xatt4 | Unsorted

Telegram-канал xatt4 - چهار خطی

2829

رباعی فارسی، به روایت: سید علی میرافضلی

Subscribe to a channel

چهار خطی

تتبع ذوالفقار شروانی از رباعی مجد همگر

فاضل ارجمند آقای علی صفری آق قلعه، در جستاری کوتاه که سال‌ها پیش در مجلۀ ارجمند گزارش میراث چاپ شده (شمارۀ ۲۱ و ۲۲: خرداد و تیر ۱۳۸۷) از قصیده‌ای یاد کرده‌اند که ذوالفقار شروانی (د. حدود ۶۸۹ ق) در ستایش مجد همگر شیرازی سروده است. ذوالفقار شروانی در نیمۀ دوم قرن هفتم مدتی در همدان مداح اتابکان لر و مدتی در کرمان ستایشگر قراختائیان کرمان بود و چندی نیز در اصفهان می‌زیست و احتمالاً در همین شهر با مجد همگر دیدار کرده و او را در قصیده‌ای ستوده است.

در دیوان ذوالفقار شروانی، دو رباعی وجود دارد که شاعر آن‌ها را به اقتفای رباعی مشهوری از مجد همگر سروده و در هر رباعی، مصرعی از رباعی مجد را تضمین کرده است. این رباعیات نیز گواه مراودات ادبی این دو شاعر است. چون ندیده‌ام که جایی به آن اشاره شود، آن‌ها را اینجا نقل می‌کنم.

بی روی تو دل چیست، چه کار آید از او
جز ناله که هر دمی هزار آید از او
چندان گریم که خاک ره گِل گردد
نی روید و ناله‌های زار آید از او
(مجد همگر، دیوان، دستنویس بادلیان، ۱۷۴پ)

روی تو که رشک لاله‌زار آید از او
نی نی غلَطم که لاله، زار آید از او
دل بُرد و از اوست رونق دل، ور نه
بی روی تو دل کیست چه کار آید از او
‏..
از رنگ رخت که نور، نار ‌آید از او
وز لعل لبت که آب، تار آید از او
جانم به لب آمد چو نی و همدم نیست
جز ناله که هر دمی هزار آید از او
(ذوالفقار شروانی، دیوان، ۴۵۲، ۴۵۳)
‌‏..

رباعی مجد همگر، به اوحد کرمانی نیز منسوب است (دیوان رباعیات، ۲۷۷، ۲۹۲).
‏..

"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

فانوسِ خیال

این چرخ فلک که ما در او حیرانیم
فانوس خیال از او مثالی دانیم
خورشید چراغ دان و عالم فانوس
ما چون صُوَریم کاندر او گردانیم.

منسوب به خیّام
‏..

تا آنجا که دیده‌ام، اولین منبعی که این رباعی را به خیّام منسوب داشته، مجموعه رباعیات بادلیان آکسفورد است که در ۸۶۵ ق در شیراز کتابت شده و اخیراً چاپ عکسی آن به بازار آمده است (ص ۵۵-۵۶). منبع بعدی، طربخانۀ رشیدی تبریزی است که دو سال بعد از نسخۀ بادلیان فراهم شده و ضبط رباعی در آن، همانند منبع پیشین است (ص ۹۷). بعد از این تاریخ، رباعی در منابع زیادی به اسم خیّام نقل شده است.
‏..
آنچه باعث نگارش این یادداشت شد، گفتگویی بود که چند شب پیش با دوستی داشتم و در یکی از رباعیاتش، قافیۀ مصراع اول را در مصراع چهارم تکرار کرده بود. وقتی این عیبِ رباعی او را گوشزد کردم، گفت: در شعر خیّام هم هست و رباعی بالا را بدین روایت، برایم فرستاد، به نقل از گنجور که منبعش کتاب فروغی و غنی است:
این چرخ فلک که ما در او حیرانیم
فانوس خیال از او مثالی دانیم
خورشید چراغدان و عالم فانوس
ما چون صُوَریم کاندر او حیرانیم.
به اصل کتاب رباعیات حکیم خیّام نیشابوری گردآوردۀ فروغی و غنی که مراجعه کردم ، دیدم به همین شکل است که دوست جوان ما می‌گوید (ص ۱۰۱).
بعد از این گفتگو، منابع را زیر و رو کردم و دانستم که اتکای فروغی، به چاپ نیکولا (پاریس، ۱۸۶۷ م) بوده و تنها در آنجاست که رباعی هم قافیۀ تکراری دارد و هم در مصراع سوم، «چراغدان» ضبط شده است (ص ۱۳۵). از شگفتی‌ها، آن است که رباعی در لغت‌نامۀ دهخدا (۱۱: ۱۶۹۵۵) و فرهنگ بزرگ سخن (۶: ۵۲۵۴) هم مطابق ضبط فروغی است.
فروغی در مصراع سوم، به پیروی از تشخیص نیکولا، «دان» را که فعل امر دانستن است، به کلمۀ چراغ چسبانده است. همایی در حاشیۀ رباعی مرقوم فرموده: «اینجا از مواردی است متصل یا منفصل نوشتن کلمه موجب اختلاف معنی لفظ می‌شود. و ظاهر این است که کلمۀ «دان» اینجا فعل امر حاضر است از دانستن، نه به معنی ظرفیت از قبیل نمکدان» (طربخانه، ۹۷).
‏..

«فانوسِ خیال» یا «فانوسِ گردان»، یک نوع پویانمایی ساده بوده که با درجِ نگاره‌هایی بر روی جدارۀ فانوس، و تابیدنِ نور چراغ بر آن تصاویر، و به گردش در آمدنِ فانوس، نقش‌های متحرّکی ایجاد می‌شده و نظّارگیان را سرگرم می‌کرده است. بنابراین، کلمۀ «گردانیم» در مصراع چهارم، در جای خود به کار رفته و علاوه بر اینکه بازیچه بودن و بی‌اختیاری انسان را به نمایش می‌گذارد، به ساز و کار «فانوسِ گردان» هم اشارتی دارد.
شادروان برگ‌نیسی گفته است که اصطلاح «فانوس خیال» در شعر فارسی سابقه‌ای پیشتر و بیشتر از قرن نهم ندارد (حکیم عمر خیّام و رباعیات، ۱۷۱). ایشان نخستین کاربرد اصطلاح را در دیوان اهلی شیرازی (د. ۹۴۲ ق) می‌داند. نقل رباعی خیّام در اواسط قرن نهم ق، نشان می‌دهد که در روزگاری پیش از اهلی شیرازی با این اصطلاح آشنایی داشته‌اند. این بیت غزالی مشهدی (د. ۹۸۰ ق) هم یادکردنی است:
دهر فانوس خیال و عالمی حیران در او
مردمان چون صورت فانوس سرگردان در او
برخی، این شاعر دورۀ صفوی را با برادران غزّالی اشتباه گرفته‌اند. یحیی ذکاء نیز در مقالۀ «فانوس خیال» (هنر و مردم، ۱۳۴۳)، به استناد حبیب السیر یادآور شده که استادی اصفهانی وسیله‌ای جادویی ساخته بوده و آن را در سال ۸۶۹ ق در معرض دید سلطان ابوسعید در آورده بوده است. این وسیله، طرز کاری شبیه فانوس خیال داشته است.
از آنجا که ما را به پیکرۀ زبان فارسی دسترسی نیست، در مورد سابقۀ اصطلاح «فانوس خیال» در متون فارسی اظهار نظر قاطعی نمی‌توانیم کرد. اما عجالتاً در حد جستجویی که در منابع کرده‌ایم، می‌دانیم که این رباعی پیش از قرن نهم به اسم خیّام یا دیگران نقل نشده است. اینکه همایی از قول مقدمۀ گلپینارلی بر رباعیات خیّام آورده که: «این رباعی از جملۀ پنج رباعی است که در سندبادنامه ظهیری تألیف بعد از سنۀ ۵۵۶ آمده است» (طربخانه، ۹۷)، ناشی از خطای آن مرحوم است. گلپینارلی چنین رباعیی از سندبادنامه نقل نکرده است.
‏..

بنابراین، ضبط صحیح رباعی منسوب به خیام آن است که در مجموعه‌های دورۀ تیموری آمده، نه آنچه مرحوم فروغی نگاشته است. در انتساب رباعی «فانوس خیال» به خیّام، باید دست به عصا بود و نباید آن را مستند پیشینۀ هنر پویانمایی یا سایه‌بازی در ایران قرار داد. ما ردپایی از این رباعی در متون قبل از قرن نهم نیافتیم. برخی معتقدند که اصطلاح «فانوس خیال»، از قرن نهم به بعد در متون فارسی به ظهور آمده است. این نظر، محتاج بررسی جامع‌تر است.

