xatt4 | Unsorted

Telegram-канал xatt4 - چهار خطی

2829

رباعی فارسی، به روایت: سید علی میرافضلی

Subscribe to a channel

چهار خطی

توضیح در مورد یادداشت بالا

در تأیید یادداشت دوست فاضل جناب آقای دهقان باید بیفزایم که رباعی در دو مجموعۀ کهن رباعیات اوحد، یکی نسخۀ شمارۀ ۲۹۱۰ کتابخانۀ ایاصوفیا که کتابتش در ۷۰۶ ق است (رک. دیوان رباعیات اوحد، ۲۶۲) و دیگری دستنویس شمارۀ ۲۴۳ کتابخانۀ کمانکش که در قرن هشتم گردآوری شده (برگ ۱۳۲ر) به نام اوحد ثبت است. در نزهةالمجالس که یک قرن قبل از سفینۀ تبریز در حدود ۶۳۰ ق فراهم آمده، بی نام گوینده دیده می‌شود (ص ۵۰۱، ش ۳۲۱۰).

Читать полностью…

چهار خطی

فوتبال سنتی!

شهرآشوب شعری است که در آن سراینده با نگاهی شاعرانه به توصیف انواع مشاغل و پیشه‌ها می‌پردازد. این نوع شعری در کنار ارزش‌های ادبی، از نظر جامعه‌شناسی تاریخی نیز دارای اهمیت است.
یکی از اصنافی که در شهرآشوب‌ها مورد توجه بوده، «تُپُک‌زنی» یا «تُپُک‌اندازی» بوده است. اکثر پژوهش‌گران در تصحیح شواهدی که در توصیف این صنف موجود است، کلمۀ مورد بحث را «پُتُک» خوانده‌اند و آن را صورتی از واژۀ «پتک» دانسته‌اند (نک: نزهةالمجالس، چاپ دوم، ص۵۰۱ و ۷۰۵). اما آنچه در شواهد دیده می‌شود هیچ ربطی به واژۀ «پتک» ندارد. این واژه باید «تُپُک» باشد که صورت مخفف و مصغّر «توپ» است. چنانکه پیداست این توپ کوچک ابزاری برای بازی بوده است:

در لعب تپک (اصل: بُتُک) شد متقاضی رایت
ای من رهی روی جهان‌آرایت
از پات سوی سر کند آهنگ تپک (اصل: بُتُک)
وز تارک سر کند فتد در پایت
(مجمع الرباعیات، چاپ ایمانی، ص۳۶؛ این ارجاع به متنی است که در دفتر اول اوراق عتیق چاپ شده است. کتابی را که اخیراً منتشر شده، ندیده‌ام و نمی‌دانم آنجا تغییری در متن ایجاد شده است یا خیر).

اکثر شواهد بیانگر این است که بازیکنان با پا به این توپک ضربه می‌زده‌اند:

مسکین تپک ار نداشتی پروایت
چون من نشدی شیفتۀ هر جایت
بیچاره لگد همی‌خورد وز پی دل
می‌آید و بوسه می‌دهد بر پایت
(مونس‌الاحرار جاجرمی، نسخۀ مجلس، گ۱۱۱پ).

من بندۀ آن جستن چست سبُکت
لرزان به تو بر ترلک تنگ تنُکت
آیا بودا که بی رقیب خنُکت
بر پای تو بوسه می‌دهم چون تپُکت
(مجموعۀ شمارۀ ۲۰۵۱ ایاصوفیا، گ۲۸۱پ).

دوش از سر خشم تیره‌رایی زده‌ای
کامروز به خون من هوایی زده‌ای
هرگز تو که را گرفته‌ای دست به وصل
کاو را چو تپک (اصل: پُتُک) نه پشت پایی زده‌ای؟
(نزهةالمجالس، چاپ دوم، ص۵۰۱).

گویا این توپک سیاه‌رنگ بوده است:

تا جرعۀ غم ز پای (اصل بی نقطه) نوشد تپکت
پیوسته به دل سیاه پوشد تپکت
وین طرفه ز رشک چون تپک شیفته‌ام
تا خود که بود که پای بوسد تپکت (!)
(مجموعۀ شمارۀ ۲۰۵۱ ایاصوفیا، گ۲۸۱پ).

باری، آنچه شواهد موجود در توصیف این بازی بیان می‌کنند، نزدیک است به بازی فوتبال امروزی.

پی‌نوشت: این واژه ربطی با «تُپَک / تفک» که صورتی از واژهٔ «تفنگ» است، ندارد.
@r_varyani

Читать полностью…

چهار خطی

"نقدی بر این یادداشت"

بحث درباره‌ی امکان تکرار قافیه در رباعی، نکته‌ای است که از منظرهای سبکی و نسخه‌شناسانه، می‌توان ساعت‌ها به آن پرداخت؛ اما ضمن درست دانستن رواج تکرار قافیه در برخی اشعار اصلی نسخ، به‌ویژه در سروده‌های اهل خانقاه و شاعران متمایل به ادبیات عامه، باید تصریح کرد که این ویژگی یک اصل پذیرفته شده و موجّه در تاریخ نقد فارسی نیست.
نکته‌ی دیگر اینکه نوع تکرارها در رباعیات، تاحدودی با هم متفاوت است؛ برای مثال اگر نسخه‌هایی تکراری از جنس ردالقافیه(اول و چارم) یا تکرار واژه‌های هم‌لفظ اما با معنای رایج حتی کمی متفاوت یا تکرارهای منطبق با سنت قافیه‌ی مرکب، ببینیم، بیشتر می‌توان به صحت متن اعتماد کرد تا تکرار یک‌گونه‌ی واژه‌های قافیه در مصراع‌های زوج یک رباعی.
قطعا مصحح شعر در تصحیح خطاهای قافیه‌ای، متناسب با روش تصحیح، سبک شاعر، قدمت شعر و نسخه و مهمتر اینکه نسخه‌ی اساس به قلم کاتب یا شاعر یا گردآورنده است، رویکردهایی متفاوت خواهد داشت؛ هرچند هدف اصلی در تمام این موارد رسیدن به خوانش صحیح خالق اثر است (چه با خطای قافیه چه بدون آن). اما در متن بالا اغلب نمونه‌ها به گونه‌ای انتخاب شده که تکرار قافیه را در آن‌ها نمی‌توان دید؛ برای مثال مشخص است که "وز باده خراب گرد و آزاد بزی"، هیچ توجیحی برای صحت ضبط "آزاد" وجود ندارد و بی‌شک، "آباد" هم‌به دلایل درون‌متنی و هم برون‌متنی و نسخه‌شناسانه، ضبط صحیح است.
در مصرع " هر راز که اندر دل دریا باشد" نیز قطعا صورت صحیح " اندر دل دانا"ست و هیچ وجهی برای صحت تکرار قافیه وجود ندارد.
یا در قافیه‌ی مرکب "تو بدری و شمس" کاملا واضح است که تکراری صورت نگرفته و در دو مصرع "بنده" با حرف‌های "را/تا" قافیه‌سازی کرده و در مصرعی دیگر، قافیه‌ی مرکب "تابنده" استفاده شده است. همچنین در رباعی‌هایی دیگر "جوی/جوی" و "ارزانی/ ارزانی" در معانی مختلف استفاده شده‌اند که هیچ‌یک نشان‌دهنده‌ی تکرار قافیه نیست.

