خوشاست/ چو شست
(تذکّری بهجا و ارزشمند از دانشور گرامی، جناب آقای میرافضلی، دربارهٔ خوانش درست بیتی از عطّار که در مقالهٔ نگارنده، «بررسی آوایی زبان عطار در مختارنامه»، به خطا به عنوان شاهد تلفّظ «اَست» آمده است و باید به صورتی که فرمودهاند، اصلاح شود)
•••••••••••••
«...در رباعیِ «تا کی شوم از زمانه پست ای ساقی/ زین پس من و آن زلف خوش است ای ساقی» که از جهت حرکت «اَست» مورد استناد قرار گرفته، یادم هست که سال ۷۵ که چاپ جدید مختارنامه استاد شفیعی کدکنی را خریداری کردم، هنگام مرور و مطالعۀ کتاب، به ذهنم رسید که «خوشاست» اینجا درست نیست و به احتمال زیاد «چو شست» درست است. صفت شست برای زلف، جزو تشبیهات رایج است. طرز نگارش خوشست/چوشست هم یکسان است و احتمال اشتباه گرفتنِ آنها وجود دارد. این احتمال را از همان موقع برای خودم نگه داشتم و در حاشیۀ کتاب یادداشت کردم. امروز که مقالۀ شما را خواندم، یاد آن حدس افتادم و به ذهنم رسید که نسخههای خطی را وارسی کنم.
دستنویس کتابخانۀ دانشگاه استانبول مورخ ۸۲۶ ق که نسخۀ اساس تصحیح دکتر شفیعی کدکنی است (برگ ۴۴۶ ر) صراحتاً در این موضع «جوشست» آورده و میدانیم که ج همان چ است. دستنویس کتابخانۀ سلطنتی که در حال حاضر قدیمیترین نسخۀ مختارنامه محسوب میشود و در ۷۳۱ ق کتابت شده است، مصراع مذکور را چنین ضبط کرده: «زین پس من و زلف همچو شست ای ساقی» (صفحۀ ۶۰۵ عکسی). متأسفانه، با اینکه نسخۀ مذکور دومین نسخۀ مورد استفادۀ مصحح دانشمند کتاب بوده، اختلاف ضبط آن در بخش گزارش نسخهبدلهای کتاب ثبت نشده است. فکر میکنم همین دو مورد برای آنکه از ضبط درست مصراع یقین حاصل کنیم، کافی باشد. با این حال، چند نسخۀ دیگر مختارنامه را نیز وارسی کردم و همۀ آنها یکی از این دو ضبط را دارند. و کلمات «چو» و«شست» در آنها قطعی است و حتی یکی از نسخ کتاب، از صورت «شصت» استفاده کرده که صورتِ دیگرِ شست به معنای دام است. در هر صورت، ضبط «خوش است» برای تأیید تلفظ «اَست» کمکی نمیکند و بلکه میتواند باعث برداشت خطا شود...»
(علی میرافضلی)
@vahididgah
مقالهٔ «بررسی آوایی زبان عطّار در مختارنامه»، وحید عیدگاه طرقبهای، کهننامهٔ ادب پارسی، پاییز و زمستان ۱۴۰۱.
◽️ وحید عیدگاه
#مقاله
#عطار
@vahididgah
یادداشت آقای محسن شریفی صحی
فاضل گرانمایه جناب آقای محسن شریفی صحی، در پیامی، یادداشت زیر را در تکمیل یادداشت قبلی مرحمت فرمودند. با اجازۀ ایشان یادداشتتان را برای استفادۀ دوستان در اینجا درج میکنم.
به نظر بنده چنین میرسد که ملک مجدالدین محمود، رباعی خویش را متأثر از رشید وطواط سروده باشد؛ البته اگر بتوانیم اصالت رباعی منسوب به وی را که در دیوان شعر او به تصحیح نفیسی آمده (دیوان رشیدالدین وطواط، ۶۱۶)، بپذیریم:
بس شب به دعا دو دست برداشتهام
بس روز به راه تو نظر داشتهام
از خویشتنم خیر (خبر؟) مبادا همه عمر
گر بی تو ز خویشتن خبر داشتهام
بیت دوم رباعی بالا، در رباعی ملک مجدالدین محمود، رونویسی شده است.
به زعم حقیر، وطواط و انوری، متأثر از یکدیگر (کدام یک مقدم است؟) به سرودن رباعی پرداختهاند و ملک مجدالدین محمود به پیروی از وطواط، رباعی خویش را منظوم کرده است. عرض میکنم که رباعی انوری، در نزهةالمجالس (چاپ دوم، ۵۳۳) ذیل لغیره آمده و مصحح محترم در پانویس به دیوان انوری ارجاع دادهاند.
..
توضیح نگارنده:
دیوانی که مرحوم نفیسی مرتب ساخته، بر اساس نسخههای متأخر است. از نسخههای قدیمی دیوان او که نفیسی بدان دسترسی نداشته، یکی مجموعه دواوین مورّخ ۶۹۹ ق کتابخانۀ چستربیتی است، و دیگر مجموعۀ منشآت و اشعار رشید متعلّق به کتابخانۀ توپقاپوسرای ترکیه (احمد ثالث) که در ۷۲۸ ق کتابت شده و عکس آن در کتابخانۀ مینوی موجود است. در این دو نسخه، رباعی مذکور نبود. با این حال، نمیتوان به قطع گفت که رباعی از رشید وطواط نیست. تقی کاشانی رباعی را جزو منتخب اشعار رشید وطواط آورده (تذکرۀ خلاصة الاشعار، دستنویس فیروز، ۳۸۸ر) و من حدس میزنم که منشأ انتساب رباعی به رشید وطواط، تذکرۀ کاشانی باشد.
رباعی انوری، همان طور که فرمودهاند بی ذکر نام گوینده در نزهة المجالس نقل شده است. ولی ابوالمجد تبریزی که نسخهای از نزهة المجالس را در اختیار داشته که غیر از نسخۀ موجود فعلی است، نام گوینده را «اوحدالدین انوری» ذکر کرده است (خلاصة الاشعار فی الرباعیات، ۵۰). همان طور که در تعلیقات آن کتاب آمده (ص ۱۳۸)، رباعی انوری در دیوان اشرفی سمرقندی هم دیده میشود (ص ۲۶۷) و همانجا توضیح دادهام که چندین رباعی انوری، در دیوان اشرفی هم هست و بر عکس آن را نیز میتوان گفت. تنها تفاوتش این است که رباعیات انوری مستند به چندین نسخۀ خطی کهن است و از دیوان اشرفی سمرقندی، آنچه در دست داریم اغلب متکی به تذکرۀ خلاصة الاشعار تقیالدین کاشانی است.