‏●●
"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

▫️«نقد تصحیح دیوان امیر عارف چلبی»، سیدعلی میرافضلی، آینۀ پژوهش، سال سی و پنجم، شمارۀ پنجم (پیاپی ۲۰۹)، آذر و دی ۱۴۰۳، ۳۷۷-۴۰۴
‏..

جلال‌الدین فریدون مشهور به امیر عارف (۶۷۰-۷۱۹ ق)، فرزند سلطان ولد و نوۀ مولانا جلال‌الدین بلخی است. مادرش فاطمه خاتون دختر صلاح‌الدین زرکوب بود. عارف چلبی بعد از مرگ پدرش بهاءالدین ولد، صاحب مسند ارشاد مولویان شد. وی همچون پدر و جد خود شعر می‌گفت و بیشتر اشعار او نظیره‌گویی بر اشعار مولاناست. دیوان کم حجمی از او باقی مانده که مشتمل بر غزل و رباعی است. دیوان اولو عارف چلبی به اهتمام دو تن از محققان ترک به سال ۲۰۱۳ در قونیه نشر یافت و همان چاپ با ترجمۀ مقدمه و برخی توضیحاتِ اضافه، به اهتمام توفیق سبحانی در ایران بازنشر شده است. در نوشتار حاضر،‌ به نقد تصحیح دو چاپ قونیه و تهران پرداخته‌ایم.
‏..

"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

چند رباعی از شاه‌قاسم انوار به خطّ استاد سعید نفیسی.

@Tanideh_az_del

Читать полностью…

چهار خطی

تکمیل چند رباعی بر اساس دستنویس رسائل العشاق
(با احترام به میرِ رباعی؛ استاد سید علی میرافضلی)

از فواید کتاب رسائل العشاق یکی آنکه بر اساس این متن کهن، چند رباعی ناقص در متون نثر تکمیل شده‌اند. به عبارت دیگر، در چند متن مهم، ابیات یا مصراع‌هایی با وزن رباعی موجودند که صورت کامل آن‌ها به عنوان یک رباعی تنها در رسائل العشاق آمده است. معرفی این رباعی‌ها جز با مأخذیابی تمامی اشعار رسائل العشاق و بررسی متون مهم چاپی و دستنویس‌های متقدم و گاه متأخر ممکن نبود. از خوانندگان خواهشمندم اگر صورت کامل رباعی‌ها را در منبعی دیگر مشاهده کردند، دریغ نفرمایند و به بنده تذکر دهند.
اینک آن رباعی‌ها:

۱) زین طایفه کارِ ما نخواهد شد راست
یکچند از این نشست بر باید خاست
از نورِ چراغ و آب ناید چیزی
نور از خور و آب از ابر می‌باید خواست
(رسائل العشاق، گ ۸۲پ)

بیت دوم این رباعی به‌تنهایی در تاریخ شاهی قراختاییان، ص ۲۴۲ و مصرع دوم به‌تنهایی در المختارات من الرسائل، ص ۲۳۰ آمده‌ است.


۲) هر محنت و غم کزان صفت نتوان کرد
نادیدنِ رویِ تو به رویم آورد
و اکنون دارم من ای ز پیمان شده فرد
در دوستیِ تو داستانی همه درد
(رسائل العشاق، گ ۱۶۰ر)

بیت نخست این رباعی به‌تنهایی در المختارات من الرسائل، ص ۲۳ نقل شده است.


۳) در هجرانت منم به هم دوخته لب
بیچارگی و غریبی‌ام ساز و سلب
رازی‌ست مرا با شب و رازی‌ست عجب
شب داند و من دانم و من دانم و شب
(رسائل العشاق، گ ۱۳۳پ)

بیت دوم این رباعی به‌تنهایی در کشف‌ الاسرار، ج ۵، ص ۵۰۴؛ روح‌ الارواح، ص ۲۱۳ نقل شده است.


۴) اکنون باری زمانه از رنج آسود
کز من به ستم یار دل‌آرام ربود
این است فعالِ گردشِ چرخِ کبود
چون بی‌غمی‌ای‌ دید، زوال آرد زود
(رسائل العشاق، گ ۱۳۷پ-۱۳۸ر)

بیت دوم این رباعی به‌تنهایی در تاریخ جهانگشای، ج ۳، ص ۴؛ سندبادنامه (تصحیح آتش)، ص ۱۵۴؛ سندبادنامه (تصحیح کمال‌الدّینی)، ص ۱۱۳ نقل شده ‌است.


۵) گر آب شوی، از تو نشویم رخ و دست
ور خاک شوی، آب کنم جایِ نشست
گر بخت شوی، با تو نخواهم پیوست
ور عمر شوی، سویِ اجل یازم دست
(رسائل العشاق، گ ۱۴۷پ-۱۴۸ر)

بیت نخست این رباعی به‌تنهایی در سندبادنامه (تصحیح آتش)، ص ۹۴؛ سندبادنامه (تصحیح کمال‌الدّینی)، ص ۶۹ نقل‌ شده ‌است.


۶) دل نامۀ خرّمی نخواند بی تو
تن دم زدنی خوش نتواند بی تو
دیده همه خون دل فشاند بی تو
جان ماند و همانا که نماند بی تو
(رسائل العشاق، گ ۱۵۴ر)

مصراع نخست این رباعی به‌تنهایی در المختارات من الرسائل، ص ۳۱۸ نقل شده ‌است.

پی‌نوشت
رسائل العشاق توسط نگارنده تصحیح شده است و بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار آن را منتشر خواهد کرد.

Читать полностью…

چهار خطی

▫️بنگ یا باده؟

یکی از مباحثی که در قرن هفتم و هشتم هجری در محافل ادبی جریان داشت، نه مسئلۀ غامض «بودن یا نبودن»، یا قدیم و محدث بودن جهان، یا چیرگی عقل بر عشق، یا وحدت و کثرت وجود یا وحدت در عین کثرت، بلکه مسئلۀ ترجیح بنگ بر باده و بالعکس بود. بسیاری از شاعران آن روزگار، وظیفۀ خود می‌دانستند که موضع‌شان را در این باره، به سمع و نظر مخاطبان برسانند. ما انعکاس این موضوع را در رباعیّات آن دوره، به وضوح می‌بینیم. مطلب حاضر، گزارش دم دستی این مباحث است. رایج‌ترین معادل بنگ، کلمۀ «سبز» (حشیش) است، و مؤلف تاریخ وصّاف، اصطلاح «خمر الاعاجم» را برای‌ آن به‌کار بُرده است.

شاید نامدارترین مدافع بنگ، ملک شمس‌الدین محمد کرت باشد که در زمان ایلخانان بر بخشی از خراسان قدیم حکومت می‌راند و اباقاخان او را به سال ۶۷۶ ق کُشت. شرف‌الدین شیرازی صراحت دارد که وی بنگ مصرف می‌کرد:
«ملک شمس‌الدین با این کمال عقل و شجاعت و شمایل و شهامت، تناول خمر الاعاجم را متعرّض شدی و او را بسیار دوبیتی است در مدح و ترجیح آن بر شراب. اعجاب را این ابیات اثبات کرد، چه از قبیل صنعت تحسین مستقبح است:
می‌خواره اگر غنی بود، عور شود
وز عربده‌اش جهان پُر از شور شود
در حقّۀ لعل از آن زمرّد ریزم
تا دیدۀ افعی غمم کور شود
..
هرگه که من از سبز طربناک شوم
شایستۀ ‌سبزْ خنگ افلاک شوم
با سبز خطان سبز خورَم در سبزه
زآن پیش که همچو سبزه در خاک شوم
در این حال، تا روی دعوی بدین شرح، چون تیغ شاه به خون دشمن، سرخ شود و جاهلان از سبز سیاه‌روی، سیر گردند، این دوبیتی انشاء و ایراد کرد:
با سرخ گل، آن سرخ می ای سرخ عذار
تا سرخ شود روی طرب، زود بیار
رخ زرد مکن به سبزی از ازرق چرخ
ور چند سیه سپید شد لیل و نهار».

همان طور که شرف‌الدین شیرازی، مصرف بنگ را باعث زرد رویی دانسته، همشهری او شیخ سعدی نیز بر همین نظر است:
از مَی طرب افزایـد و مردی خیزد
وز فعلِ گیا، خشکی و سردی خیزد
در بادۀ سرخ پیچ و در رویِ سفید
کز خوردنِ سبز، رویْ‌زردی خیزد
..
گر آدمیی، بادۀ گلرنگ بخور
بر نالۀ نای و نغمۀ چنگ بخور
گر بنگ‌خوری، چو سنگ‌مانی برجای
یک‌باره چو بنگ می‌خوری، سنگ بخور!

