زير نظر بهنود فرازمند https://www.instagram.com/dr.behnood.farazmand @Behnoo0d شعرهاى انتخابى و اشعار خودتون براى قرار دادن در كانال بررسى مى شوند 🌺
انگشتانت به آرامی
با انگشتانم درهم تنیده میشود
و ناگهان
زندگی معنا پیدا میکند
احساس ده هزار سال عقب بودن، یا جلو بودن از دیگران. احساس تعلق به اوایل یا اواخر بشریت...
#امیل_چوران
@Top500Poems
از محبوبم دور ماندهام به این خاطر که بیموقع و شتابزده، مکنونات قلبیام را نزد او فاش ساخته بودم.
#اورهان_پاموک
@Top500Poems
سعدی:
سخن عشق تو بی آن که برآید به زبانم
رنگ رخساره خبر میدهد از حال نهانم
گاه گویم که بنالم ز پریشانی حالم
بازگویم که عیان است چه حاجت به بیانم
@Top500Poems
سعدی:
تو در آینه نگه کن که چه دل بری، ولیکن
تو که خویشتن ببینی٬ نظرت به ما نباشد...
@Top500Poems
▫️صدرالدین الهی: «برای رفع خستگی، آیا در این اواخر شعری خواندهاید که به معنی واقعی از آن لذت برده باشید؟»
▪️ پرویز ناتل خانلری: «یکی از دوستان، دستنویس شعری را به من داد که شاید هنوز چاپ نشده و شاعر آن را هم تازگیها ندیدهام. اما یکی از بهترین شعرهایی است که معنای وطن را در ذهن و جان آدمی جا میدهد. شاعر علاوه بر شاعری، محققی دانشمند و مورد احترام من است. آقای محمدرضا شفیعی کدکنی شعری گفته دربارهی جعبههای بنفشهی فرنگی که اوایل بهار در کوچه و بازار میفروشند:
در روزهای آخر اسفند کوچ بنفشههای مهاجر
زيباست
در نيمروز روشن اسفند
وقتی بنفشه ها را از سايه های سرد
در اطلس شميم بهاران
با خاک و ريشه
ميهن سيارشان
از جعبههای کوچک و چوبی
در گوشهی خيابان میآورند
جوی هزار زمزمه در من
میجوشد:
ای کاش
ای کاش، آدمی وطنش را
مثل بنفشهها
(در جعبههای خاک)
يک روز میتوانست
همراه خويشتن ببرد هر کجا که خواست
در روشنای باران
در آفتاب پاک
@Top500Poems
طالب آملی:
این سر که زِ اندیشه مرا بر سرِ زانوست
گَر بر سر زانوی تو میبود، چه میبود؟
@Top500Poems
اندیشیدن و احساس را لغو کرده بودیم
علیه عشق شهادت دادیم
از همدیگر چیزی نگفتیم
مگر پس از تو میتواند شعری هم بماند؟
در چشمانم تو را دیدهاند
راه چارهی دیگری نداریم
جز بیان واژهها
جز بیان دوستت دارم
حتی با وجود ترسِ گرفتارشدن
جز بیان واژهها
راه چارهی دیگری نداریم
-بهنود فرازمند
۲۳ بهمن ۱۴۰۱
نفحاتالانس، عبدالرحمن جامی:
مولانا یكی از اصحاب را غمناک دید
فرمود: همه دلتنگی از دلبستگی بر این عالم است.
هر دمی كه آزاد باشی از این جهان و خود را غریب دانی، و در هر رنگ كه بنگری و هر مزه ای كه بچشی این را بدانی كه به آن نمانی و جای دیگر باید روی، هیچ دلتنگ نباشی.
تا توانی به جهان خدمت محتاجان کن
به دَمی یا دِرَمی یا قَدمی یا قلمی
@Top500Poems
و من نمیدانم آیا مادرش هم او را به اندازه من دوست داشت؟
سمفونی مردگان، عباس معروفی
از بهترین نصیحتهای سعدی:
دشمن چون از همه حيلتی فرو مانَد
سلسله ی دوستی بجنباند.
پس آنگه به دوستی کارها کُنَد که هيچ دشمني نتوانَد
@Top500Poems
عطار
تذکرهالاولیا ذکر منصور حلاج:
نقلست که درویشی در آن میان ازو پرسید که عشق چیست گفت: امروز بینی و فردا بینی پس فردا بینی آن روزش بکشتند و دیگر روزش بسوختند و سوم روزش به باد بردادند یعنی عشق اینست.