..
"چهار خطی"
/channel/Xatt4
ایّام بر آن است
ایّام بر آن است که تا بتواند
یک روز مرا به کام دل ننشاند
عهدی دارد جهان که تا گرد جهان
خود میگردد، مرا همیگرداند
کمال اسماعیل اصفهانی
(دیوان کمال، محمدرضا ضیاء، ۳۲۹)
رباعی کمال در ده نویس دیوان او نقل شده است: دستنویس چستربیتی، ۶۹۹ ق؛ دو دستنویس کاخ گلستان، ۷۲۲ ق و ۷۳۲ ق؛ دو دستنویس مجلس، ۷۲۱ ق، ۷۲۵ ق؛ دستنویس دانشگاه (نفیسی)، سدۀ هفتم و هشتم ق؛ دستنویس ملک، سدۀ هشتم ق؛ و چهار دستنویس دیگر از قرن دهم و یازدهم.
..
عهدی دارد جهان که تا بتواند
در دور فلک مرا به جان رنجاند
نذری دارد فلک که در گرد جهان
تا میگردد، مرا همیگرداند
مجدالدین همگر
(دیوان مجد همگر، ۷۴۲)
رباعی را اسحاق بن قوام بن همگر (نوۀ شاعر) به سال ۶۹۷ هجری قمری جزو رباعیات جدّش نوشته (دستنویس موزۀ بریتانیا، برگ ۱۲۵ر) و در آنکه مجد همگر سرایندۀ آن است، تردیدی نیست. به نظر میرسد مجد همگر رباعی کمال اسماعیل را در ذهنش داشته و بر مبنای آن، با تغییراتی، رباعی جدیدی ساخته است. در رباعیات او، چنین مواردی کم نیست.
..
آذر بیگدلی، رباعی کمال اسماعیل را به عین عبارت به مهستی گنجوی بخشیده و تقریباً همۀ مهستیپژوهان آن را به نقل از آذر در کتابهای خود آوردهاند: مهدی دهقان (رباعیات مهستی دبیر گنجوی، ۱۱۷)؛ احمد سهیلی خوانساری (رباعیات حکیمه مهستی دبیر، ۹۱)؛ فریدون نوزاد (مهستینامه، ۱۰۱)؛ معینالدین محرابی (مسهتی گنجهای، ۱۵۲). نقل آذر در برابر نسخههای کهن دیوان کمال هیچ وزنی ندارد.
..
"چهار خطی"
/channel/Xatt4
چراغ برق!
موسی! دگرت کار به دیدن افتاد
جانت، به کنار آرمیدن افتاد
تا چند بر این نیمْ نفس میلرزی؟
انگار نسیمی ز وزیدن افتاد!
..
ایخواجه! بکوش هر دَم از بیش و کمی
تا برداری ز خاطری بار غمی
تو میروی از غرور و، ممکن نبود
رفتن به چراغ برق، بیش از قدمی!
موسی رضای نقّاش همدانی
کشته شده در ۱۰۱۳ ق.
..
چراغ برق در رباعی دوم، کژتابی دارد و ممکن است باعث این توهّم شود که منظور شاعر، همین چراغهای امروزی است. چراغ برق گویا همان «چراغ صاعقه» شعر حافظ است و شاعر میگوید چراغ صاعقه فقط میتواند پیش پای آدم را روشن کند؛ غرور هم همین حالت را دارد.
..
منبع:
جُنگ اشعار، دستنویس ش ۹۵۵۹ مجلس، برگ ۱۰۵؛ عرفات العاشقین، ج ۶، ص ۳۷۵۴
..
"چهار خطی"
/channel/Xatt4
روزه گرفتن گل و سرو
در مورد نحوۀ انعکاس ماه رمضان در شعر فارسی، پرونده قطوری میتوان ترتیب داد. اما مجال این یادداشت، به اندازۀ نقل چند رباعی طنزآمیز از شاعران قدیم بیش نیست.
راغب اصفهانی در محاضرات خود آورده است: گبری بر زبان نام اسلام آورد و ماه رمضان برسید. به گوشهای تاریک پنهان شد و روزه میخورد. یکی از یارانش او را بدید، گفت: آری در چه کاری؟ گفت: کسی را این روز مباد که مراست؛ از شومی و بدبختی، نان خود پنهان میخورم (نوادر، ۳۴۸). حکایت این تازه مسلمان، مرا به یاد رباعیی از سراجالدین قمری شاعر خوشمشرب آملی، متوفی ۶۲۵ هجری، انداخت (دیوان سراجالدین قمری، ۵۸۰):
خیل رمضان گرفت پیرامَن ما
و افکند کمند روزه در گردن ما
می خوردن ما بُد آشکارا دیروز
و امروز، نهان شدهست نان خوردن ما!
ازرقی هروی، شاعر قرن پنجم هجری (۴۶۵ ق)، به معشوق خود توصیه کرده که روزه نگیرد. زیرا روزه بر گُل و سرو واجب نیست (دیوان ازرقی، ۲۶۷):
ای گلرخ سرو قامت، ای مایۀ ناز
بر تو ز نماز و روزه، رنجی است دراز
چندین به نماز و روزه تن را مگداز
بر گُل نبود روزه و بر سرو نماز!
فتوای شاعرانه ازرقی، فاقد وجاهت شرعی است. فلذا، شاعر ناشناسی که هم نگران روزه گرفتن معشوق خود بوده و هم معتقد به مبانی شرع، کفاره روزه نگرفتن معشوق را بر گردن گرفته است (سفینۀ کهن رباعیات، ۱۴۹):
شرح غم تو به صد عبارت بدهم
ور جان خواهی، به یک اشارت بدهم
از روزه اگر تن ترا رنج رسد
تو روزه بخور که من کفارت بدهم!