اما شاعر هم‌عصرشان، پوربهاء جامی، نظری مخالف آن‌ها دارد. او بنگ را باعث روشن شدن مغز دانسته، به شرطی که به اعتدال مصرف شود:
بنگ است کزو عقل منوّر گردد
هرکس که علف‌خوار خورَد، خر گردد
اکسیر قناعت است، یک‌جو بس از او
تا مسّ وجودت سره چون زر گردد
ایضاً:
سبزی که شفای مردم دلتنگ است
زو معنویان را ادب و فرهنگ است
چندان که نظر همی‌کنم در کارش
عیبش جز از این نیست که نامش بنگ است!
ایضاً:
غم کیست که گرد دل بنگی گردد
بنگی همه گرد لوت سنگی گردد
گر پیر دو صدساله خورَد یک‌جو بنگ
در حال، چو میمونک زنگی گردد!
البته، در دیدگاه پوربهاء جامی، مصرف بنگ و نوشیدن شراب مانعة الجمع نیست!

یکی از مهم‌ترین طوایف مصرف‌کنندگان بنگ، قلندریان و اهل خانقاه - و به تعبیر پوربهاء معنویان!-‌ بوده‌اند. زکریای قزوینی (د. ۶۸۲ ق) در عجایب المخلوقات خود، در توصیف گیاه شاهدانه آورده است: «ورق او بنگ است. عقل را مشوّش کند و اعضا را مخدّر کند. قلندریان او را سبز خوانند و بدان مشعوف باشند. و شاعر ایشان گفته است:
آن را که به سر در، اثر سبزش نیست
در باغ سعادت شجر سبزش نیست
سرو، از سر سبز زنده باشد همه سال
مُرده شمر‌ آن را که سر سبزش نیست!»
شیوع مصرف بنگ در خانقاه‌ها چنان بوده که اوحد کرمانی چند رباعی در مذمت حشیش آورده و حتی مجوز قتل سبزک‌خوران را صادر کرده است: «بر گردن من خون چنان کس، بکُشش!»؛ اما تکلیف خواننده با این رباعی او معلوم نیست که تعریف است یا تقبیح:
این خوش پسران خوی پلنگ آوردند
روی چو مه و دل چو سنگ آوردند
از بیم پدر، باده نمی‌یارند خورد
ناچار همه روی به بنگ آوردند!
ظاهراً علت مصرف بنگ، علاوه بر آنکه آدابی نداشته و زودتر اثر می‌کرده، عدم تحریم آن توسط اغلب فقها بوده است.

یادآور شوم که از دید بنگیان، گناه دزدیدن بنگ، کمتر از شکستن سبوی باده نیست. مولانا اشرف‌الدین دامغانی که در پرونده‌اش سابقۀ صوفی‌گری هم هست،‌ فرموده:
بنگی که به یک آقچه خریدم کردی
تا دفع غمی کند، دوای دردی
یک بنگی زن جلب بدزدید از من
و آن‌گاه چه بنگ بود؟ گردی، مردی!
لغیره:
از خانه برون‌ آمد از این قحبه‌زنی
وز دود جهنّم به تنش پیرهنی
بشکست صراحی‌ام که عمرش کم باد
و آنگه چه شراب بود؟ مردی و منی!

منابع:
تاریخ وصاف، ۸۳؛ کلیات سعدی، ۸۴۲، ۸۴۴؛ جُنگ رباعی، ۴۵۱، ۴۵۴، ۴۵۵؛ عجایب المخلوقات، برگ ۷۴ (از مقالۀ خانم حیدرپور)؛ دیوان رباعیّات اوحد کرمانی، ۲۷۲، ۲۷۳؛ مجموعۀ اشعار و مراسلات، برگ ۹
●●
"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

رباعی با پایانِ باز

ای وصلِ تو دل‌فروز، آخِر شبکی...
و ای هجرِ تو دیده‌دوز، آخِر شبکی...
ای زلفِ تو مانندِ شب آخِر روزی...
و ای رویِ تو همچو روز، آخِر شبکی...

منبع: دستنویس جُنگ رباعیات سعد الهی، برگ ۱۱۱پ.


پی‌نوشت
پیش‌تر در چند یادداشت ارزشمند از استاد سید علی میرافضلی، دکتر محمدرضا ضیاء، دکتر میلاد عظیمی، و سرکار خانم عاطفه طیّه رباعیاتی نغز با پایان باز معرفی شده‌اند:

http://t.me/Xatt4/284

http://t.me/oragheparishan/330

/channel/n00re30yah/813

/channel/n00re30yah/814

/channel/atefeh_tayyeh/1796

Читать полностью…

چهار خطی

(تصویر مرتبط با فرستۀ بالا)
دیوان خاقانی شروانی، دستنویس شمارۀ ۹۷۶ کتابخانۀ مجلس، قرن هفتم هجری
‏..

"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

پامالِ غمِ دهرِ ستم‌کاره شدیم
درمانده‌ی این شاهدِ مکاره شدیم
چون صورتِ دیوار در این حیرت‌جای
بستیم زبان و محوِ نظاره شدیم

(#والی_کرمانی. با من در و دیوار به آواز آید: گزیده‌ی هشتصد سال رباعیِ اقلیمِ کرمان. به کوشش و گزینشِ #سید_علی_میرافضلی. رفسنجان: مسین. ۱۴۰۱. چاپِ ۱. صفحه‌ی ۱۶۴.)

#شعرخوانی

خوشه‌گاه

Читать полностью…

چهار خطی

سر به صحرا دادن

در کوی خودم مسکن و مأوا دادی
در بزم وصال خود مرا جا دادی
القصّه، به صد کرشمه و ناز مرا
عاشق کردی و سر به صحرا دادی

منسوب به ابوسعید ابوالخیر
(د. ۴۴۰ ق)
‏..
پیش‌تر در مورد رباعیات ابوسعید ابوالخیر گفتیم که بخشی از سرمایۀ سخنان منظوم منسوب به او، از رباعیات دورۀ صفوی تأمین شده و حداقل یک‌صد رباعی از مجموعه اشعار ابوسعید، متعلّق به شاعران آن روزگار است. یکی از شواهد این گفتار، علاوه بر منابع عصری (تذکره‌ها و سفینه‌ها و دواوین شعرا)، فُرم‌های مشترکی است که در شعر قرن دهم و یازدهم رواج پیدا کرده و می‌توان آن‌ها را جزو عناصر سبکی مخصوص آن دورۀ زمانی دانست. در رباعی بالا (سخنان منظوم، ۹۰)، یکی از این ویژگی‌ها مشهود است و عبارت «عاشق کردی و سر به صحرا دادی» یادآور رباعیاتِ گروهی از شاعران عصر صفوی است. ما تعدادی از رباعیات مشابه را اینجا ذکر می‌کنیم. خواجه حسین مروی (د. ۹۷۹ ق) گوید (دیوان، ۱۸۵):
آن را که متاع دین و دنیا دادند
اندیشۀ سود و فکر سودا دادند
ما را که به لیلی صفتان وا دادند
مجنون کردند و سر به صحرا دادند

از محمد سعید بهادرخان (د. ۹۸۴ ق) است (هفت اقلیم، ۱: ۴۷۸):
آن را که به کوی خویشتن جاش دهی
از ساغر لب می تمنّاش دهی
بویی ز سر زلف سمن‌ساش دهی
دیوانه کنی و سر به صحراش دهی

این رباعی، سرودۀ مؤمن یزدی (د. ۱۰۱۸ ق) است (رباعیات، ۹۰) و در بعضی منابع، به میرداماد (د. ۱۰۴۰ ق) هم منسوب شده است (دیوان اشراق، ۱۰۲):
یک چند به کنج عزلتم جا دادند
جانی فارغ، دلی شکیبا دادند
آهو چشمانم، به نگاهی، آخر
عاشق کردند و سر به صحرا دادند

عبدالباقی نهاوندی (د. ۱۰۴۵ ق)، نویسنده و شاعر آن دوره نیز رباعیی با همین طرح و فُرم دارد (عرفات العاشقین، ۴: ۲۵۵۹-۲۵۶۰):
اول دل را ذوق تمنا دادند
و آنگه سر را افسر سودا دادند
القصّه چو رخصت تماشا دادند
مجنون کردند و سر به صحرا دادند