/channel/drmomoradi

Читать полностью…

چهار خطی

ردّ القافیه در رباعی

مطلب قافیه در رباعی را چند روز پیش از طریق کانال چهارخطیِ استاد میرافضلی خواندم.
بد نیست بگویم که در متن کهن رسائل العشاق، که محور اصلی تحقیق‌‌های اخیر بنده بوده است، به نکات جالبی برخوردم. یکی از آن‌ها همین تکرار قافیه در رباعی است. رباعی‌ای که بیت نخست آن به‌تنهایی در سندبادنامه (تصحیح آتش)، ص ۹۴؛ سندبادنامه (تصحیح کمال‌الدّینی)، ص ۶۹ آمده است و صورت کامل آن را تنها در برگ ۱۴۷پ-۱۴۸ر رسائل العشاق دیده‌ام:

گر آب شوی، از تو نشویم رخ و دست
ور خاک شوی، آب کنم جایِ نشست
گر بخت شوی، با تو نخواهم پیوست
ور عمر شوی، سویِ اجل یازم دست

ممکن است تصور شود شاید کاتب مصراع‌های سوم و چهارم را جابه‌جا کتابت کرده باشد، اما ترتیب جملات، قرینهٔ خوبی است برای این‌که بگوییم شاعر (که نامش مشخص نیست) این رباعی را به همین ترتیب سروده است.
/channel/PersianManuscripts

Читать полностью…

چهار خطی

▫️

🔍 درباره‌ی یادداشت قافیه در رباعی

با پوزش فراوان، یادآوری می‌کنم سخن بازنویسی شده‌ی علامه محمد قزوینی (مسائل پاریسیه) به صفحه‌ی ۳۶۷ کتاب برمی‌گردد، نه صفحه‌ی ۳۸۵.

● در پویه‌ی زبان فارسی⁦
گزیده‌ی یادداشت‌ها در فرهنگ، زبان و ادبیات
/channel/OnPersianLanguage/

Читать полностью…

چهار خطی

لحضرت شیخ آلهی قدّس سرّه

گر کار تو نیک است به تدبیر تو نیست
ور نیز بد است هم ز تقصیر تو نیست
تسلیم و رضا پیشه کن و شاد بزی
که نیک و بد جهان به تقدیر تو نیست

منبع: جُنگ شمارۀ ۱۸۱۹ کتابخانۀ ولی‌الدین افندی استانبول، کتابت در ۸۸۶ و ۹۸۵ ق، برگ ۱۷۸ر
‏..

در مورد این شیخ آلهی چیزی نمی‌دانم. اما می‌پندارم که نسبت نام او به آلُه باشد نه الله که در بادی امر به نظر می‌رسد. آلُه و اَلُه و اَلوه به معنی عقاب است و از واژگان کهن ایرانی است (رک. لغت‌نامه، ۲۰۱، ۳۲۸۲؛ فرهنگ ریشه‌شناختی زبان فارسی، ۱: ۱۰۴). ابن خلکان، شهرت عماد کاتب اصفهانی را «اَله» آورده و توضیح داده که کلمه‌ای است عجمی و معنی آن عقاب است (وفیات‌الاعیان، ۵: ۱۴۷، ۱۵۲).

گردآورندۀ سفینۀ اشعار شمارۀ ۵۳۴ کتابخانۀ سنا و سفینۀ رباعیات ۱۷۰۶۳ مجلس نیز خود را «سعد ابی‌بکر بن سعد معروف به حکیم آلهی» نامیده است و اینکه برخی او را سعد الهی یا سعداللهی نامیده‌اند، به نظرم درست نیست.

رباعی بالا به خیّام (نادرۀ ایام، ۳۳۵)، ابوسعید (سخنان منظوم، ۲۰) و افضل کاشانی (دیوان، ۴۱) منسوب است.
‌‏..

"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

▫️ نکو شد که نشد!

ادهم گله جو نشد، نکو شد که نشد
لب بیهُده گو نشد، نکو شد که نشد
منت‌کش دهر می‌شدی آخر کار
کاری که نکو نشد، نکو شد که نشد!

ادهم آرتیمانی
درگذشتۀ ۱۰۶۰ ق
‏●
میرزا ابراهیم ادهم، فرزند میر رضی آرتیمانی، از شاعران جوانمرگ قرن یازدهم هجری است. وی در جوانی، شاگرد میر داماد بود. اما طبعی بی پروا داشت و با بزرگان شوخی‌های نابجا می‌کرد و عاقبت سر در سر همین اطوار کرد و در شا‌ه‌جهان آباد هند، در زندان تقرب‌خان در گذشت.
رباعی بالا، به واسطۀ ردیف جالب توجهش، مورد استقبال جمعی از شاعران آن دوران قرار گرفته است. میرزا ابراهیم عابد شوشتری (درگذشتۀ ۱۰۷۴ ق) گوید:
با زلف تو خو نشد، نکو شد که نشد
دل بسته از او نشد، نکو شد که نشد
با ما بد روزگار خوش می‌سازد
خوی تو نکو نشد، نکو شد که نشد!

میرزا ابوالحسن بیگانۀ نیشابوری گوید:
سر مرتبه جو نشد، نکو شد که نشد
دل آینه خو نشد، نکو شد که نشد
دنیا به بدان نکوست، با نیکان بد
گر با تو نکو نشد، نکو شد که نشد!

مؤذن خراسانی (زنده در ۱۰۷۶ ق)، قافیۀ رباعی را تغییر داده است:
دل از تو جدا نشد، نکو شد که نشد
جز در تو فنا نشد، نکو شد که نشد
غیر از تو بقا نبوده هرگز جان را
از غیر بقا نشد، نکو شد که نشد.

در انتهای دستنویسی از دیوان صائب، این رباعی رندانه هم بی نام گوینده ‌آمده است:
آیینه دو رو نشد، نکو شد که نشد
زخمی که رفو نشد، نکو شد که نشد
زاهد! بالله نشئه از می رفته
خاک تو سبو نشد، نکو شد که نشد

ظاهراً ردیف رباعی قبل از ادهم همدانی هم در بین شعرای سبک هندی، رایج بوده است. بدایونی (درگذشتۀ ۱۰۰۴ ق)، مؤلف منتخب التواریخ، رباعیی بدون نام گوینده آورده که در همین ردیف و قافیه است:
دل در تک و پو نشد، نکو شد که نشد
جز در تو فرو نشد، نکو شد که نشد
گفتی که برنجم ار نکو شد کارت
دیدی که نکو نشد، نکو شد که نشد
‏●
رباعی مورد اشارۀ ما، با تغییر تخلص ادهم به افضل، به بابا افضل کاشانی هم منسوب شده است. ولی این انتساب به دو دلیل نادرست است. نخست، فرم و لحن رباعی که با دوران افضل نسبتی ندارد. چهار رباعی مشابه، نشان می‌دهد که رباعی، در فضای قرن یازدهم شکل گرفته است. در اغلب موارد، استقبالیه‌هایی که توسط شاعران یک عصر صورت می‌گیرد، ما را کمک می‌کند که حدود دوران سرایش یک رباعی را تشخیص دهیم. نکتۀ دوم، ارزیابی منابع است. منبع رباعی افضل در چاپ مرحوم سعید نفیسی، کتاب خزائن ملا احمد نراقی (درگذشتۀ ۱۲۴۵ ق) و منبع دیوان افضل، کتاب نفیسی است! یعنی در هیچ منبع کهنی این رباعی نقل نشده است. در مقابل، منابعی که رباعی را به اسم ادهم آرتیمانی آورده‌اند، نزدیک به دوران حیات او هستند.