اما روزه علاوه بر همه دستاوردهای معنوی برای مؤمنین، باعث تناسب اندام و حُسن مهتابی پریرویان هم میشود. به همین خاطر، یکی از شاعران قدیم ما، بر خلاف اغلب همصنفان خود، سپاسگزار ماه رمضان هم هست (نزهة المجالس، ۴۴۲):
رخ را ز برای دلفروزی داری
غمزه ز برای سینهسوزی داری
تا روزه گرفتهای، نکوتر شدهای
ای ماه! ز روزه نیز روزی داری!
البته، دست و دلبازی شاعران در روزه گرفتن، بیشتر شامل حال دیگران میشود تا خودشان. میزان اشتیاق شاعران را به روزهداری، از این رباعی شمس گنجهای میتوان دانست (سفینۀ کهن رباعیات، ۱۴۹):
ای روزه! اگر عمر عزیزی، به سر آی
وی قدر! اگر مرگ تویی، زودتر آی
گر خود اجلی مرا، تو ای عید برس
ور جان تویی، ای هلال شوّال، بر آی!
این یادداشت را با مطایبَ دیگری از راغب اصفهانی به پایان میبریم: روز دوم شوّال، قلندری را دیدند دلتنگ نشسته. گفتند: چرا دلتنگی؟ گفت: اینک به ماه رمضان آینده، یک روز نزدیک شدیم! (نوادر، ۳۴۶).
●●
"چهار خطی"
/channel/Xatt4
گویند که ماه روزه نزدیک رسید
مِنْ بَعد، به گرد باده نتوان گردید
در آخر شعبان، بخورم چندان می
کاندر رمضان، مَست بخُسبم تا عید!
جلال عضد یزدی
درگذشته ۷۳۹ ق
..
این رباعی که بیت دومش با تغییراتی در شبکههای اجتماعی به اسم خیام آمده، از جلال عضد یزدی شاعر قرن هشتم است. از دیوان جلال عضد، نسخههای خطی زیادی باقی است؛ از جمله دستنویسی که در سال ۸۱۱ ق فراهم آمده و در کتابخانه حمیدیه ترکیه نگهداری میشود و دستنویس مورخ ۸۲۳ ق کتابخانه خدیوی مصر. این رباعی، در هر دو دستنویس هست.
در بعضی مجموعه رباعیات منسوب به خیام، از جمله طربخانه رشیدی تبریزی (تألیف در ۸۶۷ ق)، رباعی به اسم خیام درج شده که همچون بسیاری دیگر از رباعیات این مجموعهها، از عمر خیام نیشابوری نیست و موجب وهن شخصیت این حکیم شاعر است. همه این مجموعهها، بعد از دستنویسهایی که بدان اشاره کردیم، فراهم آمدهاند.
مرحوم همایی، با اینکه گوینده اصلی رباعی را نمیشناخته، در حاشیه این رباعی نوشته است: «این رباعی در اکثر نسخ طربخانه درج شده و به اعتقاد نگارنده جزو رباعیهای مشکوک بلکه مطرود است. برای اینکه غیر از دعوی افراط در شرابخواری هیچ مضمون لطیف و فکر حکیمانهای که متناسب با حکیم خیام باشد، در آن وجود ندارد. قاعده قافیه دال و ذال فارسی و عربی هم در آن رعایت نشده است؛ اگرچه کلمه عید را بعض اساتید جایز الوجهین شمرده و آن را با دال عربی و ذال فارسی هر دو قافیه کردهاند».
..
جلال عضد یزدی شاعری غزلسراست و در دیوانش ۴۷ رباعی هم هست که اغلب آنها رباعیاتی متوسط و فاقد شور و حال و حادثه و هیجان است.
..
منبع:
جُنگ رباعی، ۴۸۸، ۴۹۴؛ طربخانه، ۱۰۵
●●
"چهار خطی"
/channel/Xatt4
کس لب ز طرب به خنده نگشود امسال
از فتنه جهان دمی نیاسود امسال
در خونِ گلم که چهره بنمود امسال
با وقتِ چنین، چه وقتِ گل بود امسال؟!
(کمال اسماعیل، قرن ۶ و۷)
«در خون چیزی یا کسی بودن» اصطلاحیست شبیه به این که امروز میگوییم: «به خونش تشنهام». شاعر میگوید در چنین اوضاعی چه وقتِ خودنمایی گل بود؟
پی نوشت:
پینوشت:
برایم عجیب بود که چرا کمال در مصراع چهارم دو بار «وقت» را تکرار کرده و مثلاً نگفته «چه جای گل بود امسال». بعداً متوجه شدم که ظاهراً «وقت» اول به معنای «حال، موقعیت، شرایط و...» است و با «وقت» دوم به معنی «زمان و...» نوعی جناس برقرار کرده.
/channel/oragheparishan
سندی در باب: اعضای یکدیگر بودن!
در مورد شعر مشهور سعدی: «بنی آدم اعضای یکدیگرند/ یک پیکرند» مباحثههای زیادی بین اهل نظر در پیوسته و به صورت یادداشت و جُستار و مقاله و تعلیقه چاپ شده است. برخی از پژوهندگان معتقدند که آدمها نمیتوانند اعضای یکدیگر باشند، اما میتوانند اعضای یک پیکر باشند. حتی بابت چاپ شعر سعدی بر روی اسکناسها با ضبط «اعضای یکدیگرند»، از خجالت اعضای بانک مرکزی هم حسابی در آمدهاند. یکی از مشکلات اصلی، آن است که دستنویسهای کهن گلستان سعدی با نظر این پژوهشگران همراهی نمیکند.
..
و اما موضوع یادداشت امروز. ندیدم که در همۀ این مباحثات، کسی نظر عزیز نسفی مؤلف کشف الحقایق (تألیف در ۶۸۰ ق) و نویسندۀ همعصر سعدی را پُرسیده باشد. عزیز نسفی هم مثل سعدی معتقد بوده که انسانها میتوانند اعضای یکدیگر باشند. نسفی در بیان ویژگیهای اهل وحدت، پیش از هر چیز تذکر میدهد که «وحدت، مقام است نه مقال تا تو به فصاحت و بلاغت بر خود بندی. در این مقام، فصاحت و بلاغت در نمیگنجد. مشک آنجا که باشد خود بوی دهد. مشک را پنهان نتوان داشت و آفتاب را در انبان نتوان کرد». سپس، به قول روزنامهنگاران، میافزاید: «بدان که یک خاصیت اهل وحدت آن است که هیچ چیز و هیچ کس را دشمن ندارند. بلکه همه چیز و همه کس را دوست دارند که به یقین دانند که جمله، اعضای یکدیگرند» (ص ۲۴۰ - ۲۴۱). از این گفتار نسفی دانسته میشود که لااقل در قرن هفتم هجری، بنی آدم از این امکان برخوردار بودند که اعضای یکدیگر باشند.