درست است که ما گویندۀ‌ اصلی رباعی منسوب به ابوسعید را نمی‌شناسیم، اما با این شواهد می‌دانیم که رباعی مذکور، در فضای ادبی عصر صفوی و مطابق با شیوه‌های مورد پسند آن زمان ساخته شده است. البته اصطلاح «سر به صحرا دادن»، در شعر قبل از این دوره (مثلاً در دیوان حافظ)، به‌ندرت دیده شده، اما بسامد آن در شعر سبک اصفهانی یا هندی به طرز چشمگیری بالاست. در دیوان صائب، این اصطلاح، بارها و بارها به کار رفته است. موتیو «صحرا/بیابان» در سبک هندی، به عنوان نماد شیدایی و جنون، خوشه‌های تصویری متعددی پدید آورده و شخصیت ویژه‌ای یافته است. شواهد این اصطلاح را در شعر صائب تبریزی، از سایت گنجور برگرفته‌ایم:
- سر به صحرا می‌دهد چون وحشیان هویی مرا
- سر به صحرا می‌دهم صائب دل‌ آواره را
- آن که کوه صبر ما را سر به صحرا داده است
- سر به صحرا داد حشر آسودگان خاک را
- سر به صحرا می‌دهد غم‌های عالم را جنون
- وحشیان آرزو را سر به صحرا داده‌ام
- آنکه آخر سر به صحرا داد بی بال و پرم.

اصطلاح کنایی «سر به صحرا داده» به معنی دیوانه (رک. بهار عجم، ۲: ۱۲۵۷) نیز در شعر او و بعضی دیگر از شاعران سبک هندی دیده می‌شود. این دو بیت نیز از سایت گنجور نقل می‌شود. اولی از صائب تبریزی:
سر به صحرا دادۀ چشم سیاه لیلی‌ام
چشم آهو، حلقۀ زنجیر می‌باید مرا
و دومی از بیدل دهلوی:
سر به صحرا دادۀ نیرنگ سودای توام
می‌توان از مشت خاکم عالم دیوانه ریخت

بنابراین، در کنار شباهت انکارناپذیر هر پنج رباعی در صورتِ شعر (قافیه و ردیف) و بالاخص مصراع چهارم، کاربرد اصطلاح «سر به صحرا دادن» را نیز در اشعار قرن دهم و یازدهم، می‌توان شاهدی بر تعلّق رباعی منسوب به ابوسعید به آن دوره دانست.
از لحاظ سندیّت، قدیمی‌ترین جایی که رباعی را به «شیخ مهنه» نسبت داده، کشکول شیخ بهایی است (دستنویس دانشگاه، ۱۳۰ پ) و هیچ بعید نیست که از این منبع، به سایر کتاب‌ها راه یافته باشد. واله داغستانی در تذکرۀ ریاض‌الشعراء (۱: ۷۵) ضمن نقل رباعی به اسم ابوسعید، گوید که شیخ بهایی در کشکول، رباعی را به نام خود نوشته است. ظاهراً نسخه‌ای که او در اختیار داشته، نسخۀ کاملی نبوده است. اما اگر گفته شود شعر از خودِ شیخ بهایی است، به نظرم با زبان و ساخت رباعی در این دوره سازگارتر است.
مرحوم نفیسی، قدیمی‌ترین سندی که از این رباعی ارائه کرده، ریاض‌الشعراء واله و سپس ریاض‌العارفین رضا قلیخان هدایت است (ص ۴۴) که در ۱۲۶۰ ق تألیف شده است. سایر منابع، متکی به همین دو منبع است و بعد از این تاریخ، پدید آمده‌اند:
- هرمان اته در مقالۀ «رباعیات ابوسعید بن ابوالخیر» (بخش اول)، ۱۸۷۵م
- مختار الجوامع، تألیف محمدحسین موسوی جزایری، سدۀ سیزدهم‌ ق
- رباعیات ابوسعید ابن ابوالخیر، گردآوردۀ هنری دنکن گریوزلاو، ۱۹۲۴م
- ترجمۀ اردوی رباعیات ابوسعید، به قلم احمد صاحب مجددی رامپوری، ۱۳۴۹ ق

‏●●
"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

کتاب سخنگو

گشتیم به هر کوچه و بازار بسی
در دهر نیافتیم یک هم‌نفسی
سرخوش! چو کتاب، هر کرا می‌بینم
گوید از خویش و نشنَود حرف کسی

محمد افضل سرخوش
(درگذشتۀ ۱۱۲۷ ق)
‏..

منبع: تذکرۀ مجمع‌النفائس، جلد دوم، صفحۀ ۶۸۷
‏..

"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

▪️ بُردند و برادرانه قسمت کردند

وحشی و برادرش چو خلوت کردند
در ملک سخن، رفع خصومت کردند
هر شعر که در کهنه کتابی دیدند
بُردند و برادرانه قسمت کردند!

غضنفر کر‌جاری
درگذشتۀ ۱۰۰۳ ق.
‏..

برادرانه قسمت کردن، از جمله خصایل محمود ما ملت ایران است. تا آنجا که هنگام غارت چیزی نیز، حرمت برادری را نگاه می‌داریم و به اصطلاح تک‌خوری نمی‌کنیم. رباعیاتی که در این بخش به اشتراک می‌گذاریم، سند گویایی است بر سابقۀ رعایت اخلاق «بُردن» در فرهنگ ما. اخلاق، چیزی است که رعایت کردنش، در هر کاری حتی در بُردن و خوردن، از نماز شب هم واجب‌تر است.
‏..

وحشی بافقی از شاعران نامدار سدۀ دهم هجری است. کار شاعری او، نخست در محافل شعر کاشان بالا گرفت و در آنجا با مثنوی «فرهاد و شیرین» و غزل‌های عاشقانه‌اش میان شاعران عصر، نام بر آورد. در آن شهر، میان او و غضنفر کرجاری (یا کلجاری)، اختلاف افتاد و کار آن‌ها به هجو کشید. در این قضیه، حاکم کاشان هم بی تقصیر نبود و کل‌کل شاعران با یکدیگر، برای او تفریح محسوب می‌شد. به روایت تقی کاشانی، «مولانای مشارالیه و مولانای وحشی با یکدیگر مصاحبت می‌نمودند. نوبتی میان ایشان به واسطۀ شعر مخالفتی روی نمود. به عرض نوّاب میرزایی رسانیدند و آن حضرت حکم فرمود که هر دو شعری بگویند. مولانا غضنفر در حق وحشی این رباعی بگفت:
وحشی که گرفته شوره گرد سر او
دایم ز سر کل است شور و شر او
افتاده میان ما و او کُشتی شعر
اما نتوان نهاد سر بر سر او

و جناب مولانا وحشی این قطعه در سلک نظم ترتیب داد:
غضنفر کرجاری، به طبع همچو پلنگ
رسید و خواست کند خویش را برابر من
ولی ز آتش طبعم پلنگ وار گریخت
غریب جانوری دور گشت از سر من

چون این هر دو نظم به نظر اصلاح خان میرزا رسید، رباعی مولانا غضنفر، مستحسن افتاد». رباعی مورد اشاره ما هم از تبعات همین رقابت‌های شعری است.
‏..

عبارت «بردند و برادرانه قسمت کردند»، یادآور یکی از رباعیات آصفی هروی (درگذشتۀ ۹۲۳ق) است:
آن لب که بتان سبزه در او پروردند
وز فاصله‌ای، به جوی خضر آوردند
بود آب بقا که خضر و الیاس به‌هم
دیدند و برادرانه قسمت کردند.

اما در قرن دهم، این مصراع عیناً در یک رباعی حسابی نطنزی از اقران وحشی و غضنفر هم دیده شده است:
کردند گزین دو کوکب مهر قرین
هر جان و دلی که بود در روی زمین
بُردند و برادرانه قسمت کردند
جان‌ها همه آن گرفت و دل‌ها همه این

و نشان می‌دهد، مصراع مذکور بر ذهن و زبان ادبای آن دوره، جاری بوده است. نصرآبادی، ذیل شرح حال «احسنی خوانساری» گوید: «ملا خضری، مثنوی را خوب می‌گفت. فوت شد. شعرش از بی‌کسی‌ها ظاهر نشد و شهرت نکرد. احسنی از راه شوخی، رباعیی گفت که یک بیتش این است:
اشعارش را زلالی و قاضی امین
بُردند و برادرانه قسمت کردند».
‏..

