دویدم و در راه گریه کردم که من چه یادی دارم؟ چرا یادم به وسعت همه تاریخ است؟ و چرا آدمها در یاد من زندگی میکنند و «من در یاد هيچکس نیستم.»
عباس معروفى.
چه سخته حسرت خوردن به چیزایی که میدونستی میتونستی با تلاش بهش برسی ولی نشد!
نزار هیچوقت به این نقطه برسی
در نزدیکترین و صمیمیترین حالتها، چه در به آغوش کشیدنها و لمسشدنها و چه در عمیقترین تجربههای احساسی، فاصلهای بین بدن ما و بدن آدم روبهرویمان است. فاصلهای بین افکار ما و افکار او و فاصلهای بین دیدگاه ما و بصیرت او.
•تکههایی از یک کل منسجم
#پونه_مقیمی
به يکجايی از زندگی که رسيدی، میفهمی رنج را نبايد امتداد داد! بايد مثل يک چاقو که چيزها را میبُرد و از ميانشان میگذرد، از بعضی آدمها بگذری و برای هميشه قائله رنجآور را تمام کنی.
📗مرثیه برای یک راهبه
✍️🏼ویلیام فاکنر
تراپیستم امروز بعد از تموم حرفام گفت میدونی راه حل تمام مشکلاتت چیه؟
"لطفا انقدر به بقیه وفادار نباش که یهو به خودت بیای ببینی داری به خودت خیانت میکنی."
الان تو یه بازه زمانی هستم که خوب تفاوت بین خلأ و کمبود رو تشخیص میدم.
کمبود یعنی نداشتن و نبودن اما خلأ یعنی در عین دارا بودن، همچنان یه نقطه ته دلت هست که راضی و خوشحال نیست.
راستش رو بخواین کمبود بهتر از خلأ داشتنه
یه وقتا بخاطر نداشته ها شکر کنید!
پونه
دلم یه سفر طولانی میخواد با جادهای پر از گل و گیاه و بارون.
باد بزنه لای انگشتا و موهام
یه سکوت و تنهایی طولانی.
لب دریا چشامو ببندم و فقط به صدای موجها گوش کنم.
موزیک بیکلام تو یه جای دنج با عطر چایی و کتاب مورد علاقهام.
کاش تو یکی از خونههای کاتسولد بیدار میشدم،
میرفتم پشت پنجره و از دیدن برف ذوق میکردم. 🌨️🤍
وقتی طوفان تمام شد يادت نمیآيد چگونه از آن گذشتی، چطور جان به در بردی. حتی در حقيقت مطمئن نيستی طوفان واقعا تمام شده باشد. اما يک چيز مسلم است؛ وقتی از طوفان بيرون آمدی ديگر آنی نيستی كه قدم به درون طوفان گذاشت.
- هاروکی موراکامی
🌱
من واقعاً عاشق دیوونههام، اینو از قلبم میگم. در نوع خودشون بهترینن، مثل اونایی که دیوونهوار عاشق کارشون هستن؛ حالا میخواد عشق بازی باشه یا خوندن کتاب یا نواختن یه گیتار الکتریکی تا مرز جنون مطلق. وای که چه لذتی داره وقتی عمق چشاشون رو نگاه میکنی و میبینی هیچی جز عشق توش نیست. نه خدایی هست، نه شیطانی و نه حتی آدمی.
- وقتی دنیایت زیباست
- کارین آناتما
+ کسی را چنان دوست داری که برایش بجنگی؟
- از جنگها برگشتهام،
با زخمها و موی سپید
و یاد گرفتهام صبور باشم و
به تماشا قانع..
-حمید سلیمی
باید اعتراف کنم که یک آرزو برایم باقی مانده است: خیلی دلم می خواهد وقتی مُردم، هر ده سال یک بار از میان مردهها بیرون بیایم، خودم را به یک کیوسک برسانم و با وجود تنفری که از رسانههای جمعی دارم، چندتا روزنامه بخرم. این آخرین آرزوی من است! روزنامهها را زیر بغل میزنم، بعد کورمال کورمال به قبرستان برمیگردم و از فجایع این جهان باخبر میشوم ... سپس با خاطری آسوده در بستر امن گور خود دوباره به خواب میروم.
لوئیس بونوئل
اگر کتاب خوندن چشماتو خسته میکنه هوش مصنوعی برای شما کتاب میخونه #کاربردی
اگه کتاب خوندن چشمات رو خسته میکنه یا دوست داری کسی برات کتاب بخونه، با راوی همراه شو
«راوی» سیستم هوشمند تبدیل متن به گفتاره، که به شما این امکان رو میده که کتابها رو صوتی کنه
دلتنگِ یکی شدن
ربطی به آخرین زمانی که همو دیدین نداره
هر وقت کاری رو انجام دادی و
آرزو کردی کاش اون آدم
باهات بود و همراهت بود...
این یعنی دلتنگشی...
«گفت: خیلی خستهام، از بس آدم میبینم و از بس حرف میزنم، امّا مجبورم، باید ببینم دنیا چه خبر است، بعد شاید کاریش بکنم.»
- آینههای دردار
- هوشنگ گلشیری
برای تویی که داری شرایط سخت، تنهایی، سردرگمی، گریه و ناامیدی رو تجربه و تحمل میکنی.
خدا نورِ زندگی توعه، بذار بهت بتابه 🤍🌱
حقیقت این است ، فرودگاه ها بوسه های
بیشتری از سالن های عروسی به خود دیده اند و
دیوار بیمارستان ها بیشتر از عبادت گاه دعا شنیده اند !
به راستی چرا اینگونه ایم؟
همه چیز را موکول میکنیم به زمانی که چیزی
در حال از دست رفتن است ...