رباعی علاوه بر ادهم و افضل، به سعید سرمد کاشانی (مقتول در ۱۰۷۲ ق) هم منسوب است. سرمد، از هم‌عصران ادهم است. در تذکره‌های آن عصر، رباعیات انگشت‌شماری از او نقل شده است. سرمد، به لحاظ شخصیت خاصش، و نوع مرگش (قتل به فتوای یکی از فقهای هند)، تبدیل به یک شخصیت افسانه‌ای شده و در سدۀ گذشته، مجموعه‌ای از رباعیات مجعول به اسم او در هند به چاپ رسیده، که اغلب آن‌ها سرودۀ دیگران است. بعضی از آن‌ها، سرودۀ شاعر متوسطی با تخلص «متقی» است. قدیم‌ترین چاپ رباعیات او در هند، مربوط به سال ۱۳۰۳ ق (۱۳۵ سال پیش) است. ترجمۀ اردو و انگلیسی رباعیات سرمد نیز بارها در هند و پاکستان چاپ شده است. ما هیچ دستنویسی از رباعیات منسوب به سرمد در اختیار نداریم و رباعیات چاپ شده، گردآوردۀ خیال مؤلفین هندی در سدۀ گذشته است. در ایران روزگار ما نیز دو تن از شاعران اهل ذوق، رباعیات سرمد را تجدید چاپ‌ کرده‌اند: نخست، مرحوم عمران صلاحی (رؤیاهای مرد نیلوفری، ۱۳۷۰) و بعد از آن، دکتر سید عبدالحمید ضیایی (عاشقانه‌های یک یاغی، ۱۳۸۹). اتکای هر دو بزرگوار به کتاب‌هایی است که هیچ اعتبار علمی ندارند. این دو کتاب را می‌توان نمونه‌ای از برخوردهای ذوقی و استحسانی، با منابع نامعتبر تلقی کرد. رباعی معروف «در مسلخ عشق جز نکو را نکشند» به سرمد کاشانی منسوب است و با اینکه در متون قرن هفتم هجری (۴۰۰ سال پیش از زندگی سرمد) نقل شده، مرحوم صلاحی اصرار عجیبی داشته که آن را به سرمد ببخشد!
‏●
منابع:
معارج الخیال (خطی)، برگ ۴؛ ریاض الشعراء، ج ۱: ۲۸۱؛ لطایف الخیال، ۲: ۱۰۵؛ دقایق الخیال (خطی)، ۲۸۹؛ دیوان مؤذن خرسانی (خطی)، ۲۱۹؛ دیوان صائب تبریزی، دستنویس شمارۀ ۵۷۱ لالا اسماعیل، برگ ۴۸۱ پ؛منتخب التواریخ، ج ۲: ۱۸۳؛ رباعیات بابا افضل، ۱۲۱؛ دیوان بابا افضل کاشانی، ۶۵؛ رؤیاهای مرد نیلوفری، ۶۰؛ کتاب‌شناسی آثار فارسی چاپ شده در شبه قاره، ج ۳: ۱۸۴۸-۱۸۴۹
‏●●

"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

سلام و ادب
به نظر می‌رسد در خوانش این رباعیات سهوی صورت گرفته است. چنان که می‌دانیم در عموم نسخ خطی کاتبان حروف مخصوص زبان فارسی یعنی پ چ ژ گ را به صورت ب ج ز و ک می‌نوشتند. به همین دلیل بسیار اهمیت دارد که در هنگام خوانش این نسخ این موضوع مد نظر قرار بگیرد.

در این دو رباعی کاملا مشخص است که خوانش ردیف به صورت «نکو شد، که نشد» نادرست است و اصلا معنای محصلی ندارد. صورت صحیح آن به صورت زیر است:

نگو شد، که نشد

با کمی دقت معلوم می شود که در کلمات «گله جو» و «بیهوده گو» نیز گاف به صورت کاف نوشته شده است و هنگام بازنویسی به درستی تغییر صورت پذیرفته است. لذا ضبط رباعیات بدین صورت صحیح است:

ادهم گله‌جو نشد، نگو شد، که نشد

الخ.

ارادتمندم
#محمد_علی_شیوا

Читать полностью…

چهار خطی

علاء‌الدولهٔ کامی قزوینی در اواخر قرن دهم هجری در تذکرهٔ نفایس‌المآثر (ص۴۶۸-۴۶۹)، ذیل احوال میرزا قاسمی میرکی (متوفّی۹۳۲) از نسخه‌ای از دیوان نورالدین عبدالرحمن جامی یاد می‌کند که برخی ادیبان و هنرمندان بزرگ قرن دهم بر پشت آن به رسم یادگار خطوطی را به قرار ذیل نگاشته بودند:

در پشت دیوان ثالث حضرت مولانا نورالدّین عبدالرّحمن جامی، قدّس سرّه، که در حاشیهٔ آن هفت جا خط شریف ایشان بود، ارباب فراست و اصحاب کیاست به طریق شهادت هر یک چیزی نوشته بودند. میرزا قاسمی این رباعی نوشته بود:

جامی که ز سحر قلم انگشت‌نماست/
این شاهد معنی که جمالش آراست/
بر حاشیه، خطّ مشکفامش گویی/
چون طرّه دل‌فریب خوبان پیداست/

استاد بهزاد مصوّر نوشته بود:

جامی که خط اوست در این نسخه عیان/
نوک قلمش داده ز اعجاز نشان/
هر حرف که نقش بسته از کلک بیان/
در صورت او‌ هزار معنی پنهان/

مولانا هلالی شاعر رقم نموده بود:

این شاهد معنوی که چون حضرت یار/
از مشک‌ خطی کشیده بر گرد عذار/
بحر شرف است و گِردش این خط شریف/
موجی است که انداخته دُرها به کنار/

مولانا فخرالدّین علی الصفی بن الحسین الواعظ بر آن مسطور ساخته‌اند:

این نسخه که‌ ناظم به خط مشک‌شعار/
آراست حواشی‌اش ز رنگین‌اشعار/
دُرجی است که آورد جواهر به میان/
بحری است که افکنده لآلی به کنار/

رقم‌زدهٔ کلک مولانا زلالی شاعر این بود:

این گل که ز خار عیب پیراسته شد/
قدر قمر از هر ورقش کاسته شد/
آراست به ریحانِ خط آن را جامی/
گل بود به سبزه نیز آراسته شد/

شاه حسین مشتهر به کامی نوشته:

این سبزهٔ آن بهار مشکین‌نفس است/
کز گلشن آن مرا نسیمی هوس است/
بر عارض شاهدان، خط و خال نهاد/
حسن خط و خال شاهدان خال بس است/

مولانا حسن‌علی خراس نوشته:

این نسخه روضه‌ای‌ست از باغ بهشت/
ایام‌ مثال بی‌مثالیش نوشت/
بر حاشیه جامی که چمن‌پیرا بود/
هر جا هر جا بنفشه و ریحان کشت/

میر ابراهیم منشی المتخلّص به امینی، این دو قطعه مرقوم گردانیده:

جامی که در تمامی این نسخهٔ غریب/
بیرون ز طاقت بشری اهتمام کرد/
یعنی جمال حجله‌نشینان غیب را/
از حسن خطّ و‌ خال به خوبی تمام کرد/
چون دید کز بیاض پریشان شود سواد/
زان‌رو بیاض حاشیه را مشکفام کرد/

این منوّر صفحهٔ زیبا که در چشم خِرد/
آمد از روی صفا صافی‌تر از آب زلال/
گشت از خط‌های ارباب کمالش حسن بیش/
چون جمال جان‌فزای دلبران از خطّ و خال/
دل چو پرسید از خرد تاریخ سال آن رقوم/
در جوابش زد رقم «خط‌های ارباب کمال»/ ۹۲۲

گزینش از محمدرضا ابویی مهریزی

@mirasmaktoob
.