برای اینکه پروندۀ این بحث را ببندیم، به رباعیی از شاعر روزگارمان، فرخی یزدی اشاره می‌کنیم و می‌گذریم. این رباعی، جنبۀ اجتماعی «بردارانه قسمت کردن» را نشان می‌دهد:
چون عیش و غم زمانه قسمت کردند
ما را غم بی‌کرانه قسمت کردند
شیخ و شه و شحنه، عیش و نوش همه را
بُردند و برادرانه قسمت کردند!
‏..

منابع:
خلاصة الاشعار، بخش یزد و کرمان، ۴؛ خلاصة الاشعار، بخش کاشان، ۳۳۳، ۳۵۱؛ عرفات العاشقین، ج ۴، ۲۷۰۷ – ۲۷۰۸؛ دیوان آصفی هروی، ۲۴۳؛ هفت اقلیم، ج ۲، ۱۰۰۱؛ تذکرۀ نصرآبادی، ج ۱، ۳۱۸؛ دیوان فرخی یزدی، ۲۳۵
‏●

"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

حکایة

روایت کنند که سلطان محمود، رَحِمَهُ الله، روزی در میدان گوی می‌باخت. اسب را در پیِ گوی جهانید؛ خطا کرد. از سورتِ غضب، شمشیر از نیام کشید که گردنِ اسب زنَد. عنصری حاضر بوده؛ در بدیهه بگفت:
شاها ادبی کن فلکِ بدخو را
کو چشم رسانید رخِ نیکو را
گر گوی خطا کرد، به چوگانْش بزن
ور اسب خطا کرد، به من بخش او را
درحال فروآمذ و اسب را به عنصری بخشید.
(جنگ پسر حاجی، ص ۴۶۲)

توضیح مصحح
این حکایت به نام سلطان سنجر و امیر معزّی مشهور است. نک: تاریخ گزیده، ص ۷۴۸ و ۷۴۹؛ همچنین رباعی منقول در حکایت، در دیوان معزّی آمده است. نک: دیوان معزّی، ص ۷۹۹.

منبع:
رحیمی واریانی، علی (۱۴۰۳)، «جُنگ پسر حاجی»، به یاد ایرج افشار، دفتر دوم، به کوشش جواد بشری، تهران: دکتر محمود افشار، ص ۴۳۵-۴۷۴.

Читать полностью…

چهار خطی

«رباعیات خیّام و مهستی در سفینۀ اسکندری» (دستنویس مورخ ۸۱۳ ق موزۀ گلبنکیان)؛ سیدعلی میرافضلی، آینۀ پژوهش، سال سی و پنجم، شمارۀ سوم (پیاپی ۲۰۷)، مرداد و شهریور ۱۴۰۳، ۱۹۵-۲۱۵
‏..

از جمله نوادر نسخی که برای کتابخانۀ جلال‌الدین اسکندر (نوۀ تیمور گورکانی) تهیه شده، مجموعه‌ای از اشعار و رسایل است که در سال ۸۱۳ ق فراهم آمده است و اکنون در کتابخانۀ موزۀ گالوست گلبنکیان شهرِ لیسبون نگه‌داری می‌شود. این نسخۀ ارجمند دارای دو دفتر مجزا در یک مجلّد است که یکی به آثار منظوم و دیگری به رسایل اختصاص دارد. اشعار موجود در دفتر اول، دربردارندۀ آثار بزرگان شعر و ادب فارسی از قرن پنجم تا اوایل قرن نهم است که در متن و هامش نسخه به قلم دو تن از کاتبان دستگاه اسکندر میرزا کتابت شده است: حسن الحافظ و محمود الحسینی. از جملۀ اشعار موجود در این گلچین شعر، هفت رباعی منسوب به خیّام و ۲۲ رباعی منسوب به مهستی گنجوی است که در مقالۀ حاضر به معرفی و بررسی آن‌ها پرداخته‌ایم. همچنین گزارش کوتاهی از بخش رباعیات منبع مذکور به دست داده‌ایم.
‏..

"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

عیسی شوشتری شاعر گمنام قرن هفتم

«عیسی شوشتری؛ شاعر ناشناختۀ قرن هفتم هجری»، سیدعلی میرافضلی، به یاد ایرج افشار، دفتر دوم، به کوشش جواد بشری، تهران، بنیاد موقوفات افشار، ۱۴۰۲، ۸۳۳-۸۵۳
‏..

یکی از شاعران ناشناختۀ قرن هفتم، صدرالدین علی فخر کی معروف به عیسی شوشتری است که در جُنگ‌های ادبیِ قرن هشتم، اشعاری از او نقل شده است. روضة‌الناظر عزیز کاشانی، خلاصةالاشعار فی الرباعیات ابوالمجد تبریزی، مونس‌الاحرار محمد بن بدر جاجرمی و انیس‌الوحدة محمود گلستانه از جمله مجموعه‌های شناخته شدۀ ادبی است که اشعاری از او آورده‌اند. هر چهار اثر، در نیمۀ اول قرن هشتم هجری گردآوری شده است. در مقالۀ مورد وصف، اطلاعات مختصری که در مورد زندگی عیشی شوشتری به دست آورده‌ایم، به همراه اشعار یافته شدۀ او به اهتمام دکتر جواد بشری در دفتر دوم «به یاد افشار» عرضه شده است.

آنچه ما از اشعار عیسی ششتری یافته‌ایم، قصیده‌ای در ۳۵ بیت، سه بیت از یک مثنوی، ۱۹ رباعی و دو بیت منفرد است که مجموعاً به ۷۸ بیت می‌رسد. قدیمی‌ترین جایی که شعری از او نقل شده، دستنویس کتابخانۀ لاله‌لی ترکیه است که شهاب اوحدی آن را به سال ۶۷۳ ق کتابت کرده است.

از نگارش مقاله و تحویل آن به جناب دکتر بشری بیش از یک‌سال می‌گذرد و قرار بود قبل از چاپ، دو سه نکتۀ اصلاحی مهم در آن اعمال شود که نشد. لاجرم نکات اصلاحی را اینجا عرضه می‌کنم.

▫️ابوالمجد تبریزی و محمود گلستانه لفظ «کی» را در دنبالۀ نام این شاعر آورده‌اند: فخر علی کی ششتری (خلاصةالاشعار فی الرباعیات)؛ صدرالدین علی کی (انیس‌الوحدة). از این رو بنده در بادی امر گمان بُرده بودم که در این بیت مثنوی او:
ز بس آرزوها که زیر گل است
رهِ آمدن بر کیا مشکل است
کیا اشاره‌ای به نسبت شاعر دارد. ولی در بررسی مجدد متوجه خطای خود شدم و دانستم که کلمۀ مذکور کیا نیست بلکه گیا (گیاه) است و اگر اشاره‌ای به نسبت شاعر داشته باشد (که بسیار بعید است)، به طریق ایهام است و بس.

▫️در جُنگ اشعار شمارۀ ‌۵۸۷ کتابخانۀ دانشگاه استانبول که نسختی از روضةالناظر است، رباعی زیر به اسم «علی فخرالدین» درج شده (برگ ۱۲۰پ) که در روضة‌الناظر شمارۀ ۷۶۶ دانشگاه استانبول (برگ ۲۰۰ر) فاقد نام گوینده و در نسخۀ تبریز به نام صاحب شمس‌الدین (برگ ۱۹۶پ) است:
گر حال نه بر حسب قضا افتادی
مهجوری‌ام از یار کجا افتادی
در حادثه خانۀ فلک گر بودی
زین واقعه صعب‌تر مرا افتادی

▫️در فهرستی که جناب نوشاهی از مجموعۀ لطایف سیف جام هروی منتشر کرده شاعری به نام «عیشی ششتری» هم دیده می‌شود (ص ۶۳) که احتمالاً همان عیسی شوشتری است. ظاهراً نسخۀ مورد وصف ایشان فاقد شعر اوست. از شاعری به نام عیسی در مجموعۀ لطایف سیف جام هروی اشعاری موجود است که دوستم احسان آسایش معتقد است همان عیسی شوشتری است. طبق آنچه از اشعار عیسی مذکور بر می‌آید وی از مریدان و معتقدان قطب‌الدین حیدر زاوه‌ای (د. ۶۱۸ ق) بوده است: «شاهباز لامکانی قطب عالم حیدر است» (دستنویس کتابخانۀ بریتانیا، برگ ۳۱۴ر). اگر این فرض را درست بگیریم که منظور از این عیسی همان عیسی شوشتری است، زمان زندگی او از آنچه قبلاً حدس زده بودیم، قدری جلوتر می‌آید و می‌توان دورۀ حیات او را اواسط قرن هفتم تعیین کرد. این مسئله، محتاج بررسی بیشتر است.
‏..

