🌸 بابا هندو ~ ذات داودی 🌸
(( اول و آخر یار ))
بابا هندو از یارانی است که از هندوستان درونش بیدار شده و ذات داودی بر ایشان تجلی می کند و با عشق و مستی کوله بار سفری حقانی را به سوی دعوت سلطانی لبیک گفته و شیدا و عاشقانه پروازی با پای پیاده از هندوستان تا پردیور با دستمالی پر از جوز به طرف قبله و معبودش سلطان حقیقت در کوشک پردیور حرکت می کند .در سن 80 سالگی این پیر برنا شده ی یاری این پیر عشق و شیدایی این استاد محبت و کشش یاری را به دوش کشیده و با باری از جوز به حضور صاحب جوز شاه اسحاق میاید ، میاید تا سرسپاری را رسمش را تغییر دهد با ورودش با جوزش و.....
به محض رسیدن به محضر سلطان اسحاق( شای هورامان)به زمان اورامی سخن می گوید که موجب حیرت حضرت پیر بنیامین می شود و می فرماید:
توی هندواها بریانت ناف
تو نه هورامیت نه کرد نه جاف
چیو زوان ایمه مزانی بی لاف؟
پریم باچه راس میرد روی مضاف؟
ترجمه : ای باباهندو که عاشق و دل سوخته ای.
تو که نه هورامانی نه کرد و نه جاف هستی چگونه کردی صحبت می کنی.
و باباهندو در جواب می فرماید:
و ویت عیانن
پبره بنیامین و ویت عیانن
اینه ارمای ذات سلطانن
واته ی اورامیم چه سر زوانن
و بابا هندو در مکان به نام دربند صاحب ذات داودی و دستگیری میشود و در ادامه میفرماید:
یاوران یاوان
چا برگه ی هندا ذاتی پیم یاوان
بوی یاریم آما وینه کلاون
مغز سوخانم و هم شکاوان
او با عشق و شور مستی اعلام م می کند که بوی یاری به مشامم مانند عطر گلاب رسید و مغز استخوانم(وجودش) از هم شکافت و شکافی که تا ابد درونش را حقیقت و ذات داودی پر کرد و صاحبکار عالم او را برابر حضرت داود فرمود داود دلیل و تو دستگیری.
برگه به معنی گذرگاه که در گذرگاهی در هند ذات به او رسیده است.
حضرت سلطان میفرماید:
بنیامین ماتن
هندوم غریبا ساکت و ماتن
صاحب طومار داود خلاتن
جوزش آوردن هر چه دل واتن
می فرماید:
ای بنیامین بابا هندو غریب و مات و ساکت نشسته خلات ذاتی را از داود گرفته و دستمالی پر از جوز هندی از هندوستان سوغات آورده .
حضرت سلطان میفرماید:ای بابا هندو جوزی که آورده ای در جم بگذار تا ما هم از این به بعد از طریق این جوز یاران را بدون رنج و عذاب راهنمایی کرده تا طی طریق نمایند.
سلطان می فرماید:
اقرارم کردن
چنی هندوا اقرارم کردن
چه هشتاد سال سن اینا ویردن
تازه آمانی پی سر سپردن
اینجاست که عشق نه سن می شناسد و نه سال نه پیر نه جوان نه مرد نه زن و فقط و فقط
عشق و ارتباط قلب گیرنده ای قوی که امواج عشق رو از عاشق بگیره هو و بابافقیه با پای پیاده و با مرکب عشق و دل وارد پردیور شد وارد جرگه یاری شد و به مراد دل رسید.
/channel/vardk
سولتان مرمو:
میردان بالایی میردان بالایی
میردان نواچدی نخته بالایی
او پا مکردی سنگین پالایی
او جم نساندی بش زیایی
نواچدی قصه حرف گمراهی
نشکندی او جم بس و بیایی
معنی:
ای یاران نکته خارج از ارکان به زبان نیاورید به غرور و منیت و خودخواهی گرفتار نشوید و فقط سهم خودتان را از جم و جامعه بگیرید و حق کسی را پایمال نکنید مباحثی که باعث گمراهی میشود مطرح ننمائید و وحدت و یکپارچگی جم و جامعه را از بین نبرید
@vardk
اول آخر یار
خاتون رمزبار:
خاتون رمزبار از طبقه هفت تن و و جز مقرب ترین فرشتگان درگاه خاوندکار است.
رمزبار مظهر خدمت وپاکی میباشد ودر پیشگاه حضرت خاوندکار ویاران جایگاه والایی دارد .حضرت پیربنیامین که رجاچی یارسان است وبا فداکاری وجان فشانی تمام بسیاری از گناهان یاران را به گردن گرفته خود گرفتار مکر شاه شده و با نوشیدن سه جام از باده مستی(ذات) ،در عالم سرمستی بانگ خدایی سرمیدهد که بعد از خروج از آن حالت مستی متوجه اشتباه خود میشود وبه امر خاوندکار در دل ساجنار قرار میگیرد وبه عذاب گناه خود گرفتار میشود.که حضرت کشکول (مظهر داود)نجات پیر را تنها در رجاخواهی آستا(مظهر رمزبار)میبیند.