Читать полностью…

چهار خطی

شمعم که...

شمعم که غذای من ز من خواهد بود
در چنبر حلق من رسن خواهد بود
کس را چه گناه کاین‌همه سوز و گداز
چون شمع مرا ز خویشتن خواهد بود
(عطار نیشابوری، ۶۲۷ ق)

شمعم که سرم آفت تن می‌آید
از پیرهنم بوی کفن می‌آید
از اشک هرآنچه گرد من می‌آید
بر من همه هم ز خویشتن می‌آید
(کمال اسماعیل اصفهانی، ۶۳۵ ق)

حیات هر دو شاعر در حملۀ مغول به پایان رسیده است و معلوم نیست که از شعر یکدیگر مطلع بوده باشند. تشابه تصویر و مضمون و زبان دو رباعی، ممکن است حاصل تجربه‌های مشترک باشد.

منبع: مختارنامه، ۳۱۶؛ دیوان کمال، ۳۱۴
‏..

"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

سفینۀ کهن رباعیات احیای نسخه‌ای فراموش‌شده

سفینۀ کهن رباعیات مجموعه‌ای ادبی است که شامل ۱۳۱ باب موضوعی از رباعیات فارسی است و به سبک سنتی دیوان‌های شعر تدوین شده است. این اثر با رباعیاتی در توحید آغاز می‌شود و سپس به ترتیب به مدایح، توصیف طبیعت، اوصاف چهره و در نهایت به موضوعات عاشقانه و هزل می‌پردازد.
برخی باب‌ها مانند «در تفاریقات اوحدالدین کرمانی» و «در انواع رباعیات» دارای بیش از یکصد رباعی‌اند در حالی که برخی دیگر تنها ۲ رباعی دارند که این نشان‌‌دهندۀ پراکندگی و تنوع محتوایی مجموعه است.
این سفینه شباهت‌های قابل توجهی با آثاری چون نزهة المجالس و خلاصة الأشعار فی الرباعیات دارد. این شباهت‌ها در ساختار موضوعی و حتی در محتوای برخی رباعیات دیده می‌شود. با این حال مقایسۀ دقیق نشان می‌دهد که میزان رباعیات مشترک میان این مجموعه‌ها کمتر از ۲۵ درصد است که نشان می‌دهد احتمال اقتباس مستقیم میان آن‌ها ضعیف است. این میزان اشتراک به جای تقلید بیشتر از وجود یک گفتمان ادبی مشترک در آن دوران حکایت دارد که به شکل‌گیری مجموعه‌هایی با ساختار مشابه منجر شده است.
در سرآغاز کتاب سفینۀ کهن رباعیات چنین آمده است که رباعی از دیرباز تا امروز یکی از محبوب‌ترین قالب‌های شعر فارسی بوده و به دلیل ساختار کوتاه و بیان موجز حتی در میان عامۀ مردم نیز رواج بسیاری داشته است. این محبوبیت در برخی دوره‌ها و مناطق به ‌قدری بوده که موجب پدید آمدن سفینه‌های مستقلی برای رباعیات شده است؛ پدیده‌ای که در میان دیگر قالب‌های شعری فارسی کمتر دیده می‌شود.
نویسندگان تأکید می‌کنند که این رواج رباعی‌سرایی باعث شده گاه یک رباعی به چند شاعر مختلف در منابع گوناگون نسبت داده شود. اهمیت سفینه‌های رباعی نه ‌فقط در معرفی سرایندگان تازه یا کمتر شناخته‌‌شده بلکه در ساختار و شیوۀ تنظیم آن‌ها نیز نهفته است. با توجه به کم‌یابی چنین سفینه‌هایی انتشار هر نسخۀ موجود اهمیت فراوانی دارد.
کتاب سفینۀ کهن رباعیات از جمله نمونه‌های مهم و نادر این سنت است که بیش از ۱۲۵۰ رباعی را گرد آورده و بیشترین تعداد رباعیات منسوب به خیام در منابع کهن را در خود دارد. (۴۴ رباعی که ۱۳ تای آن‌ها در هیچ منبع کهنی ثبت نشده‌اند).

فرشته جهانی

https://irna.ir/xjTKgV

[سفینۀ کهن رباعیات، تصحیح و تحقیق ارحام مرادی و محمّد افشین‌وفایی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۴]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation

Читать полностью…

چهار خطی

رباعی خیامانۀ شرف‌الدین شفروه

سازندۀ کار مُرده و زنده تویی
دارندۀ این خلق پراکنده تویی
من گرچه بدم، خواجۀ این بنده تویی
کس را چه گنه؟ نه آفریننده تویی؟!

(دیوان خطی، برگ ۱۶۰ر)
‏..

شرف‌الدین هبةالله عبدالمؤمن شفروۀ اصفهانی، از شاعران توانمند قرن ششم هجری و از پیروان راستین حکیم عمر خیّام در رباعی خیامانه است. او بر خلاف بسیاری از شاعران مکتب خیّام که اهتمام خود را صرف شادنوشی و باده‌ستایی کرده‌اند، رباعیاتش از تأملات حکیمانه خالی نیست و با همان طنز خاص اصفهانی، گاه گداری با خالق خود سخن گفته و اِن‌قُلتی در کاروبارِ آفرینش به میان آورده است. شفروه در رباعی زیر با صراحتی بیشتر از ناگزیری و بی اختیاریِ انسان یاد کرده است (همانجا، ۱۴۶پ):
یارب! تو گلم سرشته‌ای، من چه کنم؟
وین پشم و قصب تو رشته‌ای، من چه کنم؟
چون خار بلا تو کِشته‌ای، من چه کنم؟
خود بر سرِ من نبشته‌ای، من چه کنم؟

هر دو رباعی در منابع عصر تیموری به حکیم خیّام منسوب شده است (طربخانه، ۹۵، ۱۳). طربخانۀ رشیدی تبریزی، انبان رباعیات خیّامانۀ فارسی است و جزء جزء ‌آن، برگرفته از دیوان شاعری نگون‌بخت است.
شفروه، علاوه بر مضمون، در فُرم رباعی (ترکیب قوافی) نیز پیرو خیّام محسوب می‌شود. با اینکه در عصر شفروه، غلبه با رباعیات سه قافیه‌ای بوده، او هر دو رباعی خود را بر چهارقافیه بنیان نهاده است.
رباعی اول در دیوان آصفی هروی (چاپ هادی ارفع، ۲۴۹) بر اساس یک نسخه‌آمده است. ما این رباعی را در دستنویس‌های معتبر دیوان آصفی نیافتیم و الحاقی به نظر می‌رسد.
‏..

"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

خود را عجمی ساختن

با طبع تو من به مردمی می‌سازم
با غم به امید خرّمی می‌سازم
در تو اثر ملال پیداست، ولی
می‌دانم و خود را عجمی می‌سازم

شرف‌الدین شفروۀ اصفهانی
(دیوان خطی،‌ برگ ۱۵۳ر)
..

