#قاجار
فن عکاسی و عکسبرداری در ایران برای اولین بار در شهر تبریز و توسط ملک قاسم میرزا فرزند فتحعلی شاه قاجار آغاز گردید. به علت سفر او به اروپا و تحصیل در فرانسه در روزگاری که اختراع دوربین عکاسی موضوع بحث روز بود و مراوده با اروپائیان در ایران و توجهی که به دانشها و فرهنگ نوین داشت میتوان حتم و یقین کرد که شاهزاده ملک قاسم میرزا نخستین ایرانی، پس از ژول ریشار (به گفتهای اولین شخص خارجی که در ایران عکس برداری کردهاست) یا همزمان با او (و شاید هم پیش از ریشارخان) است که دوربین عکاسی در اختیار داشته و نخستین عکس برداری به شیوه داگرئوتیپ و سپس کلدیون را در ایران انجام دادهاست.
اوژن فلاندن جهانگرد فرانسوی که به سال ۱۲۵۶ قمری ملک قاسم میرزا را در تبریز دیده بود درباره او اینچنین مینویسد: «این شاهزاده ملک قاسم میرزا… بر اثر فکر بلند و معلومات کافی یکی از مردان بزرگ مشرق زمین بهشمار میرود، شش زبان کامل: فرانسه، انگلیسی، روسی، تورکی، عربی، هندی را میداند…»
@warlig
❌ گیاهخواران ایران باستان❌
⚠️ نقل قول یک آریایی متمدن مهین پرست !! : «مدیونید اگر فکر کنید که شاهان ایران باستان گوشت میخوردند. باور کنید اینها در مزارع کاهو سکونت داشتند، حتی به عمرشان به کباب و غذای طبخ شده با گوشت لب نزدند. ما خیلی نایسیم، ما متمدن هستیم، عید قربان عید ما نیست، ما عید خویدودگان و فلافل مُذگان داریم. آریایی نیستید اگر منتشر نکنید»
😄😄😄👇
⚠️ در قصر شاهنشاه غذاهای مطبوع و گوارا بسیار مورد توجه بود. از جمله طعامهایی که برای پادشاه اشکانی مهیا میکردند به شرح ذیل است: خورش شاهی که مرکب از گوشت گرم و سرد و... بود. همچنین خورش خراسانی که مرکب از گوشت کباب شده به سیخ و گوشت پخته در دیگ و... بود و خورش دهقانی که عبارت بود از گوشت گوسفند نمک سود شده و نار سود و.....
ریدک خوش آرزو یکی از دهقانان زمان خسرو پرویز ساسانی در پاسخ به خسرو، بهترین طعامها را چنین بر میشمارد: گوشت بزغاله دو ماهه که شیر مادر و شیر ماده گاوی خورده باشد. دیگری، سینه گاو فربهی که در سپید پاک پخته باشد. خوراک مرغی که فقط شاهدانه خورده باشد و این مرغ پیش از کشتن باید ناشتا باشد. لذیذترین غذاهای سرد آنهایی هستند که از گوشت خر و شتر یکساله و گاومیش و خوک ساخته شده باشد. از جمله غذاهای سرد بسیار مطبوع، خورشی است که از گوشت گورخر اهلی... درست شده باشد. از دیگر غذاهای مطبوع، قیمه هایی هستند که با گوشت خرگوش و سینه اسب و سمور و سرتذرو می سازند و بهترین آن را از گوشت آهوی ماده سترون(=نازا)پیه دار می سازند. بهترین نان لورینه است که با پیه غزال ماده آماده شود و در روغن گردو پخته شود...
📚منبع:
ایران در زمان ساسانیان، پرفسور آرتور کریستین سن، ترجمه رشید یاسمی، صفحه 620 و 621
با تشکر از کانال ناگفته های ایران باستان
@warlig
💢سرانجام صادق هدایت، غلامحسین ساعدی، شهریار، رضا براهنی درس عبرتی باشد برای ترکان!
✍️ حسن شیروان
هیچ شکی نیست که "صادق هدایت" قلم تیز و خوبی داشت و اما قلم تیز و خوب"صادق هدایت" خیری برای تورک نداشت و صرف فرهنگ قوم بی نام و نشان و تورک ستیز شد.
"صادق هدایت" را در جوانی دنبال نخود سیاه (زبان پهلوی و.." فرستادند و او آخر عمر فهمید که او را به دنبال نخود سیاه فرستاده بودند و در پاریس دست به خودکشی زد و به زندگی خود پایان داد.
غلامحسین ساعدی نیز نویسنده و هنرمند بود و گرایشات چپی و کمونیستی داشت و در آتش کمونیست و روسها سوخت. فرح پهلوی نیز زمانی مانند غلامحسین ساعدی در جوانی کمونیست بود و پس از ازدواج با شاه گاهی نویسندگان و هنرمندان چپ را به دربار دعوت می کرد و غلامحسین ساعدی عار می دانست که به مجلس شاه برود و نمی رفت. اما غلامحسین ساعدی نمی دانست که او در عمل به فرهنگ شاه ساخته کمک می کند.
قبل از فوت غلامحسین ساعدی، یکی از رهبران چپ را دیدم و گفت: "رفتم به دیدار غلامحسین ساعدی، طرف زده به سرش با آذری ها از میدان کارگران، بازار تبریز و فلان گاریچی حرف می زنند و می خندند و او دوست دارد بیشتر با آذری ها باشد."
غلامحسین ساعدی، فهمید اما دیگر دیر شده و او نیز در کنار صادق هدایت به زمین سپرده شد.
رادیو تهران هر شب پس از 10 شب : " گلهای رنگارنگ، شعر از شهریار، خواننده حمیرا، مهستی و ... ویلون ..."
در بستر بیماری و پیری افتاده بود " شهریار" و مادرش برای پرستاری از فرزند خود به تهران آمد.
" شهریار" شعر فارسی خود را برای مادرش خواند و از مادر خود در رابطه با شعر نظر خواست؟
مادرش: قشنگ بود و اما من چیزی از شعر تو متوجه نشدم پسرم.
و " شهریار" فهمید که او نه برای مادر و زبان مادری خود، بلکه برای بیگانه ها شعر می سروده است و شروع به سرودن شعرهای تورکی نمود و می گویند از هر کجای زیان برگردی باز هم خیر است.
حدود 15 سال پیش داشتم سایت "ایسنا" را ورق می زدم و چشم افتاد به مصاحبه "ایسنا" با رضا براهنی: "ما در زمینه صدور شعر و ادبیات فارسی به غرب عقب ماندیم و باید عجله کرد."(!؟)
او پس از سالها زندگی در غرب (کانادا) با توهم و ذهنی زندگی می کرد که در ذهن او بوجود آورده بودند و گویی غرب منتظر صادرات شعر و ادبیات فارسی بود که اقای رضا براهنی می خواست با عجله شعر و ادبیات فارسی را به غرب صادر نماید.
رضا براهنی نیز مانند صادق هدایت، غلامحسین ساعدی و شهریار در پیری یک چیزهای فهمید و گفت: "زبان مادری من تورکی است."
با "زبان مادری من تورکی است" گفتن رضا براهنی باسواد فارس داخل و خارج مانند لاشخورها ریختن سرش و گفتند: "رضا براهنی از اول هیچ گوهی نبود." (عذر)
رضا براهنی خدمت بزرگی به زبان و ادبیات بیگانه نمود و پاداش خود را از بیگانه دریافت نمود.