مولا مرمو:
یعنی میردانم بزانان بارت
هر تو منی دام رمز طهارت
دام وگردین جام
تو منی دلوه دام و گردین جام
رمز باهوم بیت تو نه صحرای شام
توم کرد وه قنیات باز شکار دام
چاگا دا نجات کموتر نه زام
کموترروحتاف بی باز بی مصطفام
هم وه رمز تو گوشت باهوم کام
کموتر نجات بی نه دست بی رام
یعنی:
میخواهم میردان (رمز )بار تو را بدانند
وتنها تو رمز طهارت وپاکی هستی
تو (رمزبار)دام همه ی مظاهر هستی.ورمز بازوی من بودی در صحرای شام وتو را قنیات باز شکاری کردم.کبوتر مظهر روحتاف بود وباز مظهر مصطفی .آنگاه با رمز که گوشت بازویم بود کبوتررا از دست مصطفای بی رحم نجات دادم.
توضیح :
مصطفی که مظهر خشم وغضب خاوندکار است هر گاه مامور عذاب کسی شود آرام نمیگیرد مگر آنکه شخص مورد نظرش را به سزای عملش برساند
ودرمثال خشمش همچون آتش است .اما هر جا خاوندکارکسی را مورد خشم خود قرار دهد قبل از آنکه آتش مصطفی او را بسوزاند با دریای بی کران رحم خود او را پخته از آتش بیرون می آورد .
تنها راه نجات هر کسی از آتش خشم مصطفی یک رمز است .وآن رمز رمز خاتون رمز بار است خاوندکار میفرماید ای رمز بار میخواهم میردان رمز تو را ببینند که چگونه رمز تو باعث نجات میردان از خشم مصطفی میشود.
اما این رمز چیست؟
به گفته مولا این رمز در صحرای شام بازوی مولا بوده که مظهر خاتون است ودر اینجا دعا دادن گرده است که باعث پاکی از گناهان و نجات میردان از خشم مصطفی است .این گرده هم نیاز وهم قربانی است که قنیات وخوراک مصطفی میشود تا خشمش فروکش کند .
مولا خطاب به آستا میفرماید
گرده و مایه ذات
جه ویت حاصل کر گرده و مایه ذات
تا پری قلم هم بوی قنیات
وه دعا وتدبیر نه جم بی اثبات
یعنی :
ای آستا از وجود خود گرده را ایجاد کن آن گرده که مایه ی ذات است تا برای قلم(مصطفی)تبدیل به قنیات شود وآن گرده با دعا وتدبیر در جم به اثبات رسید(یعنی با دعا دادن تبدیل به گرده نجات دهنده وقنیات مصطفی میشود)
دوباره میفرماید:
هم جای قربانن
گرده ت هم نیاز هم جای قربانن
یعنی :
گرده هم نیاز است وهم به جای قربانی است (حکم قربانی دارد)
رمز خاتون گرده است که در جم دعا داده میشودو قربانی میشود تا خشم مصطفی فروکش کند ونیز گرده رمز پاکی یاران است از گناهان .
@vardk
پیر بنیامین مرمو
یاران بی حیله
یاران بکران یاری بی حیله
یار فیلبانه۱ یار بار فیله
نمه یو و کار ای قیلای قیله
راگه حقیقت بی عرض و طویله
بیای میردانن شون بهلوله۲.
معنی
یاران بدون حیله
یاران بدون حیله یاری کنید
یار نگهبان یاری و خود مسلط بر یاری است
قیل و قال در این وادی به کار نیاید
راه حقیقت عریض بی انتهاست
طی طریق یاری کار مردانی چون بهلول است
۱-فیل کنایه از شرط و شون یاری است که بسیار عظیم ، وزین و عمل به آن دشوار می باشد و در تمام مراحل سلوک، حقّ(یار)بر آن تسلط دارد.
۲-بهلول تمثیل سالکی است که باید آگاه ، هوشیار ، و مسلط بر لحظه حال باشد.
☘🍀🌿💐🌷
📖 🌹🌹🌹🌹هو اوا اخریارکلام دوره سید فرضی (بند چهارم ۴)
بند ط۴
سلیم مرمو🌹🌹🌹شاه ابراهیم مهمان پدرشیخ امیر
🌹🌹🌹سلیم مرمو
دیدهم دیاوه
دیدهی ازلیم جه نو دیاوه
یار و یاورم و رو وشیاوه
دانهی یادگاریم و زر زیاوه
زیاوه و زر دانهی ازلیم
برشیم نه توی خاک تازه مسقلیم
مسقل گیانم پی مالشت روح
صاف بیا لوحم نو کویرهی فتوح
دس جوزیم بی مسقل گیانی
جه نو گریاوه شم یزدانی
بلخ و توز و گرد رمیاوه نه روم
موینی و جام عرش کوی نیکوم
جامم و جمال فرضی منمانو
پرشنگ قدرت و ذات مشانو
شیخم دی نه جام کوی مازندران
صیاد زمان جزیرهی سران
شیخه هی فرمان نمانا و هور
هور قدرتی ساختهی پوس زر
منمانو و لوح میانه آو در
نه ظاهر باران منمانو و آو
نه باطن مجیو قطرهی حق شراو
شراوان کوثر مزهی باطنی
نوش کردهی حلال پی کوی بی منی
ازل کردیم نوش آو شراو حق
مالش دا و روح ویرد نه بلاشق
ور نه ای شراو ظاهری رامن
ضایع کر روح پی یار حرامن
شراوی خاصن جلای زین زیل
بشورو آسیاو ایمان سرکیل
می الستی ساقیش بنیامن
هرکه نوشش کرد دینش و کامن
ایمه کردیم نوش نو ساقی الس