رباعی در نزهةالمجالس (چاپ اول، ۴۲۸) به نام «عبدالرزاق» ثبت شده و منظور، جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی است. اسم «شفروه» بر رباعی بعدی دیده می‌شود:
هستم ز می هوای تو مست هنوز
بر من نرسد شکست را دست هنوز
تو سیر شدی ز من، غمی نیست تو را
تا من ز غمت سیر شوم، هست هنوز!
با توجه به اینکه رباعی فوق در دیوان شفروه نیست، و رباعی مورد نظر ما نیز در دیوان جمال اصفهانی یافت نمی‌شود، طبیعی‌ترین نتیجه‌ای که می‌شود گرفت این است که مؤلف یا کاتب نزهةالمجالس، عناوین رباعیات را بالا پایین نوشته‌است. ما پیشتر در مقالۀ «بررسی نزهةالمجالس»‌و مقاله «تعلیقاتی بر نزهةالمجالس» شواهد متعددی از این موضوع ارائه کرده‌ایم. خوشبختانه یک قرینۀ دیگر هم در تأیید نظر ما پیدا شده و آن این است که در سفینۀ رباعیات کتابخانۀ دانشگاه استانبول که نسخه‌ای ناقص از نزهةالمجالس است، در این موضع، عناوین سر جای خود قرار گرفته است (برگ ۳پ). همان طور که در تصویر پیوست قابل مشاهده است، اسماعیل بن اسفندیار ابهری کاتب نزهةالمجالس، یک «لغیره» در عناوین این بخش اضافه کرده و همین باعث جابه‌جایی نام شاعران شده است. بنابراین، نه رباعی اول گفتار از عبدالرزاق است و نه رباعی بعدی از شفروه.
‏..

ابوالمفاخر یحیی باخرزی، نوۀ شیخ سیف‌الدین باخرزی، در کتاب اورادالاحباب آورده است (۲۳۹-۲۴۰):
شیخ العالم سیف‌الدین باخرزی رضوان الله و سلامه علیه:
عشق است که شیر نر زبون آید از او
بحری است که طرفه‌ها برون آید از او
گه دوستئی کند که روح افزاید
گه دشمنئی که بوی خون آید از او

با عشق تو من به خرّمی می‌سازم
با غم به امید بی‌غمی می‌سازم
در من اثر هلاک پیداست، ولیک
می‌دانم و خود را عجمی می‌سازم
با اینکه رباعی دوم هیچ عنوان ممیّزه‌ای ندارد که بدانیم ابوالمفاخر این رباعی را نیز از شیخ می‌دانسته یا نه، گردآورندگان مجموعه رباعیات شیخ، این رباعی را نیز به حساب شیخ گذاشته‌اند. به نظر می‌رسد از جمله رباعیاتی است که سیف‌الدین باخرزی در مجالس خود بر زبان آورده و یاران آن را سرودۀ خود او دانسته‌اند. سیف، به مناسبت مقام، در متن رباعی شفروه تصرّفی کرده که خالی از لطف هم نیست. با این حال، به استناد دیوان شفروه و گواهی نزهةالمجالس (البته به کیفیتی که گفتیم) رباعی از باخرزی یا هر شاعر دیگری نیست.
‏..

خود را عجمی ساختن، به معنی «خود را به کوچۀ علی چپ زدن» است. این تعبیر را ظاهراً ایرانیان از عرب‌ها وام گرفته‌اند که در برخی تعابیر خود، «عجم» را به معنی گنگ و کند زبان به کار می‌بُرده‌اند. در این رباعی نزهةالمجالس (ص ۵۲۶) نیز تعبیر مذکور به کار رفته است:
چون زنگی زلفت آید اندر بازی
با لشکر صبر من چو ترکان تازی
این از همه طرفه‌تر که حال دل من
می‌دانی و خود را عجمی می‌سازی

بیت زیر را نیز دهخدا از عطار نقل کرده است:
بردی دل من ای جان چون با تو کنم دعوی
خود را عجمی سازی، انکار کنی حالی.
‏..

"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

منبعی تازه از رباعی خیام

روزن، ریتر، دشتی، میرافضلی و دیگران، رباعی: ترکیب پیاله‌ای که در هم پیوست ... را در منابع قدیمی چون تاریخ جهانگشا، نزهةالمجالس، لمعةالسراج و منابع دیگر دیده و گزارش کرده‌اند. تصویر بالا، مربوط است به حواشی متونی که در سال 680 و 681ق، به قلم عبدالوهاب کاشی و به زبان عربی تحریر یافته و اصل آن در کتابخانۀ چستربیتی با ش 3577 محفوظ است. این رسالات یا برخی ازان، در مدرسۀ مجدیۀ کاشان قلمی شده است. کاتب که مؤلف هم هست، در دو موضع از پدر خویش ذیل لوالدی رباعی آورده است.
در همین ورق، رباعی: ای چشمۀ جان ... آمده که در نزهةالمجالس به نام اشهری است. نیز: دل جای غم توست ... در برخی منابع به نام مهستی است.
در برگی دیگر، رباعی: ای دل اگرت رضای ... آمده که در مرصادالعباد ثبت شده و رباعی زیر نیز حائز اهمیت است:
ای دل غم یار جان تو گرچه بکاست/ با یار تو را کار چنان آید راست/ کو جور کند شرم تو را باید داشت/ او جرم کند عذر تو را بایدخواست
در اسرارالتوحید بیتی از زبان شیخ نقل شده که به بیت دوم رباعی بالا شبیه است:
گویی که همه داد ز عالم برخاست/ جرم او کند و عذر مرا باید خواست
*
/channel/gahnameyeadabi

Читать полностью…

چهار خطی

پرسش
        به: استاد سیدعلی میرافضلی


اکنون دوباره کاش خروش خجسته‌ات!
ای آنکه در صدای تو رنگِ ریا نبود!
خیام! از جهانِ فراسو به ما بگو
آیا به راستی خبری بود یا نبود؟


محمدرضا روزبه
اردیبهشت ۱۴۰۴

@Mohammadrezarouzbeh

Читать полностью…

چهار خطی

بی‌جرم در این جهان توان زیست؟ بگو
ناکرده گنه در این جهان کیست؟ بگو
من بد کنم و ، تو بد [د]هی پاداشم
پس فرق میان من و تو چیست؟ بگو

#اوحدالدین_کرمانی

▫️سفینه تبریز، ابوالمجد محمد بن مسعود تبریزی، کتابت سال ۷۲۱ هجری قمری، دستنویس شماره ۱۴۵۹۰ کتابخانه مجلس، برگ ۲۶۹.

