xatt4 | Unsorted

Telegram-канал xatt4 - چهار خطی

2829

رباعی فارسی، به روایت: سید علی میرافضلی

Subscribe to a channel

چهار خطی

از کوبنان تا تهران
(مشابهت دو رباعی تاریخی)

یکی از کارکردهای شعر مدحی، توجیه و تسلای خاطر صاحب‌منصبان در ناکامی‌ها و دردمندی‌ها بوده است. هرگاه ممدوحین دچار نکبتی و عارضه‌ای ‌می‌شدند، کار دو طایفه می‌گرفت: طبیبان و شاعران؛ طبیبان برای آنکه مرهم و معجونی بسازند بر دردها و زخم‌های جسمانی، و شاعران برای آنکه با سخن خود، از شدت تألمات روحی بکاهند. سراغ داریم که حتی پیش از آنکه طبیبان دست به کار شوند، شاعران با سرودن شعری متملّقانه، خود را پیش انداخته‌اند و وظیفۀ چاکرمنشی را نیکْ بر عهده گرفته‌اند.
دو رباعی تاریخی زیر که با فاصلۀ ۷۰۰ سال از یکدیگر سروده شده، علاوه بر شباهت‌های لفظی که در حوزۀ اخذ و اقتباس قابل بررسی است، از جنبۀ روان‌شناختیِ شعر مدحی نیز «مورد» (Case) جالبی به شمار می‌آید. در اشعار مناسبتی، شباهت و تکرار، تا حدودی امری رایج و شاید اجتناب‌ناپذیر باشد. زیرا ضرورت سرعت عمل (واکنش به موقع)، باعث می‌شود که شاعر به سراغ داشته‌های مطالعاتی خود برود و از گنجینۀ محفوظات، چیزی مناسب موقعیت، استخراج، سرِ هم‌بندی و عرضه کند. برخی شاعران، به تناسب موقعیت‌های مشابه، اشعار خود یا دیگران را با تغییر اندکی در الفاظ یا جابه‌جایی اسامی، در موقعیت جدید کارسازی کرده‌اند. معزّی نیشابوری استاد چنین ترفندهایی بود. او، هم از دیگران شعر بر می‌داشت و هم شعر خودش را با تغییر کلمات، چندین بار تجدیدِ موقعیت می‌کرد! اینکه در قصاید و بعضی رباعیات معزّی، رؤیت و رویّت تازه کم داریم و سخن کلیشه‌ای و تکراری بسیار، ناشی از همین امر است. باری، مرور دو رباعی زیر، می‌تواند روند و رویّۀ بازنویسی میراث شعر کهن را در موقعیت‌های مناسبتی نشان دهد.

رباعی نخست: افضل‌الدین کرمانی
افضل‌الدین ابوحامد کرمانی در وقایع سال ۵۸۲ ق آورده است (عقد العلی، ۷۹-۸۰): «چون آن پادشاه لشکر به ناحیت راور کشید از جهت استخلاص حصاری که در دست حشم حضرت یزد بود، چنان‌که عادت این پادشاه است، در غایت اقدام و سرعت اقتحام، به درِ حصار شد و در ‌آن حصار، جمعی کثیف از ترک و سرهنگ و سوار و پیاده و مردان روزگار و دلیران کارزار. به نفس خویش با تنی چند معدود، مصاف با اهل حصار در پیوست و در آن سکر مجاهدت و عطش مغالبت، چندان نزدیک شد به دیوار حصار، که از قلعه تیری به روی مبارکش آمد و در آن دهَش، به دست خویش تیر را از روی بیرون کرد و بینداخت و پیکان در خدّ چپ نزدیک چشم بماند. من در این حالت، دوبیتی بگفتم و از کوبنان به راور فرستادم و در این معنی، بهتر از این بیت نتوان گفت:
تیری که بدو داد عدو پاسخ شاه
آمد به نظارۀ رخ فرّخ شاه
و آورد کلید قلعه و پیش کشید
شکرانۀ بوسه‌ای که زد بر رخ شاه».

رباعی دوم: ملک‌الشعراء‌ بهار
روز ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ شمسی، محمدرضا پهلوی برای شرکت در مراسم سالگرد افتتاح دانشگاه تهران، با لباس رسمی نظامی وارد این دانشگاه شد و در پلّکان ورودی دانشکدۀ حقوق، ناصر فخرآرایی که در پوشش خبرنگار و عکاس در دانشگاه تهران حضور یافته بود، با اسلحۀ کمری خود که در دوربین قدیمی جاسازی کرده بود، پنج گلوله به طرف شاه شلیک کرد که باعث جراحت شاه شد، اما آسیبی به ذات ملوکانه نرسید! ضارب بعد از اقدام به ترور، خودش را تسلیم کرد، اما نظامیان حاضر در مراسم، با یازده گلوله او را از پای در ‌آوردند که این خود، شایعات بسیاری را در مورد انگیزه و عوامل این ترور نافرجام پدید آورد. در این واقعه، ملک‌الشعراء بهار، رباعی زیر را کارسازی کرد (دیوان ملک‌الشعراء بهار، هرمس، ۶۴۷):
تیری که فکند خصم بر حضرت شاه
زد بوسه ز مهر بر سر و صورت شاه
شَه جای تهی نکرد و تیر پنجم
بوسید به عنوان شجاعت، کت شاه!

انگیزۀ واقعی بهار را از سرودن این رباعی نمی‌دانم. اما در این گونه وقایع، یکی از دلایل صدورِ چنین شعرهایی، دفع شرّ حاسدان و بدگویان، و رفع بدگمانی نیز بوده است.

‏●●
"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

اشعارعزّالدین محمود کاشانی در دستنویسی کهن

به نام عزالدین محمود کاشانی (د. ۷۳۵ ق)، مؤلف کتاب مصباح الهدایة و مفتاح الکفایة، اشعار پراکنده‌ای به فارسی نقل شده که مطابق مشرب او درونمایۀ عرفانی دارد. دو همشهری او سید محمود گلستانه (انیس الوحده) و عزیز کاشانی (روضة الناظر) اشعاری از او آورده‌اند. آنچه جامی در نفحات الانس درج کرده، برگرفته از انیس الوحدة گلستانه یا منبعی مشترک است. از تذکره‌نویسان، آن مقدار شعری که اوحدی بلیانی از شیخ عزالدین محمود کاشانی آورده (عرفات العاشقین)، از بقیه بیشتر است: سه رباعی و چهار قطعه (مجموعاً ۲۶ بیت). در جُنگ‌ها و مجموعه‌های دیگر نیز ممکن است اشعاری از او یافت شود.
آنچه در مطلب حاضر نقل می‌شود، سه قطعه شعر است که کاتب یا دارندۀ دستنویس شمارۀ ۱۲۸۰ کتابخانۀ جارالله ترکیه در اوراق میانی نسخه (برگ ۴۰ پ)، کتابت کرده است و به‌جز رباعی نخست، دو شعرِ دیگر، نویافته محسوب می‌شود. به دلیل فرسودگی لبه‌های کاغذ، کلمات نخست بعضی از ابیات ناخوانا مانده است. این دستنویس، نسخه‌ای از کتاب العین نجم‌الدین کاتبی قزوینی است که در ۷۱۲ ق کتابت شده است. به احتمال زیاد، کتابت این شعرها در همین ایّام صورت گرفته، و با توجه به جملۀ دعایی «مَدّ الله ظلّه» که در دنبالۀ نام عزالدین محمود کاشی آمده، قبل از سال ۷۳۵ ق، یعنی سال درگذشت سرایندۀ شعرها، بوده است. رباعی نخست در روضة الناظر نیز به نام محمود کاشانی است (برگ ۱۲۱ ر) و ما آن را از آنجا تکمیل کردیم. در دنبالۀ اشعار کاشانی، قطعۀ لطیفی ‌آمده که نام گویندۀ آن ذکر نشده است.

للمولی عزّ الملة والدین محمود القاشی مَدّ الله ظله
[با اندُه] عشقت آن‌چنانم دلشاد
کز هجر تو آسوده‌ام، از وصل ‌آزاد
مستغرق یادت آن‌چنانم شب و روز
کز یاد توام نیز نمی‌آید یاد!

و له
من دلی دارم از غم آسوده
بلک از آسودگی هم آسوده
فارغ از شغل و از فراغت نیز
هم ز شادی، هم از غم آسوده
در فراق، از وصال مستغنی
با جراحت، ز مرهم آسوده
[ما]نده در نعمت، از سرور آزاد
در مصیبت، ز ماتم آسوده
نز قبولی خوش و نه رد ناخوش
هم ز مدح و هم از ذم آسوده
در نصیب مراد دو جْهانی
فارغ از بیش و از کم آسوده
[شده] مجموع، بی خلاف، در او
همه اضداد با هم آسوده
قبض با بسط دست در گردن
لطف در قهر مدغم آسوده
.... .. دار زآنک دل با غم
چون بود شاد و خرّم آسوده
... بشو نقش خود ز لوح وجود
تا شوی از دو عالم آسوده
پیش ما درس این حدیث بخوان
تا ترا خوانم آن دم آسوده
ای برادر! بدین صفت تو مرا
گر نداری مسلّم آسوده
[هر] تصوّر که بایدت می‌کن
کز قبول تو هستم آسوده

و له
پادشاهی ز اهل فقر طلب
آن سبق‌بُردگان عرصۀ جود
که نیرزد به پیش همّت‌شان
همه نقدِ وجود، قلب وجود

لغیره
ایا ز حسن به‌جایی که از فلک خُرشید
به خاک کعبۀ کوی تو معتکف گردد
مباش غرّه به حُسنی که حاصل است ترا
که کارهای جهان زود منحرف گردد
که آفتاب جمال تو ناگهان روزی
به عقدۀ ذنبِ ریش، منکسف گردد!

‏●●
"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی





ــــــــــــــــ
🔹رباعی؛
یک قالب شعریِ ایرانی خالص است.
عمیق‌ترین و بهترین و زیباترین تخیلات شاعرانه در قالب رباعی پیدا شده.



