پَس عَدَم گَردَم عَدَم چون اَرغِنون...
هو
چون میگذرد عمر کمآزاری به
چون میدهدت دست نکوکاری به
چون کِشتهی خود به دست خود میدرَوی
تخمی که نکوترست اگر کاری به
منسوب به خواجه عبدالخالق غجدوانی
@yarekhaksar
هو
ز عشق دوست هر ساعت درون نار میرقصم
گهی بر خاک میغلتم گهی بر خار میرقصم
بيا ای مطرب مجلس سماع ذوق را درده
كه من از شادی وصلش قلندروار میرقصم
شدم بدنام در عشقش بيا ای پارسا اكنون
نمیترسم ز رسوایی به هر بازار میرقصم
بيا جانا تماشا كن كه در انبوه جانبازان
به صد سامان رسوايی سر بازار میرقصم
خلايق گركند در من ملامت زين سبب هر دم
مگر نازم بر اين ذوقی كه پيش يار میرقصم
مرا خلقی همیگويد گدا چندين چه میرقصی؟
بهدل داريم اسراری از آن اسرار میرقصم
منم عثمان مروندی كه يار خواجه منصورم
ملامت میكند خلقی و من بردار میرقصم
لعل شهباز قلندر
@yarekhaksar
هو
امام صادق (ع) :
الصَّلوةُ ثَلاثَةُ: صَلوةُ النَّفسِ بِالطّاعَةِ، وَ صَلوةُ الرُّوحِ بِالرِّضاء بِالمَحبُوباتِ وَ المَکرُوهاتِ عَن اللهِ، وَ صَلوةُ القُلُوبِ بِحِفظِ السِّرِّ عَن اَعداءِ اللهِ بِما سَقاهُ اللهُ مِن شَرابِ الوُصلَةِ حَتَّی صارَ مَقطُوعَاً عَن غَیرِهِ، واصِلاً اِلَی رَبِّهِ.
نماز سه گونه است: "نماز نفس" که به طاعت است، و "نماز روح" که رضایت است به آنچه از خدا میرسد چه خوشایند باشد چه ناخوشایند، و "نماز قلب" که حفظ اسرار است از دشمنان خدا، آن هم به سبب شراب وصلی که خداوند مینوشاند تا سالک از غیر او بِبُرد و تنها به پروردگارش بپیوندد.
حقایق التفسیر
ابوعبدالرحمن محمد بن حسین سُلَمی
ترجمه متن: مسعود ریاعی
@yarekhaksar
هو
وا فریادا ز عشق وا فریادا
کارم به یکی طُرفه نگار افتادا
گر دادِ منِ شکسته دادا دادا
ور نه من و عشق هر چه بادا بادا
منسوب به حضرت شیخ ابوسعید ابیالخیر
@yarekhaksar
هو
دل انسان قابل این جمله است که هرچه خدای تعالی در مُلک و ملکوت تعبیر کرده است در دل آدمی مکتوب است و همه کائنات به نسبت با دل انسان، همچنان است که خَردَلهای در میان بیابان بزرگ.
زیرا که محلّ نزول اسرار الهیست، چنانکه از رسول (ص) پرسیدند که: حق تعالی کجاست؟
گفت: در دل بنده!
پس دل که محل نزول الهیات بُوَد، بدان که عرشِ بدان عظیمی و هفت آسمان و زمین و جمله موجودات، پیش او ذرّهای بُوَد!
باید کوشید تا آن دل را صافی دارد به نور علم و عمل و اخلاص و صداقت و عرفان...
لطائفالتوحید فی غرائبالتفرید
شیخ سعدالدین حموی
@yarekhaksar
گشایش دل و گشایش دست
«اثر گشایش اندرون و علامتش که پیدا شود دو چیز است: حُسن خلق و حُسن سخاوت، و هر دو تصرّف الهی است در بنده. [هر طالبی که] انشراح دل یابد و دلش گشاده گردد دستش نیز گشاده گردد، «وَمِمّا رَزَقناهُم يُنفِقونَ»، و گشایش دست از گشایش دل است.»
