اون اوائل رفته بودیم خونه یکی از دوستامون که خانومه اسپانیایی بود و شوهرش ایرانی.
تا منو دید گفت بیا یه چیزی نشونت بدم که مطمئنم خوشحال میشی!
گفتم خدایا چی میتونه باشه؟!
هیچی دیگه شلنگ توالت خونه اش رو نشونم داد.
@Twittfarsi
رفتم برای اولین بار دامن بخرم
وارد مغازه شدم به فروشنده میگم دامن دارید؟ میگه: نه
بعد یک چرخ تو مغازه زدم دیدم یک دامن خوشگل داره
میگم: دامن دارید ها؟!!!!
میگه: همون یکیه
یک نگاه دیگه کردم
میگم: هنوزم دارید ها!!!
میگه: ا؟ چند تا هستن؟ رنگ هاشون چک کن بهم بگو یاداشت کنم. 😂
@Twittfarsi
زنه اومده میگه چرا hpvدخترمو مثبت گزارش کردین دختر من معلمه، فرهنگیه، مطمئنم با چایی سوخته زبونش
زن حسابی معلم ها مگه دل ندارن؟!😂🤦🏻♀️
@Twittfarsi
در بلاد کفر اومدیم بریم دورهمی، یه کمی تیپ رسمی زدم، همچین که از پلهها اومدم پایین، دختر نوجوون با دیدنم چشماش گرد شد، بلند گفت WOW!; هیچ تعریفی از هیچکسی نمیتونست انقدر بهم حس خوب بده.
@Twittfarsi
دوستم رفته تراپی
به دکتره گفته من از اکثر آدما بدم میاد
بعد اونم گفته فک میکنی مشکل از کجاست؟
دوستمم گفته مشکل از منه
دکتره م گفته چون این موضوع رو قبول داری راحت تر میتونیم پیش بریم
جلسه پنجم تراپی دکتره گفت حست به آدما عوض نشده
دوستم گفته دکتر حتی از شمام بدم میاد
@Twittfarsi
امشب یه دختر کوچولو اومد یهو منو تو راهرو اورژانس محکم بغل گرد گفت مرسی آقای دکتر. شکمم دیگه خوب شد درد نمیکنه بابام دوباره میتونه واسم بستنی بخره 😭😭😭
جالبیش اینکه من فقط چن دقیقه باهاش بودم و اون یکی اینترن همه کاراشو کرد ولی محل سگم به اون نداد نمیدونم چرا 😭😭🤣🤣
@Twittfarsi
اولین کالچرشاک من تو تهران این بود که همه خیلی با جهات جغرافیایی کار دارن و کار میکنن و بلدن :))))))))))))) ما تو مشهد اصلا نمیدونیم شرق و غرب و شمال و جنوب شهر کجاست
@Twittfarsi
امروز تو یه مجتمع پولداری اسنپ گرفتم، یکم گذشت یارو برگشت گفت خانوم میبینی؟این پولدارا همه چیشون با ما فرق میکنه.
الان ناراحتم که یعنی قیافه من انقدر واضح بود که تو تیم ما هستم؟ :))
@Twittfarsi
از میزان بیخیالی ژنتیکیمون در همین حد بگم که عموم رفته بوده زن بگیره، گفتن برای کدوم دخترمون اومدید؟ گفتن بزرگه، کوچیکه که از لحاظ قدی بزرگتر بوده رو صدا میزنن میاد. عموم میگه دیدم این اون نیستا، ولی گفتم دیگه همینم خیلیا ندارن. الان ۵۰ ساله در صلح و صفا دارن زندگی میکنن.
@Twittfarsi
یکم پیش تو کافه به دوستم داشتم میگفتم بهنظرم جنگ جهانی سوم پشت دره، میز بغلی برگشتن در ورودی رو نگاه کردن:)) تورو خدا منو برگردونید ایران :))))
@Twittfarsi
خواهر زاده امشب ی روسری انداخت رو سرش گفت من حضرت مسیح هستم بابا چه آرزویی داری؟
باباش گفت من هیچ آرزویی ندارم بهترین دختر دنیا رو دارم
فقط حضرت مسیح می تونی ی کاری کنی پیانو و زبانش رو بهتر تمرین کنه؟
ایشون فرمودن: این کار همکارم حضرت موسی ست من کمکی نمی تونم بکنم😂😂
باباش🤕
@Twittfarsi
مطب دندونپزشکم بودم و داشتم حساب میکردم که دیگه برم یه حاج آقای پیری وارد شد یکم به در و دیوار نگاه کرد بعد با تردید اومد جلو به من گفت شما راضی هستین ازین دکتر؟ عصبکشی کردین تاحالا؟
برگشتم گفتم بله من با این دکتر همه کار کردم! خیلی راضیم!
یهو دیدم کله دکتر از اتاقش اومد بیرون، حتما با خودش گفته بذار ببینم این کیه من همه کار باهاش کردم:))))
@Twittfarsi
یبار داداشم دل و روده تلفنو ریخته بود بیرون داغونا، بابام داشت دعواش میکرد که چکار تلفن داشتی آخه؟گفت: میخواستم ببینم توش چیه؟ یهو گفتم توش ادیسونه و پقی زدم زیر خنده، بابام داداشمو ول کرد افتاد دنبال من داد میزد یه ادیسونی نشونت بدم، مامانمم داد میزد بزنش مرد این درساشم درست نمیخونه😐
@Twittfarsi
وضعیت شبای من اینجوریه که اول به پسرم شب بخیر میگم و میبوسمش ، بعد دوساعت تلاش دخترمو میخوابونم ،بعد که آماده میشم بخوابم یهو میبینم یه مرد گنده با چشمای باز بهم زل زده 😐
@Twittfarsi
همتونم داستانهای عاشقانه دارید
فقط منم که بار اول که همسرم رو تو خونه دوست مشترکمون دیدم به دوستم گفتم این مرتیکه کیه راه دادی خونه ات؟؟
بار اول هم که بهش زنگ زدم تولدش رو تبریک بگم، منو با دوست دختر سابقش اشتباه گرفت بهم گفت: بهبه عزیز رفته از یاد !