من تعجب می‌کنم توی این مملکت یک کسانی پیدا می‌شوند که می‌آیند قیافهٔ روشنفکری به خودشان می‌گیرند و می‌گویند که فقط دیوان حافظ «شعر» است و یک مقداری از غزل‌های مولانا؛ بقیه‌اش هم «نظم» است! دیگری هم می‌آید می‌گوید از «دیوان حافظ» به‌بعد، هیچ اتفاقی در شعر فارسی نیفتاده تا کتاب «هوای تازهٔ» شاملو. هیچ اتفاقی نیفتاده!
نمی‌دانم این قضاوت‌ها بر چه اساسی است! اگر بنشینند یک ذره سواد یاد بگیرند اول و بعد هم بنشینند همین دیوان کمال‌اسماعیل را بخوانند و تأمل کنند، آن‌وقت می‌بینند که شعر واقعی یعنی چه.
[کمال‌اسماعیل] در همهٔ قالب‌های شعری، طبع‌آزمایی کرده؛ ولی من خودم شخصاً رباعی‌هایش را خیلی بیشتر ترجیح می‌دهم و دوست دارم؛ چون اصلاً رباعی یک قالب شعریِ ایرانی خالص است و عمیق‌ترین و بهترین و زیباترین تخیلات شاعرانه در قالب رباعی پیدا شده. حالا من یک رباعی از کمال‌اسماعیل می‌خوانم، ببینید:


امشـب منـم و دامـــن آن ســـرو بلند
مِیْ را ز لـبش چـاشــنی‌ای داده ز قند
ای شـب اگـرت هــزار کار است مــرو
ای صبح اگرت هزار شادی‌ست مخند


ــــــــــــــــــــــــــــ
▫️جلسهٔ دفاع از رسالهٔ دکترای ادبیات: تصحیح دیوان کمال‌اسماعیل

@dr_mehdi_nourian

Читать полностью…

چهار خطی

حرفه‌ای‌گری با نگاهی بومی و فراگیر

دست‌اندرکاران رسانۀ «فرامتن»، به مناسبت چاپ دوم کتاب چهارخطی، مدتی پیش گفتگویی با من انجام دادند که به بهانۀ روز ملی شعر و ادب فارسی به شکل و شمائلی که لینک مطلب قابل مشاهده است، انتشار یافت. در بازنشر این مطلب قدری تردید داشتم. چرا که نشر دوبارۀ آن در این صفحه، از شائبۀ رعونت خالی نبود. آنچه باعث شد بر تردید خود غلبه کنم و این پرهیز را بشکنم، آن بود که این رسانۀ نوپای بومی، حرفه‌ای‌گری را در انتخاب اخبار و سوژه‌ها و طراحی و تدوین مطالب با زبانی مناسب و موجز در آمیخته است و کار خود را با نگاهی فراگیر به مسایل اجتماعی و فرهنگی کهن‌دیار کرمان، پیش می‌برد. رسانۀ فرامتن در تلگرام و اینستاگرام فعال است. کسانی که دوست دارند رویدادهای فرهنگی و اجتماعی مربوط به استان کرمان را از زاویۀ متفاوتی تماشا کنند، رسانۀ فرامتن آنان را سودمند خواهد بود.
..
/channel/FaramatnMedia/718

‏●●
"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

روز شعر و ادب پارسی

بخشی از شعرخوانی ام؛ بیست و هفتم شهریورماه

شاعر غزلی ست مثلِ تنهایی خویش
در دفترِ دردِ ناشکیبایی خویش
از کوچهء کاهیِ خیالش، هر شب
می رفت به خانهء مقوایی خویش

من شاعرِ شوکران و زخم و زهرم
من با همهء ترانه هایم قهرم
از غربتِ روستایِ خود بی خبرم
من گریه نشینِ کافه های شهرم

#حامد_حسینخانی
#شعر
#شعر_پارسی
#روز_شعر_و_ادب_فارسی
#شهریار
https://www.instagram.com/p/CT-KpoLFhlE/?utm_medium=share_sheet

Читать полностью…

چهار خطی

▫️چاپ دوم «کتاب چهارخطی» منتشر شد.

دکتر بهرام پروین گنابادی در گفتاری بسیار کوتاه، کتاب چهارخطی را در رادیو فرهنگ معرفی کرده‌است.
‏●

"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

هم لالم و هم عین ملال همه‌ام
من حال بدی شبیه حال همه‌ام

دیروز سوال بی‌جوابی بودم
امروز جواب بی‌سوال همه‌ام!


#محمد_قلی_نسب


✍️✍️✍️
دوستانتان را به کانال رباعیات زیبای فارسی دعوت کنید!
@robaeeyat

Читать полностью…

چهار خطی

‏▫️
«استعاره مفهومی و سرنوشت چهار رباعی منسوب به خیّام»، حسن توفیقی و ابوالفضل شکیبا، مجلۀ شعرپژوهی (بوستان ادب)، سال هشتم، شمارۀ چهارم (پیاپی ۳۰)، زمستان ۱۳۹۵، ۲۵-۴۶

(یادداشت ذیل را ملاحظه بفرمایید 👇)

‏●●
"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

ده نکته‌ای که دربارۀ خیّام نمی‌دانیم!
(بخش دوم)

۵) یکی از شاگردهای با استعداد خیّام، عین القضات همدانی است.
▫️توضیح: این قول مشهور که ابوالحسن بیهقی منشأ آن است (درة الاخبار، ۸۱)، همان طور که مرحوم برگ‌نیسی نشان داده (رک. حکیم عمر خیام و رباعیات، ۷۴)،‌ ظاهراً ناشی از یک تشابه اسمی است. عین القضات همدانی، در هیچ یک از نوشته‌هایش اشارتی ولو به اجمال به نام و اندیشۀ خیّام نکرده است. در حالی که ذکر بزرگان صوفیه و استادش احمد غزالی در آثارش هست. ضمن اینکه، عین القضات در عمر کوتاهش هیچ گاه از همدان بیرون نرفته و در منابع، اشاره‌ای به سفر خیّام به همدان هم نشده است. به گفتۀ برگ‌نیسی، در همان روزگار، فردی به اسم امام عبدالکریم همدانی معروف به ابن خیّام می‌زیست و به احتمال بسیار، او استاد عین القضات بوده و به دلیل تشابه اسمی و آوازۀ فراگیر حکیم عمر خیّام، بیهقی، و دیگران که از او نقل کرده‌اند، به اشتباه افتاده و گمان بُرده‌اند که حکیم خیّام، استاد عین القضات بوده است. بنابراین، ربط دادن سروده‌های خیّام به قتل عین القضات ، از مقولۀ ربط دادن چیزهای نامربوط به هم است.

۶) دوران ملکشاه سلجوقی، بهترین دوران تاریخ ایران بوده است.
▫️توضیح: به این ادعای بزرگ، صاحب‌نظران تاریخ ایران باید پاسخ گویند. صدور چنین احکام قطعی، نیازمند اشراف به همۀ وجوه و جوانب تاریخ ایران است که به نظر نمی‌رسد گویندۀ گفتار، تخصصی در این زمینه داشته باشد. به احتمال بسیار، نویسندۀ متن، این سخن انوشیروان بن خالد کاشانی، وزیر عهد سلاجقه را که روزگار سلطنت ملکشاه، بهترین دورۀ سلسلۀ سلجوقی بوده (حکیم عمر خیام و رباعیات، ۱۶) به کل تاریخ ایران تسرّی داده است.

۷) جلال‌الدین ملکشاه سلجوقی از خیّام و بقیۀ دانشمندان خواست که تقویم را اصلاح کنند و تقویم خیّامی، حالا به اسم او تقویم جلالی یا ملکی خوانده می‌شود.
▫️توضیح: ابن اثیر در ذکر رویدادهای سال ۴۶۷ هجری گوید که در این سال، نظام‌الملک و ملکشاه گروهی از منجمان را برای اصلاح تقویم گردآوردند و رصدخانه‌ای در اصفهان بنا نهادند. او نام خیّام، مظفر اسفزاری و میمون ابن نجیب واسطی را در شمار این دانشمندان آورده است. بیهقی از حکیم معموری هم نام بُرده و مرحوم رضازادۀ ملک برآن است که او رئیس رصدخانه بوده است و بزرگ‌ترِ دانشمندان دیگر. شاید خازنیِ جوان هم در این امر مشارکت داشته است. رصدخانۀ اصفهان در سال ۴۸۵ با مرگ ملکشاه تعطیل شد و خبری از سرانجام تقویم در منابع نیامده است. خیّام در ۴۶۷ هجری در حدود ۲۷ سال سن داشت و در جایگاهی نبود که رهبری این جریان علمی را بر عهده بگیرد. برخی از محققان، از جمله تقی‌زاده، محیط طباطبایی و رحیم رضازادۀ ملک برآنند که روی نقش خیّام در این ماجرا اغراق بسیار شده است. نهایت اغراق آنجاست که تقویم جلالی را تقویم خیّامی بنامند.

۸) این تقویم، دقیق‌ترین کار بشر در گاهشماری است و ۲۷ برابر تقویم میلادی دقت دارد.
▫️توضیح: بنده سررشته‌ای در دانش گاهشماری ندارم. ولی این «ترین»‌ها همیشه برایم مشکوک بوده است و خبر از تفاخری بی‌مایه می‌دهد. جایی که برخی محققان، در اصل قضیۀ تقویم‌نگاری هیئت علمی ملکشاه یا توفیق آنان در اتمام چنین مأموریتی تردیدهای جدی دارند، در بیان چنین سخنان افسانه‌مانندی باید بسیار احتیاط کرد. به نوشتۀ تقی‌زاده: «در این اواخر، از لحاظ شهرت و رواجی که رباعیات خیّام پیدا کرده، در تعیین سهمی که وی در این اصلاح داشته، مبالغه شده، و حتی بعضی چنان دور رفته‌اند که فکر اصلی و ابتکار این اصلاح را از او می‌دانند» (بیست مقاله، ۱۹۵). محیط طباطبایی نیز بر آن است که اصلاح تقویم، کار عبدالرحمن خازنی بوده و معلوم نیست گروه منجّمان ملکشاه، نقش زیادی در این مسئله ایفا کرده باشند (رک. خیامی یا خیام، ۱۵۳؛ حکیم عمر خیّام و رباعیات، ۸۸).

‏●●
"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

‏▪️
ده نکته‌ای که در مورد خیّام نمی‌دانیم!
(گفتاری آلوده به اغراق و خطا در مورد زندگی حکیم عمر خیّام)
‏..
توضیحات مربوط به این گفتار را در یادداشت بعدی بخوانید.👇

Читать полностью…

چهار خطی

رد پای انوری در یک رباعی امامی

گفتی چو شود خسته دل از هجر مَنَت
از وصل نهم مفرّحی در دهنت
ای مطلع خورشید زه پیرهنت
دیدی که چو صبح اوّل آمد سخنت!