سرانجام صادق هدایت، غلامحسین ساعدی، شهریار، رضا براهنی درس عبرتی باشد برای ترکان!
@warlig
ایرانشهر چی ها و سردمداران پروژه ی صدساله ی یکسان سازی اقوام ایرانی میگویند ما ساکنان مناطق شمالغرب #ایران اصالتا ترک نیستیم و اصولا هیچ قوم ترکی بومی ایران نیست و ترکها در جریان حمله مغول وارد ایران شدند و زبان مردم آذربایجان را که به اصطلاخ #آذری بوده به #ترکی تغییر داده اند و برای اثبات نظریه ی خویش از جعل تاریخ گرفته تا انواع اقسام رذالتها از هیچ اقدامی فروگذار نیستند. اما گاهی وقتها تاریخ از اعماق دروغ سر برمیاورد و چنان بساط این دغل کاری هارا برمی چیند که دیگر جمع کردنش برای حضرات غیرممکن میشود سال هزارو سیصدو نود وسه این خبر منتشر شده است کشف سنگ نگاره های ترکی در قلب #ایران و در #تیمره در #خمین مربوط به دو هزار سال قبل از میلاد مسیح یعنی با قدمتی حدود چهار هزاروپانصد سال. نگاره هایی که بر طبق همین خبر همین حالا هم در شرق ترکیه کاربرد دارند این یعنی تاریخ میگوید دو هزار سال قبل از ورود #آریایی ها به خاک ایران #ترکها اینجا زندگی میکرده اند. این پیام تاریخ است باشد که پند گیرید ...
@warlig
🖋عجب باد سفاهتی میوزید داداش
(جستاری در باب تاریخ فرهنگستان زبان فارسی)
▪️ نویسنده: ابراهیم افشار
⏸ مقدمه: حالا که بحث اسامی #ترکی مطرح است بهتر دیدیم نگاهی داشته باشیم به این جستار شیرین و خواندنی از ابراهیم افشار روزنامهنگار اهل تبریز که بیشتر به عنوان یک ورزشینویس قهار و باسابقه شناخته میشود و در این جستار رفته سراغ فرهنگستان زبان فارسی تا گوشههایی از این باد سفاهت را آشکار کند. این جستار نزدیک یک سال پیش در ویژهنامه «ایران جمعه» روزنامه ایران چاپ شد. وی در این جستار حقایقی را دربارهی تغییر اسامی جغرافیایی و شهرهای ایران را هم به دستور اعلیحضرت همایونی! مطرح میکند. پیشنهاد میکنیم این جستار خواندی را از دست ندهید.
✅ داستان یکصدساله فرهنگستان زبان ایران اما داستانی پر از آب چشم است. این شکلی نیست که فقط در دوران مثلاً حدادعادل دراماتیک شده باشد بلکه از همان اول گرفتار تندرویها و رادیکالیسم بود. اگر الان مدتهاست که مثلاً به واژه کشلقمه میخندی، در عوض ۸۰ سال پیش فقط میتوانستی گریه کنی. ارجاعم به همان سال ۱۳۱۹ است که فعالیت فرهنگستان زبان فارسی به اوج خود رسیده بود و مدیرانش برای تحریک روح ملی به دنبال جایگزینی لغات فارسی به جای الفاظ عربی بودند و جلوی رضاخان از هیچ رقم پاچهخواریهای خفیفی کم نمیگذاشتند آییننامهای هم برای القاب و مناصب وضع شده بود که وزرای سابق مملکت باید عنوان «جناب» داشته باشند.
✅ او البته اسامی ایالات و ولایات را نیز در نظر داشت که در سفرش به خوزستان حکم کرد: «این ایالت را به نام حقیقی و شریف خود یعنی خوزستان بخوانید و به تمام ادارات دستور دادم ابداً این ولایت را عربستان ننویسند.» و پشتبند آن بود که برخی شهرها نیز شامل این تصفیهها شدند که از جمله آنها انتخاب مازندران به علیآباد، بابل به جای بارفروش، نوشهر به جای دهنو و رامسر جایگزین سختسر برگزیده شد و همچنین ترکمنصحرا (ده سلّاخ) به بصیرآباد، آققلعه به پهلویدژ، ارومیه به رضائیه، بندرانزلی به بندرپهلوی، میهندیلم به جای سیاهکل، مشهدسر به بابلسر، ترشیز به کاشمر، اشرف به بهشهر، خزعلیه به خرمکوشک، عبدالعظیم به ری، عرب به پلدشت، فراعینی به سیهچشمه، سلطانیه به اراک، ناصری به اهواز، کچان به آستانه، کبودجامه به مینودشت، حسینآباد به ایلام، بندرشاه به بندرترکمن، محمره به خرمشهر، دزدآب به زاهدان، جرجان به گنبدقابوس، ساوجبلاغ مکری به مهاباد، قرهسو به بندرشاه، دهکُرد به شهرکرد، استرآباد به گرگان و بنیطرف به دشت میشان تغییر یافت و البته بعد از انقلاب بسیاری از آنها به اسامی سابق خود بازگشتند. گفته میشد برخی از این تغییرنامها توسط تیمسارها و فرمانده لشکرها و برخی دیگر نیز به پیشنهاد مردمان بومی صورت میگیرد. خوب گاهی هم شرکتهایی چون شرکت نفت ایران و انگلیس پا پیش میگذاشتند که سال ۱۳۱۶ در آبادان پیشنهاد تغییر شهر «گچ قرهگلی» به گچساران را از طریق وزارت مالیه داد که تصویب هم شد.
✅ در چنین اوضاع قاراشمیشی که فضای احساسات ناسیونالیستی جای تفکرات عمیق زبان شناسی را گرفته بود البته منتقدین هم کم نبودند. یکیاش مخبرالسلطنه هدایت رئیسالوزرای تجددخواهی بود که بعدها گفت «بعضی اختیارات فرهنگستان حقیقتاً مفتضحانه بود و در شهر مسخره میشد. ادبا متأسفاند و هزار سخن بر زبان دارند و لب خاموش...» بعد از تغییر نام خیابانها و شهرها که در برخی شان از پسوند و پیشوند پهلوی استفاده شده بود به مذاق نویسندهای در حد سالور خوش ننشست و او بعدها در رد آن نوشت «در مملکت ما فعلاً چهار اسم برای هر شهر رواج دارد: پهلوی، سپه، رضا، شاپور. آخر این «پ» پدر همه را درآورده است! او بعدترها نوشت در جایی که ناصرالدین شاه ۵۰ سال سلطنت کرد و این همه بنا ساخت اما فقط یک خیابان را ناصریه نامید و یک بند در شط العرب ناصری شد اما این آدم در ظرف ۴ سال نصف ایران و تهران را پهلوی، رضا و سپه اسم گذاشته است. پهلوی اول همچنین پروسه تصفیه زبانی را به حوزه پولی نیز کشاند و در اواخر سال ۱۳۰۸ سکههای رایج مملکت از قبیل اشرفی و نقره و نیکلی را جمع کرد و به جای آنها سکههای یکپهلوی، نیمپهلوی و ربعپهلوی را نشاند که هر پهلوی معادل ۱۰ تومان بود و نیز قران را تبدیل به ریال کرد ....