🔹 در منابع سده ۹ و بعد از آن رباعی وارد مجموعه‌های رباعیات خیام شده و درباره آن داستان و افسانه ساخته و پرداخته‌اند.
در طربخانه یاراحمد رشیدی رباعی به نام خیام و متن آن چنین آمده:
ناکرده گناه در جهان کیست؟ بگو
آن‌کس که گنه نکرد چون زیست؟ بگو
من بد کنم و تو بد مکافات دهی
پس فرق میان من‌ و‌ تو چیست؟ بگو

@parniyan7rang

Читать полностью…

چهار خطی

کتاب مجمع الرباعیّات (کهن‌ترین مجموعه رباعیّات در تاریخ شعر فارسی) منتشر شد.
این اثر از طریق کتاب‌فروشی دارالصادقین قابل تهیه است.
اطلاعات‌ تکمیلی قرار داده خواهد شد.
https://t.me/joinchat/AAAAAFAeymZOuYzessuSIA

Читать полностью…

چهار خطی

▫️

🖋 نگاهی دیگر به قافیه در رباعی
‏. . . . . .
‎‌‏به سیدعلی میرافضلی
‎جوینده‌ی رباعی‌ و ترانه‌های خیام

‎هادی راشد

۱. در یادداشت قافیه در رباعی، خواستم نشان دهم که شیوه‌ی قزوینی در خواندن زبان‌نوشته‌های فارسی، هنوز هم، تا چه اندازه، ناشناخته و آموزنده است. قزوینی با در پرانتز گذاشتن «دانایی» و «برتری دانش زبانی» خود، پرسش‌هایی را در پیش نهاده است که ما امروز، نزدیک به یک سده پس از تاریخ‌گذاری نوشته‌های او، هم‌چنان می‌توانیم از آن‌ها بیاموزیم.

هم‌چنین در میانه‌ی یادداشت پیشین نوشتم: «رباعی‌هایی که در آن یک واژه، بی‌کم و کاست، دو بار قافیه شود، بسیار اندک است» و از گلچین رباعی‌های نزهه‌المجالس نمونه آوردم:
در بند جهان مباش و آزاد بزی
وز باده خراب گرد و آزاد بزی
تا زنده‌ای از مرگ مباش ایمن تو
یک‌بار بمیر و تا ابد شاد بزی
با این افزوده که، «ویراستارِ نزهه‌المجالس، قافیه‌ی لخت دوم را شاید نادرست دانسته و به جایِ آن، "آباد بزی" نوشته است.» شماری از خوانندگان ارج‌مند در پیام‌هایی به من یادآور شدند که «آزاد» در این لخت، به‌ویژه در هم‌نشینی با «باده» و «خراب» نادرست است، و گزینه‌ی درست، هم‌آن «آباد» است.
نادرست‌انگاری دست‌نویس نزهه‌المجالس، نخستین‌بار از زبان ویراستارِ گزیده‌کار، محمدامین ریاحی بر سر زبان‌ها افتاد. او دست‌نویس را «بسیار مغلوط» یافت. به ناگزیر یکی از نادرستی کاربردها، هم‌این بازآوردن قافیه در یک رباعی بود (یادداشت من تنها به هم‌این بخشِ سخن او بازمی‌گردد). اما، داوری ریاحی درباره‌ی نادرستی دست‌نویس از چند سو، پرسش‌برانگیز است. نخست، او کار خود را بر پایه‌ی رونوشتی از دست‌نویس (زیراکس) نهاده بود، که به گواهی سخن خود، روشنی چندانی نداشت، چنان که، به‌تر دید تا رباعی‌ها را از روی دست‌نویس‌های دیگر، شاید کهن‌تر بازنویسی کند؛ دوم، او در برگرداندن قافیه‌ی دوم به قافیه‌ی دیگر، از روشی پی‌روی می‌کرد که سپری‌شده بود؛ و سوم، در این گزینش و کنار زدن، گزینشِ زبانی خود را برتر از گزینش زبانی نویسنده‌ی دست‌نوشته می‌دانست. این هم‌آن روی‌کردی است که قزوینی همگان را از آن پرهیز می‌دهد.

۲. بازآوردن قافیه در رباعی با همه‌ی کاربردهای اندک‌اش، از سده‌ی هشتم در شعر فارسی دیده می‌شود. در نزهه‌المجالس چند رباعی دیگر هم خواندم که در آن یک واژه دوبار در جای قافیه به کار رفته است:

هر راز که اندر دل دریا باشد
باید که نهفته‌تر ز عنقا باشد
کاندر صدف از نهفتگی گردد راز
آن قطره که راز دل دریا باشد (برگ ۴۲ یا ۷۹)
(ویراستار نزهه‌المجالس لخت نخست را «راز که اندر دل دانا» نوشته است).

گر نور مه و روشنی شمع ترا (تو را) ست
این کاهش و سوزش من از بهر چرا (چه را) ست
گر شمع تویی، مرا چرا باید سوخت
ور ماه تویی، مرا چرا باید کاست (برگ ۴۴ یا ۸۲)
(واژه‌ی «را» در دو لخت آغازین در جای قافیه به کار رفته است).

با طبع مدام رای تصدیق زنی
وانگه همه لاف از ره تحقیق زنی
تحقیق ز تصدیق ندانسته هنوز
هم شرم نداری دم تحقیق زنی (برگ ۴۲ یا ۷۹)
(بالای تحقیق در لخت دوم، کسی نوشته «توفیق»؛ اما روشن است، توفیق با دنباله‌ی شعر نمی‌خواند. ویراستار نزهه‌المجالس گزینه‌ی «توفیق» را برگزیده است).

۳. دوبار به کار رفتن یک واژه در جای قافیه، در رباعی‌های دیوان حافظ (ویرایش پرویز خانلری) نیز آمده است:
تو بدری و شمس، مر ترا بنده شدست
تا بندهء تو شدست، تابنده شدست
زان روی که از شعاع نور رخ تو
خورشید منیر و ماه تابنده شدست (رباعی ش. ۵)

با می به کنار جوی می‌باید بود
وز غصه کناره‌جوی می‌باید بود
این مدت عمر ما چو گل ده روز است
خندان‌لب و تازه‌روی می‌باید بود (رباعیِ ش. ۳۹)
(این رباعی را استاد همایی در فنون بلاغت و صناعات ادبی، در شناخت قالب رباعی، نمونه آورده است، ص۱۰۶).

برخیز و مخور غم جهانِ گذران
بنشین و جهان به شادکامی گذران
در طبع جهان اگر وفایی بودی
نوبت به تو خود نیامدی از دگران (رباعیِ ش. ۵۵)
(ویراستار افزوده است: «رباعی فوق به عمر خیام نیز منسوب است»).

مفروش دم نقد بدین ارزانی
بر باد مده عمر بدین ارزانی
فردا که علایق از بدن قطع شود
در ظلمت جهل جاودان درمانی (رباعیِ ش.۶۳)

روشن است گفت‌وگو بر سر درستی نوشتن این رباعی‌ها به دست حافظ، در این‌جا کاربردی ندارد. هم‌این که رباعی‌هایی با این ویژگی به دیوان حافظ راه یافته، و ویراستار گزیده‌کاری مانند استاد خانلری آن را بر پایه‌ی بررسی دست‌نویس‌ها در ویراست برگزیده‌ی خود جای داده است، نشانه‌ی روایی چنین کاربردهایی در گذشته است.