نزار قبانی یه تعریف قشنگ داره از آدمهایی که معجزه وار وارد زندگیمون شدن که میگه:
تولد من تویی و
پیش از تو به یاد نمی آورم
که وجود داشتم♥️
@Top500Poems
خانه چیزی نیست جز دو بازو
که تو را محکم در بر گرفتهاند
وقتی در بدترین حالت خود هستی
سردرد داریم
دودها از درون بالا میآیند
سیگار بهانهای است
#یانیس_ریتسوس
@Top500Poems
برخی زنان رخسارشان زیباست و زیباتر میشوند به گاهِ گریستن.
#نزار_قبانی
@Top500Poems
عالی شیرازی میگه:
یا رَب نگاه کَس به کسی آشنا مکن
گر میکنی کَرم کن و از هم جدا مکن.
@Top500Poems
محمود درویش:
از دست نده کسی را
که وقتی اسمت را میبرد
گویی مکانی امن را توصیف میکند.
@Top500Poems
سعدی:
دوست دارم که کست دوست ندارد جز من
حیف باشد که تو در خاطر اغیار آیی
@Top500Poems
تو در من جای می گیری
مثل قلاب درون چشم
یک قلابِ ماهی
یک چشمِ باز
-مارگارت اتوود
ترجمه بهنود فرازمند
صائب تبریزی:
سیری زِ دیدنِ تو ندارد نگاهِ من
چون قحطدیدهای که به نعمت رسیده است...
@Top500Poems
جمال ثریا:
زیرا که رنج
داستان آنهایی نیست
که رفتهاند
بلکه ماجرای آنهاییست که ماندهاند.
و آخر داستانها را
همیشه کسانی مینویسند که ماندهاند.
@Top500Poems
ایرج میرزا:
کارگر در زیر کار و دخترک در زیر یار، هردو مینالند اما این کجا و آن کجا
یک منار در اصفهان و یک منار زیر پتو، هر دو جنبانند اما این کجا و آن کجا
دختر دروازه غار و دختر دریا کنار، هردو عریانند اما این کجا و آن کجا
نو عروس در حجله و جنگجو در کاروزار، هردو خونینند اما این کجا و آن کجا
بند تنبان فاطی و کرست زی زی خانوم، هردو چسبانند اما این کجا و آن کجا
نیزه داران در مصاف و بیضه داران در لحاف، هردو در رزمند اما این کجا و آن کجا
خشت سازان در بیابان، عشقبازان در اتاق، هر دو میمالند اما این کجا و آن کجا
چرخ و دنده زیر ماشین، مردو زن زیر لحاف، هر دو در گیرند اما این کجا و آن کجا
میترا با رژ لب، مش حسن با ماله اش، هردو میمالند اما این کجا و آن کجا
بوسه های دلبر و نقل و نبات و با قلوا، هردو شیرینند اما این کجا و آن کجا
دانه فلفل سیاه و خال مهرویان سیاه، هردو جانسوزند اما این کجا و آن کجا
چکمه خانم شهین و چکمه شمر لعین، هردو از چرمند اما این کجا و آن کجا
بچه در قنداق و آخوند در وطن، هردو میرینند اما این کجا و آن کجا
#ایرج_میرزا #ادبیات #هجو #هزل #شعر #معاصر #شعر_معاصر
امیرخسرو دهلوی:
من خود بلای خویشم، از خود کجا گریزم؟
@Top500Poems
آلبر کامو:
کسی که خدا را دوست دارد، اما آدمها را دوست ندارد، دروغ میگوید، زیرا چگونه میتواند بگوید خدایی را که نمیبیند دوست دارد، اما آدمهایی که میبیند دوست ندارد؟
@Top500Poems
مولانا:
در این خاک در این خاک در این مزرعه پاک
بجز مهر به جز عشق دگر تخم نکاریم
شما مست نگشتید وزان باده نخوردید
چه دانید چه دانید که ما در چه شکاریم
@Top500Poems
چارلز بوكفسکی :
ما برای ادامه دادن
هیچکسی را نداریم
جز خودمان!
و همین کافیست
@Top500Poems