@warlig
🖋اسامی بیشناسنامه، زبان بیشناسنامه
▪️نویسنده: آیدین تبریزی
✅ کسی را در تبریز میشناسید که به شهناز شریعتی، یا به باغشمال تختی و یا به آخماقایا (آخماقیه) احمقیه و یا به ایکی قاپیلار، «دو دری» بگوید؟ من که نمیشناسم! مگر مهم است که #صداوسیما یا رسانههای سراسری تراکتورسازی بگویند یا بنویسند این تیم برای همهی ما «تراختور» است،! یک طرف اسامی مردمی و غیررسمی قرار دارد که اتفاقا بین مردم عادی رسمی و جاافتادهاند و در طرف مقابل #اسامی دولتی و در ظاهر رسمی که حوزه نفوذشان محدود به نامهنگاریهای اداری است و تاکنون راهی به زیست روزمره مردم #آذربایجان نیافته. این اسامی دوگانه ریشه در شکاف پرنشدنی بین فرهنگ و زبان رسمی و دولتی در برابر فرهنگ و زبان غیررسمی و مردمی دارد و نشانهای است از یک جدال تاریخی میان این دو.
✅ در آذربایجان منازعه و مقاومت در برابر #یکسانسازی فرهنگی و زبانی از اسامی آغاز میشود. داستان منازعه و #مقاومت بر سر این اسامی از دوران #پهلوی آغاز میشود، وقتیکه رضاخان تصمیم گرفت تا به ضربوزور بخشنامه و سرنیزه اسامی #ترکی را حذف و با اسامی فارسی جایگزین کند. آنها به دنبال امحاء و انکار هرگونه تجلی فرهنگ و هویت ترکی را در #ایران بودند، اما رضاخان و همپالگیهایش نفهمیدند که حذف یک #زبان، فرهنگ و هویت نه با بخشنامه شدنی است و نه با زور سرنیزه! خیلی از آنهایی که در این خیال خام بودند حالا مردهاند و نام و نشانی از آنها باقی نمانده، اما اسامی واقعی (ترکی) هنوز زندهاند، هرچند هنوز هم غیررسمی!، و از حافظه جمعی مردم آذربایجان پاک نشدهاند.
✅ در آخرین ماههای سال 1399 این منازعه و مقاومت هنوز هم ادامه دارد، باز هم بر سر اسامی. اینبار بر سر اسامی کودکانی که راهی به شناسنامه نمییابند، چون عدهای تنگنظرانه آنها را اسامی بیگانه و غیرایرانی میخوانند! اسامیای مثل «سئوگی»، «آییل»، «اونور» و.... اسامی که شاید برای مخاطب ناآشنا معنایی نداشته باشد و بیاهمیت بهنظر برسد، اما برای ما دنیایی از معنا و مفهوم را دربردارد. روایت این اسامی، حکایت «آد» [اسم] و «یاد» [حافظه/ بیگانه] است، آدهایی که یادهای (خاطرات و حافظه) ما را زنده میکنند و از اینرو به گوش یادها [بیگانهها] خوش نمیآید!
✅ آن طرف هنوز هم مدافعین فرهنگ و زبان رسمی و دولتی به زبان بخشنامه، البته از نوع سریاش!، و زور حرف میزنند و این طرف ما کماکان بر منطق مقاومت استوار هستیم، آن طرف هنوز هم بر فهم تمامیتخواهانه و تمام فارسی از ایران تاکید دارد و این طرف ما بر یک فهم متکثر و متنوع از این جغرافیا. اگرچه همه شواهد و قرائن نشان از برتری و تفوق ایده ما غیررسمیها در #جامعه دارد، اما پاسداران فرهنگ و زبان رسمی هنوز هم پس از 100 سال حاضر به پذیرش شکست ایده خود نیستند. اگر اسامی ترکی کودکان نتوانستهاند #شناسنامه بگیرند، به این خاطرست که فرهنگ، زبان و هویت ترکی بیش از 100 سال است که در ایران نتوانسته شناسنامه بگیرد، اما آن روز دور نیست که اسامی و زبانمان شناسنامه بگیرد.
@warlig
🔴تاجمحل
تاج محل (ساخت: ۱۶۵۴ - ۱۶۳۲) یکی از باشکوهتر ین آثار معماری تمدن تورک است که به دستور شاهجهان، پنجمین پادشاه امپراتوری بابور، (از نوادگان امیر تیمور بزرگ) در قرن هفدهم بنا گردیده است.
این بنا که در نزدیکی شهر آگرا و در ۲۰۰ کیلومتری جنوب دهلینو پایتخت هند واقع شده از سال ۱۹۸۳ در لیست میراث جهانی یونسکو قرار گرفته و در سال ۲۰۰۷ به عنوان یکی از عجایب هفتگانهی جدید دنیا انتخاب شد.
ساخت گنبد این بنای زیبا توسط یک معمار تورک از استانبول به نام معمار اسماعیل افندی در سال ۱۶۴۸ به پایان رسید. خطاط ستّار افندی هم نوشتن خطوط زیبای این بنا را بر عهده داشته است. بسیاری معمار محمد عیسی افندی (از عثمانی) را معمار اصلی این اثر تاریخی میدانند.
طراح اصلی بنا شاه جهان گورکانی بوده است
معماری تاجمحل تأثیر گرفته از معماری تورک (مانند مسجد سلطان احمد و سلیمانیه استانبول) و مقبره امیر تیمور در سمرقند بوده و در ساخت آن به همراه صدها معمار، استادکار، هنرمند و ... روزانه بیست هزار کارگر مشغول به کار بودهاند.
@warlig
📃 رضاخان میرپنج تا سیدوسالگی سواد نداشته است و بعد از آن در حد خواندن نوشتن سواد آموخته است.
📄 وی ادعا میکرده که بسیار شاهنامه میخوانده است ولی اساساً کسی که در میانسالی در حد خواندن نوشتن سواد آموخته باشد اگر شاهنامه هم بخواند چیزی متوجه نمیشود.
📄 خسرو معتضد میگوید معلومات رضاخان از تاریخ در حد محاورات محفلی بوده است.
📄 چنین شخصی را انگلیسیها برای ایران شاه کردند، سپس با خفت تمام او را برداشته و پسرش را آورند، پسرش هم در سومین تجربه فرار توانست از ایران متواری شود.
📄 اکنون امثال زیباکلام به این شخص افتخار میکنند و وی را بانی ایران نوین مینامند.
📄 ایرانی که بانیش رضاخان باشد بیشتر از این نمیشود.
@warlig
❇️ در روز جهانی جذامیان یادی کنیم از پدر و مادر جذامیان آذربایجان و ایران
📝بیش از نیم قرن تلاش بیوقفه دکتر سید محمدحسین مبین باعث ریشهکنی بیماری جذام از آذربایجان و ایران شد.او در کنار خدمات پزشکی آثار ماندگاری نیز به زبان ترکی خصوصا درزمینه ادبیات کودک آفرید تا فراتر از یک طبیب و در قامت یک حکیم در تاریخ ماندگار شود.
به جهت فعالیتهای گسترده دکتر مبین در حوزه بیماری جذام، از وی به عنوان «پدر جذامیان ایران» یاد میشود.دکتر نشاط وثوقی مراغهای همسر استاد مبین نیز به جهت تلاشهایش برای حفظ جان مادران و نوزادان جذامیان به عنوان «مادر جذامیان ایران» لقب گرفت.۸ بهمن (۲۸ ژانویه) روز جهانی جذامیان میباشد
@warlig
🔴جمعيت شيروخورشيد سرخ ايران،
يادگار ارزشمند قاجاريه
🟠ايران در عصر ناصري و در دسامبر سال ١٨٧٤ ميلادي، كنوانسيون بين الملي صليب سرخ، مصوب سال ١٨٦٤ ژنو را پذيرفت.