نه روژ ازل تا ایسا دل مس
مس می وریم کوثرمان رامن
پوکه دانهی شرط حقمان و لامن
و فدای کسی بام نوشا نو کوثر
تاقی و دانهی سرّ مدو خور
کمترین نوشام نو جام سر درس
مبو واز کریم کلید در وس
کلید در وس مبو بشکاویم
قُرکه بوره وه دفتر بزماویم
باور و ویرت صیاد تیردار
نو کوی جزیره بربری آثار
باز لنگرگیر نو شاخهی دار بی
یانی سید عابدین نو وخته یار بی
منر کرد نو شاخ دار شمشالین
کموتر نه سام شاباش نالین
کموترم بی جوزی یادگار
ساکن بی نه سر ولگ شاخهی دار
قُرکه دس بردی تو و کمانت
تیر الماسیت وست نه کمانت
موسی سیاهت هم زیا و مار
گزش نمانا و ژیر پات و ژار
بی و قاتلت روحت بی فرار
تیرت خطر بی پری سر گدار
نیشت دا نه فرق سینهی آو بازه
باز گِنا و وار نه سر اجازه
یارم نجات بی کموتر خلاص
هم نه تیر تو باز سرین طاس
یارم ایدش دی نه دل واتش حق
حق بی ازن تو شو نمو شفق
و بی ازن تو نمو هیچ امور
دیوان دو دیم ویت مدیش دستور
قُرکه کموتر برشی نو دامه
پرواز کرد پری آو سارای شامه
نیشت آو روی زمین پرواز دا و سر
ناگاه پیدا بی صیاد دیگر
صیاد بدبخت نختهی دود سیاه
یانی بی یزید چطرش کرد آو پا
آو نگاهش کرد و دور ویشدا
دیا کموتر نه چرخ گیج دا
پیش وردا هلو شمر بد ادا
هلوش بی نه یورت جامهی معاوی
پری کموتر هلوُ کرد داوی
کموترش وست نه ژیر پای صیاد
صیاد بی وزیر تخت شهر عاد
دمار بدیش نه دل دا ستیز
کموترش دا و شمر بد ویز
شمر هم نه تیغ الماس ازل
سر کموتر بریش نو وصل
سر کموتر بریش نو دم دا
پردهی ظلمانی کیشا و چم دا
من ویم شیری بیم نو واده وخته
رام گرد نه صیّاد نو کوه سخته
حق کموتر یارم سن نو دم
صیادم شکنا و چنگال خم
نهاشتم رزم کموتر چنش
موتم حاصل کرد یارم سن ونش
رزم کموتر بردم پی یاران
نیام نه حضور شای خاوندکاران
یاران وردشان و رزم یارم
گشا بینه وه نه کوی اقرارم
اقرارم بیا نو دم کموتر
ایسا جوزیمن نه عین نظر
شکاکان و رنگ بهانه جوری
جوزی شان کشتن نه گه اموری
و بهانه بی شکاک رو سیاه
پی رزم یارم یاران بکوشا
مایهی صفا و شوق پی سرحدانن
مایهی خجالت پری بدانن
دو هفتن حدود سرحد دو دیم
صفای ای دو هفت جوزیمن پاک بیم
هرکه پی صفای جوزی کرد کوشش
فردا نه رمزش مدرا بشش
هرکه نه فانی کیشا جور حق
تاقی مرژاش و نویر مطلق
هرکه نه ظلمت شوان بیدار بی
نه بادهی نسیم شفق هوشیار بی
چوین بلبل نه سرگُل کردش زاری
آخر نوشا عطر گُل اسراری
هرکه نی دنیا زانا و باقی
فردا پیش حضور تاقی مو تاقی
هرکه ژار نوشا نه صف ای سر
تاقی منوشو شربت و شکر
فکر آو منزل مو چی منزل بو
تدبیر راگه پریش عادل بو
تا فکر راگه نبو چی منزل
ناگاه و جرده راه مبو باطل
مبو و راهبر راگه بلالیم
تا که و جور جرده ننالیم
رهبر دلیلن عادل پیر دین
هرکه وی دو جا دانهش رجوع بین
منیان نه ورش رهبری راگه
و شون راسی مچو نه جاگه
هرکه وی دو جا پرسش ننمانا
نختهی کردارش و دو مشانا
شیخه تو عادل تخت منزلی
فرمان در دین نی راه واصلی
عابدین رهبر گردین راهانن
پیشرو راگهی راستی جهانن
حاصل سرّن توم رای یاری
دانهی حق و دین جوزی بشماری
یاری آو جمن رای کردار نخت
آو گردن لاری نویرشن و رخت
حالا گردن لار نیشتهی کوی جمیم
گردن لار جم ازل اقدمیم
قبولمان کردن جامهی گدایی
هانه دوشمان بار ردائی
شیخه سلیمن ژار نوش گدا
فردا نه شاهی مکیشوم صدا
𑨨ندچهارم4
هواول اخریار
درویش نعمتی قلندرشاه; حیاسی
@vardk
اول آخر یار
#دعای_غسل_یاری
مشت پیر و پادشای خاوندکاری
ای آوه پی نیت حوض تشاری
وَی جام رنگین دست رمزباری
مَمالی چی جامه پیس و مُرداری
غسل باقیما چَه دِلی شاری
روح و گیان چی شار پاک بو طیاری
حرص و نوسم وست او کوی پَیواری
ایمانم دیشوری پی غسل یاری
@vardk
پیر طاهر اصفهانی مرمو
وی برینه وه
بریندارنان وی برینه وه
غلامان بیان دست و سینه وه
چوگام ولانان چیگام دینه وه
یاران نوان هیچ دل و کینه وه
بنیشان نه جم و آمینه وه
بوانان کلام و فامینه وه
صحبت یاری و کامینه وه
گوش دران و کوچ و سامینه وه
دم و لاله و چم و اسرینه وه
شاه مدو مراد گرد و دینه وه.