‎👉قافیه در رباعی

● در پویه‌ی زبان فارسی⁦
گزیده‌ی یادداشت‌ها در فرهنگ، زبان و ادبیات
/channel/OnPersianLanguage/

Читать полностью…

چهار خطی

رباعی

او شعله‌ی نیم‌مُرده‌ای بود، نبود؟
آیینه‌ی زنگ‌خورده‌ای بود، نبود؟
افسوس که قهرمان اسطوره‌ای‌ات
سرباز شکست‌خورده‌ای بود، نبود؟


محمدرضا روزبه

@Mohammadrezarouzbeh

Читать полностью…

چهار خطی

▫️

🖋 قافیه در رباعی
(نگاهی به روش قزوینی در خواندن متن‌ها)
‎ هادی راشد

هر روز یکی ز در درآید که منم
خود را به جهانیان نماید که منم
چون کار جهان بر او قراری گیرد
ناگاه اجل ز در درآید که منم

علامه قزوینی پس از خواندن رباعی بالا نوشته است:

این رباعی قشنگ را که نمی‌دانم از کیست صاحب تاریخ فرشته در اثناء حکایت وفات علاءالدین حسن بهمنی اولین سلاطین بهمنیهء دکن تمثلاً ذکر کرده است. ولی تکرار قافیهء مصارع اول و چهارم (یعنی «ز در درآید») به این نزدیکی با یکدیگر نمی‌دانم جایز است یا نه.

‎(مسائل پاریسیه ۱، ص۳۸۵)

رباعی در جلد دومِ تاریخ فرشته (ویرایش محمدرضا نصیری، ص۲۵۰) آمده است. آن را با اندکی دگرسانی به نام خیام در نزهه‌المجالس نیز می‌توانیم بخوانیم:
هر یک‌چندی، یکی برآید که منم
با نعمت و سیم و زر، گراید که منم
چون کارک او نظام گیرد، روزی
ناگه اجل از کمین درآید که: منم
‎(ویرایش محمدامین ریاحی، ص۶۸۲)

دوباره آوردن قافیه در سخن‌شناسیِ (کهنِ) عرب، ایطاء خوانده می‌شود. خلیل آن را نادرست می‌دانست، امرؤالقیس و ربیع آن را به کار می‌بردند. برخی درستی یا نادرستی بازآوردن قافیه را بسته به دوری و نزدیکی بیت‌ها به هم می‌سنجیدند. سرانجام نگاه شاعران دگرگون شد، و بازآوردن قافیه هرچند در چندین بیتِ دنبال هم، پسندیده افتاد؛ به‌ویژه اگر قافیه در هر کاربرد، معنای دیگری را می‌رسانید (آذرنوش، برگردانِ مقدمه‌ی الشعر و الشعرا، ص۲۰۰).
شمس قیس رازی، درباره‌ی دو گونه از ایطاء سخن گفته است: آشکار (جلی) و پوشیده (خفی). گونه‌ی آشکار برای نمونه با افزودنِ «تر» بر سر واژگانی مانند: نیکو، مشفق، بت/ بد (بتر)، تاریک و ... پدید می‌آید؛ و گونه‌ی پوشیده در شعرشناسی سنتی، مانند شایگان است: خدایگان، پاسبان، شایگان، رایگان و مهرگان. یادآوری رشید وطواط در سخنی که این قافیه‌ها را آورده: ‎​‍‌
​‏در شعرِ من نیابی مسروق و منتحَل
‏‌‏در نظم من نبینی ایطا و شایگان‎‌‌
نشانه‌ی دگرگونی نگاه سخن‌سرایان به درستی‌ـ‌نادرستیِ این روش قافیه‌پردازی است. رازی نوشته است: «او از آن جهت که شعرا مسامحت کرده‌اند در آن، از شعر خویش نفی ایطا کرده است مطلقاً.»

در رباعی‌‌های کهن، قافیه‌پردازی به این شیوه، کم‌تر دیده می‌شود. در رباعیِ «نقشی که بر وجود ما ریخته‌یی»، ریخته و فروریخته در لخت‌های اولین و سومین هم‌قافیه‌اند؛ یا در رباعی «ما لعبتگانیم و فلک لعبت‌باز»، لخت چهارم رباعی با «باز» قافیه شده است (لعبت‌باز/ یک‌یک باز) (طرب‌خانه، بخش حکمیات، ویرایش همایی). اما رباعی‌هایی که در آن یک واژه، بی‌کم و کاست، دو بار قافیه شود، بسیار اندک است. برای نمونه، در نزهه‌المجالس (دست‌نویسِ جارالله ترکیه، برگ ۴۲) آمده است:
در بند جهان مباش و آزاد بزی
وز باده خراب گرد و آزاد بزی
تا زنده‌ای از مرگ مباش ایمن تو
یک‌بار بمیر و تا ابد شاد بزی
(ویراستارِ نزهه‌المجالس، قافیه‌ی لخت دوم را شاید نادرست دانسته و به جایِ آن، «آباد بزی» نوشته است).

جلال همایی، بازآوردن قافیه در لخت‌های یکم و چهارمِ چکامه و غزل را گونه‌ای آرایش سخن ادبی به نام ردالقافیه می‌خوانَد و می‌نویسد: «به طوری که موجب حسن کلام باشد»، پذیرفته است (فنون و صناعات ادبی، ۵۸)؛ اما از دوباره آوردن قافیه در رباعی سخنی نمی‌گوید.

✍🏻 با همه‌ی این افزوده‌ها، اکنون می‌توان بر سخن قزوینی درباره‌ی دوباره آوردن قافیه در یک رباعی، «نمی‌دانم جایز است یا نه» درنگ کرد. قزوینی با این یادآوری، بی‌ آن‌که ارزیابی شتاب‌زده‎ی خود را برتر نشاند، همه‌ی آگاهی‌های انباشته در کتاب‌های ادبی را در برابر نگره‌‌ی سنجش‌گرانه‌ی ادبی و نگاه بازاندیشانه‌ی سخن‌وران در سده‌های گذشته، بار دیگر به پرسش می‌گذارد. از دید قزوینی در جایی که گزینه‌ی دست‌نویس (بر پایه‌ی لغزش خامه‌ی نگارنده، یا پسند او)، چیز دیگری را بازتاب دهد؛ برتر خواندن پسند خواننده یا سخن‌ور امروزی، و گسترش آن به گذشته، نیازمند بازیابی نشانه‌های روشن و بی‌چون و چرا است. در نبود چنین نشانه‌هایی، تنها با دست نهادن بر کم‌یابی یک کاربرد، هرگز نمی‌توان گفت، نادرست است. این نگره، بنیاد داوری قزوینی در ویرایش زبان‌نوشته‌های فارسی، به‌ویژه سروده‌های حافظ بود.

‌‌‎👉نکالِ شب

● در پویه‌ی زبان فارسی⁦
گزیده‌یادداشت‌ها در فرهنگ، زبان و ادبیات
/channel/OnPersianLanguage/

Читать полностью…

چهار خطی

توضیحات فاضل ارجمند جناب استاد میرافضلی در باب پیشنهاد طرح شده (البته شتابزده) از سوی بنده فصل الخطاب است. بخصوص ارجاع ایشان به مصراع آخر رباعی ادهم
کار تو نکو نشد، نکو شد که نشد

آنچه مدنظر من بود در پیشنهاد اعلام شده، لااقل در سایر رباعی های نظیر، خوانش «نگو شد، که نشد» این بود که به ردیف تعلیق و تعلق و رندانگی عمیق‌تری می‌دهد. هرچند که در ضبط نسخ خطی، سلیقه شخصی ما محلی از اعراب ندارد.

لذا صراحتا تکرار می کنم که فرمایش جناب استاد میرافضلی فصل الخطاب است.