در دوره مظفرالدين شاه قاجار، پرنس عبدالصمدخان ممتازالسلطنة سفير كبير ايران در پاريس، ضمن حضور در دومين كنوانسيون صليب سرخ در ژنو ١٩٠٦ م، توانست موفقيت كنوانسيون را در پذيرش نشان شير و خورشيد سرخ به عنوان نشان رسمي دولت ايران را أخذ و در ادامه برغم جو شديد ضد عثماني، و حتي عليه مسلمان، موفق شد نشان هلال احمر را نيز در دفاع از جهان اسلام براي اين سازمان جهاني به تصويب برساند.
ايران درآن دوران تنها نماينده كشورهاي آسيايي بود.
جمعيت شيروخورشيد سرخ ايران، سرانجام در دوران سلطنت احمد شاه قاجار، با تلاش هاي دكتر اميركان اعلم تأسيس شد و توسط شاهزاده محمد حسن ميرزا، آخرين وليعهد رسمي سلسله قاجاريه، افتتاح گرديد.
@warlig
در رابطه با حالات ماه در زبان #تورکی 🌙🌔
1-ماه کامل وتمام، آی بوتونAybütn یا بوتون آی Bütün Ay وآیتام Aytam آی بی Aybəy
2- ماه بدر - آشقین Aşqın
3-ماه درخشان وکامل . سارای Saray(که این نام برای دختر خانمها نیز انتخاب می شود)
4-ماه شب 14 (سفید) - آغ آی Ağ Ay . دولون Dolon . آی دولون Ay Dolon
5- ماه کامل، باخان آی Baxan Ay . تام آی Tam Ay
5-ماه نو . (ماه جدید) ینی ( یئنگه) آی Yəne Ay . ،آیچا (آیچه ) Ayça
6- هلال ماه نو - توغان Toğan
ملازاده
@warlig
هر کیم ایتیره اصلینی انسان اولا بیلمز
قارتال نه قدر آج قالا ترلان اولا بیلمز
(استاد شهریار)
ترلان پرنده شکاری مخصوص امیرجهانشاه افشار بوده است؛
سی.جی. ادموندز سرکنسول بریتانیا در امپراطوری عثمانی بود؛ وی بین سالهای 1913تا 1920 از کرسف مرکز حکومت جهانشاه خان امیر افشار دیدن و با وی نیز ملاقاتی داشته است،[در آن زمان بخش هایی از خمسه مخصوصا شهرستان قیدار،منطقه افشارات،شیوانات،قسمتی از گروس بعنوان قلمرو حکومت امیرجهانشاه افشار بوده است]؛
ادموندز در کتاب خاطراتش بعد از توصیف شخیصت رفتاری و ظاهری جهانشاه خان به مهارت شکار و پرندگان شکاری امیر جهانشاه نیز اشاره کرده و می نویسد:" امیر در شکار با قوش و تیراندازی مهارت داشت گواه مطلب این است که او توضیح داد که قوش ها بر دو نوعند:" زرد چشم ها که کوتاه پرواز و سیاه چشم ها که بلندپرواز هستند و زرد چشم ها نیز سه گونه هستند که عبارتند از قزل،شاهین(قرقی) و ترلان که این آخری نجیب تر و اصیل تر از دو نوع دیگر می باشد.»
✍️خلیل مختاری نیا
@warlig
حامیان تروریسم از همدیگر تشکر میکنند!
🔴 تگ سوم برنامه جریان حامی تروریسم و جریان ایرانشهری را مشخص میکند؛ هدف بعد از استانداری، شهرداری اورمیه است تا تغییر ساختار استان به نفع جریان حامی تروریسم قدم به قدم تکمیل شود!
@warlig
ایران و رضاشاه از نظر بلوشر سفیر آلمان در تهران
دکتر توحید ملک زاده
سفرنامه های، خاطرات سفرا و سیاحان خارجی و اروپایی یکی از بهترین منابع اسنادی تاریخ نگاران می باشد. دقت توجه آنها به موضوعات مختلف چیزی است که از نگاه رجال وطنی دور مانده است. کتاب سفرنامه بلوشر به نوشته ویپرت فون بلوشر و به ترجمه کیکاووس جهانداری است. سفرنامه بلوشر یادگار و خاطره های ویپرت بلوشر کارگزار آلمانى داخل ایران می باشد که رویدادها و اتفاقات سى سال از تاریخ ایران برگرفته از کشته شدن ناصرالدین شاه قاجار تا بر سر کار آمدن رضاشاه را درج نموده است. در این اثر گزارشهایی از عمل و کارهای دولت آلمان و دیدار و تماس منبع های آن داخل ایران با دو کشور روس و انگلیس انعکاس یافته است.
گرچه موضوع آذربایجان در سفرنامه بلوشر دیده نمی شود ولی اطلاعاتی جالب از شخص رضاخان می دهد وی می نویسد:« شاه کلاً بیسواد است و بی فرهنگ. نه تنها با هیچ زبان خارجی آشنا نیست بلکه حتی فارسی را هم به طرز عامیانه ای صحبت می کند از همان نوع که در کوچه و خیابان می توان شبیه آنرا دید و این خود علت آن است که او از هر معاشرتی خود را کنار می کشد». سفرنامه بلوشر، انتشارات خوارزمی، 1369، ص273
وی سپس درباره انتخاب کلمه «ایران» بجای پرشیا در زمان رضاخان چنین توضیح می دهد:«چیزی پس از این کنگره (یعنی فردوسی) دولت ایران به اطلاع سفارتخانه های دولتهای خارجی مقیم تهران رساند که علاقمند است در آینده لفظ ایران در زبانهای خارجی جای پرس، پرشیا و پرزین را بگیرد و در این مورد با توسل به علل تاریخی، قومشناسی و جغرافیایی دلائلی ارائه کرد وقتی علت این دگرگونی را جویا شدم به من گفته شد که پرس مشتق از فارس است که ایالتی است در جنوب کشور و در نتیجه مشخص تنها یک قسمت این کشور است. کشور بصورت کامل و یکجا ایران نام دارد. من از گفتن این ایراد خودداری نتوانستم کرد که فرانسوی ها به ما «آلمانی» می گویند و این آلمانیها نیز همچنین فقط یک قبیله از قبایل بسیار مملکت ما بوده اند. بعدها دریافتم که سفارت ایران در برلین در این قضیه دخالت داشته است و در دولت ایران نیز این استدلال دست بالا را احراز کرده که در زمانی که ملتهای بیگانه به اصل و تبار آریایی خود مباهات می کنند چه بهتر که ایران نیز اینرا به نحوی به رخ بکشد که موطن اصلی نژاد آریایی است» ص313 . بلوشر همچنین از علاقه مردم ایران به دول عثمانی و آلمانی نیز صحبت می کند.
16 بهمن 1399
@warlig
مقاله ای که اثبات ترک بودن مولانا است با ادلهء مختلف.