●
"چهار خطی"
/channel/Xatt4
کتاب «خلاصه الاشعارفی الرباعیات»منتشرشد
نویسنده: ابوالمجد تبریزی
مترجم: سید محمد عبادی حائری
ناشر: نشرهرمس
ابوالمجد محمدبنمسعودبنمظفر تبریزی از فضلای نیمه نخست قرن هشتم است که در حدیث و تاریخ و ادب و ریاضی نزد استادان برجسته تبریز که در آن عصر مهمترین مرکز فرهنگی ایران و محل آمد و شد دانشمندان نامدار بود درس خواند. رسالههای مجموعه سفینه تبریز که به همت او گردآوری و کتابت شده گویای آگاهی او از علوم گوناگون است. خلاصة الأشعار فی الرباعیات از زمره رباعینامههای موضوعی است که ابوالمجد تبریزی آن را در پنجاه باب و مشتمل بر پانصد رباعی در نیمه نخست قرن هشتم هجری تألیف و تدوین کرده است. نقل رباعیات بزرگان معاصر ابوالمجد در آذربایجان و اران مانند امینالدین حاجی و جلالالدين عتیق در کنار درج رباعیات کسانی مانند اثیر الدین امری و خواجه نصیرالدین طوسی گویای گرایشهای محیط ادبی و عرفانی تبریز در آن عصراست.
@Bookcitycc
▫️
«درنگی بر رباعیات خیّام و خیّامانههای پارسی»، وحید عیدگاه طرقبهای، فصلکتاب (فصلنامۀ نقد کتاب)، سال اول، شمارۀ ۱، تابستان ۱۴۰۰، ۵-۱۸
..
نویسندۀ دانشور در مقالۀ حاضر، ضمن توصیف محتوای کتاب و نکات برجستۀ آن، چند نکتۀ اصلاحی یا تکمیلی در سه بخش عرضه داشته است: حرکتگذاری و خوانش، نکات مربوط به تاریخ زبان و ضبط چند بیت. در سخن پایانی، پیشنهادی در مورد ادغام این کتاب با کتاب رباعیات خیّام در منابع کهن، همراه با فصلبندی تازه ارائه شده است.
●●
"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4
سخنان سیدعلی میرافضلی خیام پژوه دربارهی کتاب« خیام نیشابوری، زندگی، افکار ورباعیات» نوشته حسین دانش و رضا توفیق با ترجمه و توضیح شیخ ابراهیم زنجانی.تصحیح و تدوین از مسعود جعفری جزی.این کتاب به همت انتشارات نیلوفر منتشر شده است.
@Bookcitycc
از کوبنان تا تهران
(مشابهت دو رباعی تاریخی)
یکی از کارکردهای شعر مدحی، توجیه و تسلای خاطر صاحبمنصبان در ناکامیها و دردمندیها بوده است. هرگاه ممدوحین دچار نکبتی و عارضهای میشدند، کار دو طایفه میگرفت: طبیبان و شاعران؛ طبیبان برای آنکه مرهم و معجونی بسازند بر دردها و زخمهای جسمانی، و شاعران برای آنکه با سخن خود، از شدت تألمات روحی بکاهند. سراغ داریم که حتی پیش از آنکه طبیبان دست به کار شوند، شاعران با سرودن شعری متملّقانه، خود را پیش انداختهاند و وظیفۀ چاکرمنشی را نیکْ بر عهده گرفتهاند.
دو رباعی تاریخی زیر که با فاصلۀ ۷۰۰ سال از یکدیگر سروده شده، علاوه بر شباهتهای لفظی که در حوزۀ اخذ و اقتباس قابل بررسی است، از جنبۀ روانشناختیِ شعر مدحی نیز «مورد» (Case) جالبی به شمار میآید. در اشعار مناسبتی، شباهت و تکرار، تا حدودی امری رایج و شاید اجتنابناپذیر باشد. زیرا ضرورت سرعت عمل (واکنش به موقع)، باعث میشود که شاعر به سراغ داشتههای مطالعاتی خود برود و از گنجینۀ محفوظات، چیزی مناسب موقعیت، استخراج، سرِ همبندی و عرضه کند. برخی شاعران، به تناسب موقعیتهای مشابه، اشعار خود یا دیگران را با تغییر اندکی در الفاظ یا جابهجایی اسامی، در موقعیت جدید کارسازی کردهاند. معزّی نیشابوری استاد چنین ترفندهایی بود. او، هم از دیگران شعر بر میداشت و هم شعر خودش را با تغییر کلمات، چندین بار تجدیدِ موقعیت میکرد! اینکه در قصاید و بعضی رباعیات معزّی، رؤیت و رویّت تازه کم داریم و سخن کلیشهای و تکراری بسیار، ناشی از همین امر است. باری، مرور دو رباعی زیر، میتواند روند و رویّۀ بازنویسی میراث شعر کهن را در موقعیتهای مناسبتی نشان دهد.
رباعی نخست: افضلالدین کرمانی
افضلالدین ابوحامد کرمانی در وقایع سال ۵۸۲ ق آورده است (عقد العلی، ۷۹-۸۰): «چون آن پادشاه لشکر به ناحیت راور کشید از جهت استخلاص حصاری که در دست حشم حضرت یزد بود، چنانکه عادت این پادشاه است، در غایت اقدام و سرعت اقتحام، به درِ حصار شد و در آن حصار، جمعی کثیف از ترک و سرهنگ و سوار و پیاده و مردان روزگار و دلیران کارزار. به نفس خویش با تنی چند معدود، مصاف با اهل حصار در پیوست و در آن سکر مجاهدت و عطش مغالبت، چندان نزدیک شد به دیوار حصار، که از قلعه تیری به روی مبارکش آمد و در آن دهَش، به دست خویش تیر را از روی بیرون کرد و بینداخت و پیکان در خدّ چپ نزدیک چشم بماند. من در این حالت، دوبیتی بگفتم و از کوبنان به راور فرستادم و در این معنی، بهتر از این بیت نتوان گفت:
تیری که بدو داد عدو پاسخ شاه
آمد به نظارۀ رخ فرّخ شاه
و آورد کلید قلعه و پیش کشید
شکرانۀ بوسهای که زد بر رخ شاه».