➖(کوی طریقت، حالات و کلمات و تحقیقات شیخ صفیالدین اردبیلی، صمد موحد، ص۱۲۲، نشر کارنامه، ۱۴۰۱)
شیخ صفیالدین اردبیلی از نسبتِ گشایش دل و گشایش دست میگوید. گشایش دست زادهی گشایش دل است؛ و تنگنظری، خِسّت و بخل، نشانهای از تنگدلی و ناگشودگی ضمیر. مولانا میگفت: «میوهٔ هر شاخ و شجر هست گوای دل او». شاید به همین دلیل در قرآن کریم آمده است کسانی پیامهای نیکو را تصدیق و باور میکنند که اهل عطا و دهشاند و کسانی به انکار و تکذیب روی میآورند که بخل میورزند. گویی بخشش و سخاوت، احوال درونی و باطنی نیکویی را رقم میزند و به گشادِ باطن و انشراح صدر میانجامد؛ و لازمهی ایمان و تصدیق نیز گشودگی دل است:
«فَأَمَّا مَنْ أَعْطَى وَاتَّقَى وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَى»(لیل، ۵_۶)، «پس امّا كسى كه بخشيد و پرهيزگارى كرد و و آن بهترين را تصديق كرد...»
«وَأَمَّا مَنْ بَخِلَ وَاسْتَغْنَى وَكَذَّبَ بِالْحُسْنَى»(لیل، ۸_۹): «و اما آنكه بخل ورزيد و خود را بینياز ديد، و آن بهترين را تكذيب كرد...»
به نظر میرسد برای رفع دلگرفتگی و کسب صفا و انشراح جان میتوان از سخاوت و بخشش یاری گرفت. آنکه بیچشمداشت و بیریا میبخشد خود را پیوسته به خدا شبیهتر میکند. به خدایی که فیضِ محض و لطف بیحساب است. عیسی میگفت: «به رایگان یافتهاید، به رایگان هم بدهید.»(متی، ۱۰ : ۹)
.
میرفت و ز دیده اشکباران میکرد
گریان گریان، وداع یاران میکرد
آنجا به وصال، مُرده را جان میداد
اینجا به فراق، زنده بیجان میکرد
ابوشرف کرمانی
@yarekhaksar
هو
غيرت معشوقى آن اقتضا كرد كه عاشق، غير او را دوست ندارد و بهغير او محتاج نشود.
غيرتش غير در جهان نگذاشت
لاجرم عين جمله اشيا شد
اوست كه خود را دوست مىدارد در تو و تو را ازين جا معلوم شود كه:
«لا يحبِ الله غير الله» چه معنى دارد؟
مفهوم گردد كه «لا يرى الله غير الله» چه اشارتست؟
روشن شود كه «لا يذكر الله الا الله» چرا گويند؟
مبرهن گردد كه مصطفى، صلوات الله عليه،
بهر چه مىفرمايد: «الهم متعنى بسمعى و بصرى»
مگر میفرمايد: «متعنى بك»،
چه سمع و بصر من تويى
و «انت خير الوارثين»،
خود گفت حقيقت و خود اشنيد
زان روى كه خود نمود و خود ديد
شيخ جنيد، رحمة الله عليه، گفت: «سى سال است تا با حق سخن مىگويم و خلق مىپندارند كه جنيد با ايشان مى گويد».
بهسمع موسى هم او شنيد، كه بهزبان شجره سخن گفت كه، «انى انا الله رب العالمين»،
خود مىگويند راز و خود مىشنوند
وز ما و شما بهانه برساختهاند
لمعات
شیخ فخرالدین عراقی
@yarekhaksar
هو
از نصایح شیخ نجمالدین کبری
(بخش اول)
بخشی از دنیا را گردیدم و امور مختلف را تجربه کردم، دستاندرکار اموری شدم، کارهای بزرگ انجام دادم، تلخی و شیرینی روزگار را چشیدم، کتب را جستجو کردم، علما را خدمت کردم، عمر را در طلب دنیا ضایع کردم و عجایبی دیدم:
۱. چیزی را زودگذرتر و زوالپذیرتر از عمر و دنیا ندیدم.