حتما دانلود کنید و بخوانید
#مولانای_تورک
@warlig
#ذوالقرنین
آن مردوک (گوساله)، خدای من و خدای آسمان و زمین است (منشور کورش، بند 23-26-27-44-45)
☑️ کسانی که گوساله را به خدایی گرفتند، به زودی کیفر کفر خود را دیده و جامه ذلت بر آنان خواهد افتاد. ما این گونه دروغگویان را عذاب خواهیم کرد. (قرآن، سوره اعراف، آیه 152)
کورش و پرستش مردوک (گوساله):
https://www.adyannet.com/fa/news/1183
@warlig
🔴گرترود بل عامل فروپاشی عثمانی را میشناسید؟؟
🔴گرترود بل باستان شناسی که جاسوس سازمان امنیت و اطلاعات خارجی بریتانیا بود و عامل تحریک اعراب برای قیام بر علیه دولت تورکان جوان در عثمانی بود.
🔴 بل معروف به خانوم مرزکش بود و این خطوط را که در نقشه خاورمیانه میبینید ثمره کار های او است.
🔴 مضمون آخرین تلگراف های گرترود بل به وینستون چرچیل وزیر جنگ بریتانیا به شرح زیر است:
🔴 جناب وزیر خانواده( اعراب) را به جان هم انداخته ام. آخرین ضربه را به پدر پیر و بیمار( عثمانی) محکم تر بزنید تا ارثیه( خاورمیانه) را متعلق به خود کنیم.
اینچنین است ...
@warlig
" زبان ترکی- آذری"
دکتر توحید ملک زاده
از آنجایی که دو کلمه آذری و ترکی مابین عوام و کسانی که حساسیت لازمه را ندارند غالبا تحت یک معنا استعمال می شود لازم دانستیم درباره ی اختلاف این دو کلمه هم از نظر مفهومی و هم از نظر زبان شناسی توضیحاتی داده شود.
کلمه آذری غالبا در دو معنای مختلف توسط دو قشر فرهنگی جدا از هم استعمال می شود.
مریدان ایرانشهری ,آذری را ریشه ای هند اروپایی – ایرانی قلمداد کرده و در عوض در ترکی برای بیان زبان معاصر آذربایجان که در زیر گروه،زبانهای ترکی قرار دارد استعمال می شود.
به عقیده گروه دوم (که صحبت خواهیم کرد اشتباه محض است) آذری صفت نسبی برای آذربایجان بوده و هر چیزی که شامل آذربایجان باشد آذری است.لباس آذری، موسیقی آذری، رقص آذری، فرهنگ آذری و بالاخره زبان آذری.
حال ببینیم آذری مورد نظر ایرانشهری ها چه می باشد؟
به دنبال روی کار آمدن رژیم پهلوی و ظهور استبداد نوین سیاسی فرهنگی رضا خان از طرفی و رشد وبالندگی نازیسم و نژاد پرستی بر پایه نژاد برتر و سفید آریایی از طرف دیگر،زمینه مناسبی برای رشد و بالندگی شوونیسم که همانا هدفش سرکوب دیگر طوایف و ملل مختلف ایران و تعمیم زبان فارسی بر کل ایران و توسعه شعار "یک شاه ، یک مملکت ، یک زبان" ( شعاری که امروز هم می توان بقایای آنرا شنید ) بیش از پیش بوجود آمد.
پرچم دار این شوونیسم افراطی "سید احمد کسروی تبریزی" بود که اعتقاد داشت تمام زبانها و نیم زبانهای ایران از بین برود و زبان فارسی زبان تمام مردم ساکن ایران شود.واین خواسته را با تحقیق پیرامون تاریخ و ادبیات مناطقی که زبانشان غیر از فارسی بود شروع کرد و بالطبع آذربایجان – محل تولد وی نیز - یکی از این مناطق بود.بدین ترتیب آذربایجان که در طول تاریخ پرچم دار نهضتهای منطقه بود و به اصطلاح یک سر و گردن از دیگر مناطق کشور بالاتر بود به دست یکی از فرزندان نا خلف خود هدف این تؤطئه شوم قرار گرفت.
حاصل تلاشهای کسروی در باب اینکه زبان مردم آذربایجان فارسی بوده و بعدا ترکان و به ادعای بعضی ها مغولان زبان خود را به آذربایجانی ها تحمیل کرده اند در کتاب " آذری یا زبان باستان آذربایگان " در سال 1304 شمسی منتشر شد و از آنجایی که زبان اساسی ترین مشخصه یک فرهنگ است و ارزنده ترین ثروتی است که از میراث چندین هزار ساله یک خلق پاسداری می کند هدم به زبان در حقیقت هدم فرهنگ غالب خواهد بود مورد پسند قشر حاکم پان فارسیست و شکست خوردگان نهضت مشروطیت آذربایجان و نشخوارکنندگان نژاد آریایی آن زمان قرار گرفت و به سرعت مورد تمجید و استقبال قرار گرفت. وی بدون توجه به زبانهای بومی مردم باستان آذربایجان نظیر سومریان،گویتان،لولوبیها،هوریها،اورارتوها،مانناها، ساکاها،که بعدا شرح خواهیم داد با مطالعه چند کتاب جغرافی ارمنی،زبان مردم آذربایجان را از نوع فارسی با ریشه مادی تحت عنوان آذری اعلام کرد.
بهر حال کسروی زبان " الآذریه " را با وجود ادعایش مبنی بر انشعاب از زبان فارسی که حتی فارسها از فهم آن عاجز بودند زبان باستان سراسر آذربایجان اعلام کرد و با این کشف به ظاهر علمی و زبانشناسی توانست به ظاهر راه هدم و نابودی زبان و فرهنگ چندین هزار ساله مردم آذربایجان را برای شوونیستهای دربار رضا خان پهلوی باز کند. با این حال وی تا آخر عمر نتوانست تفاوتهای عمیق دستوری-تلفظی زبان باستان مکشوفه خود یعنی " الآذریه " که بر مبنای ادعایش در تمام آذربایجان مورد تکلم قرار می گرفت توجیه علمی کند و با این عدم توجیه زمینه برای عدم پذیرفتن منشأ یگانه ای برای به اصطلاح زبانهای رایج " آذری " تبار در شهرهای آذربایجان آماده شد و ارزش علمی این تحقیقات روز به روز به زیر سؤال رفت.
12بهمن 1399
@warlig
کودکان بدون شناسنامه آذربایجان
🖊 #محمد_رحمانی_فر
در اساطیر تورکهای آذربایجان، نام کودک نه از طرف والدین او بلکه از سوی شخصیت فرزانهای به نام "دده قورقود" انتخاب میشد؛ آن هم نه در لحظه تولد او، بلکه پس از آنکه کودک رشد میکرد و هنر و فضیلت خویش را عیان مینمود! در این صحنه بود که ددهقورقود که در اساطیر تورکهای آذربایجان شخصیتی پیامبرگونه داشتهاست، قوپوز یا همان ساز مشهور آذربایجانی را در دست میگرفت و ضمن تمجید از قهرمانی، هنر و یا فضیلت آن کودک، نامی، مناسب با همان هنر و یا فضیلت، برای وی انتخاب مینمود! شاید به همین خاطر است که هنوز هم در تُرکی آذربایجانی، برخلاف دیگر فرهنگها، روز تولد را "روز نام" (آد گونو) مینامند!