رباعی دوم: ملکالشعراء بهار
روز ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ شمسی، محمدرضا پهلوی برای شرکت در مراسم سالگرد افتتاح دانشگاه تهران، با لباس رسمی نظامی وارد این دانشگاه شد و در پلّکان ورودی دانشکدۀ حقوق، ناصر فخرآرایی که در پوشش خبرنگار و عکاس در دانشگاه تهران حضور یافته بود، با اسلحۀ کمری خود که در دوربین قدیمی جاسازی کرده بود، پنج گلوله به طرف شاه شلیک کرد که باعث جراحت شاه شد، اما آسیبی به ذات ملوکانه نرسید! ضارب بعد از اقدام به ترور، خودش را تسلیم کرد، اما نظامیان حاضر در مراسم، با یازده گلوله او را از پای در آوردند که این خود، شایعات بسیاری را در مورد انگیزه و عوامل این ترور نافرجام پدید آورد. در این واقعه، ملکالشعراء بهار، رباعی زیر را کارسازی کرد (دیوان ملکالشعراء بهار، هرمس، ۶۴۷):
تیری که فکند خصم بر حضرت شاه
زد بوسه ز مهر بر سر و صورت شاه
شَه جای تهی نکرد و تیر پنجم
بوسید به عنوان شجاعت، کت شاه!
انگیزۀ واقعی بهار را از سرودن این رباعی نمیدانم. اما در این گونه وقایع، یکی از دلایل صدورِ چنین شعرهایی، دفع شرّ حاسدان و بدگویان، و رفع بدگمانی نیز بوده است.
●●
"چهار خطی"
/channel/Xatt4
اشعارعزّالدین محمود کاشانی در دستنویسی کهن
به نام عزالدین محمود کاشانی (د. ۷۳۵ ق)، مؤلف کتاب مصباح الهدایة و مفتاح الکفایة، اشعار پراکندهای به فارسی نقل شده که مطابق مشرب او درونمایۀ عرفانی دارد. دو همشهری او سید محمود گلستانه (انیس الوحده) و عزیز کاشانی (روضة الناظر) اشعاری از او آوردهاند. آنچه جامی در نفحات الانس درج کرده، برگرفته از انیس الوحدة گلستانه یا منبعی مشترک است. از تذکرهنویسان، آن مقدار شعری که اوحدی بلیانی از شیخ عزالدین محمود کاشانی آورده (عرفات العاشقین)، از بقیه بیشتر است: سه رباعی و چهار قطعه (مجموعاً ۲۶ بیت). در جُنگها و مجموعههای دیگر نیز ممکن است اشعاری از او یافت شود.
آنچه در مطلب حاضر نقل میشود، سه قطعه شعر است که کاتب یا دارندۀ دستنویس شمارۀ ۱۲۸۰ کتابخانۀ جارالله ترکیه در اوراق میانی نسخه (برگ ۴۰ پ)، کتابت کرده است و بهجز رباعی نخست، دو شعرِ دیگر، نویافته محسوب میشود. به دلیل فرسودگی لبههای کاغذ، کلمات نخست بعضی از ابیات ناخوانا مانده است. این دستنویس، نسخهای از کتاب العین نجمالدین کاتبی قزوینی است که در ۷۱۲ ق کتابت شده است. به احتمال زیاد، کتابت این شعرها در همین ایّام صورت گرفته، و با توجه به جملۀ دعایی «مَدّ الله ظلّه» که در دنبالۀ نام عزالدین محمود کاشی آمده، قبل از سال ۷۳۵ ق، یعنی سال درگذشت سرایندۀ شعرها، بوده است. رباعی نخست در روضة الناظر نیز به نام محمود کاشانی است (برگ ۱۲۱ ر) و ما آن را از آنجا تکمیل کردیم. در دنبالۀ اشعار کاشانی، قطعۀ لطیفی آمده که نام گویندۀ آن ذکر نشده است.
للمولی عزّ الملة والدین محمود القاشی مَدّ الله ظله
[با اندُه] عشقت آنچنانم دلشاد
کز هجر تو آسودهام، از وصل آزاد
مستغرق یادت آنچنانم شب و روز
کز یاد توام نیز نمیآید یاد!
و له
من دلی دارم از غم آسوده
بلک از آسودگی هم آسوده
فارغ از شغل و از فراغت نیز
هم ز شادی، هم از غم آسوده
در فراق، از وصال مستغنی
با جراحت، ز مرهم آسوده
[ما]نده در نعمت، از سرور آزاد
در مصیبت، ز ماتم آسوده
نز قبولی خوش و نه رد ناخوش
هم ز مدح و هم از ذم آسوده
در نصیب مراد دو جْهانی
فارغ از بیش و از کم آسوده
[شده] مجموع، بی خلاف، در او
همه اضداد با هم آسوده
قبض با بسط دست در گردن
لطف در قهر مدغم آسوده
.... .. دار زآنک دل با غم
چون بود شاد و خرّم آسوده
... بشو نقش خود ز لوح وجود
تا شوی از دو عالم آسوده
پیش ما درس این حدیث بخوان
تا ترا خوانم آن دم آسوده
ای برادر! بدین صفت تو مرا
گر نداری مسلّم آسوده
[هر] تصوّر که بایدت میکن
کز قبول تو هستم آسوده
و له
پادشاهی ز اهل فقر طلب
آن سبقبُردگان عرصۀ جود
که نیرزد به پیش همّتشان
همه نقدِ وجود، قلب وجود
لغیره
ایا ز حسن بهجایی که از فلک خُرشید
به خاک کعبۀ کوی تو معتکف گردد
مباش غرّه به حُسنی که حاصل است ترا
که کارهای جهان زود منحرف گردد
که آفتاب جمال تو ناگهان روزی
به عقدۀ ذنبِ ریش، منکسف گردد!
●●
"چهار خطی"
/channel/Xatt4
پیمان و پشت
پشت من بشکن و پیمان مشکن
خون من میخور و زنهار مخور!
کمال اسماعیل اصفهانی
(دیوان، تصحیح ضیاء، ۱۴۷)
در دست توام، به پای هجرم مفکن
مجروح توام، به تیغ دوریم مزن
جانم بگسل به تیر و مهرم مگسل
پشتم بشکن به گرز و عهدم مشکن!