معنی
از چنین زخمی
رنج ها برده ام از چنین زخمی
غلامان دست به سینه (با ادب) بیایید
آن زمان سرگردان بودیم و حالا شرف حضور یافته ایم
یاران هیچ کینه ای به دل راه ندهید
در جم بنشینید و آمین گو باشید
کلام را با درک و فهم بخوانید
صحبت در آئین یاری را هدفمند انجام داده و
به ارکان و مقامات کلام گوش دل بسپارید
با چشمان اشکبار زبانتان به دعا و لابه باشد
شاه مراد و مطلب همه را برآورده میکند.
دوره بارگه بارگه بند۶
عابدین مرمو
شاری باسطامی
کاک احمد اوسا شام له باسطامی
حاکمی شار بو ناوی بو رامی
بنیام شیخ بایزید ، شای له وی فامی
دو هفت و چلی جام بو له دامی
از حلوا چی بوم ناوم بو جامی
تو خلیفه م بویت ناوت بو شامی
نرگز شاگردم ناوی بو قامی
والیره دیژین جامه ی عوامی.
معنی
در شهر بسطام
کاک احمد آن زمان شاهم در بسطام
حاکم شهر و نامش رام بود
شیخ بایزید بسطامی جامه بنیامین و شاه به ذاتش آگاه بود
هفتن ، هفتوان و چلتن در آن دوره حضور داشتند
من حلوا فروشی بودم به نام جامی
تو خلیفه ام بودی(حلوا پز)و نامت شامی بود
نرگس در آنجا شاگردم و نامش قامی بود
در اینجا از جامه های عوام خود می گوییم.
دفتر عابدین بند ۲۵۳
پیر احمد بر شاهی مرمو
دوره بارگه بارگه
او نیشابوری
بارگه شام وستن او نیشابوری
یاران نکران یاری و زوری
خاصه غلامان رژیا جه نوری
رژیان جه نوری غلامان صبوح
شام وستو بارگه پا کشتی فتوح
بروز دا طوفان وستو یورت نوح
شی و یورت نوح خواجای شمع افروز
چنی هفت درویش غلام پاک یوز
سازان پی طوفان کشتی و بسوز
کنعان بنیامین ها پیر دلدوز
عدنان یار داود غلام قلادوز
سعدان پیر موسی نخته حق اموز
قطران مصطفی سرکش نقره پوز
قمام زرده بام قباله رموز
سهام ایوت بی رنگ نقش روز
رزبار نامیش بی شعبان نوروز
رنگ نقش روز ایوتن مقام
چوارتن ,هفتنان چوگاه بین و کام
نه قدرت نوح عازیز مولام
وریز ناطوفان پری گردین عام
مولام رنگبازن رنگ رنگ مدو نام
میردم گرکن ویل نبو سرسام
چنی گمراهان نه پیچو نه دام
یاری بویزو و کوچ و کلام
کلام اکسیرن پری جسته خام
یاری مکرو و طلای زر جام
در نیشابور بارگاه پر عظمت حق در نیشابور نزول اجلال فرموده برقرار گردید ای یاران هیچ وقت با زور و خشونت راه یاری را به کسی تحمیل نکنید و تعبدا نیاموزید مخصوصا غلامانی که به نور حق سرشته اند بایستی بیشتر مواظبت کنند و هوشیار باشند غلامان پاک جامه بنور حق متجلی شده اند در سحرگاه پردیوری سلطان عالم نظر مبارکش به کشتی نوح معطوف گردید حضرت نوح به مردم اطلاع داد که طوفان خواهد شد در آن زمان ذات حق در نوح نبی تجلی کرده مانند شمع شب افروز باتفاق هفت درویش پاک سرشت (هفت تن) به عجله برای نجات از طوفان کشتی بزرگی ساختند در آن زمان کنعان در جامعه پیر بنیامین بود عدنان هم یار داود بود که غلام حلقه بگوش حق و رهبر و دلیل است سعدان در جامه پیر موسی نکته حق اموز بود قطران در جامه مصطفی کماندار و قابض ارواح بود قمام یار زرده بام که قباله حقیقت است می باشد و سهام در جامه ایوت که مانند روز روشن درخشان است بود و شعبان هم در جامه رمز بار که روزش همیشه نو و خوش است بوده است رنگ و شعاع نقش روز از مشعل فروزان نور ایوت سرچشمه می گیرد چهارتن از هفت تنان در ان هنگام در پیشگاه حق بودند با قدرت نوح نبی که ذات مولا داشت دنیا طوفانی شد برای همه خلایق روی زمین مولای کل عالم رنگباز و نقش افرین است و هر لحظه نقشی نشان میدهد با توجه به این همه رنگ های گوناگون دنیوی یاری به حساب یاری مورد قبول است که ویلان و مشکوک و سرگردان نشود بدام گمراهان بی دین که متکی به آیین حق نیستند نیفتد و گول دنیا نخورد یاری را به طریق تحقیق و مفهوم کلام حق طی کند و مراحل کمالی صحیح و درست بپیماید کلام حق را برای افراد ناپخته و ناوارد نخوانید زیرا کلام مانند اکسیر کیمیا گری است که اگر درست و میزان از کلام استفاده شود اکسیری بدست میاید که یار را همچون زر خالص می سازد
@vardk
☑️ #باباطاهر
باباطاهر همدانی مظهر و دون « بابايادگار » در دورە شاه خوشين ميزيسته است. اساتيد دفتر خوان روايت می کنند روزی شاه خوشين به همراه ياران « نهصد نهصده » مهمان باباطاهر می گردند.