"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

فانوس خیال
(یادداشت تکمیلی)

این چرخ فلک که ما در او حیرانیم
فانوس خیال از او مثالی دانیم
خورشید چراغ دان و عالم فانوس
ما چون صُوَریم کاندر او گردانیم.

منسوب به خیّام
‏..

در مورد رباعی مشهور «فانوس خیال» پیشتر یادداشتی در این کانال منتشر کرده‌ام و سوابق آن را نشان داده‌ام.
رباعی، اولین بار در ۸۶۵ ق در دستنویس کتابخانۀ بادلیان آکسفورد به خیّام منسوب شده و دو سال بعد (۸۶۷ ق)، رشیدی تبریزی آن را به اسم خیّام ثبت کرده است. بر اساس آنچه در سامانۀ جست‌وجوی دادگان فرهنگستان و فرهنگ‌های لغت (دهخدا و دیگران) آمده، می‌توان گفت که کلمۀ «فانوس» سابقه‌ای زودتر از قرن هشتم ندارد (در شعر سلمان ساوجی و ناصر بخارایی) و اصطلاح «فانوس خیال» نیز بعد از رباعی مذکور، از قرن دهم بوده که وارد ادبیات ما شده است. در این یادداشت کاری به سابقۀ این موضوع ندارم و فقط می‌خواهم به یکی از موارد نقل نادرست که متواتر شده، اشاره کنم.

مرحوم همایی در ذیل رباعی «فانوس خیال»، در حواشی طربخانه (ص ۹۷، پانوشت شمارۀ ۷) آورده است: «گل (یعنی: گلپینارلی) تحقیق کرده که این رباعی از جملۀ پنج رباعی است که در سندبادنامه محمد بن علی ظهیری تألیف بعد از ۵۵۶ آمده است (مقدمۀ آن طبع، صفحۀ ط)». ایشان در مقدمۀ طربخانه (صفحۀ ۳۴) هم مصراع نخست رباعی مذکور را به عنوان یکی از پنج رباعی منسوب به خیام که در سندبادنامه ظهیری سمرقندی موجود است، ذکر کرده است. معلوم نیست آن دانشمند دقیق النظر، چگونه چنین خطایی مرتکب شده است. چرا که رباعی فانوس خیال، در هیچ نسخۀ سندبادنامه (چه خطی و چه چاپی) نیست و به جای آن، رباعی «ای آنکه تو در زیر چهار و هفتی» آمده که از قلم ایشان افتاده است. مرحوم گلپینارلی نیز در مقدمۀ طربخانه (چاپ ترکیه، صفحۀ ط) چنین نقلی نکرده است و همین رباعیی که گفتیم (چهار و هفت) در آنجا دیده می‌شود.

علی دشتی در کتاب دمی با خیام برای تعیین رباعیات کلیدی خیام، به منابع کهنی که می‌شناخته رجوع کرده و یکی از منابع او نیز سندبادنامۀ ظهیری بوده است. وی به جای استفاده از اصل کتاب، به نقل مرحوم همایی در مقدمه و حواشی طربخانه اعتماد کرده و رباعی فانوس خیال را بی آنکه در سندبادنامه باشد، در کتاب خود به عنوان رباعی سی‌وچهارم از ۳۶ رباعی کلیدی گنجانده است (دمی با خیّام، ۱۵۹). کسانی که به کتاب دمی با خیام استناد می‌کنند، این نکته را در خاطر داشته باشند و گرفتار این خطا نشوند. برخی خطاها، این‌گونه تکثیر و تثبیت می‌شوند.
‏..

"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

«رباعی رشیدالدّین وطواط بر نعشِ اتسز خوارزمشاه»

تُوُفَّیَ أتسز خوارزمشاه في تاسع جُمٰدی الآخر لسنةِ إحدیٰ و خمسینَ و خمسمائة {۵۵۱} وکانَ ملکُ الشّعرا رشیدالدّین الوطواط قاعداً علیٰ رأسِ نعشِه وأنشدَ هذا الرّباعيّ¹:

شاها، فلک از سیاستت می لرزید
پیشِ تو به طبع بندگی می ورزید

صاحب نظری کجاست تا در نگرد
با آن همه سلطنت بدین می ارزید²

____
1_ترجمهٔ عبارت چنین است: اتسز خوارزمشاه در نهم جمادی الاخر سال پانصدو پنجاه و یک بمرد و ملک الشّعرا رشیدالدّین وطواط بر سر نعشِ وی نشسته بود و این رباعی را انشاد کرد.
2_جنگ نظم ونثر،نسخهٔ خطّی کتابخانهٔ لالا اسماعیل ترکیه به شمارهٔ ۴۸۷،برگ ۳

🌾🍃🍃@adabvahekmat

Читать полностью…

چهار خطی

«رباعیات منسوب به افراد خاندان جوینی در منابع کهن»، علی رحیمی واریانی، آینهٔ پژوهش، شمارهٔ ۲۰۸، مهر و آبان ۱۴۰۳، ص ۲۰۱ تا ۲۱۸.

Читать полностью…

چهار خطی

از فاضل گرامی جناب آقای علی عشایری بابت این یادداشت ارجمند و لطفی که به بنده داشته‌اند، بسیار ممنونم.

Читать полностью…

چهار خطی

▫️یادداشت آقای علی رحیمی واریانی

چندی پیش دوست فاضل جناب آقای علی رحیمی واریانی، در پیامی خصوصی، اصلاح مفیدی در قرائت رباعی اشرف‌الدین دامغانی پیشنهاد دادند که مناسب دیدم با خوانندگان این صفحه در میان بگذارم.

نکته‌ای در مورد مصرع نخست رباعی شرف‌الدّین دامغانی به ذهنم رسیده که عرض می‌کنم:
بنگی که به یک اقچه خریدم کردی...
به نظرم کلمهٔ آخر مصرع باید گردی باشد. یعنی بنگی که گردی (مقدار کمی) از آن را به یک آقچه خریدم.


ایشان عبارت «گردی، مردی» در مصراع چهارم را مؤید این ضبط دانسته‌اند که کاملاً منطقی و درست است.
‏..

"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

بی‌وصلِ تو یک نفس رهی خوشدل نیست
گویی که تو را بر این عَناکش دل نیست
احوالِ دلم مپرس کان بیچاره
چوبی‌ست در او فتاده آتش، دل نیست


#شهریاری

تذکرۀ لباب‌الالباب؛ محمّدبن محمّد عوفی؛ به تصحیحِ ادوارد جی. براون؛ با مقدمۀ محمّد قزوینی و تصحیحاتِ جدید و حواشی و تعلیقاتِ سعید نفیسی؛ هرمس؛ ۱۳۸۹: ج۲: ۶۶۹.
/channel/tarikhfarhanghonariranzamin

Читать полностью…

چهار خطی

▫️کتابخوانی ۲

چل سال کتاب جسم و جان را خواندیم
تاریخ زمین و آسمان را خواندیم
خوابِ عجبی فتاده بر دیدۀ بخت
از بس که فسانۀ جهان را خواندیم.

حزین لاهیجی
(درگذشتۀ ۱۱۸۱ ق)
‏..

منبع: دیوان حزین لاهیجی، تصحیح ذبیح الله صاحبکار، نشر میراث مکتوب، صفحۀ ۷۹۶
‏..

"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

پیشنهادهایی برای تصحیح چند رباعی خاقانی (۱)

خاقانی اگر بآرزو داری رای
نه دین بنوا داری و نه عقل بجای
عقل، از می همچو لعل، سنگ اندر بر
دین، از زر گل‌پرست، خار اندر پای

دیوان خاقانی، تصحیح دکتر سجادی، ۷۳۷
‏..

