تو واسه همیشه برای من بهترین آدم زندگیم میمونی!
میدونی چرا؟
چون هر وقت نیازت داشتم و نداشتم تو همیشه بودی!
هر وقت هر مشکلی برام پیش اومد پشت سرمو نگاه کردم تورو دیدم و دلم گرم شد،
هر وقت حتی ازت کمک نخواستم تو بهم کمک کردی،
هر وقت مشکلی خواست منو از پا در بیاره تو دلگرمی شدی که از پسش بر بیام!
برای تمام لحظه های بودنت ازت ممنونم.
برای شروع چه کتابی بخونم؟
کیمیاگر اثر پائولو کوئیلو
راز مادرم اثر جی ال ویتریک
دختر پرتقالی اثر یوستین گوردر
شبهای روشن اثر فیودور داستایفسکی
مردی به نام اوه اثر فردریک بکمن
تو زبانِ فرانسه،
کلمهای هست بهنامِ «Le tasian»، به معنای حجم زیادی از غم و اندوه؛
درحدی که مغز پاسخ منطقی برای کنترل شرایط نداره و قلب، از شدت اندوهِ زیاد، احساسات درستی ارائه نمیده.
آدمایی که باعث میشن این تعریف رو تجربه کنید، لایق موندن تو زندگیتون نیستن.
Anhdeonia
اصطلاحی در روانشناسیست؛
به حالتی گفته میشه که چیزهایی که قبلا شخص را خوشحال میکرد، دیگر تأثیری در حال او ندارد.
دلم میخواد یه پلاکارد بگیرم دستم که روش نوشته:
من با يه نخ خيلى نازك به اين دنيا وصلم با من مدارا کنید.
من غرق غم، استرس، اضطراب، احساس عقب بودن، سختى و فشار هستم. خستهام و در عین حال تلاش ميكنم كه اين نخ نازك بريده نشه و سعی میکنم شرایط رو هندل کنم.
من متنفرم كه مجبورم از مامان بابام بپرسم ميذاری برم؟ ميذاری بخرم؟ ميذاری بپوشم؟
من با اين «ميذاری»، با اين كه صاحب سادهترين اختيارات زندگی شخمی منن مشكل دارم.
اينكه بايد برای كوچکترين چيزها «اجازه بگيرم» من رو عذاب ميده.
دوست داشتن” به تعداد دفعات گفتن نیست. دوست داشتن حسیه که باید بیکلام هم قابل لمس باشه.
@toreture
تو دلت برام تنگ نشد؟ صبحا وقتی بیدار شدی، شبا موقع خواب، نگاه نکردی ببینی من چی گفتم؟ هیچی نگفتنم دلتنگت نکرد؟ دلت نخواست آهنگایی که گوش کردی رو برام بفرستی؟ دوست نداشتی چیزایی که میبینی رو نشونم بدی؟ یعنی هیچ اتفاقی نیفتاد که دلت بخواد دربارهش باهام صحبت کنی؟ غذای موردعلاقهم رو نخوردی که یادم بیفتی؟ تو اصلا نگران حالم نشدی؟ دوست نداشتی بدونی دارم چیکار میکنم؟ اطرافم چی میگذره و اصلا کجام؟ تو دلت تنگ نشد؟ تو نگران نشدی؟ تو مثل من هرشب فکر نکردی به شبایی که باهم صبحشون میکردیم؟ تو نخواستی بدونی چی شده؟ نخواستی بگی؟ نخواستی بشنوی؟ جدی جدی دل تو تنگ نشد؟
Читать полностью…تو کتاب دسته دلقکها،نویسنده چقدر قشنگ میگه:
یه ﺟﺎﯾﯽ ﻫﺴﺖ در ﺯﻧﺪﮔﯽ، ﮐﻪ ﺩﻟﺖ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭﻟﯽ ﻣﺠﺒﻮﺭﯼ ﺑﺨﻨﺪﯼ ﻭ ﺷﺎﺩ ﺑﺎشی؛
ﺑﻬﺶ میگن ﺍﻭﺝ ﺑﺪﺑﺨﺘﯽ!...
میترسم... از گذشتهی معکوسی!
من را به بغل گرفته و میبوسی
بیداری ما، پرت شدن در خواب است
از کابوسی به دامن کابوسی...
- سیدمهدی موسوی
روزی گفتیم تنها با مرگ از هم جدا می شویم؛
مرگ دیر کرد و ما جدا شدیم .
- محمود درویش
میخواهی بمان. میخواهی برو.
رفتن تو، دل انگیز تر از آمدن دیگریست.
دلهای ما که بهم نزدیک باشد.
دیگر چه فرقی می کند که کجای این جهان باشیم.
دور باش اما نزدیک. من از نزدیک بودن های دور می ترسم.
-احمد شاملو
این دنیای کوچک و هفت میلیارد آدم؟
یعنی تو باور می کنی؟شمرده ای؟
کی شمرده است؟ جز سیاست مدارها.