مردم همدان نيز هر کدام در بيرون منزل خود چاهی کنده و سر چاه را با شاخه های درخت و گياه پوشانيده تا به قول معروف که گویند
« مهمان نه به دوست و نه به دشمن »
( تا هر کسی آمد در چاهی که کنده اند بيافتد).
باباطاهر همدانی به همراه خواهرش (فاطمه لره) در يک چهار ديواری و کلبه فقيرانه زندگی و مقداری وسايل همچون مشک آب و کاسه ای و … دارند.
زمانيکه شاه خوشين به درب کلبهی درويشی باباطاهر می رسد ٬ از سوار « اسب زرده » پياده می شود مشتی به ديوار خانه می کوبد ٬ نهصد نهصده به داخل خانه محقر باباطاهر می روند.
مردم همدان هم با خود می گويند:اين باباطاهر فقير و مسکين کيست که شاه خوشين با آن عظمت مهمان وی شده است! آنها سعی در آزار شاه خوشين از طریق هندو دارند.
بيشتر کلام های باباطاهر خطاب به شاه خوشين است برخی نيز از درد و رنج دنيای فانی ميگوید.
باباطاهر مرمو:
🔹ز دست عشق دايم حالم اين بی
🔹سرينم خشت بالينم زمين بی
🔹خوشم اين بی که مو تو دوست ديرم
🔹آنکس تو دوست ديری حالش اين بی
وله ایضاُ
🔹هر آن باغی که نخلش سر به در بی
🔹مدام باغبانش خونين جگر بی
🔹ببايد کندش از بيخ و از بن
🔹ار همه برش لعل و گهر بی
وله ایضاُ
🔹در اين عالم چه مو ديوانه نه
🔹ز خويش و آشنا و بيگانه نه
🔹همه ماران و موران لانه ديرن
🔹من ديوانه ويرانه نه
وله ایضاُ
🔹تو که نوشم نه نيشم چرائی
🔹تو که يارم نه پيشم چرائی
🔹تو که مرهم نه بر جان ريشم
🔹نمک پاش دل ريشم چرائی
وله ایضاُ
🔹فلک در قصد آزارم چرائی
🔹گلم گر نيستی خارم چرائی
🔹تو که باری ز دوشم بر نداری
🔹ميان سر بار بارم چرائی
وله ایضاُ
🔹الهی گردن گردون شود خورد
🔹جوانان جهان جملگی برد
🔹يکی نائی فلان زنده گرديد
🔹همی گويند فلان ابن فلان مرد
وله ایضاُ
🔹دلا بيا آشنائی مکُن
🔹اگر می کنی بيوفائی مکُن
🔹با هرکه لاف محبت زدی
🔹تا قيامت از او جدائی مکن
وله ایضاُ
🔹هر چند يار يار کردم کس با ما يار نبود
🔹خلق اله در خواب ناز بودند کسی با ما بيدار نبود
🔹جانها ميفروختم به نيم جو کس نمی خريد
🔹در گوشۀ بازار نشستم يار مهربانم رسيد
@vardk
اول آخریار
هرکس و اخلاص و رای یاری بو
نامش و دفتر یار دیاری بو
ار چون نسیمی بکنانت پوس
صاف و بی غَش موی چوین چوب آبنوس
کوتاه خدمتی کم کرداری ین
دویر نه حقیقت راگەی یاری ین
یاران سادات و مریدان خاندان حضرت شاه حیاس بنا بر آداب یاری و رسوم سالیانه خصوصا خاندان جلاله شاه حیاس پس از ایام نیت مرنو جهت همبستگی و ثبت اخوت و همچنین پناه بردن به ذات اقدس داوود کوسوار و حسب فرمایش
مسندنشین خاندان شاه حیاس
آقا سیدمحسن احمدی جیحون آبادی
ظهر روز جمعه1402/8/19 در تکیه آقاعباس واقع در روستای جیحون آباد
مراسم سرشاهی برگذار میگردد
لذا از تمامی سادات و پیران و مریدان گرانقدری که دوست دارند در این مراسم سهیم باشند دعوت میشود جهت ثبت نام
کردارهای خود را که به ازاء
هر نفر یکصد هزار تومان بعلاوه یکصد هزار تومان سهم فرشته اجاق است را به حسابهای زیر واریز
و ضمن حفظ قبض ارسالی پس از واریز با شخص مربوطه تماس حاصل بفرمایید
ضمنا مهلت ثبت نام تا پایان روز چهارشنبه1402/8/17 میباشد و پس از آن مبلغی دریافت نخواهد شد
شماره کارت سیدمیلاد دکەای
6396 0712 1440 5698
شمارە تماس. 09187543609