۲. چیزی را نزدیکتر از مرگ و آخرت ندیدم.
۳. چیزی را دورتر از آرزو ندیدم.
۴. چیزی را بهتر از تانّی ندیدم.
۵. خیر دنیا و آخرت را در قناعت دیدم.
۶. شرّ دنیا و آخرت را در طمع دیدم.
۷. کسی را کوتاه عمرتر از کسی ندیدم که اوقاتش را با "شاید" و "خواهم کرد" ضایع کرده است.
از مجموعه ارزشمند کیمیا ، جلد ۱۴
به اهتمام سید احمد بهشتیشیرازی
انتشارات روزنه
@yarekhaksar
عالم چو نقش موج به بحر وجود اوست
بودِ همه جهان بهحقیقت نمود اوست
اسیری لاهیجی
بر سر درِ آرامگاه حضرت شیخ محمد لاهیجی نوشته شده است:
مزار كثيرالانوار عمدةالعلماءالرّبانی، عارف شهیر شارح گلشن راز، جناب شيخ محمد لاهيجی قدس سره بههمت خانقاه احمدیه شیراز تعمیر گشت.
بهتاريخ رمضان ۱۳۸۹ هجری برابر آذرماه ۱۳۴۸ شمسی
انتشار تصویر سنگ قبر شیخ محمد شمسالدین لاهیجی (اسیری) برای اولین بار
@yarekhaksar
هو
زبان مانند کارد و داس تیز است که در یک لحظه صد هزار سنابل و قوائم اَعراض مردم ببرّد و بِدرَوَد و هیچ چیز به حبس دائم سزاوارتر از زبان نیست. با جِرمی صغیر، جُرمی کبیر دارد.
ده شرط سلوک
شیخ نجمالدین کبری
به تصحیح دکتر توفیق ه.سبحانی
@yarekhaksar
هو
گر شادیِ یافتگان نداری، باری حسرتِ بازماندگی طلب کن!
روضةالفریقین
ابوالرّجاء خُمرَکی
@yarekhaksar
یک توضیح کوتاه
همواره میکوشم در مطالبی که ارسال میشود دقت کنم که از عبارات و واژگانی که بارِ جنسیتی دارند، به دور باشد.
لیکن گاهی ...
ور نه به قول عارف نامی خواجه نظامالدین اولیاء:
چون شیر از بیشه بیرون آید کسی نپرسد که این شیر نر است یا ماده.
یعنی: میباید که فرزندِ آدم به طاعت و تقویٰ معروف آید، خواه مرد باشد خواه زن!
@yarekhaksar
هو
نقل است که جماعتی به امتحان بر او در شدند و خواستند که بر او سخنی بگیرند. پس گفتند همه فضیلتها بر سر مردان نثار کردهاند و تاج نبوّت بر سر مردان نهادهاند و کمر کرامت بر میان مردان بستهاند. هرگز پیغمبری به هیچ زن نیامده است.
رابعه گفت: این همه هست ولکن منی و خودپرستی و اَنا ربّکم الاعلی، از گریبان هیچ زن بر نیامده است و هیچ زن هرگز مخنث نبوده است. اینها در مردان وادید آمده است.
تذکرةالاولياء، ذکر رابعه عدویه
@yarekhaksar
هو
گفتند: از خلق به حق چند راه است؟
[ابوسعید ابوالخیر] گفت: به عددِ هر ذرّهای راهی است به حق؛ امّا هیچ راه، بهتر و سبکتر و نزدیکتر از آن نیست که راحتی به دلِ مسلمانی رسانی، و ما بدین راه رفتیم.
چشیدن طعم وقت
از میراث عرفانی ابوسعید ابوالخیر
بهتصحیح: محمدرضا شفیعی کدکنی
@yarekhaksar
هو
گفتند: اين چيست؟ گفت: خاک کوی محبوب را از اشک چشم نَمی میزنم تا ميان من و او روزی غباری نخيزد!
عزيز من! در اين راه که قدم در او نهادهای هيچ غباری تيرهتراز تَن خاکی تو نيست.