انوری (حدود ۵۶۰ ق)
‏..
رباعی بالا جزو نویافته‌های دیوان انوری است. این روزها، بخشی از وقت من در بازنگری کتاب جُنگ رباعی برای چاپ دوم آن می‌گذرد. این رباعی را به همراه چند رباعی نویافتۀ دیگر، در سه دستنویس دیوان انوری متعلّق به کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران یافته‌ام. رباعی مذکور، تأثیرپذیری امامی هروی، شاعر سرشناس قرن هفتم هجری (د. ۶۸۶ ق) را از انوری آشکار می‌کند. ردپای این تأثیر تا کنون پوشیده مانده بود. این نکته در مورد بسیاری از اشعار دیگر هم مصداق دارد. تاریخ، بسیاری از ردپاها را پنهان کرده است. رباعی امامی هروی از این قرار است (دیوان امامی، ۲۱۹):

ای مطلع خورشید زه پیرهنت
شب در شکن طرّۀ عنبر شکنت
گفتی: شب هجر تو کنم روز وصال
دیدی که چو صبح اوّل آمد سخنت!

امامی، دو مصراع رباعی انوری را به‌عینه در رباعی خود کارسازی کرده است. با این حال به نظر می‌رسد که رباعی او، از انسجام درونی بیشتری برخوردار باشد. نکته‌ای که در رباعی انوری مشهود نیست و ارتباط بیت اول و دوم آن را کمرنگ کرده است. امامی سرنخ خورشید و صبح را رها نکرده و شب هجر و روز وصال را بدان در پیوسته است. در رباعی امامی، پسند اهل عصر در آوردن رباعیات سه‌قافیه‌ای مشهود است. البته انوری هم به رباعیات سه قافیه‌ای گرایش بیشتری داشته است. ولی این رباعی او چهار قافیه‌ای است.

‏●●
"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

خرند که نمی‌خرند!

خشکید و کویر لوت شد دریامان
امروز بد و از‌ آن بتر فردامان
زین تیره‌دلِ دیوْ صفت، مُشتی شمر
چون عاقبت یزید شد دنیامان!

مهدی اخوان ثالث
‏..
اخوان ثالث را یک‌بار در دوران دانشجویی گذرا در دانشگاه تهران دیدم: اواخر بهمن یا اوایل اسفند ماه ۱۳۶۸ ، مراسم ختم دکتر سیدحسن سادات ناصری در مسجد دانشگاه. بسیاری بودند؛ اخوان هم با آن هیکل نحیفِ با ابهت آمده بود. دم در مسجد، چند تا دانشجو دوره‌اش کردند. من و محمدرضا روزبه هم بودیم. آن موقع، فضای سنگینی علیه شاعران و روشنفکران دگراندیش در مطبوعات کشور حاکم بود؛ همان داستان «هرکه با ما نیست، بر ماست». کسی، چیزی در همین باب از اخوان پُرسید. گفت: «خرند که نمی‌خرند!» و وارد مسجد دانشگاه شد.

‏●●
"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

آزاده‌دلان گوش به مالش دادند
وز حسرت و غم سینه به نالش دادند
پُشتِ هنر آن روز شکستند درست
کاین بی‌هنران پُشت به بالش دادند.


#خاقانی #خاقانی‌شروانی

نزهة‌المجالس؛ چهار هزار رباعی از سیصد شاعر؛ جمال خلیل شروانی؛ تصحیح و مقدّمه و حواشی و توضیحات و توضیحِ زندگانی گویندگان و فهرست‌ها از دکتر محمّدامین ریاحی؛ علمی؛ ۱۳۷۵: ۶۸۲.
/channel/tarikhfarhanghonariranzamin

Читать полностью…

چهار خطی

▪️تصویر غزلیات عمید شانه‌بند در دستنویس شمارۀ ۲۸۵۴ شهید علی پاشا

به خاطر مقتضیات مجله، درج تصویر کل غزلیات عمید شانه‌بند در مقاله میسّر نبود. تک‌نسخه‌ای بودن اشعار عمید، و قلّت بضاعت بنده، امکان خطا در قرائت اشعار را محتمل می‌دارد. مخاطبان محترم اگر قرائت بهتری به ذهن‌شان رسید، منّت بگذارند و یادآوری بفرمایند.
‏..

"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

پیشکش به استاد میرافضلی گرامی

سندی برای انتسابِ رباعی گفته شده در بالا به شیخ بهاء‌الدین زکریای ملتانی:

....شیخ فریدالدّین گنج‌شکر گوید:.
من و برادرم شیخ‌السلام شیخ‌ بهاءالدّین در مسجد بیت‌ المقدس نشسته بودیم و جمعی از اولیاء نیز در آنجا حاضر بودند، سخن از بلندی عشق و علوم مقارن آن در میان آمده. هر کس به قدر حالت خویش سخن می‌گفت، چون نوبت برادرم بهاء‌الدين رسید، فرمود: عشق آن است که اگر بر عاشق صد هزار تیغ و خنجر بلا بر سر و دل فرود آید، دم از هل من مزید برآورد و از هر یک چنان لذت بگیرد که کسی از اسباب راحت خوشی. آن گاه این رباعی بر خواند:
رباعی:
آن کس که تو را شناخت جان را چه کند
فرزند و عیال و خان و مان را چه کند
دیوانه کُنی هر دو جهانَش بخشی
ديوانۀ تو هر دو جهان را چه کند.


#شیخ‌بهاء‌الدین‌زکریای‌ملتانی
#زکریای‌ملتانی #شیخ‌فریدالدین‌گنج‌شکر
#استادسیدعلی‌میرافضلی

ثَمَراتُ القُدس مِن شَجَراتُ الاُنس؛ میرزالعل‌بیک لعلی بدخشی؛ مقدمه، تصحیح و تعلیقات دکتر سیّدکمال‌ حاج‌سیّدجوادی؛ پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی؛ ۱۳۷۶: ۶۵۴.
/channel/tarikhfarhanghonariranzamin

Читать полностью…

چهار خطی

▫️
تصویر دستنویس شمارۀ ۱۲۸۰ کتابخانۀ جارالله ترکیه، اشعار شیخ عزالدین محمود کاشانی، برگ ۴۰ پ
(رک. مطلب بالا)
‏●●
"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

جان‌کَنِش

بی نیش مگس به نوش شهدی نرسی
بی جانْ‌کَنِشی به نیک‌ْعهدی نرسی
ننهاده، به جهد، هیچ کس را ندهند
لیکن، به نهاده جز به جهدی نرسی!

اوحدالدین کرمانی (د. ۶۳۵ ق)
‏..
نقل رباعی بالا (دیوان رباعیات اوحدالدین کرمانی، ۱۴۹)، به مناسبت ذکر تعبیر «جان‌کنش» در آن است. «جان‌کنش»، معادل جان کندن است، اما در این رباعی حالت کنایی دارد و به معنی نهایت رنج و سختی برای رسیدن به هدفی است. کتابی که این اواخر می‌خواندم، «خیام نیشابوری؛ زندگی، افکار و رباعیات» نگاشتۀ حسین دانش و رضا توفیق است که شیخ ابراهیم زنجانی آن را به سال ۱۳۴۴ ق (حدود ۱۰۰ سال پیش) ترجمه کرده است. اصل کتاب به سال ۱۹۲۲ م در ترکیه چاپ شده است. تصحیح و تدوین ترجمۀ فارسی به همّت فاضل ارجمند آقای مسعود جعفری جزی صورت گرفته و انتشارات نیلوفر آن را اخیراً منتشر کرده است. آقای جعفری جزی در مقدمۀ کتاب در باب ویژگی‌های نثر شیخ ابراهیم زنجانی و روش ترجمۀ او نوشته است: «برخی واژه‌های تازه در نثر کتاب دیده می‌شود، مانند جان‌کنش به جای جان کندن» (مقدمه، چهل و نه). نقل رباعی اوحدالدین کرمانی به همین بهانه است و نشان می‌دهد که جان‌کنش یک واژۀ کهن پارسی است و در قرن هفتم رایج بوده است.
مرحوم دهخدا یا گروه مؤلفین لغت‌نامه، مدخل «جان‌کنش» را در این کتاب ارجمند نیاورده‌اند. استاد انوری جان‌کنش را به معنی جان کندن و جان دادن دانسته و این بیت شبستری را به عنوان شاهد آن نقل کرده است (فرهنگ سخن، ۳: ۲۰۹۰):
شود از جان‌کنش ای مرد مسکین
ز سستی استخوان چون پشم رنگین
شاید شبستری «جان‌کنش» را در معنای حقیقی آن به کار بُرده باشد، اما در رباعی اوحد کرمانی معنای مجازی آن مراد شاعر بوده است.

‏●●
"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

زندگی، افکار و رباعیات خیام

خیام کیست؟ خیام چه می‌گوید؟ افکار خیام چه شباهت‌هایی با اندیشه های فیلسوفان و شاعرانی همچون شوپنهاور و ابوالعلاء معری دارد؟ زندگی از نظر خیام چه معنایی دارد؟ نظر خیام درباره مابعدالطبیعه چیست؟ بدبینی خیام از چه نوع است؟ آیا خیام صوفی است؟ آیا خیام زندیق است؟ این‌ها از جمله پرسش‌هایی هستند که حسین دانش و رضا توفیق در کتاب «زندگی، افکار و رباعیات خیام نیشابوری»  به آن‌ها پاسخ می‌دهند. گذشته از تحقیق تاریخی، ادبی و فلسفی مؤلفان، شیخ ابراهیم زنجانی مترجم کتاب هم دیدگاه های تازه و خواندنی‌اش را در لابه لای مطالب کتاب گنجانده و به عمق و جذابیت آن افزوده است.
این کتاب هم متن کامل رباعیات منسوب به خیام را در بر دارد و هم تحقیق و تأمل صاحب‌نظران درباره زندگی و افکار او را. کتاب خیّام نیشابوری کتابی مفصل درباره‌ی زندگی، آثار و افکار حکیم خیام نیشابوری است. حسین دانش و رضا توفیق این کتاب را تألیف کرده‌اند و مسعود جعفری جزی تدوین و تصحیح آن را انجام داده  و انتشارات نیلوفر آن را منتشر کرده است.