شمارە کارت الماس شیر درە
6037 9974 0829 5757
شمارە تماس. 09188375987
@vardk
ایل بیگی جاف قبل دوران نادرشاه افشار بوده و از زمان نادر به بعد پیشگویی کرده
حضرت ایل بیگی مرمو:
سێکی به قول کی دکا
من به قولی گوران دکم
صرافی سوران دکم
سرم پرله سودا دکم
تماشای دنیا دکم
ژرو به طوری سینا دکم
نەایران پر له آگر دوی
حکمی سلطان قاهر دوی
ملک ایران بایر دوی
هروا بوگه و هروا دوی
دوران دوری قجر دوی
تیمور نه خواه و خور دوی
سری برن بی سر دوی
آشوب و شور و شر دوی
جهان پر له غوغا دوی
ادعا کاری بر پا دوی
گاه گاه قحطی قهار دوی
بانگی چابک سوار دوی
هر ساعتی صدتار دوی
پر نقش و پر نگار دوی
نصف ایران ارس دوی
عهد و پیمان کل سست دوی
حرفی مردان خلاف دوی
پیغام و تلگراف دوی
قجر تمام قران دوی
سر نه میدان فران دوی
خیلی دلم و تنگ دوی
ناله توپ و تفنگ دوی
اسب اهن روان دویم
و روی زمین دوان دوی
طیران چون رعدوبرق دوی
و روی هوا معلق دوی
بریقه برقی و فرق دوی
ذوق و زینت بسیار دوی
خلقی جهان هوشیار دوی
ایران وکی فرنگ دوی
پرنقش و رنگارنگ دوی
مردم بی نام و ننگ دوی
مایل و شوخ و شنگ دوی
هروا بوگه و هروا دوی
ماهرویان لعبتی
باده نوشان خلوتی
کوتاه لباس سر پتی
لاله رخان احمری
دانه و در دری
پی مشتری
اواز و ساز هفت سری
دەناله کوس خیبری
هروا بوگه و هروا دوی
شورشی ایرانی دوی
سرجوش گرانی دوی
خیلی مردم فانی دوی
طاعت به جمهوری دوی
بازار بلوری دوی
اوسا سری اشکار دوی
غوغا زنگی بر پا دوی
جهان روم الفراز دوی
دوران دوری عزا دوی
هفتوانه حالی دوی
باقی و دست عالی دوی
ایله هلگرد کلاوه چوی
معنی کلام ایل بیگی جاف:
هرکس پیرو کسی هست و من در قول گوران(سلطان صحاک) هستم. سرم پر از عشق حق است. نگاه به جهان میکنم و مانند حضرت موسی که قدرت خداوند را درطور سینا دید میبینم که ایرا پر از اتش میشود و حکم پادشاه قاهر باعث میشود که خرابی زیاد شده و زمین ها بی زراعت میشود . دوران قاجاریه می رسد و تیمور گوران بان یارانی به رمز حق اشکار میشود که سر او را در راه حق می برند. شور و شر و آشوب برپا میشود.
جهان پر از غوغا میشود, قحطی پیش می اید نقش ونگار زیاد میشود. نصف ایران را ارس(روسیه) میبرد عهد و پیمان از بین میرود, پیغام دگر با تلگراف مبادله میشود. قاجاریه از بین میرود جنگ با توپ و تفنگ میشود و سر ادمها در میدانها بازی میکند, اسب اهن(قطار و ماشین) بوجود می اید و راه میرود, طیاره مانند رعدوبرق از اسمان میرود و معلق است , ذوق و زینت بسیار و مردم جهان هوشیار میشود, ایران مانند فرنگستان پرنقش و رنگارنگ میشود. مردم بی نام و ننگ میشوند و غالبا زیبایی دنیارا دوست میدارن, همین طور میشود و خواهد شد , زنان بی حجاب می گردند , لباس کوتا و سر برهنه میشوند و لباسهای خط خطی راه راه با صورتهای قرمز و رنگ رونق کم میشود ,
در ایران شورش و گرانی میشود , خیلی مردم کشته میشود, و کشور جمهوری میگردد انگاه سر دین اشکار میشود و جهان روم الفزا میشود و عالم به دوران باقی میشود
/channel/vardk
🔺▪️استاد سید قدمیار حسینی▪️🔻
کلامخوان، نوازنده و مقامدان پیشکسوت ساز تنبور بود.
او بیش از ۱۲۰ سال زندگی کرد و به همین دلیل از او با عنوان «پیر تنبور» و «کهنسالترین نوازندهٔ تنبور» یاد میکردند.