@Twittfarsi
یه روستایی هست اطراف کرج محصول این روستا گیلاسه.
چند سال پیش گنجشکا حمله میکنن به این روستا گیلاسارو نابود میکنن، اهالی روستا با هم میشینن فکر میکنن چیکار کنن که گنجشکا نیان تو روستا، بعد از کلی همفکری تصمیم میگیرن پل ورودی روستارو خراب کنن😂😂
این داستان واقعیت داره.
@Twittfarsi
دیشب داییم اینا خونه ما مهمون بودن، پسر دایی ۷ سالم زانو زد ازم خواستگاری کرد :)))
بعد من خندیدم، خنده منو جواب مثبت حساب کرد رفت پتو شو اورد گفت من امشب پیش زنم میخوابم =)))))))
@Twittfarsi
دندونپزشکی واقعا شغل باحالیه
یه واسطه تایم های طولانی تر ارتباط با مریض ادم اشنا زیاد پیدا میکنه
من الان اشنا تو همه بانک ها دارم ،مکانیک خوب دارم ،واردکننده لوازم خونگی میشناسم،اشنا تو کلانتری روبرو دارم
حتی یکی دوتا مریض خلافکار دارم که گفتن هرکی اذیتت کرد خبر بده 😂
@Twittfarsi
اون اوایل که تازه با اینترنت آشنا شده بودم تو یه سایتی یه لینکی بود که زیرش نوشته بود عکس لو رفته از گلزار!
بعد که لینکشو باز کردم یه عکس بود پر از گل:))
@Twittfarsi
بابام اومده جلوی درمانگاه دنبالم؛میگه بابا جان اصلا اینجاها آدم به عنوان مریض میاد که تو به عنوان دکتر میری؟
🤣
@Twittfarsi
یه مدته هر شب خواب میبینم چند نفر دارن کتکم میزنن،
امشب که با آجر خوابیدم میفهمن در افتادن با لُر جماعت حتی تو خواب اشتباه بزرگیه.
@Twittfarsi
امروز تو مترو من میدویدم و خانوم چادریه دنبالم میدوید.
اگه از دور میدیدی فکر میکردید شاید واسه حجابه، ولی در اصل این بود که واسش کارت زدم و اون میگفت تو رو خدا پول بگیر من میگفتم نههههه به علی که نمیگیرم.
@Twittfarsi
یک عمر شهریهی کلاس زبان دادم که تهش برم از اطلاعات فرودگاه بپرسم Can I help you
@Twittfarsi
ی نوشیدنی مخصوص تابستون تو اینستا دیدم و برا مادرم فرستادم درست کنه،الان زنگ زده ک تو این میگه انقدر تکیلا بریزید.
تکیلا چیه؟تکیلا تو خونه نداریم
تو راه بگیر بیار:))))
@Twittfarsi
یه فیلم گذاشتم ببینم، شنیده بودم شخصیت اصلیش مشکل شنوایی داره، تا دقیقه ۳۷ بدون هیچ صدایی فیلم پیش رفت گفتم چه جالب حتما داره زندگی رو از دید اون نشونمون میده دیگه، نگو یادم رفته بود صدای تلویزیونو زیاد کنم :))))
@Twittfarsi
داشتم با یکی از شاگردام کلمههای متضاد رو کار میکردم، قرار بود نوبتی هر کدوم یک کلمه بگیم، اون یکی متضادش رو بگه. من گفتم سرد، بچه گفت گرم. بچه گفت بازی، من با مکث گفتم بازی نکردن؟ گفت نخیر، کار!
شما میدونستید متضاد بازی، کاره؟ :)
@Twittfarsi
با بامو دوستم رفتم بانک
اقا یه احترامی به ما گذاشتن، یکی چایی میاورد یکی کولرو تنظیم میکرد، کم مونده بود رئیس بانک پاهامو ماساژ بده،
یکم بعدش پشماشون ریخت وقتی گفتم این سی هزار تومن رو چرا بابت هزینه پیامک از حسابم کسر کردین و باید پس بدید.
@Twittfarsi
تو خرید دوتا تیشرت شک داشتم، یکیش یه خورده تنگ بود بهم، یکیش یه خورده گشاد، فروشنده در عین حال که مطمئن بود اون تنگه رو یه بار بشورم جا باز میکنه، معتقد بود اون گشاده رو یه بار بشورم جمع میشه؛ چیه این فروشنده لباس
@Twittfarsi
یکی از پسرهای کلاسمون عاشقم بود☺️
شاعر بود هر وقت میرفتیم اردو شعرهاش رو میخوند و نگاه به من میکردمنم به زور جلوی خندهام رو می گرفتم
حالا یک کاری داشتم بهش پیام دادم یاد اون دوران افتادیم گفتم شعرهاتون عالی بود گفت همون شعرهایی که به زور جلوی خنده تون رو میگرفتی وقتی میخوندم🥹
@Twittfarsi
با همسر رفتیم کافیشاپ. اول قهوه ایشون حاضر شد و با تاخیر، هاتچاکلت من. ایشون قهوهاش رو سر کشید، منم ناخودآگاه به تبعیت، هاتچاکلت رو بردم بالا و با اولین جرعه دهان و زبان و مریام کامل آبپز شدن و اشک شوق در چشمانم حلقه زد:)))
@Twittfarsi