نشست هفتگی شهرکتاب در روز سه‌شنبه ششم مهر ساعت ۱۱ صبح به نقد و بررسی کتاب «زندگی، افکار و رباعیات خیام نیشابوری»  اختصاص دارد که با حضور رحیم رئیس‌نیا، حسین معصومی‌همدانی، سیدعلی میرافضلی و مسعود جعفری‌جزی به صورت مجازی برگزار می‌شود. علاقه‌مندان می‌توانند این نشست را از اینستاگرام مرکز فرهنگی شهرکتاب به نشانی ketabofarhang، کانال تلگرام bookcitycc و صفحه‌ی این مرکز در سایت آپارات پیگیری کنند.

@Bookcitycc

Читать полностью…

چهار خطی

چون کاغذی از میان ِ دفتر کنده
برگیم
که از سرو تناور کنده
بالیم
ولی بال چرا بی پرواز؟
مرغیم
ولی مرغ چرا سر کنده؟

#شرف_الدين_امیرپور
#رباعی
👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/VRHoPesFEJQiEBMM

Читать полностью…

چهار خطی

نشریۀ گزارش میراث، شمارۀ ۸۸-۸۹، ویژهٔ تاریخ زبان فارسی و فرهنگ ایرانی در آذربایجان، قفقاز و آناتولی منتشر شد.

قوم‌گرایی از آفات امروز ایران است که افراد و جریان‌های گوناگونی به آتش آن دامن می‌زنند. در بهار سال ۱۴۰۰ و پس از بیانات سیاسیون کشورهای همسایه که متضمن ادعاهایی بر ضد تمامیت ارضی ایران بود، تدوین ویژه‌نامه‌ای در دستور کار موسسهٔ پژوهشی میراث مکتوب قرار گرفت که با رویکردی پژوهشی به پیوستگی فرهنگی مناطقی که امروزه عمدتاً ترک‌زبان هستند با ایران بپردازد. به لطف پژوهشگرانی از ایران، بریتانیا، ترکیه، کانادا و ایالات متحده و در فرصتی کمتر از معمول ویژه‌نامه‌ها، این شماره آمادهٔ انتشار شد. میراث مکتوب مصادف شدن خبر انتشار این ویژه‌نامه با روز ملی شعر و ادب فارسی را به فال نیک می‌گیرد و از تمام پژوهشگران تاریخ ایران و ادبیات فارسی برای همکاری در انتشار نوبت دوم این ویژه‌نامه -که در اسفند ۱۴۰۱ منتشر خواهدشد- دعوت می‌کند.


در این شماره می‌خوانید:

سرسخن؛ گامی در راه شناختن و شناساندن تاریخ زبان و فرهنگ ایرانی/ اکبر ایرانی

مقدمه؛ فارسی: نخ تسبیح پژوهش‌های آذربایجان و آناتولی/ علی شاپوران


*بخش اول: ریشه‌ها

ریشه‌شناسی ده نام جغرافیایی مربوط به آذربایجان/ علی‌اشرف صادقی

نام آذربایجان و یک نکتهٔ مختصر گویشی لغوی/ احمدرضا قائم‌مقامی

آسی‌ها و ایرانیان: عموزادگانی دور از هم با میراث مشترک باستانی/ ریچارد فولتز (ترجمه محمدتقی فرامرزی)


*بخش دوم: آذربایجان و قفقاز

اشعار قطب‌الدین عتیقی اهری (تبریزی)/ بهروز ایمانی

دربارهٔ تاریخ مرگ سلمان ساوجی: آیا سلمان در صفر سال ۷۷۸ق. درگذشته‌است؟/ محسن شریفی صحی

جلیس المشتاق: رمانسی کهن در بحر متقارب، در مسخ و تبدیل ابدان/ مهدی ییلاقی 

ساقی تبریزی: نقال داستان‌های شاهنامه در تبریزِ دورهٔ قاجاری/ سجاد آیدنلو


*بخش سوم: آناتولی

پند سلاطین روم: نصیحةالملوک‌ها در آناتولی اوایل قرن هفتم هجری/ اندرو پیکاک (ترجمه شکوفه میبدی)

سه نامه به فارسی سره از سدهٔ هفتم در آناتولی در دست‌نوشت «نامهٔ سلاطین»/ مریم میرشمسی

سلطان ولد و طریقت شاعرانه: پیکربندی خصوصیات و کارکرد شعر در سنت مولویه پس از مولانای رومی/ فرانکلین لوییس (ترجمه منوچهر بیگدلی خمسه)

بحثی دربارهٔ فرهنگ «المرقاة» بر مبنای نسخه‌ای کهن/ علی شاپوران

سفینهٔ نوحی و مجموعهٔ روحی: بررسی دو سفینهٔ کهن فارسی در حوزهٔ آناتولی/ سیدعلی میرافضلی

اشعار فارسی‌گویان سدهٔ هشتم آناتولی در «جنگ آقشهر» (نسخه Or 1094 کتاب‌خانهٔ لیدن)/ احمد بهنامی

نقش سیاسی صوفیه در تحولات سدهٔ نهم هجری: نامهٔ درویش کازرونی به سلطان ابوسعید گورکان و پیشنهاد اتحاد با سلطان محمد فاتح/ عمادالدین شیخ‌الحکمایی

سیاست تاریخ‌نگاری فارسی در دربار سلیمان یکم: شاه قاسم و «کنز الجواهر»/ فرقان ایشین 

درآمدی بر شرح‌های دیوان عرفی شیرازی در آسیای صغیر/ فریبا شکوهی


*بخش چهارم: معرفی و نقد کتاب

معرفی «اسلام، ادبیات و جامعه در آناتولی ایلخانی»، کمبریج ۲۰۱۹/ نوشتۀ اندرو پیکاک - داوید دوران-گِدی (ترجمه با همکاری عباس سلیمی آنگیل)

نگاهی به کتاب «بزنگاه پادشاهی در اواخر سده‌های میانه در جهان اسلام: مهاجران ایرانی و شکل دادن به الگوی حکم‌رانی عثمانی»/ نوشتهٔ کریستوفر مارکیه‌ویژ- اندرو پیکاک (ترجمه علی شاپوران) 

نقدی بر تصحیح بِندِک پِری از دیوان اشعار فارسی یاووز سلطان سلیم/ آنیتا احمدی


*بخش پنجم: سخنرانی

پیوستگی فرهنگی تبریز و شیراز: شعر و شخصیت همام و غزلی از او در دیوان سعدی/ محمود عابدی 

Читать полностью…

چهار خطی

*مقدمه‌سازی!

خانم دکتر مریم محمودی، آخرین تصحیح از دیوان ابوالفرج رونی را ارائه کرده‌اند.
پیش از ایشان، پروفسور چایکین در سال 1304 و دکتر محمود مهدوی دامغانی در سال 1347، به جمع‌آوری و تصحیح دیوان ابوالفرج رونی، اقدام کرده بودند و ایشان نیز با حمایت مرکز نسخه‌پژوهی دانشگاه اصفهان مبادرت به تصحیح جدیدی از دیوان رونی کرده‌اند.

نوشتن مقدمه برای یک دیوان شعر، امری ضروری است. یک مقدمۀ خوب، هم احوال شاعر و نام و نشان او را می‌شناساند و هم اطلاعاتی دربارۀ ممدوحان و احیاناً تأثیرگذاران بر شاعر و کسانی که شاعر از ایشان تأثیر پذیرفته، می‌دهد.
نیز، صحبت دربارۀ شیوۀ شاعری و سبک سخنوری شاعر و توضیحات مربوط به معرفی نسخ تازه‌یاب که تصحیح مجدد را ضروری کرده، و نقد تصحیح پیشین که مصحح را به قبول زحمت مجدد واداشته، در یک مقدمه و تصحیح علمی، بسیار الزامی است.

اما خانم محمودی در این مقدمه، تقریباً چیزی از خود ندارند و هرچه گفته‌اند، رونویسی فاحش از دیگران است.
از نکته‌ای نباید غافل شد. اگر بخش یا بخش‌هایی از منبعی در دسترس -و به ویژه متنی که مورد نقد ما واقع شده- مورد تأیید ما و برای تحقیق ما مفید است، باید فقط با ارجاعی دقیق و به نحوی که مخاطب درک کند آنچه گفتیم از دیگری است، وارد تحقیق ما شود.

در این مورد خاص، خانم محمودی، مقدمه و تصحیح دکتر مهدوی دامغانی را نقد کرده و بعد از آن مبادرت به تصحیح جدید کرده است. یعنی ایشان نمی‌تواند یافته‌های مهدوی دامغانی را نادیده انگاشته و به حساب پژوهش و یافتۀ خویش بگذارد و بدون ارجاع به مهدوی دامغانی، آن را در متن خویش به ثبت رساند.

_آنچه محمودی دربارۀ مولد و منشأ «رونی» گفته‌، همان است که مهدوی دامغانی پیشتر آورده است. مهدوی دامغانی در این باره، به عوفی، ناصح، شفق و صفا استناد کرده و محمودی با حذف واسطه (مهدوی دامغانی) به منابع او ارجاع داده است.
_محمودی در معرفی ممدوحان رونی، نام و مشخصات 15 تن را ثبت کرده است؛ در حالیکه، 13 نفر از ایشان، پیشتر در تحقیق مهدوی دامغانی، معرفی شده‌اند. محمودی در این مورد نیز، محقق پیشین را حذف کرده است.
_این که قصاید ابوالفرج معمولاً بین 20 تا 30 بیت و بدون تشبیب است، در متن مهدوی آمده و بدون ارجاع، در متن محمودی نیز مشاهده می‌شود.
_این که در رباعیات ابوالفرج، مضامین عاشقانه غلبه دارد، در متن مهدوی اشاره شده و بدون ارجاع، در متن محمودی نیز مشاهده می‌شود.
_در باب تأثیرپذیری انوری از ابوالفرج، تقلب محمودی مشهود است؛ دامغانی، برای توضیح این امر، ابتدا به عوفی و سپس به سخن مدرس رضوی در مقدمۀ المعجم ارجاع داده است؛ محمودی نیز با حذف واسطه، و با مشاهدۀ مقدمۀ دامغانی، بی واسطه به عوفی و المعجم استناد کرده است.
_در بخش ابیات ابوالفرج در متون دیگر، مهدوی دامغانی به 4 بیت اشاره کرده که در لباب‌الالباب عوفی، به نام ابوالفرج آمده و در دواوین شعری او موجود نیست. محمودی نیز عین یافتۀ مهدوی دامغانی را به نام خود آورده است. او این معامله را با یافته‌های دیگر مهدوی دامغانی از متن المعجم نیز کرده است. ایشان حداقل می‌توانستند بعد از 50 سال، به این نکته اشاره کنند که دو بیت از چهار بیتی را که عوفی به رونی نسبت داده، متعلّق به امیر معزی است.