مجد همگر
(دیوان، دستنویس بادلیان آکسفورد، برگ ۱۶۷پ)
..
"چهار خطی"
/channel/Xatt4
با من در و دیوار به آواز آید / گزیده هشتصد سال رباعی اقلیم کرمان
بهکوشش سیدعلی میرافضلی
چاپ اول ۱۴۰۱، نشر مسین
قطع رقعی، ۳۲۶صفحه، جلد شومیز
قیمت: ۲۰۰۰۰۰تومان
خرید اینترنتی:
toosbook.ir/p/در-دیوار
سفر شباهتها
بر دیده خیال دوست بنگاشتهام
دیدار بر آن خیال بگماشتهام
هر مرحلهای که رَخت بر داشتهام
صد حوض به آب دیده بگذاشتهام
مسعود سعد سلمان (دیوان، ۷۹۹)
هر ناله که بر سر شتر میکردم
در پای شتر، نثار دُر میکردم
هر چاه که کاروان تهی کرد ز آب
من باز به آب دیده پُر میکردم!
مهستی گنجوی (نزهة المجالس، ۴۷۱)
رباعی منسوب به مهستی، در دو سفینۀ قدیمی به نام جمال الدینِ عبدالرزاق اصفهانی است: سفینۀ کهن رباعیات (ص ۲۶۳) و جُنگ اشعار و مراسلات کتابخانۀ لالا اسماعیل (برگ ۲۰۲پ)؛ بدین روایت:
از ناله که بر پشت شتر میکردم
در پای شتر، نثار دُر میکردم
هر چشمه که کاروان همیکرد تهی
از آب دو دیده باز پُر میکردم!
رباعی از هر کدام که باشد، گویندۀ آن، به رباعی مسعود سعد نظر داشته است. مرحله، در رباعی مسعود سعد، توقفگاه بین راهی است. نمیتوانم دقیق بگویم که رباعی، تصویرگرِ اشتیاق مسافری است که دارد به محبوب خود میرسد یا بازتاب اندوه کسی است که از عزیزانِ خود جدا شده است. مصراع سوم رباعی مسعود سعد، بهعینه در این رباعی انوری دیده میشود (دیوان انوری، مدرس رضوی، ۲: ۱۰۰۷):
هر مرحلهای که رخت برداشتهام
از خون جگر مرحله تر داشتهام
از تو خبر وصل مبادم هرگز
گر بی تو ز خویشتن خبر داشتهام
ملک مجدالدین محمود، عموی ابوالمجد تبریزی (گردآورندۀ سفینۀ تبریز)، رباعی زیر را تحت تأثیر رباعی انوری گفته است (خلاصةالاشعار فی الرباعیات، ۲۹):
در هجر تو دیده پُر گهر داشتهام
رخساره به خون دیده، تر داشتهام
از خویشتنم خبر مبادا هرگز
گر بی تو ز خویشتن خبر داشتهام!
میتوان گفت که نقطۀ پایان هر شعر، آغاز عزیمت شعر دیگری است؛ ولو آنکه مراحل این پیوندها، ردّپای این گفتوگوها و نقطۀ شروع هر سفر، بر ما هویدا نباشد. ولی میدانیم که هر متنی، انباشته از متنهای پیشین است.
..
"چهار خطی"
/channel/Xatt4
▫️«نقد انتساب رباعیات ناصر بخارایی»، سید علی میرافضلی، آینۀ پژوهش، سال سی و سوم، شمارۀ دوم (پیاپی ۱۹۵)، مرداد و شهریور ۱۴۰۱، ۱۱۷-۱۳۵
..
ناصر بخارایی، از غزلسرایان سرشناس قرن هشتم هجری و از همعصران حافظ و سلمان ساوجی است. او فردی درویش بود و سفرهای بسیار کرد. از نکات جالب زندگی ناصر، دیدارش با سلمان ساوجی در بغداد است که راه شاعر را به دربار سلطان اویس (حک. ۷۵۷-۷۷۶ ق) باز کرد. دیوان ناصر بخارایی مشتمل بر ۸۵۰۰ بیت شعر است که بخش عمدۀ آن را غزلها و قصاید او تشکیل میدهد. مرحوم دکتر مهدی درخشان دیوان اشعار ناصر بخارایی را تصحیح و در سال ۱۳۵۳ شمسی منتشر کرد. این کتاب، دربردارندۀ ۲۴ رباعی کامل و یک رباعی ناقص است که اغلب آنها در منابع معتبر به نام شاعران دیگر یافت میشود و به دلیل تقدّم زمانیِ منابع، نمیتوان آنها را سرودۀ ناصر دانست. موضوع مقالۀ حاضر، نقد و بررسی رباعیات منسوب به ناصر بخارایی است. در این نوشتار، رباعیات مشترک میان ناصر بخارایی و شرفالدین شفروه، نزهة الارواح امیر حسینی هروی و حافظ نقد و بررسی شده است.
..
"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4
رمضان در رباعی - ۱
مرور دواوین شعر فارسی به ما میگوید که کمتر شاعری را میشناسیم که از آمدن ماه رمضان اظهار خوشحالی کرده باشد! همۀ آنها به نحوی، از خجالت این ماه در آمدهاند. اگر حوصلهای باشد، شواهد آن را از رباعی فارسی، اینجا به تدریج خواهم گذاشت.
عجالتاً این دو رباعی آصفی هروی (درگذشتۀ ۹۲۳ ق) را بخوانید:
آمد رمضان، مرا ره توبه نمود
بیمار شدم که بادۀ ناب نبود
بگرفت طبیب حاذقی نبض مرا
میگفت: تو را شراب میدارد سود!
شاها! رمضان رسید و من در بهدرم
وز کشور بلخ است هوای سفرم
شد قحط امید و خوردنی چیزی نیست
باری، به بهانۀ سفر، روزه خورَم
..
منبع:
دیوان آصفی هروی، ۲۴۵، ۲۴۷
●●
"چهار خطی"
/channel/Xatt4
ترا خواهم خورد!
آمد رمضان، نه صاف داريم و نه دُرد
از چهرۀ ما، گرسنگی رنگ ببُرد
در خانۀ ما، ز خوردنی چيزی نيست
اي روزه! برو، ورنه ترا خواهم خورد!