از دنیای اساطیری که عبور کنیم، معمولاً کودک به هنگام تولد، صاحب نام نیز میشود و به عبارتی روز تولد و روز نام کودک یکی میشود. ولی، انگار برای تورکهای آذربایجان، دنیای اساطیری هنوز به پایان نرسیدهاست و هنوز هم برخی از کودکان آذربایجانی ماهها پس از تولد باید همچنان "غم نام" داشتهباشند! با این تفاوت که این بار، گره کار در دست خود کودک و هنرنمایی وی و ظهور شخصیتی بزرگوار و روشنبین همچون ددهقورقود نیست، بلکه این بار والدین کودک که از یک طرف "غم نان" فرزند خویش را بر دوش میکشند، باید در عین حال به جنگ اهریمن تاریک اندیشی بروند که بر تمام نهادهای کشور، از جمله سازمان ثبت احوال، چنبره زدهاست و حق انتخاب "نام نیک" را از والدین کودک سلب میکند!
شاید هیجان روند انتخاب نام برای یک کودک درست به اندازه هیجان لحظه تولد آن کودک برای والدین، فراموشناشدنی باشد، ولی سیاستهای تورکستیزانه در ایران لذت این هیجان را به تلخکامی بدل میکند. وقتی دخترم به دنیا آمد به جای نامی در ذهن، با فهرستی از اسامی در جیب راهی اداره ثبت احوال شدهبودم. با این نیت که اگر با نامی که انتخاب کردهبودیم مخالفت نمایند، از میان اسامی موجود در فهرستی که تهیه کردهبودیم به ترتیب اولویت یکی را برگزینیم...
این مشکل را وقتی که کتابسرای "بیتیک" را در تبریز راهانداختم نیز داشتم. اداره اماکن، با رد نامی که من انتخاب کردهبودم، از من میخواست از درون "کتاب مقدس"(!) قطوری که بر روی میز گذاشتهبودند، یک نام را انتخاب کنم! هر قدر هم میگفتم که "بیتیک" در تُرکی به معنای کتاب میباشد و با موضوع پروانه کسب همخوانی دارد، سودی نداشت...
والدین "اونور" کودک تورک آذربایجانی، برای تأیید نام فرزندشان و اخذ شناسنامه، 42 ماه تمام انواع گرفتاریها و مشقتها را به جان خریدند! "آییل"، دیگر کودک تورک آذربایجانی، 7 ماه است که بدون شناسنامه است و سازمان ثبت احوال ایران میگوید: «آییل مفهومی سیاسی» است! "آنار" هم 70 روز است که بدون شناسنامه ماندهاست و کوچکترینشان یعنی" سئوگی" با یک ماه سن همچنان برای دریافت شناسنامه پشت سر آنها در صف ایستادهاست!
مشکل انتخاب نام تُرکی برای کودکان آذربایجانی تنها مربوط به این موارد نمیشود! در ایران فرزند بدون شناسنامه یعنی کودک محروم از کلیه خدمات اجتماعی، آموزشی و درمانی همچون واکسیناسیون که کودک باید در همان ماه های نخست بنا به تشخیص پزشک دریافت نماید. چه بسیار خانوادههایی که برای پرهیز از چنین مشکلاتی و به منظور گریز از مشقات اداری و حقوقی روند طاقتفرسای اخذ تأییدیه نام مجبور میشوند، از نام دلخواه خویش صرفنظر نمایند و حق انتخاب نام برای فرزند خویش را به غیر واگذار نمایند! البته، برخلاف دوران اساطیری، این بار شخصیت پیامبرگونهای چون ددهقورقود در میان نیست که نامی در شأن هنر و فضیلت کودک برای وی انتخاب نماید، بلکه شخصیت اهریمنگونهای چون "سازمان ثبت احوال ایران" در میان است که به دنبال هویتزدایی از فرزندان آذربایجان است!
@warlig
دکتر مبین در سال ۱۳۰۶ در یکی از محلات قدیمی تبریز به نام چرنداب زاده شد.
با اخذ دیپلم طبیعی از دبیرستان فردوسی در سال ۱۳۲۸ وارد دانشکده پزشکی تبریز شد و در سال ۱۳۳۴ به دریافت دکترای پزشکی نایل آمد.
وی پس از طی خدمت نظام وظیفه در سال ۱۳۳۷ به استخدام وزارت بهداری درآمد و خدمات پزشکی، اجتماعی خود را با بیماریابی جذام در آزربایجان شرقی آغاز کرد و پس از یک سال فعالیت در امر بیماریابی در سال ۱۳۳۸ به عنوان کفیل آسایشگاه جذامیان باباباغی تبریز به ادامه فعالیت پرداخت.
در سالهای دهههای ۱۳۳۰ و ۱۳۴۰، بیماری جذام در نقاط مختلف کشور بهویژه آزربایجان شیوع زیادی پیدا کرده بود.
دکتر مبین دربارهٔ این دوران چنین گفته است:
«آن زمان ۵۵۰ بیمار جذامی در آنجا (باباباغی) زندگی میکردند. در آن سالها پزشکان داخل کشور حاضر نبودند، برای درمان این بیماران کار کنند. دیدن رنج و عذاب آنها باعث شد تا همه زندگیام را وقف آنها کنم. هر روز صبح زود به این مرکز میرفتم و تا ساعت ۱۰ شب مشغول درمان بیماران و رسیدگی به وضعیت زندگی آنها میشدم.»
او در سال ۱۳۳۹ با نشاط وثوقی ازدواج کرد.
مبین در مورد ازدواج با همسرش نیز چنین گفته است:
«همسرم جزو نخستین فارغالتحصیلان دانشکده مامایی در تبریز بود. وقتی با او پیمان زناشویی بستم شرط ازدواجمان کمک به بیماران جذامی بود و او هم پذیرفت و ۲۰ سال در کنار من در آسایشگاه باباباغی به بیماران خدمت کرد.»
در سال ۱۳۴۱ با استفاده از بورس تحصیلی سازمان بهداشت جهانی برای طی دوره آموزشی علمی و عملی جذام، رهسپار کشورهای اسپانیا، پرتقال، نیجریه و مالی گردید.
پس از این دوره آموزش عالی به ایران مراجعت و به عنوان رئیس آسایشگاه باباباغی مشغول به خدمت شد.
در سال ۱۳۴۸ با ادغام سازمان بهداری و دانشگاه تبریز به دانشگاه منتقل و موفق به اخذ تخصص در رشته بیماریهای پوستی و آمیزشی از دانشگاه تبریز شد.
در بخش پوست دانشکده پزشکی بیمارستان بابک (هفتم تیر) به عنوان عضو هیئت علمی به فعالیتهای علمی–پزشکی خود ادامه داد.
دکتر مبین از بهمن سال ۱۳۵۳ به عنوان عضو افتخاری «انجمن کمک به جذامیان » و چند سالی نیز به عنوان رئیس «انجمن کمک به جذامیان آزربایجان» به بیماران جذامی خدمت کرده است.
وی نه تنها در انجمن «حمایت از جذامیان» بلکه در بقیه مجامع خیریه نیز از آن جمله «کمیته امداد امام خمینی»، «انجمن خیریه نوبر تبریز»، «مؤسسه حمایت از مستمندان» و «هیئت عیادت از بیماران» فعالانه حضور داشت.
دکتر مبین در سال ۱۳۵۵ نیز به عضویت «هیئت تحریریه مجله پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تبریز» انتخاب شد و در آبان ماه ۱۳۶۷ بازنشست شد ؛ با این حال خدمات خود را به عنوان رئیس «مرکز بررسی و تحقیق بیماریهای پوست آزربایجان شرقی» و «بیمارستان جذامیان باباباغی تبریز» ادامه میداد.