با این حال برای آن که از لذت خوانش پیشنهادی خود، لااقل خود بهره‌ای برده باشم، بداهتا خطاب به استاد میرافضلی عرض می کنم که:

دل سفسطه‌خو نشد، نگو شد، که نشد
با دوست عدو نشد، نگو شد، که نشد
دستی به گشایش تغافل بردیم
پیش تو که رو نشد، نگو‌ شد، که نشد

🙏😊🙏
#محمد_علی_شیوا

Читать полностью…

چهار خطی

توضیح بر توضیح
فاضل ارجمند جناب محمدعلی شیوا خوانش تازه‌ای برای ردیف رباعی ادهم و چند رباعی هم‌طراز آن یعنی «نشد، نکو شد که نشد» پیشنهاد داده‌اند که در خور توجه است و نشان از ظرفیت کلام موزون برای خوانش‌های چندگانه دارد. ایشان قرائت «نکو شد که نشد» را نادرست و فاقد معنای محصل دانسته‌اند که درست نیست. اتفاقاً این عبارت خیلی سرراست و ساده و محصّل است: نکو شد که نشد، یعنی: خوب شد که نشد. به همین راحتی. اینکه سرکش گاف در بعضی کلمات طبق رسم برخی کاتبان گذاشته نشده، دلیلی نیست که نکو، نکو نباشد! اتفاقاً مصراع چهارم رباعی ادهم مؤید این قرائت است که نکو را باید نکو خواند نه نگو: کار تو نکو نشد، نکو شد که نشد! یعنی اگر کار تو درست نشد، خوب شد که نشد. اگر می‌شد، منت‌کش دهر می‌شدی. اتفاقاً در این مصراع، قرائت پیشنهادی یعنی «نگو شد که نشد» معنای محصلی ندارد، بلکه گمراه کننده است. وقتی خود شاعر می‌گوید که کار من نکو نشده است، وجهی ندارد که بگوید: نگو شد!
رباعی ادهم چند نظیره هم دارد که پیشتر در یادداشتی به آن اشاره کرده بودم. در این شواهد، کاملاً مشخص است که «نکو شد که نشد» ‌درست است و بلکه قرائت صحیح و قطعی!


"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

#ادهم
ادهم گله‌جو نشد، نکو شد که نشد
لب بیهُده‌گو نشد، نکو شد که نشد
منت‌کش چرخ می‌شدی آخر کار
کار تو نکو نشد، نکو شد که نشد!

#سیف
آیینه دو رو نشد، نکو شد که نشد
این زخم رفو نشد، نکو شد که نشد
زاهد! بخدا که نشئه از می می‌رفت
خاک تو سبو نشد، نکو شد که نشد

▫️منبع: انتهای دستنویسی از دیوان صائب و شهری، متعلق به کتابخانه خالص افندی به تاریخ کتابت ۱۰۹۰ هجری قمری.

/channel/parniyan7rang

Читать полностью…

چهار خطی

به‌گویی!

ای راحت نظّارهٔ تو جان بهشت
با روی تو ای فلان و بهمان بهشت
خاری که ز عشق توست در پای دلم
ندهم به همه گل و گلستان بهشت

(جُنگ شمارهٔ ۱۳۱۰۰ کتابخانهٔ مرعشی، ص۲۳۸)

گویا در گذشته به‌گویی و پرهیز از به کار بردن الفاظ رکیک آسان‌تر بوده است؛ کاری که امروزه بسیار دشوار و تقریباً غیرممکن است!
@r_varyani

Читать полностью…

چهار خطی

.
#فردوسی‌طوسی:
تا چند نهی بر دل خود غصه و درد
تــا جمع کنی سیــم سفید و زر زرد
زان پیــش کــه گردد نفس گرم تــو سرد
با دوست بخور که دشمنت خواهد خورد


منبع:
▫️جُنگ اشعار، دستنویس شماره ۱۹ دانشگاه کلمبیا، کتابت سال ۱۱۸۹ ه.ق، ص ۳۱۶.
▫️در تذکره آتشکده آذر نیز این رباعی به نام فردوسی آمده است.

/channel/parniyan7rang

Читать полностью…

چهار خطی

“امیر حسینی هروی و خیام"، سیدعلی میرافضلی، آینه پژوهش، سال سی‌و‌ششم، شماره اول (پیاپی ۲۱۱)، ۸۵-۱۰۱
..

امیر حسینی هروی، شاعر و صوفی اهل خراسان (د. ۷۱۸ ق) به واسطۀ آثاری همچون نزهةالارواح و مثنوی‌های عرفانی‌اش شهرت دارد. او همان کسی است که پرسش‌های منظوم او از شیخ محمود شبستری، انگیزۀ سرودنِ گلشن راز شبستری شده است. امیر حسینی، دیوان شعری دارد که بسیار نادرالوجود است. دیوان او، مشتمل بر قصیده، غزل، قطعه و رباعی است. او در یکی از رباعیاتش از خیّام انتقاد کرده و در چند رباعی دیگر، به رباعیات منسوب به این حکیم پاسخ گفته است. نقد او به خیّام، در امتداد و استمرار دیدگاه متصوّفینی همچون نجم رازی و شمس تبریزی است. وی در رسالۀ نزهةالارواح خود به چند رباعی منسوب به خیّام بی ذکر نام گوینده استشهاد کرده است. در این مقاله، به بررسی رباعیات دیوان امیر حسینی در ردّ خیّام و رباعیات خیّامانۀ نزهةالارواح پرداخته‌ایم.
..

"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

رباعی شفروه در نزهةالمجالس (تصویر سمت راست) و سفینۀ رباعیات استانبول (سمت چپ)
‏..

"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

رباعی یادگاری سُروری کاشانی روی سنگ

لراقمه
زان‌پیش که با روح فتد کارِ دلم
سودایِ تو گرم کرد بازارِ دلم
بر کهنه‌بنایِ چرخ سبقت دارد
تاریخِ غمت بر در و دیوارِ دلم
به تاریخ ۱۹ محرّم سنهٔ ۱۰۰۹ مرقوم گردانید خاکسار، سُروری کاشانی

تصویر بالا که ظاهراً سنگ‌نبشتهٔ صاحب مجمع الفرس و فرهنگ سُروری را نشان می‌دهد، از جانب جناب آقای سپهر رمضان‌پور اصفهانی (از آرشیو شخصی جناب آقای دکتر آرش سرّی) با این توضیحات ارسال شده است:
«این سنگ در حاشیهٔ صحن مسجد جامع اصفهان، در نزدیکی محراب اولجایتو، روی دیوار کار شده و در تعمیر و بازسازی به شکل وارونه قرار گرفته.»
/channel/PersianManuscripts

Читать полностью…

چهار خطی

خیام؛ حکیمی که در شعرهایش از راز هستی سخن می‌گوید

🔹️خیام، حکیمی که با فراخوان حیرت‌هایش، انسان را به عبور از فطرت اول (عالم محسوس) به سوی فطرت ثانی (عالم معقولات) دعوت می‌کند، با مطالعه آثارش، باب حکمت را به روی مخاطب باز می‌کند. دعوتی که به تعبیر ارسطو، اولین منزل حکمت است.
iqna.ir/00HyGl
@iqnanews

Читать полностью…

چهار خطی

زین بحر وجود آمده پیدا ز نهفت
کس نیست که او جوهر تحقیق بسُفت

هر کس سخنی از سر سودا گفتند
زآن روی که هست، کس نمی‌داند گفت


۲۸ اردیبهشت، بزرگداشت حکیم #خیام_نیشابوری گرامی باد.
📚 بیست‌وچهار رباعی خیام به انتخاب #سید_علی_میرافضلی.
@delelaal

Читать полностью…
Subscribe to a channel