عبدی شوشتری
سدۀ یازدهم ق.
..
در فیلم جویندگان طلا، ساخته چارلی چاپلین (۱۹۲۵م)، وقتی مک سوین و چارلی به کلبه کوهستانی میرسند و چیزی برای خوردن نمییابند، مک سوین از شدت گرسنگی، چارلی را به شکل مرغ میبیند و به او حمله میکند تا بخوردش! این صحنه، یکی از خندهدارترین و دردناکترین صحنههای فیلم است. کسانی که به سودای یافتن طلا و آرزوهای دور و دراز، راهی سرزمینهای دور شدهاند، نانپارهای هم برای خوردن ندارند.
رباعی طنزآمیز عبدی شوشتری، یکی از نمونههای موفق طنز کلامی است. روزهداری و شاید هم روزهخواری شاعر، در عین طنزآمیز بودن، تراژیک هم هست. شاعر گرسنه، روزه را تهديد میکند که دور و بر او پيدايش نشود، وگرنه از شدت گرسنگي به روزه نيز رحم نخواهد کرد.
..
منبع:
عرفات العاشقين، ج ۴، ص ۲۵۷۹
●●
کانال "چهار خطی"
/channel/Xatt4
خسته کردن رباعی
از هجر مه رخ تو ای مایۀ جان
پر دُر کردند چون دهان تو جهان
از ناخن دست خسته کردم دل و جان
فریادرس غمت، نه این بود و نه آن
(سرودههای رودکی، ۴۱-۴۲)
رباعی بالا را دکتر رواقی جزو اشعار رودکی آورده و منبع نقل خود را مشخص نکرده است. در مورد رباعیات این کتاب، مقالۀ جداگانهای نوشتهام که در نامۀ فرهنگستان منتشر شده است. خاطرم نیست چرا بررسی این رباعی از خاطرم رفته است. لاجرم، اکنون و اینجا، به جبران آن میکوشم. مرحوم نفیسی با همۀ جستوجوهایش، این رباعی را در کتاب محیط زندگی و احوال و اشعار رودکی نیاورده است. ولی برخی دیگر از منابع شعر رودکی آن را نقل کردهاند (دیوان شعر رودکی، شعار، ۶۰؛ دیوان رودکی، احمدنژاد، ۷۴). ایشان نیز منبع خود را قید نفرمودهاند. طبق جستوجوی من، مأخذ این رباعی، تذکرۀ خیرالبیان شاه حسین سیستانی است (رک. تذکرۀ خیرالبیان، ۱: ۸۷). نخستین بار، یکی از محققان تاجیک این رباعی را در مأخذ مذکور یافته و سپس استاد دکتر علی اشرف صادقی در مقالۀ «اشعار تازۀ رودکی» به بازنشر آن پرداخته است (نشر دانش، ۱۳۷۲، شمارۀ ۷۶).
رباعی از سرودههای عثمان مختاری است و ضبط رباعی در دیوان او، از هر جهت بر تذکرۀ خیرالبیان برتری دارد (دیوان مختاری غزنوی، ۶۲۸):
رنج سفر و هجر تو ای راحت جان
بر من کردند چون دهان تو جهان
از ناخن و دست خسته کردم رخ و ران
فریادرس غمت، نه این بود و نه آن
اوحدی بلیانی نیز رباعی را مطابق ضبط بالا جزو اشعار عثمان مختاری آمده است (عرفات العاشقین، ۵: ۳۳۶۵). «پُر دُر کردند» در خیرالبیان، نامناسب است و پیداست محرّف «بر من کردند» است و منظور شاعر این است که رنج سفر و هجر تو، جهان را چون دهان تو بر من تنگ کردند. مرحوم دکتر جعفر شعار و دکتر احمد نژاد، «پُر دُر کردم» آوردهاند؛ احتمالاً بر مبنای حدس دکتر صادقی در پانوشت مقالۀ مذکور. ایشان پُر دُر کردن را استعاره از اشک باریدن گرفتهاند. مصراع سوم مطابق ضبط خیرالبیان، علاوه بر عیب تکرار قافیه، از لحاظ تناسب و تقارن نیز جالب نیست. نه این بود و نه آن، در مصراع چهارم، نشانۀ آن است که ما باید با دو عمل و دو عامل سر و کار داشته باشیم. ناخن دست، هم حشو است و هم عوامل مجروح کردن را به یکی تقلیل میدهد. معلوم نیست دل و جان را چگونه میشود با ناخن مجروح کرد. منظور شاعر این بوده که از شدت اندوه هجر یار، با ناخن، چهرهاش را خراشیده و با دست، بر رانش کوفته؛ اما این دو عمل هم چارهساز نبوده است.
..
"چهار خطی"
/channel/Xatt4
..
▫️رو در رو با رباعی
رباعی، یکی از قالبهای جاودانه و جادوانۀ زبان فارسی است و شاهکارهای ارزندهای را به جهان اندیشه و ادب معرفی کرده است. این تازگیِ کهنسال، همچون اخگری ریشهدار، در زمان و زبان درخشیده است و درخشش لحظهها و واژهها را با روح بیکرانِ خود، ماندگار کرده است. اندیشهورزان بزرگی همچون حکیم عمر خیّام، عطار نیشابوری، مولانا جلالالدین، افضل کاشانی، اوحد کرمانی و بیدل دهلوی، با رباعیات خود، سرمایهای گرانمایه برای تاریخ فکر بشری فراهم آوردهاند که بازخوانی و بازنگریِ آن، کاری ضروری است. مجموعۀ «میراث رباعی فارسی» بدین نیّت منتشر میشود که کتابخوانانِ پیگیر را با دستاوردهای هزارسالۀ تاریخ رباعی فارسی رو در رو کند. این مجموعه، در پیِ احیا و عرضۀ دفترهای رباعی، منتخبِ رباعیاتِ شاعران بزرگ و اثرگذار، رباعیات متعلّق به جریانهایِ دورانساز و مقاطع تاریخی، و گزیدۀ آثار رباعیسرایانِ اقلیمهای زبان فارسی است.
..
با من در و دیوار به آواز آید
گزیدۀ هشتصد سال رباعی اقلیم کرمان
به کوشش و گزینش سید علی میرافضلی
نشر مسین، ۳۲۶ صفحه
..