بیمارستان جذامی باباباغی در سایه فعالیتهای وی پیشرفت قابل توجهی در بعد کمی و کیفی یافته و به مرکز فعالی برای تحقیق و بررسی جذام و درمان نگهداری جذامیان تبدیل شده است.
در زمینه تعلیم و آموزش بیماریهای پوست به مرکز مجهز علمی و عملی مبدل شده و دانشجویان پزشکی، پرستاری، کارشناسان و کاردانان علوم آزمایشگاهی و دانشجویان علوم انسانی و پیراپزشکی از امکانات آموزشی این مرکز استفاده کرده و عده زیادی از دانشجویان پزشکی پایاننامههای تحصیلی خود را با راهنمایی و همکاری دکتر مبین تدوین و تهیه میکردند.
در شهریور ماه ۱۳۷۸، در مراسمی از وی به عنوان یکی از ۱۰ پزشک پیشکسوت ایران تجلیل شد.
در بهمن ۱۳۹۱، «نشان افتخار تبریز» توسط شهردار تبریز به وی اعطا شد.
در دی ماه ۱۳۹۳ نیز مجسمهای برنزی از دکتر مبین در مقابل مطب سابق او واقع در تقاطع خیابان طالقانی و ۱۷ شهریور تبریز از سوی شهرداری تبریز نصب شد.
دکتر محمدحسین مبین در صبح روز دوشنبه ۶ مهر ۱۳۹۴ در سن ۸۸ سالگی به علت کهولت سن، درگذشت.
پیکر وی بنا به وصیت خودش ، در جوار آرامگاه همسرش نشاط وثوقی ، در گورستان وادی رحمت تبریز به خاک سپرده شد.
روحش شاد و یادش گرامی باد.
@warlig
🔴تاریخچه ریحان!
🟠سال های ۱۲۹۰ شمسی در یکی از روستاهای شهرستان خاچماز جمهوری آذربایجان مراسم عروسی برپا بوده و این عروسی با حمله داشناکهای ارمنی تبدیل به عزا میشود. داشناکها داماد را میکشند ولی عروس از دستشان فرار میکند و به کوههای خاچماز پناه میبرد.
🟠عروس که اسمش «ریحان» بود و اکثر اعضای خانوادهاش و شوهرش قتل عام شده بودند تصمیم به گرفتن انتقام می کند. چندین ماه در کوهها سر میکند و از روستاهای اطراف کمک میخواهد، جوانان زیادی به او میپیوندند و بعد یک سال به روستایی که داشناکها آنجا قتل عام کرده بودند حمله کرده و انتقام عشقش و خانواده خود را از داشناکهای ارمنی میگیرد.
🟠این اتفاق زمانی میافتد که جمهوری نوپای آذربایجان شکست خورده و ارمنیها به کمک روسهای کمونیست مجدد به اراضی آذربایجان ومناطق تورک نشین حمله ور میشدند. ریحان چند سال مبارزه میکند ولی نهایتا دستگیر میشود و در دادگاه باکو که دست روسها بود به او حکم تیرباران میدهند ولی برای جلوگیری از خشم مردم تورک اورا به اوکراین تبعید میکنند و او را مجبور به تغییر نام خود میکنند.
🟢ریحان تا آخر عمرش در کلیسایی کار نظافت انجام میدهد و حق خروج از آنجا را نداشت. سال ۱۳۳۷ «فیکرت امیراو» آهنگی را به یاد ریحان مینوسیدو خوانندههای سرشناس آذربایجان آن را اجرا میکنند. سال ۴۲ فیلمی در ترکیه به اسم «داغلار قیزی ریحان» تولید میشود که این آهنگ هم در آن اجرا میشود.
✍🏻امیرعلی قزلی
منبع: روزنامه مدنیت جمهوری آذربایجان
@warlig
/channel/dilimdir/8713
🎤معاويه گفت : خداوند ترا خير دهد، از حال آذربايجان بگو ؟
🎤 عبيد گفت:آذربايجان از سرزمين هاي ترک است و ترکان در آن گرد آمده اند.»
💢یک سند مهم مربوط به 1200 سال پیش در مورد حضور ترکان در آذربایجان!
✅ این نوشته مربوط به رحیم رئیس نیاست. البته کتاب عربی «التيجان في ملوک حمير» اثر ابن هشام که در حدود سال 200 قمری نگاشته شده است از طریق لینکی که آخر این استاتوس ذکر کرده ام قابل دسترسی است. ترجمه ی رحیم رئیس نیا مربوط به صفحه ی 402 از این کتاب است که اسکن آن را هم می توانید مشاهده کنید:
يکي از اسناد مهمي که از حضور اقوام و طوايف ترک زبان در آذربايجان پيش از اسلام حکايت دارد، اخبار عبيدبن شرية . . . است. عبيدبن شرية جرهمي در دوره جاهليت در يمن به دنيا آمده، يکي از معمرين و جهانديدگان دوره خلافت معاويه بوده است. معاويه او را دمشق دعوت کرد و از اخبار عرب و ملوک آن قوم جويا شد و وي به پرسش هاي معاويه پاسخ داد. به دستور معاويه اخبار او تدوين گرديد. گفته شده است که عبيد _ در گذشته در سال 67 ه. _ نخستين کسي از عرب است که کتاب تصنيف کرده است. اخبار عبيد . . . بعدها به دست ابن هشام معروف _ در گذشته در سال 213 يا 218 ه. _ افتاده و او آن را بانضمام کتاب التيجان في ملوک حمير – که خود بواسطه سه نفر از وهب ابن منبه (114 – 34 ه.) روايت کرده – در يک جا گرد آورده است . اين اثر ابن هشام در سال 1347 ه./1928 م. به تصحيح زين العابدين موسوي در حيدر آباد دکن به چاپ رسيده است .
در جريان گفتگوي عبيد با معاويه دو بار از آذربايجان سخن به ميان آمده است. بار اول از حمله حارث رايش پدر ابرهه معروف – که به روايتي در سال تولد حضرت محمد(ص) با فيل به مکه حمله کرد – به آذربايجان سخن رفته است. به روايت عبيد رايش با صد هزار قشون از يمن به راه افتاد و از طريق جزيرة العرب و عراق به کوهستان موصل فرود آمد و در آن جا شمربن القطاف . . .را همراه با صد هزار لشکر روانه آذربايجان کرد .»شمر وارد آذربايجان شد، جنگجويان آن ها را کشت و کودکان را اسير گرفت . پس باز آمد و روي دوپاره سنگ موضوع آمدنش را نگاشت . آن دو سنگ هم امروز [در اواسط سده 1 ه.] بر ديوار آذربايجان باقي است .
معاويه گفت : خداوند ترا خير دهد، از حال آذربايجان بگو ؟
عبيد گفت:آذربايجان از سرزمين هاي ترک است و ترکان در آن گرد آمده اند.»
البته من که نگاهی گذرا به این کتاب انداخته ام نزدیک به 5 مورد به بحث در مورد آذربایجان برخورده ام که در اکثر موارد از فرزندان یافث ابن نوح سخن رفته است. یافث ابن نوح (پیامبر) در روایات علمای اسلامی از پیامبر اسلام و دیگران کوچکترین فرزند نوح و پدر ترکان انگاشته می شود.
لینک کتاب:https://archive.org/details/atiyjan
@dilimdir
.
