترجمه: محمدرضا فرزاد
@tomashghulemordanatboudi
در قلب من سوزانی
چون شعلههای بیشمار شمع
تا میآیم دستهایم را گرم کنم
دست و پا چلفتی شمعها را چپه و خاموش میکنم
و بعد سکندریخوران
میافتم روی میز و صندلی
امی لوئل
ترجمه: محمدرضا فرزاد
@tomashghulemordanatboudi
از ابر میچکی بر
از درد میپیچی در
مختاری که مهتاب کنی در شب
مختاری که چکه کنی از پلهای هوایی حتی
افتاده از منقار پرندهای بینام!
سنگیده در کوه !
سبزیده در میان!
از ابر میچکی بر
از درد میپیچی در
ریخته از لابهلای تیترها!
لب از صفحهی حوادث سرخ
قرمزی با غروب
خانه کرده در کلمات!
شب از شاخه میچینی
روشنی با روز
از درد میپیچی در
از ابر میچکی
چه کم
چه کم
چه کم
خوابیده در ساعت از
هشت و
سی و چهار دقیقه و
چهل و شش ثانیه تا الان!
آرام
از چشم میبندیام
که بخوابم از
که بیدار شوم در
که ساعت از هشت
دقیقه از سی وچهار
ثانیه از چهل و شش
ابوطالب شیرین
@tomashghulemordanatboudi
دوستت دارم
بهرِ خامدستیها و سرآسیمگیهای کوچکت
در فکرشدنهایت، همچون پرندگانِ تیرهی نرم،
حرف زدنت آفتابِ ناگهان است.
دوستت دارم
بهرِ چشمهای گشادهی کودکانهات، دستهای پَرپَرزنات
بهر ِمچهایت این خدایگان کوچک
و انگشتهایت این رازهای زیبا.
دوستت دارم
شکوفه آیا اندیشناکِ عمر خویش است؟
پروانه آیا غمناکِ جان؟
شاخهگلی مرا خوشتر از عمر جاوید است.
ادوارد استیلن کامینگز
ترجمه: محمدرضا فرزاد
@tomashghulemordanatboudi
.
بین بازوان تو
بین بازوان من
بین ملحفههای نرم
بین شب
ما نوازشگریم
تنهاییم
درندهایم
بین سایهها
بین ساعتها
بین یک قبل و یک بعد
ایدئا ویلارینیو
ترجمه: محمدرضا فرزاد
@tomashghulemordanatboudi
نه حاشیهی دور صفحه
که خالیِ سفید بین کلماتِ روی کاغذ را
در نظر بگیر
یا خالیِ بین فکرها را:
لحظاتی که ذهن
موضوع فکر خود را فراهم میکند
و دهان
در انتظار پر شدن با کلمات است.
خالیِ بینِ دو عاشق را در نظر بگیر
بعد از جر و بحثی طولانی
ملحفهی سفیدِ بین آنها را
که همچون استعارهی سردیست.
حالا آن خالیِ کوچک را تصور کن
خالیِ پیش از ورود مرگ
مرگِ کلاه به دست:
این سالهای روشنِ رو به خاموشی را.
لیندا پاستان
ترجمه: محمدرضا فرزاد