__محمودی یکی از اشکالات چاپ مهدوی دامغانی را، ادخال اشعار رکن دعویدار در دیوان رونی، و قرار دادن آنها در آخر کتاب دانسته و چندین قصیده و قطعه از رکن را که در چاپ چایکین و مهدوی به نام رونی به ثبت رسیده معرفی کرده است.
اما تمام این یافته‌های مربوط به رکن دعویدار و ابوالفرج رونی را، آقای میرافضلی در مقالۀ: «دور است ره تا آفتاب؛ نقدی در باب تصحیح دیوان رکن‌الدین قمی» که به سال 1374 منتشر شده و با استناد به قولی از ملک‌الشعراء بهار آورده‌اند؛ در حالیکه نامی از ایشان و ارجاعی به مقالۀ ایشان در مقدمۀ تصحیح خانم محمودی نیست.

تقریباً تمام آنچه که در مقدمۀ محمودی آمده و نقد شد، در مقالۀ پر اشکال ایشان یعنی: «ضرورت تصحیح مجدد دیوان ابوالفرج رونی» که در در سال 94 در مجلۀ متن‌شناسی ادب فارسیِ دانشگاه اصفهان منتشر شده نیز آمده است.

___توان خواندن نسخ خطی، اولین شرط ورود به تصحیح است؛ یکی از نسخی که محمودی از آن در جهت تصحیح دیوان ابوالفرج بهره برده، دست‌نویس معروف کتابخانۀ حکیم‌اوغلو در ترکیه است. این مجموعه، حاوی دوازده دیوان از شاعران مختلف است که نام ایشان (شاعران) در ابتدای نسخه، با خطی درشت درج شده است.
خانم محمودی، در معرفی نام اولین شاعر، «حکیم آذری» مرقوم فرموده‌اند که حتماً اشتباهی سهوی است؛ زیرا، نام صحیح شاعر «حکیم انوری» است و آذری، هنگام کتابت نسخه، وجود خارجی هم نداشته است!

در این یادداشت، فقط به نقد مقدمۀ تصحیح خانم محمودی پرداختم و سخن از کیفیت تصحیح ایشان، منابعی که ندیده‌اند و ... بماند برای وقتی و نقدی دیگر.
*
/channel/gahnameyeadabi

Читать полностью…

چهار خطی

یک مقاله و یک یادآوری
(نظریۀ استعارۀ مفهومی و رباعیات خیّام)

نظریۀ «استعارۀ مفهومی» که از رهاوردهای زبان‌شناسی شناختی است، بیش از همه مرهون دغدغۀ مشترک جرج لیکاف و مارک جانسون است که به نگارش کتاب مهم Metaphors We Live By انجامید. ویراست نخست این کتاب، به سال ۱۹۸۰ منتشر شد و مورد توجه محافل دانشگاهی قرار گرفت. در ایران، نخست، خانم نیلوفر آقا ابراهیمی به ترجمۀ آن همت گماشت و آن را با عنوان استعاره‌هایی که با آن‌ها زندگی می‌کنیم توسط نشر علم در سال ۱۳۹۴ عرضه داشت. دو سال بعد، ترجمۀ دیگری از این کتاب با عنوان استعاره‌هایی که باور داریم به قلم خانم راحله گندمکار منتشر شد (انتشارات علمی، ۱۳۹۶). ترجمۀ سوم کتاب را آقای جهانشاه میرزابیگی با عنوان استعاره‌هایی که با آن‌ها زندگی می‌کنیم منتشر کرد (۱۳۹۷، انتشارات آگاه). میرزابیگی مترجم چندین اثر در باب استعاره است که کتاب استعاره‌ها از کجا می‌آیند، نگارش زولتان کوچش از جملۀ آن‌هاست (۱۳۹۶، انتشارات آگاه). کتاب مذکور، به نوعی مکمل کتاب لیکاف و جانسون است. یکی از مباحث اصلی نظریۀ «استعارۀ مفهومی» لیکاف و جانسون آن است که استعاره صرفاً یک شگرد ادبی و هنری و یا یک پدیدۀ زبانی نیست. بلکه تمهیدی است که ما برای اندیشیدن در پدیده‌های هستی به کار می‌بریم. طبق دیدگاهِ این دو، انسان‌ها ذاتاً استعاری می‌اندیشند: استعاره‌ها به این دلیل در قالب عبارت‌های زبانی پدیدار می‌شوند که نظام مفهومی ذهن ما باعث آن است.
مقالات فارسی که در رابطه با نظریۀ «استعارۀ مفهومی» و کاربست آن در شعر فارسی نگاشته شده، نسبتاً زیاد است. برخی از این مقالات، قبل از ترجمۀ کتاب لیکاف و جانسون از روی اصل کتاب یا تحقیقات پیرامون آن منتشر شده است. ترجمۀ کتاب این دو زبان‌شناس به زبان فارسی، باعث شتاب گرفتن این نوع بررسی‌ها در تحقیقات دانشگاهی شده است.
بنده سال ۹۸ موفق به مطالعۀ کتاب «استعاره‌هایی که با آن‌ها زندگی می‌کنیم» و «استعاره‌ها از کجا می‌آیند» شدم و این آشنایی، مصادف بود با ایّام نگارش کتاب «رباعیات خیّام و خیامانه‌های پارسی». همزمانی این دو اتفاق، باعث شد که رباعیات خیّام را از دیدگاه «استعارۀ مفهومی» بسنجم و در بخش «منظومۀ فکری و زبانی خیّام» اشارتی کوتاه بدان داشته باشم.
امروز، در جستجوی مطلبی، به مقالۀ بالا برخوردم و دانستم که پژوهشگران ارجمند، آقایان توفیقی و شکیبا، چهار سال پیشتر، رباعیات منسوب به خیّام را بر مبنای نظریۀ «استعارۀ مفهومی» لیکاف و جانسون بررسی کرده‌اند. طبق این بررسی، در ۶۶ رباعی کلیدی چاپ فروغی، ۱۵ استعارۀ مفهومی وجود دارد که می‌تواند نگاشتِ استعاری ذهن خیام و در نهایت سبک فردی او را نشان دهد. پُر بسامدترین استعارۀ مفهومی در این ۶۶ رباعی، استعارۀ «سفر» است. من در کتابم، استعارۀ «راه» را یکی از کلیدی‌ترین تمثیل‌های خیام دانسته‌ام (ص ۱۴۸). مبنای بررسی من، بیست رباعی اصیل خیام در کتاب رباعیات خیام و خیامانه‌های پارسی بوده است. شایسته این بود که پیش از چاپ کتاب، جستجوی دقیق‌تری در مقالات منتشر شده می‌کردم و با یادکرد این تحقیق، حق تقدّم این دو پژوهشگر را به‌جا می‌آوردم. اگر عمری باقی بود، در چاپ‌های بعدی این کار را خواهم کرد. به اشتراک گذاشتن مقالۀ «استعارۀ مفهومی و سرنوشت چهار رباعی منسوب به خیّام» به همین نیّت صورت گرفته است.

‏●●
"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

ده نکته‌ای که دربارۀ خیّام نمی‌دانیم!
(بخش آخر)

۹) سنایی و ناصرخسرو از دوستان خیّام بودند.
▫️توضیح: در مورد آشنایی سنایی با خیّام، بر اساس نامه‌ای که او به حکیم نیشابوری نوشته، می‌توان اطمینان خاطری حاصل کرد. اما اینکه آن‌ها را دوست بنامیم، من تردید بسیار دارم. خاصه آنکه رباعیی از سنایی در دست است که به احتمال زیاد در ردّ یکی از رباعیات اصلی خیّام سروده است. در مورد ناصرخسرو، همین مقدار اندک سند هم در دست نیست که از آشنایی این دو، چه برسد به دوستی آن‌ها، خبری موثق به ما بدهد. مأخذ این گفتار غلط نیز رشیدی تبریزی است. وی نوشته است: «سید ناصر خسرو قدّس سرّه روشنایی‌نامه تألیف کرده و به مطالعۀ حکیم ارسال نموده بودند. ایشان به جهت انزوا، عذر تقصیر خواسته» (طربخانه، ۱۴۶). همۀ اطلاعات رشیدی برعکس واقعیت است. من ربط انزوای خیّام با عذرخواستنش از مطالعۀ روشنایی‌نامه‌ ناصرخسرو را، حتی به فرض صحّت همۀ جوانب ماجرا، ندانستم!
روشنایی‌نامه به احتمال زیاد یک‌سال بعد از تولد خیام در سال ۴۴۰ ق سروده شده است. در مورد تاریخ فوت ناصرخسرو اطلاع دقیقی در دست نیست، ولی وی حداکثر در ۴۸۱ ق فوت کرده و بیست سال آخر عمرش نیز در تبعید به‌سر می‌بُرده است. پیش از آن هم، اغلب در مسافرت و جابه‌جایی بوده است. این دو شخصیت، حدود ۴۵ سال اختلاف سنی‌ داشته‌اند. در ایّامی که خیّام به حد کمال رسیده بود، ناصرخسرو پیری بود هفتاد و چندساله که در درّۀ یمگان محصور و منزوی بود و امکان رفت و آمد به نیشابور و مرو را نداشت.

۱۰) یک‌بار در هرات به سنایی تهمت دزدی زدند.
▫️توضیح: ماجرای دزدی غلامی هندو و اقرار او که مال دزدی را به خادم سنایی داده، در نیشابور اتفاق افتاده است نه هرات. سنایی بعد از این ماجرا، از شدت ناراحتی به هرات می‌رود و از آنجا نامه‌ای به خیّام می‌نویسد و از او مدد می‌خواهد. مرحوم مینوی مقاله‌ای در مورد این نامه دارد که سال ۱۳۲۹ در مجلۀ یغما به چاپ رسیده است.