«نشر مسین»
/channel/mesinpub
نشر مسین منتشر کرد:
▫️با من در و دیوار به آواز آید
گزیدۀ هشتصد سال رباعی اقلیم کرمان
به کوشش و گزینش سید علی میرافضلی
نشر مسین، ۳۲۶ صفحه، بهاء ۲۰۰ هزار تومان
..
این مجموعه دربردارندۀ بیش از ۵۰۰ رباعی از ۷۰ شاعر است که از قرن ششم هجری تا یک صد سال پیش در سرزمین پهناور کرمان میزیستهاند. این گزیده، با اتکا به منابع دست اولی خطی و چاپی فراهم آمده و نموداری از تلاش شاعران کرمانی در بالندگی جریان رباعی فارسی است.
کتاب، مقدمهای در معرفی پیشینۀ رباعی در کرمان دارد و در انتهای کتاب نیز، علاوه بر یادداشتهای مربوط به رباعیات، فهرست رباعیات متن، نمایۀ نامها و فهرست منابع، تک تک شاعران متن، معرفی شدهاند. این بخش کتاب، به تنهایی، تذکرۀ کوچکی از شرح احوال و آثار رباعیسرایان اقلیم کرمان است.
..
برای تهیه کتاب در صفحۀ نشر مسین پیام بگذارید.
..
«نشر مسین»
/channel/mesinpub
▫️در همین حدود و حوالی
ماییم که اصل شادی و کان غمیم
سرمایۀ دادیم و نهاد ستمیم
پَستیم و بلندیم و کمالیم و کمیم
آیینۀ زنگخورده و جام جمیم.
حکیم عمر خیام نیشابوری
..
"چهار خطی"
/channel/Xatt4
داستانِ خیامپژوهی
نشست هفتگی شهرکتاب در روز سهشنبه ششم مهر به نقد و بررسی کتاب «زندگی، افکار و رباعیات خیام نیشابوری» اختصاص داشت که با حضور رحیم رئیسنیا، حسین معصومیهمدانی، سیدعلی میرافضلی و مسعود جعفریجزی به صورت مجازی برگزار شد.
در ابتدای این نشست علی اصغر محمدخانی، معاون فرهنگی شهر کتاب، اظهار داشت: بدون شک خیام از مشهورترین شاعران ودانشمندان ایران در سطح جهانی است. رباعیات او تقریباً به اکثر زبانهای دنیا چندینبار ترجمه شده است. نزدیک به نود ترجمهی مختلف به عربی، چهار ترجمه به رمانیایی و شماری ترجمه در روسی، انگلیسی و آلمانی دارد و حتی در کشور لتونی نیز ترجمهی رباعیات را دیدم. شاید کمتر شاعری در ایران چنین شهرتی در جهان داشته باشد. با این حال، کمتر نوشتهی مستقلی دربارهی زندگی و اندیشههای خیام وجود دارد.
او ادامه داد: کتاب رضا توفیق و حسین دانش حدود صد سال پیش در ترکیه منتشر شده است و شیخابراهیم زنجانی، از علمای دوران مشروطه، این کتاب را ترجمه و به همراه توضیح به صورت خطی منتشر میکند.
ادامه گزارش رادرسایت بخوانید:
http://www.bookcity.org/detail/25505/root/meetings
سخنان دکتر مسعود جعفری جزی درباره کتاب«خیام نیشابوری، زندگی، افکار ورباعیات» نوشته حسین دانش و رضا توفیق با ترجمه و توضیح شیخ ابراهیم زنجانی. تصحیح و تدوین از مسعود جعفری جزی.این کتاب به همت انتشارات نیلوفر منتشر شده است.
@Bookcitycc
▫️
تصویر دستنویس شمارۀ ۱۲۸۰ کتابخانۀ جارالله ترکیه، اشعار شیخ عزالدین محمود کاشانی، برگ ۴۰ پ
(رک. مطلب بالا)
●●
"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4
جانکَنِش
بی نیش مگس به نوش شهدی نرسی
بی جانْکَنِشی به نیکْعهدی نرسی
ننهاده، به جهد، هیچ کس را ندهند
لیکن، به نهاده جز به جهدی نرسی!
اوحدالدین کرمانی (د. ۶۳۵ ق)
..
نقل رباعی بالا (دیوان رباعیات اوحدالدین کرمانی، ۱۴۹)، به مناسبت ذکر تعبیر «جانکنش» در آن است. «جانکنش»، معادل جان کندن است، اما در این رباعی حالت کنایی دارد و به معنی نهایت رنج و سختی برای رسیدن به هدفی است. کتابی که این اواخر میخواندم، «خیام نیشابوری؛ زندگی، افکار و رباعیات» نگاشتۀ حسین دانش و رضا توفیق است که شیخ ابراهیم زنجانی آن را به سال ۱۳۴۴ ق (حدود ۱۰۰ سال پیش) ترجمه کرده است. اصل کتاب به سال ۱۹۲۲ م در ترکیه چاپ شده است. تصحیح و تدوین ترجمۀ فارسی به همّت فاضل ارجمند آقای مسعود جعفری جزی صورت گرفته و انتشارات نیلوفر آن را اخیراً منتشر کرده است. آقای جعفری جزی در مقدمۀ کتاب در باب ویژگیهای نثر شیخ ابراهیم زنجانی و روش ترجمۀ او نوشته است: «برخی واژههای تازه در نثر کتاب دیده میشود، مانند جانکنش به جای جان کندن» (مقدمه، چهل و نه). نقل رباعی اوحدالدین کرمانی به همین بهانه است و نشان میدهد که جانکنش یک واژۀ کهن پارسی است و در قرن هفتم رایج بوده است.
مرحوم دهخدا یا گروه مؤلفین لغتنامه، مدخل «جانکنش» را در این کتاب ارجمند نیاوردهاند. استاد انوری جانکنش را به معنی جان کندن و جان دادن دانسته و این بیت شبستری را به عنوان شاهد آن نقل کرده است (فرهنگ سخن، ۳: ۲۰۹۰):
شود از جانکنش ای مرد مسکین
ز سستی استخوان چون پشم رنگین
شاید شبستری «جانکنش» را در معنای حقیقی آن به کار بُرده باشد، اما در رباعی اوحد کرمانی معنای مجازی آن مراد شاعر بوده است.
●●
"چهار خطی"
/channel/Xatt4