دیده ای کسی آدم بشمرد؟ باور نکن
سبز آبی کبود من!
باور کن همه ی دنیا فقط تویی و برخی دوستان ، بقیه هم تکراری اند.
- عباس معروفی
"من حتی نبودنشو حس نکردم!"
این جمله رو همه آدمایی که سراغتو گرفتن ازم شنیدن...
اما میخاستم بگم این جمله دروغه.
مگه میشه نبودن کسی که یه زمانی همهی روز و شبت باهاش میگذشت حس نشه؟
مثل این میمونه که یه آدم قلب نداشته باشه و بگه من جای خالیشو حس نمیکنم..!
خب توام قلب من بودی؛ مگه نه؟!
من مطمئنم تو یه روزی میای...
روزی که دیگه اشکم در نمیاد؛
دیگه نمیخوام حرف بزنم؛
دیگه از هیچکس توضیح نمیخوام؛
و دیگه کسی رو به زور نگه نمیدارم...
روزی که دیگه از همه چی بُریدم و نمیتونم جواب عاشقانههاتو بدم...
اون روز دیگه منو مقصر ندون.
رو مود اینم یه موزیک بیکلام پلی کنم چراغا رو خاموش کنم، زل بزنم به دیوار رو به روم و کل زندگیمو مرور کنم.
@toreture
باید مثل گربه باهام رفتار کنن. بهم محبت بورزن ولی متوجه باشن که زیاد بشون توجه نمیکنم. ولی توجه میکنم. ولی نه اونقد. باید بذارن تو حال خودم باشم، ولی بهم توجه کنن، ولی حق بدن که بیتوجهی کنم و باز توجه کنن. ولی نه زیاد که رو مخم بره.
Читать полностью…دلت برام تنگ شده؟ زنگ بزن
فکر میکنی از دستت ناراحتم؟ بپرس
بنظرت من عوض شدم؟ باهام درمیون بذار
هر قدمی از هیچ کاری نکردن تاثیرش بیشتره
من برام سخته بهت بگم دوست دارم به جاش برات آهنگ میفرستم، پیاماتو زود سین میزنم، توی اینستا هرچی می بینم و خوشم میاد و برات میفرستم، ازت راجب حالت و این که روزت چطور گذشت میپرسم، ازت میخوام مواظب خودت باشی، بهت میگم توی عکس از بقیه خیلی بهتری، به خاطر ویسات دویست بار آهنگمو قطع میکنم، بهت توجه میکنم و وقتی میبینمت برات لبخند میزنم، و توی خر نمیفهمی.
Читать полностью…۵ کتاب برای ورود به دنیای آرام ادبیات عاشقانه:
۱. رمان عاشقانه جین ایر اثر شارلوت برونته
۲. رمان عاشقانه اما اثر جین آستین
۳. کتاب صوتی محمود و نگار اثر عزیز نسین
۴. کتاب صوتی هرگز رهایم مکن اثر کازوئو ایشی گورو
۵. رمان عاشقانه پستچی نوشته چیستا یثربی
توی بحث و دعوا یه لحظهای هست که حرصت گرفته و یهو یه جملهای میاد توی ذهنت که میدونی با گفتنش حسابی حال طرف رو میگیری و حرصش در میاد. اون جمله احتمالاً مربوط میشه به نقطهی ضعف اون آدم یا درددل هایی که باهات داشته...
خیلی کِیف داره. یه حس پیروزمندانهی غیر قابل وصف... اما خب...این دقیقاً همون حرفیه که تا همیشه توی یادِ طرف مقابل میمونه. دقیقاً همون حرفیه که بعدها قراره باعث عذاب وجدان و پشیمونی بشه...
من نمیدانستم معنی هرگز را .
تو چرا بازنگشتی دیگر؟
- هوشنگ ابتهاج
من دیدم موهای قهوه ای فرفری که در زیر نور آفتاب خرمایی میشد و آن حلال لبخندی که بر صورت داشت و آن گل زرد رنگی که کنار گوشش بود و من در آن لحظه تمام شدم.
Читать полностью…عشق همین است،
همین که یک ذره از تو،
میشود تمامِ من...!
- علیرضا اسفندیاری
همه ی ما فقط دو نوع شب در زندگی مان داریم؛
شبی که میخواهیم زودتر صبح شود،
و شبی که هیچگاه دوست نداریم به صبح برسد.
و مرز بین اینها تنها یک "او" ست که بستگی
دارد مانده باشد، یا رفته باشد.
-رضا باقری
احساس میکنم،باید قایق زندگیو رها کنم،همون قایقی که یه روز توی اون نشستم و دل و زدم به دریا.
خسته شدم از فکر کردن،از کلنجار رفتن،از این آروم بودن،از محکوم کردن عالم و آدم،از منتظر موندن خسته شدم به جایی رسیدم که فکر میکنم برای نجات زندگیم،باید ناف زندگی و ببرم،اونم برای همیشه.