۱۱) نامۀ سنایی به خیّام، قدیمی‌ترین سند در مورد زندگی خیّام است.
▫️توضیح: کسی که متن این گفتار را نوشته، در جریان تحولات حوزۀ خیام‌پژوهی نبوده است. عده‌ای نامۀ سنایی به خیّام را قدیمی‌ترین سند در مورد این حکیم می‌دانستند. اما مرحوم فروزانفر با معرفی رساله‌ای نه چندان معروف از جارالله زمخشری، نشان داد که سند مذکور دربردارندۀ قدیمی‌تر اطلاع از زندگانی خیّام است. زمخشری در این رساله، از ماجرای دیدار خود با خیّام در شهر خوارزم و مباحثاتش با او در حضور استادِ خودش ابومنصور اصفهانی (د. ۵۰۸ ق) یاد کرده است.

۱۲) مقبرۀ خیّام در باغ شخصی ‌اوست که هدیۀ نظام الملک بود و در عوض، خیّام به پسران نظام الملک، درس می‌داد.
▫️توضیح: در مورد همکلاسی بودن خیّام و نظام الملک و حسن صباح، داستانی ساختگیِ مشهور با عنوان «سه یار دبستانی» وجود دارد که به نظر می‌رسد گوینده، تحت تأثیر آن بوده است. خواجه نظام‌الملک، 31 سال زودتر از خیّام به دنیا آمده و فرزندان او، یا بزرگ‌تر از خیّام بوده‌اند یا هم‌سن و سال او. ضمن اینکه هیچ کدام از این قول‌ها، مستند به منبعی معتبر نیست. اغلب فرزندان خواجه نظام الملک در زمان حیات پدر صاحب مناصب مهم بودند و یکی از اختلاف‌های ملکشاه با خواجه، واگذاری حکومت ایالات و موقوفات به فرزندان و خویشانش بود. چهار تن از فرزندان خواجه نظام‌الملک بعد از مرگ پدر در زمان ملکشاه و فرزندش محمد به وزارت رسیدند. البته منکر ارتباط میان خیّام و خواجه نظام الملک نمی‌توان شد، اما آنچه در مورد رابطۀ این دو نوشته‌اند، بیشتر افسانه است تا واقعیت.

۱۳) خیّام جای قبرش را طوری طرّاحی کرده بود که هر بهار، پوشیده از گلبرگ می‌شد.
▫️توضیح: اصل داستان قبر خیّام، از چهارمقالۀ نظامی عروضی گرفته شده، ولی گوینده آن‌قدر به آن شاخ و برگ داده که چیز دیگری از کار در آمده است. طبق روایت نظامی عروضی، وی در سال ۵۰۶ در شهر بلخ به دیدار خیّام می‌رسد و در اثنای صحبت، خیام می‌گوید: «گور من در موضعی باشد که هر بهاری شمال بر من گل‌افشان می‌کند». این سخن، در نظر عروضی قدری غریب جلوه کرد. اما دانست که چنین شخصیتی سخن گزاف نمی‌گوید. چون در سال ۵۳۰ هجری گذار عروضی به نیشابور افتاد، چهار سال بود که خیّام درگذشته بود. یکی را با خود بُرد که قبر خیّام را بدو نشان دهد، در سمت چپ گورستان حیره، قبر او را در پایین دیوار باغی دید که غرق شکوفه شده بود. سخن خیّام به یادش آمد و گریست (مجمع النوادر، ۱۹۶). بنابراین، اینجا سخن از طراحی مقبره نیست، بلکه حالت پیشگویانه دارد. باغ هم باغ شخصی خیّام نبوده، بلکه باغی در نزدیکی گورستان مشهور حیره بوده که امام‌زاده محروق نیز همانجا مدفن داشته است.

‏●●
"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

ده نکته‌ای که دربارۀ خیّام نمی‌دانیم!
(بخش اول)

دوستی عزیز، پوشه‌ای شنیداری برایم فرستاد (همان که در مطلب بالا قرار یافته) که گویندۀ آن، «حقایقی را که ما در مورد حکیم عمر بن ابراهیم خیّامی نمی‌دانستیم»، با ما در میان گذاشته است! آن دوست می‌خواست بداند که همۀ حرف‌های گفته شده درست است یا نه. گفتارِ مذکور، آمیخته‌ای از درست و نادرست است و شاید کسانی به اعتبار سخنان درستش، حرف‌های نادرستش را نیز راست بپندارند. البته بسیاری از پنداشت‌های نادرست ما در مورد خیّام، به مدد آثار نویسندگانِ سرشناس پدید آمده و شاید این گویندۀ خوش‌سخن، به اعتبار آن سخنان، به بازگفتِ این پنداشت‌ها پرداخته باشد. من در اینجا، در حدی که در منابع معتمد، دیده‌ام و سنجیده، به چند و چونِ برخی از آن‌ها می‌پردازم.
..
۱) اسمش عمر بود، پسر ابراهیم. هیچ وقت ازدواج نکرد و فرزندی نداشت.
▫️توضیح: اینکه نام کوچک خیّام عمر بوده و نام پدرش ابراهیم، مورد توافق اغلب منابع است و جزو نکته‌های نادانسته نیست. اما اینکه ازدواج نکرده و فرزندی نداشته است، گفتاری است که هیچ سند قطعی و معتبری برای آن نداریم. این نکته را گویا اول بار یاراحمد رشیدی تبریزی بر سر زبان‌ها انداخته (طربخانه، ۱۵۰) و چنان‌که می‌دانیم، اغلبِ آنچه او در مورد خیّام در کتابش آورده، نامعتبر است و جنبۀ داستانی دارد. از طرف دیگر، دولتشاه سمرقندی، جمال‌الدین اشهری نیشابوری شاعر قرن ششم هجری را از اعقاب حکیم خیّام دانسته است (تذکرة الشعراء، ۱۳۸). اگر این حرف صحّت داشته باشد، دلیل روشنی بر اشتباه رشیدی تبریزی است. در هر صورت، روی این قول‌های تردیدآمیز نباید تأکید داشت و آن را حقیقت انگاشت.

۲) قدّی بلند و سری بزرگ داشت. کم حرف بود و گوشه‌گیر.
▫️توضیح: هیچ کدام از این توصیف‌ها مستند و قابل اتکا نیست. آن‌ها که با خیام دیدار کرده‌اند یا او را می‌شناخته‌اند، از قبیل: زمخشری و سنایی و ابوالحسن بیهقی و نظامی عروضی، به توصیف شکل و شمایل او نپرداخته‌اند. در منابع بعدی مثل نزهة الارواح شهرزوری و تاریخ الحکماء قفطی نیز چنین سخنی دیده نمی‌شود. در مورد کم‌حرفی و گوشه‌گیری‌اش، از همین منابع بر می‌آید که وی عنداللزوم بسیار هم حرّاف بوده است. چنان‌که شهرزوری گوید در گرمابۀ مرو، از او در مورد معنی معوّذین، سؤالی پرسیدند. وی آن‌قدر در این مورد داد سخن داد که اگر گفته‌هایش را جمع می‌کردند، خود کتابی می‌شد (حکیم عمر خیّام و رباعیات، ۶۲). این حکایت، هم ناقض گوشه‌گیری خیّام است (محفل گرفتن در گرمابه، در شهر مرو، نه در نیشابور) و هم خلاف پندارِ کم‌حرفی‌اش! خیّام به دربار ملکشاه سلجوقی و سلطان سنجر رفت و آمد داشت و مقرّری می‌گرفت و با برخی وزیران و امیران نیز مناسبت دوستی داشت. به چنین آدمی، گوشه‌گیر نتوان گفت. داستان دیگری که بیهقی در مورد ملاقات امام محمد غزالی و خیّام اورده نیز حاکی از درازگویی خیّام است، تا آنجا که می‌گوید: امام عمر، سخن را به درازا کشاند (تتمۀ صوان الحکمة، ۱۱۴).

۳) خیّام هیچ‌کدام از دانشمندان زمان خودش را قبول نداشت، جز ابن‌سینا.
▫️توضیح. برخی خیّام را شاگرد ابن سینا و برخی او را شاگردِ شاگردش (بهمنیار) دانسته‌اند. بر سر این سخن، توافقی وجود ندارد. اما این که خیّام خودش را شاگرد معنوی ابن‌سینا می‌دانست و به او تعصّب می‌ورزید و آثارش را می‌خواند و آرایش را تقریر می‌کرد‌، سخن درستی است. اما این سخن درست، به معنی آن نیست که خیّام هیچ کدام از دانشمندان زمان خودش را قبول نداشت. بیهقی در شرح حال حکیم محمد معموری آورده که خیّام در تفویق و تمییز او از اقران، معترف بود (درّة الاخبار، ۱۰۵) و به زبان خودمانی، قبولش داشته است!

۴) سیزده رساله‌ای که از خیّام مانده، همگی یادداشت‌های پراکنده هستند.
▫️توضیح. خیّام برخی از رساله‌هایش را در پاسخ سؤال دیگران نوشته است (پنج رساله) و این طرز نگارش، بین دانشمندان مرسوم بوده و از آن تعبیر به یادداشت‌های پراکنده نتوان کرد. رساله‌های دیگر، همگی بر موضوعات خاص متمرکز است (ریاضی، فلسفه، مکانیک و موسیقی) و در عین ایجاز، انسجام مناسبی دارند. بنابراین، گفتار گوینده نادرست است.

‏●●
"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

یک رباعی ناشناس

خواهم که ز دل بار غمم برگیری
وز خاک ز روی کرمم برگیری
ور ناسره یابی‌ام، همم رد نکنی
چندان‌که تو خواهی به کمم برگیری
‏..
این رباعی را حسن بن محمد زیدی حسنی اصفهانی، روز سه‌شنبه ۱۹ ذی‌الحجۀ سال ۷۴۰ ق در پایان فراغت از کتابت مرزبان‌نامه، زیر رقم کتاب، نوشته است. نام شاعر را نمی‌دانم. کتاب به شمارۀ ۱۳۲۴ در کتابخانۀ مغنیسا نگهداری می‌شود و ظاهراً قدیمی‌ترین نسخۀ مرزبان‌نامه است؛ اما در هیچ کدام از تصحیح‌های موجود، مورد استفاده قرار نگرفته است.