گاهی برخی تصحیفات و تحریفات با چنان لطافت و ظرافتی صورت می‌گیرد که مصحّحان زبده نیز در دام آن گرفتار می‌شوند. ضبط مصراع اول رباعی با اینکه در بادی امر، هیچ ایرادی ندارد، دارای یک بدخوانیِ شگفت است که حتی گریبانگیر دستنویس‌های کهن دیوان خاقانی (بریتانیا، ۶۷۴ق، ۴۲۵پ؛ فاتح، ۷۰۲ق، ۲۷۴ر؛ پاریس، قرن نهم، ۲۳۰ر) شده است. صورت صحیح مصراع در نسخۀ کهن کتابخانۀ مجلس آمده (دستنویس شمارۀ ۹۷۶)، لیکن مصحّح ملتفت آن نشده است: «خاقانی اگر با زر و مَی داری رای». این ضبط، ساختار دقیق رباعی را که با کلمۀ فریبکار «بآرزو» به‌هم خورده بود، به جای خود بر می‌گرداند. مصحّح، ضبط درست را پیش روی داشته، لیکن تحت تأثیر ضبط فریبنده، آن را ندیده است. شاعر، زر و می را در بیت دوم جدا جدا نکوهش کرده است. این ضبط، تقابل‌های جفتی دین و عقل / زر و می را کامل می‌کند. اما بیت دوم رباعی نیز در نسخۀ مجلس، ضبط متفاوتی دارد:
عقل از می لعل‌رنگ، سنگ اندر بر
دین از زر گل بدست، خار اندر پای

موازنۀ موسیقایی مصراع‌های سوم و چهارم در این ضبط پُررنگ‌‌تر است. «می‌ لعل‌رنگ» به دلیل کشش هجای بلند رنگ، با «زر گل‌بدست» (یا گل‌پرست) کاملاً موافق می‌افتد. بلاغت تشبیه نیز در آن کمال بیشتری دارد. اما مهم‌ترین تفاوت این ضبط با ضبط نسخه‌های دیگر و دیوان چاپی در «زر گل بدست» است. در کتابت، تبدیل پرست به بدست (به دست) یا برعکس، دور از ذهن نیست. اما اینکه، کدام ضبط برتر است، محتاج قدری تأمل است. از جنبۀ قرینه‌سازی، همان گونه که رنگ و سنگ / لعل و سنگ در مصراع سوم، مکمّل هم هستند، گل و خار/ دست و پای نیز در مصراع چهارم این نقش را دارند. البته قرینه‌سازی رنگ و سنگ، از نوع موسیقایی است، نه مفهومی. اما مهم‌ترین دلیل برتری ضبط نسخۀ مجلس، شاهدی از خودِ دیوان خاقانی است. در قصیدۀ معروف: «صبح‌دم چون کلّه بندد آه دودآسای من»، شاعر در بیت سی و سوّم، همین ترکیب را به کار بُرده است (دیوان خاقانی، ۳۲۲):
چیست زر و گل به دست الاّ که خار پای عقل
صید خاری کی شود عقل سخن‌پیرای من

در بیت فوق، طبق ضبط نسخۀ مجلس (صفحۀ ۶۴)، «زرّ گل به دست» درست است. البته، بعدها کسی واو بسیار ریزی پایین دو کلمۀ زر و گل به طرز ناشیانه‌ای جاسازی کرده است. به نظر می‌رسد، ترکیبِ «زر گل به‌دست» جزو ترکیب‌های خاص مورد علاقۀ خاقانی بوده است و شاید اشارتی پنهانی در آن وجود دارد که سوابق آن بر بنده پوشیده است. شاید هم صرفاً یک توصیف شاعرانه باشد. نظامی گنجوی در منظومۀ شرف‌نامه، از «گل زر به دست» سخن گفته: «شده خار از آتش، چو گل زر به دست». زر داشتنِ گل، تصویر معمول و ملموسی در شعر فارسی است. در هر صورت، از دید من ضبط «زر گل بدست» در رباعی مورد اشاره، بر ضبط «زر گل‌پرست» به دلیل دشواری ضبط، تقارن لفظی بیشتر و قدمت نسخه، ترجیح دارد.
‏..

"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

*دربارۀ تصحیح تازه از دیوان قطران تبریزی

آقایان دکتر عابدی و دکتر جعفری جزی با همکاری خانم‌ها دکتر معرفت و عطایی تصحیحی تازه و درخشان از اشعار قطران ارائه کرده‌اند که با آنچه جناب نخجوانی در شش دهه پیش منتشر کرده بود، قابل قیاس نیست. بی سخن بیشتر نکاتی عرض می‌کنم:
با وجود بهره‌مندی مصححان ارجمند از منابع بسیار، منبع بسیار مهمی به ایشان رخ نشان نداده است:

الف) خلاصةالاشعارِ کتابخانۀ مرکزی به ش 11120، دیوان‌چه‌ای از اشعار قطران، بسیار قابل اعتنا و قدیمی‌ترین منبعی است که اشعار بسیاری را از قطران، یک‌جا به ثبت رسانیده است. چنانکه کمّاً و کیفاً برای تصحیح اشعار قطران می‌توانست به عنوان نسخۀ اساس قرار گیرد. بیش از سه هزار بیت به نام قطران دارد و در نسخۀ اقدم مصححان، که سالها بعد ازان تحریر شده، حدود 1000 بیت به نام این شاعر آمده است.
نکتۀ حائز اهمیت این است که تقی کاشی، خود اشعار مندرج در این منبع را بازبینی و با درج علامت‌هایی مشخص، تصحیح نموده است. از برخی ضبطهای مختار و تصحیحات وی، در تصحیح تازه از دیوان قطران -نه در متن و نه در نسخه‌بدلها- اثری نیست. چنان‌که مثلاً در بیت زیر:
تا ز بوی نسترن یابد دل مردم نشاط
تا ز زخم خاربن یابد دل مردم شخن
مصححان گفته‌اند: شخن در نسخ، تبدیل به صورتهای آشناتری چون شجن و حزن شده و باید به اعتبار معنا و ضبط فرهنگ جهانگیری شخن باشد (1065).
ضبط این بیت در خلاصةالاشعار، شجن آمده است. چنانکه همین معنا در قصیدۀ دیگر آمده و قطران در برابر طرب -معادل نشاط در بیت بالا- شجن آورده است:
دشمنانش را شجن باشد همیشه بی طرب
دوستانش را طرب باشد همیشه بی شجن (477)

نیز در بیت:
بنوازدم به ناز و بیندازدم به رنج
در خواندم ز بام و برون راندم ز در (215)

تقی کاشی در مصراع دوم اصلاحاتی انجام داده که در نسخ مصححان درج نشده است:
در خواندم زبام و دراندازدم ز در.
ضبط «دراندازدم» با بنوازدم و بیندازدم، با اشتراک حرف ز، تناسبی بیشتر از برون راندم دارد و کلام آهنگین‌تر است. حداقل پسند کاشی چنین بوده است.

نیز بیت:
گر کسی با وی خلاف آرد به روز کارزار
موی بر اندام وی مانندۀ ثعبان کند (105)
در متن خلاصةالاشعار به جای موی، پشت آمده و کاشی در حاشیه صحیح آن را شیب به معنی تازیانه دانسته است. طبعاً بهتر است تازیانه مشبه باشد تا موی.

ب) کاشی 12 رباعیِ چهارقافیه‌ای در صفحۀ رباعیات با توضیح «قوبل باصله» به ثبت رسانیده و اصالت آن را تأیید کرده است. این رباعیات در تصحیح جدید جای ندارند:

1) تا عمر مرا چو سیم نقصان افتاد
یک روز نبودم از دل و دلبر شاد
از جملۀ عاشقان چو من خلق مباد
عمر و درم و دلبر و دل داده به باد

2) نی دیده توان به دیدنت بارگشاد
نی نیز توان به مهر دل بر تو نهاد
چشم و دل من که بد به تو روشن و شاد
پالونۀ آب گشت و پیمانۀ باد

3) تا در دلم آتش فراقت گسترد
روزی نبد این دل از دم سردم فرد
آید عجبم که این دل بی غم و درد
می‌سوزد و زو همی برآید دم سرد

4) دنیا به مرادت ار برآرد نفسی
از دنیا راستی ندیده‌ست کسی
هان تا تو به سر درون نیاری هوسی
کو چون من و چون تو را برانداخت بسی

5) ای یار جفا مکن تو با من زین بیش
بیشم مزن این تیر جفا بر دل ریش
ای جان جهان یکی ز فردا بندیش
باشد که چو روز منت روز آید پیش

6) گفتم ز غمت چه مویم ای هجران‌خوی
گفت امشب آب وصل را سیم بجوی
گفتم که مرا با تو ببیند بدگوی
گفتا که به شب کجا توان دیدن موی

7) خورشید من آن شکرلب مشکین‌بوی
گفتا امشب وصال را سازم روی
دل گفت مرا به شب ازو دست بشوی
خورشید به شب به خلق ننماید روی

8) تا شد دلت از آهن و سنگ ای سرهنگ
دلسوخته را نماند در وصل تو چنگ
در برت ازان نیارم آوردن تنگ
کآتش گیرد سوخته از آهن و سنگ

9) تا دامن آشتی گرفتیم به چنگ
از بهر چه می‌کنی تو با ما همه جنگ
از بهر خرد بگوی بود ای سرهنگ
از ما همه آشتی و از تو همه جنگ

10) روی تو چو لاله و دل چون روی
روی تو به باغ لاله را گفت مروی
گشتم ز غم تو چشم چون چشمه و جوی
از ناله چو نال گشتم از مویه چو موی

11) تا تیغ تو شاه نور بار آید/آمد؟ و نار
زین هر دو فتاد بر بداندیش تو کار
چون دست تو بر قبضۀ او دید سوار
شد بخش تو نور بخش اعدای تو نار

12) ای دوست تو را ز من که بد گفت بگوی
کز صحبت من همی بگردانی روی
از مهر پشیمان مشو و کینه مجوی
زنهار مها به خون من دست مشوی

ج) قصیدۀ: چون او بتی شمن نستاید ... در بخش اشعار غیر اصیل و ملحقات به ثبت رسیده که با عنایت به درج آن در خلاصةالاشعار، باید به بخش اشعار اصیل افزوده شود. رباعی: دی بر سر لطف و مهربانی بودی ... نیز چنین است.