سِلک السّلوک
ضیاءالدین نخشبی
@yarekhaksar
هو
منکری از حضرت امام جعفر صادق(ع) سوال کرد که چرا کسی را میپرستی که او را نمیبینی؟
حضرت امام گفت: من آن کس را میپرستم که میبینم.
آن منکر گفت: پس من چگونه نمیبینم؟
صادق علیهالسّلام گفت: چون من شو تا ببینی.
تحقیق الروح
شیخ تاجالدین اشنوی
@yarekhaksar
❇️ ۲۵ اردیبهشت روز بزرگداشت حکیمِ سخن فردوسیِ جـان و گرامیداشت زبان پارسی
🌲🌲🌲🌲
چرا شاهنامه به وجود آمد، چرا شاهنامه نوشته شد؟
هر زمانی اقتضایی دارد و چیزی میطلبد که مورد احتیاج است... در مورد شاهنامه یک چنین وضعی بود. در آن زمان ایرانی میخواست ترکیب تازهای به زندگیِ خود ببخشد. شخصیّت خود را از نو احیاء کند و برای این کار دست به اقدامهای متعدّدی زده بود؛ از جمله در آغاز تعدادی مقاومتهای نظامی بود، در برابر دستگاه بنیامیّه و بنیعبّاس که میخواستند ایران را در زیر تسلّط خود داشته باشند. اینها هیچ کدام به نتیجهی مطلوب که رهاییِ کاملِ ایران بود نرسید، گرچه ثمرههایی به بار آورد. بنیامیّه به همّت ایرانیان سرنگون شدند و همهی سران آنها نابود گردیدند و این تا حدّی جوابِ «قادسیّه» بود، خلافت آمد به دست بنیعبّاس که رفتار مساعدتری نسبت به ایرانیها داشتند ولی کشمکش ظاهر و پنهان در جریان بود و در واکنش قدرتهای محلّی چون صفّاریان و آلِ بویه نمود میکرد و حتّی گاه خلافت عباسی را تا آستانهی زوال پیش میبُرد.
سامانیها که ایرانیترین و با ثابتترین حکومتهای ایرانی بودند با بغداد راه مماشات در پیش گرفتند و از این طریق فرصت یافتند که استقلالِ کشور را از طریقِ احیاء فرهنگِ ایرانی پایهریزی کنند.
مهمترین واقعه در این زمان سر بر آوردنِ زبان فارسیِ دَری و نیرو گرفتنِ آن بود که بر اثر آن دورِ تازهای در زندگیِ ایرانی آغاز گشت سیل آثار به نظم و نثر جاری گردید، و به همراه آن آیینهای دیرینهی ایرانی جان گرفتند. سامانیان که نسبتِ خود را به بهرام چوبینه میرساندند، تمدّنِ ایرانِ بعد از اسلام را پی افکندند...
آنگاه نوبت به فردوسی رسید که از حُسن اتّفاق همهی عواملِ مساعد در او جمع شد. مردی دهقانزاده از توس، توس یکی از شهرهای فرهنگیِ خراسان، ناحیهی ناآرامی بوده، محلّ برخورد عقاید ملّی و دینی، و هر دو تا حدّی همراه با افراط. داستانی که نظامی عروضی دربارهی آن مذکّرِ توس آورده که مانع از دفن جنازهی فردوسی شد، نشانهی تعصّبِ گذشت ناپذیری است. در عین حال روحِ ملّی و ایرانگرائی در همین شهر دامنهای داشته. شاهنامهی ابومنصوری به نثر که ترجمهی خداینامهی عهد ساسانی بود و به فارسیِ دری درآمد، پایهی کار قرار گرفت. همین مانده بود که آن را به شعر در آورند تا بتواند در درونِ مردم جا بیفتد.
ایرانی میخواست باور داشته باشد که هنوز زنده است. تنها خاکستری بر روی این آتش گرفته بود، فردوسی آمد و این خاکستر را کنار زد، ایرانی در زیر تسلّطِ عربِ اموی و عبّاسی «عجم» شده بود، او میخواست دوباره ایرانی باشد، و شاهنامه این امکان را برای او فراهم کرد.