‏●●
"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

◾️ خدمت‌گزار بردبار
یادی از محمدمیکائیل اقدم
(امین استادان، محبوب دانشجویان)

◽️ فرهاد طاهری (از نگاه دیگران: الف)

غروب پنجشنبه ۴شهریور ١۴٠٠، با پیامک کوتاه یکی از استادان ادبیات، از درگذشت زنده یاد محمد میکائیل اقدم باخبر شدم. عکسی نیز از او ، پیوست خبر درگذشتش بود. پس از این همه سال‌های دراز بی‌ خبری از او ، امروز تصویرش مرا با غم به سال های دور و پرخاطرهٔ روزگار دانشجویی‌ام در دانشگاه تهران برد. دقیقا به ٣٠ سال پیش! محمد میکائیل اقدم، در دوران دانشجویی‌ام خدمتگزار گروه زبان و ادبیات فارسی دانشکدهٔ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران بود. تا امروز هم نمی‌دانستم نام فامیلی‌اش «اقدم» و نام او نیز «محمد میکائیل» بوده است. امروز با دیدن آگهی درگذشتش متوجه این نکته شدم. فکر می‌کنم بیشتر دانشجویان هم‌روزگار من و استادان گروه نیز تا امروز از این موضوع بی‌خبر بوده‌اند. او در همه حال و در نزد همگان، از دانشجویان گرفته تا استادان و مسئولان و مدیران و رؤسای گروه و دانشکده و دانشگاه، «میکائیل» بود. میکائیل، زادهٔ روستای قراقشلاق مهاباد در آذربایجان غربی بود. در خردسالی پدر و مادر را از دست داده و سرپرستی و تربیت‌اش را ارباب و کدخدای روستا به عهده گرفته بود. در عنفوان جوانی، شاید شانزده یا هفده سالگی، به تهران مهاجرت کرد و شاگرد قهوه‌خانه‌داری در حوالی خیابان ناصرخسرو شد و زندگانی خود را بدین طریق در آنجاها و در پامنار گذراند. چندی بعد با تکیه بر همت و زانوی خود، صاحب کسب وکاری مستقل و خانواده و فرزند شد و خواندن و نوشتن آموخت. در ١٣۴٨ به استخدام دانشگاه تهران در آمد و در ١٣٨۴ نیز بازنشسته شد.

نام میکائیل همیشه سر زبان ها بود. آن قدر که در کلاس ها و راهرو و دفتر گروه ادبیات فارسی، ما «میکائیل، میکائیل» می‌شنیدم، نام هیچ استاد یا نویسنده یا شاعری از مشاهیر آن قدر برده نمی‌شد. میکائیل مورد رجوع بسیار ارباب حاجت بود. استادان، بیشتر کارهای خود را از او می‌خواستند. محل اعتمادشان هم بود. تکثیر جزوه‌های درسی و ورقه‌های امتحانی و گاه برگرداندن تکالیف به دانشجویان یا امانت دادن کتاب به آنها معمولا از «طریق میکائیل» انجام می‌شد. دانشجویان هم کم وبیش سعی می‌کردند در مواضع حساس، و البته پیش از برداشتن هر قدمی، اول از «طریق میکائیل» استمزاجی کنند و به ذائقهٔ مداراگر یا احیانا بدخلقی و بدقلقی استادان پی ببرند. میکائیل از هر طرف (استادان یا دانشجویان) که مورد خطاب و رجوع ومشورت قرار می‌گرفت، درستکارانه رفتار می‌کرد. می‌کوشید محل اطمینان باشد. بارها در خصوص مسئله‌ای با او مشورت کردیم و خواستیم که حال و هوای «استاد و کلاس درس یا امتحان» را به اطلاع ما برساند. صمیمانه این کار را کرد وهرگز هم راز ما برملا نشد.

رازداری میکائیل البته فراتر از این مسائل بود. او محرم اسرار نیز بود. در روزگار دانشجویی ما، محیط دانشکده و دانشگاه تقریبا معطر به عالم «خواهر و برادری» بود. دانشجویان دختر و پسر هم نمی‌توانستند «سرخود و بی اجازه»، شیفته هم شوند و احساس خود را بیان کنند. اگر در دانشکده و دانشگاه، از قضا محبت دختری در دل پسری می‌افتاد راه متعارف ابرازش این بود که آن پسر از همکلاسی‌های مرد متأهل، «دهان قرصی» را بیابد و ماجرا را با او درمیان گذارد. آن مرد متأهل دهان قرص هم باید می‌کوشید تا یک همکلاسی خانم متأهل «دهان قرص» پیدا کند. این دو همکلاسی «دهان قرص» موضوع را بررسی و به اصطلاح «سبک سنگین» می‌کردند تا بلکه بتوانند به بهترین صورت ممکن آن دو پرستوی عاشقِ ناشناس باهم را، به هم برسانند. مدت ها هم آن دو، گرفتار خبر بردن و خبر آوردن میان این دو نفر بودند. آخرین اخبار و تصمیم‌ها هم از طریق آنان رد وبدل می‌شد. خود دختر و پسر بسیار بندرت پیش می‌آمد در محیط دانشکده باهم گفت‌وگو کنند . رازداری میکائیل و دهان قرصی‌اش، خوشبختانه یکی از آن واسطه‌ها را در این امر خیر کم می‌کرد. در واقع حضور میکائیل به نوعی راهی میانبر و کوتاه‌تر بود. میکائیل خیلی هم موفق عمل می‌کرد. خانواده‌هایی خوشبخت نیز به سعی صمیمانهٔ او پا گرفت. وظیفه‌ای که بارها شنیده‌ایم قرار است در دانشگاه برعهدهٔ نهادی گذاشته شود میکائیل بی سروصدا و بی‌تبلیغ بانهایت وجدان و درستی انجام می‌داد. او به معنی واقعی طریقهٔ مماشات و رفتار با اهل علم، چه استاد و چه دانشجو، را خوب می دانست. با هر دو گروه نیز (استاد و دانشجو) گرم و بسیار صمیمی بود. از میان استادان گروه، زنده‌یادان دکتر مظاهر مصفا و دکتر قیصر امین‌پور با او گرمی و ملاطفتی کاملا چشمگیر داشتند. بارها دیده بودم در آبدارخانه به سراغش می‌رفتند و کنارش می‌نشستند و سرصحبت با او باز می‌کردند.

برای خواندن 👈متن کامل👉

Читать полностью…

چهار خطی

🔹 مَهستی (ماه‌ستی) : ماه‌بانو

تا خسته دلم به عشقت اندر پیوست
دانی که همه فضول بنهاد ز دست
چندان که تو خواهی ز تو نومیدی هست
خود را به رسن بر تو همی نتوان بست
#ماه‌ستی_دبیر

در بین منابع کهن نخستین بار آذر بیگدلی در آتشکده نام مهستی را مورد توجه قرار داده و می‌نویسد: "مهستی کلمه مرکب است چه مه به فتح میم مخفف ماه است و به کسر میم به معنی بزرگ، و ستی مخفف سیدتی است که در این زمان خانم را گویند‌." و برای این نام دو معنی به دست می‌دهد:
۱. مَهستی: ماه‌بانو ۲. مِهستی: بزرگ‌بانو

اثر تازه‌یافته رسائل‌العشاق تالیف سیفی نیشابوری در سال ۶۸۵ ق بر مورد اول از این دو نظر صحه می‌گذارد سیفی دو بار از این شاعر نام برده یک بار او را ماهستی دبیر و بار دیگر مهستی دبیر خوانده است. بعدها در جنگ سده یازدهمی متعلق به کتابخانه مجلس سنا به شماره ۶۵۱ نیز نام شاعر ماهستی ذکر شده است.
بنابراین می‌توان گفت جزء اول این نام، کلمه ماه و یا مخفف آن مَه بوده و مَهستی به معنای ماه‌بانو است.

#مهدی_دهقان
@parniyan7rang

Читать полностью…

چهار خطی

* یافته‌ها و نکته‌هایی از المعجمِ ترکیه و ابیاتی تازه از رودکی و مهستی و فلکی شروانی و ...

دست‌نویسی ارزشمند از المعجمِ شمس قیس رازی، با شمارۀ 1981 در کتابخانۀ لاله لی ترکیه موجود است که به سال 829ق، به قلم الغنی اشرف بن محمدالرضا الحسینی العریضی، کتابت شده است.

این نسخه، با نسخی که تا به اکنون در سه تصحیح علامه قزوینی، مدرس رضوی و دکتر شمیسا به کار رفته، در مواضعی بسیار متفاوت است.
از قرائن پیداست، که تغییرات موجود در این دست‌نویس اصیل است و زادۀ فضولی و دخل و تصرف کاتب آن نیست. لذا، اینکه این موارد، به قلم نویسندۀ فاضل آن یعنی جناب شمس رازی، رقم خورده باشد، نه تنها دور از ذهن نیست، بلکه بسیار محتمل است.

شمس، تا پیش از حملۀ مغول و حتی هنگام فرار سلطان محمد خوارزم شاه از مهلکۀ مغولان، از ملازمان این سلطان بوده است.
چنان که در مقدمۀ شمس در المعجم، و توضیحات قزوینی در مقدمۀ تصحیح این کتاب آمده، در این دوره، کار تحریر المعجم، به پایان رسیده بود؛ اما طی تلاش صاحب المعجم در گریز و نجات جان خویش از مهلکۀ مغولان، این کتاب به کلّی تباه می‌شود و اوراق آن از بین می‌رود.
اما المعجمی که شمس «در سنۀ 614 به خواهش یکی از فضلا طرح آن را ریخت ... در فتنۀ مغول ... و در سنۀ 617 ... در حملۀ مغول تلف شد ... بعد از مدّتی بعضی از اجزاء متفرقۀ آن، به توسط بعضی از دهاقینِ آن پایه‌کوه‌ها به دست وی افتاد و بعد از آنکه از عراق به فارس پناهید، و در ظلّ رعایت اتابک سعدبن زنگی و پسرش ابوبکر، از حوادث زمان بیارامید ... کتاب را به آخر رسانید (در حدود سنۀ 630)» (مقدمۀ قزوینی بر المعجم: یا).