د) روشن‌تنی به خوبی هم‌چون لطیف جانی ... با چهار بیت در بخش ملحقات آمده است (853).
این شعر با شش بیت در دیوان لامعی به تصحیح دکتر دبیرسیاقی (161) و در تصحیح چاپ نشدۀ شموشکی با هشت بیت به ثبت رسیده است.
ادامه دارد ...
*
/channel/gahnameyeadabi

Читать полностью…

چهار خطی

قحطِ دوست
(رباعی نویافته)

سی سال بدیدم فلک نُه تُو را
احوال جهانِ ده‌دلِ بدخو را
در مدّت عمر خود ندیدم دو نفس
یک دوست که دوستی توان گفت او را.

خاقانی شروانی
‏..

منبع: کلیات خاقانی، دستنویس شمارۀ ۴۶۴۴ کتابخانۀ آستان قدس رضوی، کتابت در ۸۴۷ ق، برگ ۳۰۵پ
‏..

"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

قصّۀ مشکل ما

شرح غم یار، قصّۀ مشکل ماست
وز هر دو جهان شیشۀ می حاصل ماست
از شیشه شنیده‌ام که بگریزد دیو
آن دیو که شیشه دوست دارد، دل ماست!

فخرالدین مبارک‌شاه
درگذشتۀ ۶۰۲ ق.
‏..

سر دفتر عشق، قصّۀ مشکل ماست
سر خیل ملامت، دل بی حاصل ماست
آن سنگ که نرمی نپذیرد، دل توست
وآن دل که ز سختی نگزیرد، دل ماست.

اوحدالدین کرمانی
درگذشتۀ ۶۳۵ ق.
‏..

افسانۀ شهر، قصّۀ مشکل ماست
دیوانۀ دهر، این دل بی حاصل ماست
بر من نکند رحم، اگر دل دل توست
وز تو نشود سیر، اگر دل دل ماست.

مجد همگر
درگذشتۀ ۶۸۶ ق
‏..

منابع:
تذکرۀ‌ هفت اقلیم، ج ۲، ۵۲۷؛ تذکرۀ لطایف الخیال، ج ۲، ۲۵۷؛ تذکرۀ خلاصة الاشعار، دستنویس کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران، برگ ۳۸۸ ر
‏●

"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

معنی کمال
(نظر ابن جلال یزدی در مورد کمال اصفهانی)

نظرخواهی از شاعران و ادیبان در مورد شاعران قدیم و مقایسۀ آن‌ها با یکدیگر امری مرسوم بوده است. مثل آنچه از مجد همگر در مورد جایگاه ظهیر و انوری پرسیده‌اند و در کتب تذکره نقل شده و مشهور است. سیدنظام‌الدین ابن جلال یزدی (د. ۷۶۳ ق) فرزند سید جلال عضد، از ستایشگران شاه شیخ ابواسحاق شیرازی و برخی از بزرگان بود. ابن جلال در شیراز می‌زیست و تقی کاشانی نسبت او را شیرازی نوشته است. از ابن جلال، دیوانی باقی نمانده، اما منتخبی که تقی کاشانی از اشعار او فراهم کرده در حدود هشتصد بیت شعر است. این اشعار، تنها در یکی از نسخ تذکرۀ خلاصةالاشعار موجود است و آن، دستنویس کتابخانۀ مدرسۀ چشمه رحمت هند است که به اهتمام یوسف بیگ باباپور و حمیده حجازی در سه جلد منتشر شده است. تصویر دستنویس مذکور نیز در دسترس اهل تحقیق هست.

از قرار معلوم، کسی از ابن جلال خواسته که در مورد جایگاه اثیر و کمال اسماعیل نظر خود را بگوید. از شعر جلال، معلوم نیست که کدام اثیر مدّ نظر پرسندۀ سؤال و خودِ او بوده: اثیر اخسیکتی یا اثیر اومانی. ابن جلال دو رباعی در داوری بین کمال و اثیر گفته و جانب کمال را گرفته است. تأکید اثیر به معنی کمال، به «خلاق المعانی» بودن کمال اشاره دارد. این دو رباعی را تقی کاشانی در منتخبات اشعار ابن جلال نقل کرده است (چاپی، جلد اول، ۵۰۸؛ خطی، برگ ۳۹۵ر):

گفتند کمال را اثیر است نظیر
با عقل بیان کردم و کرد این تقریر
کز لفظ اثیر تا به معنیِ کمال
چندان باشد که از زمین تا به اثیر
‏..
اندر سرِ هر نادره حالی دگر است
در خاطر هر یکی خیالی دگر است
گرچه دگران جمال معنی دارند
معنی کمال را جمالی دگر است.
‏..

"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

نشر مسین منتشر کرد

کوچک‌ترین خانۀ خشتی دنیا
(خُرده خاطرات)
محمود دُرکی،
رفسنجان، نشر مسین، ۱۴۰۳، 192 صفحه
‏..
دم دمای غروب، سی چهل‌تا کفتر چاهی با چادر شب گرفتیم و بین خودمان تقسیم کردیم. تا رسیدم خانه، بیشتر بچه ملایی‌ها رفته بودند؛ تنها چشم‌های سبز صدیقه، در تاریک روشن غروب می‌درخشید. سبزی چشمانش همه وجودت را می‌بلعید و تو جز سبزینه نمی‌دیدی. نگاه خیس و بارانی‌اش جان از دست و پایم برد. دستان سپید و لطیفش را جلو آورد و با صدای گرم و مخملی‌اش گفت: «تو دلت می‌آد این بی‌زبون‌ها را بکشی؟» کیسه را به آرامی از دستم گرفت، نگاه غم‌زده و سرزنشگرش جان از دست و پایم گریزاند. رام رام بره‌ای زیر نوازش‌های شیرین مادرش. کیسه را در دستانش گذاشتم به رغبت و خاموش ایستادم به تماشایش. گفت: «تو مهربونی، می‌دانستم دلت نمی‌آید این بی‌زبون‌ها را بکشی. تو خیلی مهربونی...». نبودم، شدم یک آن. دهانه کیسه را گشود و همۀ کبوترهای وحشی را رها کرد.
‏..

«نشر مسین»
/channel/mesinpub

Читать полностью…

چهار خطی

رباعی

در خواب شبی همدم دلدار شدم
زین واقعه با شادی و غم یار شدم

شادی ز برای آنکه خوابش دیدم
غم زآنکه چرا ز خواب بیدار شدم

میرزا مرشد

«رباعیات ذیل خلاصة الاشعار به انتخاب تقی‌الدین کاشی»، به کوشش سید علی میرافضلی

در
[به یاد ایرج افشار (دفتر اول)، به کوشش دکتر جواد بشری، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۰، ص ۶۲۸]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation

Читать полностью…

چهار خطی

▫️عیسی شوشتری شاعر گمنام قرن هفتم

«عیسی شوشتری؛ شاعر ناشناختۀ قرن هفتم هجری»، سیدعلی میرافضلی، به یاد ایرج افشار، دفتر دوم، به کوشش جواد بشری، تهران، بنیاد موقوفات افشار، ۱۴۰۲، ۸۳۳-۸۵۳
..

به خواهش دوستی، با گوشی از روی مقالۀ فوق تصویری برداشتم. به نظرم رسید مقاله با همین کیفیت هم برای استفاده و نقد و نظر اهل پژوهش که به کتاب دسترسی ندارد، مفید باشد. ملاحظات انتقادی که پیشتر در همین کانال نوشته بودم، در صفحۀ جداگانه به انتهای مقاله الحاق شد تا مورد استفاده قرار گیرد.
..

"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4

Читать полностью…
Subscribe to a channel