فردوسی جوابدهنده به ندای مردمِ زمان بود، چون چشمهای از قعرِ ضمیرِ ایــرانی جوشید، زیرا ایرانی خود را محکوم به زنده بودن میدید، بناگهان شاهنامه مانند صبح بر کاروانِ گمشدهای سر برآورد.
فردوسی احساس کرده بود که این کتاب برای قوم ایرانی ارزش حیاتی دارد بنابراین همهی زندگیِ خود را بر سرِ آن نهاد، زیرا ایمان داشت که کاریست کارِستان و سرنوشتِ یک ملّت را رقم میزند.
شاهنامه در شرایطی پدید آمد که نموداری از زنده بودنِ قومِ ایـــرانی باشد.
#از_رودکی_تا_بهار
💎کانال دکتر محمّدعلی اسلامی نُدوشن
🆔 @sarv_e_sokhangoo
نوایی بزن پردهی زیر و بم را
ز صوتش نوایی به محفل نشیند
موسیقی مقامی خواف
دوتار نوازی استاد خلیل شیخ
@yarekhaksar
هو
بدان که از جمله نامهای حُسن، یکی جمال است که در خبر آوردهاند:
انَّ الله تعالی جَمیل یُحِبُّ الجَمال.
و هرچه موجودند از روحانی و جسمانی طالب کمالاند، و هیچ کس نبینی که او را به جمال میلی نباشد، پس چون نیک اندیشه کنی همه طالب حُسناند و در آن میکوشند که خود را به حُسن رسانند.
و به حُسن که مطلوب همه است دشوار میتوان رسیدن، زیرا که وُصول به حُسن ممکن نشود الّا بهواسطه"عشق".
بدان که مُحبت چون به غایت رسد آن را "عشق"خوانند.
العِشقُ مَحبّه مُفرِطه.
عشق را از عَشَقه گرفتهاند و عشقه آن گیاهیست که در باغ پدید آید در این درخت، اول بیخ در زمین سَخت کند،پس سَر برآرد و خود را در درخت میپیچد و همچنان میرود تا جُمله درخت را فرا گیرد، و چنانش در شکنجه کشد که نَم در میان رگ درخت نماند.
شیخ اشراق
رساله فی حقیقه العشق
@yarekhaksar
هو
شیخ ابوسعید ابوالخیر را - قدس سره - پرسیدند که تصوف چیست؟
گفت: آنچه در سر داری بنهی و آنچه در کف داری بدهی و از آنچه بر تو آید نجهی.
خواهی که به صوفیگری از خود برهی
باید که هوا و هوس از سر بنهی
وان چیز که داری به کف از کف بدهی
صد زخم بلا خوری و از جا نجهی
بهارستان
شیخ عبدالرحمن جامی
@yarekhaksar
هو
ای پیداتر از هر پیدایی، و ای آشکارتر از هر هویدایی، پیدایی تو با پنهانی تو سازگار، و پنهانی تو چون پیدایی تو آشکار، نه پیدایی تو را از پنهانی میان، و نه پنهانی تو را از پیدایی کران.
ای هستی که هیچ نیستی در هستی تو فرود نیاید، وهیچ نیستی هستی تو را نشاید، نسبت هستی تو با نیستیها: کُلّ یَوم هُو فی شأن، و نسبتِ نیستیها با هستی تو: کُلّ مَن عَلیها فان. یگانگی تو در ازل و ابد بر یک قرار، منزّه و مبرّا از اضافت و نسبت اندک و بسیار.
رساله حقّ الیقین فی معرفة ربّ العالمین
شیخ محمود شبستری
@yarekhaksar
📚 انتشار رساله سیر و سلوک عبدالصمد همدانی
دومین اثر عرفانی مولی عبدالصمد همدانی بعد از کتاب مشهور "بحر المعارف"، "رساله سیر و سلوک" است. این اثر مهمترین اثر سیر و سلوکی همدانی است. فرق بین این رساله و کتاب بحرالمعارف در آن است که بحر المعارف شامل کلام اهل معرفت است که بخشی از آن هم مطالب سیر و سلوکی است. ولی کتاب حاضر فقط برای بیان مطالب سیر و سلوک نوشته شده است.