(۱۲۷۲ در بکتر سفلی - ۶ تیر ۱۳۹۳ بکتر سفلی)
بکتر سادات معروف هست در جوار حضرت دده بکتر
پیر احمد بر شاهی مرمو
دوره بارگه بارگه
او نیشابوری
بارگه شام وستن او نیشابوری
یاران نکران یاری و زوری
خاصه غلامان رژیا جه نوری
رژیان جه نوری غلامان صبوح
شام وستو بارگه پا کشتی فتوح
بروز دا طوفان وستو یورت نوح
شی و یورت نوح خواجای شمع افروز
چنی هفت درویش غلام پاک یوز
سازان پی طوفان کشتی و بسوز
کنعان بنیامین ها پیر دلدوز
عدنان یار داود غلام قلادوز
سعدان پیر موسی نخته حق اموز
قطران مصطفی سرکش نقره پوز
قمام زرده بام قباله رموز
سهام ایوت بی رنگ نقش روز
رزبار نامیش بی شعبان نوروز
رنگ نقش روز ایوتن مقام
چوارتن ,هفتنان چوگاه بین و کام
نه قدرت نوح عازیز مولام
وریز ناطوفان پری گردین عام
مولام رنگبازن رنگ رنگ مدو نام
میردم گرکن ویل نبو سرسام
چنی گمراهان نه پیچو نه دام
یاری بویزو و کوچ و کلام
کلام اکسیرن پری جسته خام
یاری مکرو و طلای زر جام
در نیشابور بارگاه پر عظمت حق در نیشابور نزول اجلال فرموده برقرار گردید ای یاران هیچ وقت با زور و خشونت راه یاری را به کسی تحمیل نکنید و تعبدا نیاموزید مخصوصا غلامانی که به نور حق سرشته اند بایستی بیشتر مواظبت کنند و هوشیار باشند غلامان پاک جامه بنور حق متجلی شده اند در سحرگاه پردیوری سلطان عالم نظر مبارکش به کشتی نوح معطوف گردید حضرت نوح به مردم اطلاع داد که طوفان خواهد شد در آن زمان ذات حق در نوح نبی تجلی کرده مانند شمع شب افروز باتفاق هفت درویش پاک سرشت (هفت تن) به عجله برای نجات از طوفان کشتی بزرگی ساختند در آن زمان کنعان در جامعه پیر بنیامین بود عدنان هم یار داود بود که غلام حلقه بگوش حق و رهبر و دلیل است سعدان در جامه پیر موسی نکته حق اموز بود قطران در جامه مصطفی کماندار و قابض ارواح بود قمام یار زرده بام که قباله حقیقت است می باشد و سهام در جامه ایوت که مانند روز روشن درخشان است بود و شعبان هم در جامه رمز بار که روزش همیشه نو و خوش است بوده است رنگ و شعاع نقش روز از مشعل فروزان نور ایوت سرچشمه می گیرد چهارتن از هفت تنان در ان هنگام در پیشگاه حق بودند با قدرت نوح نبی که ذات مولا داشت دنیا طوفانی شد برای همه خلایق روی زمین مولای کل عالم رنگباز و نقش افرین است و هر لحظه نقشی نشان میدهد با توجه به این همه رنگ های گوناگون دنیوی یاری به حساب یاری مورد قبول است که ویلان و مشکوک و سرگردان نشود بدام گمراهان بی دین که متکی به آیین حق نیستند نیفتد و گول دنیا نخورد یاری را به طریق تحقیق و مفهوم کلام حق طی کند و مراحل کمالی صحیح و درست بپیماید کلام حق را برای افراد ناپخته و ناوارد نخوانید زیرا کلام مانند اکسیر کیمیا گری است که اگر درست و میزان از کلام استفاده شود اکسیری بدست میاید که یار را همچون زر خالص می سازد
@vardk
پیر نخی مرمو:
هر یاری یار بو
فرموده ی پیرن هر یاری یار بو
مبو و کلام او خور دار بو
هفتوان دستگیر شرط و اقرار بو
مبو بوانمشان نوا هاشار بو
قبولمان کردن خواجامان یار بو...
معنی
هر یاری که حقیقتا یار باشد
فرمایش پیر بنیامین است هر یار که حقیقتا یار باشد
می بایست از مفهوم کلام آگاه باشد
هفتوان دستگیر و صاحب شرط و اقرار هستند
باید نامشان را به نیکی یاد کرده و منکرشان نشویم
قبول کردیم که مولایمان یار و مددکار ماست
دوره هفتوان
💐🌷🍀☘🌿
📖 دوره برزنجه (بند ۳۶۵)
بند ۳۶۵
روتاف مرمو
طبل جاودی یا حق ایسحاق
چی مّر ژنیاوه یا حق ایسحاق
ریشه شكاكان چی بر كنیاوه
شكل سرّ زیدی چی سرّ زیاوه
اصل امیدی چی زر ونیاوه
فصل سفیدی دوازده پریاوه
وصل تمیدی پانزده زریاوه
مرنوت دّرن دّر كوثرن
پنهان و برن شكاكان قرن
خارانت كرن چیورو مرن
بدان بدترن غمین و ورن
چی پیچو جرن شیرانت نرن
مرغانت غرن گیسشان زرن
نورشان پرن یاروش هورن
خارگیرو شرن ضرب و سنگ هرّن
طوفان و خرّن اشوی سرسرن
بزم و دو هفتن نزم و حق صفتن
رزم و پاك رفتن جزم و یار جفتن
كزم و خار خفتن عزم و آشفتن
وزنو دا كفتن خزنهی و یار كوفتن
از نو دین دوختن مزنو مز پوختن
تو دوستانت رشت چی مر بهشت
بوستانت بی كشت نورت پنه وشت
كوی كویسانت نشت گرمیانت تشت
نیستانت چی هشت هستانت نه دشت
چشمت روشن بی چی مرنوه
جُمشِت آخیز یاری اردوه
خیزان باقیت و بی دوهوه
بارگهی نو وستن چی مر و كوه
یارانت برشو چی لوی توتوه
خلاتت گوهر دانه و لولوه
یاری یارانن جم و یكدانی
رحمت وارانن دم و دیوانی
رای دیارانن نشم و كیوانی
كوی طیارانن رمو سیوانی
شاخ شمارانن لم و نهانی
روی چم دارانن رزم و نشانی