آنچه اهمیت دارد، این است که شمس، چنانکه در مقدمۀ المعجم آمده، کتاب خویش را به اتابک ابوبکر بن سعد زنگی تقدیم می‌نماید و طبیعی به نظر می‌رسد در این گیر و دار، از 614 تا 630، مطالب نهایی با آن تحریر اولیه و اوراقی که از تحریر اول به دست آمده، تفاوت داشته باشد.
در نسخ باقی مانده نیز، تفاوتهایی در ذکر شواهد و کوتاهی و بلندی را در برخی مطالب می‌بینیم که تفصیل آن بماند برای وقتی دیگر.

اما نسخۀ 829ق ترکیه، تفاوتهایی با نسخ دیگر دارد، از جمله، ذکر نام اتابک زنگی، با عنوان وارث ملک سلیمان، در بخشی که در نسخ چاپی و خطیِ در دسترس اثری از آن نیست و می‌دانیم این نام در مقدمه نیز تکرار شده است.

علاوه بر این یادکرد که ذیل توشیح آمده است، تقریباً تمام مثالهای شعری این بخش، در هیچ کدام از نسخ موجود از المعجم، که باعث شکل‌گیری سه تصحیح بوده است، وجود ندارد. چنانکه مثلاً به جای شعر موشّح رشیدی سمرقندی در تمام نسخ المعجم، شعر مختاری غزنوی آمده است.
ایضاً در همین بخش، اشعاری از بدرالدین کرمانی، جمالی سیم‌کش و قصیده‌ای تازه در شکل مضلّع از فلکی شروانی به چشم می‌خورد که در نسخ خطی و چاپی المعجم، تا به اکنون، سابقه نداشته است.
نیز، بسیاری از شواهد و مثالهای شعری، در بخش‌های دیگری از این نسخه آمده که در نسخ دست‌نویس و چاپی المعجم نشانی از آنها نمی‌یابیم.
گفتنی است، این نسخه، حاوی بخشی از المعجم است، و نسخۀ کاملی نیست؛ اما نکات جدید آن، اعم از شواهد شعری و توضیحات آن، بسیار مغتنم است.
یکی از دستاوردهای بررسی این نسخه، دستیابی به بیتی است که به نام رودکی آمده است و در منابع دیگر، اثری از آن به نام رودکی و دیگران نیافتم:
از آنچه نقصان دارد تن تو دورترست
که احمد قرشی از عبادت اصنام
یا ذکر بیت اول رباعی زیر، به نام مهستی:
ای دوست که دل ز بنده برداشته‌ای
نیکوست که دل ز بنده برداشته‌ای
این رباعی، در نسخ دیگر المعجم، بدون ذکر نام شاعر آمده است (تصحیح شمیسا: 280).
شکل کامل این رباعی، به مولوی منسوب شده است و با عنایت به ثبت این شعر در المعجمِ مورخ 739 (اساس تصحیح شمیسا) و نسخ دیگر، بعید است، به مولانا نسبت داشته باشد و نسبت آن رباعی، به مهستی قابل تأمل است.

در این نسخه، اطلاعات خوبی دربارهء برخی شاعران و اشعار ثبت شده از ایشان در المعجم داده شده است. مثلاً در چاپ شمیسا، دو بیت به کمال اصفهانی منسوب شده و در ادامه، ذیل "همو" بیت دیگری آمده است. در نسخه بدل این چاپ به جای کمال، "یکی از اصفهانیان" آمده است. به نظر می‌رسد این ابیات در دیوان کمال و از او نباشد؛ درحالیکه در المعجمِ لاله لی، ابیات به شرف شفروه _که شاعری اصفهانی است_ منسوب شده است. از شفروه بیت دیگری نیز در این نسخه آمده که در متون چاپی و خطی موجود، وجود ندارد.
نکات تازه چه در شواهد و چه در توضیحات، آن قدر زیاد است و اهمیت دارد که تصحیح مجددی از این کتاب، با بهره‌مندی از این منبع، ضروری باشد.
آنچه گفته شد، تنها بخشی از نکات ارزشمند این نسخه است و ارزیابی به‌سامان و دقیق‌تر آن، حوصلهء بیشتری می‌طلبد.
*
/channel/gahnameyeadabi

Читать полностью…

چهار خطی

‏▪️
«عمید شانه‌بند؛ غزلسرای ناشناختۀ قرن هشتم»، سیدعلی میرافضلی، آینۀ پژوهش، سال سی‌و دوم، شمارۀ دوم (پیاپی ۱۸۸)، خرداد ـ تیر ۱۴۰۰، ص ۱۰۷-۱۲۸
‏..
در طول همۀ سده‌های شعر پارسی، کم نبوده‌اند شاعران بدون دیوانی که در زمانۀ خود در پیشبُرد ادب فارسی نقش داشته‌اند و به دلیل عدم ثبت و ضبط اشعارشان در دفترهای جداگانه، یا درخشش شاعران بزرگ ادب فارسی، ستارۀ هنر آن‌ها افول کرده و نقش آن‌ها فراموش شده است. «خواجه عمید شانه‌بند» از زمرۀ این شاعران بد اقبال است که نامش به تذکره‌های شعر و تواریخ ادبیات نیز راه پیدا نکرده است. عمید، از غزلسرایان زبردست سدۀ هشتم است و در سال‌های میانی این قرن، آثارش به عرضه آمده و در برخی سفینه‌های شعر نقل شده است. در این مقاله، ۲۵ غزل او از منابع کهن نقل شده است.

‏●●
"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

آنکس که ترا شناخت

آن‌کس که ترا شناخت، جان را چه کند؟
فرزند و عیال و خان و مان را چه کند؟
دیوانه کنی، هر دو جهانش بخشی
دیوانه تو، هر دو جهان را چه کند؟

شاعر ناشناس

در دهه شصت، و در دوران حمله عراق به ایران، بعضی رباعیات قدیم معنای ویژه‌ای برای نسل جوان آن روز داشتند. در آن دهه، رباعی شده بود یکی از قالب‌های پُر طرفدار شاعران جوانی چون سید حسن حسینی، قیصر امین‌پور، سلمان هراتی، محمدرضا سهرابی نژاد و دیگران. در شور حماسی جبهه‌های جنوب، رباعیات شهادت‌طلبانه شاعران نسل اول انقلاب که حس و حال عارفانه هم چاشنی آنها بود، فضای مطبوعات را پُر کرده بود و در کنار آنها، پاره‌ای از رباعیات عرفانی قدیم هم، که آینه‌دار آن حس رهاشدگی و بی تعلقی بود، علاوه بر آنکه در مطبوعات و محافل زیاد نقل می‌شد، در فضای جبهه هم بین رزمندگان ایرانی خواهان بی‌شماری داشت. در آن فضا، رباعی عطار: «گر مرد رهی میان خون باید رفت...» و بعضی رباعیات حماسی کمال اسماعیل اصفهانی، علی الخصوص رباعی بالا که از خواجه عبدالله انصاری دانسته می‌شد، مقبولیت و جذابیت خاصی داشتند. چه بسیار کسانی که روح‌شان از ذوق خواندن این رباعی، چاشنی ویژه می‌گرفت و هوس پر گشودن می‌کرد.

اکنون که حدود سه دهه از آن سال‌ها می‌گذرد، به مناسبت پرسش یکی از دوستان پژوهشگر، بازگشتم سر آن رباعی خاطره‌انگیز که ببینم از کیست و از کجا آمده است.
رباعی مذکور را تقی الدین اوحدی بلیانی در تذکره «عرفات العاشقین» جزو اشعار مولانا جلال‌الدین رومی به حساب آورده است (ج 2، ص 901). اما در «کلیات شمس» که بر مبنای دست‌نویس‌های کهن تصحیح شده، چنین رباعیی نیست.

رباعی، به بهاء الدین زکریای مُلتانی (متوفی 661 ق) هم منسوب است (رباعی نامه، ص 470). مأخذ گردآورنده «رباعی نامه» هم کتاب «احوال و آثار بهاءالدین زکریای ملتانی» است که دکتر شمیم محمود زیدی فراهم آورده است (پاکستان، 1364، ص 110). اما معلوم نیست که این انتساب، پشتوانه سندی محکمی داشته باشد.

رباعی همان طور که گفتیم، به اسم خواجه عبدالله انصاری هم شهرت دارد. محمود مدبری، رباعی را به نقل از سه فقره از رسایل منسوب به پیر هرات در «رباعیات منسوب به خواجه عبدالله انصاری» گنجانده است (ص 26). این سه رساله، عبارتند از: مقالات، مناجات و ملفوظات. مأخذ دکتر مدبری، رسائل جامع خواجه عبدالله انصاری (چاپ وحید) و مناجات خواجه عبدالله (چاپ حامد ربانی) است. می‌دانیم که بسیاری از رسایل فارسی منسوب به خواجه عبدالله، از آثار قرن نهم است و چندان در نثر و فرم آنها دست بُرده‌اند که از اصالت تهی است. در «مجموعه رسایل فارسی خواجه عبدالله انصاری» که محمد سرور مولایی بر مبنای دستنویس‌های کهن فراهم آورده، رباعی مورد اشاره جایی ندارد. گو اینکه خود این کتاب هم، از رسایل مشکوک در امان نمانده است.

نکته جالب اینجاست که این رباعی عارفانه، در هیچ کدام از کتاب‌های مهم تصوف، از قبیل: آثار عین القضات، احمد غزالی و شیخ احمد جام، روح الارواح سمعانی، قصه یوسف، کشف الاسرار میبدی، مرصاد العباد نجم رازی و ترجمه عوارف المعارف نقل نشده است.
در جُنگ‌های کهن از قبیل: نزهة المجالس، یا سفینه کهن رباعیات، مونس الاحرار، روضة الناظر، انیس الوحده و شمار دیگری از مجموعه‌های قرن هفتم و هشتم این رباعی نیست.
علاوه بر رباعیات مولوی (کلیات شمس)، در مجموعه رباعیات اوحد کرمانی، عراقی همدانی، افضل کاشانی، ابوسعید ابوالخیر که نمایه‌ نسبتاً کاملی از رباعیات مهم و غیر مهم عرفانی زبان فارسی به شمار می‌روند، اثری از رباعی مذکور دیده نمی‌شود.
بنابراین، با احتمال زیاد می‌توان گفت که رباعی در نیمه دوم قرن هفتم و نیمه اول قرن هشتم به ظهور آمده و گوینده آن، جزو گمنامان زبان فارسی بوده است.
●●

"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…
Subscribe to a channel