بنابراین، کتاب حاضر منتخب یا خلاصه بحر المعارف نمیباشد و تالیفی مستقل است.
همدانی این اثر را به حکمتهای چهارگانه اختصاص داده که در سیر و سلوک نقش کلیدی دارند. او مطالب ضروری برای سلوک یک سالک را در هشت مرحله تدوین نموده است.
تهذیب ظاهر، تهذیب باطن، مزیّنشدن نفس به صور قدسیه، تجلی، رسوم و سفرهای اهل توحید، اثبات وحدت و ردّ اتحاد، التوحید اسقاط الاضافات، اقوال عارفان در معاد.
هر کدام از این مراحل، نیز دارای فصول و بخشهایی هستند.
🔸تحقیق، تصحیح و مقدمه: علی صدرایی خویی
چاپ اول ۱۴۰۲ | انتشارات خویی
ثبت سفارش:
@mhasanhb
@yarekhaksar
هو
جوانمردا! منافقی بتر از کافریست.
به قدر آن که به زبان گویی و در دل نبود، تو منافقی. و نفاق را درجات است.
عینالقضات همدانی
@yarekhaksar
هو
احمدبن خضرویه نقل کرد که:
پروردگارِ عزّت را به خواب دیدم. به من گفت: "ای احمد! همهی مردم از من میطلبند مگر ابویزید [بسطامی]. او مرا میطلبد."
طبقاتالاولیاء
ابن ملقن
@yarekhaksar
هو
میفرمودند که دیدم مرا به دوزخ بردندی. دوزخ را دیدمی همچو نیستان که سوخته باشد، اما هیچ آتش در وی نی.
من گفتم چون است که در دوزخ هیچ آتش نیست؟
گویندهای گفت: اینجا آتش نیست بلک هر که میآید با خود میآورد.
مقامات شیخ حسن بلغاری
تصحیح و تحقیق: مریم حسینی و مریم رجبینیا
@yarekhaksar
هو
صوفیان متفقاند که یادِ خدا کلیدِ غیب، و جاذبِ خیر، و مایهی اُنس انسان تنها و منشور ولایت است و ترکش حتی در حالت غفلت نیز روا نیست. الله متعال هم دربارهی ارزش و جایگاهش فرموده است: «الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىٰ جُنُوبِهِمْ» [ترجمه: آنان که خدا را ایستاده و نشسته و بر پهلو خفته یاد میکنند.]
و هیچ چیز به اندازهی ذکر، دل سالک را نمیگشاید و دل و اندیشهی پراکندهاش را فراهم میآورد و هرگاه ذکر بر ذاکر چیره گردد، عشق نام مذکور (خداوند متعال) هم با روح او در میآمیزد تا آنجا که گفتهاند: سنگی بر سر یکی از ذاکران افتاد و خونش بر زمین ریخت و «الله الله» نوشت.
الأنوار القدسية في معرفة قواعد الصوفية
عبدالوهّاب بن أحمد شعرانی شاذلی
@yarekhaksar
هو
اندر طلب دوست چو مردانه شدم
اول قدم از وجود بیگانه شدم
او علم نمیشنید لب بر بستم
او عقل نمیخرید دیوانه شدم
لاادری
@yarekhaksar
هو
حضور با او بهشت است و غیبت از او جهنم،
قرب به او لذت است و دوری از او حسرت،
و انس با او حیات است و وحشت از او ممات.
شیخ ابومدین شعیب
@yarekhaksar
هو
این جهان وآن جهان مرا مطَلب
کاین دو گم شد در آن جهان که منم
مولانا
اين جهان با تو خوش است و آن جهان با تو خوش است
اين جهان بیمن مباش و آن جهان بیمن مرو
مولانا
خیزید عاشقان که سوی آسمان رویم
دیدیم این جهان را تا آن جهان رویم
نِینِی کهاین دو باغ اگرچه خوش است و خوب
زین هر دو بگذریم و بدان باغبان رویم
مولانا
نخواهم این جهان و آن جهان را
مرا این بس که دانم رمز جان را
اقبال لاهوری
@yarekhaksar