وای وهارانن تم و تیانی
صافی و صفانن پی باقی دو هفت
كافی و كافانن پی یار دین زفت
وافی و طوفانن پی خار دین چفت
نافی و نفانن پی میرد پاك صفت
ضافی و ضافانن ها فسادان رفت
حق حق موانیم پری پردیور
رمق منمانیم پری نامهی ور
شفق مزانیم پری یار دور
ورق مشانیم پری ور فجر
عرق مرانیم و بادهی كوثر
زورق مسانیم و ذات حیدر
شرق روانیم نه جلوهی بشر
یرق رازانیم پی جنگ و محشر
جنگ داوران بونی پری دین
رنگ یاوران پاكشان بو نگین
ژنگ شاوران بمالیو جمین
سنگ ساوران چاكیش بو سنگین
دنگ ماه وران بلرزنو زمین
سكهی دوفاقت چشم نرگست
كوك بو تفاقت نه باقی رست
بدی آفاقت ناجم مست
بمال سواقت و نویر دست
نبو نفاقت پی دام پست
بزیو مراقت پی خار خست
بد مزاقت فوت بونی گست
دو فاقی سكهت الماسی مون
موی نورین رگت زرینی پون
ریش لیف تركت آفتاوی رون
چم نور حقت مشرقی جون
حلقهی نور برقت چه سرّ پرسون
خوشا وی شادی چی مر مست بیمان
پوسه مزانمی چادّر برشیمان
چه سر نو زیایمی و قدیم ریمان
هم و تو هانمی نه سر جای ویمان
دوهم جوشانمی و عشق و جیمان
و عشق آمانمی دوهم شادبیمان
اینا رامایمی و كوی حكیمان
و حق شیانمی هم رای حق دیمان
تمی تمیاوه رمی رمیاوه
نمی نمیاوه خمی خمیاوه
چمی چمیاوه زمی زمیاوه
دمی دمیاوه كمی كمیاوه
هركه و رای ویش برمشو نه جیش
شرح : باری ریاضت سه شبانهروزی روزه تمام شد و روز چهارم كه عید بود مولا فرمود كه هفت خلعت از نور مطلقه خود خلق فرمود در زیر قالیچه موجود است به شیخ ناجی امر فرمود كه بیرون بیاورد تا خلعتپوشان كنم
🔸.................................................🔸
📱 اپلیکیشن اندرویدی خزانه کلام یاری صحنه
🔹 نسخه جمخانه سید امرالله شاه ابراهیمی صحنه
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️
@vardk
عابدین مرمو
شاری باسطامی
کاک احمد اوسا شام له باسطامی
حاکمی شار بو ناوی بو رامی
بنیام شیخ بایزید ، شای له وی فامی
دو هفت و چلی جام بو له دامی
از حلوا چی بوم ناوم بو جامی
تو خلیفه م بویت ناوت بو شامی
نرگز شاگردم ناوی بو قامی
والیره دیژین جامه ی عوامی.
معنی
در شهر بسطام
کاک احمد آن زمان شاهم در بسطام
حاکم شهر و نامش رام بود
شیخ بایزید بسطامی جامه بنیامین و شاه به ذاتش آگاه بود
هفتن ، هفتوان و چلتن در آن دوره حضور داشتند
من حلوا فروشی بودم به نام جامی
تو خلیفه ام بودی(حلوا پز)و نامت شامی بود
نرگس در آنجا شاگردم و نامش قامی بود
در اینجا از جامه های عوام خود می گوییم.
دفتر عابدین بند ۲۵۳
@vardk
ابویزید طیفور بن عیسی بن آدم بن سروشان بسطامی معروف به بایزید بسطامی ملقب به سلطانالعارفین از عارفان ایران قرن سوم هجری و از بزرگان اهل تصوف و عرفان اسلامی در خراسان بود. تاریخ تولد او بهدرستی مشخص نیست و مرگ او را سال ۲۶۱ یا ۲۳۴ هجری
Читать полностью…سولتان مرمو:
میردان بالایی میردان بالایی
میردان نواچدی نخته بالایی
او پا مکردی سنگین پالایی
او جم نساندی بش زیایی
نواچدی قصه حرف گمراهی
نشکندی او جم بس و بیایی
معنی:
ای یاران نکته خارج از ارکان به زبان نیاورید به غرور و منیت و خودخواهی گرفتار نشوید و فقط سهم خودتان را از جم و جامعه بگیرید و حق کسی را پایمال نکنید مباحثی که باعث گمراهی میشود مطرح ننمائید و وحدت و یکپارچگی جم و جامعه را از بین نبرید
@vardk
معرفی هفت تن توسط حضرت سلطان
سلطان در مورد پیر بنیامین چنین می فرماید
غلامان بنیام ، غلامان بنیام
اقرار باوردی و پیری بنیام
ویمیش ای پیره و پیری شیام
و اقرار روه و پیری دیام
سلطان در مورد داوود چنین می فرماید
غلامان داوو ، غلامان داوو
دلیلش وانام آرو یار داوو
اذنش واجبا صلاش بو صاحو
روشت رهبری و او میاهو
سلطان در مورد پیر موسی چنین میفرماید
غلامان موسی غلامان موسی
قلم هن و دست رکنی پیر موسی
گردی کرداران آیش منیوسی
خاران و خاری دوسان و دوسی
سلطان در مورد مصطفی چنین می فرماید
یاران مصطفی یاران مصطفی
کمانش وستن آرو مصطفی
اذنش چه ویما نینش جفا
تیرش کمانا ترکشش قفا
سلطان در مورد پیر رزبار چنین میفرمایند
دایم رزبارن دایم رزبارن
چو کا فاطمه بی چی کا رزبارن
اقرارش بطوین ایمانش بارن
خدمت کردنش ونم دیارن
سلطان در مورد شاه ابراهیم چنین می فرماید
ابراهیم صویر ، ابراهیم صویر
سقام دینن ابراهیم صویر
آرو روچیار بی و نامش و صویر
چنی زرده بام بیان هم تدبیر
سلطان در مورد شاه یادگار چنین می فرماید
یار زرده بام یار زرده بام
یادگار یار یار زرده بام
احمد بی نودم من نامش نیام
چنی روچیار بیام و سقام
اول و آخرم یار
@vardk