🔆 آفرینش اولین انسان در باور و اسطوره تورک
🌒 ابوبکر دواداری مورخ و محقق مصری قرن ۷ ه.ق می نویسد:
"در سرزمین ترکان [ آذر بای قان - آذر بای جان ] کوه بسیار بزرگی به نام " قاراداغ " وجود داشت که در اعتقاد ترکان خاستگاه اولین بشر بوده است دو شهر معروف به نام های" آیدرماق و آشرماق" در کنار آن قرار داشت... زمانی که انسان وجود نداشت باران های شدید شروع به بارش می کند سیلی عظیم جاری می شود،در قارا داغ غاری وجود داشت که آب وارد آن می شود بعد از سیل،آفتاب چند ماه به این غار می تابد و بعد عناصر چهارگانه ( آب، آتش،خاک و باد ) بر آن اثر گذاشته تا سرانجام موجودی با هیبت انسان از درون غار بیرون می آید و ترک ها آن را " آی آتام- آدام - آدم" نام می گذارند...
:" دوباره بارانی عظیم می بارد و سیلی عظیم می آید و از همان غار کوه قاراداغ زنی بیرون می آید و ترک ها آن را " آی وا- حای وا- حوا " می نامند...
آی وا [ حایوا - حوا ] و آی آتام [ آتام - آدام - آدم ] ۱۲۰ سال باهم زندگی می کنند و ۴۰ فرزند برجای می ماند و ادامه آفرینش و زندگی بشر...
🌗منبع: دواداری، ابوبکر، کنزالدرر، مورخ و محقق مصری / قرن ۷ ه ق
@warlig
❇️ #نیم_نگاه
📝آنچه امروز در اورمیه شاهد هستیم اثبات سادهانگاری بعضی دوستانست. درحالی که استاندار کرد به سرعت ترکیب مدیریتی استان را به نفع قومیت #کرد عوض کرده و نمایندگانی چون بهادری و قاضیپور و فرماندار و شهردار اورمیه که ظاهرا بر هویت #ترکی تاکید میکردند ردصلاحیت شده و از گردونه خارج شدهاند، برنامهی آقایان تصمیمگیر اصلی مشخص شده است. دوران چهچه مستان ترکچیهای نمایشی تمام شده و بهار کردچیهای متعصب آغاز شده است. کم مانده به انتخابات شورا، فرماندار اورمیه هم عوض شد تا به رغم چند انتخابات قبل حتما سهم کردها به هر شرایطی شده افزایش یابد. ساده نباشیم و ایدهآلمان صلح باشد. گروههای مسلح و تروریست اصلیترین دشمن صلحاند. همچنین تعصب.
📌 یک نکته مهم هم اینست که با جعل تاریخ هیچ کس صاحب سرزمین نشده مگر اینکه جوبهای خون راه بیافتد. و این جوبها آرامش را از همه خواهند گرفت حتی جاعلانی که به دنبال راه انداختن آن هستند.
✍️صدرا آقاسی
پ.ن: جناب شهریاری و اربابانش فراموش نکنند سیمیتقو،قاسملو ها و....آمدند در آذربایجان جنایت کردند و در اخر به درک واصل شدند شهریاری که بزرگتر از این جانیان نمیباشد. استاندار حامی جریانات تروریستی که بیشرمانه فاجعه جیلولوق را تکذیب میکند، با اقدامات مخربش هر چند ماه یکبار یک تنش در استان ایجاد میکند بزرگترین دشمن صلح در سطح استان و امنیت ملی میباشد نه یک جوان که به مجسمه یک شاعر نژادپرست اعتراض میکند، لطفا حضرات آدرس غلط ندهند.
🔺 اردم تورک دونیاسینین مدنیت کانالی:
🆔 @Erdemaz
/channel/Erdemaz/3282
☸️ بحثی کوتاه در خصوص "که" فارسی و "کی" های ترکی
📝 "که" فارسی حرف ربطی است که به شکل "کی" وارد زبان ترکی نیز شده است لیکن استفاده از آن برخلاف قواعد زبان ترکی بوده و از ویژگی های زبان های هندواروپایی است و چون در این گونه زبانها استفاده از وندها همانند استفاده از پسوندها در ترکی معمول نیست، ناچار به استفاده از اینگونه ادات میشوند.
▫️▪️به دو مثال زیر توج کنید:
🌀با که فارسی: بوگون ائله سویوقدور "کی" کاپشنسیز قیراغا چیخیلماز.
🌀بدون که فارسی: بو گون کاپشنسیز قیراغا چیخیلمایاجاق قدر سویوقدور.
🌀با که فارسی: بو بیر اؤلکه دیر "کی" توپراقلاری وئریملی، یاشایانلاری موتلودور.
🌀بدون که فارسی: بورا توپراقلاری وئریملی، یاشایانلاری موتلو بیر اؤلکه دیر.
⏪همانگونه که در مثالهای فوق نیز ملاحظه نمودید هیچ نیازی به استفاده از حرف ربط که در زبان ترکی نیست بلکه برخلاف قواعد ترکی نیز است.
🌀اما "کی" های ترکی که هیچ ربطی به فارسی ندارند:
🌀در ترکی دو نوع کی وجود دارد، نوع اول پسوند مالکیت است مانند منیمکی، سنینکی، اونونکو، ائودهکی، خیابانداکی، چؤلدهکی و... . نوع دوم ادات تاکید است مانند گلدیم کی، گؤردوم کی، یازدیم کی و... . این کی که در ترکی ادات تاکید است در ترکی قدیم به شکل ارکی وجود داشته است، یازدیم ارکی (یازدیم کی)، این کی در لهجه ازبکی و سایر لهجه های زبان ترکی به شکل کو در آمده است مانند:
Bardım kü, keldim kü
این کی وارد زبان فارسی نیز شده است مانند: گفتم که بدونی و...
پس حدالامکان زبانمان را تورکی کنیم.✅
⚪️ اردم: بو یازینی بَیندینیزسه، باشقا یولداشلارینیزلا دا پایلاشین لوطفا.
@warlig
👇
آرتور سوکیاسیان در اطاعت از فتوای گارگین جاثلیق دوم رهبر دینی ارامنه جهان در اعلام جنگ مقدس با آذربایجان و بصورت نیروی داوطلب وارد قره باغ شده و در کنار سایر داوطلبان ارمنی و برای کشتن برادران دینی و ایمانی و تباری ما در آنسوی ارس قیام کرده بود که به دست مجاهدان راه آزادی و اسلام کشته شد .
البته ایرادی به این کشته راه صلیب وارد نیست چرا که به عنوان یک ارمنی مومن به آرمانهای فاشیستی و تجاوزکارانه داشناکهای ارمنی ، به وظیفه شرعی خود عمل کرده و به جنگ مقدس با مسلمانان برخاسته بود .
ایراد وارده به آن باصطلاح مسلمان جو گیر شده و ناآگاهی است که تحت تاثیر احساسات باطل خود از خانواده یک داشناک مسلمان کش تقدیر کرده است .
البته دم ایشان گرم که فارغ از هر گونه عرق و علاقه اسلام و مسلمانی به مرام دوستی خود با یک غیر مسلمان مسلمان کش وفادار مانده و به خانواده ایشان امید داده است .
ورزشکاران و سلبریتی های آذربایجانی الاصل وطنی ما مردم آذربایجان در حمایت از خانواده شهدای راه آزادی قره باغ و دخترکان پدر از دست داده و یتیم شده به دست امثال آرتور چه کردند و کدام حرکت نمادین را از خود نشان دادند ؟؟ !!
✍علی مرادی
@warlig